ماه رجب و برزخ
ایّام پر برکت و بسیار عزیز ماه مکرّم رجب بر همهی شما مبارک باشد و امیدوارم خداوند تبارک و تعالی توفیق استفادهی مناسب از ظرفیّتهای معنوی و ملکوتی عزیز را به همهی ما کرامت کند.
از مضامین دعاهای این ماه و از کلمات اولیاء خدا اینطور استفاده میشود که انسان میتواند با استفاده از ظرفیّتهای ماه مکرّم رجب، یک مقدار وضعیّت برزخ خودش را اصلاح کند؛ برای همان دشواریهایی که در ورود به آخرت و استقرار در آنجا تا رسیدن به قیامت داریم، این نگرانیها، نگرانیهای بسیار جدّی و مهمّی است که انسان از همان لحظهی مرگ با آن روبهرو میشود، با سؤال و جواب و سپس هم شرایط خاصّ رفتاری که در انسان غلبه میکند و برای او بهشت یا جهنّم برزخی را درست میکند و میسازد. خلاصه ماه رجب در این زمینه میتواند بسیار راهگشا باشد، این یک یادآوری برای انسانهاست و امیدورام خدای متعال از این فرصت الهی ما را بهرهمند کند و بتوانیم آیندهی بسیار حسّاس، مهم و البته بسیار سخت و دشوار را چارهاندیشی کنیم. این نسبتی بود بین ماه مکرّم رجب و برزخ، یا همان عالم قبر که یادش برای همهی ما تکاندهنده است، «وَ ادْرَأْ عَنِّی مُنْکراً وَ نَکیراً وَ أَرِ عَینِی مُبَشِّراً وَ بَشِیراً[1] خدایا! نکیر و منکر را از من دور کرده و به جای آن دو، بشیر و مبشر را به من بنمایان». اینکه «مُسَائَلَةِ الْبَرْزَخِ» برای انسان آسان بشود، توانی است که در ملکوت این ماه قرار داده شده است. از نظر زمان، ماه رجب یک چنین استعدادی دارد و از نظر مکان، مسجد این ویژگی را دارد. خود مسجد، اُنس با مسجد، خدمت در مسجد، پاسداشت حرمت مسجد، جارو کردن، تمیز کردن، تطهیر کردن مسجد، روشن کردن مسجد، فرش کردن مسجد و این قبیل کارها اثر بسیار عجیب و غیرقابل تصوّری در اصلاح برزخ دارد و فضای قبر انسان را کاملاً متفاوت میکند؛ آن در ملکوت زمان و این هم در ملکوت مکان است.
ماه رجب تأثیرات ویژه را در حیات برزخی دارد. در روایات آمده است، برزختان را مراقبت کنید، که در آنجا شرایط بسیار متفاوت و سختتری است، بهگونهای خواستند به ما یادآوری کنند که شرایط دشوار را باید از اینجا مراقبت کرد، از اینجا تغذیه کرد و روشنایی داد، این کارها را باید انسان در همین دنیا انجام دهد و بهترین فرصت برای بهسازی وضعیّت برزخ، ماه رجب است.
مناسبات تربیتی بین خانواده و فرزندان
نکتهی دوم، بیشتر در فضای مناسبات تربیتی بین خانواده و بچّههاست، انسان یک عیب، مشکل اخلاقی یا معصیتی در فرزند خودش میبیند؛ اکنون چگونه باید برخورد کند؟ این در حالی است که آن فرزند درصدد مستوری و کتمان است و میپندارد که پدر و مادر نمیدانند و احساس این فرزند این است که آنها خبر ندارند.
توصیهی اوّل، مؤکّد و جدّی عبارت است از حفظ فضای حرمتی که فرزند بین خودش، و پدر و مادر قائل است. بدترین وضعیّت به رُخ کشیدن و پردهدری است، گفتن اینکه من مشکل اخلاقی و یا معصیت تو را میدانم، از همه چیز بدتر است. گاهی یک عیب آشکار میشود، یعنی او در حضور پدر و مادر، رفتار نامناسبی را انجام میدهد و گناهی را مرتکب میشود، در آنجا وضعیّت متفاوت است و نوع مواجهه به گونهی دیگری است. امّا زمانی که خودش احساس میکند که پدر و مادر با خبر نیستند؛ آن چیزی که میتواند او را اصلاح کند، عبارت است از همین که احساس میکند پدر مادر نمیدانند و پیش آنها رسوا نشده و این را باید حفظ کرد و بدترین وضعیّت این است که پردهدری انجام شود که باعث دشوار شدن اصلاح مسئله خواهد شد، امّا همین مقدار که نمیدانیم، فرض بر این است که تو آدم پاکیزهای هستی، عیب مشخصی را که به آن مبتلا هستی، فقط خودت از آن خبر داری و از نظر ما تو چنین عیبی را نداری، اگر این گونه بپندارد، خوب است.
نکتهی دوم، پس اوّل حفظ حرمت کنیم، سپس بیاندیشیم که اکنون چه کار میشود کرد؟ بر اساس اینکه آن مشکل چه باشد آنوقت باید برنامهریزی کرد. گاهی آن مشکل از مشکلات پیچیده است و فوقالعاده خطرناک است که تدبیر خاص خود را دارد. گاهی از موضوعاتی است که در سطح مخاطره نیست و تدبیر متفاوتی دارد. شرایط سنّی بچّهها در این زمینه کاملاً دخیل است، که در چه وضعیّت و چه شرایطی از لحاظ سنّی هستند. اینجا پیشنهاد اصلی و جدّی ما عبارت است از اینکه نظارت و مراقبت غیرمستقیم برقرار باشد، سراغ راههای غیرمستقیم برای حل مسئله برویم، که این راه غیرمستقیم چند مورد میتواند باشد؛ مثلاً یکی از آن موارد که در مورد جوانها بیشتر جواب میدهد، چون یک خطّ تماس دوستانهای دارند، این است که از طریق یک دوست معتمَد، فهمیده و عاقلی، که فرزند خطاکار به او علاقهمند است و در حلقهی رفاقتی اوست و آن دوستشان روی او تأثیر دارد، با همدیگر راحتتر و همافق هستند، ضمن اینکه آدم با ظرفیّتی است و خودش از این جهت آدم پاکیزهای است، از آن طریق، او را واسطه قرار بدهیم، او را مطّلع کنیم، از او کمک بخواهم که برای حلّ آن مسئله، چارهجویی کند. مثلاً مربّی و معلّمی که به او نزدیک هستند، بسیار بهتر است، از جهتی که او میتواند تدبیر و برنامهریزی کند، مطلب را پیگیری کند، حتّی صریح میتواند مشکل را با او مطرح کند، آدم پختهای نیز هست، در این زمینه به ما میتواند کمک کند، غیرمستقیم از این روشها میشود استفاده کرد، بنابراین شما هم مسئله را پیگیری کردید، هم آن حرمت حفظ شده، که آن حرمت سرمایهی اصلی پیشبرندهی مسئلهی تربیت است و اگر آن شکسته بشود ما لطمه میخوریم. در روایات ما هم از این مسئله به عنوان تغافل یاد شده، کلمهی تغافل، یعنی یک جایی انسان عیبی را میبیند، گویا ندیده، امّا دیده، از آن جهت که دیده برای حل آن مشکل برنامهریزی میکند، از این جهت که ندیده، یعنی خودش را به ندیدن زده، حرمت حفاظت شده، به این مورد اصل تغافل میگویند.
در خانوادههای مذهبی این بیشتر دیده میشود، علّتش این است که بچّهها در محیط مذهبی هستند و سعی میکنند، کتمان کنند و در بعضی از مشکلات مخفیکاری داشته باشند. گاهی اوقات در بعضی مسائل نیاز به مشورت مصداقی است، که بیان شود، دقیقاً مشکل چیست؟ و سپس برای آن مشکل چارهجویی کرد. چون گاهی اوقات باید مسئله را ریشهیابی کرد، یک حلّ دیگری دارد که آن را باید پدر مادر در دستور کار قرار بدهند، مثلاً گاهی ممکن است در یک جایی تحقیر میشود، اکنون با رفتار ناشایست آن را جبران میکند.
دعای هشتم صحیفهی مبارک سجّادیه و بحث قناعت
بحث جاری جلسهمان دعای هشتم صحیفهی مبارک سجّادیه، آسیبشناسی اخلاقی است و بحثهای بسیار حسّاس و مهمّی است که امام (عَلَیهِ الصَّلَاةُ وَ السَّلَام) در قالب پناه بردن به خدای متعال مطرح میکنند.
به کلمهی «وَ قِلَّةِ الْقَنَاعَةِ» میرسیم، «اَللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَيَجَانِ الْحِرْصِ، وَ سَوْرَةِ الْغَضَبِ، وَ غَلَبَةِ الْحَسَدِ، وَ ضَعْفِ الصَّبْرِ، وَ قِلَّةِ الْقَنَاعَةِ؛ خدايا، من به تو پناه مىبرم از طغيان حرص و تندى خشم و غلبه حسد و ضعف نيروى صبر و كمى قناعت». از جهت ترکیب بحث، شباهت تامّی به بحث قبلی ما دارد. یک فضیلت مطرح میشود و میفرمایند از کمی آن فضیلت باید به خدای متعال پناه ببرید، موضوع بحث اینطور طرّاحی میشود. آشکار میشود آن فضیلت که در اینجا مطرح شده، فوقالعاده برجسته، تأثیرگذار و حیاتی در روند تکامل ما و دستیابی به حیات طیّبه است، که اگر ضعیف و کم باشد، سلوک ما کند میشود و علاوه بر این میتواند برای ما مخاطرهانگیز باشد. با این فرض، در فهرست اموری است که باید از آن به خدای متعال پناه برد و یکی از آن عناوین عبارت است از «قِلَّةِ الْقَنَاعَةِ». موضوع قناعت، که کم و اندک بودنش باعث میشود که انسان خردمند به خدای متعال پناه ببرد و آداب استعاذه را کاملاً رعایت کند و اقدام فکری، ذکری و عملی برای حلّ مسئله و چارهجویی آن داشته باشد.
امّا بحث در مورد مسئلهی قناعت و اینکه جایگاهش کجاست و چه عواقبی را میتواند داشته باشد و برای این مسئله چه چارهای باید اندیشد؟
زمانی که ما بحث بسیار مهم حرص یعنی «هَيَجَانِ الْحِرْص»، را مطرح کردیم، که اوّلین موضوع از موضوعات دعای هشتم بود. گفته شد که حرص از جنود و لشگریان جهل است و یکی از دو نقطهی مقابلش، طبق حدیث مشهور جنود عقل و جهل قناعت است که از جنود عقل است. در این جلسه، چون اُمّهات مباحث که در بحث حرص مخصوصاً عِلاجش و مسیر مقابلهاش مطرح شده، همانها بسیار به ما کمککننده است. منتها ممکن است سؤال پیش آید که چطور آنجا تعبیر شده که ما از هیجانِ حرص باید به خدای متعال پناه ببریم ولی اینجا مسئلهی «قلّة قناعة» مطرح شده است؟ شبیه به این عناوین باز هم خواهیم داشت، تکرار در مضامین، نه در خود عنوان، در همین متن نورانی مشاهده میشود. یک، این تکرار، حاوی تأکید است، پس باید مطلب را بسیار جدّیتر گرفت؛ دو، تفاوتهای خاصّ خودش را هم دارد، که ما علاوه بر موضوع تأکید، به مسئلهی تفاوت توجه پیدا میکنیم. مثلاً اینجا که سخن از «قلّة قناعة» آمده، که ما در فارسی میگوییم قِناعت، و من همیشه یاد یزدیها میافتم، یک روز در یک جلسه با بچّههای یزد بودیم، یکی از آنها بلند شد که خودشان و شهر خودشان را معرّفی کند، پس از گفتن نام خود گفت، آقای فلانی به شهر قُنوت و قَنات و قِناعت خوش آمدید، البتّه خوش آمدید را به همان لهجهی یزدی گفت؛ در هر صورت، این قَناعت است، «اَلْقَنَاعَة»، منتها اگر ما، قِناعت که همان غلط مصطلح است، را گفتیم، کسی به ما عیب نگیرد.
ما در صحن مطهّر و با صفای حضرت جواد الائمه و امام کاظم (عَلَیهِمَ السَّلَام) نشسته بودیم، یک بانویی مراجعه کرد، لهجهی یزدی داشت و یزدی بود، به من گفت که ما سعی میکنیم که در رفتار و ... بیشتر کار تربیتی را پیش ببریم، اینها را برای من توضیح میداد! سپس از من خواست که مطلبی برایش بنویسم، دفترش را آورد، خودکار همراهم نبود، ایشان یک مداد به من داد، که اندازه مداد کمتر از یک انگشت، یعنی یک بند انگشت بود، گفت که با این برایم بنویسید، گفتم خانم من واقعاً با این عادت ندارم، گفتم شما با این مینویسید؟! یعنی تا اینجا با این مداد نوشتید ؟! گفت بله، هنوز هم ادامه میدهیم، با یک مصیبتی توانستم، برایش حرز امام جواد (عَلَیهِ السَّلَام) آن دعای مشهوری که از حضرت نقل شده، را برایش نوشتم، حالا فهمیدم که قنوت و قنات و قناعت قصّهاش چیست، این قناعت است، چون میگویید این کار من را راه میاندازد پس از آن استفاده میکنم. قَنات یکی از شگفتیهای ایران است، از میراث مهندسی است و از عجائب عالم است، این قناتی که ما در یزد داریم واقعاً عجیب است؛ قنوت هم که بحث دعا و مناجات و دارُ العِبادِة و امثال اینهاست.
یک بررسی سریع، در کلمات اولیاء خدا، نشان میدهد که قناعت و قُنوع، گاهی هم قُنوع مطرح شده، جزء یکی از ده رکن اصلی خوشبختی و سعادت در فهرست مکارم اخلاق محسوب میشود، یکی از استوانههای اصلی در مکارم اخلاق قَناعت است.
کتاب شریف جَامِعُ السَّعَادَات نوشته مرحوم حاج ملّا مهدی نراقی (أَعْلَی الله مَقَامَهُ الشَّرِیف)، جزء کتابهای شناخته شدهی اخلاقی ما است، کتاب بسیار مغتنمی است. فرزندشان، مرحوم ملّا احمد (رِضّوَانُ الله تَعَالَی عَلَیه) این کتاب را به فارسی ترجمه و تلخیص کردند، خلاصهاش معراجُ السّعادة شده است، کتاب اصلی به زبان عربی و سه جلد است. معراجُ السّعادة با یک نثر فوقالعاده شیرین و دلپذیری به فارسی برگردانده شده است. آنجا که ایشان میفرمایند «ضِدُّ الْحِرْصِ اَلْقَنَاعَة»، یعنی این درست همان نقطهی مقابل حرص است و عبارت است از اینکه انسان، یک ملکهای است، یک حالت مستقری در نفْس انسان است، که باعث میشود شخص از مال، به اندازهی نیاز و ضرورت اکتفا کند، این قناعت میشود، اینطور معنی کرده است. «مِنْ دُونِ سَعْیٍ وَ تَعَبٍ فِی طَلَبِ زائِدِ عَنْه»، و خودش را برای به دست آوردن بیشتر از آن به زحمت و دردسر و خستگی نمیاندازد، «وَ هِیَ صِفَتٌ فَاضِلَةٌ یَتَوَقَّفُ عَلَیْهَا کَسْبُ سَائِرِ فَضَائِل»، این زیرساخت و جمعبندی یک دانشمند بزرگ اخلاقی شیعه است، میگویند این صفت جزء آن صفتهای برجستهای است که زیرساخت برای سایر فضائل اخلاقی است، که اگر کسی این را داشته باشد، بر این زمین قناعت میشود بنای با شکوهی از اخلاق و فضائل اخلاقی را استوار کرد؛ «وَ عَدَمُهَا»، نبودنش، «یُعَدِّی بِالْعَبْدِ إِلَی مَسَاوِءِ الْاَخْلَاق وَ الرَّذَائِل»، اگر نباشد، شخص در دام انواع و اقسام بدیها و کژیها و زذائل اخلاقی میافتد. آن مرکبی که ما را میتواند به مقاصد عالی و سعادت ابدی برساند، قناعت است، «أَعْظَمُ الْوَسَائِلْ لِتَحْصِیلِ سَعَادَةِ الْعَبَد»،این جمعبندی ایشان است، البتّه توضیحات تکمیلی هم میدهند، که اگر کسی در خوراک، پوشاک و امثال اینها به اندازهی ضرورت قناعت و اکتفا کند، باعث میشود که دلمشغولیهایش برطرف شود و به مسائل آخرتی، دینی و اخلاقی خود بتواند به خوبی رسیدگی کند و به همین نسبت اگر کسی قناعت نداشته باشد چه مصیبتهایی از آرزوهای بزرگ و گرفتار شدن به دام حرص و طمع برایش پیش خواهد آمد و او در گرداب خواستههای دنیایی میافتد و عمده بلایی که به سرش میآید این است که قلبش مشتتّت میشود، امکان تجمیع و وحدت باطنی از او سلب میشود، امور زندگیش هم مشتتّت میشود و یک چنین کسی نمیتواند خودش را متمرکز کند برای اینکه به مسائل اخلاقی و آخرتی خود رسیدگی کند، یا به درجات عالی متّقین دست پیدا کند و جمعبندی میکنند، «وَ لِذَلِکَ وَرَدَ فِی مَدْحِ الْقَنَاعَةِ مَا وَرَدَ فِی الْاَخْبَار»، علت آنکه در روایات دربارهی قناعت بسیار تعریف، تمجید، توصیه و تأکید شده، این است که جزء مقدّمات جدّی در طیّ منازل الهی است. در کتاب شریف مَجْمَعُ الْبَحْرِین تعبیر این است که قناعت یعنی اینکه انسان به آن چیزی که برایش مقدّر شده، رضایت بدهد، اگرچه کم باشد، «وَ أِنْ کَانَ قَلِیلاً»، و بر همان کم هم شکرگذار باشد، و از این قبیل هم در سایر منابع آمده است. بر همین اساس، مرحوم شیخ کلینی (أَعْلَی الله مَقَامَهُ الشَّرِيف) در کتاب اصول کافی، یک بابی تحت عنوان قناعت درست کرده است. اوّلاً خود این باببندی کتاب جزء کرامات این شخصیّت بزرگ است که آشکار میشود، مورد عنایت خاصّ حضرت بقیّة الله الاعظم (عَجَّلَ الله فَرَجَهُ الشَّرِیف) و اولیاء خداست. جناب شیخ کلینی (أَعْلَی الله مَقَامَهُ الشَّرِيف) ذیل عنوان قناعت آورده است، از امام صادق (صَلَوَاةُ الله وَ سَلَامُهُ عَلَیه) نقل میشود: «مَنْ رَضِيَ مِنَ اللَّهِ بِالْيَسِيرِ مِنَ الْمَعَاشِ رَضِيَ اللَّهُ مِنْهُ بِالْيَسِيرِ مِنَ الْعَمَلِ؛[2] هـر كـه به مـعـاش انـدك خـدا راضـى گـردد، خـدا هـم به عمل اندك او راضى شود»، روایتی نیاورده است که حتماً در آن کلمهی قناعت آمده باشد، با چند کلمه ذات مسئله، معنای قضیه و حق آن را ادا کرده، یَسِیر یعنی همین چیزی که میشود با آن زندگی را گذراند، اگر کسی راضی شد، «مَنْ رَضِیَ مِنَ الله بِالْيَسِيرِ مِنَ الْمَعَاشِ»، با توجّه به اینکه خدای متعال این مقدار را برای ما خواسته است و اینگونه تقسیم از سوی خدای متعال صورت گرفته، اگر شخص به این مقدار رضایت داشته باشد، «رَضِيَ الله ُ مِنْهُ، رَضِيَ الله ُ مِنْهُ بِالْيَسِيرِ مِنَ الْعَمَلِ»، خدا هم عمل کم را از او میپسندد و از او راضی میشود.
روایتی دیگر از حضرت رضا (عَلَیهِ الصَّلَاةُ وَ السَّلَام) نقل شده است که ایشان میفرماید: اگر کسی در رِزق به آن چیزی که برایش گذاشتند، راضی نشد، خدای متعال هم به عمل کم او راضی نخواهد شد، «لَمْ یَکْفِهِ مِنَ الْعَمَلِ اِلَّا الْکَثِیر»، اگر کسی در رزق به یسیر قانع نشد، خدای متعال در عمل مگر به کثیر، از او راضی نخواهد شد.
نسبت قناعت و کِفاف
به هیچوجه قناعت با کسالت، تنبلی و بیکاری جمع نمیشود. در مورد قناعت دو نکته وجود دارد: نکتهی اوّل بسیار نکتهی کلیدی و اساسی است، این است که انسان به آن چیزی که خدای متعال برایش از امور دنیایی مقدّر کرده و با آن مواجه میشود،رضایت داشته باشد، بنابراین در اینجا هم نقطهی مقابل آن حرص است که امری منفی است، که شخص میخواهد از راه حلال و حرام به چیز بیشتری دست پیدا کند. نکتهی دوم، با این فرض، اگر یک کسی را خدای متعال برایش بسط قرار داد، آنجا قناعت به چه معنی است؟ عمدهی مسئله بحث قناعت مربوط میشود به آنجایی که انسان با محدودیّتهایی مواجه میشود، اگر کسی در یک موقعیّتی قرار میگیرد که میتواند رشد کند و اوج بگیرد، حسابی برایش فراهم شد، ارثی به او رسید، میگوید خدایا از این نعمات فراوانی که به من دادی راضی هستم، چون خدا این را برای من قرار داده است. اینجا جواب چیست؟ جواب این است که در متن این فضیلت بزرگ، از آن مقداری که نیاز او را برطرف میکند، استفاده کند، لذا قناعت برای آن کسانی که وضعشان بهتر است، فضیلتی بزرگتر و پیشبرندهتر است. اگر چنین کسی حد نگه دارد، آن حدّی که متناسب با حداقل نیازش است؛ مرحوم شیخ کلینی (أَعْلَی الله مَقَامَهُ الشَّرِیف) بلافاصله بعد از بحث قناعت، مسئلهی کِفاف را آورده است، بین قناعت و کِفاف نسبت زیبایی برقرار شده است، یعنی آن چیزی که برایش کافی است، مانند خوردن غذا، ذخیرهی مواد غذایی در خانه، مثلاً دو روز، که زندگی خودش و خانوادهاش را اداره کند کافی است، این مفهوم کِفاف است. موقعیّت شخص، جنسیّت، موقعیّت اجتماعی و ... اینها حدّ کِفاف را برای او معنی میکند، چون این موارد مداخله دارند. پس دربارهی کسی که وضعش بهتر است، قناعت فضیلت بزرگتری است، عِفافش، پرهیز از حرام است و کِفافش، اندازه نگه داشتن در حلال است و این دو با هم تفاوت دارند. پس عِفاف، آنجایی است که میگوییم عَفْوَ، بَطن، شکم، شهوت را در حوزهی عفاف نگه دارد، گرفتار گناه نشود و سراغ حرام نرود؛ اینجا که میگوییم کِفاف، یعنی در همان، سراغ حلال بیاییم، پس سراغ حرام نمیرود، در حلال هم به آن اندازهای که لازم است و کار او را راه میاندازد و ضروری هست اکتفا میکند.
برکت
حالت خوشی است، اگر کسی با عِفاف و کِفاف زندگی کند، یک، از حرام دوری کند، دو، از افتادن به وادی تجمّلطلبی، زیادهخواهی و تنوّعطلبی که فضیلتسوز بپرهیزد، آنگاه شخص برای پرواز در محیط فضایل آماده شده است؛ به همین خاطر در فهرست و باببندی، اوّل بحث قناعت را آورده، بلافاصله بحث کِفاف مطرح شده است. در آنجا چند روایت بسیار زیبا و شیرین وجود دارد. که یکی از آنها بسیار مشهور است، پیغمبر اکرم هنگامی که دعا میکردند، میفرمودند: «اَللّهُمَّ ارزُقْ مُحَمّداً وَآلَ مُحَمّد وَ َمْن اَحَبَّ مُحَمّداً و آلَ مُحَمَّد الْعَفافَ والکَفافَ؛[3] خدایا به محمّد و آل محمّد و دوستانش عفّت نفس و پاک دامنى و به اندازه کفایت روزى مرحمت فرما»، خدایا برای اهل بیت من و برای هر کسی که آنها را دوست دارد، کِفاف را روزی کن، یعنی به اندازهای که آبرویشان و شأنشان حفظ بشود، به کسی مهتاج نشوند، روال کار و زندگیشان در جریان باشد، به آن اندازهای که نیاز دارند، برایشان روزی کن. امّا دربارهی دشمنان، به آنها مال و فرزند فراوان بده. صرف زیاد داشتن اصلاً به معنای برکت نیست. برکت یعنی شخص بتواند دنیایش را به اندازهی کِفاف، صیانت کند و آخرتش را آباد کند. آن مالی که در دنیا، آبرو، کار و زندگی من را حفظ کند، به مقدار کِفاف باشد و بتوانم با آن چیزی که باقی میماند و هرچه که هست، آخرتم را آباد کنم. انواع و اقسام کارهای خیر، رسیدگی به دیگران، سفردهداری، حفظ آبروی مؤمنین، تلاش برای رفع نیازهای آنها، این این برکت میشود، وگرنه بدترین دعا این است که انسان بیمهابا بگوید خدایا به فلانی هر چی میخواهد مال و ثروت بده، این دعا نیست، بلکه نفرین است.
ظاهراً پیغمبر به همراه اصحاب از جایی عبور میکردند، از جلوی خیمهای میگذشتند، اصحاب از آن شخص چیزی خواستند، او نداد، حضرت دعا کردند که خداوند به او مال فراوان بدهد، جلوتر رفتند، از شخص دیگری چیزی خواستند، آورد و داد، حضرت فرمودند خدایا به او کِفاف را روزی کن. اصحاب تعجّب کردند، گفتند: یا رسول الله! آنکه به ما نداد، دعا فرمودید خدایا به او مال فراوان بده، امّا این شخص که به ما رسیدگی کرد، دعا فرمودید که به قدر کفاف خدا به او بدهد. سپس حضرت همین بیان را دارند، که بین مسئلهی قناعت و کِفاف یک نسبت بسیار نزدیکی وجود دارد. انسان در دعاهایش از خدای متعال بخواهد، که خدایا به مقدار نیاز و برای برطرف کردن نیازهای جاری زندگی به من نعمت عطا بفرما.
نفْس را بر عقل خود سرور مکن
قناعت در واقع میوهی عقل و از لشگریان عقل است. اگر کسی عاقل باشد، قانع است؛ اگر شخصی قناعت نداشت، بدانید نقص عقلی دارد و اگر شخصی حریص است، او نیز نقص عقلی دارد، هر چه این فضیلت بزرگ در انسان قویتر باشد نشاندهندهی این است که این عقلش قویتر است؛ عقل قوی اوّلاً متوجّه است که خدا رازق من است، من هم اهل تلاش و سعی هستم، به دنبال رزق هم میروم، آن چیزی که سهمم باشد، به من میرساند و من از این بابت نگرانی ندارم، عقل تربیت شده، در دستگاه توحید این را به او میگوید، میداند که خدای متعال او را دوست دارد، آبروی او را صیانت خواهد کرد و تفکر به او آرامش میدهد، قناعت اینطور در وجود انسان تولید میشود و میداند که این دنیا محل باقی ماندن نیست و نابودشدنی است، با نور عقل این موضوع را فهمیده، بنابراین دنیا برای او مقصد نمیشود، بلکه دنیا برای او مرکب میشود، لذا یک راحتی و آسودگی خاطر دارد، و حاضر نیست به خاطر دستیابی به برخورداریهای دنیایی، شخصیت، ایمان و دین خودش را قربانی کند. «فمَنْ عَقَلَ قَنَعَ؛[4] هـر كه خرد ورزد»، اگر عقل کسی فعّال شود، چنین کسی اهل قناعت میشود، کسی هم که اهل قناعت شد، در دنیا و آخرت، عزیز است.
محصول نگاه خردمندانه به حیات و مواهب دنیوی، یک سبک زندگی است، که در آن سبک زندگی، انسان عاقل سبکبار زندگی میکند، نفْس خودش را مراقبت میکند تا عقلش بتواند پرواز کند. عقل یعنی کسی که بتواند نفْسش را عِقال بزند، یعنی افسار بزند، اگر کسی نتوانست نفْس خودش را با عِفاف و کِفاف مهار و قانع کند، نتیجه این خواهد شد که نفْس فربه می شود، هر چه که نفْس فربه شود، عقل ضعیف و لاغر میشود،
رحم بر عیسی کن و بر خَر مکن نفْس را بر عقل خود سرور مکن
جای راکب و مرکب را عوض نکن، این باید مرکب باشد، آن راکب باشد؛ گاهی وقتها کار برعکس میشود، عقلا، خردمندان و اولیاء نگاه میکنند، انسانی که باید بدن و نفْسش مرکب باشد، عقل مرکب شده، نفسانیّتش راکب شده، حکایت همان کسی است که الاغش را بر دوش گذاشته با مصیبت میبرد، بعد از مدتی هر چقدر هم شخص قوی باشد، نفسش میگیرد و زمینگیر می شود؛ بسیاری از ما زمینگیر هستیم، به خاطر اینکه الاغ نفْس ما بر گُردهی عقل ما سوار شده و جای مرکب و راکب عوض شده است.
ارکان مکارم اخلاق
من دو سه نمونهی روایی یادآوری کنم، امام صادق (عَلَیهِ الصَّلَاةُ وَ السَّلَام) فرمودند: خدای متعال پیامبرانش را با مکارم اخلاق مشرّف کرده، شما هم با اینها خودتان را امتحان کنید، اگر این موارد را دارید، خدا را شکر کنید، اگر ندارید از خداوند بخواهید و التماس کنید تا به آن برسید، ده مورد است:
در این فهرست، اوّلین مورد یقین است، آخرین مورد هم مروّت است؛ موارد بدینگونه است: «اَلْیَقِین وَ الْقَنَاعَة وَ الصَّبْر وَ الشُّکْر وَالْحِلْم وَ حُسنُ الْخُلْق وَ السَّخَاء وَ غِیْرَة، وَ الشَّجَاعَة وَ الْمُرُوَّة»، این ده مورد، ارکان مکارم اخلاق است.
روایت داریم شخصی خدمت امام صادق (عَلَیهِ الصَّلَاةُ وَ السَّلَام) آمد، گفت: آقاجان به من یک نصیحتی کن، من به هر چه میرسم، دنبال بیشترش هستم، در خوراک، در پوشاک، تجمّلات، زندگی، مسکن و ...، حضرت فرمودند: این را بدان که اگر قانع بشوی، کم دنیا، تو را کفایت میکند، امّا اگر قانع نشوی، همهی دنیا هم تو را کفایت نمیکند. در یک روایت دیگر که حضرت این را از تورات خواندند، فرمودند: در تورات خطاب به فرزند آدم آمده که: «إبنَ آدَمَ إن کُنتَ تُریدُ مِنَ الدُّنیا ما یَکفیکَ فانَّ أیسَرَ ما فیها یَکفیکَ وَ إن کُنتَ إنَّما تُریدُ ما لا یَکفیکَ فانَّ کُلَّ ما فیها لا یَکفیکَ؛[5] ای فرزند آدم، اگر از دنیا بقدر کفایتت بخواهی، اندکی از دنیا تو را کفایت مکند و اگر بیش از کفایتت بخواهی، همه دنیا هم تو را بس نباشد»، اگر از دنیا آن چیزی را بخواهی که برای تو کافی باشد و به نیازهای تو پاسخ بگوید، مقدار کم آن هم کافی است و تو به آرامش میرسی، امّا اگر از دنیا آن چیزی را بخواهی که افزون از حدّ کفاف است و زیادهطلب بشوی، تمام آنچه که در دنیا هست، اگر به تو بدهند، برایت کافی نیست و به آرامش نمیرسی، حضرت نفْس ما را اینگونه معرّفی کرده است.
در روایت «اَللَّهُمَّ الرْزُق مُحَمَّدً وَ آلِ مُحَمَّد وَ مَنْ مُحَمَّدً وَ آلِ مُحَمَّد»، یعنی محمّد و آل محمّد (صَلَوَاةُ الله وَ سَلَامُهُم أَجْمَعِین) و شما که دوستداران آن حضرات هستید؛ پیغمبر اکرم برای شما کفاف را خواسته، روایت این است: «اَلَعَفَافَ وَ الْکِفَاف»، خدایا! عفّت و کفایت را در زندگیشان روزی قرار بده، و دشمنان را، «اَلْمَال وَ الْوَلَد»، مشغول باشند، وضعشان خوب و خوش باشد.
بیانات امیرالمؤمنین در مورد قناعت
دربارهی قناعت، چند بیان عالی و زیبا از امیرالمؤمنین (عَلَیهِ الصَّلَاةُ وَ السَّلَام) وجود دارد:
بیان اوّل، حضرت فرمودند: «اَلْقَنَاعَهُ مَالٌ لَا یَنْفَدُ؛[6] قناعت ثروتي است بيپايان»، حضرت فرمودند قناعت ثروتی است که هیچ تمامی ندارد.
بیان دوم تکاندهنده است و روی این مضمون تأکید بشود، فرمودند: «کَفَی بِالْقَنَاعَهِ مُلْکاً وَ بِحُسْنِ الْخُلُقِ نَعِیماً؛[7] آدمی را قناعت برای دولتمندی و خوشخلقی برای فراوانی نعمتها کافی است»، کسی که دنبال پادشاهی و فرمانروایی و امثال اینهاست، اوّل باید در شخصیّت خودش، فرمانروایی داشته باشد و آن هم قناعت است، اگر کسی قانع باشد، سلطان و صاحب مُلک است؛ «وَ بِحُسْنِ الْخُلُقِ نَعِيماً»، اگر کسی خوشاخلاق باشد، همهی نعمت را دارد، چیزی کم ندارد. سپس از امام (عَلَیهِ السَّلَام) پرسیدند: آقاجان، معنای آیهی کریمهی «مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً؛[8] هر كس- از مرد يا زن- كار شايسته كند و مؤمن باشد، قطعاً او را با زندگى پاكيزهاى، حياتِ [حقيقى] بخشيم» چیست؟ فرمود: اگر کسی از مؤمنین، مرد یا زن مؤمن، ایمان بیاورد، عمل صالح داشته باد، در آن زمانی هم که مشغول عمل صالح است، واقعاً مؤمنانه عمل کند، خدای متعال در قرآن کریم فرمود، ما چنین کسی را به حیات طیّبه نایل میکنیم. سؤال این است که این حیات طیّبه چیست؟ یک بحث تفسیریِ قرآنیِ متّکی به حدیث است، حیات طیّبه یک جلوهی آخرتی-معنایی-ملکوتی و یک جلوهی دنیایی دارد، جلوهی دنیاییاش، عبارت است از قناعت، جلوهی دنیاییاش همان چیزی است که در روایات ما از آن تعبیر به عَیّش شده است، به معنای خوش بودن، انسان دلش در دنیا به قناعت خوش میشود، قانع باشی، دلخوش هستی و قانع نباشی، تمام دنیا را هم به شما بدهند، ناخوش هستی. حیات طیّبه یک جلوهی آخرتی دارد، همان بهشت خدایی است. فرض این است که به آدم مؤمن و اهل عمل صالح، میخواهند پاداش بدهند، یکی این است که در این دنیا قانع میشود و خوش است، به قرض، ذلّت، خواری، تعب، خستگی و پریشانی مبتلا نمیشود. حقیقتاً بسیاری از پریشانیهایی که ما در جامعه داریم، یک بخشی از آن محصول فقر و مال است، ولی یک بخش بسیار وسیعتر و گستردهتر آن محصول حرص و طمع و کمبود قناعت است، چشم و همچشمی، زیادهخواهیهای فردی، باعث شده که انسان به ناچار مقروض شود، خودش را گرفتار وام میکند، خودش را گرفتار نزول میکند. زیادهخواهیها اگرچه حلال هم باشد، باعث میشود که در قیامت به او سخت بگیرند و پای محاسبه میرود، فرمودند: «فِی حَلَالِهَا حِسَاب وَ فِی حَرَامِهَا عِقَاب؛[9] در حلال آن حساب و در حرام آن عِقاب». خداوند به شما ثروت داده، امّا برای تجمّلگرایی نداده است. سفرهآراییها و مجالس عقد و عروسی تجملگرایانه برای این است که به رُخ بکشی، فقرا را به حسرت بیندازی؟! فرض میکنیم حلال و پاک است، ولی خارج شده از مرز بندگی، خِلاف ادب بندگی است.
حضرت امیر (عَلَیهِ الصَّلَاةُ وَ السَلَام) معنای حیات طیبه را آسان کردند، فرمودند: اینکه خدای متعال میفرماید: «فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً»، عبارت است از «هِیَ اَلْقَنَاعَة»، همان قناعت است، قناعت حیات طیّبه است. همینجا زندگی برای فرد و خانواده از نظر روان، شیرین، سبک، گَوارا و خارج از مخاطراتی است که حرص و طمع به دنبال دارند؛ از نظر جامعه، «فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً»، یک جامعهی منظّم، آرام میشود، جامعهی بیدروغ، بیکلک، بیفریب، جامعهای است که در پرتو ایمان اهل قناعت باشند. نیرنگ، فریب و اکثر اینها، به خاطر حرص و طمع است، همیشه میخواهند سر یکدیگر را کلاه بگذارند. ما شاگرد مغازهی پدربزرگمان بودیم، گاهی وقتها ایشان میرفتند ما پشت ترازو و دَخل میایستادیم، میگفت: جواد، وقتی که خواستی بکشی، مثلاً مس یا آلومنیوم، همیشه باید جنس پایینتر تا وزن بیاید؛ دوم، اگر من بودم که قیمتش را به تو میگویم، اگر نبودم و قیمتش را نمیدانستی، فاکتور را میآوری، از روی همان فاکتور خرید از بازار، ده درصد میکشی، محاسبه میکنی، این همان قیمتش است، اینطور زندگی میکردند، زندگیشان هم آرام بود. اینقدر دروغگویی، فریبکاریها در کسبه برای این است که قناعت نیست.
یک حدیث تکاندهندهی دیگر هم این است، امام علی (عَلَیهِ الصَّلَاةُ وَ السَّلَام) فرمودند: «أَعْوَنُ شَيْءٍ عَلَى صَلَاحِ النَّفْسِ الْقَنَاعَة؛[10] کمککنندهترین عامل در راه خودسازی، قناعت است»، بهترین معاون، کمک و یاری برای خودسازی و اصلاح نفْس، قناعت است، این مورد زیرساخت و رکن است، از همین روایت نورانی هم استفاده میشود.
در متن صحیفه حضرت میفرماید: خدایا به تو پناه میبرم از «قِلَّةِ الْقَنَاعَةِ»، اگر قناعت در ما کم شد، اینقدر کم شد که «کَالْعَدَم»، انگار وجود ندارد، اگرچه انسان در دام «هَيَجَانِ الْحِرْص» نیفتاده باشد، که آن یک بحث دیگری است، همین که قناعت کم شد، بسیاری از فضیلتها در زندگی او به همان اندازه کاهش پیدا میکند، عزّت، آرامش در زندگی او کم میشود. خودش، پدر و مادر و همسرش را اذیت میکند، دوستانش را در تکلّف میاندازد، چون خواستههایش بیپایان است. از نظر شخصیتی ذلّت و نا آرامی و از نظر دینی، سنگینی تکالیف دینی و قرار گرفتن در معرض گناه و معصیت، انسان را در آستانهی گناه قرار میدهد؛ آثار اجتماعیاش نیز اسراف، خوشگذرانی، به رُخ دیگران کشیدن، ظلم کردن، تحقیر، تجمّلگرایی، سوءاستفاده و ... است. درآخرت نیز بار اعمال مورد محاسبه برای او بسیار سنگین است، که نفس انسان را در صراط میگیرد، اگر او را هم به پایین نیندازد، حداقل او را روی صراط معطّل میکند، «أَفَمَنْ يَمْشِي مُكِبّاً عَلَى وَجْهِهِ؛[11] پس آيا آن كس كه نگونسار راه مىپيمايد»، باید سینهخیز برود، به جای اینکه راهوار حرکت کند، برای کسی که قانع نیست، جان دادن برایش بسیار سخت، برزخ برایش بسیار دشوار، در حساب هم که رسیدگی به کار او بسیار دشوارتر است.
برای اینکه قناعت تقویت بشود، همان نسخهای را که ما در «هَيَجَانِ الْحِرْص» برای معالجهی حرص تقدیم کردیم، عیناً بدون کم و زیاد همان عمل شود.
[1] . محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج95، ص391.
[2] . کلینی، اصول کافی، ج3، ص207.
[3] . کلینی، اصول کافی، ج2، ص140.
[4] . ابن شعبه، تحف العقول ,ص388.
[5] . کلینی، اصول کافی، ج2، ص138.
[6] . سید رضی، نهج البلاغه، حکمت467.
[7] . همان، حکمت 229.
[8] . نحل: 97.
[9] . سید رضی، نهج البلاغه، خطبه82.
[10] . تمیمی آمدی، غررالحکم، ج2، ص436.
[11] . ملک: 22.