به محضر مقدّس مولایمان حضرت بقیّة الله الأعظم (عَجَّلَ الله تَعالَی فَرَجَهُ الشَّریف) شهادت مولایمان حضرت موسیبن جعفر (عَلَیهِمَا السَّلام) راتسلیت عرض میکنیم. این روزها و شبها، دلهای مؤمنان معطّر به عطر امام کاظم (عَلَیهِ الصَّلاةُ وَ السَّلام) و محزون در مصیبت امام عزیز و بزرگواری است که همهی عمرش، به ویژه سی و پنج سال ایّام امامتش را در حال مبارزه و جهاد خستگیناپذیر، بدون وقفه، همراه با آوارگیها و زندانها بود؛ البتّه مبارزهای همراه با تدبّر، سیاستورزی، ارائهی علم، حکمت، اخلاق و فضیلت که بر اثر آن، آثار ارجمند فراوانی برای جهان تشیّع، عالم اسلام و بلکه برای همهی بشریّت به یادگار گذاشتند و مخصوصاً ایران عزیز ما را در سایهی لطف و عنایت خاصّ خودشان قرار دادند. در فراز میهن اسلامی، شمسُ الشُّموس و خورشید درخشان، حضرت رضا (عَلَیهِ السَّلام) و در قلب میهن اسلامی، در قم عزیز و بزرگ، حضرت فاطمهی معصومه (سَلامُ الله عَلَیها) و در جنوب میهن اسلامی هم حضرت احمدبنموسی (شاه چراغ) قرار دارد که حرم سوم اهلبیت در کشور ما محسوب میشود. ازاینرو امام کاظم (عَلَیهِ الصَّلاةُ وَ السَّلام)کشور ما را در سایهی لطفشان دارند و همهی ما بر سر سفرهی کرامت آن بزرگوار هستیم. علاوه بر این، قبور بسیاری از نوادگان گرامیشان نیز در ایران قرار دارد که مایه برکت این کشور است.
روزهای آغازین خردادماه، یادآور آزادی خرّمشهر و چهاردهم این ماه، یادآور رحلت امام عظیمالشّأن است که جلوهی موسوی دیگری در این عصر بودند. امام راحل از این تبار پربرکت است و چه بسا امام ما، مصداق همان پیشبینی امام کاظم (عَلَیهِ السَّلام) باشند که مردی از قم برخواهد خاست و یارانی با دلهای استوار و شخصیّتهای نفوذناپذیر او را همراهی میکنند؛[1] زیرا تا به حال در تاریخ چیزی بالاتر از انقلاب اسلامی نداشتیم که بخواهد مصداق این روایت نورانی باشد. نمونهی روشن یارانی با دلهای استوار نیز کسانی بودند که در ایستادگی برای نگاهداشت و فتح خرّمشهر حضور داشتند.
ملّت ما درس صبوری، استقامت، مبارزه و خسته نشدن در راه مبارزه و استقامت در راه خدا را از مکتب این امام عزیز گرفته است. امیدوارم که همچنان ملّت عزیز ما با الهام از امام کاظم (عَلَیهِ الصَّلاةُ وَ السَّلام) در تحقّق اهداف الهی، مقاوم و صبور و خستگیناپذیر باشند؛ انشاءالله.
همهی سخن ما دربارهی عبارت «فَوهَةٍ كَرِيمَة» است که حضرت فرمودند: فقط سخنان ارجمند و مفید و شایسته را بشنوید؛ زیرا شنیدن هر سخن و آوایی و پذیرش آن، هدیه فرستادن برای قلب و غذارسانی به روح است. از آنجا که قرآن کریم دستور میدهد: «فَلیَنظُرَ الاِنسانُ الی طَعامِهِ؛[2]پس انسان بايد به خوراك خود بنگرد»، شما وقتی میخواهید چیزی را بشنوید، باید بررسی کنید که آیا این شنیدنی، غذای سالم و شایسته و مفیدی است؟ ارزیابی داشته باشید و هر چیزی را گوش ندهید. خدای متعال بشارت داد به کسانی که «يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ؛[3] به سخن گوش فرامىدهند و بهترين آن را پيروى مىكنند» که «فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ» همان بِهگزینی است.
عرض کرده بودیم که مؤمن مانند زنبور عسل است که بهترینها را انتخاب میکند. پیامبر عزیزمان فرمودند: «المؤمن کالنحله تأکل طیباً و تضع طیباً؛[4] مؤمن مانند زنبور عسل است که چیز پاک (شیره گل) میخورد، و چیز پاک (عسل) تحویل میدهد». مؤمن، هم بهترین برداشتها را دارد، هم شیرینترین ارائهها را. انسان مؤمن برای یافتن بهترین غذا برای روحش خوب تلاش میکند و نزدیکترین راه را مصاحبت با خوبان، حکیمان، کریمان، دانشواران و انسانهای روشن و بصیر میداند؛ چراکه مصاحبت با انسان مؤمن خردمند، مثل مصاحبت درختان با بهار میماند. انسان مؤمن در محضر علم و معرفت بیشتر ترجیح میدهد که ساکت باشد و بیشتر شنونده باشد تا گوینده. مؤمن حُسنِ اِستِماع، هنر و ادب شنیدن دارد. این ویژگی انسان مؤمن در مقام شکر است. برای استفاده از نعمت عظیم شنیدن نیز چون «بَابُ الْكَلَامِ إِلَى الْقَلْبِ» است، یعنی گوش و قوّهی شنوایی ما راهی است به سوی قلب، انسان مؤمن نیازهای قلبیاش را از طریق شنیدن شایسته تأمین میکند.
اگر نیاز قلب ما به سلامتی است، باید سخن سالم بشنویم. اگر انسان مؤمن نیازمند دل نرم و رقیق و لطیف است، از طریق شنیدن یاد خدا یا آنچه که یاد خدا را در دل زنده میکند، آن را به دست میآورد. مؤمن، از طریق شنیدن موعظه و مصاحبت با انسانهای بیدار و دریافت محبّت از ذخایر محبّت، دل نرم را فراهم میکند. اگر انسان مؤمن به دل وسیع، قلب بهرهمند از فتح و گشادگی و شَرحِ صَدر نیازمند است، از طریق شنیدن آنچه که یاد خدا را در دل زنده میکند و از طریق شنیدن علم، دانش، دریافت دانش سودمند و حکمت به آنها میرسد. انسان مؤمن از طریق دریافت حکمت و دانشِ در پرتو یاد خدای متعال به دل استوار و محکم که همان ایمان و عقیدهی استوار است، دست پیدا میکند. خلاصه آنکه یکی از مهمترین راههای غذارسانی به روح و قلب، از طریق شنیدن صورت میپذیرد.
سخن پایانی من در این مقدّمه این است که کلمات و آواها وقتی با یک دل روشن همراه میشود و از یک مغز متفکّر و از یک قلب خوشنیّت و خوشدریافت صادر میشود، معجزه میکند که در امتداد سخنان امروز، بعضی از نمونهها و مصادیقش را عرض خواهم کرد. البتّه انسان مؤمن تا رسیدن به یک مقام بسیار والا و بالا، نباید آرام بگیرد و آن مقام، مقامی است که بشارتش را به ما دادهاند. اگر این مقام را هدفگذاری کنیم، به خودمان قیمت دادهایم. آن مقام شریف این است که انسان مؤمن در مسیر رعایت واجبات الهی و فرائض، و در امتدادش در رعایت مستحبّات، به مقام شامخ دوستی با خدای متعال میرسد. اوّلی را قُرب فریضی میگویند و دومی را قُرب نافلی. یعنی انسان مؤمن وارد رفاقت و اُنسی با حضرت حق میشود که در پرتو آن به جایی میرسد که حضرت حق میفرماید: من چشم و گوش و اعضاء و جوارح او هستم! یک جملهاز آن روایت مشهور این است: «كُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِي يَسْمَعُ بِهِ؛[5] من گوش او میشوم که با آن میشنود». واقعاً انسان به چه مقاماتی میرسد! گوش خدایی! تصوّرش هم واقعاً شوقانگیز و حقیقتاً بهجتافزا است. امیدوارم خداوند تبارک و تعالی توفیق این هدفگذاری را به ما کرامت بکند.
جلسهی گذشته توفیق داشتم چند مصداق برجسته «فَوهَةٍكَرِيمَة» یا سخنان ارجمند را عرض کنم. باب این سخن گسترده است؛ منتها ما چند مصداق را بیان میکنیم.
مصداق اوّل، شنیدن صدای خدای متعال بود که عبارت بود از شنیدن قرآن کریم که در این باره نکاتی را عرض کردیم که البته هرچه که بگوییم، حق مطلب ادا نمیشود. ما در آستانهی مبعث خاتم انبیاء، محمّد مصطفی(صَلَّی الله عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) قرار گرفتهایم که درخشانترین شب و روز ماه مکرّم رجب است. انشاءالله خدای متعال به ما توفیق بدهد که این شب و روز بزرگ را درک بکنیم. رهاورد بعثت عبارت است از قرآنکریم و قرآن ناطق؛ دو دستاورد عظیم و دو یادگار گرامی بعثت که صدرش قرآن کریم است که به عنوان هدیهی مخصوص بعثت از آن یاد میشود. امیدوارم خداوند تبارک و تعالی به ما توفیق بدهد هر روز اُنسمان با کلام الهی بیشتر شود.
یکی از بهترین راهها برای برقراری این اُنس، شنیدن است؛ حتّی خود پیامبر که دریافتکنندهی وحی است، مشتاق شنیدن است. در ماجرایی که در جلسه قبل برایتان نقل کردم، پیغمبر به ابن مسعود میفرمودند: برایم قرآن بخوان، من دوست دارم قرآن را از غیر خودم بشنوم.
در این قسمت انسان باید سلیقه به خرج دهد و تلاوتهای خوب را شناسایی و انتخاب کند، برایش وقت بگذارد، دل بدهد و صوت قاریان ارجمند را انتخاب کند؛ مخصوصاً اگر بتواند، در جلسات انس با قرآن کریم حضور پیدا کند.گام بعدی این است که همزمان که میشنود، به معانی هم توجّه داشته باشد. در این صورت ابواب تازهای از علم و معرفت برایش گشوده خواهد شد. قرآنکریم، هم موعظه است، هم علم است، هم حکمت است، هم نور است، هم ذکر است، هم عنایت است و هم رحمت است؛ لذا وقتی تلاوت میشود، همزمان همهی اینها بر قلب انسان مؤمن نازل میشود.
امام صادق(عَلَیهِ الصَّلاةُ وَ السَّلام) نیز فرمودند: «زكات گوش،شنيدن دانش و حكمت و قرآن است».[6]
امّا مصداق دوم «فَوهَةٍ كَرِيمَة»، که سخنان ارجمند و فرازمند و قیمتی است که باید به قلبمان هدیه بدهیم و به این ترتیب قلبمان را گرامی بداریم و توسعه و رشد بدهیم، عبارت است از دانش مفید و سودمند. معمولاً کلمهی علم و حکمت را کنار هم استفاده میکنیم؛ چنانکه خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید:«يُعَلِّمُهُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ؛[7] و به او كتاب و حكمت مىآموزد».
بزرگترین حادثهای که در عالم برای بشریّت رُخ داده، بعثت است. ما بالاتر از بعثت چیزی نداریم. راهی به علم الهی گشوده شده و خدای متعال انسان را مخاطب قرار داده و او را مُستفیض و مست فیض کرده از عنایات خاصّ خودش. تجلّی رحمت و عنایت و لطف خاصّ پروردگار متعال، بعثت است؛ زیرا برای انسانها نمایندهی مخصوص از بین خودشان انتخاب کرده و فرستاده است. امّا رسالت بزرگ بعثت چیست؟ قرآنکریم میفرماید: پیامبر اکرم دو رسالت بسیار بزرگ دارد: یک، دانش و حکمت؛ دو، اخلاق. منظور از «یُزَکِّیهِمْ»، اخلاق و منظور از«وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَالْحِکْمَةَ»[8] مسئلهی تعلیم است که میراث ارجمندی است که از طریق بعثت در اختیار بشریّت قرار گرفته و بزرگترین ارثی که مؤمن از خودش در نسلش به جا میگذارد، دانش مفید و حکمت است. درباره اولیای خدا هم همین تعبیر زیبا وجود دارد. خود صاحب بعثت، خودش را اینطور معرّفی میکند: «أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ؛ من شهر علم هستم». وصیّ خودش را هم که میخواهد معرّفی کند، میگوید: «وَعَلِيٌّ بَابُهَا، فَمَنْ أَرَادَ الْعِلْمَ فَلْيَأْتِ الْبَابَ؛[9] و علي درِ آن است. هر که دنبال علم است، بايد از اين در وارد شود».
این تعبیر چقدر زیبا است! این نکته لطیف است که بزرگان ما ـ آنهایی که یادآوریهای ویژه دارند ـ میگویند اگر میخواهید از دانش الهی نصیب ویژه داشته باشید، توسّلتان به علیبنابیطالب (عَلَیهِ الصَّلاةُ وَ السَّلام) و ذیل عنایت آن حضرت باشد که باب علم است و علم مفید را اگر میخواهید، از طریق آن حضرت تمنّا کنید که یک جلوه وتجلّیاش شده نهجالبلاغه که چه میشود گفت دربارهاش؟!
ائمّهی هدی (سَلامُ الله عَلَیهِم اَجمَعین) وقتی میخواهند خود را چنین معرّفی کردهاند: «خزّان العلم؛[10] خزانهداران دانش». یعنی به عنوان منابع علم معرّفی شدهاند که یکی از آنها، وجود نازنین و مقدّس حضرت موسیبنجعفر امام کاظم (عَلَیهِ الصَّلاةُ وَ السَّلام) است که در همان فرصتهای اندکی که برای ایشان فراهم شد، آنچه که از این امام بزرگ جوشیده و تجلّی کرده، علم و حکمت بوده است.
به ما هم خیلی صریح گفتهاند که اگر دنبال خیر هستید، اصل هر خیری دانش است:«اَلعِلْم اَصلُ کُلِّ خَیر؛[11] دانايى، ريشهی همهی خوبىها است».
دانش با همهی ویژگیهایش مقصد آفرینش معرّفی شده است؛ یعنی هدف از خلقت آسمانها و زمین این است که شما به دانش برسید؛ البته دانشی که عبارت است از شناخت قدرت خداوند تبارک و تعالی: «لِتَعلَموا أَنَّ اللهَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیر و أَنَّ اللهَ قَد اَحاطَ بِکُلِّشَیءٍ عِلماً؛[12] تا بدانيدكه خدا بر هر چيزى توانا است، و بهراستى دانش وى هر چيزى را در بر گرفته است». این علم را چطور میشود به دست آورد؟ با شنیدن. تعلیم وظیفهی عالم ربّانی است، و تَعَلُّم وظیفهی همهی کسانی است که جویای دانش هستند.
امیرالمؤمنین (عَلَیهِ الصَّلاةُ وَ السَّلام) در خطبهی مشهور هَمّام دربارهی انسان متّقی، در یک جملهی کلیدی فرمودند: «وَقَفُوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَی الْعِلْمِ النَّافِعِ لَهُمْ» ویژگی مؤمنان است که گوششان را وقف دانش سودمند میکند. انسان متّقیِ زیرکِ باهوش کسی است که سرمایهی بزرگ شنیدن را وقف علم مفید و دانش سودمند میکند.
علت تأکید بر روی کلمهی مفید و سودمند این است که همانطور که «دانش» وجود دارد، «دانشنما» هم وجود دارد؛ یعنی سلسله آگاهیهایی که مفید نیستند و هیچ سودی ندارند؛ نه سود دنیایی و نه سود آخرتی.
عزیزان بینندهی ما عنایت دارند که در زمان ما، علومی که هیچ فایدهای ندارند و آگاهیهای بیخاصیّتی که به اسم آگاهی و علم بَزَک، بستهبندی و عرضه میشوند، خیلی زیاد شده است. گاهی هم متأسّفانه در دانشگاههای ما عرضه میشوند و به اسم دانش، وقت جوانان ما در دانشگاهها ضایع میشود و از بین میرود.
معیار ارزشمند بودن دانش، سود و نفع است؛ یا سود دنیایی یا سود آخرتی.
گاهی وضع از این بدتر میشود و آن هنگامی است که مطالبی که به اسم دانش ارائه میشود، مضرّ باشد. به این جهت معمولاً در کلمات اولیاء خدا روی «علم و دانش مفید» تأکید شده است. اینجا هم باز مؤمن بِهگزین است؛ یعنی در دانش و معرفت، سراغ بهترینها میرود. انسان مؤمن یک دریافتکنندهی فعّال علم و دانش محسوب میشود.
البتّه یک جملهی پایانی هم دربارهی این بخش عرض کنم و آن اینکه یک فهرست بسیار طولانی و بسیار جذّاب در کلمات اولیاء خدا راجع به فضیلت اِسْتِماع و طلب علم داریم: طالب علم همنشین فرشتگان است، دوست پیامبران است، اگر در حالت اِسْتِماع و دریافت علم از دنیا برود، شهید است، فرشتهها بالشان را زیر پای طالبان علم میگسترند[13] و امثال اینها که همه حکایت از ارجمندی دریافت علم مفید و سودمند دارد.
انسان مؤمن از طلب علم و از شنیدن دانش سودمند در همهی عمرش سیر و خسته نمیشود: «ولايَمَلُّ مِنْ طَلَبِ الْعِلْمِ طُولَ دَهْرِه؛[14] در عمر خود از دانشطلبى خسته نمیشود». طلب دانش، یک خصلت همیشگی است و اینگونه نیست که با مثلاً فارغالتّحصیل شدن پایان یابد. انسان همیشه باید خودش را در معرض دانش قرار بدهد و به آنچه دارد، بسنده نکند و بداند که: «وَفَوْقَ كُلَّ ذِي عِلْمٍ عَلِيمٌ؛[15] و بالاى هر دانايى، بسياردانى هست». هر رتبهای از دانش را هم به دست آورده باشد، باز هم خودش را نیازمند به دانستنیهای بهتر و بالاتر و والاتر بداند.
ما چقدر باید خدای متعال را شکر کنیم که مسلمان هستیم که دین علم است. چقدر باید شکر کنیم که پیامبر ما برافرازندهی پرچم دانش است. چقدر باید شکر کنیم که اولیاء خدا همه مخازن علم و معرفت الهی هستند. چقدر باید خدا را شکر کنیم که در کشوری زندگی میکنیم که رهبرش که از همین تبار است، پرچم علم و دانش را به دست گرفته است، هر وقت فرصت صحبت دارند خطابشان به مردم عزیز این است که دنبال علم برویم و باید کشور ما از جهت علمی خودش را بسازد و بهرهی خودش را از دانش فراوان کند. خدا را شکر میکنیم.
سومین شنیدنی که لازم است ما بشنویم و بسیار واجب است عبارت است از «دعوت مُردن». «صدای مرگ» خیلی شنیدن دارد. مرگ پنجرهای برای هر کدام از ما به روی عالم بقا است. ما الان در محیط فانی و در محیط زندگی موقّتی و کوتاه خودمان هستیم. مرگ، ما را به عالم بقا و جاودانه وارد میکند.
اینجا ما به دلبستگیها و وابستگیهای تخریبگر، توقّفدهنده و غفلتی مبتلا هستیم که میتواند ما را از مزایای زندگی جاودانه محروم کند. یاد و صدای مرگ خیلی مغتنم و شوقانگیز است؛ زیرا یاد عالم بقا را در این محیط فنا در دل ما روشن و ایجاد انگیزه و حرکت میکند، شوق میدهد و پروازدهنده است. لِسانُ الغیب میگوید: ای خوش آن روز که پرواز کنم تا برِ دوست / به امید سر کویش پر و بالی بزنم.
مرگ برای انسان مؤمن بالاترین بشارت است. مثل یک جام آب خنک و گوارا برای یک انسان عطشناک در اوج تشنگیاش است. از طرف دیگر بیدارکننده، پروازدهنده و آمادهکننده است و به شما میگوید که مسافرید، میگوید که وقتت کم است، میگوید بنا نیست اینجا بمانی، به زیبایی پایدار فکر کن، به حقیقت جاودانی دل ببند. امّا نفْس ما نمیخواهد بشنود؛ چراکه «بَلْ تحِبُّونَ الْعَاجِلَةَ وَ تَذَرُونَ الاَخِرَةَ؛[16] [شما دنياى] زودگذر را دوست داريد، و آخرت را وامىگذاريد». نفْس ما نزدیک را دوست دارد، میخواهد ما را به لهو و لعب و امثال اینها سرگرم کند که در قرآن کریم فراوان مطرح شده است.
در چنین جایی به ما گفتهاند که باید دعوت مرگ را که بلندترین صدا در محیط زندگی شما است، به گوشتان بشنوانید؛ چون نفْس از شنیدنش اِبا دارد؛ چون میداند شنیدنش مسئولیّت میآورد و ما را به یاد مسئولیّتهای بزرگ میاندازد. بنابراین شما باید به گوش دلتان این دعوت را بشنوانید. با اینکه این صدا بلندترین صدا در زندگی است، بیشتر ما آن را نمیشنویم. قبر هر کسی هر روز او را صدا میزند و میگوید: من خانهی تو هستم، به من فکر کن؛[17] امّا کدامِ یک از ما میشنویم؟ فرشتهی موکّل مرگ هر روز ما را صدا میزند، به ما نگاه میکند، ما را دعوت میکند. کسانی که از بین ما سفر کردهاند، ما را دعوت میکنند؛ یک دعوت بسیار جدّی و مهم و سرنوشتساز که اگر شنیده بشود، نفْس ما رام میشود؛ اگر شنیده بشود، ما مهیّای طاعت میشویم؛ اگر شنیده شود، از دلبستگیها آزاد میشویم.
این چه دعوت حیاتبخش و مغتنمی است!؟ امیرالمؤمنین (عَلَیهِ الصَّلاةُ وَ السَّلام) در نهجالبلاغه این جملهی بسیار مهم را دارند: «وَاَسْمِعُوا دَعْوَتَ الْمَوْتَ اذانَکُمْ قَبْلَ اَنْ یدْعی بِکُم؛[18] دعوت مرگ را به گوشهاى [جانِ] خود بنيوشانيد، پيش از آنكه فرا خوانده شويد». دعوت مرگ را بشنوانید، معنایش این است که نفس نمیخواهد بشنود؛ لذا دعوت مرگ را به گوشهایتان بشنوانید. اصطلاح خودمانیاش میشود به گوشش فرو کن؛ یعنی نمیخواهد بشنود، لذا باید برنامهریزی و سرمایهگذاری شود تا قبل از اینکه مرگ برسد، دعوتش را بشنوید و دریافت بکنید.
این هم سومین صدایی است که ما باید بشنویم و سومین دعوتی است که باید دریافت بکنیم و یادمان باشد که: «فَقَدْ نُودِیَ فِیکُمْ بِالرَّحِیلِ؛[19] كوس رحيل مينوازند».
معصوم (علیه السلام) در روایتی مشهور فرمودند: «مُوتُوا قَبْلَ أَنْ تَمُوتُوا؛[20] بمیرید پیش از آنکه بمیرید». یعنی این صدا و دعوت را دریافت کنید و نصیبش را ببرید. نصیبش سبکبالی، آزاد شدن، کریم شدن، آقا شدن، نجات پیدا کردن از چنگال حسد و بُخل و کینه و امراض نفسانی است.
کافی است انسان باور کند که مسافر است. تمام بیچارگیهای ما به خاطر این است که این دعوت را نشنیدیم و حواسمان به آن نیست. این دعوتی نیست که اجابتش اختیاری باشد. وقتی برسد، حتماً محقّق میشود؛ بنابراین این هم یکی از مهمترین مصادیق «فَوهَةٍ كَرِيمَة» است.
برای شنیدن این دعوت تلاش کنیم. اگر کسانی این صدا را به گوش آنها میرسانند، به آنها دل بدهند. اگر رفتن به زیارت اهل قبور برای آنها چنین تأثیری دارد، برایش وقت بگذارند و روی آن سرمایهگذاری کنند. صدای مرگ از آن دعوتهای حیاتبخش است؛ از آن دوری نکنیم.
شنیدنی دیگری که باید به آن دل داد، اذان است. خداوند میفرماید: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نُودِي لِلصَّلَاةِ مِن يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلَى ذِكْرِ اللَّهِ وَ ذَرُوا الْبَيْعَ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ؛[21] اى كسانى كه ايمان آوردهايد، چون براى نماز جمعه ندا درداده شد، به سوى ذكر خدا بشتابيد، و داد و ستد را واگذاريد. اگر بدانيد اين براى شما بهتر است».
شنیدن اذان در این آیه، اذان ظهر جمعه و فراخوانی است که برای نماز جمعه میشود؛ ولی هر اذانی، ندای ملکوتی و آسمانی است؛ چنانکه پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) میفرمودند: «بِلال اَرِحْنا؛[22] بلال [با گفتن اذان] ما را راحت کن». اذان بگو و ما را آماده کن برای نماز و ما را از این آشفتگیها و شلوغیها نجات بده. چه دعوتی! شیرینترین دعوتی که در این عالم به گوش کسی ممکن است برسد، دعوت به نماز است. شیرینترین دعوت که دعوت به یاد خدا و در واقع، فرخوان است برای ملاقات و دیدار با خدای متعال. نماز دیدار با خدای متعال و فرصتی است برای ملاقات خصوصی با پروردگار متعال. این امکان بسیار فوقالعاده و استثنایی برای ما فراهم شده که از رهگذر آن، هم میتوانیم گذشتهی خود را جبران کنیم و بارهای سنگین را زمین بگذاریم، و هم میتوانیم به گشایش و رحمت الهی دست پیدا کنیم.
در شلوغیهای روزمره که مشغول زندگی هستید یا در خواب به سر میبرید و یا در حال کار روزمره هستید یکباره این صدا بلند میشود که: «اَللهُ اَکْبَر، اَللهُ اَکْبَر، اَللهُ اَکْبَر، أَشْهَدُ أَن لا إِلَهَ إِلَّا الله» چه تعابیر بلندی!؟
امام حسین(عَلَیهِ السَّلام) در روایتی فرمودند: «كنّا جُلُوسا في المسجدِ، إذ صَعِدَ المؤذّنُ المَنارةَ، فقالَ: "اللّه أكبر، اللّه أكبر" فَبكى أميرُالمؤمنينَ عليُّبنُأبيطالبٍ عليه السلام و بَكينا بِبُكائِه. فلمّا فـرغَ المـؤذّنُ قال: أتـَدْرونَ مـا يَقولُ المؤذّنُ؟ قلنا: اللّهُ و رَسُولُهُ و وصيُّهُ أعلمُ. فقالَ: لو تَعلمـونَ ما يَقـولُ لَضَحِكْتُم قليلاً و لَبَكيتُم كثيراً فَلِقولِه: "اللّه أكبر" مَعانٍ كَثيرةٌ، منها أنّ قولَ المؤذّن"اللّه أكبر" يَقَعُ على قِدَمِهِ و أزليّتِهِ و أبديّتِهِ و عِلْمِهِ و قوّتِهِ و قُدرتِهِ و حِلْمِهِ و كَرَمِهِ وجُودِهِ و عَطائِه و كِبْريائِه؛[23] در مسجد نشسته بوديم كه مؤذّن بالاى گلدسته رفت و گفت: "اللّه اكبر، اللّه اكبر." اميرمؤمنان على بن ابى طالب (عليه السلام) گريست و ما نيز از گريه او گريستيم. وقتى مؤذّن اذان را تمام كرد، امام فرمود: آيا مىدانيد مؤذّن چه میگويد؟ عرض كرديم: خدا و پيامبر و وصىّ او بهتر مىدانند. فرمود: اگر مىدانستيد كه چه مىگويد، كم مىخنديديد و بسيار مىگريستيد. "اللّه اكبر" مؤذّن معانى بسيار دارد؛ از جمله اينكه "اللّه اكبر" بيانگر قديم بودن و ازليّت و ابديّت خداوند و علم و نيرو و قدرت و حلم و كرم و جود و عطا و كبرياى او است».
از خدای متعال توفیق مسجد رفتن را بخواهیم؛ زیرا هر وقت صدای اذان شنیده بشود، دعوت به نماز و سخن گفتن با خدای متعال است و بهترین شکلش این است که انسان برای اجابت دعوت خدای متعال به خانهی خدا برود.
[1]. امام موسی کاظم (علیه السلام) فرمودند: «رجُلٌ مِنْ أَهْلِ قُمَّ یَدْعُوا النَّاسَ إِلَى الْحَقِّ یَجْتَمِعُ مَعَهُ قَوْمٌ کَزُبَرِ الْحَدِیدِ لَاتُزِلُّهُمُ الرِّیَاحُ الْعَوَاصِفُ وَلَایَمَلُّونَ مِنَ الْحَرَبِ وَلَایَجْبُنُونَ وَ عَلَى اللَّهِ یَتَوَکَّلُونَ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ؛ مردی از اهالی قم، مردم را به سوی حق دعوت میکند. گروهی با او همپیمان میشوند که مانند پارههای آهن هستند، بادهای تند قدمهایشان را نمیلغزاند، از نبرد و دفاع ترسی ندارند و از آن خسته نمیشوند و توکلشان بر خدا است». محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج 57، ص 215.
[2]. عبس: 24.
[3]. زمر: 18.
[4]. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 64، ص 238.
[5]. کلینی، كافي، ج2، ص 352.
[6]. مصباح الشریعه،ص۱۷.
[7]. آل عمران: 48.
[8]. پاكشان گرداند و كتاب و حكمت بديشان بياموزد. جمعه: 2.
[9].اين روايت با عبارات مختلفی همچون «أنا مدينة الحکمة و علي بابها فمن أراد الحکمة فليأت الباب» يا «أنا خزانة العلم و علي مفتاحه فمن اراد الخزانة فليأت المفتاح» يا «أنا مدينة العلم و علي بابها و هل تدخل المدينة إلا من بابها» و ... نقل شده است. جهت اطلاع از مصادر اين روايت، ر.ک: بحار الأنوار، باب أنه باب مدينة العلم و الحكمة، ج 40، ص 200 ـ 207؛ إحقاق الحق و إزهاق الباطل و ملحقات آن، نوشتهی قاضی نورالله شوشتری، ج 5، ص 468 ـ 504 و ص 505 ـ 515 و ج 16، ص 277 ـ 300 و ص 303 ـ 309 و ج 21، ص 409 ـ 428 و ج 22، ص 554 ـ 556 و ج 23، ص 559 ـ 561؛ موسوعة الغدير في الکتاب و السنة و الأدب، ج 7، ص 87 ـ 117. همچنين ميرحامد حسين هندي تمامي مجلدات 14 و 15 کتاب خود، یعنی عبقات را به بحث دربارهی سند و دلالت اين حديث اختصاص داده است.
[10]. زیارت جامعه کبیره.
[11]. تمیمی آمدی، غررالحکم، ص48.
[12]. طلاق: 12.
[13]. منتخب میزان الحکمه، ص 398.
[14]. ابن شعبه حرانی، تحفالعقول، ص ۴۴۳.
[15]. یوسف: 76.
[16].قیامت: 20 ـ 21.
[17]. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)در حدیثی تکاندهنده فرمودند: «لم يَأتِ علَی القَبرِ يَومٌإ لاّتَكَلَّمَ فيهِ، فيقولُ: أنا بَيتُ الغُربَةِ، و أنا بَيتُ الوَحدَةِ و أنا بَيتُ التُّرابِ و أنا بَيتُ الدُّودِ؛ هيچ روزى بر قبر نيايد، مگر اينكه در آن روز زبان به سخن گشايد و گويد: منم غربتسرا، منم خانهی تنهايى، منم خاكدان، منم خانهی كرمها». عبدالعظیم بن عبدالقوی منذری، الترغیب و الترهیب، ج 4، ص 237.
[18]. غررالحکم، حدیث 2492.
[19]. نهج البلاغه، خطبه 204.
[20]. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 72، ص 59.
[21]. جمعه: 9.
[22]. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 22، ص 264.
[23]. همان، ج24، ص131.