ایّام پر خیر و برکت ماه معظّم شعبان، مخصوصاً میلاد فرخندهی حضرت علیاکبر (عَلَیهِ السَّلام) و فرارسیدن روز جوان را به همهی عزیزانمان، بینندگان گرامیمان، مخصوصاً جوانان عزیز و باصفایمان تبریک عرض میکنم و امیدوارم خداوند تبارک و تعالی به پدران و مادران ما توفیق بدهد بتوانند بر اساس نسخهی تربیتی امام حسین (عَلَیهِ الصَّلاةُ وَ السَّلام) فرزندان و جوانانشان را تربیت کنند و به جوانهای ما نیز این توفیق را بدهد که با الگو گرفتن از حضرت علیاکبر (عَلَیهِ السَّلام)، بتوانند مسیر زندگیشان را به شایستگی برنامهریزی کنند.
حقّ دوم که حقّ شکر و شنیدن بهترینها و مطالب ارجمند و سودمند است، با تعبیر «فَوْهَةٍ كَرِيمَةٍ» در بیان امام سجّاد (عَلَیهِ الصَّلاةُ وَ السَّلام) مطرح شد که نمونههایش را هم اشاره کردیم.
من به این فهرست نمونهها، نکات دیگری را به امید خدای متعال و به فضل الهی اضافه میکنم و بعد یک نکتهی بسیار کلیدی را دربارهی مسئلهی شنیدن، به ویژه در روابط خانوادگی و اجتماعی عرض خواهم کرد و بحث خود را دربارهی حقّ شنیدن به پایان میرسانم.
شنیدن قرآن از جمله شنیدنیهای ارجمند و سودمند است. برای درک اعجاز قرآن کریم، باید با آن اُنس برقرار کرد که یکی از بهترین راهها برای این منظور، اِستِماع قرآن است. برای ارتباط با قرآن کریم، چه بسا باید مرارتها کشید و البته نباید خسته شد؛ زیرا قرآن ناز دارد. برقراری ارتباط ویژه با این کتاب آسمانی، نیازمند زمان است؛ لذا باید ارتباط و اُنس را ادامه داد؛ مخصوصاً توجّه به معنا کرد؛ به ویژه آیاتی که با ما به طور خاص صحبت میکند. هرکدام از ما وقتی قرآن را تلاوت میکنیم، بعضی از آیات بهطور ویژه با ما حرف میزنند. آنجا باید درنگ کرد، بیشتر شنید، بیشتر تکرار کرد تا به آن اُنس برسیم.
دروازهی دانش و رسیدن به معرفت و دانایی و حکمت، شنیدن است. شنیدن از استاد و معلّم، شاید بهترین و برجستهترین راه دستیابی به علم و حکمت باشد. اینجا انسان بیشتر باید شنیدن مؤثّر و فعّال را تمرین کند و در برابر استاد و معلّم خوب، زمینهی شنیدن را برای خودش فراهم کند تا از این طریق سهم خودش را در دانایی و در فهم و بصیرت افزایش دهد.
در مورد دعوت مرگ عرض کردیم که یکی از مهمترین صداهایی است که دائماً اطراف ما وجود دارد؛ اما نفْس ما اِبا دارد از شنیدن آن؛ بنابراین باید برای شنیدنش برنامهریزی کنیم. از امیرالمؤمنین (علیه السَّلام) هم نقل کردیم که حضرت ـ به تعبیر فارسی خودمان ـ فرمودند باید این صدا را به گوشتان فرو کنید. «اسمعوا» یعنی بشنوانید. والّا نفْس انسان بهخاطر اُنس با دنیا و غفلتها نمیخواهد آن را بشنود.
پس باید انسان برنامهریزی ویژهای داشته باشد برای اینکه یک پیام مهم و بیدارکننده و سرنوشتساز، و البتّه تربیتکننده و پیشبرنده را به عنایت پروردگار متعال بشنود و از آن استفاده کند.
شنیدنی بعدی اذان بود که بشارت دیدار با حق و یک دعوت مخصوص دلپذیر و شنیدنی است؛ دعوتی که اولیای خدا انتظارش را میکشیدند و لحظهاش که میرسید، پیغمبر میفرمودند: «اَرِحْنَا یا بِلال؛[1] ای بلال ما را آسوده کن».
اگر انسان پای شنیدن اذان از شوق جان بدهد، نباید ملامتش کرد؛ چون دعوت به نماز یک دعوت عادی نیست. در روایات ما یادآوری شده که کسی که صدای اذان را بشنود و از همسایگان مسجد باشد ـ تا چهل منزل از هر طرف همسایهی مسجد محسوب میشود[2] ـ اگر به مسجد نرود، دعوت خدای متعال را اجابت نکرده؛ حتی اگر در خانه نماز بخواند. نماز چنین کسی از پاداش الهی، بهره و نصیب خیلی کمی خواهد داشت. البتّه در بعضی از روایات تعبیر سنگینتری دارد که «فَلا صَلاةَ لَه» منتها بزرگان ما گفتهاند که یعنی نماز برگزیده و برجسته را نداشته است. [3]
چه سرّی در اذان است که وقتی نوزادی متولّد میشود، باید در گوش راست و چپش اذان و اقامه بگویند؟ این جزء سنّتهای برجستهی پیامبر عظیمالشَأن و اولیاء خدا (صَلَواةُ الله وَ سَلامُهُ عَلَیهِم اَجمَعین) است. این کار تأثیر عجیبی در سرنوشت بچه دارد که خوشبختانه عزیزان ما مقیّد هستند و فرزندانشان را از این فیض عظیم بهرهمند میکنند.
شنیدنی پنجم، یعنی شنیدنی که برای تعالی روح، رشد شخصیّت، روشنایی دل و دستیابی به بیداری حقیقی، لازم و واجب است و به آن نیازمند هستیم، عبارت است از موعظه و نصیحت. این مسئله مهمّی است که اگر بخواهم اهمیّتش را واضحتر عرض کنم، باید بگویم که به تعبیر روایات ما انسان در معرض دلمرگی و مُوتُ القُلُوب است. دلمرگی بر اثر غفلت پیش میآید و غفلت، اُمُّالفَساد و مادر تمام بدبختیهای انسان است.
غفلت خواب شومی است که انسان را از حقیقتها بیخبر کرده و طعمهی شیطان میکند. غفلت یعنی سقوط آزاد تا مقام حیوانیّت برای یک انسان که خسارت بزرگی است. اما فکر میکنید انسان غافل در این مقدار توقّف میکند؟ نه، بلکه پایینتر میرود. قرآن کریم میفرماید: «وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيراً مِّنَ الْجِنِّ وَالإِنس؛ و در حقيقت، بسيارى از جنّيان و آدميان را براى دوزخ آفريدهايم». بسیاری از جنّیان و انسانها طعمهی آتش میشوند. رازش در ادامهی این آیهی کریمه مطرح شده است: «لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لاَّ يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَّ يَسْمَعُونَ بِهَا؛ [چراكه] دلهايى دارند كه با آن [حقايق را] دريافت نمىكنند، و چشمانى دارند كه با آنها نمىبينند، و گوشهايى دارند كه با آنها نمىشنوند». این عده دل دارند، امّا نمیفهمند؛ یعنی قوّهی فهم دارند، امّا فهم ندارند؛ امکان تماشا دارند، امّا آن چیزی را که باید ببینند، نمیبینند. امکان شنیدن و گوش دارند، امّا «لاَّ يَسْمَعُونَ بِهَا» نمیشنوند. در ادامه میفرماید: «أُوْلَئِكَ كَالأَنْعَامِ» اینها دیگر چه تفاوتی با چهارپایان دارند؟ کاش به اینجا اکتفا میشد، «أُوْلَئِكَ كَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ؛ آنان همانند چهارپايان، بلكه گمراهترند». از حیوان هم پستتر و گمراهتر میشوند. چرا انسان به چنین درّهی وحشتناکی سقوط میکند که از حیوان هم پستتر میشود؟ زیرا «أُوْلَـئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ؛[4]و آنان غافلانند» بیچارگی و درد اینها غفلت است. مسئله، مسئلهی غفلت است.
غفلت تمام ظرفیّتهای انسانی را از بین میبرد. عوالم غفلت هم فراوان است. عوامل پیرامونی ما در زندگی جاری و دنیایی این جهانی ما، زمینه غفلت را فراهم میآورد؛ مخصوصاً در دنیای شلوغ و پرازدحام امروز که سروصداها و دلمشغولیها و جلوههای دنیایی، بصری، سمعی، شنیداری، بسیار زیاد و متنوّع است.
انسان در معرض غفلت است؛ غفلت از خدا، غفلت از خود، غفلت از هدف، غفلت از آخرت، غفلت از فضیلتهای انسانی، غفلت از اینکه مسافر است، غفلت از اینکه به کجا میرود، ظرف چندسال بعد کجاها سفر خواهد کرد؟ از این امور مهم انسان غافل میشود و به این ترتیب در دامن شیطان میافتد.
راه نجات بیداری است. تعبیری که در روایات ما از آن به عنوان «یَقظِه» یاد شده که اوّلین منزل سلوک اِلَی الله تَعالی است. یَقظِه، به معنای بیداری و «اِنتِباه» نیز به همین معنا است که حالت بصیرت و هوشیاری از خواب گران و بیدار شدن از خواب غفلت است. راه دستیابی به آن چیست؟
انسان یک فهرستی از نیازمندیها دارد که فهرست بلندبالایی است؛ زیرا انسان فقیر است و با فقرش شناخته میشود. در اوّلین ردیف این فهرست بلند، نیاز به بیداری وجود دارد که یکی از بهترین راهها برای نیل به منزل بیداری و هوشیاری و انتباه و توجّه و بصیرت و روشنبینی، موعظه است. موعظه، یعنی سخنان بیدارکننده، بصیرتآفرین که دل ما را بلرزاند، عقل ما را به حرکت بیاورد و پردهها را از مقابل دیدگان ما کنار بزند، دل ما را صفا بدهد و اشک ما را جاری کند. چنانچه انسان خود را بینیاز از موعظه ببیند، در غفلت خود درجا میزند و متوقّف میشود. بعد هم پایین میرود. ما هرچه میکشیم، از غفلت است که «اُمُّالفَساد» است؛ بنابراین یکی از عالیترین چیزهایی که به آن نیازمند هستیم، موعظه است. اندرز و نصیحت، از طریق شنوایی وارد میشود، لایههای غفلت را کنار میزند، وارد قلب ما میشود، آن ما را میلرزاند، ما را به خود میآورد و از خوابِ گران بیدار میکند.
انسان باید به دنبال تأمین این نیازش برود. بیانات زیبایی از امیرالمؤمنین (عَلَیهِ الصَّلاةُ وَ السَّلام) در این زمینه داریم. حضرت در نامهی سی و یک خطاب به امام حسن (عَلَیهِ السَّلام) فرمودند: «أَحْيِ قَلْبَكَ بِالْمَوْعِظَةِ؛ دلت را با موعظه زنده کن». مرگ دل غفلت است؛ بنابراین در نقطهی مقابلش، موعظه باعث حیات دل میشود؛ چنانکه امیرالمؤمنین (عَلَیهِ الصَّلاةُ وَ السَّلام) فرمودند: «المَواعِظُ حَيَاةُ القُلُوب؛[5] اندرزها زندگىبخش دلها است». موعظه دلها را زنده میکند و در نتیجه، موجب «اِنتباه» میشود: «ثَمَرةُ الْوَعْظِ الاْنْتِباهُ،[6] ميوه اندرز، بيدارى و توجّه است».
در روایت زیبای دیگری فرمودند: «نِعْمَ الْهَدِيَّةُ اَلْمَوْعِظَةُ؛[7] بهترين هديه، موعظه و پند است». بهترین هدیهای که ممکن است به کسی داده شود، موعظه است که تازیانههای بیداری است. به ما هم فرمودند: «اِتَّبعْ مَن يُبكيكَ؛[8]». از کسی تبعیّت کن که تو را بیدار میکند. به تعبیر حضرت اشکت را درمیآورد و تو را به گریه میاندازد؛ یعنی حالت بیداری را در شما به وجود میآورد.
پس ما به موعظه نیازمندیم. موعظه، یعنی سخنان بیدارکننده و سودمند که تداوم داشته باشد. نمیشود انسان فقط سالی یک دفعه و به مناسبتی خودش را در معرض شنیدن مواعظ و نصایح و سخنان بیدارکننده قرار بدهد. اگر میخواهیم موعظه اثر داشته باشد، باید به طور مداوم به آن گوش بسپاریم. باید مواظب باشیم که به خواب نرویم. خودمان را بیدار کنیم و بعد هم مراقب باشیم که به خواب نرویم؛ چون انسان در معرض لالاییهای شیطانی است که او را به خواب میبرد و از رسیدن به درجات انسانیّت محروم میکند.
بهترین راه این است که سراغ بیداران عالم برویم. در جستجوی آنان برآییم تا پیدایشان کنیم و خودمان را به آنها نزدیک کنیم. قرآن کریم به پیامبر چنین دستور میدهد: «وَاصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِيِّ؛[9] و با كسانى كه پروردگارشان را صبح و شام مىخوانند [و] خشنودى او را مىخواهند، شكيبايى پيشه كن».
به حرفهای انسانهای بیداردل گوش بدهیم. کسانی که با اسرار و رموز این عالم آشنا و از آنها باخبر هستند، میتوانند به ما آن خبرها را برسانند. به سخنانشان دل بدهیم و به آنها اقبال داشته باشیم تا بتوانیم دریافت کنیم و انشاءالله ما هم به مقام شامخ بیداری برسیم. سیرهی دوستان خدا همین بوده است. شخصیّتی مثل امیرالمؤمنین (عَلَیهِ الصَّلاة وَ السَّلام) که مقام و شأنش واضح است، مکرّر از پیامبر اعظم (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) درخواست موعظه میکنند و فراوان داریم کلماتی که در مقام پند و نصیحت، از پیامبر اعظم خطاب به امیرالمؤمنین (سَلامُ الله عَلَیهِما) نقل شده است.
مثال دیگر ابوذر است. ابوذر جزء شخصیّتهای زیرک، هوشیار، بیدار و موفّق در بین اصحاب پیغمبر است. یکی از نکتههای جالبی که دربارهی ایشان نقل میکنند این است که پیغمبر اکرم را تنها در گوشهی مسجد پیدا کرد. از حضرت درخواست موعظه کرد. پیامبر اعظم یک جمله گفت، ابوذر گفت: ادامه بده. باز حضرت گفت، ابوذر گفت: ادامه بده. این روند ادامه پیدا کرد به طوری که الان ما یک مجموعهی بسیار گرانبهایی داریم که مواعظ پیامبر به جناب ابوذر است در یک مجلس! شبیه این در نهجالبلاغهی امیرالمؤمنین (عَلَیهِ الصَّلاةُ وَ السَّلام) خطبهی 193 است که به خطبهی متّقین مشهور است. شخصی به نام هَمّام که از دوستان حضرت بوده است، به حضرت میگوید: متّقین را برای من توصیف کن. حضرت اوّلین ویژگی را که گفتند، قانع نشد و گفت: ادامه بده. همّام شیفتهی موعظه بود و آنقدر این مجلس ادامه پیدا کرد که هَمّام قالب تهی کرد! «شَهِقَ شَهقَةً وَ مَات؛ نالهای زد و از دنیا رفت».
آری، اینگونه، مواعظ در اهلش تأثیر میکند. دهها نمونه دیگر در زندگی سالکان اِلَی الله وجود دارد که خدمت استادانشان، بیداران و اهل معرفت میرسیدند و از آنها درخواست موعظه میکردند و بهرهها میبردند و به مواعظ آنها دل میدادند. انسان مؤمن عاقل زیرک، پندپذیر، انتقادپذیر و دنبال شنیدن کلمات بیدارکننده است؛ هرچند تلخ باشد. چون پند تلخ است، از آن دوری نمیکند. میداند این تلخی دارو است که برای قلب و بیداری او شِفا است.
نکتهی پایانی دربارهی موعظه، بیانی است از امام جواد (عَلَیهِ الصَّلاةُ وَ السَّلام) که جوان ائمه (صَلَواةُ الله وَ سَلامُهُ عَلَیه) نیز هستند. ایشان بیانی دارند که خیلی مشهور است، میفرمایند: «الْمُؤمِنُ یَحْتاجُ إلی ثَلاثِ خِصال: تَوْفیق مِنَ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ، وَ واعِظ مِنْ نَفْسِهِ، وَ قَبُول مِمَّنْ یَنْصَحُهُ؛[10] مؤمن در هر حال نیازمند به سه خصلت است: توفیقی از خداوند متعال، واعظی از درون خود، قبول و پذیرش نصیحت كسی كه او را نصیحت نماید». یعنی خود جنابعالی باید منبر بگذاری در صحن شخصیّتت و خودت را موعظه و بیدار کنی. امیدواریم این توفیق بزرگ نصیب ما بشود.
یکی دیگر از شنیدنیهای درجه یک و عالی که انسان باید از خدای متعال توفیق بخواهد و ظرفیّت شنوایی خودش را در دسترس این شنیدنی قرار بدهد، شنیدن از قرآن ناطق است. اوّلین نکتهای که دربارهی «فَوْهَةٍ كَرِيمَةٍ» گفتیم، اِستِماع قرآن بود. حالا اِستِماع از ولیّ خدا است؛ یعنی قرآن ناطق. ولیّ کامل همتای قرآن و یکی از دو میراث گرانبهای پیامبر اعظم (صَلَی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) است که فرمود: من از بین شما میروم، ولی دو هدیهی گرانبها و سنگین در بین شما قرار میدهم: قرآن و اهلبیت؛ قرآن صامت و قرآن ناطق.
امام راحل عزیزمان در مقدّمهی وصیّتنامه خود، مطالب عجیبی دربارهی حدیث مشهور «إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ یا ثِقْلَین»[11] دارند و در مورد این دو رکن بزرگ اسلام و این دو میراث گرانبهای پیامبر، قرآن و عترت و نسبتشان با یکدیگر، سخنانی ناب دارند که یک جا هم مثل اینکه قلم از کف داده باشد، وارد حرفهای رازآلود میشود و مطالب سنگین و رفیع و در اوج عرفان بیان میکنند. رضوان خدا بر امام عزیزمان باد.
کلمات ولیّ خدا و قرآن ناطق، ترجمان قرآن صامت است. اسرار آیات، لطایف، ظرایف و حقایق قرآنی را ما از زبان ولیّ خدا میتوانیم دریافت بکنیم و با بیان او به ژرفای قرآن راه پیدا میکنیم و از درّ و گوهرهای این دریای بیکرانه نصیب میبریم.
اولیاء خدا و انسانهای کامل معادن علم الهی هستند. امیرالمؤمنین (عَلَیهِ الصَّلاةُ وَ السَّلام) تا حضرت حجّت بن الحسن المهدی (اَرواحُنا لِتُرابِ مَقدَمِهِ الفِداء و عَلَیهِ الصَّلاةُ وَ السَّلام) اینها «خُزَّانَ الْعِلْمِ وَ أُصُولَ الْكَرَمِ وَ أَوْلِیَاءَ النِّعَمِ»[12] و منابع دانش الهی هستند و حقیقت علم نزد آنها است.
در روایت جالبی داریم که اگر علم ۲۷ حرف داشته باشد، دسترسی بشر به دانش، تا زمان ظهور امام عصر (عَلَیهِ الصَّلاةُ وَ السَّلام) به اندازهی یک حرف است. وقتی حضرت ظهور کنند و عقلها را به هیجان بیاورند، تازه بشر به خزانههای علم اولیاء دسترسی پیدا میکند.[13]
تعابیر زیبایی هم در صلوات شعبانیه وارد شده است: «شَجَرَةِ النُّبُوَّةِ وَ مَوْضِعِ الرِّسَالَةِ وَ مُخْتَلَفِ الْمَلائِكَةِ وَ مَعْدِنِ الْعِلْمِ وَ أَهْلِ بَيْتِ الْوَحْيِ» این صلوات، یک دوره امامشناسی بسیار جذّاب و شیرین است که امام سجّاد (عَلَیهِ الصَّلاةُ وَ السَّلام) آن را ارائه کرده و در دسترس ما قرار داده است. اشاره دارد به اینکه این خاندان، خاندان نبوّت هستند و دسترسی به علوم الهی دارند و معدن علم الهی هستند، و با ارتباط با اولیاء خدا است که انسان میتواند به این معارف عظیم و ارجمند دسترسی پیدا کند.
به نظر من الان اگر انسان بخواهد از میراث تمدّنی صحبت کند ـ که این روزها خیلی راجع به آن صحبت میشود ـ در بین میراثهای پر افتخار بشریّت، بعد از کلام خدا، سخنان اولیاء خدا و معارفی صدرنشین است که از سوی آنها به دست ما رسیده است. چه چیزی همتای نهجالبلاغهی امیرالمؤمنین (عَلَیهِ الصَّلاةُ وَ السَّلام) است؟ نهجالبلاغهی با همهی عظمتش، نَمی از یَم علم علوی است. کاش فرصت بود تا امیر بیان، موارد بیشتری از علم و دانش خود را به منصهی ظهور و بروز میرساندند. والّا علی (عَلَیهِ الصَّلاةُ وَ السَّلام) نصف شب کمیل را برده یک گوشهی خلوت خطاب به کمیل میگوید «إِنَّ هَاهُنَا لَعِلْماً جَمّاً لَوْ أَصَبْتُ لَهُ حَمَلَةً »[14] اشاره به سینهی مبارکشان، فرمودند کاش کسی را پیدا میکردم، اینجا علم موج میزند، کاش کسی پیدا میشد که بتواند این دانشها را دریافت کند!
کلمات اولیاء خدا مثل قرآن کریم، موعظه، علم، حکمت، شِفا، نور و روشنایی است و از این ظرفیّت باید بهترین استفادهها را ببریم. باید در خلوت خود به اولیاء خدا دل بدهیم، خود را در محضر آن انوار مقدّس بدانیم و از آنها بخواهیم که به ما اسرار و معارف را بگویند.
خودمان را با نهجالبلاغه مأنوس کنیم و بخواهیم روح این کلمات با عنایت علی بن ابیطالب (عَلَیهِ الصَّلاةُ وَ السَّلام) و با مدد روح قدسی آن حضرت به ما برسد.
این اتّفاق میافتد، به شرطی که انسان با سخنان آنها اُنس بگیرد. برخی از علمای ما موفّق شدند که از خود ائمه مطالبی را بشنوند؛ زیرا با کلمات آنها اُنس گرفتند و خود را در معرض آنها قرار دادند. چقدر خوب است که انسان آشنایانی را که اهل راز و از این حقایق باخبر هستند و خبرها به آنها رسیده است، بجوید و از آنها بخواهد که این کلمات عالیات و این درّ و گوهرها را در اختیارش بگذارند. از زبان آنها بشنویم که زبان پاکیزهای است و توانستهاند از کلمات اولیاء خدا حظّ ویژه و بهرهی خاصّی داشته باشند.
مرحوم علّامهی شهید مطهّری (رِضوانُ الله تَعَالی عَلَیه) در بیانی راجع به نهجالبلاغهی امیرالمؤمنین (عَلَیهِ السَّلام) و نوع اُنس و آشناییشان با آن، سخن از شخصیّتی به نام میرزاعلی آقای شیرازی به میان میآورند که آقای مطهّری در توصیف این شخصیّت فوقالعاده، غوغا کرده است. میرزاعلی آقای شیرازی وقتی نهجالبلاغهی امیرالمؤمنین (عَلَیهِ الصَّلاةُ وَ السَّلام) را میخواند، لرزشی در دلها به وجود میآورد و غوغا برپا میکرد. انسان احساس میکرد که این شخصیّت متّصل به روح علوی است و در آن اتّصال قرار گرفته؛ زیرا انسان مؤمن شعاعی از نور الهی و ولیّ خدا میشود. ما هم از خدای متعال بخواهیم که به ما اهلیّت دهد. اگر گوشمان را پاک نگه داریم و خودمان را در معرض این کلمات نورانی قرار بدهیم، این امید است که اهلیّت پیدا کنیم که از خود ولیّ بشنویم. سیّد بن طاووس (اَعلَی الله مَقامَهُ الشَّریف) از خود امام زمان شنید و دل از کف داد و آن وضع خاص برایش پیدا شد. گفت: «چه خوش است صوت قرآن ز تو دلربا شنیدن/ به رُخت نظاره کردن سخن خدا شنیدن».
این روزها هم که حال و هوای نیمهی شعبان بر همه حاکم است. خطاب به آن حضرت در زیارت آل یاسین میگوییم: «اَلسَّلامُ عَلَيْكَ حينَ تَقُومُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ حينَ تَقْعُدُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ حينَ تَقْرَاُ وَ تُبَیِّنُ» کسانی هستند که صدای تلاوت قرآن و بیان زیبای آن حضرت را میشنوند. این افراد در عالم پراکنده هستند. انسان باید دل بدهد، خودش را آماده کند، لطافت طبع پیدا کند و خودش را باصفا کند تا بتواند انشاءالله بشنود و استفاده کند و بهرهمند شود.
عالم تشنهی شنیدن صدای مهدی (عَلَیهِ الصَّلاةُ وَ السَّلام) است. لحظهها همه انتظار میکشند، دلهای منتظرین انتظار میکشند، امام زمان ما منتظر علی اکبرها است. جامعهی ما باید برای امام عصر (عَلَیهِ الصَّلاةُ وَ السَّلام) یار تربیت کند؛ همچنانکه پدران و مادران شهدا، جوانانی رشید، فهیم، بصیر و شجاع تربیت کردند؛ جوانانی که دل بدهند به مولای خودشان و «سَمِعْنَا وَ اَطَعنَا؛ شنیدیم و فرمان بردیم» بگویند و به میدان بروند و جان تقدیم بکنند.
در یک تبصرهی بسیار مهم نکتهای را هم یادآوری بکنم و آن، شنیدن از ولیّ امر و نائب امام زمان (عَلَیهِ الصَّلاةُ وَ السَّلام وَ عَجَّلَ الله تَعَالی فَرَجَهُ الشَّریف) است. مکتب ما یک مکتب زنده، پویا و حاضر در صحنه است. دستگاه ادارهی زندگی دارد؛ لذا در عصر غیبت ما را رها نکرده است. ما باید حکمت را بشنویم و مسیر زندگیمان را پیدا کنیم، راه را بشناسیم.
منابع عزّت شیعه و عزّت مسلمانان به وسیلهی اولیا خدا تأمین شده که همان چیزی است که از آن به دستگاه مرجعیّت و نیابت تعبیر میشود و نزد شیعه، اهل معرفت و اهل اسلام شناخته شده است.
در زمان ما بر اثر یک اتّفاق بزرگ، این دستگاه به اوج اعتلای خودش رسید که همان ولایت فقیه است. ولی فقیه امروز، دارای سرزمین و نظام است و بِحَمدِالله یک اتّفاق متفاوت و بینظیر در زمان ما از این جهت رخ داد که البته نمونهی ارجیافته و اوجگرفته و رشدیافتهی همان مرجعیّتی است که در گذشته نیز برقرار بوده است. در عصر غیبت، فقیه پارسای رشید شجاع زمانشناس، پرچمدار هدایت جامعه میشود.
ما ولایت فقیه را با امام (رِضوانُ الله تَعَالی عَلَیه) تجربه کردیم. امام مؤسّس انقلاب و عارف بزرگی که این روزها جامعهی ما، مخصوصاً جوانهای ما خیلی عطش دارند که بدانند امام که بود و مردمی که ندای او را شنیدند، «اَطَعْنَا» گفتند و فرزندان خود را به مسلخ بردند، در او چه دیده بودند که اینهمه علی اکبرها قربانی کردند. البته آنها بچههایشان را با علی اکبر (عَلَیهِ السَّلام) مقایسه نمیکنند و میدانند که دستپروردهی دستگاه امام حسین(علیه السلام) با همه تفاوت دارد.
امروز نیز عاملی که جامعهی ما را رشد میدهد و پیش میبرد، شنیدن و تبعیّت کردن از امام حاضر، یعنی رهبر عزیز و عالیقدر ما است.
«فَتحُ الفُتُوح» امام تربیت جوانانی بود که به بشریّت تقدیم کردند و جاودانه شدند. امروز جوانهای ما وقتی چهرهی شهدا را میبینند، در حقیقت دستپروردههای این دستگاه تربیتی را مشاهده میکنند و تأثیر نفَس امام را مشاهده میکنند و در شخصیّت رهبر حاضر جلوهگر میبینند؛ یعنی آن حماسه، شجاعت، تدبیر و حکمت را در ایشان میبینند. اخیراً امیر کویت که به ایران آمده بود، خطاب به ایشان گفت: شما مرشد منطقه هستید. این سخن اختصاص به امیر کویت ندارد، افراد دیگری هم که خدمت رهبری ما میرسند، این احساس را دارند.
در حدود سه دهه است که ایشان این راه را ادامه میدهند. غرض اینکه باید قدر بدانیم. انشاءالله خدای متعال توفیق شکر به ما کرامت بفرماید: «أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ؛[15] در دلم افكن تا نعمتى را كه به من ارزانى داشتهاى، سپاس بگزارم».
رهبری چشمهی جوشانی است که الان در دسترس ما است. سخنان ایشان، بعد از امام راحل عظیم الشّأن، در هر زمینهای، درّ و گوهرهایی است برای ادارهی جامعهی ما. اینها را باید قدر دانست. قدرشناسی از آنها، شنیدن و عمل کردن به آن سخنان است. مسئولان، آحاد مردم و جوانان باید به آنها توجه کنند تا سعادت و رشد جامعه را رقم زنند.
ما در ارتباط با ولیّ امر به نصّ کلمات اولیاء خدا و به فتوای فقهای عالیقدر، باید حالت «سَمِعْنَا وَ اَطَعْنَا» داشته باشیم؛ یعنی باید این رهنمودها را بشنویم؛ چراکه مبتنی بر حکمت، مصلحت، تجارب داخلی و جهانی است و مطالعه و بررسی شده است. اینها را باید بشنویم و عمل کنیم تا انشاءالله سریعتر به روزهای بزرگ و روشن برسیم.
ادب شنیدن ـ که خودش بابی است ـ در روایات ما از آن به «حُسْنُ الْاِسْتِمَاع» تعبیر شده که به معنای خوب شنیدن است. اصلاً خوب شنیدن هنر است. کیفیّت شنیدن، هنر شنیدن، ادب شنیدن و حُسن اِستماع، توصیه اولیاء خدا است. امیرالمؤمنین (عَلَیهِ الصَّلاةُ وَ السَّلام) فرمودند: «عَوِّدْ اُذُنـَكَ حُسْنَ الاِسْتِماعِ؛[16] گوش خود را به شنيدن خوبىها عادت بده». خوب شنیدن تمرین میخواهد.
امام باقر (عَلَیهِ الصَّلاةُ وَ السَّلام) فرمود: «إذا جلست إلی عالم فکن علی أن تسمع أحرص منک علی أن تقول، وتعلم حسن الاستماع کما تتعلم حسن القول و لا تقطع علی أحد حدیثه؛[17] هر گاه در محضر عالمی نشستی برای شنیدن حریصتر باش تا برای سخن گفتن و همچنانکه خوب سخن گفتن را فرا میگیری، خوب گوش دادن را نیز بیاموز و سخن هیچ کس را قطع مکن». چطور برای سخنوری آموزش میبینید، برای خوب شنیدن هم باید آموزش دید. سیرهی پیامبر اعظم و اولیاء خدا هم همینطور بوده است.
پیامبر عزیز ما از بس که خوب گوش میداد ـ دقّت کنید روی این کلمه تأکید میکنم ـ از بس خوب و دقیق و با همهی وجود گوش میداد، وقتی کسی با او حرف میزد، حرفهای او را خوب تلقّی و دریافت میکرد، لذا حضرت را سرزنش کرده بودند که قرآن پرده از این سرزنش برمیدارد، آنجا که میفرماید: «وَمِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ وَيِقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَّكُمْ يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَيُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ وَرَحْمَةٌ لِّلَّذِينَ آمَنُواْ مِنكُمْ وَالَّذِينَ يُؤْذُونَ رَسُولَ اللّهِ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ؛[18] و از آنان كسانىاند كه پيامبر را مىآزارند و مىگويند: او [سراپا] گوش است ـ شنواى سخن هر كسى است ـ بگو: گوشِ نيكو است براى شما، به خدا ايمان دارد و مؤمنان را باور مىدارد ـ سخن و مشورت ايشان را با خوشگمانى پذيرا است ـ و رحمتى است براى كسانى از شما كه ايمان آوردهاند و كسانى كه پيامبر خداى را بيازارند، ايشان را عذابى دردناك است».
«اُذُنٌ» یعنی گوش که حکایت از نوعی تحقیر دارد. خدای متعال میگوید اتّفاقاً این سند افتخار تو است: «قُلْ اُذُنُ خَیْرٍ لَّکم»، برای یک خیر جامعه است که رهبرش اینطور به امّتش دل بدهد، حرفهای آنها را بشنود و به آنها احترام گذارد. وقتی پیغمبر صحبت میکرد، مخاطب احساس میکرد تمام وجود پیغمبر شده گوش؛ اینقدر دقیق حضرت گوش میدادند.
بسیاری از مشکلات در روابط اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، خانوادگی ـ اعم از روابط بین زن و شوهر، و روابط بین والدین و فرزندان ـ ناشی از خلأ خوب شنیدن است.
این نکته خیلی نکتهی مهمّی است؛ چون طرف شما احساس بیاحترامی، تحقیر و توهین میکند. در نقطهی مقابل، خوب شنیدن طرف را بزرگ میکند، احساس احترام میکند.
شنیدن مؤثّر و فعّال یعنی در ذوق طرف نزنیم، حرفش را قطع نکنیم، دقیق گوش کنیم، اگر نیاز به تکرار و توضیح بود، از او تقاضای توضیح کنیم. این کار ما یعنی من به حرفهای تو گوش میدهم. لبخند میزنیم و... این هنر خوب شنیدن است.
به همه، مخصوصاً آقایان توصیه میکنم که خوب شنیدن را بیشتر تمرین کنند. چون در محیط خانواده افرادی هستند که به شنیدنشدن نیاز دارند. همه باید خوب شنیدن را تمرین کنیم و بهویژه در ارتباط با کودکان، آن را رعایت کنیم؛ زیرا بزرگشان میکند و به آنها احساس کرامت و بزرگی میبخشد.
۱. ما نیاز داریم حرفها و سخنان کسانی را که دوستشان داریم و ما را دوست دارند، بشنویم؛ زیرا باعث انتقال محبّت و دلگرمی و تحکیم دوستیها میشود، در روزگاری که همه از هم جدا افتادهاند.
۲. برای مواجهه با این زندگی خشن و شلوغ، نیازمند شنیدن لطائف و ظرائف نیز هستیم. شنیدن مطالب لطیف و فکاهی و چیزهایی که خستگی را از انسان میبرد، یکی از نیازهای ما است.
۳. نکتهی بعدی شنیدن از همسر است که باب وسیعی است. من به همین مقدار اشاره میکنم که محبّت، تفاهم و دلدادگی را به وجود میآورد؛ به شرطی که صبورانه باشد و «حُسْنُ الْاِسْتِمَاع» در آن رعایت شود.
۴. شنیدن از کودکان و فرزندانمان را از یاد نبریم. وقتی حرفهای کودکان را میشنوید، دلتان جلا پیدا میکند. برای این کار، حوصله کنید تا بچهها حرفهایشان را بزنند و تو ذوقشان نزنید. جوانهایمان در صورت شنیدهشدن رشد میکنند و تربیت میشوند و احساس شخصیّت میکنند. ضمناً خودمان هم تلطیف میشویم.
۵. ما به شنیدن صدای طبیعت هم نیاز داریم. صدای آب، باران، باد، بلبل، پیچیدن باد در درختها، جویبار، موسیقیهایی که در طبیعت است، اینها را باید شنید و این شنیدنها، بیداری، شکر، لطافت و آرامش میآورد. کسی میگفت: حتّی شنیدن صدای درازگوش هم خوب است؛ چون به شما لطافت صدای بلبل را یادآوری میکند!
۶. شنیدن حرفهای بیماران، دردمندان، به عیادت رفتن و شنیدن، حسّ شکر را در ما تقویت میکند و آرامش و صبر را به بیمار میدهد.
۷. شنیدن از بینوایان و گرفتاران، احساس شکر و صبر را در ما برمیانگیزد؛ البتّه اگر این هنر را داشته باشیم که به طرف روحیه بدهیم.
امیدواریم که خدای متعال توفیق شکرگزاری نعمت شنیدن را به همهی ما کرامت کند.
[1]. مفتاحالفلاح ، شیخ بهایی ص 182.
[2]. امام علی (علیه السلام) فرمود: «حريم المسجد اربعون ذراعاً و الجوار أربعون داراً من أربعة جوانبها؛ حريم مسجد، چهل ذراع است و چهل خانه از چهار طرف همسايه مسجد است». حر عاملی، وسائل الشیعه، ج6، ص126.
[3]. رسول خدا (علیه السلام) فرمود: «من سمع النداء فلم یجبه من غیرعلة فلا صلاة له؛ هر کس که صدای اذان جماعت را بشنوند و بدون هیچ عذری پاسخ ندهد، نماز ندارد (نمازش مقبول نیست)». همان، ج 5، ص 375.
[4]. اعراف:179.
[5]. غررالحکم، حدیث 321.
[6]. غررالحکم، حدیث 4588.
[7]. غررالحکم، ج 2، ص 770.
[8] . كافى، ج 2، ص 683.
[9]. کهف: 28.
[10]. محمدباقر مجلسی، بحارالأنوار، ج 72، ص 65، ح 3.
[11]. مستدرك الوسائل ج 11ص 372.
[12]. فرازهایی از زیارت جامعه.
[13] . علامه مجلسی . بحار الانوار. ج 52. ص 336.
[14] . نهج البلاغه، حکمت 147.
[15]. نمل: 19.
[16]. غررالحکم، ص215.
[17]. شیخ مفید، الاختصاص، ص 245.
[18]. توبه: 61.