یک فرصت استثنایی برای چلهنشینی
حلول ماه ذی قعده الحرام بر همهی عزیزان مبارک باشد. میلاد فرخندهی حضرت فاطمهی معصومه (سلام الله علیها) در آغاز این ماه بود و میلاد پر برکت مولایمان، حضرت ثامن الحجج (علیه السلام) هم در پیش رو است. ماه ذی قعده ظرفیت معنوی و سلوکی خیلی بالایی دارد که خوب است دوستان از این ظرفیت بهرهمند شوند و مراقبت داشته باشند و انشاءالله خدای متعال توفیقش را به همهی ما کرامت کند. برای اهل دقت، از آغاز این ماه تا رسیدن به عرفه و عید سعید قربان، یک چلهی خیلی شیرینی است. آن دیدار حضرت موسی بن عمران که قرآن دربارهاش میگوید: «وَوَاعَدْنَا مُوسَى ثَلاَثِينَ لَيْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ؛[1] و با موسى، سى شب وعده گذاشتيم و آن را با دَه شب ديگر تمام كرديم»، همین ماه ذی قعده بوده، همراه با دههی نخست ماه ذی حجه.
یکشنبههای این ماه، روزهای خیلی خوبی برای توبه و استغفار است و امسال هم این ماه با روز یکشنبه شروع شد. در بیان پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) برای یکشنبهی ماه ذی قعده نمازی بیان شده که انشاءالله خدای متعال توفیق دهد که از آن بهرهمند شویم.
اشتیاق به حج، یکی از نشانه ایمان است
به تدریج حال و هوای سفر الهی حج هم در سرها زنده میشود. از جمله علائمی که نشان میدهد انسان توانسته در ماه مبارک رمضان بهره ببرد و در مسیر هم بهره برده، این است که شوق حج داشته باشد. شما در ماه رمضان، در همهی دعاها و بعد از همهی نمازها گفتهاید: «اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی حَجَّ بَیْتِکَ الْحَرَامِ». در همان دعاها انسان حج همهی سالها را از خدا میخواهد: «فِی عَامِی هَذَا وَ فِی کُلِّ عَام».
معنای این دعا این است که حج همهساله جزء صدر آرزوهای انسان مؤمن است. در حالی که حج یک بار بر انسان واجب میشود؛ آن هم با شرط استطاعت! اما اینجا در دستور کار مؤمن قرار گرفته که در بهترین ماه خدا، یعنی ماه رمضان که هر دعایی در آن مستجاب است، بعد از هر فریضه از خدای متعال حج همهی سالها را بخواهد و توقع کند که هیچگاه از آن مکانهای مقدس جدا نشود.
دعا که نمیشود لغو باشد! در دعای حج چه رازی نهفته است؟! این همان تعلق دل به کعبه است. مؤمن دلش متعلق به بیت است. در احوالات مؤمن داریم که: «الْمُتَعَلِّقَةُ قُلُوبُهُمْ بِالْمَساجِدِ».[2] دلهای مؤمنان در گرو مسجد است. مؤمن عاشق بیت الله و حرم نبوی است و همواره به آن سمت توجه دارد.
اگر کسی به قلبش مراجعه کند و ببیند در دلش آرزوی حج نیست، در خودش و ایمان خودش حتماً تجدید نظر کند. این علامت ایمان است. مؤمن، با تضرع و زاری از خدای متعال یاری و کمک میخواهد و بعد هم مقدّماتش را فراهم میکند و هر کاری میکند تا توفیق حج برایش حاصل شود. این تمنای حج و دل در گروی این حقیقت باشکوه داشتن، سازنده است و همهی اینها را برای انسان مؤمن مینویسند و شما در عالم معنا حقیقتاً حاجی هستید؛ هرچند که هیچگاه چنین فرصتی برایتان فراهم نشود.
کسی که از صمیم قلب دعا و تمنا میکند، دعایش در درگاه حق مستجاب است و چنین کسی را در اعمال حجاج شریک میکنند و سهم پیدا میکند و حضور مییابد و حج در نامهی اعمالش ثبت میشود.
از حالا که کمکم مقدّمات حج فراهم میشود و کاروانها به تدریج حرکت میکنند، دل انسان مؤمن همراه با آنها میرود و قبل از اینکه جسمش به حج مشرّف شود، دلش حاجی میشود.
ضمناً الان اینگونه است که هر وقت ما برای حج دعا میکنیم، برای رفع مانع هم دعا میکنیم. خدا انشاءالله به حق آن بیت و به حق حج و به حق بقیع شریف، ریشهی آل سعود خبیث و پلید و منحوس را بکند که بسیاری از بدبختیهایی ملتهای اسلامی، زیر سر این شجرهی خبیثه و ملعونه است. اینها امتداد همان شجرهی ملعونهای هستند که در قرآن از آنها یاد شده است.[3]
ریشه تمام گرفتاریها و گناهان
سخن ما دربارهی دعای هشتم رسید به این جملهی نورانی: «وَ سِنَةِ الْغَفْلَةِ وَ تَعَاطِي الْكُلْفَةِ». معنای «سِنَةِ الْغَفْلَةِ» یعنی خواب غفلت؛ منتها اینجا از کلمهی نوم استفاده نشده و از واژهی سنه استفاده شده است که در آیت الکرسی با آن آشنا هستید: «لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلاَ نَوْمٌ؛[4] نه خوابى سبك او را فرو مىگيرد و نه خوابى گران». معلوم میشود که یک سنه داریم و یک نوم. اما فرق این دو چیست؟!
سنه مقدّمهی خواب است. در واقع چرت است. خواب ملایم قطعه قطعهی پراکنده را سنه میگویند. دربارهی خدای متعال در آیت الکرسی ـ که سید الآیات است ـ آمده است که خدای متعال نه چرت دارد و نه خواب دارد. این جزء تسبیحهای پروردگار است. خدای متعال نه چرت میزند و نه میخوابد. ولیِّ خدا هم که خلیفهی مطلق است نیز همین طور است. امّا آیا اولیای الهی خواب نداشتند؟! حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) فرمود: «یَنامُ عَینی و لا یَنامُ قلبی؛[5] چشمم میخوابد، اما دلم بیدار است». مقام حجت الهی این گونه است.
پس سنه الغفله یعنی چرت غفلت؛ منتها اصطلاح فارسی که ما فراوان استفاده میکنیم، همان خواب غفلت است؛ چراکه بخواهیم ترجمه کنیم، مشکل پیدا میشود. سؤال این است که چرا اینجا از کلمهی سنه استفاده شد؟!
پاسخش تکاندهنده است و آن پاسخ این است که از جمله چیزهایی که ما باید به خدای متعال پناه ببریم، خواب کوتاه غفلت است! حتی چرت غفلت هم منحرفکننده است، چه برسد به خوابش. معلوم میشود غفلت چیز خیلی خطرناکی است که انسان باید از حد کم رقیق اندکش هم به خدای متعال پناه ببرد؛ دیگر چه برسد به سنگین. اگر کسی به قرآن کریم مراجعه کند، کافی است که بتواند ابعاد مسئله را بشناسد.
غفلت، درست نقطهی مقابل ذکر است. خواب جسم نعمت است، اما خواب عقل، نقمت است. خواب جسم نعمتی است که برای داشتنش باید خدای متعال را شاکر باشیم؛ چون اسباب این است که زندگی انسان تنظیم شود و انسان برای انجام وظایف و برنامههایش نیازمند این خواب است؛ البته با آدابش، به اندازهی و کیفیت خودش و مسائل مختلفی که در متون دینی به آن اشاره شده است.
اما مسئلهی فعلی، خواب دل و عقل است. میشود در یک کلمه گفت مادر تمام بدبختیها و مشکلات انسان، غفلت است؛ چنانکه مادر تمام سعادتها و خوشبختیهای انسان، ذکر و یاد و توجه است. اگر بخواهیم ذکر را به فارسی ترجمه کنیم، میشود «یاد» که باز هم معنای دقیقی نیست. بگوییم «توجه» باز هم عربی است؛ اما کمی فارسیزهتر شده است! توجه داشتن بیشتر مطلب را میرساند. بهترین تشبیه که مسئله را روشن میکند، همین وضعیت خواب و بیداری است که ما به لحاظ جسمی تجربهاش کردهایم. همین را تطبیق میدهند با مسائل عقلی و روحی. انسان از نظر جسمی به خواب میرود که البته جلوه خواب در جسم است و یک اتفاق ناشناختهی رمزی روحی است که شخص نه از خودش خبر دارد و نه از اطرافش. غفلت هم چنین وضعی است؛ بیخبری از خویشتن است. بیداری که اسمش «یقظه» است، درست نقطهی مقابل این حالت است. انسان وقتی که خواب است، نه میتواند نفعی را متوجه خود کند و نه ضرری را از خود دفع. مخصوصاً اگر این خواب به حالت بیهوشی برسد. در حالت بیهوشی حتی اگر کسی را قطعهقطعه هم بکنند، چیزی نمیفهمد و متوجه نمیشود. به خود که بیاید، تازه میفهمد که چه خبر شده است. پس خصوصیت این حالت این است که انسان نه میتواند منافع خود را جلب کند و نه مضرات را از خود دفع. غفلت هم چنین حالتی است که انسان نتواند منافع خود را تأمین نماید یا ضرری را از خود دفع کند.
غفلت در آینه قرآن
چند نمونه را از قرآن کریم میگوییم تا عزیزان آنها را به ذهن بسپارند و مکرر به آنها مراجعه کنند؛ چراکه برای بیداری خوب است.
1. غفلت عامل اصلی جهنمی شدن انسانها
اولین آیه، آیهی 179 سورهی مبارکهی اعراف است که میفرماید: «وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لاَّ يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَّ يَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَئِكَ كَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ؛ و در حقيقت، بسيارى از جنّيان و آدميان را براى دوزخ آفريدهايم. [چراكه] دلهايى دارند كه با آن [حقايق را] دريافت نمىكنند، و چشمانى دارند كه با آنها نمىبينند، و گوشهايى دارند كه با آنها نمىشنوند. آنان همانند چهارپايان، بلكه گمراهترند. [آرى،] آنها همان غافلماندگانند».
مسئلهی جهنم است. آیه میگوید بسیاری از جن و انس گویا اصلاً برای جهنم خلق شدهاند. اینها چه خصوصیاتی دارند؟ این آیه از آیاتی است که جن و انس کنار هم آمدهاند و از این آیات برداشت میشود که جن از جهت تکلیف و فهم و مسائل مرتبط با این شباهت زیادی به انسان دارد. اینهایی که گویا فقط به درد جهنم میخورند مشکلشان چیست؟ مشکلشان این است که غافل هستند. «لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ يَفْقَهُونَ بِهَا» اینها از قلب و ظرفیتهایشان هیچ استفادهای نکردهاند. قلب دارند اما فقه و فهم ندارند؛ لذا از ظرفیت فهمی که در وجودشان هست، بهرهمند نمیشوند. چشم دارند اما از ظرفیت دیدن بهرهمند نمیشوند. گوش دارند، اما از ظرفیت شنیدن بهرهمند نمیشوند. این عده جزء حیوانات محسوب میشوند. گر چه به حسب ظاهر انسان هستند، از نظر رتبه مثل حیوانها شدهاند. البته اینجا یک استدراک و بلکه ترقی، و در حقیقت تنازل هست که اینها از حیوان هم گمراهتر هستند. خب اینها چه کسانی هستند؟ «أُوْلَـئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ» اینها غافل هستند. هیزم جهنم را کارگاه غفلت میکند و آدمها را به «وَقُودُ النَّار؛ هیمه آتش» تبدیل میکند.
2. دنیادوستی، عامل اصلی ایجاد غفلت
آیهی دوم، آیهی هفتم سورهی مبارکهی یونس است: «إَنَّ الَّذِينَ لاَ يَرْجُونَ لِقَاءنَا وَرَضُواْ بِالْحَياةِ الدُّنْيَا وَاطْمَأَنُّواْ بِهَا وَالَّذِينَ هُمْ عَنْ آيَاتِنَا غَافِلُونَ؛ كسانى كه اميد به ديدار ما ندارند، و به زندگى دنيا دل خوش كرده و بدان اطمينان يافتهاند، و كسانى كه از آيات ما غافلند». این آیه شریفه با بیان ظریفی، ریشه غفلت را به انسان نشان میدهد. چرا انسان به چنین نقطه ای میرسد؟ به عبارتی آن چیزی که انسان را خواب میکند چیست؟ این آیهی کریمه به ما میگوید که اگر انسان به دنیا راضی و مطمئن شود، به سمت بیهوشی میرود. عامل بیهوشی انسان، حبّ دنیا است. یک جا یک ساعت بیهوش میکند، یک جا، یک روز و یک جا هم ممکن است برای همیشه انسان را به کما ببرد. در روایات اشارهی به این موضوع شده است که لهو و لعب و کثره فی الاولاد و... باعث غفلت میشود.
یک عنوان عمومی غفلت، لهو و لعب است؛ بازی و سرگرمی! قرآن مفصلتر بیانش کرده است که: «أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِينَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَتَكَاثُرٌ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ؛[6] زندگى دنيا، در حقيقت، بازى و سرگرمى و آرايش و فخرفروشىِ شما به يكديگر و فزونجويى در اموال و فرزندان است». این امتداد همان لهو و لعب به سنین بالاتر است. جلوتر میآییم میشود زینتخواهی و جلوتر که میرویم میشود تکاثر. پس ریشه غفلت رضایت به حیات دنیا و اطمینان به آن است. اگر کسی به همین زندگی ظاهری دنیایی راضی شد و به آن دل بست، خواب غفلت سراغش میآید و از مراتب پایینش که سنه و چرت است شروع میشود تا میرسد به بیهوشی. بیهوشی مال کفار است و سنه مال مؤمن. مؤمن دائماً میخوابد و بیدار میشود تا ببینیم چه حالتی بر او غلبه میکند. اگر بیداری غلبه کرد که سعادتمند میشود. اما اگر خواب غلبه کرد، هلاک میشود.
3. التزام به ذکر پنهانی برای رهایی از غفلت
آیهی بعدی، آیهی 205 سورهی مبارکهی اعراف است. این حقیقتاً غفلتشکن و عجیب است: «وَاذْکُر رَّبَّکَ فِی نَفْسِکَ تَضَرُّعاً وَخِیفَةً وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ وَالآصَالِ وَلاَ تَکُن مِّنَ الْغَافِلِینَ؛ و در دل خويش، پروردگارت را بامدادان و شامگاهان با تضرع و ترس، بىصداى بلند، ياد كن و از غافلان مباش». پروردگارت را در جانت یاد کن. یعنی خیلی گرفتار ذکر لسانی نباش؛ اینها سطح است، عمیق باش. همراه با زاری و تضرع و ترس و مخفیانه یاد کن، آن قدر که دلت بلرزد و اشکت جاری شود. لازم نیست فریاد بزنی؛ عمیق باش. «بِالْغُدُوِّ وَالآصَالِ» یعنی همهی اوقاتت را پوشش دهد که یک اصطلاح زیبای قرآنی برای دوام ذکر است. «وَلاَ تَکُن مِّنَ الْغَافِلِینَ» یعنی لحظهای از رب خودت غافل نباش و توجهت به او باشد. این هم آیه ای غفلت شکن است که فرمان به ذکر میدهد. آن هم ذکر با کیفیت خاص و قلبی و نفسی و درونی و همراه با تضرع و ترس.
4. منبع ذکر
چهارمین آیه، آیه خیلی مهمی است. منبع ذکر کجا است تا بشود فهمید منبع غفلت در وجود انسان کجا است؟ آیا منبع ذکر را باید در بیرون از وجود خودمان جستجو کنیم؟ خیر؛ اعضا و جوارح ما منبع ذکر است. سورهی مبارکهی اعراف، آیهی 172 بیان میدارد: «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّك مِن بَنى ءَادَمَ مِن ظهُورِهِمْ ذُرِّیَّتهُمْ وَ أَشهَدَهُمْ عَلى أَنفُسِهِمْ أَ لَست بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلى شهِدْنَاأ َن تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیَمَةِ إِنَّا كنَّا عَنْ هَذَا غَفِلِینَ؛ و هنگامى را كه پروردگارت از پشت فرزندان آدم، ذريّه آنان را برگرفت و ايشان را بر خودشان گواه ساخت كه آيا پروردگار شما نيستم؟ گفتند: "چرا، گواهى داديم" تا مبادا روز قيامت بگوييد ما از اين [امر] غافل بوديم». این آیه به شما میگوید که در قیامت هیچ حجتی برای غفلت وجود ندارد و هیچ کسی نمیتواند هیچ عذری برای غفلت ارائه کند؛ چراکه منبع ذکر را به شما دادهاند. منبع ذکر، فطرت شما است. این قصه به قبل از دنیا برمیگردد. این آیه، آیه فطرت است، و به آیه ذر معروف شده، اما اشتباه است؛ چون اصلاً اینجا بحث عالم ذر مطرح نیست. اگر منظور از ذر فطرت باشد، درست است. خدای متعال، ذریه آدم و بنی آدم را گرفته و از همه شهادت گرفته است. حالا تو که بله گفتی، من کجای زندگی تو هستم؟! یادتان هست یک وقتی رب را معنی کردیم. ترکیبی از خالق، مالک و ولی بود. این سه با هم میشود رب. به اضافه «الست بربکم؟ قالوا بلی شهدنا» دیگر تمام شد. وقتی در قیامت از تو پرسیدند، نمیتوانی بگویی غافل بودم. من این آیه را بارها از مناظر دیگری دیده بودم، اما از این منظر تا به حال ندیده بودم. روز قیامت نمیتوانی برای غفلت عذر بیاوری؛ زیرا منبع ذکر نزد تو است. یک «بله» زبانی نبوده است که خطاب بشود و همه بگویند بله. ذات و سرشت شما الهی و خدایی است، فقط کافی است پرده را از روی خودت کنار بزنی. انقطاع از حق، توهّم است. جدایی وجود ندارد و وصل محض است. مرکز تولید توهّم، دنیا، حبّ دنیا و جلوهگریهای دنیا برای نفس شما است. انسان خیال میکند از خدا جدا است، حال آنکه جدا نیست. اگر کسی موفق شود آیهی غفلتشکن را در دستور کار زندگیاش قرار دهد، چشمهی ذکر از درونش میجوشد. کافی است از این پوسته و ظاهر عبور کنی. از این ظاهر که عبور کردی و به عمق رسیدی، آن وقت چشمه ذکر از درونت میجوشد. اینکه جوشید، چشم بینا و ذاکر میشود. آیه گفت: «لَهُمْ أَعْيُنٌ لاَّ يُبْصِرُونَ بِهَا» اما از الان به بعد دریا میبیند، خدا میبیند؛ صحرا میبیند، خدا میبیند؛ انسان میبیند، خدا میبیند؛ همه چیز را آیهی خدا میبیند. ذکر اگر جوشید، چشم بینا و گوش شنوا میشود. صدای نسیم را تا به حال شنیدهاید؟! «تا سر زلف تو در دست نسیم افتاده است، دل سودا زده از غصه دو نیم افتاده است». اینکه گفت: «اکثر هم غافلون» یعنی اینها اصلاً چیزی ندیدهاند. تو قرار است چیز دیگری ببینی و بشنوی! آن چشمه که بجوشد، همه چیز برای تو آیه و نشانه میشود. آنجا باید بیداری اتفاق بیفتد و چشمهی ذکر استخراج شود تا غفلتزدایی شود. این قنات باید لایروبی شود. آب آنجا هست، اما همین موانع جلویش را گرفتهاند. آیهی اول که خواندیم، خیلی تکاندهنده است. همهی اسباب در اختیار انسان است، اما هیچ سودی از آن نمیبرد. اگر کسی به قلبی برسد که «یَفْقه بِها» این فقه و فهم برایش پیدا میشود.
این هفته مسافرت بودیم و دیداری با حضرت آقای نجفی قمشهای داشتیم. ایشان به ما بدایه و منظومه میگفتند. خیلی وقتها ایشان از بحثهای جاری فلسفی و عقلی خارج میشد و به ایشان حالت ابتهاج در مجلس درس دست میداد و اوجش هم وقتی رخ میداد که از علامه یاد میکرد؛ چون بدایه و نهایه هم متعلق به علامه است. ایشان میگفت: وقتی حالات خاصی برای علامه پیدا میشد، کسی نمیتوانست به سمت سینه ایشان دست ببرد؛ آن حرارت معنوی به جسم هم کشیده میشد!
قصهای هم از حضرت آیتالله خسروشاهی نقل کنم. ایشان نقل میکردند که علامه به حجره ما آمدند. چشمان علامه خیلی نافذ و درشت بود. یک گیلاس را نگاه کردند و منقلب شدند و این انقلاب تشدید شد و ما هم جرئت نمیکردیم جلو برویم و همین طور مات و مبهوت بودیم تا اینکه حالت غش به ایشان دست داد و افتاد. ما گفتیم خاک به سرمان شد! استاد را مهمان کردیم، چه به روز استاد ما آمد؟!
گر به اقلیم عشق روی آری همه آفاق گلستان بینی
آنچه نشنیده گوش آن شنوی وانچه نادیده چشم آن بینی[7]
دیدن دیدنیها که مهم نیست؛ چهارپایان هم میبینند. آنچه نادیدنی است، آن بینی! چیزی که برای چشمها و گوشهای ظاهری قابل دیدن و شنیدن نیست، آن مهم است.
که یکی هست و هیچ نیست جز او وحده لا اله الّا هو
کسی که ذکر رب دارد، به کجاها میرسد! به جایی که به جز خدا نبیند. مقام فنا قلهاش است؛ امّا در همین مقدّمات و دامنهاش هم انسان قدمی بزند، توفیق بسیار بزرگی است.
پس این آیه، هم بشارت است و هم انذار. بشارتش این است که منبع ذکر در وجود شما است و تو هم جزء همین بنی آدم هستی و کسی جا نمانده است. تو هم بله را گفتهای و مشرّف شدهای به شرف این خطاب. خدا با من هم حرف زده و از من بله گرفته است. انذارش چیست؟ انذارش این است که با گرفتن عهد و میثاق، حجتی برای غفلتمان پذیرفته نیست. در «یوم القیامه» و «یوم الاشهاد»، نمیتوانی بگویی من غافل بودم و نمیتوانی توجیهی بیاوری.
5. بهترین راه غلبه بر غفلت: ارتباط با بیداران
آیه آخر، آیه 28 سوره مبارکه کهف است که خیلی شیرین و سازنده است. میگوید میخواهی منبع ذکر در وجود تو فعال شود و بجوشد؟! با ذاکرین بنشین، درست میشوی. همنشین اهل معنی و بیداران باش. با ذاکرین باش؛ منتها نه یک همنشینی موقت، بلکه یک همنشینی مستمر. آیه این است: «وَ اصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَ الْعَشِيِّ يُريدُونَ وَجْهَهُ وَ لا تَعْدُ عَيْناكَ عَنْهُمْ تُريدُ زينَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا؛ و با كسانى كه پروردگارشان را صبح و شام مىخوانند [و] خشنودى او را مىخواهند، شكيبايى پيشه كن، و دو ديدهات را از آنان برمگير كه زيور زندگى دنيا را بخواهى». این پیام اول این آیه است. با بیدارها به صورت مستمر مصاحبت کن. پیدایشان کردی، رهایشان نکن و چشم از آنها برندار. یادت باشد همیشه جلوههای دنیوی بین تو و اهل معنی فاصله میاندازد. این یک طرف مسئله است.
اما طرف دوم یک هشدار است: «وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ كانَ أَمْرُهُ فُرُطاً؛ و از آن كس كه قلبش را از ياد خود غافل ساختهايم و از هوس خود پيروى كرده و [اساس] كارش بر زيادهروى است، اطاعت مكن». عبارت «وَ لا تُطِعْ» دقیق است. فقط یک اجازه به تو داده شده و یک بار مجاز هستی که با غافلان بنشینی و روبرو شوی، آن هم جایی است که آنها به تسلط تو در بیایند، به امید آنکه آنها را از غفلت خارج کنی. در غیر این صورت آنها بر تو مسلط میشوند. اگر روح تو قوی شد، اشکالی ندارد؛ اما اگر روح تو ضعیف یا متوسط بود، آنها بر تو مسلط میشوند. دنبال آنها نیفت که دنیا را در نگاه تو جلوه میدهند. این هم هشدار آیه است.
در این فهرست از آیات کریمهی قرآنی مرتبط با بحث غفلت، هم اصل مسئله و هم خطر، آثار، منبع و راه نجاتش ذکر شد. فکر نمیکنم برای بیداری و خارج شدن از چرت یا خواب غفلت، راهی بهتر و نزدیکتر از مصاحبت با بیداران عالم پیدا شود. خوش به حال کسانی که میتوانند با مرکز بیداری، یعنی وجود اقدس حضرت حجت (عج) ارتباط پیدا کنند. هر کس در این عالم بیدار شده، با نگاه، دعا و شفاعت او بیدار شده است.
خدا را قسم میدهیم به حق بیداران عالم، ما را به لطف و کرمش از خواب غفلت بیدار نماید. به لطفش، چراکه بعضیها را با شلاق بیدار میکنند.
بیداری را در ما مستمر قرار دهد.
چشمهی ذکر را از اعماق قلب و فطرت ما به جوش بیاورد.
دنیا را با همهی زینتها در نگاه ما کوچک کند، و خودش و اولیائش را در نگاه ما بزرگ قرار دهد.
ارواح مطهر شهدا و امام عظیم الشأن را که در زمرهی بیداران هستند، از ما راضی بگرداند.
[1]. اعراف: 142.
[2]. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج80، ص371.
[3]. خداوند متعال در آیه 60 سوره اسراء میفرماید: « وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤيَا الَّتِي أَرَيْنَاكَ إِلاَّ فِتْنَةً لِّلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي القُرْآنِ؛ و آن رؤيايى را كه به تو نمايانديم و [نيز] آن درخت لعنتشده در قرآن را جز براى آزمايش مردم قرار نداديم». مفسران در توضیح شجره ملعونه بیانات مختلفى دارند. برای آگاهی بیشتر در این باره، ر.ک: تفسیر نمونه، آيت الله مکارم شيرازي، دار الکتب الإسلامیه، چاپ بیست و ششم، ج12، ص194.
[4]. بقره: 255.
[5]. قاضی ابی الفضل عیاض، الشفّاء بتعریف حقوق المصطفی(صلی الله علیه وآله)، ج 1، ص 86.
[6]. حدید: 20.
[7]. شعر از هاتف اصفهانی است.