شرح رسالة الحقوق امام سجاد علیه السلام، حق دست (۳) 1393/7/20


پیوند های مرتبط »
جزوه
شرح رسالة الحقوق امام سجاد علیه السلام، حق دست (۳)
دست بیعت و دست نصرت که هر دوی اینها در جریان غدیر معنای خاصّی پیدا می‌کند. شب و روز عید سعید غدیر فرصت بازاندیشی درباره‌ی نسبت ما و آن حادثه‌ی بزرگ و پیام ویژه‌ی آن حادثه است. پیامبر عزیز ما این نسبت را با بیعت تعریف کردند که دست در بیعت جنبه‌ی نمادین دارد. بیعتی که در روز عید انجام شد و در منطقه‌ی غدیر سه روز طول کشید، با حضور پیامبر اکرم (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) و با دست انجام می‌شد؛ لذا همچنان همین تصویر ذهنی برای همه‌ی ما از بیعت وجود دارد.

فرا رسیدن بهترین و بزرگ‌ترین عید اسلامی و انسانی، یعنی عید سعید غدیر را به محضر مقدّس امام عصر (عَلَیهِ الصَّلَاةُ وَ السَّلَام و عَجَّلَ اللهُ تَعَالَی فَرَجَهُ الشَّرِیف) و همه‌ی‌ عزیزمان تبریک عرض می‌کنیم

موضوع در مورد حقّ دست است و به مقطعی رسیدیم که دست کاربرد ویژه‌ای دارد؛ یعنی دست بیعت و دست نصرت که هر دوی اینها در جریان غدیر معنای خاصّی پیدا می‌کند. اساساً شب و روز عید سعید غدیر فرصت بازاندیشی درباره‌ی نسبت ما و آن حادثه‌ی بزرگ و پیام ویژه‌ی آن حادثه است. پیامبر عزیز ما این نسبت را با بیعت تعریف کردند که دست در بیعت جنبه‌ی نمادین دارد. بیعتی که در روز عید انجام شد و در منطقه‌ی غدیر سه روز طول کشید، با حضور پیامبر اکرم (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) و با دست انجام می‌شد؛ لذا همچنان همین تصویر ذهنی برای همه‌ی ما از بیعت وجود دارد. ان‌شاءالله که همه‌ی ما در بیعت با مولایمان امیرالمؤمنین (عَلَیهِ الصَّلَاةُ وَ السَّلَام) و یادگار گران‌قدرشان، امیر غدیر در روزگار ما، یعنی حضرت بقیّة الله الاعظم (عَجَّلَ اللهُ تَعَالَی فَرَجَهُ الشَّرِیف) باشیم.

 

بررسی سه فرضیه درباره‌ی جانشینی پیامبر

سبک ورود به این بحث مهم را با الهام از شهید والامقام و باسعادت روزگارمان، یعنی شهید آیت‌الله محمّدباقر صدر (رِضوَانُ الله تَعَالَی عَلَیه) انتخاب می‌کنیم. ایشان کتاب بسیار ارزشمندی درباره‌ی تشیّع نوشتند که صفحات مختصری دارد. در آن کتاب از یک روش کاملاً منطقی و عقلانی در موضوع بحث غدیر و ولایت امیرالمؤمنین و امامت حضرت استفاده کردند. به نظر می‌رسد این روش بحث خیلی پسندیده است. آن را تقدیم می‌کنم تا نسل جوان ما با این روش آشنا شود. ضمن اینکه یادی هم کرده‌ایم از شخصیّت حقیقتاً ممتاز آیت‌الله شهید صدر که از بهترین یاران فکری انقلاب اسلامی برای امام بود. از همان روزهای اوّل و در آستانه‌ی پیروزی انقلاب، طرح‌های گوناگونی را برای جمهوری اسلامی با آن ذهن روشنشان نوشتند. ایشان که یک فقیهِ رشیدِ خوش‌فکر و به‌روز بودند، در تدوین پیش‌نویس قانون اساسی جمهوری اسلامی شرکت داشتند.

حضرت آیت‌الله صدر در آن نگاشته‌ی زیبا مسئله را این‌طور شروع می‌کنند که قرآن کریم صراحتاً به پیامبر عزیز ما می‌فرماید: «إِنَّكَ مَيِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَيِّتُونَ؛[1] قطعاً تو خواهى مُرد، و آنان [نيز] خواهند مُرد». یعنی این پیامبر مثل سایر مردم از دنیا خواهد رفت. حضرت در سال آخِر عمر شریفشان ـ با اینکه فقط حدود ۶۳ سال از عمر شریفشان می‌گذشت ـ این احساس برایشان پیدا شده بود که زمان رحلتشان نزدیک است. در این جهت فرقی بین پیامبر و سایرین نیست؛ همچنان‌که سایر پیامبران پیشین هم از دنیا رفتند ـ جز بعضی که بر اساس نصّ قرآن کریم به آسمان برده شدند ـ آن حضرت نیز مرگ را درک خواهد کرد. سؤال کلیدی این است که پیامبر عزیز ما برای بعد از خودشان، برای رشد و صلاح امّت تا قیامت، آیا طرحی داشتند یا نه؟ با این فرض مهم که دیگر پیامبری نخواهد آمد و ایشان خاتمُ النّبیّین است و رسالت پایان یافته است.

بر اساس احتمالات قضیه را بررسی می‌کنیم. می‌شود سه فرض را بررسی کرد. فرض اول این است که حضرت نسبت به آینده‌ی رسالتشان کاملاً بی‌خیال باشند و اساساً به آن هیچ کاری نداشته باشند که این، محال است.

فرض دوم این است که کار آینده‌ی امّت، رسالت و مرجعیّت فکری و سیاسی جامعه را به خود مردم واگذار کنند؛ حالا یا به صورت عمومی بگویند تا خود امّت فکری بکند، یا گروهی از نخبگان و مثلاً بزرگ‌ترها را مأمور کنند که در این باره تصمیم بگیرند. این هم یک فرض است.

فرض سوم هم وجود دارد و آن اینکه پیامبر عزیز ما برای آینده‌ی رسالت و اداره‌ی جامعه و مرجعیّت فکری و سیاسی جامعه، طرّاحی کرده باشند.

تمام امّت اسلامی در این بخش با همدیگر متّفق هستند و اجماع دارند که شخصیّت پیامبر عزیز ما بر قلّه‌ی حکمت، دانش، معرفت، دوراندیشی و تدبیر قرار داشت. پیامبر ما پیامبر آخرالزّمان است و شخصیّتی است که در کلاس انبیاء صدرنشین و خاتم است. ‌چنین شخصیّتی به علوم الهی و وحی متّصل و در قبال رسالتش کاملاً متعهّد است. برای ایفای مسئولیّت پیامبری ـ یعنی رساندن پیام خدای متعال به انسان‌ها ـ با تمام وجود در میدان حضور دارد. چنین کسی و با این خصوصیّات، در آستانه‌ی رحلتش، آینده‌ی امّت، مصلحت‌هایش و تحقّق آرمان‌ها و آرزوهای رسالت را که در قرآن کریم ترسیم شده، پیش رویش قرار دارد. ظاهراً در بین امّت اسلامی کسی منکر چیزهایی که عرض شد، نیست. یعنی هیچ کس راجع‌به حکمت، علم، دوراندیشی، فهم سیاسی، اشراف و دلبستگی به رسالت و عشق به فرمان الهیِ پیامبر اعظم، ابهام و شکی ندارد.

با این توضیحات فرض اوّل اصلاً امکان ندارد.

فرض دوم در صورتی درست است که بپذیریم امّت از نظر رشد کمالات در وضعیّتی بوده که گویا همه‌ در اوج اخلاق، فهم، ادب و درک حقیقت بوده‌اند و هیچ خطری آنها را تهدید نمی‌کرده است؛ نه خطر داخلی، نه خطر بیرونی. بنابراین چنین شخصیّتی می‌تواند با طیب خاطر و اطمینان بگوید من از دنیا می‌روم و برای آینده‌ی رسالتم هیچ نگرانی ندارم. یعنی گویا تمام اهداف رسالت در اخلاق، تمدّن، سیاست و مستقر شدن قوانین، محقّق شده است. مشخص است که این تصوّر، تصوّر باطلی است؛ چراکه امّت اسلامی در سال‌های آغاز شکل‌گیری‌اش بوده است و مسلمانان تازه با مضامین وحی آشنا شده بودند؛ یعنی تازه دوره‌ی شناخت و آشنایی‌شان را طی می‌کردند. هنوز بسیاری از حقایق این رسالت الهی و معارف وحیانی به آنها نرسیده و به بسیاری از احکام آن هنوز عمل نکرده بودند؛ بنابراین تا رسیدن به نقطه‌ی مطلوب فاصله‌ی بسیار داشتند. از جهت داخلی قبیله‌کُشی همچنان بین آنها برقرار بود. تا فرصتی پیش می‌آمد، دعوای اُوس و خزرج و دعوای قبیله‌ی کذا و کذا شکل می‌گرفت. افکار جاهلی هنوز حاکم بود. از بیرون هم که نگاه ‌کنیم، انواع و اقسام تهدیدها وجود داشت. خطر بیرونی دائماً جامعه‌ی اسلامی تازه شکل‌گرفته را تهدید می‌کرد. بنابراین این فرض از دو جهت باطل است. یکی اینکه بگوییم پیامبر اکرم ـ به خدای متعال پناه می‌بریم ـ اساساً کاری با آینده نداشت و می‌گفت تا خودم هستم، کار را پیش می‌برم. من هم که از دنیا رفتم، دیگر سرنوشت امّت به من چه ربطی دارد. چنین چیزی راجع به شخصیّت پیامبر محال است و با اخلاق آن حضرت صددرصد مغایرت دارد. می‌ماند اینکه بگوییم این‌قدر امّت پیشرفته و رشید بود که اساساً به این تدبیر نیازی نبود و همه‌ی اهداف برآورده شده بود که این‌طور هم نبود. پس فرض اوّل منتفی است.

فرض دوم این است که پیامبر عزیز ما (صَلَوَاةُ اللهِ وَ سَلَامُهُ عَلَیه) کار را به امّت سپرده و تفویض کرده باشند. این تفویض علی القاعده نمی‌تواند این‌طور باشد که بگوییم آن حضرت اعلام کردند که همه‌ی مردم برای آینده‌ی خود تصمیمی بگیرند؛ زیرا در این صورت این همان فرض قبلی می‌شود. اگر بگوییم به امّت سپردند، یعنی به چه کسانی و با چه خصوصیّتی سپردند؟ چگونه جمع شوند و برای رهبری، قیادت، مرجعیّت فکری و سیاسی و اداره‌ی جامعه‌ی اسلامی تعیین تکلیف کنند؟ فرضی که در اینجا مطرح شده، فرض شورا است؛ یعنی پیامبر عزیز ما کار آینده‌ی امّت را به جمع برگزیده‌ای از امّت، مثلاً از اصحاب نزدیک پیامبر، از مهاجرین و انصار، سپرده باشند که بعداً با هم شورایی تشکیل دهند و مجلس خِبرگانی درست کنند و در آنجا شخص اوّل امّت اسلامی را انتخاب و مسیر آینده را ترسیم کنند. این فرض کم و بیش مورد بحث قرار گرفته است. اینجا نکته‌ی قبلی به ما کمک می‌کند؛ آن توضیح کوتاهی که عرض شد که امّت اسلامی هنوز با نقطه‌ی مطلوب فاصله بسیار دارد. دقیق‌تر عرض کنیم، حتّی کسانی که دور و بر پیامبر بودند، یعنی تقریباً جزء شخصیّت‌های شناخته‌شده‌ی انصار و مهاجرین هم بودند، با آرمان نبوّت، اهداف رسالت، هم از جهت سطح فهم و درک و هم از نظر شخصیّتی و قدرت اجرا و امثال اینها، خیلی فاصله داشتند. آن مطلبی که گفتیم، درباره‌ی برگزیدگان انصار و مهاجرین نیز صادق است. یعنی آنان هم به دعواهای قبیلگی و تشخیص‌های سطحی دچار بودند. منتها آنها بیشتر خدمت کرده بودند و احیاناً در بعضی از مجاهدت‌ها حضور بیشتری داشتند؛ امّا شایستگی ترسیم مصلحت آینده‌ی امّت اسلامی ـ آن‌هم در امتداد تاریخی‌اش تا قیامت ـ را نداشتند. چنین چیزی در بین این شخصیّت‌های بزرگ دیده نمی‌شود. به فرض هم بگوییم در بین آنها کسانی حضور داشتند که در سطح بالایی بودند. سؤال بعدی این است که طبق کدام سند پیامبر عزیز ما کار را به شورایی بعد از خودشان سپردند؟ کدام سند است که این وضعیّت را مشخّص می‌کند؟ در آن سند باید اسم اعضای شورا یا حداقل شاخص‌هایشان مشخّص و تعریف شده باشد. حتّی مختصّات برگزاری چنین جلسه‌ای، سازوکار و آیین‌نامه‌ی داخلی‌ا‌ش تعریف شده باشد. مثلاً اگر نصف نصف شد، چطور تصمیم بگیرند. کجا چنین ضوابطی ارائه شده است؟ برای تصمیم‌گیری درباره‌ی سرنوشت امّت ـ آن‌هم توسط شورایی از نُخبگان ـ چنین چیزی نداریم و سندی به ما نرسیده است. بهترین دلیل هم این است که خلیفه‌ی اوّل برای بعد از خودش از شورا استفاده نکرد؛ یعنی خلیفه دوم را خودش انتخاب کرد. البتّه خلیفه‌ی دوم برای بعد از خودش شورای شش‌نفره‌ای را معیّن کرد. آن را هم برای وقت ضرورت با یک خصوصیّات خاصّی گذاشت که در آن حقّ وِتو و امثال اینها هم تعریف شده بود. ولی آنجا هیچ‌کس و خود ایشان هم نگفت که ما به سیره‌ی پیامبر عمل می‌کنیم. این نکته دقیق است. چنانچه می‌گفتند سیره و سندی از پیامبر داریم که بعد از پیامبر باید طبق آن قاعده عمل شود، بنابراین ما هم طبق همان سیره عمل می‌کنیم، سخنشان پذیرفتنی بود. امّا چنین چیزی به هیچ وجه وجود ندارد. او اصلاً استنادی نداد. خودش تصمیم گرفت و گفت من تشخیصم این است که برای بعد از من این شش نفر تصمیم بگیرند؛ آن هم با آن کیفیّت و خصوصیّات.

این دو فرض به این ترتیب از محیط بررسی ما خارج می‌شود. بطُلان فرض اوّل با همان توضیح اوّلیه واضح بود. فرض دوم هم با مراجعات تاریخی و بررسی‌ها باطل است؛ زیرا در بین اصحاب، جمعی که بتواند قبایل و مجموعه‌های موجود آن زمان را پوشش دهد و سطح عالی از علم، دانش، تقوا، حکمت، عرفان و عشق، تدبیر، سیاست، مدیریّت و شجاعت داشته باشد که بتواند بر اساس قواعد قرآن کریم و سیره‌ نبوی برای آینده‌ امّت اسلامی، هم در زمان خودش و هم برای امتداد تاریخی‌اش تصمیم بگیرد، وجود نداشته است. ضمن اینکه اساساً چنین نصّی از پیامبر عزیز ما نرسیده و کسی نقل نکرده که حضرت شورایی برای چنین کاری پیشنهاد داده باشند.

به این ترتیب در این بررسی فقط یک فرض باقی می‌ماند، آن‌هم اینکه پیامبر عزیز (صَلَوَاةُ اللهِ وَ سَلَامُهُ عَلَیه و عَلَیهِ الصَّلَاةُ وَ السَّلَام) برای آینده‌ امّت اسلامی با همان حرصی که «حَرِیصٌ عَلَیکُم؛[2] به [هدايت‏] شما حريص» و با همان رحمت و مهربانی وجود مقدّسش که چندبار تا مرز جان دادن پیش رفته است و خدای متعال به ایشان خطاب کرده: «طه، مَا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى؛[3] طه، قرآن را بر تو نازل نكرديم تا به رنج افتى» یا در آیه‌ کریمه‌ دیگر خطاب می‌شود: «فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ عَلَى آثَارِهِمْ إِن لَّمْ يُؤْمِنُوا بِهَذَا الْحَدِيثِ أَسَفًا؛[4] شايد، اگر به اين سخن ايمان نياورند، تو جان خود را از اندوه در پيگيرىِ [كار]شان تباه كنى» با این دلدادگی نسبت به آحاد امّت و آینده‌ی آن ـ آن‌هم در امتداد تاریخی‌اش تا دامنه‌ی قیامت ـ برنامه‌ریزی کرده باشند. نگاه پیامبر اکرم امتدادی، افق‌دار و آینده‌دار است و مقطعی و متعلق به عصر و زمان خودش نیست.

چنین شخصیّتی، با این رسالت جهانی و ابدی، فقط یک فرض پیش رویش هست و آن فرض عبارت است از اینکه برای آینده‌ی امّت اسلامی تکلیف را در بهترین وضعیّت ممکن مشخّص کند. این فرض در عید سعید غدیر خم تجلّی یافت.

 

تشیّع یا مولود طبیعی اسلام

با الهام از کتاب شریف «تشیّع»، نگاشته‌ی آیت الله شهید صدر بحث را ادامه می‌دهیم. این کتاب به فارسی ترجمه شده است با همین عنوان و یک ترجمه‌ی دیگر هم دارد با عنوان تشیّع یا مولود طبیعی اسلام که کتاب حقیقتاً فوق العاده‌ای است. اگر اسلام صحیح جلو رود، مولودش تشیّع می‌شود. مرحوم آیت الله صدر (رِضوَانُ الله تَعَالَی عَلَیه) ذهن ریاضی، منطقی و فوق العاده دقیقی داشتند. ایشان کتاب‌هایی در منطق دارند و «فَلْسَفَتُنَا» و «اِقْتِصَادُنَا» نام دو کتاب ایشان است. حقیقتاً از مفاخر بزرگ شیعه در زمان ما بود که دارای نوآوری در اصول، فقه، کلام و تفسیر بود. این نگاه منطقی‌ را می‌توانید در همین کتاب کوچک نیز ببینید.

 

دانشنامه‌ای برای خواندن

در مؤسّسه‌ی فاخر و گرامی دارالحدیث که حقیقتاً از مؤسّسات پربرکت روزگار ما است، یک کار بسیار زیبایی را در سال امیرالمؤمنین (عَلَیهِ السَّلَام) انجام دادند و آن عبارت است از ترتیب دادن یک دانشنامه به نام امام علی (عَلَیهِ السَّلَام). آقای ری شهری دانشنامه‌ای هم راجع‌به امام حسین (عَلَیهِ السَّلَام) نوشته‌اند که جدید است و آن هم کار فوق العاده جذّابی است. خوشبختانه دانشنامه‌ی امام علی (عَلَیهِ الصَّلَاةُ وَ السَّلَام) به زبان فارسی، انگلیسی، اُردو و بعضی از زبان‌های دیگر ترجمه شده است.

دانشنامه‌ی امام علی (عَلَیهِ السَّلَام)، انتشارات دارُ الحدیث، حقیقتاً کتاب فاخری است که معارف فراوانی در باب شخصیّت علی بن ابی طالب (عَلَیهِ الصَّلَاةُ وَ السَّلَام) در آن گردآوری شده است.

کتاب آیت‌الله شهید صدر را در حوالی سال ۵۸، ۵۹ که دانش‌آموز بودم، عزیزانی به ما معرّفی کردند. این کتاب شیرین و جذّاب، به درد نسل جوان می‌خورد و قابل فهم است؛ زیرا با نگاه عمومی نگاشته شده است. در ذهن من سال‌ها بود و آرزو می‌کردم که این سبک ورود منطقی و دقیق این شهید عالی‌قدر و عزیز به جامعه‌ی ما ارائه ‌شود تا نسل جوان ما و ارادتمندان علی بن ابی طالب (عَلَیهِ الصَّلَاةُ وَ السَّلَام)، هم ذهنشان مستحکم شود و هم بتوانند در مقام دفاع از عقایدشان صاحب یک دستگاه روشنی باشند. اخیراً چشم ما روشن شد به اینکه دوستان عزیز و فرهیخته‌ی ما در این مؤسّسه‌ی رشید که تحت نظر آیت‌الله ری شهری (حَفَظَهُ الله تَعَالَی) فعّالیّت می‌کند، در این دانشنامه به این قصّه پرداختند و توجّه پیدا کردند. حقیقتاً از صمیم قلب آن را تحسین کردم؛ چون سبک آقای صدر یک سبک بدیع و زیبایی است.

 

معرفی جانشین، مهم‌ترین رسالت پیامبر

در جلد دوم این دانشنامه‌ی ارزشمند، این دوستان عزیز بر اساس سبک آیت الله شهید صدر وارد شدند و یک کار تکمیلی بسیار زیبایی را انجام دادند و نظر روشن شهید صدر (رِضوَانُ الله تَعَالَی عَلَیه) را تکمیل کردند. آن کار این بوده که بنگریم پیامبر اکرم در مسیر دوران رسالتشان برای ارائه‌ی طرح مورد نظرشان چه کارهایی کردند؟ در این بررسی، اوّلین پاسخ که به ذهن همه‌ی ما می‌آید، غدیر است که از همه شناخته‌شده‌تر است. در غدیر، در روزهای پایان عمر شریفشان حضرت تکلیف آینده را مشخّص کردند. امّا در این بررسی واضح می‌شود که پیامبر عزیز ما با آن نگاه ژرف، آینده‌نگرانه، حکیمانه، مدبّرانه، حیاتی، ربّانی و خدایی خودشان، درست از روزی که رسالت خود را آشکار کردند، به فکر این آینده بودند و برایش طرّاحی داشتند. از همان روز اوّل تا روز آخر عمر شریفشان هیچ‌گاه از معرفی جانشین خود دست برنداشتند. جالب‌ اینکه غدیر آخرین روزی نیست که حضرت جانشین خود را معرفی کرد. پس از غدیر حضرت بیمار می‌شوند که ماجرای خاصّ خودش را دارد. در بستر بیماری هم پیامبر عزیز دست برنداشتند که در این کتاب شریف تمام این مراحل آمده است. اینها مجموعه‌ی اقداماتی است که پیامبر عزیز ما داشتند برای بلاتکلیف نماندن امّت و تعیین تکلیف و طرّاحی و ارائه‌ی نقشه و مسیر.

ما مجموعه‌های بسیار زیبا و بدیعی داریم که بین فریقین مشترک است؛ یعنی شیعه و سنّی در آن مشترک هستند و در کتاب‌های هر دو آمده که منابعش در همین کتاب نورانی ذکر شده است. پیامبر اکرم وقتی رسالتش را شروع کرد که دستور داده شد: «وَ أَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ؛[5] و خويشانِ نزديكت را هشدار ده». پیامبر در همان جلسه‌ی اوّل که با خویشاوندانش داشتند، مأمور بودند که رسالت خودشان را آشکار کنند. صحبت از آینده است. چه کسی حاضر است که با من بیعت کند تا وزیر، وصیّ و وارث من باشد؟ نوشته‌اند که فقط یک نفر در آنجا اعلام آمادگی کرد.[6] این قضیه ذیل عناوین بسیار جذّابی در تمام دوران رسالت پیامبر ادامه پیدا کرده است. گاهی به عنوان وصی معرّفی شده است. همه‌ی پیامبران طبق یک سنّت الهی وصی داشتند تا رسالتشان عقیم نشود و فردای رحلتشان مردم سر جای اوّل برنگردند. گاهی به عنوان وارث مطرح شده است. چقدر جالب است! وارث من، یعنی کسی که بتواند با این شکوه، با این عظمت، با این طرح و برنامه‌ها و نقشه‌ها و با این قرآن عظیم از رسالت میراث‌داری کند.

در این کتاب یک فهرست روایات راجع‌به خلافت و جانشینی داریم. یا احادیث «مَنْزَلَت» که ناظر به این روایت مشهور است: «أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی؛[7] تو برای من در مقام و منزلت هارون از موسی هستی» که مسئله‌ی وزارت و جانشینی و خلافت است. جالب است که در احادیث، عنوان امامت نیز به کار رفته است. امام بعد از من چه کسی باشد؟ یک فهرست فوق العاده جذّابی دارد که معلوم می‌شود پیامبر عزیز ما در طول دوران رسالتشان در مناسبت‌های مختلف ـ از روز اوّل تا روز رحلت ـ به این امر پرداخته‌اند.

پیامبر اکرم در مجلس رحلتشان ـ طبق احادیثی که هم در نُصُوص اهل سنّت و هم در کتاب‌های شیعه است ـ ‌فرمودند: قلم و دوات بیاورید، چیزی بنویسم که بعداً گمراه نشوید. در تمام این بخش‌ها سخن از دو یادگار است که اگر به هر دو تمسّک کنیم، گمراه نخواهیم شد: قرآن و عترت. عترت را پیامبر عزیز ما با علی بن ابی طالب (عَلَیهِ الصَّلَاةُ وَ السَّلَام) معرّفی می‌کند که برگزیده، ممتاز، سرشناس، شناخته‌شده و شخصیّت درخشان و خورشیدوَشی بود که در علم، تقوا، شجاعت، فداکاری، سیاست، بیان، بلاغت، عبادت، عشق، عرفان، حرف اوّل را در بین امّت اسلامی می‌زد و همه در این بخش‌ها اتّفاق نظر دارند.

 

واقعه‌ای برای تمام تاریخ

از آن جلسه‌ی اوّل که «أَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ» بود، نام علی (عَلَیهِ السَّلَام) به میان می‌آید تا روز آخَر. از بین این مجموعه‌ی اقدامات، اقدامی که اتمام حجّت به تمام معنای کلمه است، در هجدهم ماه ذی الحجّة، بعد از حجّةُ الوِداع به وقوع پیوست. داستانش را همه‌ی عزیزان ما می‌دانند. اگر هزاربار هم بشنویم و تعریف کنیم، باز هم دلمان آکنده‌ی از شوق برای شنیدن دوباره و چندباره و صدباره‌اش است. پیامبر اکرم حضور در این حج را برنامه‌ریزی کرد با اعلام اینکه این حج، حجّ پایانی من است و اینکه مرگ من نزدیک شده. دستور داد همه را از سراسر جامعه‌ی اسلامی خبر کنند. برای این منظور بهترین موقعیّت را انتخاب کرد: وقتی که حجّاج همه‌ی کارهایشان را انجام داده‌اند و می‌خواهند به سمت شهرها و دیارشان بروند. منطقه‌ی «جُحفه»[8] برای این کار انتخاب شد. آنجا اعلام کردند: همه جمع شوید، رفته‌ها برگردند و صبر کنید آنهایی که نیامده‌اند، برسند. بعد آن اجتماع بی‌نظیر و استثنایی شکل گرفت. حضرت دستور دادند از جهاز اُشتران منبری فراهم کنند تا همه بتوانند ایشان را ببینند. این فراخوان یک فراخوان غیرعادی است. کارها تمام شده و همه با شوق و اشتیاق به سمت منازلشان برمی‌گردند، امّا حالا باید برگردند. در این اجتماع عظیم و باشکوه که از همه‌ی شهرها و مناطق اسلامی آن روز در آن حضور دارند، پیامبر اکرم می‌خواهد حرفی را بزند و خبری را اعلام کند. این چیزی نیست که با مجموعه‌ی این خصوصیّات کسی از یادش برود. جالب اینکه پیامبر عزیز ما وقتی بالای منبر قرار می‌گیرند، تنها نمی‌روند. یک نفر را با خودشان می‌برند تا سخنانشان کاملاً تطبیق داده شود. آن خطبه‌ی مفصّل را می‌خوانند که جزء متن‌های بسیار زیبایی است که به عنوان خطبه‌ی غدیر شناخته شده است. آن خطبه‌ی مفصّل با آن مقدّمه، جلوه‌های ویژه و فصاحت و بلاغت و اوج و فرودهای زیبایی دارد. پیامبر بعد از گرفتن همه‌ی اقرارها درباره‌ی اصل رسالت و توحید و شهادت به توحید، شهادت به رسالت، دست علی بن ابی طالب را در برابر چشمان این جماعت از حج برگشته، تطهیرشده، پاک‌شده و مهیّا برای شنیدن، بالا می‌گیرند و این پیام، آخرین دستوری است که از جانب وحی به ایشان داده شد: «يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَ إِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَ اللهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ؛[9] اى پيامبر، آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده، ابلاغ كن و اگر نكنى پيامش را نرسانده‏اى. و خدا تو را از [گزندِ] مردم نگاه مى‏دارد». این آن پیامی است که اگر نرسد، انگار هیچ یک از پیام‌ها را نرساندی؛ یعنی با کلّ جریان رسالت برابری می‌کند. آنجا پیامبر اکرم دست علی بن ابی طالب را بلند کرد و اعلام داشت: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ، فَهَذَا عَلِىٌّ مَوْلَاهُ»، درباره‌ی شخص غایبی صحبت نکردند تا بعدها برخی ادعا کنند. بعد هم دعا می‌کند: «اَللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ، وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ، وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ، وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ؛ خدیا دوست بدار كسی را كه علی را دوست می‏دارد و با دشمنان علی دشمن باش و یاری كن كسی را كه یار و یاور علی است و واگذار [و كمك مكن] کسی را که علی را واگذاشته است». پیامبر اکرم به این مقدار اکتفا نکردند. دعا که تمام شد، وقتی فرود آمدند، عِمامه‌ی خودشان را به سر مبارک حضرت بستند. اینها همه نشانه‌ است. بعد خیمه‌ای در کنار خیمه‌ی خودشان برای علی بن ابی طالب (عَلَیهِ السَّلَام) زدند که همه به آن خیمه مراجعه و با علی (عَلَیهِ السَّلَام) بیعت کنند. بیعت برای آقایان و خانم‌ها هم تعریف شد که چگونه بیعت کنند. سه روز طول کشید تا همه بیعت کنند.

به این ترتیب پیامبر عزیز ما در غدیر با این کیفیّت و خصوصیّت در آن روز بزرگ، تکلیف آینده‌ی امّت اسلامی را مشخّص کردند. روی این جمله دقّت شود: این کاری بود که پیامبر در تمام سال‌های رسالتش انجام داد و غدیر اوج و قلّه‌اش بود. نکته‌ی مهم اینکه پیامبر اکرم در جریان غدیر، هم شخص و هم اشخاص را معرّفی کردند و تا وجود مقدّس حضرت مهدی (عَلَیهِ الصَّلَاةُ وَ السَّلَام و عَجَّلَ اللهُ تَعَالَی فَرَجَهُ الشَّرِیف) را معرّفی کردند؛‌ ولی ما فقط جمله‌ی «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ، فَهَذَا عَلِىٌّ مَوْلَاهُ» را نقل می‌کنیم. در این جریان بسیار مهم و سرنوشت‌ساز پیامبر عزیز ما شاخص ولایت الهی، وصایت و رهبری امّت اسلامی را ارائه کردند. لذا می‌توانیم بگوییم که در ماجرای غدیر نه فقط شخص معرّفی شد که شاخص معرّفی شد؛ منتها شخصی معرّفی شد که می‌شود گفت در یک کلمه به خلافت، امامت و پیشوایی شرف داد؛ یعنی علی (عَلَیهِ الصَّلَاةُ وَ السَّلَام). این‌طور نبود که خلافت، امامت، رهبری امّت برای علی شرفی باشد؛ او است که برای خلافت و رهبری شرف است.

 

شکر عید غدیر

امشب و فردا، باید روز شکر ما باشد. تمام اعمال عید غدیر، چه نمازش، چه روزه‌اش، چه هدیه دادنش، عیدی دادنش، نو پوشیدنش، همه‌ی اینها به منزله‌ی شکر این عید است. سند افتخار بزرگ این است که کشوری که امروز به مدد عنایت الهی، با همّت امام فهیم راحل عظیم الشّأن و با حضور شهدای عزیز و همّت مردمان عزیز ما، زیر این گنبد کبود به نام علی بن ابی طالب سکّه‌اش خورده و ولایت غدیر را دارد، این امّت است؛ لذا می‌توانند بگویند: «اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَةِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْأَئِمَّةِ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ؛ خداوند را شکر که ما را از متمسکین به ولایت امیرالمؤمنین (علیه السّلام) و اولاد پاکشان (علیهم السّلام) قرار داده است».



1. زمر: 30.

2. توبه: 128.

3. طه: 1 ـ 2.

4. کهف: 6.

5. شعراء: 214.

[6] . اشاره به حدیث یوم‌الدار که یکی از احادیثی است که شیعیان برای اثبات ولایت بلافصل امام علی (علیه السلام) بعد از رسول اسلام  به آن استناد می‌کنند. این روایت در منابع معتبر  شیعه و سنی ذکر شده است.

[7]. صحیح مسلم، کتاب فضائل الصحابه؛ صحیح البخاری، فضائل الصحابة.

[8] . جُحْفه، شهری کهن در عربستان، در نزدیکی کرانه‌های دریای سرخ که از میقاتگاه‌های حاجیان است و بین مکه و مدینه قرار دارد. جحفه در لغت به معنای جایگاه وسیع و پهناور است. سرزمین پهناوری که از یک سو به غدیرخم و وادی خرار و از دیگر سو به دریای سرخ منتهی می‌گردید.

9. مائده: 67.



لطفاً نظر خود را درباره این مطلب بنویسید:
نام :


پست الکترونیکی :

کد تصویر:

نظر شما : *