کار کارستان امالبنین
قبل از اینکه وارد بحثمان بشویم، مناسب و شایسته است که درباره مناسبت امروز نکاتی را یادآور شوم. امروز با حسن سلیقه به عنوان روز تکریم مادران و همسران شهدا معرّفی شده که کار بسیار بجا و درستی است. مناسبتش هم سالروز رحلت حضرت امّالبنین (صَلَوات اللهِ وَ سَلامُهُ عَلَیها) است. این بانوی بزرگ حقّ بسیار بزرگی به عنوان یک بانوی فهیم و خردمند و شجاع بر شیعیان دارد و در بین بانوان شناختهشده در عالم اسلام، جزء ستارهها و الگوها است. این خانم گرامی توانست در کنار امیرالمؤمنین و در خدمت آن حضرت، خدمات بسیار بزرگی را انجام بدهد که شاید از آن فهرست قابل توجّه، بزرگترین کار این بانوی بزرگ، تقدیم فرزندانی رشید و سلحشور و عارف بِالله بود که در بین آنها کسی که مثل ماه در آسمان ارادت به اهلبیت میدرخشد، سیمای پرفروغ و چهرهی جذّاب و بینظیر و مؤثّر حضرت ابوالفضل (عَلَیهِ الصَّلاةُ وَ السَّلام) است که جامعهی ما و جامعهی مؤمنان، همواره در طول تاریخ به این شخصیّت گرامی عشق ورزیدهاند و ایشان را به عنوان آیینهی تمامنمایی از شخصیّت علیبنابیطالب (عَلَیهِ الصَّلاةُ وَ السَّلام) میشناسند؛ کسی که ذوبشدهی در علی (عَلَیهِ السَّلام) و برادرهای گرامیاش امام حسن و بهویژه امام حسین (عَلَیهما السَّلام) است.
لزوم تکریم مادران و همسران شهدا
در هر صورت، به نظرم سلیقه به خرج داده شده که سالروز رحلت این بانوی بزرگ که هم همسر شهید و هم مادر شهید است، به عنوان روز تجلیل از مادران و همسران شهدا انتخاب شده است. این نامگذاری یک یادآوری است به جامعهی ما تا فراموش نکنند که کسانی که عزّت، امنیّت، سربلندی و رونق دین ما، وامدار آنها است ـ یعنی شهدای عزیزمان ـ در دامان چه کسانی تربیت شدند. پدران و مادران شهدا حقّ ویژهای بر ملت ایران دارند؛ چراکه در حقیقت آنها بودند که شهدا را تربیت و به انقلاب تقدیم کردند.
ما هم از همین برنامه عرض ارادت کنیم به این بانوی بزرگ و به یاد او و در پرتو یاد علیبنابیطالب (عَلَیهِ الصَّلاةُ وَ السَّلام) و حضرت سیّدالشّهدا (عَلَیهِ السَّلام) و حضرت ابوالفضل (سَلامُ اللهِ عَلَیه) به محض مادران عزیز شهدا نیز ادای احترام میکنیم و برای آنهایی که طی این سالها از دنیا رفتند، طلب مغفرت و علوّ درجات میکنیم. ما حقیقتاً خود را وامدار آنها و البتّه پدران عزیز شهدا میدانیم. نقش مادران شهدا در دوران دفاع مقدس نقش فوقالعادهای است که باید تحلیل بشود. الان من نمیخواهم وارد این بحث بشوم. به هر حال برنامهی ما مسئولیّت دیگری دارد و باید بحث دیگری را دنبال بکنیم. خواستم همین مقدار یادآوری کرده باشم. البتّه همسران عزیز شهدا نیز سهم مهم و بسیار عظیمی داشتند و به تعبیر شناختهشدهی امروز، آنها نیمهی پنهان شخصیّت شهدا هستند. سهم آنها هم فراموشنشدنی است. همهی ما وامدار این عزیزان، این بزرگان و این گرامیان هستیم. امیدوارم خدای متعال توفیق قدرشناسی به همهی ما کرامت کند.
شنونده گوینده را میپرستد
خوشبختانه ما در مبحث سبک زندگی، یک متن بسیار فوقالعاده، کارگشا، کاربردی و راهنمای روشنی را در اختیار داریم که برای بحثهای ما در برنامهی یاد خدا انتخاب شده است. به حقّ شنیدن رسیدیم و این جملهی کلیدی از جوادالائمه (علیه السلام) که جلسهی گذشته در آخر صحبتم آن را تقدیم کردم و فرصت نشد که دربارهاش صحبت بکنیم و آن بیان نورانی این است: «مَنْ أَصْغي إِلي ناطِق فَقَدْ عَبَدَهُ»[1] به نظرم برای دانستن اهمیت شنیدن، همین یک روایت کافی است؛ روایتی که شنیدن را در حدّ پرستش معرّفی میکند. جان مطلب این است: وقتی از کسی مطلبی را میشنوید و شنیدن شما آمیختهی با پذیرش است و آن مطلب را قبول میکنید، شما گوینده را پرستیدهاید. این شنیدن به معنای اِستِماع است؛ یعنی همراه با تمایل است. کلمهی «إِصْغاء» که در این روایت نورانی آمده، یعنی کسی که همراه با تمایل و رضایت میشنود و چیزی را که میشنود، میپسندد و آن را میپذیرد.
این حدیث نورانی بیان میدارد که: «مَنْ أَصْغي إِلي ناطِق فَقَدْ عَبَدَهُ»، هر کس به گویندهای گوش کند ـ با همان توضیحی که عرض کردیم ـ او را عبادت کرده است. «فَإِنْ كانَ النّاطِقُ عَنِ اللّهِ عَزَّوَجَلّ»؛ اگر سخن گوینده از جانب خدای متعال و خدایی و خداپسند باشد، شنونده خدای متعال را عبادت کرده است. طبیعتاً اگر گوینده از جانب شیطان سخن بگوید: «وَ إِنْ كانَ النّاطِقُ يَنْطِقُ عَنِ الشَّیطان فَقَدْ عَبَدَ الشَّیطان»، چقدر مطلب عجیب و دقیق است. این روایت حکایت از اهمیّت مسئله دارد.
دو نکته شنیداری
با دقت در این روایت نورانی دو مطلب واضح میشود. مطلب اوّل میزان تأثیر شنیدن در شخصیّت ما است و آن عمقی که در وجود ما پیدا میکند و تأثیری که در اندیشه، تمایلات، رفتار، اعمال و نهایتاً در عمیقترین بخش شخصیّت ما، یعنی قلب و باورهای ما دارد. این یک مطلب است.
مطلب دوم اینکه اساساً شنیدن بستر و زمینهساز گفتن است. به عبارت دیگر، اگر گوشی برای شنیدن نباشد، گفتنی صورت نمیگیرد. همهی حرفهایی که گفته میشود، برای اینکه شنیده بشود مطرح میشود؛ بنابراین ما هنگام شنیدن عملاً آنچه را که گفته میشود، نهتنها خودمان پذیرش میکنیم، بلکه زمینهی شنیدن آن سخن و شنیده شدن و ترویجش را هم فراهم میکنیم. از این جهت اهمیّت مسئله در حدّ عبادت و بندگی است؛ بنابراین یادمان باشد که وقتی چیزی را میشنویم، داریم چه کار میکنیم و عبادت چه کسی را انجام میدهیم. آیا خدای متعال را میپرستیم یا ـ نَسْتَجیرُ بِالله ـ ابلیس را؟ لازم نیست کسی که سخن میگوید حتماً خودِ شیطان باشد. همینکه شیطانزده و غافل باشد، شیطان او را وسیلهی انتقال خواسته و سخن خودش به ما قرار داده است.
یک سخن و دو شریک
در اینجا یک قاعدهی بسیار مهمّ را دربارهی شنیدن یادآوری میکنم. آن نکته عبارت است از اینکه اساساً شنونده در فرهنگ اسلامی شریک گوینده است؛ بنابراین مسئولیّت شنونده و مسئولیّت گوینده به هم گره میخورند. گاهی سهم شنونده مقداری کمتر است؛ امّا بر اساس برخی روایات گاهی دقیقاً مسئولیّتشان به یک اندازه است. تعبیری که در بیان اولیاء خدا آمده، واقعاً تکاندهنده است. علیبنابیطالب (عَلَیهِ الصَّلاةُ وَ السَّلام)، مولای عزیز و کریم و حکیم و مهربانمان که حقیقتاً اسمش رونقبخش خِرَدها است، میفرمایند: «اَلسّامِعُ شَرِیکُ الْقَائِلِ؛[2] شنونده شریک گوینده است». این قاعدهی کلّی است. توضیح مسئله هم اینکه اساساً تا گوشی برای شنیدن نباشد، زبانی برای گفتن باز نمیشود. شنونده، برای گوینده انگیزه میسازد، محفلش را رونق میبخشد، میدانش را میگستراند و سخنش را ترویج میکند. بنابراین اگر در جامعه شنیدن تحت قاعده دربیاید، بسیاری از آسیبهایی را که در بحث قبلی راجعبه سخن و گفتار فهرست کردیم، برطرف میشوند. یعنی اگر شنیدنهایمان حساب و کتاب پیدا کند، گویندهها تحت قاعده صحبت میکنند و باحساب حرف میزنند.
مسئولیت شنیدن
در قرآن کریم به مسئولیّت شنوایی تصریح شده است: «إِنَّ السَّمْع وَالْبَصَر وَالْفُؤَاد كُلّ أُولَئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولاً؛[3] گوش و چشم و قلب، همه مورد پرسش واقع خواهند شد». نخستین موردی که در این آیه به آن اشاره شده، «سَمْع» است. در قیامت، شنوایی شما از دو جهت مورد سؤال قرار میگیرد. یکی از جهت تأثیری که روی شخص ما میگذارد. جالب اینکه در اینجا لِسان نیامده، بلکه «سَمْع و بَصَر و فُؤاد» یعنی همهی گیرندهها ذکر شده است. از همینجا استفاده میشود که اگر این بخش اصلاح بشود، سایر قسمتها اصلاح میشود.
نکتهی دوم اینکه وقتی گوشهایی برای شنیدن سخنی فراهم شد، آن سخن ترویج میشود و یک مسئولیّت اجتماعی شکل میگیرد. اینجا آن سخن بیان امیر (عَلَیهِ الصَّلاةُ وَ السَّلام) به میدان میآید که: «اَلسّامِعُ شَرِیکُ الْقَائِلِ» شنونده با گوینده شریک و سهیم است و نقش یکسان دارند. در موارد مثبت که در جامعه پذیرش و شنوایی برای دانش، سخنان پسندیده، سخنان مؤدّبانه، سخنان خیرخواهانه، سخنان بیدارکننده و سخنانی از این قبیل وجود داشته باشد، به همین نسبت افراد مأجور هستند. یعنی شنوندهها با گویندگان مذهبی شریک هستند و اجر بین آنها تقسیم میشود.
در سمت منفی هم همینطور است. اگر غیبت، تهمت، بهتان، شایعه، سخنان زشت و امثال اینها پذیرشی در جامعه پیدا کند، اتّفاقات ناگوار فراوانی میافتد و در این مورد نیز مسئولیّت بین گوینده و شنونده تقسیم میشود.
در خانهی گوش را بر روی هر صدایی نگشاییم
با طرح این دو مقدّمه که کاملاً به هم پیوسته بود، حقّ اوّل شنیدن را تبیین میکنیم. خاطر عزیز و نازنینتان است که در جلسهی گذشته عرض کردیم که حقّ اوّل «تَنزیه» است؛ یعنی حفاظت. حقّ دوم، حقّ بهرهبرداری است. از این سرمایهی بسیار بزرگی که خدای متعال در اختیار ما قرار داده، در درجهی اوّل حفاظت و در درجهی دوم بهرهبرداری کنیم.
این جلسه چند جملهای دربارهی حفاظت صحبت میکنیم. اگر همهی ما شنیدههایمان را بررسی و حسابرسی کنیم، برایمان معلوم میشود که مسیر زندگیمان را چطوری انتخاب کردهایم.
یک نکتهی جالب اینکه خداوند تبارک و تعالی در ساختار ظاهری شنوایی ما پیام گذاشته است که باید به این پیام توجّه کرد. دربارهی سامانهی شنیداری، یعنی گوش گفتیم که بر اساس تقسیمات پزشکی، گوش ما دارای سه قسمت ظاهری یا بیرونی، میانی و درونی است.
همین گوش ظاهری ما که اسباب شنوایی را در اختیار ما قرار میدهد و یکی از نعمتهای بزرگ خدای متعال است، اگر حفاظت نداشته باشد، پرده و عصب شنوایی ما آسیب میبیند، حلزون شنوایی در دسترس عوامل بیرونی قرار میگیرد و در نتیجه، هوای آلوده، مسموم، بسیار سرد یا بسیار گرم، صداهای ناهنجار و حشرات موذی میتوانند وارد گوش ما بشوند. در این صورت بر اثر این عوامل، اساساً ما چیزی به نام گوش و امکان شنوایی نداشتیم. اینکه ما میتوانیم بشنویم به خاطر نظام حفاظتی پیچیده و چندلایه آن است. تازه این حفاظت فیزیکی است؛ یعنی با لالهی گوش مسیر درونی و پردهی گوش حفاظت میشوند. مادّهای که برای دفع حشرات موذی تولید میشود، سهم فوقالعادهای در حفاظت گوش دارد. اینها همه اقدامات حفاظتی است تا عصب شنوایی که فوقالعاده ظریف و حسّاس است، بتواند درست عمل بکند و آسیب نبیند. پیام دستگاه شنوایی ظاهری ما این است که شما برای اینکه بتوانید از دستگاه شنواییتان استفاده کنید، باید آن را حفاظت کنید.
حالا میآییم سراغ نخستین حق «السَّمْع» که «تَنزیه» است. اگر ما از حفاظت در محتوای شنیدهها غفلت کنیم، عملاً امکان ورود سموم و آفات و ویروسها و حشرات موذی را به منطقهی اصلی شخصیّتمان که سیستم عصبی ارتباط با مغز عالم هستی است، دادهایم و با دست خودمان امکان ورود اینها و از کار انداختن دستگاه اصلی گیرندهی خودمان را فراهم آوردهایم. پس همانطور که از دستگاه شنوایی خود محافظت میکنیم، باید مراقب شنیدههایمان نیز باشیم.
هدف از این یادآوری این بود که خود این سامانهی شنیداری ما، یعنی همین گوش ما، این پیام را به ما میدهد که بهشدت مراقب شنیدههایتان باشید؛ زیرا شنیدهها وارد شخصیّت ما میشوند. دستگاه شنوایی دروازهی ورودی ما است و خدای متعال مسئولیّت حفاظتش را به ما داده است. امام سجّاد (عَلَیهِ الصَّلاةُ وَ السَّلام) با بیان اینکه «فَإِنَّهُ بَابُ الْكَلَامِ إِلَى الْقَلْبِ» یک مسئولیّت خیلی بزرگ روی دوش ما گذاشتند.
انواع و اقسام شنیدنیها پیش رویمان قرار میگیرد و بخش مهمّی از آنها از مواردی هستند که برای قلب ما آسیبهای اساسی محسوب میشوند. یعنی یک نوع ویروس و میکروب هستند که ورود آنها مساوی است با آسیب زدن؛ البته آسیب موارد مختلف، متفاوت است. یکی آسیبش خیلی گسترده و خطرناک و عمیق است؛ چنانکه بیماریهای جسمی همینطور است. اگر شبکه و دستگاه حفاظتی و سیستم ایمنی و هیمونولوژی[4] بدن ما درست کار نکند، بیمار میشویم. پیرامون ما آفت و آسیب و ویروس کم نیست. گاهی یک نفر بهراحتی گرفتار یک بیماری میشود که ممکن است مدّتها برای معالجهاش تلاش کند و موفّق نشود. یکوقت نه، آسیب مثلاً در حدّ یک ویروس سرماخوردگی است. بر همین اساس در نظام اندیشه و اخلاق اسلامی که از مجموعهی آن سبک زندگی درست به دست میآید، در مرحلهی شنوایی برای ما وظیفهی حفاظت و تَنزیه تعریف شده است. تنزیه یعنی پاک نگه داشتن شنوایی از هر گونه آلودگی و مهیّا کردن آن برای ورود پیامهای سازنده. اینجا ما باید یادمان باشد که: «السَّمْع وَالْبَصَر وَالْفُؤَاد كُلّ أُولَئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولاً؛[5] گوش و چشم و قلب، همه مورد پرسش واقع خواهند شد». حفاظت از منطقهی شنیداری، حفاظت از منطقهی فهم و فؤاد و قلب محسوب میشود؛ زیرا اینها به یکدیگر پیوستگی دارند.
مؤمن شنوندهی فعال است، نه مخاطب منفعل
برایند تمام حرفهای ما این جمله کلیدی است که انسان مؤمن، در مقام شنیدن یک محافظ فعّال است؛ یعنی مثل یک نگهبان بیدار و یک مرزبان فهیم و پویا و فعّال و سرزنده و حواسجمع، ورودی خود را کنترل میکند. مؤمن در درجهی اوّل یک آدم باهوش و زرنگ و جدّی است. اینطور نیست که اجازه بدهد هر چیزی و هر سخن و هر آوایی وارد شخصیّت او بشود. این یک نکتهی اساسی است.
تشریح حفاظت فعّال نیازمند بحث مفصّلی است که من از آن عبور میکنم و فقط در این حدّ یادآوری میکنم. بخش عمدهی محافظت فعّال جنبهی پیشگیرانه دارد؛ یعنی انسان مؤمن وارد منطقهی ویروسی و ناامن و پلید و آلوده نمیشود. اگر به من و شما بگویند فلانجا ویروسی است، دیگر وارد آنجا نمیشویم. اگر ناچار شدیم که وارد بشویم، ماسک میزنیم و به روشهای مختلف خود را محافظت میکنیم. به همین ترتیب، و حتّی با وسواس بیشتر، باید از خطوط تماس و معاشرت خود محفاظت کنیم. انسان مؤمن هیچوقت خودش را طرف معاشرت آدمهای سفیه، نادان، بیمار، میکروبی و ویروسی قرار نمیدهد؛ چون میداند نشست و برخاست با آنها یعنی امانت الهی و قلب نازنینش را به حراج گذاشتن و در دسترس انواع و اقسام گفتههای آلوده قرار دادن. بنابراین پیشگیری یک جنبهی مراقبت است.
مرحلهی بعدی این است که در مواردی که انسان بهناچار در محیط عمومی قرار میگیرد، مثلاً در مسافرت، در اتوبوس، در مترو ، در جاهایی که ناچار است از آنها رد بشود یا با عدّهای مواجه بشود، آنجا هم یک محافظ فعّال است. یعنی حواسش جمع است و تا حدّی که ممکن است ورودیهای شنیداری خودش را مراقبت میکند و اجازه نمیدهد صحبتهای بد و منکر وارد شخصیّتش شود. مراقب گفتههای دیگران است و مطالبی را مطرح میکند تا سمت و سوی صحبت در دست او باشد و به این ترتیب، از غیبت و انتشار دیگر سخنان ناشایست جلوگیری میکند. برای اینکه یک شنوندهی آسیبپذیر نباشید، باید یک گویندهی فعّال و میداندار باشید. باید وارد میدان بشوید، مطالب خوب و مفید و جذّاب مطرح کنید تا بتوانید دیگران را کنترل بکنید و جلوی سخنان بیهوده و گناهان زبانی را بگیرید.
این در مورد جاهایی بود که انسان مؤمن میتواند تأثیرگذار باشد. امّا در جایی که انسان چارهای ندارد جز همرنگ شدن با جماعت، باید جمع را رها کند و از آن محیط خارج شود. در این موارد هیچ چارهای جز قهر و هجرت و خروج وجود ندارد. همهی اینها که روی همدیگر جمع میشود، اسمش میشود حفاظت فعّال. مؤمن یک کنشگر فعّال اجتماعی است، نه یک عنصر وارفتهی منفعل منزوی. مؤمنی که در روایات مدح شده، چنین مؤمنی است. حفاظت فعّال، همان تَنزیه است که حضرت به آن اشاره کردهاند. پس یک بخش تنزیه پیشگیری و قسمت دیگرش، اقدام است. بخش پایانیاش نیز اقدام است؛ منتها یکجور مواجههی منفی و سلبی.
با توضیحی که عرض کردم، معلوم میشود که با عنایت به اینکه ما در معرض آفتها و آسیبها هستیم، باید از شخصیّت و قلب خودمان حفاظت داشته باشیم. همیشه به خودمان یادآوری کنیم که پروردگار عزیز و مهربان چه امانت بزرگی در اختیار ما گذاشته است تا حفاظت و مراقبتمان فعّال و جدّی شود. نکتهی بعدی اینکه باید در مواجههی با محیطهای میکروبی، آدمهای آلوده، سخنان ناپاک و نامناسب نیز از قبل خودمان را آماده کرده باشیم. این نکته مهم است. مؤمن سعی میکند با آمادگی، در محیطهای ارتباطی و خطوط تماس خود ـ اعم از تماسهای زنده و تماسهای مجازی ـ حاضر شود.
ضمناً این نکته را فراموش نکنیم که شنیدن انواعی دارد. یکوقت با تلفن صحبت میکنید، یکوقت از سیما میشنوید و یکوقت نوار یا سیدی گوش میکنید؛ همهی اینها در محور صحبت قرار میگیرد و تمام مطالب گفتهشده، دربارهی آنها نیز صادق است.
فیلترینگ شنیدهها
خلاصهی عرض ما این شد که ما به فیلتر، پایش، مراقبت و انتخاب آگاهانه و برآمده از مسئولیت نیاز داریم؛ چون غریبهها و دزدها و نامحرمان و بیگانهها درصدد هستند که از این طریق وارد شخصیّت شما بشوند و مسجدالاقصی یا مسجد جامع شخصیّت شما را این جریان شیطانی میخواهد غصب کند. چنانچه این اتفاق بیفتد و آنها وارد شوند، پس از مدتی مسلّط میشوند، بعد قلب را تصاحب میکنند و مالک آن میشوند. در آخر هم میگویند: اصلاً شما اینجا چه کاره هستید؟!
انواع حفاظت
میکروبها و ویروسها انواع و اقسامی دارند. حفاظت نیز بر اساس میزان خطرناک بودن میکروبها، رتبهبندی میشود. بعضی از ویروسها و میکروبها، یعنی شنیدنیهای آلوده، خطرشان در حدّی است که ورودشان قطعاً ممنوع است که از آن به حرام تعبیر میشود. ورود این شنیدهها، از نظر خالق و مالک و ولیّ ما، مطلقاً ممنوع است و شما به هیچوجه نباید اجازه بدهید که وارد بشوند. بعضی موارد در این حد نیست که از آن به مکروه تعبیر میشود که اَعَم از لغو است؛ یعنی مطالبی که ورودش را خدای متعال نمیپسندد، امّا حرام نیستند. اینها وقتی وارد بشوند، به شما آسیب میزنند؛ منتها بعضی وقتها آسیب کُشنده است که در آن صورت شنیدنش حرام میشود. گاهی کشنده نیست، ولی بیمارکننده است. این بیماریها باز رتبهبندی دارند. بعضی از شنیدنها سبب کدورت میشود. گاهی همان چیزهایی که کدرکننده است، وقتی تکرار میشوند، موجب مرگ قلبی انسان میشوند.
غیبت، پلیدترین پلیدیها
اگر بخواهم برای شما نمونههایی را ذکر کنم، فصل اوّل این نمونهها با غیبت و موارد مشابه غیبت تعریف میشود. اینقدر این مسئله اهمیّت دارد که امام سجّاد (عَلَیهِ الصَّلاةُ وَ السَّلام) در بعضی از نسخههای رسالهی حقوق، آنجا که کلمهی «تَنزیهُهُ» را آوردند، مصداقش را هم بیان کردند: «تَنْزِيهُهُ عَنِ الغیبَة» از اینجا معلوم میشود که چقدر این مسئله خسارتبار است که امام (عَلَیهِ الصَّلاةُ وَ السَّلام) از بین فهرست طولانی چیزهایی که نباید شنیده بشود و نباید وارد شخصیّت ما بشود، غیبت را ذکر و برجسته میکنند.
برادرها و خواهرهای شیطانی غیبت، یعنی چیزهایی که شبیهش هستند، مثل تهمت، بهتان، مسخره کردن، سخنچینی و عیبجویی نیز از همان قبیله محسوب میشوند. ویژگی مشترک اینها عبارت است از: شکستن حرمت انسانها، ضایع کردن دیگران، حریم دیگران را خدشهدار کردن و آبروی دیگران را به تاراج گذاشتن. اگر دیدید در جایی دربارهی مؤمنی غیبت میکنند، مسخره میکنند، تهمت میزنند، سخنچینی میکنند، وظیفه دارید که جلوی آنها را بگیرید و چنانچه نتوانستید، آن مجلس را ترک کنید.
شنیدن غیبت علاوه بر آثار اجتماعی خیلی بدی که دارد، میتواند سوءظن ایجاد کند، اعتماد را از بین ببرد و آبروی افراد را لکهدار و پردهدری کند که اثر فردی روی ما دارد.
آنجایی که انسان به سخنانی از این قبیل گوش میدهد، شریک گناه گوینده میشود؛ زیرا «السَّامِعُ شَرِیکُ الْقَائِلِ» البته منظور شنیدنی است که برای گفتار زمینه فراهم میکند و یک نوع همراهی در آن وجود داشته باشد.
اینجا دو اتّفاق همزمان میافتد که اتّفاق نخست این است که غیبت به صورت یک تودهی تاریک پلید متعفّن است که اگر ما شنیدههایمان را فیلتر نکنیم، وارد شخصیّت ما میشود. فیلتر یعنی اینکه ما ناراضی هستیم، ناراحتیم، واکنش نشان میدهیم و از فرد غیبتشونده دفاع میکنیم. این همان عملیّات حفاظتی است. امّا یکوقت است که شما نشستهاید و گوش میکنید. با چشمتان، با نگاهتان، با لبخندتان، با حالتتان به طرف میگویید که غیبت را ادامه بده و بقیهاش را هم بگو.
در این نوع شنیدن اوّلین اتّفاقی که میافتد این است ما که در ظلمات و تاریک باطنی که از ناحیهی گوینده منتشر میشود، سهیم میشویم؛ یعنی اجازه دادهایم کثافات معنوی وارد شخصیّت ما بشوند و شخصیّت ما را تاریک کنند و ارتباطات درونی و خطوط تماس ما را با ملکوت قطع کنند. این اتّفاق داخلی است.
امّا یک مصیبت دومی هم درست میکند که عبارت است از اینکه ما را مرتکب حقُّالنّاس میکند. کسی که غیبت میکند، تهمت میزند، مسخره میکند، عیبجویی میکند، پردهدری میکند، افشای اسرار مؤمنین میکند، عیبهای آنها را آشکار میکند؛ مرتکب حقُّالنّاس شده و خدای متعال او را رها نمیکند تا رضایت کسی را که به شخصیّتش آسیب وارد شده، جلب کند. شنوندهی بیچاره نیز در این موضوع مرتکب حقُّالنّاس شده است.
پس دو اتّفاق میافتد: یکی تاریکی و قطع ارتباط با عالم بالا است که بر اثر آن برکت از شخصیّت ما گرفته میشود. مسئلهی بعدی بحث حقُّالنّاس است.
هشدارهای شنیداری
امروز که راجعبه این موضوع تأمّل میکردم و روایات آن را میدیدم، اهمیّت شنیدن برایم چندین برابر شد. امیرالمؤمنین (علیه السلام) در روایتی فرمودند: «سامِعُ الغیبَه شَریکُ المُغْتاب؛[6] شنونده غيبت شريك غيبتكننده است». این روایت و روایاتی از این قبیل که روی شنیدن خیلی تأکید دارند، این یادآوری را به ما میکنند که اگر دیدیم در جامعهی ما شایعات رواج پیدا میکند و راجعبه مؤمنان حرفهای بیربط گفته میشود، خود را ملزم کنیم که هر سخنی را نشنویم. اینجا است که امیرالمؤمنین (عَلَیهِ الصَّلاةُ وَالسَّلام) میفرماید: «أَیُّهَا اَلنَّاسُ مَنْ عَرَفَ مِنْ أَخِیهِ وَثِیقَةَ دِینٍ وَ سَدَادَ طَرِیقٍ فَلاَ یَسْمَعَنَّ فِیهِ أَقَاوِیلَ اَلرِّجَالِ أَمَا إِنَّهُ قَدْ یَرْمِی اَلرَّامِی وَ تُخْطِئُ اَلسِّهَامُ وَ یُحِیلُ اَلْکَلاَمُ وَ بَاطِلُ ذَلِکَ یَبُورُ وَ اَللَّهُ سَمِیعٌ وَ شَهِیدٌ؛[7] ای مردم، کسی که برادرش را به دینداری و درستاندیشی بشناسد، نباید بدگویی دیگران را درباره او بشنود. چه بسا تیرانداز تیرش به خطا رود و سخن از مرز حق درگذرد، و خداوند شاهد و شنوا است». مؤمنان باید در هنگامه برخاستن غوغاها و پخش شایعات، حفاظت شنیداری خودشان را تقویت کنند.
[1]. میرزای نوری، مستدرك الوسائل، ج 17، ص 308، ح 5 .
[2]. آمدی، غررالحکم، ص36.
[3]. اسراء: 36.
[4]. ایمنیشناسی یا ایمونولوژی یکی از شاخههای زیستشناسی است که به بررسی انواع واکنش ایمنی جانداران در برابر آنتی ژنهای بیگانه و روند ایجاد مصونیت در برابر عوامل بیماریزا میپردازد. ایمونولوژی علم شناخت، بررسی و اثبات سیستمهای دخیل در ایمنی بدن است. این علم هم به جنبه های فیزیولوژیک پاسخ دفاعی بدن به عوامل بیگانه میپردازد و هم به جنبه های پاتولوژیک سیستم ایمنی. ر.ک: ایمونولوژی سلولی و مولکولی ابوالعباس، ترجمه مهرداد رشدی و احمد مسعود؛ انتشارات کتاب میر.
[5]. اسراء: 36.
[6]. آمدی، غررالحکم.
[7]. نهجالبلاغه، خطبه 141.