جلسه دوازدهم شرح صحیفه سجادیه
سلام علیکم و رحمة الله
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم، الحمدلله رب العالمین، ثم الصلوة و السلام علی سیدنا و نبینا حبیب اله العالمین ابوالقاسم المصطفی محمد، و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین سیما بقیة الله فی الارضین روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء.
در دو جلسه گذشته ما با مراجعه به دو دعای صحیفه مبارکه سجادیه سعی کردیم ماه مبارک رمضان را و ظرفیتهای بیانتهای این ماه را بهتر شناسایی کنیم تا به فضل پروردگار متعال امکان بهرهبرداری بیشتری از این فرصت استثنایی برای ما فراهم بشود.
دعای چهل و چهارم صحیفه سجادیه، دعای امام(ع) برای ورود به ماه مبارک رمضان بود که مرور شد. دعای چهل و پنجم صحیفه مبارکه سجادیه که دعای امام(ع) در هنگام وداع با ماه مبارک رمضان هست بخشی مورد توجه قرار گرفت. به ویژه مقدمه این دعای نورانی را با تأکید بر یک نکته کلیدی و محوری مقداری مورد بحث قرار دادیم. امروز به لطف خدای متعال باز هم با مراجعه به صحیفه نورانی و در ادامه دعای چهل و پنجم نکاتی را خدمت عزیزان تقدیم میکنم. یک یادآوری به خودم و شما بسیار بجا و مناسب هست. آن یادآوری این است که این را دقیق بشوید نکته کلیدی است. آن یادآوری این است که حضور ما در نشئه دنیا، در این مقام دنیایی شأنش عبارت است از این که به ما فرصت پرواز و میدان پرواز و قوت پرواز داده بشود. یعنی فلسفه این که ما این جا هستیم، اهل معرفت میگویند این دنیا نقطه عزیمت قوس صعود است. یعنی همین مسیری که به سوی خدای متعال و به سوی قرب الهی طراحی شده از این جا آغاز میشود و این جا پشتیبانی میشود، این جا امکانش برای انسان فراهم میشود. فرصتش برنامهریزی میشود تا شما از این مسیر صعود به آن نقطه اوج برسید. ولو خودش اسفل سافلین است، این مقامی که در آن هستیم ولی تنها راه رسیدن به اعلی علیین است. یعنی شما اشتباه نکنید که یک وقتی به شما گفته میشود این جا پایینترین پایینها است و تعابیری که فراوان داریم در مذمت این مقام، شما را غافل کند از این که همین مقامی که به اعتبار پایین بودنش مذموم است به اعتبار این که تنها راه رسیدن به آن نقطه فراز هست و تمام امکانات رسیدن به آن نقطه اوج در آن قرار گرفته ممدوحترین مقامات است. چنان که در بیان علوی هست. در نهجالبلاغه شریف هست. هیچ کس به اندازه امیر(ع) دنیا را مذمت و تحقیر نکرد. تعابیری که حضرت دارند در تحقیر دنیا فوقالعاده است. ولی حضرت وقتی دیدند فلان کس دارد دنیا را مذمت میکند... در حکمتها هست. و حواسش نیست که آن مذمتی که از دنیا میشود به اعتبار وقوف در دنیاست، نه به اعتبار پرواز از دنیا. حضرت یقهاش را گرفتند: «أَيُّهَا الذَّامُّ لِلدُّنْيَا» کسی که داری دنیا را مذمت میکنی آیا دنیا تو را فریب داد یا تو در باره دنیا به خودت دروغ گفتی. از همین تعابیر حضرت شروع کردند. یک چند جملهای اول حساب او را رسیدند بعد شروع میکنند امام(ع) از دنیا تعریف کردن. یعنی همان کسی که در تقبیح دنیا گوی سبقت را از همگان ربوده این جا در مدح دنیا و در تعریف از دنیا تعابیری دارند بسیار عجیب و فوقالعاده. یعنی تو در باره دنیا چه فکر کردی؟ این جا «مَسْجِدُ أَحِبَّاءِ اللَّهِ» است. «وَ مَتْجَرُ أَوْلِيَاءِ اللَّهِ» تجارت خانه دوستان خدا این جاست. تو چی خیال کردی؟ آن جایی که عاشقان حق در مقام سجده به اوج تقرب میرسند این جا است. این مقام که از آن تعریف میکنند به اسفل سافلین به تعبیر قرآن کریم، یا با کلمه «دنیا» از آن تعبیر میشود به معنای همان مقام پَست، خاطر نازنینتان باشد همین جا تنها راه رسیدن به اعلی علیین است. راه دیگری وجود ندارد. مگر ما راه دیگری داریم. و «صراط» در متن ای دنیای پر پیچ و خم و پر از راههای انحرافی و سبل متفرقه تعبیر شده در همین جاست. صراط مستقیم همین جاست. به این اعتبار خدای متعال و مهربان همه امکانات صعود را برای این پرنده بلندنظر، بلندپرواز برای او فراهم کرده. همه امکانات را که بخواهد از این نقطه اوج بگیرد و پرواز کند. این جا یک نقطه پرواز تلقی میشود. این یک نکته. این نکته از این جهت قابل توجه هست که ما گاهی وقتها نسبت به فرصتشناسی در دنیا گرفتار غفلت میشویم. یعنی شناخت این فرصتهای دنیا و شناخت این که تنها فرصت است. برای هر نوع فراهم کردن توشه.
نکته دوم که این نکته، نکته بسیار کلیدی است و قابل ملاحظه است و بین ماها باید زیاد گفته بشود مسیر پیش روی ما، مسیر ابدی است. این همان نکته قابل توجه است. خدا رحمت کند مرحوم علامه طباطبایی اعلی الله مقامه الشریف یک چیزی شبیه به این مضمون ایشان دارند که تفکر در باره ابدیت انسان را به حیرت میبرد. این تحمل ما تمام نمیشود. جالب است بدانید که شما به مناسبت شأن این جهانیتان به امید تمام شدن دارید زندگی میکنید. چون این طرف تمام میشود. «ما عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ» این جا تمام میشود، مفاد دارد، اجل دارد، نقطه پایان دارد. انسان به شکل لاشعوری و ناخودآگاه گویا به امید تمام شدن این جا زندگی میکند. «بَلْ يُريدُ الْإِنْسانُ لِيَفْجُرَ أَمامَهُ» میگوید همین است. همین جوری است. حالا اگر این پرده از جلوی چشم انسان کنار برود و متوجه بشود که به اعتبار جانش تمام نمیشود. ولو توی محیط تمام شدنی همراه با یک مَرکب تمام شدنی و پوسیدنی یک چند روزی وقوف دارد اما اعتبار راکب که این جا دیده نمیشود و دست کم گرفته میشود این یک مسیر تمام نشدنی را در پیش دارد. تازه این جا اولش هست. اگرچه مرگ جسم شما را میپوساند به عنوان نقطه پایان اما جان شما با مرگ پوست میاندازد. تازه آن جا نقطه آغاز است، میدان برای او فراهم میشود.
با این ملاحظه تمام لحظات و آنات زندگی ما در دنیا یک معنای جدیدی پیدا میکند. با هر چیزی که در اطراف ما هست. حالا دقت کنید به این دو جملهای که عرض کردیم یک جمله سومی را هم اضافه کنیم. چون شما الان یک نگاهتان آمد به دارالغرور، یعنی همین جایی که هستید یک نگاه دومی انداختید به دار الخلود، افقی که پیش روی شماست. این نگاه اول مربوط به چشم سر شماست و افق نگاهتان جسم شماست. چون این افق نگاه میکنید. این میشود دار الغرور. نگاه دوم مربوط است به چشم جان شما و مربوط است به حقیقت وجود شما که تمام نشدنی است. نگاه به دارالخلود است. این همان سرای جاودانی است. زندگیای که مهمترین خصوصیتش این است که تمام نمیشود. نقطه پایانی برای آن قرار داده نشده.
اما نکته سوم. نکته سوم این است که خداوند تبارک و تعالی در مهندسی جسم و جان تو و در مهندسی جسم و جان عالم که اینها بر هم منطبق میشوند در این طراحی که نظام احسن است همین دارالغرور را - که حالا چرا گفته میشود دارالغرور خودش لطایف زیادی در آن هست - که فرصت کوتاه بسیار اندکی هم هست محیط اندوختن سرمایه دارالخلود برای شما قرار داده. این مسأله است. یعنی اگر شما بنا باشد در آن زندگی ابدی جاودانی تمام نشدنی در وضع خوبی باشید، در یک وضعیت مناسبی باشید باید همه شرایط و مناسبات و مقتضیاتش را از همین جا فراهم کنید. جای دیگری نیست.
یک مقابلهای را قرآن کریم نشان میدهد در آیات بسیار عجیبی. مقابلهای را نشان میدهد بین مؤمن و منافق. این صحنه مربوط به زندگی آخرتی است و مربوط به قیامت است. آن مقابلهای که صورت میگیرد این است که انسان منافق به تعریف دقیق قرآنیش توی تاریکی محض است. هیچ نوری ندارد، تاریک. من گاهی برای دوستان میگویم اگر بنا باشد شما یک گوشهای از این تاریکی محض را تجربه کنید مثلاً باید بروید در دل غارها، توی اعماق زمین، جایی که حتی یک سر سوزن رشته نوری آن جا وجود نداشته باشد و الا من و شما از تاریکی محض هیچ تجربهای نداریم. بعضی از دوستان این جمع عزیز با من به غار آمدهاند و تجربه کردهاند برای لحظهای، در ایام شباب و جوانی و البته در ایام نوجوانی تشریف آوردند. باید رفت آن جاها تجربه کرد که شما یک ساعت توی دل کوه میروید، یک ساعت دارید میروید همین جور توی این کوچه پسکوچههای دل کوه، توی غار بعد رفتید رسیدید به آن جایی که هیچ نوری وجود ندارد کافی است این چهار تا چراغ قوه و فانوسی هم که دست شماست آن جا خاموش بشود «إِذا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَراها» آن جا این جوری است که شما دست خودت را هم نمیبینی. قرآن کریم برای بیان آن «ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ» از این تعبیر استفاده میکند «إِذا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَراها وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ» این دست خودش را میآورد جلو دستش را هم نمیبیند. هیچ. توی آن تاریکی محض منافقین مواجه میشوند با یک منابع نورانی که از آنها نور ساطع میشود. یک لحظه وارد میشوند.... میدانید توی یک چنین شرایطی یک جرقهای هم که بخورد، یک رشته باریکی از نور هم که بیاید یعنی آن نقطه امید. چون عزیزان عنایت دارند ظلمات کامل یعنی ناامیدی کامل. اگر انسان برود توی «ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ» که «إِذا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَراها» که هیچ دید ندارد این جا یک ناامیدی کامل است که چه کار کند، یعنی حیرت. یعنی هیچی. این جا قرآن با ظرافت میفرماید «وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ» اگر خدای متعال نوری برای شما نیاورد میخواهید چه کار کنید. منافق توی ظلمات خودش غرق است یک دفعه مواجه میشود با یک روشنایی. نگاه میکند میبیند اینها چهرههای مؤمنین است که از خودش نور دارد. یعنی نور از آن میجوشد. میدانید مؤمن در قیامت در پرتو نور خودش سیر میکند. خیال نکنید آن جا نوری جدا هست. این با نور خودش هست که میرود. این همان نور ایمان است که در قرآن کریم به زیبایی بیان شد. فرمود شما خیال میکنید بین آن کسی که ما نور برای او قرار دادیم و در نور خودش سیر میکند با آن کسی که بدون نور هست اینها یک جور هستند؟ «وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً يَمْشي بِهِ فِي النَّاسِ» او یک نوری دارد که با این نورش توی مردم توی آن ظلمات حرکت می کند. آنجا هم با نور خودش سیر می کند. آن وقت این کجا و آن کجا. چون آن جا محیط تجلی است. آن جا مثل خورشید طلوع میکند. مؤمن مثل خورشید توی آسمان قیامت طلوع میکند. اینها یک لحظه مواجه میشوند، این نور نگاه میکردند اینها را میشناسند، چون با هم همسایه بودند، با هم بودند. تا میخواهند از این نور بهرهبرداری کنند «فَضُرِبَ بَيْنَهُمْ بِسُورٍ» یک دیواری بین آنها قرار میگیرد. یک دیوار کشیده میشود. این دیوار، دیوار حسرت است اسمش. یعنی شما حتی شایستگی تماشای چند لحظه به جمال مؤمنین را ندارید. فقط برای این که حسرت بخورید یک لحظه به شما نشان دادیم حالا تمام شد. «فَضُرِبَ بَيْنَهُمْ بِسُورٍ لَهُ بابٌ باطِنُهُ فيهِ الرَّحْمَةُ وَ ظاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذابُ» این دیوار از ناحیه مؤمنین رحمت است، از ناحیه منافقین عذاب است. غرضم این نکته است. دقیق بشوید این نکته است. کاشکی ما این مسأله را خوب بفهمیم و زودتر بفهمیم تا دیر نشده، چون دارد دیر میشود. حتی یک روز که از ما میگذرد دیر میشود. این جمله کلیدی که این جاست این است. منافقین از وقتی که این چهرههای نورانی را میبینند از اینها توقع نور میکنند. «انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِكُمْ» این «انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِكُمْ» خیلی حرف عجیبی است. یعنی میگویند یا به ما مهلت بدهید یا به ما یک نگاهی بکنید ما از نور شما اقتباس کنیم، یک شعلهای بگیریم. یک کمی از نور شما برداشت کنیم. چون آن جا تاریکی محض است. حیرت محض است. جوابی که داده میشود به نظر من در این یک کلمه پاسخ مؤمنین در برابر منافقین خداوند تبارک و تعالی تمام ظرفیت دنیا را تعریف کرده. این تعریف شده توی این کلمه «قیل...» مؤمنین که جواب نمیدهند، میگذرند. یک صدایی آن جا پخش میشود «قیل...» قرآن نمیگوید کیست، فرشته است، انسان کامل است، کی این جا دارد این پاسخ را به اینها میدهد. که این هم لطیف است. خود این تعبیر. من الان در مقام بیان زیباییهای این آیات هستم اگرچه دوست دارم یک وقتی این آیات را به تفصیل بهآن برسیم. اما اجمالاً «قيلَ ارْجِعُوا وَراءَكُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً» این کلمه است «ارْجِعُوا وَراءَكُمْ» برگردید دنیا، به پشت سرتان برگردید، یعنی آن جایی که از آن آمدید. «ارْجِعُوا وَراءَكُمْ فَالْتَمِسُوا نُورا» این جا میخواهید اقتباس کنید؟ آن جا التماس کنید. التماس نور مال دنیاست نه مال این جا. اشتباه کردید. «ارْجِعُوا وَراءَكُمْ فَالْتَمِسُوا نُورا» برگردید دنیا از آن جا نور بیاورید. معنایش این است که اگر ما نوری داریم این نور را این جا به دست نیاوردیم که شما هم این جا میخواهید این نور را از ما دریافت کنید. این نور محل فراهم کردنش دنیاست. برگردید بروید دنیا از آن جا بیاورید. ما از آن جا آوردیم. البته آنها نمیگویند. میگویم آن «قیل» میگوید برگردید از آن جا بیاورید. اینها از آن جا این نور را آوردند. خیلی حرف سنگینی است. میدانید در آن ناامیدی کامل است. یعنی یک مهر زدند، تمام شد، هیچی. بدبخت باشید. «فَضُرِبَ بَيْنَهُمْ بِسُورٍ» دیوار هم که کشیده میشود شما یک لحظه بیشتر از این هم لیاقتش را ندارید به چهره مؤمنین نگاه کنید. تمام شد، پرده را میکشند. آن دیوار، دیوار حسرت است. این جمله را عرض کردیم از قرآن کریم تا دوستان عزیز به این مسأله وقوف پیدا بکنند که منطق قرآن در باره دنیا چیست و اهمیت دنیا چیست. اجازه بدهید باز یک کلمه قرآنی برای شما بگویم. ماه مبارک رمضان هر چی از قرآن بگویم... اصلاً یک حال دیگری دارد، یک عالم دیگری دارد. عجیب هم هست. و دیدید امام سجاد(ع) وقتی میخواهد ماه مبارک رمضان را نقش آن را بگوید یک فهرست آیه قرآن برای شما ردیف کرد که من هفته پیش برای شما خواندم.
موسی علی نبینا و آله و علیه السلام دارد با اهل بیتش میرود. همین جور که دارد حرکت میکند «إِذْ رَأى ناراً» یک آتش دید. آن بالا دید توی بلندی یک آتشی برافروخته است. «إِذْ رَأى ناراً فَقالَ لِأَهْلِهِ» به اهل بیتش گفت که این جا شما صبر کنید، یک کمی بایستید من بروم یک مقدار از این آتشی که آن جا هست بردارم بیاورم. «إِنِّي آنَسْتُ ناراً لَعَلِّي آتيكُمْ مِنْها بِقَبَسٍ أَوْ أَجِدُ عَلَى النَّارِ هُدىً» یا من از این آتش یک شعلهای بردارم بیاورم هم خودمان را گرم کنیم هم یک وقت مثلاً غذایی درست کنیم، کارمان را با آن راه بیندازیم. یا این که شاید آن جا یک کسی هست که این آتش را روشن کرده، ما را هدایت کند، راهنمایی کند، معلوم میشود تردید کرده بودند راجع به مسیر. از کجا باید بروند. «أَوْ أَجِدُ عَلَى النَّارِ هُدىً»، مدتی هم زن و بچه را گذاشت و گفت شما صبر کنید، خودش عازم شد. وقتی که آمد آن جا مواجه شد قصد اقتباس از نار داشت، نزدیکی آن جا که رسید پیام رسید که «فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً» این جا آتش، نار، کنار رفت، نور تجلی کرد. «وَ خَرَّ مُوسى صَعِقاً» این چیزی نبود که برای او قابل تحمل باشد. آن تجلی الهی. گفت «إِنَّني أَنَا اللَّه» آنهایی که اهل دقت هستند میفهمند که این جا ظاهر نار است، اما باطن نور است. اگر سلوکت موسوی باشد از متن نار نور به تو عرضه میشود. اگر سلوکت موسوی باشد. یعنی در جستجوی هدایت و حقیقت که باشی خدای متعال آن نور حقیقت را توی نار دنیا تعبیه کرده، مخفی کرده. فقط تو باید موسیوار وارد این میدان بشوی. و الا این نارش تو را همین جا میسوزاند و با حسرت میروی. نه این که این جا گفتیم دارالغرور. از همین قبیل است. یک کلمه است. گفت «ارْجِعُوا وَراءَكُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً» برگردید نور با خودتان بیاورید. بله حالا یک کلمه هم بگوییم شوق را زیاد بکنیم. چون اینها میدانید بیچارهها میگویند عجب ما که آن طرف همهاش نار دیدیم، نوری در کار نبود که داداش. ما با هم بودیم. «أَ لَمْ نَكُنْ مَعَكُمْ» میگویند. داد میکشند، «أَ لَمْ نَكُنْ مَعَكُمْ» مگر ما با هم نبودیم. آن منافق آن مؤمن را میشناسد. حتی به اسم میشناسد. مگر ما با هم نبودیم. من با خودم نار آوردم تو با خودت نور آوردی. از یک جا؟ ما آن جا نوری ندیدیم که. دقت کنید میگوید ما آن جا نور ندیدیم. آن جا نار بود، نوری نبود. ما آن جا همهاش شهوات دیدیم و دلبستگیها دیدیم و همین برخورداریها و خوردنها و آشامیدنها و سگ دو زدن دنبال دنیا و حرص و آز و غضب و شهوت و طمع و... ما همهاش این چیزها را دیدیم. اینها که همهاش نار بود، نوری آن جا نبود. «أَ لَمْ نَكُنْ مَعَكُمْ» مگر ما با شما نبودیم چه طور ما با نار آمدیم، تو با نور آمدی. ما توی «ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ» هستیم که متراکم است و تو داری توی نور خودت سیر میکنی. بعد هم میگویی نور را از آن جا آوردی. میدانید که در آیه لطافتی است. میگوید وقتی که دیوار کشیده شد، دیوار را که کشیدند، آن ناگهان هم هست. «فضرب» نه این که به تدریج. ««فَضُرِبَ بَيْنَهُمْ بِسُورٍ»» این دیوار یک دفعه کشیده میشود. اینها از پشت این دیوار شروع میکنند با مؤمنین صحبت کردن «أَ لَمْ نَكُنْ مَعَكُمْ قالُوا بَلى» حالا این را خود مؤمنین جواب میدهند. آن پاسخ قبلی که «ارْجِعُوا وَراءَكُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً» گویندهاش این جا معرفی نشده. اما این جا نه، این جا منافقین خود مؤمنین را از پشت دیوار با فریاد خطاب قرار میدهند، با آنها صحبت میکنند، مؤمنین از همان پشت دیوار به اینها جواب میدهند. «يُنادُونَهُمْ أَ لَمْ نَكُنْ مَعَكُم» مگر ما با هم نبودیم؟ آنها جواب میدهند «قالُوا بَلى» گفتند بله. آن وقت سؤال تکمیلی آن این است که پس چرا ما این جور، شما آن جور؟ «قالُوا بَلى وَ لكِنَّكُمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَكُمْ وَ تَرَبَّصْتُمْ وَ ارْتَبْتُمْ» شما یک گرفتاریهایی داشتید که نتوانستید نور را ببینید و اقتباش کنید و بهرهور بشوید. همهاش فقط همان شعله آتش را دیدید و گرم شدید. «أَ لَمْ نَكُنْ مَعَكُمْ قالُوا بَلى وَ لكِنَّكُمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَكُمْ وَ تَرَبَّصْتُمْ» شما گرفتار خودفریبی شدید، خودتان، خودتان را فریب دادید. شما گرفتار تردید شدید، تردید عملی. شما گرفتار شک در حقیقت شدید «وَ ارْتَبْتُمْ» «وَ غَرَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ» شیطان هم از این فرصت استفاده کرد و به شما مسلط شد، شما دست خالی آمدید.
توی این جمله دقت کردید؟ این جمله کلیدی است. «ارْجِعُوا وَراءَكُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً» راه منحصر تحصیل نور دنیاست. «مَسْجِدُ أَحِبَّاءِ اللَّهِ» «مَتْجَرُ أَوْلِيَاءِ اللَّهِ» هم این جاست. خیال نکنید جای دیگری است. همین جاست و همین لحظه است که توی آن هستید. همین حال است. اصلاً غیر از این هیچ چیز دیگری وجود ندارد برای تو. هیچ. نه مقام دیگری. هیچ، همین جاست. هر چی که میخواهی همین جاست. این ور و آن ور ذهنت را نفرست. فقط باید نگاهت را عوض کنی. اقتباس شد، نور خودش را به شما عرضه میکند. دنبالش باشی خودش را به شما ارائه میکند. یک مقدار ناز دارد، باید نازش را بخری. یعنی از این کوه باید بالا بروی. موسیوار باید از این کوه بالا بروی. چون یکی از کارهای سخت این دنیا این است که انسان بخواهد از یک کوه بالا برود. نفس نفس میزنی، سخت است. مخصوصاً بعضی از کوهها رفتن نفس آدم را بند میآورد. این هست، بله. یک مقدارش را باید تحمل کنی. تو خیال کنی این پایین بنشینی، این نور به تو میرسد خوابش را ببین! این همان غرور شیطان این است. میگوید بنشین به تو میدهند. این خواب شیطان است، میگوید بنشین به تو میدهند.
«وَ غَرَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ» بنشین به تو میرسد. نه این خبرها نیست. باید بروی تا به دست بیاوری. بروی تا به آن برسی. این جوری نیست که بنشینی برایت بیاورند. آن وقت تو نه این که تنبل بودی که بخواهی بروی هی این پا و آن پا کردی. گفتی حالا فعلاً تا بعد، تا ببینیم چه میشود. این قدر این ندای فطرتت را بیجواب گذاشتی که فقط و فقط آن صدایی که توی شخصیت تو شنیده شد صدای نفس تو بود. صدای فطرتت شنیده نشد. شنیده نشد. ولی صدای نفس بلند بلند هی به گوشات میرسید. آن را خیلی خوب میشنیدی، اما صدای جانت را نه، صدای فطرت را نمیشنیدی. تا این جاها انسان را پیش میبرد. پس همین جاست. اما یک نکته قرآنی لطیف که این بحث را میبرد توی یک منظر جدیدی. آن نکته لطیف این است. آنهایی که نور با خودشان بردند، آنهایی که نبردند که هیچی. هیچ کاری نمیشود کرد.
اما آن کسی که نور با خودش برده باشد آن جا میتواند توقع کند که نورش را تتمیم کند خدا. این به عنوان تقاضا از زبان مؤمنان در آن عالم مطرح شده چون آیهاش را بلد هستید «رَبَّنا أَتْمِمْ لَنا نُورَنا» ببینید نورنا هست، این نور را ما آوردیم. اما کم است، ضعیف است. آن چه که باید باشد نیست. مثلاً یک کسی نور نماز را برده باشد، برده آن طرف اما این نمازی که این برده ضعیف است. نورش ضعیف است. نور صدقه را برده اما ضعیف است، نور روزه را برده اما ضعیفش را برده. آن جا که هست میگوید «رَبَّنا أَتْمِمْ لَنا نُورَنا» میشود این نور ما را تتمیمش کنی. تتمیم نور امکانپذیر است. و تتمیم نور عبارت است از شفاعت محمد و آل محمد(ص). آن چیزی که اسمش شفاعت است، جلوه آخرتی آن تتمیم نور است. آن نور کم امکان رؤیت جمال خورشید محض طلعت خاتم را برای شما فراهم میکند «ضُرِب» نمیشود. چون تو آن نور را آوردی این جور نیست که یک دفعه دیوار بکشند. به تو وقت میدهند، مهلت میدهند. مواجه میشوی، بعد اقتباس میکنی. آن شعله نور کم تو در پرتو نور جمال خاتم تتمیم میشود. این صحنه از آن صحنهها است. شنیدید میگویند برای انسان مؤمن درست از لحظه مرگ این حالت شروع میشود. این را به قیامت حوالهاش نکردند.
«يَا حَارِ هَمْدَانَ مَنْ يَمُتْ يَرَنِی» مؤمن جوری میمیرد، دیگری جور دیگری میمیرد اما مؤمن نور امیر(ع) را در لحظه مرگش مشاهده میکند. بعد تو هم میگویی که این است واقعاً. شما به من این جوری وعده دادید؟ اگر این جور است کاش من هر روز بمیرم. اگر ملاقات با تو شرطش مردن است ای کاش من هر روز بمیرم. روزی هزار بار بمیرم تا تو را ببینم. البته یک بشارت بالاتر هم هست. شنیدید که مولا حضرت علی بن موسی الرضا علیه آلاف التهیه و الثناء در آن قصه موسی بن سیار این جوری بود. در ماجرای موسی بن سیار امام(ع) رفت بالا سر این جنازهای که تازه از دنیا رفته. رفت بالا سرش. موسی میگوید که من دیدم حضرت این جنازه را در آغوش گرفت. تازه آن جا آمده بود کسی را نمیشناخت. آقا این کیست که تو ولی خدا، حجت خدا، هروله کنان راه افتادی دنبال جنازهاش؟ بعد که میخواهند بگذارند او را توی قبر رفتی بالای سرش، کنارش قرار گرفتی، به این مقدار اکتفا نکردی، توی این جماعت ناشناس خم شدی پیکر این میت را در آغوش گرفتی. بعد در گوشش میگویی که از این به بعد هیچ خوف و هراسی نداشته باش، راحت باش. برگشتند موسی گفت جریان چیست؟ ما اصلاً با او آشنا نبودیم، رفیق نبودیم، این کی بود؟ و امام(ع) با یک کلمه «ویحک» حال این موسی بن سیار را گرفت. گفت «ویحک» بارک الله مقام امامشناسی تو این بود؟ چی فکر کردی؟ ما دوستانمان را از خودشان بهتر میشناسیم هر کی باشند و هر کجا باشند. از آن لحظه شروع میشود. بعد هم آن بشارتی که حضرت به او دادند گفتند ببین ومعلوم میشود این چه قدر مستعد بوده. ادامه آن حدیث نورانی را هم حضرت فرمودند دو دفعه در هفته کارهای شما را میآورند پیش ما.
این تلاشی که امام سجاد(ع)، کوششی که در این دعای 44 و دعای 45 دارند برای این است که پرده را از جلوی چشم ما بزنند کنار. «مَتْجَرُ أَوْلِيَاءِ اللَّهِ» و «مَسْجِدُ أَحِبَّاءِ اللَّه» را به ما نشان بدهند. یعنی حقیقت دنیا را به ما نشان بدهند از منظر رمضان المبارک که به تعبیر زیبایی که اقتباس از کلمات اولیاء هست، رهبر حکیم و عارف و عزیزمان بیان فرمودند این رمضان یک قطعه بهشت خداست وسط این جهنم زمین، جهنم سوزان دنیا. آن هم وسط این جهنم سوزان دنیا که قطعه بهشت خداست. و در دسترس شما قرار گرفته. این آن فرصت است. فرصت اقتباس و التماس نور، فرصت نور گرفتن حالا است. آن هم با آن شیوه تشریعی که هفته پیش عرض کردیم. که مولای کریم ضیافت کریمانه و مانع را هم کاهش داده، همه چیز را آماده کرده برای این که تو بگیری سهمی را که برای مسیر ابدی به آن نیاز داری، مسیری که دیگر تمام نمیشود. با همه فرازها و فرودهایش. این نگاه که در شما اصلاح بشود.... من حالا راجع به ماه مبارک رمضان این را عرض نمیکنم چون خیلی بالاتر است. نگاه وقتی اصلاح بشود لحظه لحظه حضور تو، توی این دنیا، لحظه لحظهاش و ثانیه ثانیه حضور تو توی این دنیا فرصت مغتنمی است برای دریافت یک شعله جدیدی از نور الهی که پشت نار شهوات این دنیا خودش را مخفی کرده. لحظه لحظهاش. و انسان مؤمن کیّس زیرک خردمند حاضر نیست یک لحظهاش را از دست بدهد. آن وقت پیامبر عزیز ما رحمة للعالمین خاتم الانبیاء محمد مصطفی(ص) در آن تعبیر زیبایی که خطاب به ابوذر دارند... به ابوذر چندین جمله گفت پیغمبر اکرم. یک فهرست است ، جملات خیلی کلیدی است. استاد عالیقدر ما حضرت علامه جوادی آملی حفظه الله تعالی راجع به جوامع الکلم نقل شده از مقام شامخ نبوت کلماتی که از پیامبر اعظم نقل شده میفرمایند این کلمات به منزله قانون اساسی اسلام است. این کلمات، کلمات عادی نیست. اولیای خدا آمدند این را شرحش کردند. قوانین فرعی آن را بیان کردند. حالا آن چه که نقل شده از پیغمبر اکرم یک چنین شأنی دارد. در آن کلمات نورانی که خطاب به جناب ابوذر هست این چند جمله را دقت کنید. یک؛ فرمود «يَا أَبَا ذَرٍّ، إِذَا أَصْبَحْتَ فَلَا تُحَدِّثْ نَفْسَكَ بِالْمَسَاءِ، وَ إِذَا أَمْسَيْتَ فَلَا تُحَدِّثْ نَفْسَكَ بِالصَّبَاحِ» ابوذر قدر وقتت را در دنیا بدان. این جور نباشد که صبح شد به امید یک صبح دیگری این صبحات را از دست بدهی. یا اگر شب شد به امید یک شب دیگری این شب را از دست بدهی. این صبح تکرار پذیر نیست، این شب هم تکرار پذیر نیست. و تو گمان نکن ممکن است صبح دیگری داشته باشی. تو اگر با این گمان برخورد کنی این فرصت صبح برای استضائه از دست خواهی داد به امید صباح دیگر. به شب هم رسیدی باز به امید یک فرصت دیگری این فرصت شبانه را نباید از دست بدهی.
یک جمله دیگر این بود که فرمود «يَا أَبَا ذَرٍّ، اغْتَنِمْ خَمْساً قَبْلَ خَمْسٍ» تمام سرمایههایی که تو داری برای استضائه و استناره و نورگیری در معرض از دست رفتن است. همه سرمایهای را که داری. «شَبَابَكَ قَبْلَ هَرَمِكَ» این فرصت جوانیات را قدرش را بدان قبل از این که پیری از راه برسد. قدرش را ندانی از دستت میرود. «وَ فَرَاغَكَ قَبْلَ شُغْلِكَ» این فرصت فراغتی که گاهی برای تو هست قبل از این که گرفتار بشوی قدرش را بدان. «وَ صِحَّتَكَ قَبْلَ سُقْمِكَ» این عافیت و سلامتی را که داری قبل از این که مریض بشوی قدرش را بدان. «وَ حَيَاتَكَ قَبْلَ مَوْتِك» این نفسی را که میآید قبل از این که نیاید. این جمله امیرالمؤمنین را شنیدید توی نهج البلاغه «فَاعْمَلُوا وَ أَنْتُمْ فِي نَفَسِ الْبَقَاءِ» حالا که این نفس دارد میآید یک کاری بکن. حالا که این اعضا و جوارح از تو فرمان میپذیرند یک کاری بکن. یعنی یک نوری بگیر. الان وقتش است. اینها همه ادوات نورگیری است. جوانی، فراغت، سلامتی و خود حیات. این که این جا الان هستی. اما آن جمله مهمی که حضرت فرمودند. فرمودند ابوذر برای این که از همه فرصتهای حضورت در دنیا برای استضائه استفاده بکنی برای نور گرفتن استفاده بکنی باید توی هر کاری که انجام میدهی نیت داشته باشی. هر کاری که انجام میدهی آن را به وجه الله تبارک و تعالی متصف بکن. هر کاری که انجام میدهی. در هر کاری، استثناء نکرد. یعنی حتی وقتی میخواهی غذا بخوری، سر سفره نشستی فرصت استضائه و استناره است. حتی آن فرصت. میخواهی دست و صورتت را بشویی همین کار عادی میخواهی انجام بدهی با این آب میخواهی سر و روی خودت را بشویی همین جا نیت داشته باش. این جا فرصت استناره است. میخواهی بخوابی، خوابیدن یک فعل طبیعی است. وقت استضائه و استناره است. البته در مورد خواب دوستان من میدانند خواب پنجره ملکوت است برای انسان مؤمن. صبح که مؤمن از خواب بیدار میشود اگر دیدی، اگر مؤمن پیدا کردی و دیدی به او بگو چه خبر؟ تو کجا رفته بودی، چی دیدی؟ و الا خواب راحة الجسد است. انسان خسته شده میخوابد. ولی برای انسان مؤمن فرصت استناره و نور گرفتن است خوابیدن. چون تو وقتی میخواهی بخوابی خدای متعال میفرماید که خودم تو را میگیرم. تو دیدی دست خدا را در لحظهای که تو را میگیرد. یا همهاش مشغول احلام هستی. گفت «أَضْغاثُ أَحْلام» خدایا ما که همهاش چرت و پرت دیدیم. میگوید ما از لحظهای که خوابیدیم ما که همهاش چرت و پرت دیدیم. ما چیزی ندیدیم.
فرمود ابوذر توی همه کارهایت نیت داشته باش. یعنی همه کارهایت را جهت خدایی بده. و این جوری حتی از افعال طبیعی که فکرش را نمیکنی فرصت نور گرفتن برای سرای ابدی خودت را فراهم کن. یعنی پیغمبر اکرم میخواهد بفرماید حتی توی آن لحظه که داری یک کار خیلی معمولی دنیایی انجام میدهی. تشنهات شده داری آب میخوری. گرسنه هستی داری غذا میخوری. حتی از این فرصت، از این لحظه، توی این دنیا، اسفل السافلین باید فرصت پرواز به اعلی علیین را برای خودت غنیمت بشماری.
این چیزهایی که ما گفتیم تمام برای شرایط عادی است تا چه برسد به فرصتهای غنی شده. فرصت غنی شده یعنی السلام علیک یا شهر الله الاکبر و یا عید اولیائه. عجب چیزی است. این است که ما الان با آن مصاحب هستیم. داریم توی آن زندگی میکنیم. یعنی همین ماه مبارک رمضان است. «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا شَهْرَ اللَّهِ الْأَكْبَرَ، وَ يَا عِيدَ أَوْلِيَائِهِ، يَا أَكْرَمَ مَصْحُوبٍ مِنَ الْأَوْقَاتِ» این چه قطعهای است از زمان. این غنی شده است. «مَا أَكْثَرَ عُتَقَاءَ اللَّهِ فِيكَ» خدا چه قدر توی لحظههای تو آزادسازی میکند از جهنم. این آتش را این نور الهی که در ماه مبارک رمضان میدرخشد آتش را خاموش میکند. یک تلاشی بکنید که ان شاء الله پایان این ماه که موفق میشوید این دعای 45 را میخوانید به آن جا که رسیدید بگویید ای خدای بزرگ ما اهل این ماه بودیم که حالا تمام شد. امروز سیزدهم این ماه بود و امشب، شب رؤیت ماه تمام است توی دل این آسمان. آنهایی که اهل دقت هستند از شب اول با این ماه دارند حال میکنند. همین جور شب به شب نگاهش میکنند. دیشب اگر دیده باشید خیلی پرنور شده بود. و امشب شب تمام است. شب چهارده است. ولی یک قدم بعدش اگر اهل برنامه باشید میتوانید نور جمال حضرت سبط اکبر امام مجتبی(ع) را ان شاء الله تماشا کنید. قلبتان روشن میشود این نور ولایتش که روشن کرده تمام محیط ظلمت کده را. نور جمال حضرت مجتبی(ع) روشن کرده و ان شاء الله آماده بشوید برای لیلة القدری که خیر من ألف شهر. اللهم صل علی محمد و آل محمد.
این صحیفهها را گرفتید دستتان به امید که من این قطعهها را برای شما بخوانم. عیب ندارد رسیدیم فقط به یک کلمه همان که خواندم برای شما «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا شَهْرَ اللَّهِ الْأَكْبَرَ» چون هفته پیش رسیدیم به اول سلامها. میخواستم برای شما بگویم که این جایی که الان هستید و این قطعهای که هستیم و این زمانی که هستیم چه وقتی است و چه قطعهای است و چه قدر قیمتی است این لحظهها. تمامی این ثانیهها چه قدر قیمتی هستند. خیلی قدر بدانید. بقیهاش را که مجدداً خودتان بخوانید و ظرفیتهایی که خدای متعال توی این لحظهها تعبیه کرده را از زبان امام سجاد(ع) استفاده بکنید. ما شما را نمیبینیم علی الاجاله تا بعد از شبهای قدر که رسیده ایم به دو سه قدمی آخر ماه مبارک رمضان که ببینیم تعدادی ماه تابان اینجا نشسته اند و رفته اند لیلة القدر و نصیب هایی گرفته اند و از انوار درخشان لیلة القدر بهره هایشان را برده اند. خیلی با آمادگی ان شاءالله بروید به سراغ شب قدر. خودشان به ما کمک میکنند.
خدا را قسم میدهم به حق سید الشهداء ـ این قسم، قسم سنگینی است ـ و به حقیقت سید الشهداء، خدا را قسم میدهم به حق سبط اکبر و به حقیقت سبط اکبر به این دو حقیقت مقدس که دوشنبهها هم متعلق به حسب روزهای هفته به این دو بزرگوار است، خدای متعال را قسم میدهیم موانع بین ما و بین ماه مبارک رمضان و موانع بین ما و لیلة القدر را به لطفش و کرمش مرتفع بفرماید. و نصیب ما را از لحظه لحظههای باقیمانده این ضیافت الهی فراوان و روز افزون بفرماید ان شاء الله به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.