خدمت همهی عزیزان ایام پرنور ماه ربیع المولود را تبریک عرض میکنیم. فضای این ماه، از اول تا آخر، معطر به عطر ولادت پیامبر اعظم و امام صادق (علیهمالسلام) است و امیدواریم انشاءالله زندگی ما به برکت ولایت اولیاء، به برکت ولایت پیامبر اعظم و امام صادق (علیهمالسلام) برکت پیدا کند. امیدواریم انشاءالله فکر ما، معنویت ما، سیر و سلوک ما، اخلاق ما در رهگیریِ اندیشه و اخلاق و سلوک و سیرهی پیامبر اعظم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) برکت پیدا کند. اینکه ما میگوییم مبارک باشد، داریم دعا میکنیم، یک کلمهی تشریفاتی نیست، وقتی میگوییم تبریک عرض میکنیم، مبارک باشد، یعنی خدای متعال در پرتو شخصیت پیغمبر اکرم و تولای آن بزرگوار و امام صادق (علیهمالسلام) و تأسی به سیرهی اخلاقیِ آنها، قرار گرفتن در مسیر صراط مستقیمی که آنها ترسیم میکنند، انشاءالله خدا به ما، به فکر ما، به زندگی ما، به دنیای ما، به آخرت ما برکت بدهد.
مبانی کنشگری اجتماعیِ انسانِ مؤمنِ تراز
رسیدیم به قطعهای از نامهی سی و یکم که امام (علیهالصلاةوالسلام) دارد مبانی کنشگری اجتماعیِ انسانِ مؤمنِ تراز را ترسیم میکند. بعد از اینکه مبانی خودسازی را در او توضیح دادند، آن بخشی که مربوط میشود به زیرساختهای شخصیت که عرض کردیم عمدتاً بحث تقواست، آن هم تقوای قلب و رسیدگی به عمیقترین لایههای شخصیت و مراقبتهای دقیق در آن ساحت. مبانی اینها را از کلمهی «أَحْيِ قَلْبَكَ بِالْمَوْعِظَةِ»[1] حضرت چیدند.
موقف اجتماعی و زیست جمعی
بعد از آن امام (علیهالصلاةوالسلام) بلافاصله شما را در موقف اجتماعی وارد میکند، یعنی زیست جمعی. اکنون این جوان مؤمن در مناسبات اجتماعی قرار میگیرد، حالا تکلیفش چیست؟ وقتی در این مسیر قرار میگیرد، مخصوصاً با آن ملاحظهای که در بخش اول گفته شد؛ عمدتاً ملاحظه این بود که خیلی باید مواظب خودت باشی، مراقبت کنی، از قلبت، از مبانیِ شخصیتی خود، از خطورات ذهنی خود، باید اینها را مراقبت کنید.
ممکن بود یک برداشتی پیش بیاید که ما داریم دربارهی یک شخص منزویِ گوشهگیری که کاری به جامعه ندارد، یکجایی نشسته و مشغول ذکر و وِرد و فکر است، صحبت میکنیم. لذا حضرت بلافاصله وارد بخش زیست اجتماعی میشوند. درواقع آن لوازم اصلیِ یک زندگی اجتماعیِ فعال، آن هم مبتنی بر زیست مؤمنانه، یک کنشگری مبتنی بر موازین دینی، این گونه وارد میدان میشوند که این قسمت را برایتان خواندیم.
هندسهی کنشگری اجتماعیِ جوان مؤمن
از آنجایی که حضرت بلافاصله بعد از آن احتیاطهایی دادند «وَ أَمْسِكْ عَنْ طَرِيقٍ إِذَا خِفْتَ ضَلاَلَةً»[2] گفتند باید احتیاط کنی بعد شروع کردند به ترسیم آن زیست فعال، که زیست فعال حتماً باز نیاز دارد به یک مبانیای در شخصیت فرد که اینها را اینجا حضرت دارند محکمکاری میکنند. اینجا هندسه این مبانی خیلی دقیق دارد چیده میشود و خطوطش خیلی دقیق دارد طراحی میشود.
پرچمداری در امر به معروف
از اینجا که فرمودند: «وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ تَكُنْ مِنْ أَهْلِه»[3] حالا برو به میدان، حالا باید بروی به میدان و میدان رفتنت هم با این است که از معروف کوتاه نیایی. یعنی یک امر شناختهیشدهی نزد خدای متعال، شناختهشدهی نزد عقل، شناختهشدهی نزد مؤمنین؛ این چیزی نیست که تو راجع به آن بخواهی کوتاه بیایی، این که دیگر واضح است، تردید که نداری، سؤالی که نداری، پس حالا پرچم آن را بگیر، منتها نه اینکه کنار بنشینید که دیگران بخواهند به معروف عمل کنند یا احیاناً به معروف امر کنند، تو باید وارد میدان بشوی، نه فقط خودت باید در صدد عمل به آن معروف باشی، بلکه باید پرچمدار معروف بشوی. اگر پرچمداری معروف را کردی، در شخصیت تو بهصورت طبیعی اثرگذاری میکند و تو هم اهل معروف میشوی، از اینجا شروع کردند.
انکار و نهی از منکر
دوم: «وَ أَنْكِرِ الْمُنْكَرَ بِیَدِک و لِسَانِكَ»[4]، منکر که همیشه منکر است، بیحجابی که هیچوقت معروف نمیشود. اگر این نزد بعضی از عوام، بعضی از مردم معمولی مثلاً به یک امر شناخته شدهی مستحسنی تبدیل بشود، با عنایت به اینکه صریحاً خداوند تبارک و تعالی این را منکر میداند، این تأثیری ندارد. در اینجور موارد هنر انسان مؤمن این است که حتماً باید بین خودش و آن منکر نسبت درستی را برقرار کند، آن نسبت عبارت است از انکار، انکار اینجا به معنای تلاش برای اینکه او را هم به عنوان منکر بشناسند، تلاش برای اینکه جلوی اتفاقش را هم بگیرد.
اثر منفیِ بیتفاوتی نسبت به منکر
اینجا دیگر حضرت نفرمودند اثر نهی از منکر بهصورت طبیعی روی شخصیت انسانِ کنشگر و ناهی و آن کسی که دارد اینجا مواجه میشود منعکس میشود، چنانکه معروف همین نقش را دارد، لذا فرمود: «وَ أَنْكِرِ الْمُنْكَرَ بِیَدِک و لِسَانِكَ»[5] اینطور نباشد که در ارتباط با یک مسئلهی منکر در جامعه تو بیتفاوت باشی؛ نه بههیچوجه. این را رفقا حواسشان باشد، ما در ارتباط با چیزی که منکر است قطعاً هرگز نباید بیتفاوت باشیم. اگر انسان در ارتباط با منکر بیتفاوت شد سقوطش آغاز میشود و سقوطش هم سقوط آزاد خواهد بود، خیلی سریع است. یعنی در زمان نهچندان طولانی بهطورکلی نظام ارزشیاش بهم میریزد. وقتی نسبت به منکری که دارد در جامعه اتفاق میافتد، در خانوادهاش، در محیط مدرسهاش، در محیط اطرافش، در محیط زندگیاش یک منکری دارد رخ میدهد، او نسبت به آن منکر بیتفاوت باشد، این آغاز تحول ارزشی است، یعنی نظام ارزشیاش شروع میکند به آسیب دیدن و در قدم بعدی یک نوع سقوط باطنی را تجربه میکند که خودبهخود در زندگیاش هم آثار عجیب و غریبی به جای خواهد گذاشت.
مبانیِ جهاد
قرآن کریم در آیهی بعدیِ «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى»[6] میفرماید «التَّائِبُونَ الْعَابِدُونَ الْحَامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاكِعُونَ السَّاجِدُونَ»[7]، این شش ویژگی که تمام آن مربوط میشود به رفتار درونی و ساخت درونی شخصیت فرد، از توبه شروع میکند میرود تا «الراکعون الساجدون». آنوقت مبتنی بر این بافت درونی ویژگیهای اجتماعی و حضور فعال در جامعه را مشاهده میکنید «الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّاهُونَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ الْحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ»[8] یعنی اینجا الان دیگر کسی است که امر به معروف میکند، نهی از منکر میکند و خودش را حافظ حدود الهی میداند که این کلمهی «و الحافظون لحدود الله» یک مقدار بالاتر از مرحلهی آمر و ناهی است. پس چنین کسی میشود مؤمن واقعی که مورد بشارت الهی هست.
امام سجاد (علیهالصلاةوالسلام) حج مشرف بودند، شخصی خدمت ایشان آیهی «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى» را خواند، بعد به امام سجاد (علیهالصلاةوالسلام) گفت آقا کار بزرگتر و حساستر را گذاشتی آمدی حج؟ یعنی بروید به جنگ، به جهاد «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ»[9] آیهی جهاد است «أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَيَقْتُلُونَ وَ يُقْتَلُونَ وَعْدًا عَلَيْهِ حَقًّا فِي التَّوْرَاةِ وَ الْإِنْجِيلِ»[10]. حضرت فرمودند بقیهاش را هم بخوان، آن شخص آیهی بعدی را خواند «التَّائِبُونَ الْعَابِدُونَ الْحَامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاكِعُونَ السَّاجِدُونَ الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّاهُونَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَالْحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ»[11]، آقا فرمودند اگر آدمهایی با این خصوصیت پیدا کردی من حج را میگذارم و عازم میدان جنگ میشوم. ببینید مطلب این است، این مبانی، مبانیِ جهاد است.
مبارزه با ضد ارزشها، با تمام امکانات
«وَ أَنْكِرِ الْمُنْكَرَ بِيَدِكَ وَ لِسَانِكَ»، باید با همهی امکانات به میدان مبارزه با ضد ارزشها بروید. با کسی که اصرار دارد منکر را در جامعه انجام بدهد، باید بین تو و او یک فاصلهی جدیای قرار بگیرد، «بَايِنْ مَنْ فَعَلَهُ بِجُهْدِكَ» روی این مسئله اصرار داشته باشید، با آنها قاطی نشوید. اگر جوان یکوقت با آنها نزدیک بشود عملاً ممکن است به دام آنها بیفتد، توضیحاش را قبلاً عرض کردیم.
«وَ جَاهِدْ فِي اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ» یک کوششِ خیلی جدیِ خالص را در راه خدای متعال پیشهی خودت قرار بده که گفتیم در جهاد، کوشش خستگی ناپذیر و خالصانه در برابر دشمنان خدا، این میشود جهاد، حالا چه فرهنگی باشد چه اجتماعی باشد چه سیاسی باشد چه اقتصادی باشد، تمام آنها را هم پوشش میدهد. منتها این خصوصیات در آن هست. کوشیدن است، ولی یک کوشش عادی نیست، تمام توان را به میدان بردن است، یعنی سختکوشی است و جهتگیریاش کاملاً دینی است، انگیزهاش برای خدای متعال است، در مقابل دشمن است، سینه به سینهی دشمن است و میرود به جنگ.
این میشود جهاد، حالا از هر قسمی از آن باشد، فرهنگی باشد، علمی باشد، اقتصادی باشد، سیاسی باشد. حسب زمان گاهی هم همهی اینها با همدیگر است، میگویند در برابر جنگ ترکیبی دشمن باید جهاد ترکیبی از طرف مؤمنین برنامهریزی بشود. پس این بحث مجاهدت یعنی تو حواست به دشمن هست که دشمن دارد کجا قرار میگیرد، دارد چه نوع برنامهریزیای میکند، درست در برابر او صفآرایی میکنی و در صدد خنثی کردن توطئههای او و ضربه زدن به او و مهارش هستی.
انتخاب جهادِ برتر
این کنشگری که میگوییم جوانِ مؤمنِ تربیتشدهی در دستگاه تربیتی امیرالمؤمنین (علیهالسلام)، این گونه است. حضرت جهاد برتر را با کلمهی «حَقَّ جِهَادِهِ» که از آیات قرآنی است هدفگذاری کردند که آیهی سال اتحادیه هم هست، «وَ جَاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَاكُمْ»[12]. اینجا این کلمهی «حَقَّ جِهَادِهِ» یعنی در این انتخاب مرتبهی جهاد، عالیترین سطح آن را هدفگذاری کن، خودت را ملتزم کن که تو جزء آن مجاهدان خط مقدم باشی از جهت اخلاص، از جهت برنامه، از جهت قدرت، قوّت، توان، اثرگذاری، این خصوصیات را داشته باشی که بتوانی دشمن خدا را مهار کنی.
سرزنش، از شگردهای زمینگیر کنندهی شیاطین
بعد فرمود: «وَ لَا تَأْخُذْكَ [فِي اللَّهِ] لَوْمَةُ لَائِمٍ»[13] این «لَوْمَةُ لَائِمٍ» هم خاطرتان هست مربوط به آیهی سالِ یکی دو سال قبل است که آنجا هم مسئلهای که مطرح میشود همین است «يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ لَا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ»[14] که باز به همین معناست. سرزنش از شگردهای زمینگیر کنندهی شیاطین است که درواقع میشود گفت شاید بخش اصلی نبردی که بر علیه انصارالله و یاران خدا و یاران دین خدا دارند همین بخش جنگ روانیاش است که با تبلیغات آنها را تخلیهی روحی کنند، انگیزهشان را کم کنند، آنها را زمینگیر کنند.
اینجا دارد میگوید «وَ لَا تَأْخُذْكَ [فِي اللَّهِ] لَوْمَةُ لَائِمٍ» وقتی در راه خدا میروی جلو، هرکی هرچی گفت بگذار بگوید، «در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم / سرزنشها گر کند خار مغیلان غم مخور»، یعنی این خار مغیلان هست، این مزاحمتهای مسیر هست، فراز و نشیب هست، بالاخره خیال نکنی از این چیزها راحت میشوی، اینها جزء این مسیر است. حالا ازجملهی آن مزاحمتها مزاحمتهایی است که روان تو را بهم میریزد، یعنی میآید روی اعصاب تو، اینقدر بالاخره سرزنش و اینها میکنند.
مثلاً الان بچههای ما در محیطهای مدرسه یا در محیط خانواده خیلی در معرض «لَوْمَةُ لَائِمٍ» هستند. واقعاً خیلی جدی است، خودشان میآیند به من میگویند همه دنبال زندگی هستند، دنبال درس هستند، دنبال کار هستند، دنبال پول هستند، دنبال آینده هستند؛ مثلاً در خانواده، در مدرسه، اینها فکر میکنند شما دارید وقتتان را تلف چی میکنید؟ انجمن اسلامی یعنی چی؟ ما سنگر فرهنگی هستیم یعنی چی؟ میخواهید چیچی کنید؟ این حرفها کدام است؟ در خانه که فوری هم میگویند الان مثلاً انجمن اسلامی به شما چی میدهند؟ حالا کاری حتی به هزینههایش ندارند، اول سؤال میکنند که به تو چی میدهند؟ اگر تو بگویی آنجا به ما چیزی نمیدهند اصلاً کل ماجرایت را خط میزنند، اگر بگویی ضمناً ما اگر برویم انجمن اسلامی اذیتمان هم میکنند، یک دردسر هم در مدرسه برای ما درست میکنند که دیگر هیچی، اصلاً چه توجیهی دارد، تو حتماً عقلت را کلاً از دست دادی. از این کلمهها خیلی میگویند، عقل نداری، عقلت را از دست دادی، بیعرضه هستی، خلاصه این همان سرزنشها است.
حالا این سرزنشها یکوقت در خانه است، شیاطین از زبان مثلاً فامیل و خدای نخواسته گاهی پدر و مادر، گاهی دوستان و اینها هستند. در مدرسه از زبان بعضی از معلمها و بعضی از دانشآموزهای دیگر الی ماشاءالله. مثلاً میگویند بچه بنشین درسَت را بخوان به تو چه ربط دارد این چیزها را وارد میشوی، از این حرفها. در محیط اجتماعی همینطور، در فضای مجازی همینطور، یعنی آنها هرجا که بتوانند برای تخلیهی روانی و کاهش تابآوری روحی و روانیِ مخاطب عملیات میکنند. گاهی تأثیر این عملیات خیلی بیشتر از عملیات نظامیِ میدان است، چون روحیه را خراب میکند.
حالا آنجا فرمود «يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ لَا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ»[15] اصلاً به این چیزها هیچ نمیترسند، اینجا هم حضرت میگویند «وَ لَا تَأْخُذْكَ [فِي اللَّهِ] لَوْمَةُ لَائِمٍ»[16] نکند این «لومة لائم»، سرزنش سرزنشگرها تو را بگیرد که خیلی حرفهای طراحی میشود که خیلی میزند، حسابشده روی آن کار میکنند، فنی، حرفهای، هنری، روی آن کار میکنند، یک ملامت عادی نیست. تو چه سپری باید داشته باشی که اینها در تو اثر نکند. «لَا تَأْخُذْكَ» نکند تو را بگیرد، وقتی در راه خدای متعال داری میروی اینها مانع بر سر راه تو محسوب نشود و روح تو را، روان تو را آزرده نکند و انگیزهی تو را کاهش ندهد.
ریسکپذیری و خطرکردن در فرآیند تربیت
ببینید امام (علیهالصلاةوالسلام) دارد کاملاً هندسهی کنشگری اجتماعیِ جوان مؤمن را ترسیم میکند تا این مبانی کنار هم قرار بگیرد. فرمود «وَ خُضِ الْغَمَرَاتِ إِلَى الْحَقِّ حَيْثُ كَانَ»[17] در مسیرِ شما خطرگاههای زیادی پیش میآید. «غمره» بهمعنای گرداب است یا محیطی که آب فراوانی که حرکتهای خیلی عجیبی دارد، آن میشود «غمره» که معمولاً پر مخاطره است، بخواهند یک خطری را به ما بگویند از این کلمه استفاده میکنند، جمع هم که بسته بشود دیگر چه شود. امام (علیهالصلاةوالسلام) میگویند اتفاقاً تو باید خودت را به متن این خطرها بیندازی «وَ خُضِ الْغَمَرَاتِ إِلَى الْحَقِّ حَيْثُ كَانَ»، هرجا که باشد باید بروی به میدان و باید خطر کنی.
اساساً شما در فرآیند تربیت باید ریسکپذیری و خطرکردن را جزء متن برنامهتان بیاورید، این یک چیز بیرونی نیست که شخص بتواند تصمیم بگیرد و آن دشواریهای تصمیم را هم بپذیرد، این گونه است که شخص شجاع بار میآید. از جوانی، از همین سنینی که بچهها با ما مرتبط هستند، بچهها با خطر کردن، با رفتن به میدان مخاطرات بهصورت منطقی آشنا بشوند، این بشود جزء طبعشان که این نیاز به کار دارد.
البته بچهها از این جهت با هم یکسان نیستند، بعضیها بهلحاظ ژنتیک، بهلحاظ مبانی وراثتی، این چیزها در آنها قویتر است، راحتتر وارد میدان میشوند تا بخواهند احیاناً خطر کنند و ریسک کنند. ولی بعضیها را اگر دیده باشید خیلی محتاط و ترسو هستند، بچهها با هم از این جهت یکجور نیستند، محیط خانواده اینها همه اثر دارد. اما ما در آن چرخهی تسهیلگریِ آراسته شدن بچهها به ارزشها که کار انجمن اسلامی است، اینجاها باید بتوانیم مسیر را به شکلی طراحی کنیم که بچهها با خطر کردن، با تصمیمات مهم اُنس بگیرند.
مثلاً شما وقتی که به این بچه میگویید که این ذهنیتی که اکنون در مدرسهی شما هست، بعداً با عملیات سال گذشتهی دشمن یک مقدار این تخریبِ محیط برای اقدامهای انقلابی و اینها بیشتر هم سرعت گرفته، بعضی از این مخاطبهایی که الان در مدرسه هستند همانهایی هستند که روی دیوار مینوشتند و احیاناً فلان فعالیت را هم انجام میدادند و یا شعار میدادند، در این محیط وقتی که میگویید شما بیا برو مثلاً بایست یک نمایشگاه مدرسهی انقلاب بزن یعنی چه؟ این همان «خضع الغمرات» است. حتماً ذهنتان نرود سراغ یک چیزهای خیلی پیچیده و اینها، از همین قبیل است، بنابراین بچه میرود میایستد انجام میدهد، یک تبعاتی هم برایش دارد، حالا از همان حرف و حدیثها بگیرید تا احیاناً اینکه آیا این کار خوب درمیآید، خوب درنمیآید، آیا من موفق میشوم این کار را خوب انجام بدهم یا نه؟ وقتی شما این را آماده میکنید که سر صف بایست جلوی همه این مطلب را بخوان، در نسبت دانشآموزی «خض الغمرات» است، یعنی خودت را بینداز وسط این میدان، بایست با شجاعت یک مطلبی را، مطلب ارزشی را، یک مطلب انقلابی را برو جلوی همه بایست سینهات را هم سپر کن، صدایت را هم چاق کن، خیلی محکم مطلب را مطرح کن، این یعنی «خض الغمرات».
از اینها شروع میشود میرود تا جلو. باید بتواند تصمیم بگیرد، وقتی باور کرد این راهی که من دارم میروم راه حق است دیگر برایش مهم نباشد، این نکته کلیدی است، دیگر برایش مهم نباشد، بگوید حالا این وظیفهام است انجام میدهم، کارم کارِ درست است، مبنایش محکم است، از جهت دینی وظیفهام است، از جهت انقلابی وظیفهام است، این کار دیگر شکی در آن نیست. وقتی که به صحت این راه یا اقدامی که میخواهد انجام بدهد، به درستیِ آن کار یقین پیدا کرد، آمادهی سرمایهگذاری برای آن باشد؛ این سرمایهگذاری چگونه آغاز میشود؟ با اینکه خودش را بیندازد وسط آن کار، وسط آن میدان. وَالا همیشه باید بیاید در حاشیه و از آن کنارها عبور کند، دیگر باید بزند به جاده، برود وسط میدان. حالا یک مقدار اذیت هم میشود، بله؛ گفت شما اگر خواستید شنا یاد بگیری باید یکخرده آب استخر را هم بخوری، یکجایی احساس میکنی نفسات هم دارد بند میآید، نه در حدی که خطر جانیِ آنچنانی داشته باشد، بالاخره هستند نجات غریق و فلان و اینها، ولی خب بالاخره اینطور نیست که یک کسی همینجوری شناگر بشود، باید خودش را بیندازد در آب و این امواج بیاید بالا سرش، آن احساس ترس و اینها از او بریزد تا بتواند بالاخره به آن مهارت برسد.
این جمله خیلی کلیدی است، «حَيْثُ كَانَ» هم میدانش را فراخ قرار داده، هرجا که حق هست در کنارش باش و برای آن سرمایهگذاری کن، هرجا حق هست برای آن خطر کن «وَ خُضِ الْغَمَرَاتِ إِلَى الْحَقِّ حَيْثُ كَانَ». جالب است بچههایی که با این مقدمات شکل میگیرند میآیند جلوتر؛ مثلاً شما اگر این را در دانشگاه میبینی فرق میکند، در محیط اجتماعی، در محیط کار وارد شده فرق میکند. من مکرر دیدم، مثلاً اخیراً یکی از بچهها را دیدم که آمده و تقریباً شغل خودش را که یک شغل خیلی نان و آب داری بود بهطور کلی از دست داد، حالا نقطه سر خط. بعد هم یک بچهی مجرد هم که نیست، زندگی دارد، زن و بچه دارد، ولی مطلبش چیست؟ مطلبش این است که آقا من اگر بخواهم این جایگاهی را که الان دارم حفظ کنم حتماً مبتلا به گناه و حرام و امثال اینها میشود. یا باید بایستم و آلوده بشوم یا باید مبارزه کنم، خط اول مبارزهام این است که من را از آن کار اخراج میکنند و همین حقوق ماهانهام هم قطع میشود. آنوقت میبینی این آدم تصمیم میگیرد، اصلاً تردید نمیکند. نمونهها هم داریم که تردید کرده و مانده و خراب شده، یعنی نمیتواند به وقت تصمیم بگیرد تا بتواند پای مبانی اعتقادیاش که حق، معروف، ارزشهای الهی و شناختهشده است بخواهد بایستد. حالا این ایستادنِ انواع و اقسام چیزهای خودش را دارد.
مواجههی عمیق و جامع با دین
امام (علیهالصلاةوالسلام) از اینجا وارد یک نکتهای میشود که این نکته یک نکتهی اساسی است که نباید از کنار آن به آسانی گذشت. آن نکته عبارت است از اینکه رابطه شما با دین به عنوان یک کل چیست؟ آیا رابطهی شما رابطهی سطحی است؟ رابطهی ناقص است؟ یا رابطهی کامل و رابطه عمیق است؟ فرق میکند که شما چه نسبتی با دین داشته باشید. طبعاً این مسیر مطلوب وقتی در نسبت بین شما و دین به عنوان مجموعهای که خدای متعال میپسندند؛ یعنی حاوی چیزی است که نقشهی راه شماست، مسیر را به شما نشان میدهد، منازل راه را به شما نشان میدهد، زندگی شما را تنظیم میکند، مناسبات شما را تنظیم میکند، مناسبات فردیتان، اجتماعیتان، مناسبات طبیعیتان، همه را مطابق با رضای خدای متعال به سامان میکند، اسمش میشود دین. شما با این دین چه نسبتی داری؟ بعضی وقتها نسبتهای ما خیلی نسبتهای سطحی و ناقض است، یعنی مثلاً یک بخشی از دین است، مثلاً یک گوشههایی از دین به گوش ما خورده یا شناختیم. آنجا جایی است که انسان هم در مسیر گرفتار کجتابیها خواهد شد، گرفتار انحرافها خواهد شد، هم در مسیر کم میآورد. آن شوق و آن علاقه و آن رغبت و آن محبت در او به اوج نمیرسد، هیچوقت ایمان را عمیقاً درک نمیکند. راهش چیست؟ راهش این است که مواجهه شما با دین، از جوانی مواجههای عمیق و جامع باشد. نه اینکه مثلاً حالا من از فلانی شنیدم؛ میگوییم آقا این را از کجا میگویی؟ میگوید شنیدم. نگاه شما به دین یک نگاهِ کلنگر در جامعنگری باشد، نه اینکه مثلاً «نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ»[18] یعنی این گوشهاش را مثلاً من قبول کردم، این را شناختم، آن یکی را نه، اینجوری هم نباشد. راهش چیست؟ راهش یک کلیدواژه است که خیلی فوقالعاده است؛ «تفقه».
اینجا امام (علیهالسلام) از همین کلیدواژه استفاده میکنند میگویند «وَ تَفَقَّهْ فِي الدِّينِ»[19]، ببینید این را امام کجا دارد میگوید؟ وسط دعوا، یعنی درست میدان کنشگری. این طرف امر به معروف است، آن طرف نهی از منکر است، آنطرف دشمن دارد ملامت میکند، این طرف تو داری به خط میزنی. وسط این میدان میگوید من ضمناً یک عملزده را نمیخواهم، کسی را میخواهم که عملگرا باشد. فرد عملزده فقط باید همینجور فعالیت کند ولی فعالیتهایش مبانیِ فکریِ استوار و محکمی ندارد، لذا اگر چهارتا شبهه بیندازند جلوی او که بگویند آقا تو اصلاً برای چه داری این کار را میکنی؟ کجا میروی؟ یکدفعه توقف میکند، مثلاً وسط این معادلات یکدفعه ایستاده. امام (علیهالسلام) دعوت به «تفقه» میکند.
در روایت مشهوری دارد که وسط جنگ شخص آمده به امیرالمؤمنین (علیهالسلام) میگوید دربارهی فلان موضوع برای من توضیح بده. همهی اطرافیان به آنها بر خورده بود که آخر الان وقت این حرفهاست؟ حضرت فرمودند خب ما اصلاً داریم برای همین مسئله میجنگیم، ما برای همین قضیه داریم اینجا مجاهدت میکنیم.
تربیت در میدان
ببینید وسط این میدان عمل امام (علیهالسلام) سخن از اندیشهی قوی، مواجههی عمیق، خردمندانه و کلنگر با دین، این را اینجا حضرت مطرح میکند. میدانید این به ما چه پیامی دارد؟ ضمن اینکه به ما این پیام را میدهد که یادتان باشد مسئلهی تفقه و دینشناسی و آن حوزهی شناختی، دارای یک اهمیت بسیار زیادی است، ضمناً دارد به ما یادآوری میکند که شما مسئلهی تفقه را نباید جدای از زیست میدانی و عملیاتی بیاورید. چون بعضیها اینطور هستند، میگویند حالا فعلاً ایشان تشریف ببرند بشناسند تا بعد. حضرت، از اول با این قصه مخالفت کردند، یعنی از آنجایی که فرمود «وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ تَكُنْ مِنْ أَهْلِه»[20] دارد یک راه دیگری را باز میکند، اسمش را ما به اتفاق همدیگر گذاشتیم «تربیت در میدان». من هم قبلاً از اینها یک اسم برایش گذاشتم به نام «تربیت حماسی».
این جنس تربیت، تربیتی است که وسط میدان اتفاق میافتد. نه اینکه حالا ما فعلاً ایشان را برداریم ببریم یک دورههای اندیشههای اسلامی، اندیشههای دینی، اینها را برایش بگذاریم قشنگ حالا کامل بشود تا بعد بخواهد بیاید تشریف ببرد به میدان. تا بعدی دیگر خیلی چیزها را این از دست میدهد، یعنی فرصتهای تعمیق مبانی فکریاش را از دست میدهد.
اندیشهها در میدان عمل تعمیق میشوند و عمل در محیط اندیشه است که ورز داده میشود، رونق میگیرد، بالا میرود و صعود میکند. اینها دستشان در دست هم است، شما نمیتوانید اینها را از هم جدا کنید، انتزاعی درست کنیم برویم حالا فعلاً مثلاً یکسری کارهای فکری انجام بدهیم تا بعد نوبت حضور اجتماعی و اثرگذاریها برسد.
مواجهه فقیهانه با دین
وسط این میدان حضرت میگوید «و تفقه فی الدین»[21]. این را یادت نرود، تو باید مواجههات با دین مواجههای فقیهانه، متفقهانه باشد. هیچوقت این نباید از دستور کارت کنار برود، دینشناسی آن هم دینشناسی با کلیدواژهی تفقه، که به معنای عمق است، عمقنگری به ضمیمهی آن نگاه کل تا بتوانی چهرهی کلیِ دین را ببینی، آن سیمای دین را بتوانی تماشا کنی، این ارتباط باید بین شما و دین شکل بگیرد.
قرآن کریم یکجا کلیدواژهی تفقه را استفاده کرده که دعوت به تفقهِ تخصصی است، که امروزه ما اصطلاحاً میگوییم فلانی رفته فقیه بشود. آنجا سخن از این است که چرا جمعی از شماها «فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ»؛[22] حالا به تعبیر امروزیاش معنایش این است، چرا یک عدهای از شما نمیروند طلبه بشوند؟ مسیر طلبگی مسیر تفقه تخصصی است، این میرود دینشناسی تخصصی پیدا کند تا بعد بتواند در این زمینه پرچمداری کند و مشعل هدایت باشد، اندیشههای دیگران را، اعمالشان را هدایتگری کند، که آن میشود یک عنوان خاص.
در روایات ما و در کلمات اولیاء خدا کلمهی تفقه به معنای عام فراوان استفاده شده، یعنی دعوت شدند. مثلاً آنجایی که دیدید امام صادق (علیهالصلاةوالسلام) میفرماید ای کاش ببینید این عمومی است، برای یک عدهی خاصی نیست، حضرت فرمودند ای کاش من شمشیر میگرفتم بالاسر جوانهای شیعه تا بروند دنبال تفقه. این معنایش این نیست که بیایند همه بروند مثلاً طلبه بشوند، این همان معنای دوم است، معنای تفقه عمومی است نه تفقه تخصصی. تفقه عمومی از جنس واجب عینی است نه از جنس واجب کفایی، یعنی همه را در بر بگیرد، اگر همه را دربرنگیرد که حضرت نمیخواهند بالاسر همهشان با شلاق یا شمشیر بروند سراغشان که اگر کوتاهی کنند اینها را به زور به میدان بیاورند، میخواهند اهمیت مسئله را برسانند، یعنی چقدر مسئله مهم است، اگر لازم شد برایش ما زور کنیم، یک فشاری بیاوریم، این کار را باید انجام بدهیم تا عموماً جوانهای ما، جوانهای شیعه بیایند در مسیر تفقه قرار بگیرند. این تفقه، تفقهِ عمومی است، تفقهِ عمومی که شد میشود واجب عینی نه واجب کفایی. آن تفقه تخصصی واجب کفایی است. یک عده بروند به آن معنا فقیه بشوند این وظیفه از سایرین برداشته میشود، درست مثل اینکه یک عده بروند طبیب بشوند، درست مثل اینکه یک عدهای بروند مثلاً معلم بشوند، مهندس فلان بشوند، نیازمندیهای واجب جامعه را بخواهند تأمین کنند. پس آن مسئلهی خاص است. اینجا که امام (علیهالسلام) میفرماید «و تفقه فی الدین» از همان معنای دوم است، یعنی معنای عام است. تفقه عمومی است که هرکسی باید برود سراغ آن، منتها گاهی تأکید میشود، اینجا تأکید شده است.
راجع به دین سطحینگر نباشید
بهترین فرصت برای تعمیق شناختهای دینی دورهی جوانی است، بهترین موقعیت برای اینکه انسان منظومهی فکریاش مبتنی بر جهانبینی الهی و جهانبینی توحیدی شکل بگیرد دورهی جوانی است و این فرصت نباید از دست برود.
مخاطب حضرت جوان است، میفرماید «و تفقه فی الدین»، راجع به دین سطحینگر نباشید، روی شنیدهها اکتفاء نکن، باید بروی در مسیر تفقه. آنوقت تفقه ادوات خودش را دارد، باید برایش وقت بگذاری، باید مطالعه بکنی، باید کلاس بروی، استاد ببینی، تفکر کنی، باید فکرت را به کار بیندازی. لذا جالب است شما دیدید در همین رسالههای عملیه، از همان ابتدا تکلیف همه را روشن میکند میگوید اصول اعتقادی تقلیدپذیر نیست، یعنی باید هرکدام از شما خودتان بروید این را بهدست بیاورید، این میشود همان تفقه. راجع به مبدأ تعالی خودتان باید بروید برسید، راجع به معاد باید خودت بروی برسی، راجع به وحی، راجع به نبوت، خودت باید بروی برسی، راجع به امامت بروی برسی و این رسیدن نیاز به مطالعه دارد، نیاز به استدلال دارد، نیاز به درنگ دارد، نیاز به مباحثه دارد، کار میبرد، همینجوری یک آمپول نیست که به یک کسی تزریق کنند بگویند آقا شما حالا دیگر متفقه شدی، این کار میبرد.
حالا زمانهی ما زمانهای است که مسئله حساستر شده، یعنی هرچی جلوتر میرویم دینداری دشوارتر میشود، به همین نسبت دینشناسی واجبتر میشود. یک زمانهایی بوده شما با یک حدی از تفقه، از دینشناسی، کارتان راه میافتاد میتوانستی گلیم خودت را از آب بکشی، اما در زمانهی ما بهخاطر شرایط اجواء و فضاها و جوّ فکریای که وجود دارد، سؤالاتی که وجود دارد، ابهاماتی که توسط دستگاه شیطان تولید میشود و بهخاطر اینکه اساساً سطح فهم عمومیِ بشر ارتقاء پیدا کرده، در یک چنین زمانهای مسئلهی تفقه حساستر شده است.
حساسیّت مسئلهی تفقه و دینشناسی
مثلاً یک قرن پیش نیست که فلان میزان شناختها نسبت به خدای متعال، نسبت به معاد، نسبت به وحی، نسبت به امامت و امثال اینها کفایت میکرد، اکنون یک سطح خیلی بالاتری را ما نیاز داریم، شرایط این را به ما میگوید، در آینده هم این اتفاق جدیتر میشود. البته این پیام خوبی دارد، شما شنیدید حتی در قرآن، در کلمات اولیاء خدا هم هست، گفتند در آینده یک کسانی میآیند که آدمهای ژرفکاوی هستند، متعمق هستند، سورهی توحید مال آنهاست، فرمودند سورهی توحید را برای آنها گذاشته، جواب سؤالهای آنهاست. فرمودند آیات آخر سورهی مبارکهی حشر مربوط به آنهاست که در آخرالزمان و در آیندهها میآیند، نیازمندیهای خداشناسیِ آنها را دارد تأمین میکند «هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ»[23]. فرمودند آیات اوایل سورهی مبارکهی حدید دارد نیازهای اینها را تأمین میکند.
قوم اول هم برداشت خودشان را داشتند ولی این آیات تعبیه شده برای یک زمانی که این نیازها، نیازهای جدیتری است. ما هرچه جلوتر میرویم طبعاً به دلایل خیلی زیاد این نیاز جدیتر میشود. اکنون در یک چنین موقفی قرار داریم، لذا مسئلهی تفقه و مسئلهی دینشناسی اصلاً نباید دست کم گرفته بشود.
یادتان باشد کسانی که گرفتار سطحینگریِ در دین باشند و شناختهایشان شناختهای منضبط و قوی و عمیقی نباشد، عقلشان را خاضع نکرده باشد، اینها میبُرند. اینقدر هجوم زیاد است، اینقدر دامنهی جاذبههای نفسانی، جاذبههای شیطانی، شبهات، شبهه و شهوت دارد گسترده میشود که فقط کسانی میمانند که متفقه باشند. آدمهایی که سطحینگر هستند، با احساسات آمده با احساسات هم مرخص میشود و میرود، با یک موج احساساتی آمده با همان احساسات هم خواهند رفت. بنابراین تفقه همیشه خواست اولیاء خدا و خواست شریعت است که میگوید رابطهتان با من رابطهی سطحی نباشد، من را بشناسید. شارع اعظم، خدای متعال، خالق عالم، رب العالمین میگوید من را بشناسید، نمیخواهم با من رابطهی سطحی داشته باشید. هرچقدر هم بیایید میدانش هست، لذا دعوت به تفقه است.
بنابراین همین دعوت که دعوت جدیِ خدای متعال و اولیاء خدا است و از اول همیشه بوده، امیرالمؤمنین (علیهالصلاةوالسلام) این حرکت تربیتی را اینجا به عنوان یک گزارهی جدی در متن میآورند. حالا در ادامه خواهید دید اصلاً به این موضوع میپردازند، جوانبش را باز میکنند و در عین حال خود حضرت کمک هم میکند. دو جمله برویم جلوتر، حضرت ابواب دینشناسی را اینجا باز میکند.
تقویت انگیزه و تسهیلگری، مأموریت اصلی انجمن اسلامی
در زمانهی ما این موضوع تفقه جدی و جدیتر میشود و باید این را جدی گرفت و درست در سن مناسب، در موقعیتهای مناسب، باید این باب باز شود. کار انجمن اسلامی تقویت انگیزه و تسهیلگری است، چه در نظام فکری چه در نظام ارزشی و چه در عمل. این را همیشه تأکید میکنیم تا هم رسالتمان یادمان بیاید هم ضمناً بدانیم همهی مسئله به گردن یک چیزی به نام انجمن اسلامی نیست، یک بخشی از این مسئله متوجه انجمن اسلامی است.
از روز اولی که انجمن اسلامی ساخته شده با تفکر ساخته شده است. با کار فکری و معرفتی عجین بوده است. بلکه یکی از علتهای اصلی شکلگیری انجمنهای اسلامی در مدرسهها کار فکری بوده، کار فکری به هردو معنا، یعنی به این معنا که هم خود این بچهها بتوانند ساخته بشوند، باید قوی باشند، از جهت دینشناسی صاحب مبنا باشند، و هم بتوانند در محیط مدرسهی خودشان پرچم تفکر دینی را برافراشته کنند. همیشه هم در دستور کار بوده، هیچوقت از دستور کار خارج نشده است. گاهی یک فراز و فرودهایی بوده ولی همیشه بوده که اوج آن در جریان خیمههای معرفت بود که اصلاً طوری شده بود که کل اتحادیهی ما را در محیطهای مدرسهای با خیمهی معرفت میشناختند.
کلیدواژهی خیمهی معرفت مخصوص اتحادیه است. البته بعد دیگران استفاده کردند، مثلاً یک وقتی میرفتیم میدیدیم در این اقطاب امامزادهها نوشتند خیمهی معرفت، اشکالی ندارد، از این استفاده کردند، ولی اصل این کلیدواژه مربوط به اتحادیه است. خود بنده در دههی هفتاد باب این حرفها را در اتحادیه به شکل جدیتری باز کردم.
جدیّت مضاعف در رسالت اصلی انجمن اسلامی
به نظر میرسد در شرایط فعلی یک مقدار ما در این قسمت داریم ضعیف عمل میکنیم، البته دوستان دارند زحمت میکشند کارهایی انجام میدهند؛ شکر الله مساعیهم و مساعیکم، این زحمتهای شما قابل درک است، انشاءالله خدای متعال هم اجر بدهد، ولی اینکه فعلاً هستیم کافی نیست باید فکرهای تازهای بکنیم، خیلی از موضوعات ما باید بهروز بشود، موضوعات فکریِ ما در اتحادیه باید بهروز شود، منابعمان، محتوایمان، محتواهای جدیدتر مورد نیاز باید جدیتر گرفته بشود، اینها را باید جدی گرفت.
اخیراً مسائل فکری یک مقدار چالشیتر شده، به اعتبار اینکه میخواهند انقلاب اسلامی را بزنند روی محور شبهات دارند بیشتر کار میکنند، دارند خیلی جدی از زوایای مختلف کار میکنند، درون دینی، برون دینی، محیطی، محاطی، همهجوره دارند به آن میپردازند. در یک چنین مواقفی، مجموعههایی مثل ما که ضمناً یک چرخهی مستمر ارتباطی و تربیتی و فکری هم با بچهها دارند رسالتشان جدیتر است.
فرصت رونقبخشی به بحثهای معرفتی
علائم آن هم این است که بچهها الان میخواهند. مثلاً این چیزها در اردوی تشکیلاتی ما خودش را بیشتر نشان میدهد. مثلاً امسال در اردوگاه شهید باهنر، در جریان کنگره که بچهها آمده بودند، در مراجعاتشان به بنده، سهم توقعات معرفتیشان خیلی بیشتر از قبل بود، این را بنده میتوانم تشخیص بدهم که این سالها را دارم نگاه میکنم. مواقعی بود که ما باید میرفتیم این حرفها را با خواهش و تمنّا برای بچهها توضیح میدادیم که آقا این لازم است، این ضروری است. الان بچهها آمدند با من راجع به مسیرهایش مباحثه میکنند، این خیلی شوقآفرین است و نشان میدهد یک فرصت است. بعد از این طرف و آن طرف هم که خوشبختانه بعضی از بچههای مجموعههای مؤمن سیر مطالعاتی پیشنهاد میدهند، مثلاً دوره میگذارند. فضای مجازی هم که خودش یک عالمی شده، ثبت نام میکنند، دوره تشکیل میدهند، ارائه میکنند، بعضیهایشان البته آدمهای مطمئن و امینی هستند، خیلیهایشان هم نه، آدم نمیداند در آخر از کجا سردرمیآورند. به ما مراجعه میکنند میگویند آقا ما از مجموعهای بهنام انجمنهای اسلامی و اتحادیه توقع داریم در این زمینه به ما کمک بیشتری کند، به ما محتواهای امین برسانید، ما را روشن کنید، میگویند ما این سؤالات را میخواهیم جواب بدهیم، میخواهیم مبانی فکریمان را تقویت کنیم چی مطالعه کنیم؟ این یک فرصت است و اتحادیه از این فرصت نباید عبور کند.
میشود این فرصت را تبدیل کرد به یک فرصتی برای رونقبخشی به بحث خیمههای معرفت تا حوزهی معرفتی را رونق بدهیم، محتوا بدهیم، مسیر بدهیم، راهنمایی کنیم. خوشبختانه دست ما نسبت به دههی هفتاد بازتر است. حتی ما یک زمانی شروع کردیم به نوشتن نظام فکری، دیدیم مثل اینکه خودمان باید بنشینیم یک چیزهایی تدوین کنیم.
مراجعه به آثار و مجموعههای استوار و محکم
مجموعههای استوار و محکمی مثل آثار شهید مطهری (رضواناللهتعالیعلیه) در اختیار ماست، این خیلی باید قدرشناسی بشود. از منابع تفقه دینی در زمانهی ما بدون تردید آثار علامهی شهید مطهری (رضواناللهتعالیعلیه) است که برای جوانها میتواند پیشبرندگی داشته باشد و مبانی آنها را محکم کند.
وسط این معادلات میبینم اسم یک کسان دیگری برده میشود، آنها هم آدمهای خوبی هستند، اما وقتی شما شهید مطهری را دارید و به شما منظومهی فکری میدهد، به شما مبانی متقن میدهد، منهج فکری و شیوه و روش را هم در اختیار شما قرار میدهد، شما چطور اسم فلان آقا را میآورید که کارهایش همه مبتنی بر ذوق و سلیقه و این چیزها است!؟
حضرت آقا در بارهی علامهی مصباح (رضواناللهتعالیعلیه) فرمودند ایشان در زمان ما جای خالی شهید مطهری را پُر میکند. این حرف، خیلی حرفِ مهمی است، یعنی از این روشنتر؟ بیننا و بینالله سبک آقای مصباح (رضواناللهتعالیعلیه)، این فیلسوف و فقیه عالیقدر زمانهی ما که قدرش هم کم دانسته شد؛ چنانکه شهید مطهری هم در مواجهههای سیاسی یک مقدار مورد احجاف قرار گرفت. بعد شما مراجعه میکنید میبینید آقای مصباح به قدری متین، ارائهها چقدر ارائههای شُسته رُفته، دلنواز، مستند، فکری، مستدل، اقناعکننده؛ البته اینها را که میگوییم بعد بلافاصله هم میگوییم اما شهید مطهری یک چیز دیگری بود. منتها خب آقای مصباح یک بخشهایی را وارد شدند که زمان آقای مطهری این موضوعات مطرح نبود یا کمتر مطرح بود، ایشان به آنها هم پرداخته که از این جهت به ما کمک بیشتری میکند. البته دیگران و دیگرانی هم هستند که میشود از آنها استفاده کرد.
بنابراین کلمهی «تفقه فی الدین» مطلبی است که ما از کنار آن نباید به آسانی بگذریم. مواجههی متفکرانه و عمیق در مسیر دستیابی به یک شناخت روشن و واضح بهگونهای که چهرهی دین را به ما نشان بدهد، چهرهی دین را، سیمای دین را با عمقیابی مناسب به ما نشان بدهد. این چیزی است که دستور کار است.
یادتان باشد بچههایی که با ما کار میکنند باید به یک سطحی از این تفقه برسند که هیچوقت دیگر نتوانند آن را کنار بگذارند، یعنی مواجههی ما با آنها باید بهگونهای باشد که اینها بدانند همیشه باید درصدد توسعه و تعمیق معرفت دینی و جهانبینیشان باشند، هیچوقت احساس بینیازی نکنند. به برکت ارتباط با انجمن اسلامی اینها باید به شکلی تربیت شوند که همیشه دنبال کتاب و مطالعه و استاد و جلسه و اینها باشند، گرفتار عملزدگی و گرفتار نگاههای سطحی نشوند.
خدای متعال را قسم میدهیم به حق محمد و آل محمد برکاتش را بر اهل مجلس ما نازل بفرماید، انشاءالله برکات مادی و معنوی خودش را بر همهی دوستان امیرالمؤمنین نازل بفرماید، ما را در انجام وظایف بزرگی که داریم یاری بفرماید، انشاءالله ما را در عمل به پیشنهادات امیرالمؤمنین (علیهالصلاةوالسلام) برای خودمان و برای دوستانمان، برای جوانهایمان، برای اعضای انجمن اسلامی موفق بدارد. ارواح شهدا، امام راحل عظیم الشأن از ما راضی بفرمایند. گذشتگان ما را غریق دریای رحمتش بفرماید. انشاءالله بیماران شفا کرامت بفرماید، گرفتاران از زندگیشان رفع گرفتاری بفرماید. نکبت و خفت و خواری را بیش از این بر دشمنان اسلام، بر صهیونیسمِ تبهکار رو به افول، رو به مرگ، نازل بفرما، انشاءالله اعوان و انصارشان را هم مورد تنبیههای اساسی قرار بدهد. انشاءالله خدای متعال تنبیه آنها و مجازات آنها را هم بهدست ماها قرار بدهد. جلسهی ما را از دعا و عنایت امام زمانمان بهرهمند کند، در ظهور موفور السرور آن حضرت تعجیل بفرماید به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.
«اللهم صل علی محمد و آل محمد»
[1] فرازی از نامه 31 نهجالبلاغه
[2] همان
[3] همان
[4] فرازی از نامه 31 نهجالبلاغه
[5] همان
[6] آیه 111 سوره مبارکه توبه
[7] آیه 112 سوره مبارکه توبه
[8] همان
[9] آیه 111 سوره مبارکه توبه
[10] همان
[11] آیه 112 سوره مبارکه توبه
[12] آیه 78 سوره مبارکه حج
[13] فرازی از نامه 31 نهجالبلاغه
[14] آیه 54 سوره مبارکه مائده
[15] همان
[16] فرازی از نامه 31 نهجالبلاغه
[17] فرازی از نامه 31 نهجالبلاغه
[18] آیه 150 سوره مبارکه نساء
[19] فرازی از نامه 31 نهجالبلاغه
[20] همان
[21] فرازی از نامه 31 نهجالبلاغه
[22] آیه 122 سوره مبارکه توبه
[23] آیه 24 سوره مبارکه حشر