سخنان اولیای الهی، یگانه نسخهی سلامت جامع
موضوع سخن مضامین بسیار زیبا و سازندهی پانزدهمین دعای صحیفهی مبارکهی سجّادیه است؛ دعایی که امام (عَلَیهِ الصَّلَاةُ وَ السَّلَام) در هنگام بیماری یا پیش آمدن مشکلی آن را میخواندند.
جایگاه سلامت و عافیت در رسیدن به منازل کمال بهقدری والا و بالا است که همواره یکی از اصلیترین دعاهای انسان خردمند در پیشگاه پروردگار متعال، درخواست عافیت و سلامتی است. خداوند تبارک و تعالی برای اینکه ما بتوانیم مسیر زندگی را به سلامت طی کنیم، در عافیت باشیم و از نعمت سلامتی بهرهمند شویم، نقشهی یک زیست سالم همهجانبه را در وحی و در زندگی اولیای الهی و کلمات آنها، در اختیار ما قرار داده است که در بهداشت، تغذیه و مراقبتها مصداق پیدا میکند.
او سازندهی بدن، آفرینندهی روح، ترکیبکنندهی روح و جسم و خالق ما است؛ بنابراین فقط او میتواند نسخهی سلامت جامع را تجویز کند. انسان از رهگذر راهنمایی انبیاء، راهنمایی خرد و دست یافتن به تجربههای فراوان در طول زندگی هزاران سالهی خود، به نقشهی سلامت تا حدّی دست پیدا کرده؛ ولی بهترین راه مراجعه به مکتب انبیاء است. البتّه استفاده از تجربهی بشری در صورت نیاز، میتواند برای ما مفید باشد.
امام فرمودند: «اَللَّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ عَلَى مَا لَمْ أَزَلْ أَتَصَرَّفُ فِيهِ مِنْ سَلَامَةِ بَدَنِي؛ خداوندا! سپاس تو را بر آن تندرستى كه هميشه از آن برخوردار بودم»، اختصاصاً حمد و شکر برای پروردگار متعال است؛ زیرا به من این توفیق را داده است تا بتوانم از سلامت بدن خودم استفاده کنم و از آن «أَتَصَرَّف»، بهرهمند شوم.
کدام حالت به شکر اولی است؟
«وَ لَكَ الْحَمْدُ عَلَى مَا أَحْدَثْتَ بِي مِنْ عِلَّةٍ فِي جَسَدِي؛ سپاس تو را بر اين بيمارى كه در تن من پديد آوردى»، امّا در مسئلهی بیماری، جالب است امام (عَلَیهِ السَّلَام) میفرمایند: خدایا تو را شکر میکنم به خاطر بیماری که به من دادی.
شکر بر نعمت سلامتی واضح است، چون یک نعمت آشکار، برجسته، پر فروغ و تا حدّ زیادی برای انسان شناخته شده است. در جملهی دوم فرمودند: تو را حمد میگویم و سپاس میگذارم به خاطر بیماری که در جسم من پیدا شده است. این به چه معنا است؟
امام (عَلَیهِ الصَّلَاةُ وَ السَّلَام) در ادامهی متن، نکتههایی را میگویند که این مسئله را برای ما واضح میکند. روشن میشود که در بیماری هم نعمتهایی وجود دارد؛ چون انسان بر نعمت سپاس میگذارد. منتها نعمتهایی که در بیماری است، مستُور و مخفی هستند. امام (عَلَیهِ الصَّلَاةُ وَ السَّلَام) ما را به رؤیت و دیدار نعمتهای پنهان میبرند.
بعد از این سپاس مقدّماتی میفرماید: «أَيُّ الْحَالَيْنِ أَحَقُّ بِالشُّكْرِ لَكَ؛ کدام يك از اين دو حال به شكرگزارى سزاوارتر است»، نعمت آشکار سلامتی و نعمت پنهان بیماری، هر دو شکر دارد؛ امّا من نمی دانم کدام یک اولویّت در شکر دارد. «وَ أَيُّ الْوَقْتَيْنِ أَوْلَى بِالْحَمْدِ لَكَ؛ و كدام يك از اين دو هنگام به سپاس اولى است» و کدام وقت برای سپاسگزاری به درگاه تو اولویّت دارد، زمان صحّت یا بیماری؟!!
سه نعمتی که در پرتو سلامتی حاصل میشود
ابتدا امام (عَلَیهِ السَّلَام) زمان صحّت را تشریح میکنند: «أَ وَقْتُ الصِّحّةِ الَّتِي هَنَّأْتَنِي فِيهَا طَيِّبَاتِ رِزْقِكَ، وَ نَشَّطْتَنِي بِهَا لِابْتِغَاءِ مَرْضَاتِكَ وَ فَضْلِكَ، وَ قَوَّيْتَنِي مَعَهَا عَلَى مَا وَفَّقْتَنِي لَهُ مِنْ طَاعَتِكَ؛ آيا هنگام تندرستى كه روزهاى پاكيزه خود را بر من گوارا ساخته بودى و مرا در طلب رضايت و فضل خود چالاك گردانيده و براى اداى طاعاتى كه توفيق دادى مرا نيرو بخشيدهاى»، آیا من باید بیشتر شکرگزار صحّت و سلامتی باشم که در وضعیّت صحّت و سلامت به من این نعمتها را دادی: یک، «طَيِّبَاتِ رِزْقِكَ»؛ اینکه برای من گوارا است نعمتها و رِزقی که تو برای من در طبیعت فراهم کردی، میتوانم انواع میوهها و غذاها را بخورم، نوشیدنیها را بنوشم، از هوا لذّت ببرم، از محیط بهرهمند شوم، سیر، سیاحت و سفر داشته باشم، همهی این کارها را انسان وقتی سالم است میتواند انجام دهد. دو، «نَشَّطْتَنِي بِهَا لِابْتِغَاءِ مَرْضَاتِكَ وَ فَضْلِكَ»؛ به من این حال و نشاط و سرزندگی را در پرتو صحّت و عافیت کرامت کردی که بتوانم به دنبال تحصیل رضای تو بروم، کارهایی را انجام دهم که تو را راضی میکند و از فضل تو بهرهمند شوم. «فَضْلِكَ»، بدین معنا است که بتوانم خیر تو را به دست بیاورم که ما این سخن را اینطور معنی میکنیم که دنبال تحصیل رِزق حلال بروم؛ انسان باید سالم باشد که فعّالیّت کند، شغل داشته باشد، کار کند و نان حلال به دست بیاورد. سوم، «وَ قَوَّيْتَنِي مَعَهَا عَلَى مَا وَفَّقْتَنِي لَهُ مِنْ طَاعَتِكَ»؛ در پرتو صحّت و سلامتی به من قوّتی دادی که با این قوّت به طاعت تو موفّق شدم. نماز، روزه و همهی عبادات سلامتی میخواهد. کسی که مریض باشد، نمیتواند روزه بگیرد، نمازهای مستحبّی بخواند، نماز واجب را هم ممکن است گاهی به زحمت بخواند؛ نمیتواند حج برود، اعتکاف برگزار کند، تلاوت قرآن داشته باشد، به بندگان خدا خدمت و خیررسانی کند.
این سه مسئله، سه نعمت واضحی است که در متن سلامتی نهفته است. این چینش خیلی زیبا و جامع است. امام (عَلَیهِ الصَّلَاةُ وَ السَّلَام) ضمناً به ما میگویند: سلامتی و عافیت نعمت بسیار بزرگی است که کارکِردش در زندگی انسان مؤمن این چیزها است: اوّل، بهرهمندی از طیّبات رِزق، رِزق حلال و پاکیزه. دوم، نشاطی که انسان با آن دنبال تحصیل فضل الهی، رِزق الهی، از مادّی و معنوی برود. سوم، اطاعت الهی و انواع عبادات فردی و جمعی، همه به برکت سلامت و عافیت است که انجام میشود.
پس زندگی انسان در حالت سلامتی باید بر این سه محور برنامهریزی شود و انسان از فرصت سلامتی خودش کمال استفاده را برای این سه موضوع ببرد.
تفاوت جهانبینی مادی و جهانبینی الهی در نگاه به بیماری
امّا در مورد بیماری فرمودند: «أَمْ وَقْتُ الْعِلَّةِ الَّتِي مَحَّصْتَنِي بِهَا؛ يا هنگام بيمارى كه مرا از آلودگىها پاك كردى». امام (عَلَیهِ الصَّلَاةُ وَ السَّلَام) رمزگشایی میکنند از اسراری که در بیماری است و بیماری را تبدیل به نعمت و فرصت میکند. ویژگی انسان مؤمن این است که از شرایط دشوار و سخت به حسب ظاهر که انسان از مواجه شدن با آن کراهت دارد، فرصتسازی میکند. اصطلاحاً انسان مؤمن از تهدیدها فرصت میسازد. اینجا مرز جهانبینی توحیدی و مادّی است. جهانبینی مادّی نعمت سلامتی، ویژگیها و بهرهبرداریهایش را میشناسد. بر اساس این جهانبینی انسان از زندگی بهرهمند میشود و لذّت میبرد، چون اصالت لذّت است.
لذّت بردن از طیّبات رِزق، خوردن و آشامیدن، تفریح کردن و... ، پیش بردن کارها، فعّالیّت کردن، کسب درآمد، کار اقتصادی کردن، کار سیاسی کردن، جهانبینی مادّی در این بخشها با ما مشترک است. در محور سلامتی جهانبینی مادّی در اینجا میایستد؛ امّا جهانبینی توحیدی ما را جلو میبرد و به سمت تحصیل رضای الهی و قرار گرفتن در جادّهی طاعت و بندگی سوق میدهد. در آنجا خطّ ما با مادّیگِراها، دنیاگِراها، ماتِریالیستها و اصالت مادّهها جدا میشود. پس ما یک محور مشترک داریم؛ امّا از بخشی که مسئله با فضاهای معنوی، قدسی، آسمانی و آخرتی مرتبط میشود، خطّ ما با ماتِریالیستها و مادّهگِراها جدا میشود.
در جهانبینی توحیدی فضای دیگری به وجود میآید و آن، در ارتباط با بیماری است. بیماری، چه بخواهیم و چه نخواهیم، در مسیر زندگی برای ما پیش میآید. حتّی اگر قواعد سلامتی را کاملاً رعایت کنیم، باز هم ممکن است ـ به هر علّتی ـ بیماری پیش بیاید. خدای متعال از طریق طبیبها و پزشکان شِفا را قرار داده است. یکی از پیامبران الهی، بیمار شد. گفتند: چرا به طبیب مراجعه نمیکنید؟ گفت: کسی که بیماری داده است، خودش هم شِفا میدهد. پیک الهی به او خبر رساند که اگر بمیری از شِفا خبری نیست. من شِفا را از طریق دارو و طبیب قرار دادهام. بخوابی، ناله کنی و بگویی خودش شِفا میدهد، بهبود نخواهی یافت. خداوند طبیب را وسیله درمان قرار داده است.
کسانی که گرفتار جهانبینی مادّی هستند، اینجا کاملاً خطّشان جدا میشود از کسانی که جهانبینی توحیدی و الهی دارند؛ چراکه: «ذَلِكَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ؛[1] اين منتهاى دانش آنان است». چیزی بیش از این نمیفهمند و بیماری را نقمت میدانند؛ زیرا از دنیا، فقط ظاهر آن را میبینند: «يَعْلَمُونَ ظَاهِراً مِنَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا؛[2] از زندگى دنيا، ظاهرى را مىشناسند». لذا وقتی بیماری پیش میآید، برای آنها یک مصیبت و بیچارگی تلقّی میشود و مریضی علاوه بر اینکه جسم آنها را بیمار میکند، روان و روح آنها را نیز بیمار میکند. بیماری جسمی، پیوستش افسردگی، اضطراب و روانپریشی میآید و به جاهای سخت منتهی میشود. انواع فُوبیها و ترسهای گوناگون پیش میآید و ممکن است شخص به شیزوفِرنی و ... مبتلا شود. آشفتگیهای درونی، انواع و اقسام اضطرابها و امثال اینها، یکی از علّتهایش در نگاه مادّی، مریضی است. زمانی که شخص مریض میشود، چون هدف زندگیاش مادّی بوده و دیگر برایش تأمین نمیشود، نمیتواند از زندگی لذّت ببرد؛ در نتیجه اتّفاقهای ناگواری را در پی دارد. لذا در غرب و در نظامی که جهانبینی مادّی مسلّط است، اگر بیماری دوام پیدا کند، پیشرفته شود، بیمار میتواند تقاضای مرگ کند. در نتیجه به طبیب اجازه میدهند که با تزریق یک آمپول به زندگی او پایان دهد. در بعضی از نظامهای پزشکی این عمل، قانونی و پذیرفته شده است که در مورد بیماریهایی مثل سرطان این کار صورت میگیرد. امّا در جهانبینی توحیدی، علاوه بر اینکه سلامتی فرصتی برای رشد است، بیماری نیز یک فرصت برای رشد است و مکمّل سلامتی است. این نگاه خیلی جالب است و دستاوردهای فراوانی برای شخص دارد. ازاین رو امام (عَلَیهِ السَّلَام) فرمودند: آیا من برای سلامتیام شکر کنم یا برای بیماریام؟ کدام لازمتر است و شکرش واجبتر؟ آیا صحت که این برکات را دارد یا بیماری؟
این بیانات، بیانگر نگرش توحیدی خالص است و نگاه مادّی هیچ حرفی برای گفتن ندارد.
«مَحَّصْتَنِي بِهَا وَ النِّعَمِ الَّتِي أَتْحَفْتَنِي بِهَا». در بیماری، تو مرا پاک میکنی. تَمحیص یکی از واژههای قرآنی و به معنای تطهیر، زلال، پاکیزه کردن، شستشو دادن و خالص کردن است؛ مخصوصاً کلمهی تَمحیص برای خالصسازی به کار میرود؛ آنجایی که میخواهند عیار طلا را بسنجند، عرب از کلمهی تَمحیص استفاده میکند.
«وَ النِّعَمِ الَّتِي أَتْحَفْتَنِي بِهَا»، یا آن نعمتهایی که در وقت بیماری به من تُحفه میدهی، غیر از این پاکسازی، هدیههایی به من میدهی، که عبارت است از تعالی و تقرّب. با این تعریف روشن است که اگر چنین چیزی برای انسان پیش بیاید، جای شکر دارد. ظاهراً گاهی شکر بیماری از شکر نعمت سلامتی برای انسان واجبتر و لازمتر است.
پیامدهای نیک بیماری
1. بخشش گناهان
امام (عَلَیهِ السَّلَام) اینجا هر دو حالت، یعنی سلامت و بیماری را گستردهتر بیان میکند. امام (عَلَیهِ السَّلَام) میفرمایند: «تَخْفِيفاً لِمَا ثَقُلَ بِهِ عَلَي ظَهْرِي مِنَ الْخَطِيئَاتِ؛ تا بار سنگين گناه را بر پشت من سبك گرداني». بیماری باعث میشود بارهای سنگین گناه که کمر روح و روان ما را شکسته است، سبک شود و در آن وضعیّت، روح بتواند پرواز کند و سیر داشته باشد. «تَخْفِيفاً لِمَا ثَقُلَ بِهِ عَلَي ظَهْرِي مِنَ الْخَطِيئَاتِ»، «عَلَیَّ» در اینجا بنا بر یک معنای دیگر درست است؛ ولی «عَلَی» به نظر روانتر است. «عَلَی» در اینجا با ظرافتی تعبیه شده؛ یعنی بارهای سنگین گناه و خطیئات را که خودمان بر خودمان تحمیل کردهایم، بیماری آنها را سبک میکند.
2. پاکسازی روح
«وَ تَطْهِيراً لِمَنْ انْغَمَسْتُ فِيهِ مِنَ السَّيّئَاتِ؛ مرا از آلودگيهاي نافرماني پاكيزه سازي»، آنجا «خَطِيئَات» بود، اینجا «سَّيّئَاتِ» است. «سَّيّئَات» بالاتر از «خَطِيئَات» است و به معنای گناههای سنگینتر است. بیماری یک حمّام است و آلودگیهایی که روح ما را گرفته و جان ما را پلید و کثیف کرده است، مطهّر میکند.
«إِنْ انْغَمَسْتُ فِيهِ مِنَ السَّيّئَاتِ»، آنجایی که انسان خیلی کثیف میشود، مثل اینکه در لجن یا فاضلاب میافتد، تنها راه پاکیزه شدنش رفتن به حمّام است. گناهان برکههای لجن و فاضلاب هستند که آدم بدون اینکه حواسش باشد، یا گاهی هم ممکن است حواسش باشد ولی بر اثر غلبهی شهوات، در این لجنزار میافتد.
فرض کنیم که انسان از این لجنزار بیرون بیاید، امّا کثیف و آلوده شده است. یکی از کارکردهای بیماری این است که انسان را از گناهان پاک و شستشو میکند. طبعاً بیماری برای انسان مؤمن، سبککنندهی بار گناه و شستشودهنده است؛ یعنی از بینبرندهی عوارض و آثار گناه است و آنها را پاک میکند.
3. بیدار ساختن انسان
«تَنْبِيهاً لِتَنَاوُلِ التُّوْبَةِ؛ و هشدارم دهي كه توبه كنم»، به خاطر اینکه بیماری باعث نوعی بیداری میشود و چشم انسان را باز میکند و او را برای توبه مهیّا میسازد. قرآن کریم در این زمینه مثالی میزند. فرض کنید سوار بر کشتی هستید، هوا هم ملایم است. همه میگویند و میخندند. ناگهان «جَاءَهُمُ الْمَوْجُ مِن کلِّ مَکانٍ؛[3] و موج از هر طرف بر ايشان تازد». یک دفعه اوضاع به هم میریزد. تکانهای شدید باعث میشود مسافران دچار استرس و ترس میشوند.
این صحنهها را من مکرّر دیدهام؛ زیرا ما کثیرُ السّفر هستیم. در این زمانها اگر روحانی در هواپیما باشد، خیلی قیمت پیدا میکند؛ البتّه اگر خودش نترسیده باشد و آرام نشسته باشد. مسافران دائم با او نگاه میکنند و از او ذکر و دعا میخواهند. در این مواقع همه خدایی میشوند و دست به دامن پروردگار متعال برمیدارند! شروع میکنند نذر کردن! اگر آن روحانی اهل حال باشد، آنها را وادار به تصمیمهایی میکنند. یک بار شرایطی پیش آمد که حدود یک ساعت این وضعیّت اضطرار ادامه پیدا کرد. حال مسافران تماشایی بود. عدّهای بیهوش شدند. خیلی وضعیّت عجیب و غریبی بود. اصلاً قابل توضیح نیست. گریهها، جیغها، نالهها، یا حسین گفتنها، یا اباالفضل گفتنها!
غرض آنکه وقتی برای انسان بیماری پیش میآید ـ مخصوصاً اگر بیماری تکاندهنده باشد و به جاهای حسّاسی برسد ـ شخص را کاملاً در شرایط توبه قرار میدهد و بیدارش میکند. انسان در این مواقع نذر میکند که اگر خوب شود، فلان کار را انجام میدهد. البتّه گاهی این وضعیّت برای اطرافیان بیمار، سختتر از آن بیمار پیش میآید.
«تَنْبِيهاً لِتَنَاوُلِ التُّوْبَةِ»، بیماری مقدّمات توبه را برای انسان فراهم میکند، چشم انسان باز میشود و از حالت غفلت قبلی بیرون میآید. «وَ تَذْكِيراً لِمَحْوِ الْحَوْبَةِ بِقَدِيمِ النِّعْمَةِ؛ متوجه كردى مرا كه قدر نعمت پيشين را بدانم»، انسان در وضعیّت سلامتی از نعمتهای بزرگی بهرهمند است. نعمت سلامتی برای کسی که از خدا غافل است، باعث میشود فرد در معرض هلاکت قرار گیرد، به خاطر انواع گناهانی که مرتکب میشود. بیماری که برایش پیش آید، او را متوجّه شرایط سخت و هلاکت میکند.
4. برخورداری از اعمال صالح
«وَ فِى خِلالِ ذَلِكَ مَا كَتَبَ لِىَ الْكَاتِبَانِ مِنْ زَكِيِّ الْأَعْمَالِ؛ و در اين ميان نويسندگان [فرشتگان] براى من چندان عمل صالح نوشتند»، اگر در وضعیّت سیّئه نباشی، حسنهات که زیاد شد، آنکه مأمور نوشتن گناهان است، آن هم میشود دستیار فرشتهای که مأمور نوشتن حسنات است. در بیماری هر دو فرشته شروع کردند برای من اعمال پاکیزه نوشتن؛ در حالی که من از شدت درد و بیماری رنج میبرم. «مَا لَا قَلْبٌ فَكَّرَ فِيهِ؛ بيآن كه دلي در آن انديشه كند»، من اصلاً به این اعمال فکر نمیکنم؛ «وَ لَا لِسَانٌ نَطَقَ بِهِ؛ وَ لَا جَارِحَةٌ تَكَلَّفَتْهُ؛ و زباني بدان سخن گويد و اندامي با آن به رنج افتد». هیچ یک از اعضا و جوارح من مشغول انجام آن اعمال نبودند، امّا این دو فرشته شروع کردند برای من اعمال صالح نوشتن؛ اعمال صالحی که نه من فکر کردم، نه به زبان آوردم، نه اعضاء و جوارح من مشغول انجامش بودند. خدای متعال چقدر به بندهاش مهربان است. «بَلْ إِفْضَالاً مِنْكَ عَلَيَّ وَ إِحْسَاناً مِنْ صَنِيعِكَ إِلَيَّ؛ بلكه هر چه بود، از فضل و بخشش و احسانِ تو در حقّ من بود»، فقط از فضل تو و لطفی است که دربارهی من داشتی. از عنایات ویژه و لطف خاصّ تو است که دربارهی من احسان میکنی و به من در لحظات بیماری ثواب میدهی.
حالا من شکر کدام را به جا بیاوردم؟!!! شکر وقتی که سالم بودم یا شکر زمانی که مریض هستم؟ با این منطق توحیدی و جهانبینی توحیدی، بیماری برای انسان یک فرصت متفاوت برای رشد میشود و موانع رشد را کنار میزند و برطرف میسازد و حسنات فراوانی در نامهی عملش مینویسند.
نعمت بیماری
در بعضی از روایات داریم انسان وقتی بیمار شد، به خاطر وضعیّت سخت و دردی که تحمّل میکند ـ چون تحت ولایت الهی است ـ این بیماری سبککننده، تطهیرکننده، بیدارکننده و رشددهنده او است. برای مثال دربارهی تب فرمودند: وقتی انسان مؤمن تب میکند، وقتی تب برطرف شد، به او میگویند: «إِسْتَعْنِفِ الْعَمَل»، اکنون اعمالت را از نو شروع کن. بیماری چنین تأثیری دارد. البتّه این روایت ناظر به حقّ النّاس نیست؛ یعنی انسان اگر به کسی ظلم کرده باشد، بخشی از این ظلم حقّ الهی است که پاک میشود؛ امّا حقّ النّاس در جای خود باقی است. تب هم کند، فایدهای ندارد. روایت دارد اگر شهید هم شود، فایدهای ندارد!
گناهانی که قابلیّت تطهیر داشته باشد، پاک میشوند؛ ولی بعضی از گناهان حتّی در این شرایط هم پاکیزه نمیشوند.
در روایتی داریم: «یک روز تب کفّارهی یک سال معصیت میشود». اینقدر اثر دارد. امام صادق (عَلَیهِ السَّلَام) به پیامبر عظیم الشّأن این روایت را میرساند که حضرت فرمودند: «مَنْ مَرِضَ يَوْماً وَ لَيْلَةً فَلَمْ يَشْكُ إِلَى عُوَّادِهِ بَعَثَهُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مَعَ خَلِيلِهِ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلِ الرَّحْمَنِ حَتَّى يَجُوزَ الصِّرَاطَ كَالْبَرْقِ اللَّامِع؛ [4]هر كه يك شبانهروز مريض باشد و به عيادتكنندگان شكايت نكند، خداوند در قيامت، او را با دوستش، ابراهيم خليل الرحمان محشور خواهد كرد تا زماني كه چون برق لامع بر صراط بگذرد». اینجا دو نکته وجود دارد: بیماری و صبر. آنجایی که تو زیبا تحمّل میکنی و از حق گِله نمیکنی، بیماری انسان را تا مرز همسایگی با دوست مخصوص خدا، حضرت ابراهیم خلیلُ الرَّحمن (عَلَیهِ الصَّلَاةُ وَ السَّلَام) میبرد. امام رضا (عَلَیهِ السَّلَام) فرمودند: «المَرَضُ لِلمُؤمِنِ؛ تَطهيرٌ ورَحمَةٌ و لِلكافِرِ؛ تَعذيبٌ ولَعنَةٌ وإنَّ المَرَضَ لايَزالُ بِالمُؤمِنِ حَتّى لايَكونَ عَلَيهِ ذَنبٌ؛[5] بيمارى براى مؤمن تطهير و رحمت و براى كافر، عذاب و لعنت است. بيمارى، همدم مؤمن مىماند تا هنگامى كه هيچ گناهى بر وى نباشد».
گاهی یک بیماری در جسم یک انسان مؤمن اینقدر میماند که دیگر در او هیچ گناهی باقی نماند. گاهی خدای متعال به خاطر اینکه او را خیلی دوست دارد، مریضیاش را بهقدری طولانی و سخت میکند که هیچ گناهی برایش نماند؛ بنابراین بیماری برایش تطهیر است و پاکش میکند. البته خلاف ادب است بگوییم خداوند گناهان شخص مؤمن و عالم را با بیماری پاک میکند. برای آنان بیماری ترفیع درجات است. بنابراین اگر دیدی مؤمن یا دوست خدا، مثلاً یک عالم ربّانی، درد میکشد و مریضی طولانی دارد، در شرایط خیلی سختی قرار گرفته، نباید بگویی بیماری او را پاک میکند. این خِلاف ادب است. باید بگویی ترفیع درجات است. یعنی اگر رفتی عَیادت، یک وقت نگویی خدای متعال دارد شما را پاک میکند! چرا؟ چون من و شما آنجا امضا کردهایم که این شخص گناهانی داشته است. گاهی بعضیها شیرینزبانی میکنند و از این حرفها میزنند. بله، در دعای صحیفه میخوانیم که بیماری باعث پاکسازی است. امّا نه در مورد هر کسی.
آیا بیماری موجب تعالی انسان میشود؟
در روایاتی داریم که مریضی برای مؤمن فقط پاککننده است، امّا باعث رشد نمیشود. امّا امام سجاد (عَلَیهِ السَّلَام) میفرمایند که من وقتی مریض شدم، تحفههایی به من داده میشود. در حالی که روایاتی داریم که میگویند بیماری حسنهای نمیآورد، فقط پاک میکند.
جمعش این است که در بیماری، انسان مؤمن صبر میکند و صبر برایش حسنات میآورد. بیماری فقط پاککننده است، امّا مؤمن علاوه بر اینکه این درد میکشد، صبر هم میکند، بیتاب نمیشود، جزع نمیکند. این عکس العمل برایش حسنه میآورد، شکایت و بیتابی نمیکند و خداوند تا درجهی ابراهیم خلیلُ الرَّحمن او را پیش میبرد که اسمش صبر جمیل میشود. بالاتر از صبر جمیل، حالت رضا است. انسان مؤمن در شرایط بیماری، امتحان میشود. امتحان رضا در سختیها است، در خوشیها هم البتّه هست؛ ولی عمدتاً مربوط به «ضَرَّاء» است، این رضایتمندی که همراه با «اَلْحَمْدُلِلَّه، شُکْراً لِلَّه»، است، برای انسان مؤمن در بیماری حسنات میآورد.
رسول خدا (صلى الله علیه و آله) میفرماید: «ما مِنْ مُسْلمٍ یُبْتَلى فى جَسَدِهِ الّا قالَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ لِمَلائِکَتِهِ: اکْتُبُوا لِعَبْدى افْضَلَ ما کانَ یَعْمَلُ فى صِحَّتِهِ؛[6] مسلمانى به مرض دچار نمىشود، مگر اینکه خداوند عزّوجلّ به ملائکه مىفرماید: براى بندهام بهترین آنچه را که در ایام سلامتش عمل مىکرد، در پروندهاش ثبت کنید». یک انسان مسلمان، مؤمن، گرفتار بیماری شد، فهرستی از کارهای صالح و حسناتی را که هنگام سالم بودن انجام میداد و اکنون نمیتواند آنها را انجام دهند. خدای متعال به فرشتههایی که مأمور نوشتن هستند، میگوید: همهی آن کارهایی را که در سلامتی انجام میداد، اکنون برایش بنویسید. پیامبر اکرم میفرمایند: «نِيَّةُ الْمُؤمِنِ خَيْرٌ مِنْ عَمَلِهِ؛[7] نيت مؤمن بهتر از عمل او است». امّا اینجا بالاتر از آن روایت را بیان میدارد. چرا؟ چون اینجا دو فرشته اعمال را مینویسند؛ ولی باز هم موفّق نمیشوند. نکتهاش چیست؟ غیر از مقام صبر، غیر از صبر جمیل، غیر از رضا، علاوه بر همهی اینها، خداوند به فرشتگان کاتب فرمان داد اعمالی که ایشان انجام میداد و اکنون نمیتواند انجام دهد، برایش بنویسید، حتّی اگر تمام جسم او از کار افتاده باشد. چرا؟ مسئله این است که نیّت ساختار شخصیّت مؤمن، توحیدی است و شاکلهاش خدایی است. لذا همواره در مقام طاعت، بندگی و عمل صالح است. در روایت داریم که «نِيَّةُ الْمُؤمِنِ کَعَمَلِهِ؛ نیت مثل عملش است». شخص بیمار نیّت داشت اگر سالم بود همهی این اعمال نیکو را انجام میداد؛ امّا آنجا فرموده: «خَيْرٌ مِنْ عَمَلِهِ»، آنجا که عمل میکرد، در معرض آفت ریا بود، امّا اکنون در وضعیّتی است که همهی اینها را برایش خالص مینویسند. چون کاری نکرده که بخواهد ریا کند و به عُجب مبتلا شود. معمولاً مؤمنینی که مریض میشوند، میگویند کاش میتوانستم بروم مسجد. تازه خودش را متّهم میکند و میگوید: کاش من الان دنبال گرهگشایی از کار مردم بودم، کاش از وقتهایم استفاده کرده بودم. ریا و عُجبی در کارش نیست؛ لذا نهتنها اعماش را مینویسند؛ بلکه خالصش را مینویسند.
یک روایت دیگر هم داریم که میگوید: «برای مؤمن درجاتی است که به آن نمیرسد، مگر از طریق بیماری و صبر جمیل و رضای بر آن».