بحث ما در گزارش مضامین هشتمین دعا از صحیفهی مبارکهی سجّادیه بود که مقدّمات را به لطف خدای متعال مطرح کردیم. دعای پناهندگی است به ساحت قدس و لطف و عنایت پروردگار متعال و مهربان و فهرست آنچه که انسان از آنها به خدای متعال پناه میبرد.
اوّلین چیزی که باید از آن به خداوند متعال پناه ببریم، عبارت است از: «هَيَجَانُ الْحِرْصِ». جالب است اوّلین چیزی که مطرح شده، هیجان حرص است که حکایت از اهمیّت و جایگاه خاصّ آن دارد و نشان میدهد که از هلاککنندههای مسلّم انسان است. اگر رها شود، هیچ چیزی از انسانیّت باقی نمیگذارد و تمام فضائل را در انسان میسوزاند و بستر و زمینهی همهی رذائل و بدبختیها در انسان محسوب میشود. ما با چنین چیزی مواجه هستیم.
عبارتی که امام به کار برده جالب است: «هَيَجَانُ الْحِرْصِ». هیجان به همین معنایی است که در فارسی مشهور و شناخته شده است؛ یعنی فوران و غَلَیان.[1] به وضعیّت طوفانی که معمولاً در دریا پیدا میشود، میگویند: «هَيَجَانُ الْبَحْر». از این واژه در امور روحانی و معنوی نیز استفاده میشود. البتّه در فرهنگ اسلامی کلمهی هیجان بیشتر در دو موضع استفاده شده است: یکی در ارتباط با بیماریهای جسمی است؛ مثلاً هیجان صفرا. دیگری در محور طبع و غریزه است. معمولاً در روایات کلمهی هیجان شهوت وارد شده که به معنای فوران و غَلَیان شهوت است. اینجا در کنار کلمهی حرص قرار گرفته است و میخواهد اوج وضعیّت حرص را به ما نشان دهد.
واژهی حرص نیز به همان معنایی است که در فارسی به کار میرود. حرص به معنای میل و تمایل شدید به چیزی است. به شخصی که چنین وضعیّتی دارد، میگویند حریص. در فرهنگ اسلامی، واژهی حرص، هم در امور محبوب و مطلوب استفاده شده و هم در امور مذموم؛ ولی بیشتر در بخش مذموم استفاده شده و آن چیزی هم که به آن حرص ورزیده میشود و مورد مذمّت است، دنیا است. همیشه کلمهی حرص با دنیا استفاده میشود و به شدّت مورد مذمّت قرار میگیرد. آنچه اینجا مطرح شده، حرص فوران کرده در ارتباط با دنیا است که باید از آن به خدای متعال پناهنده شد.
حرص مراتبی دارد: حرص آرام و نهفته، حرص بیدار و فعّال. ترکیب «هیجان حرص» ناظر است به حرص فعّال و بیدار و فوران کرده.
حرص ممدوح و حرص مذموم
در قرآن کریم واژهی حرص، هم در بخش ممدوح استفاده شده، هم در بخش مذموم؛ ولی بیشتر ممدوح است و عمدتاً به وصف حالات پیامبر اعظم دربارهی امّت مربوط میشود. «حریص» از اوصاف حضرت رسول (صَلَوَاةُ اللهِ وَ سَلَامُهُ عَلَیه) است؛ به این معنا که به هدایت امّت، رشد مردم، بهشتی شدن و آنها، تمایل و رغبت شدید داشتند. خدای متعال در قرآن کریم میفرماید: «حَرِیصٌ عَلَیْکُم؛[2] به [هدايت] شما حريص است». در جای دیگر نیز هنگامی که خداوند متعال میخواهد به پیغمبر اکرم دلداری دهد، از واژه «حریص» استفاده میکند و میفرماید: «وَ مَا أَكْثَرُ النَّاسِ وَ لَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِينَ؛[3] و بيشتر مردم ـ هر چند آرزومند باشى ـ ايمانآورنده نيستند». به تعبیر ما داری خودت را میکُشی، ولی بدان که بیشتر اینها ایمان نخواهند آورد. آیه دیگری که درباره حریص بودن آن حضرت در هدایت امّت آمده، این آیه است: «وَ إِنْ تَحْرِصْ عَلَى هُدَاهُمْ فَإِنَّ اللهَ لَا يَهْدِي مَن يُضِلُّ؛[4] اگر [چه] بر هدايت آنان حرص ورزى، ولى خدا كسى را كه فرو گذاشته است هدايت نمىكند». اگر چه تو برای هدایت آنها از جان مایه میگذاری و حریصانه رفتار میکنی، امّا آنهایی که از مسیر فطرت خارج شدند و بنا ندارند هدایت تو را بپذیرند، از هدایت الهی هیچ نصیبی نخواهند برد. این آیات بیشتر جنبهی آرامش خاطر دادن به پیغمبر اکرم را دارد.
جالب است که جای دیگری که واژه «حریص» استفاده شده، دربارهی یهود است. از نظر قرآن کریم حریصترین مردم نسبت به زندگی دنیا، در بین یهودیها پیدا میشود: «وَ لَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلَى حَيَاةٍ؛[5] و آنان را مسلماً آزمندترين مردم به زندگى خواهى يافت». عجیب است که حتّی از مشرکین هم حریصتر هستند: «وَ مِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا؛[6] و [حتى حريصتر] از كسانى كه شرك مىورزند». بعد میفرماید: «يَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ يُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ؛[7] هر يك از ايشان آرزو دارد كه كاش هزار سال عمر كند». البتّه بعد هم میفرماید: «وَ مَا هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ العَذَابِ أْن يُعَمَّرَ؛[8] اگر چنين عمرى هم به او داده شود، وى را از عذاب دور نتواند داشت». فرض کنیم که اینها هزار سال هم زنده باشند، این زندگی طولانی آنها را از عذاب نجات نخواهد داد.
جالب است که هنوز هم همینگونه هستند. رفتارهای جنونوار و دیوانهوار صهیونیستها و رژیم صهیونیستی و این جماعت پلید، دقیقاً روی همین مبنا است.
مورد دیگر که واژه «حریص» به کار رفته، آنجایی است که مردی همسران متعدّدی داشته باشد و بخواهد بین آنها عدالت را برقرار سازد. پروردگار متعال دربارهی این افراد فرموده است: «وَ لَنْ تَسْتَطِيعُوا أَنْ تَعْدِلُوا بَيْنَ النِّسَاءِ، وَ لَنْ تَسْتَطِيعُوا أَنْ تَعْدِلُوا بَيْنَ النِّسَاءِ وَ لَوْ حَرَصْتُمْ؛[9] و شما هرگز نمىتوانيد ميان زنان عدالت كنيد هر چند [بر عدالت] حريص باشيد». برقراری عدالت بین چند همسر بسیار سخت و دشوار است؛ هرچند شدیداً هم دوست داشته باشید و بخواهید که بین آنها عدالت برقرار کنید. در ادامه میفرماید: «فَلا تَمِيلُوا كُلَّ الْمَيْلِ فَتَذَرُوها كَالْمُعَلَّقَةِ؛[10] پس به يك طرف يكسره تمايل نورزيد تا آن [زن ديگر] را سرگشته [بلا تكليف] رها كنيد». اگر کسی دست به چنین کار خطرناکی زد، باید مواظب باشد که همهی میلش را صرف یکی نکند؛ یعنی تقسیم مناسبی داشته باشد و به گونهای نباشد که کسی را خیلی بهرهمند کند و دیگری را رها سازد. متأسّفانه در اکثر موارد این مسئله رعایت نمیشود. نسبت به یکی از آنها رفتار محبّانه را دارد و دیگری را رها میکند که این، ظلم بزرگی است.
بنابراین ارزشگذاری حرص کاملاً وابسته به متعلّقهاش است. امام راحل عظیم الشّأن (رِضْوَانُ الله تَعَالَی عَلَیه) در کتاب بسیار شریف و قیمتی خود، شرح حدیث جنود عقل و جهل، وقتی خواسته حرص را ذیل جنود جهل بررسی کند، آن را به قرآن کریم مستند کرده و میگوید برای پیدا کردنش در قرآن لازم نیست از کلیدواژهی حرص استفاده کنید؛ اگر خواستید آن را پیدا کنید، این آیات را ببینید: «كَلَّا إِنَّهَا لَظَى، نَزَّاعَةً لِّلشَّوَى، تَدْعُوا مَنْ أَدْبَرَ وَ تَوَلَّی؛[11] امّا هرگز چنين نيست؛ شعلههاى سوزان آتش است دست و پا و پوست سر را مىكند و مىبرد و كسانى را كه به فرمان خدا پشت كردند صدا مىزند». در آیات بعد میفرماید: «إِنَّ الْإِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعاً، إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً، وَ إِذَا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعاً، إِلَّا الْمُصَلِّينَ؛[12] به راستى كه انسان سخت آزمند [و بىتاب] خلق شده است. چون صدمهاى به او رسد عجز و لابه كند. و چون خيرى به او رسد بخل ورزد. غير از نمازگزاران». در اینجا باب دیگری باز میشود و چقدر این باب، باب عجیبی است؛ راه نجات نماز است. راه نجات این است که انسان در نماز خود ارتباطِ نزدیکِ عارفانهی عاشقانه با حضرت حق برقرارسازد؛ والّا این سیل انسان را میبرد. در این آیات از حرص به «هَلُوع» تعبیر شده که به معنای آزمندِ عطشناک نسبت به دنیا و جلوههای دنیایی است. طبع انسان اینگونه است.
شاید این سؤال پیش آید که این با آن فطرت عشق چه تناسبی دارد؟ گفتیم که انسان مفطور است به «فطرت الله»؛ آنهم فطرت عشق نسبت به ذات اقدس ربوبی و کبریائی. اینها با هم چه نسبتی دارد؟ امام راحل اینجا بلافاصله جواب میدهند که این فطرت محجوبه است. فطرت وقتی به وسیلهی طبیعت در حجاب قرار میگیرد، میشود «هَلُوعاً» و این هیچ منافاتی با آن حقیقت فطرت انسانی ندارد. «خُلِقَ» به این سطح مربوط میشود؛ یعنی قشر خلقت است، نه عمق فطرت و اینها با هم منافاتی ندارند. لذا اگر بخواهد به آن فطرت عشق برگردد، راهش رفتار عاشقانهی با حضرت حق است که جلوهی ویژهاش نماز است.
یک واژهی دیگر در قرآن است که در آن، کلمهی حرص قرار گرفته و تعبیه شده است. «میل عظیم»، آنجا که قرآنی میفرماید: يُرِيدُ الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الشَّهَوَاتِ أَنْ تَمِيلُواْ مَيْلاً عَظِيماً؛[13] كسانى كه از خواستهها [ى نفسانى] پيروى مىكنند مىخواهند شما دستخوش انحرافى بزرگ شويد». جماعتی که به دنبال شهوات افتادند و کارشان شهوتپرستی و شهوتآرایی و ترویج شهوات است و پرچم شهوات را در این عالم به دست گرفتهاند، کارشان این است که در شما میل عظیم درست کنند. این میل عظیم، همین حرص است. آنها دنبال این هستند که شما را نسبت به شهوات در موضع «هَيَجَانُ الْحِرْصِ» قرار دهند. آنوقت میل عظیم میشود همین حرص به هیجان آمده و شکفته و فوران کرده و منفجر شده. این آتشفشان حرص میشود همان میل عظیم که یک واژهی قرآنی دیگر است.
پس چنانچه این میل عظیم به امرِ روحانیِ معنوی تعلّق بگیرد، کمال و مطلوب محسوب میشود؛ مثل خود کمال، علم و فضائل اخلاقی که از صفات حمیده و ارزشمند هستند.
علاوه بر پیغمبر اکرم، مؤمنین و متّقین نیز دارای حرص ممدوح هستند. در نهجالبلاغهی امیرالمؤمنین (عَلَیهِ السَّلَام)، آنجایی که در خطبهی هَمّام صفات متّقین را فهرست میکند، میگوید که متّقین دارای حرص در علم هستند: «وَ حِرْصاً فِی الْعِلْم»، یکی از ویژگیهای متّقین این است که دربارهی علم، حرص دارند.
این میل شدید و عظیم دربارهی امور معنوی و روحانی و آخرتی و خدایی و توحیدی، از لوازم ضروری موفّقیت در میدان جهاد اکبر است؛ چون در جهاد اکبر شما دائم چالش دارید، دائم مانع سر راهتان هست و باید دائم با این موانع درگیر شوید و مبارزه کنید؛ چه برای رفع موانع، چه برای تحصیل عوامل. یک عامل پیشران و پیشبرنده عبارت است از حرص و میل عظیم که سرعت میدهد و شما را موفّق میکند، به شما شجاعت میدهد، حماسه میدهد، روحیهی جهادی میدهد؛ لذا درگیر میشوید، چالش میکنید، خطر میکنید و به این ترتیب پیش میروید. این حرص چیز خیلی خوبی است و چیزی است که انسان باید از خدای متعال آن را بخواهد.
مباح بودن حرص در امور دنیایی
امّا حرص در امور دنیایی، بسیار مذموم و ناپسند، بلکه رئیس امور مذموم و ناپسند است. دربارهی این حرص نکتهی مهمی وجود دارد و آن اینکه این حرص از امور مذموم نیست، بلکه از امور مباح است؛ یعنی نه مذمّت میشود و نه توصیه؛ بلکه به صورت طبیعی در انسان است. البتّه با یک فرض ممدوح میشود و مورد ستایش. آن فرض این است که این میل طبیعی، رنگ آخرتی پیدا کند. در این صورت دیگر در ارتباط با دنیا نیست و صفتی آخرتی است. یکی از اصحاب ائمه گفت: من به دنیا علاقه دارم. حضرت فرمودند: مال و ثروت را دوست داری؟ گفت: بله، دوست دارم. حضرت فرمودند: برای چه به آنها علاقه داری؟ گفت: برای اینکه ازدواج کنم و... . حضرت فرمودند: دیگر چه؟ گفت: صدقه دهم. حج بروم؛ آبروی خودم را حفاظت کنم و... . حضرت فرمود: اینها که امور آخرتی است و دنیایی نیست.[14]
چنانچه حرص باعث شود انسان دنیا را به عنوان هدف برگزیند، صفتی بسیار ناپسند و پلید محسوب میشود. امّا آنجایی که از کنار دنیا عبور میکند، ناظر به مسائل دنیایی است، ولی عبور میکند و متوقّف در دنیا نمیشود، خطرناک هست، ولی مذموم یا ستایششده نیست. باید ببینیم به کجا خواهد رسید. اگر در مسیر دنیا گیر کرد، میشود مذموم؛ اگر رد شد، ممدوح است. یعنی مسائلی از قبیل منکوحات و ملبوسات و مشروبات را میخواهد برای اینکه امور آخرتی خود را سروسامان دهد، ممدوح است. اینجا این میل همان میل طبیعی دربارهی نیازمندیهای زندگی دنیایی و موقّت است که باعث میشود انسان کار و تلاش و فعّالیّت کند. هم موجب ادامهی حیات و جلب منافع و دفع مضارّ میشود، هم باعث میشود امور دنیایی انتظام پیدا کند. ضمن اینکه با سفرهی کریمانهی مولا هم هماهنگ است. مولا این سفره را برای چه کسی انداخته؟ قرآن میفرماید: «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللهِ الَّتِي أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَ الطَّيِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ، قُلْ هِيَ لِلَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا خَالِصَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ؛[15] بگو: زيورهايى را كه خدا براى بندگانش پديد آورده، و [نيز] روزيهاى پاكيزه را چه كسى حرام گردانيده؟ بگو: اين [نعمتها] در زندگى دنيا براى كسانى است كه ايمان آوردهاند و روز قيامت [نيز] خاصّ آنان مىباشد». ما راضی هستیم فقط مؤمنین از دنیا استفاده کنند. اگر دیگران استفاده میکنند، سر سفرهی مؤمنین نشستهاند و از صدقهی سر مؤمنین بهرهمند هستند؛ زیرا خدای متعال این سفره را برای مؤمنین انداخته است.
امّا آخرت فقط برای مؤمنین است و دیگران هیچ سهمی ندارند. اینجا شریک دارند، مشرکان و کافران از دیگران جلو هم میزنند؛ ولی آخرت فقط برای مؤمنین است.
بنابراین این با ناموس خلقت موافق و با اسرار آفرینش انسان و جهان هماهنگ است. این را به خاطر بسپاریم و همهمان به یاد داشته باشیم که این تمایل دنیایی که از آن به خدای متعال پناه میبریم، یک مطلب بسیار حسّاس و دقیق است و فوقالعاده به احتیاط نیاز دارد. تشخیص مرزش آسان نیست؛ لذا در آیات و روایات، همواره در این زمینه علائم هشدار و خطر و مواظب باشید، وجود دارد؛ چنانکه قرآن کریم میفرماید: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُلْهِكُمْ أَمْوَالُكُمْ وَلَا أَوْلَادُكُمْ عَن ذِكْرِ اللَّهِ وَمَن يَفْعَلْ ذَلِكَ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ؛[16] اى كسانى كه ايمان آوردهايد، [زنهار] اموال شما و فرزندانتان شما را از ياد خدا غافل نگرداند، و هر كس چنين كند، آنان خود زيانكارانند». اینجا مرزهای خطر است، مواظب باشید.
در «هَيَجَانِ الْحِرْص»، یعنی منطقهی اصلی خطر، دو ملاحظه دارید: یک، حلال باشد؛ یعنی همان طیّبات رزق باشد به معنای دقیق کلمه. دو، به اندازه باشد. اقتصاد یعنی میانهروی و اندازه نگه داشتن. در خوراک، پوشاک، مسکن، منکوحات، اندازه نگه داشتن اصل اساسی است.
تربیت این میل طبیعی این است که تحت تصرّف شرع داخل و عقل خارج باشد. عقل و شرع دستشان در دست هم است؛ چنانکه گفتهاند: «اَلْعَقْلْ شَرْعٌ مِنْ دَاخِل وَ شَرْعْ عَقْلٌ مِنْ خَارِج؛[17] عقل [براى بشر] دين داخلى است و دين (نيز) براى او عقل خارجى است». اگر این میل طبیعی از مدار شرع و عقل خارج و رها شد، مرکبی فوقالعاده چموش میشود که تا ما را به قعر جهنّم نبرد، رها نمیکند. تمام فضائل را متلاشی میکند و میسوزاند؛ مخصوصاً اگر این حرص در کورهاش دمیده شود و هیزم آرزوها را آن بگذاریم. اگر هیزم آرزوها و توهّمات و فریبها و وسوسهها به آن اضافه شود، دائم شعله میگیرد و فوران و غَلَیان میکند و میشود «هَيَجَانُ الْحِرْصِ» که محلّ مباحثهی ما است. منطقهی بسیار گسترده و وسیع شهوات و هواها و هوسها، این منطقه است.
اگر خواستید این مسئله را در کلمات اولیاء خدا تحقیق کنید، ذیل واژهی حبّ دنیا یا طمع قابل بررسی و تحلیل است. خود کلمهی حرص به دنیا هم به صورت مستقل در کلمات اولیاء خدا آمده و آنجا میتوانید مسئله را بررسی کنید.
میوههای درخت حرص
در واقع میشود گفت حرص، آشکارشدهی حبّ دنیا است که فرمودند: «رَأْسُ کُلِّ خَطِیئَة حبُّ الدنيا؛[18] ريشهی همهی بديها و خطاها، حبّ و دلبستگي به دنيا است». حبّ دنیا مطلوب و ممدوح نیست، بلکه همیشه در روایات ما مذمّت شده است. این ویژگی وقتی طلوع میکند، میشود حرص به دنیا که عقبه، پایهها و ریشهاش عبارت است از حبّ دنیا.
حبّ دنیا وقتی در فضای روان ما جریان پیدا میکند، میشود حرص. وقتی خیلی سیلآسا میشود، میشود «هَيَجَانُ الْحِرْص» که امام (عَلَیهِ السَّلَام) اینجا دربارهاش صحبت میکنند. وقتی حبّ دنیا در روان انسان راه افتاد، منطقهی عمومیِ رذائل را آبیاری میکند. وقتی زمین غریزه در انسان آبیاری شد، به هیجان میآید و زنده میشود. در این زمین درختانی میروید که: إِنَّهَا شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فِي أَصْلِ الْجَحِيمِ کَأَنَّهَا رُؤُوسُ الشَّيَاطِينِ؛[19] آن، درختى است كه از قعر آتش سوزان مىرويد، ميوهاش گويى چون كلّههاى شياطين است».
حرص انسان را در یک مسیر سیریناپذیر و تکاپوی حقیقتاً ذلّتآفرین برای دستیابی به دنیا میاندازد. رفتار شخص در میدان عمل، به آز و طمع و بخل و کبر و حسد و... تبدیل میشود. خسارتهایش هم غیرقابل توصیف است؛ چه روحی، چه روانی؛ چون ما بین روح و روان یک مرتبهبندی داریم. خسارتهای روحیاش، خسارتهای روانیاش، خسارتهای عملیاش، خسارتهای فردی، خسارتهای اجتماعیاش خیلی عجیب است.
چند نمونهاش را فهرستوار بیان میکنم:
جهل به خویشتن؛ غفلت از پروردگار؛ فراموشی مرگ؛ قساوت قلب؛ ترس و بزدلی، (در روایات تعبیر جُبْن آمده)؛ پستی و لئامت (شخص شروع میکند به سقوط آزاد و دائماً کاهش پیدا میکند و ارزان میشود تا جایی که همه میتوانند او را بخرند. دیگر نیاز به شیطان اکبر نیست، شیطانکها هم او را میخرند. میشود بازیچهی دست شیاطین اِنس و جن)؛ خودفروشی؛ حسادت؛ بخل؛ بداخلاقی؛ بیوفایی؛ پیمانشکنی؛ کبر.
انسان وقتی به دنیا گره میخورد، پریشان، آشفته و مضطرب میشود. نقطهی مقابلش حالت اطمینان، آرامش و استقرار است. لذا انسان باید با تمام وجود، با همهی عقل و قلب و نفْس و بدنش به آستان قدس ربوبی پناهنده شود. به همین علت صدرنشین مواردی آمده که انسان باید از آنها به خدا پناه ببرد.
سه مرحلهی عملی پناه بردن به خداوند
قبلاً گفتیم که «أَعُوذُ» در اینجا به معنای حفاظت فعّال است؛ والّا تا پایان عمر هم که بگوییم: «اَللَّهُمَّ إِنيِّ أَعُوذُ»، هیچ فایدهای نخواهد داشت.
1. دنیاشناسی
حفاظت فعّال، پیشگیری، سدبندی، برنامهریزی و فهرستی از اقدامات است که سه مرحله دارد: یک، در مرحلهی شناختی و معرفتی است. گام اوّل دنیاشناسی است و شناخت اینکه دنیا به زوال و فنا است. قرآن در مثالی زیبا میفرماید: «وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا كَمَاءٍ أَنْزَلْنَاهُ مِنَ السَّمَاءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبَاتُ الْأَرْضِ فَأَصْبَحَ هَشِيماً تَذْرُوهُ الرِّيَاحُ وَ كَانَ اللهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ مُقْتَدِراً؛[20] و براى آنان زندگى دنيا را مَثَل بزن كه مانند آبى است كه آن را از آسمان فرو فرستاديم. سپس گياه زمين با آن درآميخت و [چنان] خشك گرديد كه بادها پراكندهاش كردند، و خدا است كه همواره بر هر چيزى توانا است». دنیا همان بهاری است که تا میآید خوشگلی و زیبایی و جمال و جلال و شکوهی از خود نشان دهد، میشود پاییز و یک مشت برگهای خشکیدهای که زیر پای رهگذران با باد پاییز اینسو و آنسو میرود. این برگها همانهایی هستند که جمال بهار بودند، حالا زیر پا هستند. تا میآیی زیبایی جوانیات را تجربه کنی، به پیری میرسی.
2. خودشناسی
دوم، خودشناسی است به دو وجه: معرفت نفْس که «أَنْفَعُ الْمَعَارِف»[21] است. خدای متعال دربارهی روح میفرماید: «يَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلْ اَلرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي، وَ مَا أُوتِيتُم مِّن الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلاً؛[22] در باره روح از تو مىپرسند، بگو: روح از [سنخ] فرمان پروردگار من است، و به شما از دانش جز اندكى داده نشده است». اگر نفْس را شناختی، آتش حرص در وجودت خاموش میشود؛ البتّه اصلاً نمیگذارد آتشی روشن شود؛ پیشگیری میکند.
دوم، شناخت نفْس به اعتبار جنبهی دنیایی و وَجْهُ الرَّبِّی آن است.
اگر انسان توانست خودش را در وَجْهُ الرَّبِّی شناسایی کند، دنیا در نگاهش کوچک و ارزان میشود؛ زیرا واقعیّتش کشف و اندازهاش معلوم میشود. فرمود: «أَعْظَمُ النَّاسِ فِی الدُّنْیَا خَطَراً مَنْ لَمْ یَجْعَلْ لِلدُّنْیَا عِنْدَهُ خَطَراً؛[23] در دنیا قدر کسى بیشتر است که دنیا در نظرش قدر ندارد».
3. آخرتشناسی
سوم، در محور معرفت است. یک، دنیاشناسی؛ دو، خودشناسی؛ سه، عقبیشناسی است. محور آخرتشناسی مثل معرفت نفْس، بخشی است که خدای متعال و علیم به ما منّت گذاشته و توسّط پیامبر اعظم در دسترس ما قرار داده است. خداوند خطاب به پیامبر اکرم میفرماید: «عَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ؛[24] و آنچه را نمىدانستى به تو آموخت». وقتی خطاب به شخص اوّل این را میگوید، تکلیف بقیّه معلوم است.
باب علمی که به روی ما باز شد؛ چه در معرفت نفْس، چه در شناخت آخرت، ما قدر آن را نمیدانیم. وقتی آخرتشناس شویم، دنیا در نظر ما کوچک میشود.
سخن پایانی در این بخش، در محور معرفتی، عبارت است از خداشناسی که حرف اصلی اینجا است. شناخت مولا به بعضی از صفاتش، شناخت مولا به مولا بودنش: «فاَللهُ هُوَ الْوَلِیّ؛[25] خدا است كه ولىّ [حقيقى] است». شناختش به رَبّ؛ شناختش به کَرِیم؛ مخصوصاً برای ماها که یک مقدار دلهایمان نازک است، میلرزد و در دام حرص سقوط میکنیم. شناختش به رَزَّاق بودن. اگر باور کنیم که او رزّاق است، دیگر برای روزی حرص نخواهیم خورد. آدم حریص خیلی به کفر نزدیک است. در روایت دارد که ریشهی کفر سه چیز است، یکی حرص به دنیا است که علت اصلی کفر است.[26]
راهکارهای عملی و ذکری رهایی از حرص
1. راهکارهای ذکری
الف) نماز
خدای متعال پس از آنکه فرمود انسان حریص است، فرمود: «إِلَّا الْمُصَلِّينَ». نماز یک وعدهی ذکری جامع است. چیزی که ما میخوانیم، شِبه نماز است. به همین علت بعد از آن میگوییم: «إِلَهِی هَذِهِ صَلَاتِی صَلَّیْتُهَا لَا لِحَاجَةٍ مِنْکَ إِلَیْهَا وَ لَا رَغْبَةٍ مِنْکَ فِیهَا، إِلَّا طَاعَةً وَ إِجَابَةً؛[27] اى خدا اين نماز من كه بجا آوردم تو را به آن نيازى نيست و ميل و رغبتى به آن نخواهد بود، جز آنكه من بتعظيم جلال تو و اطاعت فرمان تو و اجابت امر تو بجاى آوردم». انسان عارف بعد از نمازش بهقدری خجالت میکشد که به سجده میافتد و دائم میگوید: «عَفْواً، عَفْواً، عَفْواً، عَفْواً، عَفْواً».
غرض آنکه یکی از راههای نجات از حرص نماز است.
ب) یاد مرگ
دوم، یاد مرگ است. یاد مرگ غوغا میکند. اگر کسی بخواهد به معنای دقیق ترمز نفْس را بکشد، فقط یاد مرگ چنین قدرتی دارد؛ البتّه برای متوسّطین. در مراحل بالا، «ذِکْرُ اللهِ تَبارَکَ وَ تَعَالِی»، راهگشا است؛ همان نمازی که گفتیم. امّا قبل از آن، یاد مرگ، از بینبرنده شهوات است و جلوی حرص را میگیرد.
ج) یاد اولیای الهی، و فقرا و مساکین
یاد اولیاء، حرص را مهار میکند. البتّه یاد فقرا و مساکین نیز نفْس را قانع میکند و جلوی حرص را میگیرد.
2. راهکارهای عملی
الف) نشست و برخاست با انسانهای قانع
نخستین راهکار عملی نشست و برخاست با افراد «مَنیعُ الطَّبعِ» و قانع است. امیرالمؤمنین در نهجالبلاغه دربارهی یکی از اصحاب خود ـ گویا ابوذر یا عثمان بن مظعون[28] بوده ـ میفرماید: «کَانَ لِی فِیمَا مَضَی اَخٌ فِی اللهِ وَ کَانَ یُعَظِّمُهُ فِی عَیْنِی صِغَرُ الدُّنْیَا فِی عَیْنِهِ؛[29] در گذشته برادری دینی داشتم که در چشم من بزرگ مقدار بود، چون دنیا در چشم او بیارزش مینمود». با انسانهای بزرگ معاشرت داشته باشیم تا دنیا در نظر ما کوچک جلوه کند.
ب) رفتوآمد به قبرستانها و بیمارستانها
دوم، رفتوآمد به قبرستان است؛ مخصوصاً بخش تغسیل و تکفین. برای اینکه ترمز نفْس را بکشد، خیلی عجیب مؤثّر است. هرازچندگاهی انسان باید این صحنهها را ببیند.
بیمارستان هم برای این منظور جای خوبی است. انسانی که به بیمارستان میرود، به شکل طبیعی حرصش فروکش میکند. تقریباً شبیه همان حالتی است که انسان به قبرستان میرود.
ج) دیدار از مناطق محروم
دیدار از مناطق محروم، راهکار دیگری است. ابوذر، این صحابی حرِّ آزادهی عزیز، میگوید: دوست من ـ منظورش پیغمبر اکرم است ـ به من سفارش کرد و گفت: ابوذر نگاهت به پاییندستیها باشد. قرآن نیز میفرماید: «وَلَا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَيَاةِ الدُّنيَا لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ؛[30] و زنهار به سوى آنچه اصنافى از ايشان را از آن برخوردار كرديم [و فقط] زيور زندگى دنياست تا ايشان را در آن بيازماييم، ديدگان خود مدوز». چرا اینقدر چشم میگردانی و به پولدارها و ماشینهای آنچنانی و خانههای آنچنانی و... به نظر حسرت نگاه میکنی. این بیچارهها دارند آزمایش میشوند. فردا چه بسا پای همان ماشین، باید هزار سال بایستد و حساب و کتاب پس بدهد؛ در حالی که صدها هزار نفر از فقرا از کنارش رد میشوند و به بهشت میروند.
پس، به آنهایی که پاییندست تو هستند، نگاه کن؛ آنهایی که نان شب ندارند.
اردوی جهادی در این زمینه بسیار مفید است. این بچهها وقتی از اردوی جهادی برمیگردند، تا مدّتها بیمه هستند.
د) رها کردن دنیا
راهکار پایانی، رها کردن دنیا است. بگذاریم شیرینی رها کردن دنیا به کام ما بنشیند و فطرت ما را بارور کند.
در حدیث شریف عقل و جهلِ که در کتاب کافی آمده که جزء احادیث مرجع است، دو کلیدواژه وجود دارد: «اَلتَّوَكُّلُ» و «الْحِرْصَ». توکّل، جزء لشکر عقل است، ضدّش که میرود در لشکر جهل، و میشود حرص. بنابراین باید مراقب «حرص» باشیم و به خداوند توکّل کنیم.
ما بیچارهایم، ضعیفیم، در برابر تندباد نفْس و شهوت و غضب پر کاه هستیم. در برابر این طوفانها خیلی ضعیف هستیم؛ خیلی ضعیفتر از آنی که فکرش را میکنیم.
خدایا به فریاد ما برس، ما را پناه بده، والّا این طوفانها ما را با خودش میبرد. انشاءالله به نظر عنایت ولیّاش ما را در برابر این تندبادها و طوفانها حفاظت کند.
[1] . جوشیدن، جوشیدن دیگ و جز آن. دهخدا، ذیل واژه غلیان.
[2] . توبه: 128.
[3] . یوسف: 103.
[4] . نحل: 37.
[5] . بقره: 96.
[6] . همان.
[7] . همان.
[8] . همان.
[9] . نساء: 129.
[10] . همان.
[11] . معارج: 15 ـ 17.
[12] . همان: 19 ـ 22.
[13] . نساء: 27.
[14] . محمدتقی فلسفی، الحدیث ـ روایات تربیتی، ج3، ص147.
[15] . اعراف: 32.
[16] . منافقون: 9.
[17] . فخرالدين طريحى، مجمع البحرين، ج2، ماده (ع ق ل)، ص224.
[18] . کلینی، كافي، ج2، ص315 .
[19] . صافات: 64 ـ 65.
[20] . کهف: 45.
[21] . حضرت علی (علیه السلام) میفرمایند: «مَعْرِفَةُ النَّفْسِ أَنْفَعُ الْمَعَارِفِ؛ خودشناسی، پرسودترین معرفتها است». آمدی، تصنیف غرر الحكم و درر الكلم، ص۲۳۲.
[22] . اسراء: 85.
[23] . شیخ صدوق، أمالی، ص21.
[24] . نساء: 113.
[25] . شوری: 9.
[26] . امام صادق (علیه السلام) فرمود: «اساس کفر سه چیز است؛ حرص، استکبار، و حسادت ورزیدن. حرص باعث شد حضرت آدم (علیه السلام) پس از نهی از خوردن میوه درخت ممنوعه به سراغ آن برود. اما استکبار سبب شد ابلیس پس از امر به سجده آدم از آن سرپیچی کند، و حسد سبب قتل یکی از فرزندان آدم به دست دیگری شد». کلینی، کافی، ج2، ص289.
[27] . مفاتیح الجنان، تعقیبات مشترکه.
[28] . عثمان بن مظعون از یاران و اصحاب پیامبر اکرم بود که برادر رضاعی ایشان نیز بود؛ یعنی هر دو از یک مادر شیر نوشیده بودند. بین عثمان بن مظعون و مالک بن تیهان عقد اخوت توسط پیامبر جاری شد. او چهاردهمین مردی بود که اسلام آورد و به مدینه هجرت کرد. عثمان بن مظعون انسانی عابد و زاهد بود. امام علی ابن ابی طالب (علیه السلام) یکی از فرزندانش از ام البنین را به نام عثمان بن مظعون، عثمان نامید (ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبین، ص84). عثمان بن مظعون در شعبان سال سه قمری درگذشت و اولین مدفون در بقیع بود. ابوحنیفه دینوری، اخبارالطوال، ص257.
[29] . نهج البلاغه، حکمت 289.
[30] . طه: 131.