زندگی حسینی 1393/8/19


پیوند های مرتبط »

زندگی حسینی
تمام مقتل حسین (عَلَیهِ الصَّلَاةُ وَ السَّلَام) شرح و تفسیر «اِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ اِیَّاکَ نَسْتَعِین» است، تا می‌رسد به آنجا که «اَتُوبُ اِلَیْک»، تا می‌رسد به آنجا که «نَتَوَكَّلْنَا عَلَيْكَ»، تا می‌رسد به آنجا که «نُحِبُّکَ»، تا می‌رسد به آنجا که «رِضاً بِقَضَائِک»، تا به آنجا که «رِضاً بِقَضَائِک تَسْلِیماً لِأَمْرِکَ لَا مَعْبُودَ سِوَاکَ، لَا مَعْبُودَ سِوَاکَ؛ خشنود به قضاي تو و تسليم امير و فرمانت هستم و معبودي غير تو نيست اي فريادرس فريادجويان». اینها همه شرح و تفسیرِ «اِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ اِیَّاکَ نَسْتَعِین» است. این فهرست، از آن منزل اوّل تا منزل فَنا، تا آخرش، همه منازل توحید است.

در جلسات گذشته مضامین دعای بیست و چهارم صحیفه‌ی مبارکه‌ی سجّادیه را گزارش کردیم که دعای آن حضرت درباره‌ی پدر و مادر بود. دعای رفیع و عالی و با عظمت و سازنده‌ای بود. همه‌ی ما کم و بیش اُنس‌مان را با این دعای نورانی حفظ کنیم و برنامه‌ها و رفتارهای خودمان را نسبت به پدر و مادر با این دعای نورانی تطبیق بدهیم. جمع‌بندی این شد که تراز ارتباط انسان مؤمن با پدر و مادر که در این دعای نورانی تبیین و ارائه شد، این‌قدر رفیع و بالا است که یک عمر خودسازی می‌خواهد تا انسان بتواند حقّ مسئله را ادا کند. هر کسی در هر حدّی از ارتباط که با پدر و مادر باشد وقتی در محضر امام سجّاد (عَلَیهِ الصَّلَاةُ وَ السَّلَام) و خودش را بر دعای بیست و چهارم صحیفه عرضه می‌کند، می‌بیند که دستش خالی است و کم دارد و کاری نکرده است. شایسته است که انسان با بهره‌مندی از این منشور عالی، دائماً سطح ارتباط خودش را با پدر و مادر ارتقا دهد و این دعا جزء مبنای جدّی زندگی‌اش شود. در هر حدّی که هست تلاش کند که ان‌شاءالله این ارتباط کیفی‌تر شود و سطح این ارتباط افزایش پیدا کند.

 

هجرت از خود

زندگی حسینی اصول و قواعدی دارد. اصل اصول زندگی حسینی را در زیارت عاشورا به عنوان حیات محمّد و آل محمّد (صَلَوَاةُ الله وَ سَلَامُهُ عَلَیهِم اَجْمَعِین) از پروردگار متعال تمنّا می‌کنیم و می‌گوییم: «اَللَّهُمَّ اجْعَلْ مَحْیَایَ مَحْیَا مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد وَ مَمَاتِی مَمَاتَ مُحمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد (صَلَوَاةُ الله وَ سَلَامُهُ عَلَیهِم اَجْمَعِین)؛[1] پرودگارا! مرا به آيين محمد و آل اطهارش زنده بدار و گاهِ رحلت هم به آن آيين بميران». این چیزی است که ما در آنجا توقّع می‌کنیم. شناخت این زندگی، صدر برنامه‌های انسان مؤمن است، مقصد اینجا است و می‌خواهد به اینجا برسد. خدای متعال از ما هجرت خواسته، هجرت از خود به سوی ولیّ خدا، که همان هجرت اِلَی الله است؛ چنان‌که در قرآن فرمود: «وَ مَن يَخْرُجْ مِن بَيْتِهِ مُهَاجِراً إِلَى اللهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلى اللهِ؛[2] و هر كس [به قصد] مهاجرت در راه خدا و پيامبر او، از خانه‏اش به درآيد، سپس مرگش دررسد، پاداش او قطعاً بر خدا است». عمده این است که شما مهاجر شوید و از خودتان به سوی خدا هجرت کنید. هجرت به سوی خدا یعنی هجرت به سوی رسول خدا. «إِلَى اللهِ وَ رَسُولِهِ»، این «واو»، «واوِ» تفسیر است؛ بنا بر نظر دقیق‌تر، مهاجر به سوی رسول خدا، یعنی همان مهاجر إِلَی الله؛ چنان‌که در همه‌ی موارد دیگر هم این تطبیق داده شد. «مَنْ یُطِعِ الرَّسُول فَقَدْ اَطَاعَ الله؛[3] هر كس از پيامبر فرمان بَرَد، در حقيقت، خدا را فرمان برده»، لذا فرمودند: «اَطِیعُوا اللهَ وَ اَطِیعُوا الرَّسُولَ؛[4] خدا را اطاعت كنيد و پيامبر را [نيز] اطاعت كنيد». این «واو» مجدّداً «واو» تفسیر است که ما چطور و چگونه از خدای متعال اطاعت کنیم؟ تمثّل عینی‌اش در زندگی اطاعت از رسول است که سرفصل بسیار زیبایی در قرآن کریم دارد.

مبدأ و بیت شما هستید. بیت معنای وسیعی دارد؛ یعنی موقعیّتی که هر کسی از شماها در آن قرار گرفته، آن بیت است. «وَ مَن يَخْرُجْ مِن بَيْتِهِ»، این «بیت»، «بیتِ» نقص، ناخالصی و بیت ضعف است. بیتی است که در آن کدورت هست، آمیخته‌ی با ظلمات هست، بیت طبیعت و البتّه بیت فطرت است.

زندگی انسان باید مصروف به هجرت شود. این هجرت، هجرت از زندگی و مرگ است. زندگی به معنای وسیع کلمه‌اش، در همه‌ی وجوهش، یعنی هم در بخش اندیشه و تفکّر، هم در منطقه‌ی گرایش‌ها و هم در منطقه‌ی عمل، در همه‌ی مناطق انسان از آنچه که هست و شرایطی که در آن قرار گرفته که شرایط نقص است، به سوی رسول اکرم (صَلَوَاةُ اللهِ وَ سَلَامُهُ عَلَیه) خارج شود. این هجرت، یعنی سعی کند از نقص به کمال، از شرک به توحید، از ظلمات به نور سفر کند. این هجرت دستور کار انسان مؤمن است.

 

قدم اول هجرت

برای انجام این هجرت شما به جهاد نیاز دارید، چون اوّلین قدمی که برمی‌دارید با دشمنی روبه‌رو می‌شوید که این دشمن، دشمن خانگی است. در همان قدم اوّل انسان با خودش روبه‌رو می‌شود؛ آرزوها، خواهش‌ها، تمنّاها، دلبستگی‌ها، تعلّقات، «قَعَدَتْ بِی أَغْلاَلِی وَ حَبَسَنِی عَنْ نَفْعِی بُعْدُ أَمَلِی؛[5] [خدایا] زنجیرهاى گناه مرا زمین‏گیر نموده و دورى آرزوهایم مرا زندانى ساخته». اینها دست و پای انسان را بسته است. انسان باید از خودش حرکت کند که بیت، خودش است؛ چون فرمود: «بَیْتِهِ»، «بیتِ نَفْسِه» با خودش درگیر می‌شود، یعنی همان قدم اوّل درگیری و چالش است، همان‌جا باید با خودش مبارزه کند. چون مبارزه مبارزه‌ی با خود است، جهاد اکبر می‌شود. این دشمن هم دشمن عادی نیست؛ چراکه فرموده‌اند: «اَعْدَی عَدُوِّکَ نَفْسُکَ الَّتِی بَیْنَ جَنْبَیْک؛[6] دشمن‌ترين دشمنان نفس توست كه در كنار تو است». از همه جدّی‌تر و قدرتمندتر است. دشمن‌های دیگر اگر بخواهند قدرتشان به تو برسد با کمک او بر تو غلبه خواهند کرد، وگرنه هیچ‌کس بر تو غالب نخواهد شد. اصل این است. این همان «بیت» است. این سفر از خود به سوی خداوند، در سفر از خود به سوی رسول خدا عینیت پیدا می‌کند. رسول خدا یک انسان کامل است و سفر از خود، سفر از انسان ناقص به سوی انسان کامل است.

این با چالش همراه است، تمام قیمت این ماجرا هم به همین چالش است، وگرنه فرشته‌ها بدون درگیری در آن منطقه‌‌ی نور مستقر بودند، دیگر چه نیازی به کَس دیگری هست؟!! مشغول تسبیح و تقدیس و تهلیل و تکبیر بودند. مسئله‌ی اصلی همین درگیری است که آنها ندارند و تو داری و تو اگر درگیر شدی و غلبه کردی و موفّق شدی، آن وقت رتبه‌ی تو  فراتر و بالاتر از فرشته‌ها می‌شود. «بار دیگر از مَلَک پرّان شوم، آنچه در وهم ناید آن شوم» اینجا از مرز فرشته‌خویی عبور می‌کنی.

پیوست هجرت همیشه جِهاد است. تحقّق هجرت به جِهاد است. درگیر که شد اینها نیروهای بازدارنده هستند، نیروهای منفی هستند، دست و پای طرف را می‌گیرند، باید تلاش کند تا دست و پایش را آزاد و خودش را رها کند تا یک قدم جلو برود. درگیری‌اش با خودش است، با مرتبه‌ی نازل از وجود خودش درگیر می‌شود به امید رفتن به مرتبه‌ی بالاتر از خودش. به آن مرتبه‌ی بعدی هم که می‌رسد باز نفْس خودش است؛ منتها یک مرتبه‌ی بالاتر با یک مرتبه‌ی پایین‌تر درگیر می‌شود.

مقصد هجرت در جلوه‌ی نابش حیات حسینی است. حیات حسینی یک تفسیر برجسته، روشن، زلال، دوست داشتنی، به رنگ سرخ، از حیات محمّدی (صَلَوَاةُ الله وَ سَلَامُهُ عَلَیهِم اَجْمَعِین) است. یک ارائه‌ی بسیار جذّاب که توجّه به آن هوش از سر اهل معرفت می‌برد.

 

یک فرصت‌ خاص

این فرصت‌های ذکر حسینی و مجالس حسینی و امثال اینها، همه کمک‌کننده هستند، دست شما را می‌گیرند، یاری می‌کنند که ما مهاجر شویم. همه‌ی بحث‌ها سر این هست: ما هجرت کنیم. قدم اول هجرت، جهاد اکبر است که کار نفس‌گیری است. لذا خیلی‌ها حاضر هستند با خیلی چیزهای دیگر درگیر شوند؛ امّا با خودشان حاضر نیستند مبارزه کند. داستانی ذکر شده است. روزی شخصی الاغی داشت هرچه گردنش را می‌کشید، تکان نمی‌خورد و از جوی آب رد نمی‌شد. سُم‌هایش را در شن‌ها فرو کرده بود و حرکت نمی‌کرد، هرچه می‌کشید، هرچه به آن با چوب زد فایده نداشت. آدم پخته‌ای گفت: بابا چه خبره؟ چه کار داری می‌کنی؟ کشتیش، این‌طوری که حرکت نخواهد کرد. گفت راهش چه هست؟ گفت راهش را من بلدم، یک چوب برداشت، جوی آب را گِل کرد، گِل که شد یک هِی زد الاغ به آن طرف جوی رفت. از او پرسیدند: ماجرا چه بود؟ گفت: آب صاف بود، خودش را در آب می‌دید حاضر نبود پا روی خودش بگذارد. من گِلش کردم، رد شد. نفس هم همین‌طور است، چون باید پا روی خودش بگذارد و رد شود، سخت است. مسئله این است. منتها برای اینکه تو بتوانی در این جهاد اکبر پیروز شوی و آنچه می‌تواند تو را حرکت بدهد و مهاجرت و مجاهدت کند، این است که موفّق شوی طلعت حسینی را مشاهده کنی. راهش این است. چون به فطرت تو راه پیدا می‌کند، از نفْست عبور می‌شود، از فطرتت رونمایی می‌کند، آن‌وقت رفتن برایت هموار و آسان می‌شود. رفتن آسان شود، اَر واقف منزل باشی. این وقوف به منزل برای سالک اصل مسئله است. این فرصت‌هایی که در محرّم و در مجالس روضه داریم، پرده‌ای را کنار می‌زنند و با دل انسان چه می‌کنند! به تعبیر جوان‌های امروز، انرژی که  از ناحیه‌ی سیّدالشّهدا (عَلَیهِ الصَّلَاةُ وَ السَّلَام) می‌رسد، آن است که می‌تواند تو را از بیت نفْست بِکَند و خارجت کند و پروازت بدهد؛ چون خیلی عظیم است. این فرصت از این جهت فوق‌العاده و مغتنم است، باید غنیمت شمرد و انسان هر چقدر بتواند،‌ باید در این ایّام از آن استفاده کند. البتّه منحصر به این ایّام نیست. در این ایّام زمینه‌اش بیشتر فراهم است وگرنه همیشه انسان در پرتو این توجّه سلوکش را به سوی خدای متعال می‌تواند هموار کند و می‌تواند با موانع درگیر شود. محرّم و صفر یک فرصت‌ خاصّ است.

 

اصل اساسی زندگی حسینی

اصول زندگی حسینی یک فهرست خیلی زیبا است و همه‌ی شاخص‌های حیات طیّبه در آن است. اگر همه‌ی اینها را بنویسید، استخراج و فهرست کنید، همه‌ی اینها مثل منظومه می‌شوند که دور یک اصل می‌چرخند، از او برخاستند، از او نیرو می‌گیرند، از او نور می‌گیرند، رجوعش هم به همان هست. آن اصل یک کلمه است: توحید. یک کلمه بیشتر نیست. به آن برس، هر چه هست، جهل است؛ بنابراین «فَاعْلَمْ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَاسْتَغْفِرْ لِذَنبِكَ؛[7] پس بدان كه هيچ معبودى جز خدا نيست و براى گناه خويش آمرزش جوى». کسی که در مسیر دریافت حقیقت این دانش است، با هیچ کس قابل مقایسه نیست؛ با این حال مأمور می‌شود که بگوید: «وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْماً؛[8] و بگو: پروردگارا، بر دانشم بيفزاى». خودش روی قلّه است، باید بگوید: «رَبِّ زِدْنِي عِلْماً». البتّه شیخ بهایی می‌گوید: «علم نَبوَد غیر علم عاشقی، مابقی تلبیس ابلیس شقی»، «اَیُّهَا الطُّلَّاب مَنْ فِی الْمَدْرِسَة، کُلَّهَا حَصَّلْتُمُوهُ وَسْوَسَه؛[9] ای اهل مدرسه ! هر آنچه که آموخته‌اید وسوسه‌ای است. اگر در هر رشته‌ی علمی که وارد شدی، توانستی آن را به مرجعش برگردانی کار درست را انجام دادی. اگر به مرجعش برنگشت مرخص هستی، هیچ نخواندی. غول فقه در زمان خودت شوی، غول جهل هستی اگر این ضمیر به مرجع خودش که «لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ» است و توحید است برنگردد، «کُلَّهَا حَصَّلْتُمُوهُ وَسْوَسَه». باید به اصل و مرجع‌اش برگردانی‌اش. هنر همه‌ی علما در همه‌ی رشته‌ها این است که ضمیر را به اصلش برگردانند. اصل اصول زندگی حسینی این کلمه‌ی طیّبه است: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ». حرکت برای خدا، با انگیزه‌ی الهی، «مِنَ الله»، به مدد الهی، «بِاللَّه»، به سوی خدا، «اِلَی الله»، خالصانه، «فِی سَبِیلِ الله»، مُخلَصانه، مُخلَصانه‌اش هم می‌شود «وَ فِی الله»، منزل به منزل، این زندگی حسینی می‌شود. زندگی امام حسین (عَلَیهِ السَّلَام) که فهرستی است از خرد، عقل، معنایابی و معناشناسی، عدالت، انصاف، احسان، ایثار، شجاعت، مهربانی، عطوفت، رأفت، مردانگی، فتوّت، مروّت، توکّل، صبر، تفویض، اینها همه‌شان یک منظومه می‌شوند که همه دور «لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ» می‌گردند.

فراز مقتل تفسیر عینی «اِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ اِیَّاکَ نَسْتَعِین؛[10] تنها تو را مى‏پرستيم، به‌جز تو يارى ز كس نجوييم» است.

در لحظه‌ی حرکت فرمود: «إِنّی  لَمْ أَخْرُجْ أَشِرًا وَ لا بَطَرًا وَ لا مُفْسِدًا وَ لا ظالِمًا وَ إِنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الاِْصْلاحِ فی أُمَّةِ جَدّی (صلی الله عليه وآله وسلم) أُريدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْروفِ وَ أَنْهی عَنِ المُنْكَرِ وَ أَسيرَ بِسيرَةِ جَدّی وَ أَبی عَلِی بْنِ أَبيطالب؛[11] من از روی خودخواهی و خوشگذرانی يا برای فساد و ستمگری قيام نكردم، بلكه قيام من برای اصلاح در امّت جدّم می‌باشد، می‌خواهم امر به معروف و نهی  از منكر كنم و به سيره و روش جدّم و پدرم علی بن ابيطالب عمل كنم»، از همان لحظه تا آخر، تفسیر توحید است. لذا همان اوّل فرمود: «أَیُّهَا النّاسُ فَمَنْ کانَ مِنْکُمْ یَصْبِرُ عَلى حَدِّ السَّیْفِ وَ طَعْنِ الاَسِنَّةِ فَلْیَقُمْ مَعَنا وَ إِلاّ فَلْیَنْصَرِفْ عَنّا؛[12] اى مردم! هر کس از شما در برابر تیزى شمشیر و زخم نیزه‌ها بردبار است، با ما بماند و الاّ از ما جدا شود». یعنی فراخوان داد که هر کسی می‌خواهد با ما بیاید، بِسمِ الله، بیاید. این فراخوان زمان و مکان ندارد. عبارتی گفته شده که همه شنیده‌اند، بعضی‌ خیال کردند حدیث است از بس مشهور شد. معلوم شد که حدیث نیست. «کُلُّ یَومٍ عَاشُورا کُل اَرْضٍ کَرْبَلا؛ همه‌ی روزها عاشورا و همه‌ی زمین‌ها کربلا است». خوب گفته شده است؛ هم از منظر سلوکی فردی، هم از منظر حرکت امّتی اجتماعی، از هر دو منظرش برداشت دقیق بوده است. منظور این است، در هر زمان و در هر جایی باشی، می‌توانی بپیوندی و این قافله در دسترس ‌است.

تمام مقتل حسین (عَلَیهِ الصَّلَاةُ وَ السَّلَام) شرح و تفسیر «اِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ اِیَّاکَ نَسْتَعِین» است، تا می‌رسد به آنجا که «اَتُوبُ اِلَیْک»، تا می‌رسد به آنجا که «نَتَوَكَّلْنَا عَلَيْكَ»، تا می‌رسد به آنجا که «نُحِبُّکَ»، تا می‌رسد به آنجا که «رِضاً بِقَضَائِک»، تا می‌رسد به آنجا که «رِضاً بِقَضَائِک تَسْلِیماً لِأَمْرِکَ لَا مَعْبُودَ سِوَاکَ، لَا مَعْبُودَ سِوَاکَ؛[13] خشنود به قضاي تو و تسليم امير و فرمانت هستم و معبودي غير تو نيست اي فريادرس فريادجويان». اینها همه شرح و تفسیرِ «اِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ اِیَّاکَ نَسْتَعِین» است. این فهرست، از آن منزل اوّل تا منزل فَنا، تا آخرش، همه منازل توحید است. در مقتل هم کار تمام نشد، از روز عاشورا، از عصر عاشورا به کیفیّت دیگری اباعبدالله (عَلَیهِ الصَّلَاةُ وَ السَّلَام) ادامه داد. لذا سلام‌ها رنگ دیگری پیدا می‌کند.

 

در نماز شبت فراموشم نکن

زینب (سَلَامُ الله عَلَیهَا) در تمام این منازل همراه با سیّدالشّهدا (عَلَیهِ الصَّلَاةُ وَ السَّلَام) است؛ اما یکجا در این سیر به تعبیر خودمان جا می‌خورد. آن کجا است؟ جایی امام حسین (علیه السلام) برای وداع با حضرت زینب آمده است. برای اینکه از عظمت روح شخصیّت او پرده‌برداری شود یک جمله خطاب به این خانم گفت، فرمود: اُخْتَاه در نماز شبت حسین را فراموش نکن. زینب چه کسی است؟!!!!! نمازش چه نمازی است؟ نماز شبش چه خبر است؟ اباعبدالله با کسی تعارف ندارد، چنان‌که خواستید برایتان واضح شود ابالفضل (عَلَیهِ السَّلَام) چه کسی است، باید به خود سیّدالشّهدا (سَلَامُ الله عَلَیه) مراجعه کنید. وقتی می‌گوید: «إِرْکَبْ بِنَفْسِی أَنْت؛ جانم به فدایت اى برادر»، حرفی بالاتر از این مگر در عالم هست؟ کسی چی می‌خواهد راجع به عبّاس (عَلَیهِ السَّلَام) بگوید، «بِنَفْسِی أَنْت».

امام سجّاد (عَلَیهِ السَّلَام) بعدها از یک نماز شب متفاوتی هم حکایت کرد. ظاهراً شب یازدهم است. حالا این بانو در چه مراتبی سیر می‌کند که حجّت خدا، حجّت زمانش، امام سجّاد (عَلَیهِ السَّلَام) محو سیر سحری او است. بعد می‌گوید آن شب نگاه کردم دیدم نشسته نماز می‌خواند، دیگر نتوانست برای نماز بایستد، با آن قنوتش در عالم چه می‌کند. البتّه من نمی‌دانم هر دو دستش را توانسته در قنوت بالا بگیرد، چون یک وقتی مادرشان فقط یک دست به قنوت برداشته است. در زیارت ناحیه می‌گوید: ذوالجناح آمد خبر کرد، وقتی بیرون آمدند دیدند زین واژگون است، تمام بدن ذوالجناح پر از تیر است، از همه‌ی اینها گذشته دیدند یالش هم خونی است. مثل اینکه او اشاره کرده باشد، خانم‌ها بیرون ریختند. پیشگامشان زینب (سَلَامُ الله عَلَیهَا) است، تا زینب بیرون نیاید کسی نمی‌تواند از حرم بیرون بیاید. زینب (سَلَامُ الله عَلَیهَا)، حالا تا اینجا را دارید، بعد یک دفعه امام (عَلَیهِ السَّلَام) این بخش را می‌گوید، آن بخش که گفتنش خیلی سخت این است: «وَ الشَّمْرُ جَالِسٌ عَلَی صَدْرِه؛ آن موقعی که شمر روی سینه حسین (علیهالسلام) نشسته بود» ، شاید آنجا خود اباعبدالله امکان اشاره‌ای داشتند که زینب را برگردانند. چون بقیه‌اش برای کسی قابل تحمّل نیست. امّا یک جمله هم به این نانجیب گفت، فرمود: می‌دانی کجا نشستی؟ آن اتّفاق افتاد که افتاد. آن اتّفاق این‌طور بود که وقتی زینب (سَلَامُ الله عَلَیهَا) کنار این پیکر مطهّر آمد، حالا چطور پیدا کرد، بعد از آن همه سنگ‌ها، نیزه‌ها، تیرها، دشمنان یکی دوتا نبودند، چند هزار نفر، اینها بخواهند هر کدام هم یک سنگی بیندازند بسیار زیاد می‌شود. چه گذشته تا به اباعبدالله (عَلَیهِ السَّلَام) رسید، امّا حالا که رسید با چه صحنه‌ای مواجه شد. جمله‌ای از حضرت نقل شده که این جمله عمق مسئله را مشخّص می‌کند. آن جمله یک کلمه بیشتر نیست، فرمود: «أَنْتَ أَخِی؟؛ شما برادر من هستی؟» هیچ علامت شناختی در او نیست، هیچ نشانه‌ای دیگر وجود ندارد که بشناسمت. اینجا بود که زینب (سَلَامُ الله عَلَیهَا) تاب تحمل نداشت، خوب مأمور به صبر است، مخصوصاً وقتی دید سر را بردند، سر نیست، مثل اینکه کم آورده باشد، از کجا می‌گویم؟ سیره‌ی این خانواده این‌طور است، هر وقت کم می‌آورند این‌طور حرف می‌زنند، تحملشان تاب می‌شود شروع می‌کنند از پیامبر کمک گرفتن. قبلاً فاطمه (سَلَامُ الله عَلَیهَا) در آن شرایط سخت که قرار گرفت، بلافاصله خطاب کرد: «یَا أَبَتَاه عَلَیْکَ مَنِّی السَّلَام...».

آن شب سخت، امیرالمؤمنین (عَلَیهِ السَّلَام) در آن تنهایی و غربت این پیکر مطهّر و رنجور را وقتی خواست به خاک بسپارد، جمله‌ای که نقل شده از آن حضرت این است. البتّه بلافاصله خطاب کرد، شروع کرد با پیامبر حرف زدن و سلام کرد. بعد گفت: «قَلَّ يَا رَسُولَ اللَّهِ عَنْ صَفِيَّتِكَ صَبْرِی وَ عَفَا عَنْ سَيِّدَةِ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ؛[14] فرمود: ای رسول خدا شكيبائى من در مورد دختر برگزيده‌ات كم، و بردباری من درباره سرور زنان جهانیان از بین رفته است»، ببین که صبر علی درباره‌ی فاطمه دیگر تمام شد، کمکم کن. در هر دو جا هم نوشتند کمک شد، کمک شد که فاطمه بتواند از جای بلند شود، به دنبال علی برود. اینجا هم کمک شد که علی کار را تمام کند، عجیب است وقتی کار تمام شد دست‌ها را به هم زد، علی کار تو در این عالم به اینجا رسید که با دست خودت باید فاطمه را به خاک بسپاری، جان خودت را به خاک بسپاری. ظاهراً زینب (سَلَامُ الله عَلَیهَا) شاهد هر دو صحنه است. زینب (سَلَامُ الله عَلَیهَا) دید که مادر شروع کرد با پیامبر حرف زدن، در آن شب سخت هم دید وقتی پدر تحمل نداشت با پیامبر حرف زد. اینجا صحنه قابل تحمّل نیست، وقتی پاهایش لرزید، صحنه را که دید، شروع کرد با پیامبر حرف زدن، «صَلَّى‏ عَلَیْکَ مَلیکُ السَّمَاء، هَذَا حُسَینٌ؛ فرشتگان آسمان بر تو درود فرستند، این حسین است»، یعنی یا رسول الله اگر شما هم می‌دید نمی‌شناختید، دیگر حسین‌ات قابل شناسایی نیست. «هَذَا حُسَینٌ مُرَمِّلٌ بِالدِّمَاءِ، مُقَطَّعُ الْأَعْضَاءِ، مَسْلُوبُ الْعِمامَةِ وَالرِّداءِ؛[15]این حسین است که آغشته به خون است و اعضایش قطع شده، عمامه ورداء و البسه او را به غارت بردند»، از آن به بعد در این روزها و شب‌ها هرجا که در این زیارت‌ها سلام می‌دهید، سلام به سر مطهّر است، سری که همین‌طور نیزه به نیزه و دست به دست هم پای این قافله از این سو به آن سو می‌رود، در معرض دیدها قرار می‌گیرد.

«اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَباعَبْدِاللهِ وَ عَلَى الاَرْواحِ الَّتِى حَلَّتْ بِفِناَّئِكَ عَلَيْكَ مِنِّى سَلامُ اللهِ اَبَداً مَا بَقيتُ وَ بَقِىَ اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ وَ لَاجَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنِّى لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلَامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلَى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِِ وَ عَلى اَوْلَادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحَابِ الْحُسَیْنِ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکَاتُهُ؛ سلام بر تو ای ابا عبداللّه و بر روان‌هائی که فرود آمدند به آستانت  بر تو از جانب من سلام خدا باد همیشه تا من زنده‌ام و برپا است شب و روز و قرار ندهد این زیارت را خداوند آخرین بار زیارت من از شما، سلام بر حسین و بر علی بن الحسین و بر فرزندان حسین و بر اصحاب و یاران حسین».

سوگندت می‌دهیم به اباعبدالله (عَلَیهِ الصَّلَاةُ وَ السَّلَام)، به سر مطهّر آن حضرت قسم‌ات می‌دهیم ای خدای بزرگ اسّاعه همه‌ی ما را مشغول عفو و رحمت و مغفرت خودت قرار بده. توفیق این هجرت را به ما کرامت کن. در این جهاد بزرگ ما را یاری بفرما. کمی‌ها، کاستی‌ها، غفلت‌ها، رکودها، ایستادگی‌ها، همه را به آبروی اباعبدالله بر ما ببخش. توان ما را برای مبارزه‌ی با نفْس زیاد بفرما. با سرّ زندگی و حیات حسینی مار ا آشنا بفرما. نصیب ما را از توحید روزافزون بفرما.

قسم‌ات می‌دهیم به حقّ سیّدالشّهدا، به حقیقت آن حضرت، در این سفر، در سیر این منازل، در قدم به قدم این سفر یاریمان بفرما. از آن یاری‌های مخصوص خودت ما را بهره‌مند بفرما. ولیّ خودت را به یاری ما بفرست. ما را از دعای امام زمانمان بهره‌مند بفرما. ما را از استغفار امام زمانمان بهره‌مند بفرما. ما را از مدد امام زمانمان بهره‌مند بفرما.

سوگندت می‌دهیم به حقش سیّدالشّهدا و به حقیقت آن حضرت، همّت ما را در این سفر و در این هجرت بلند قرار بده.

قسم‌ات می‌دهیم به حقّ اباعبدالله و به حقیقت آن حضرت، محبّت به دنیا را از دل‌های ما بیرون بفرما. محبّت خودت را، یاد خودت را جایگزین قرار بده. ارواح مطهّر شهدا، امام راحل عظیم الشّأن از ما راضی بفرما. ما را از دعاهای آنها بهره‌مند بفرما.

تو را قسم‌ات می‌دهیم به حقّ اباعبدالله، به عزّت اباعبدالله، بر عزّت و عظمت اسلام و مسلمین بیفزای. نظام اسلامی، رهبر عزیزتر از جان ما یاری بفرما. یارانشان را یاری بفرما. دشمنان اسلام، دشمنان نظام اسلامی، ای خدای بزرگ به خاک مذلّت بنشان. آمریکای جهانخوار، رژیم صهیونیستی، انگلیس خبیث، داعهش پلید، اعوان و انصارشان، آل صعود کثیف، ای خدای بزرگ قسم‌ات می‌دهیم به عظمت ولیّ‌ات، به عظمت اباعبدالله، روز به روز بر خفّت و خواری‌شان بیفزای. خفّت و خواری دشمنانت را به دست ما قرار بده.

قسم‌ات می‌دهیم به حقّ محمّد و آل محمّد، همه‌ی دوستان محمّد و آل محمّد در سراسر عالم، همه‌ی مجالس حسینی در همه‌ی عالم از عنایت و لطف و توجّه خاصّ ولیّ‌ات بهره‌مند بفرما. همه‌ی بانیان مجالس حسینی عزّت کرامت بفرما. همه‌ی مجالس حسینی رونق کرامت بفرما.

قسم‌ات می‌دهیم به حقّ محمّد و آل محمّد، گذشتگان ما، پدران، مادران، ذوالحقوقین، کسانی که محبّت به اباعبدالله را برای ما به ارث گذاشتند، ای خدا قسم‌ات می‌دهیم به حقّ سیّدالشّهدا اسّاعه از مجلس ما بهره‌مند بفرما و مشمول رحمت و عفو و مغفرت خودت قرار بده. سفر پایانی را برای ما آسان قرار بده. در آخرین لحظات دیدار مولایمان اباعبدالله الحسین (عَلَیهِ الصَّلَاةُ وَ السَّلَام) را روزی ما قرار بده. به همه‌ی ما حُسن عاقبت کرامت بفرما. اهل مجلس ما را اهل بهشت قرار بده. بهشت همگان را در مجاورت سیّدالشّهدا (عَلَیهِ الصَّلَاةُ وَ السَّلَام) قرار بده.

 



1. زیارت عاشورا.

2. نساء: 100.

3. نساء: 80.

4. نساء: 59.

5. دعای کمیل.

6. نهج الفصاحه، ص66، ح338.

8. محمد: 19.

9. طه: 114.

10. کشکول شیخ بهایی، دفتر اول، ص161.

11. الفاتحه: 5.

12. علامه مجلسی، بحار الانوار، ج44، ص329.

13. سلیمان بن ابراهیم قندوزی حنفی، ینابیع المودّة، ص 406.

14. مقرم، مقتل الحسین، ص 367.

 

15. کلینی، الکافی، ج1، ص458.

16. ابن طاووس، لهوف.



لطفاً نظر خود را درباره این مطلب بنویسید:
نام :


پست الکترونیکی :

کد تصویر:

نظر شما : *