«كُلُّهُمْ صَائِرُونَ، إِلَى حُكْمِكَ، وَ أمُورُهُمْ آئِلَةٌ إِلَى أمْرِكَ، لَمْ يَهِنْ عَلَى طُولِ مُدَّتِهِمْ سُلْطَانُكَ، وَ لَمْ يَدْحَضْ لِتَرْكِ مُعَاجَلَتِهِمْ بُرْهَانُكَ».
در ادامه گزارش شوقانگیز دعای نورانی چهل و ششم صحیفه، به اینجا رسیدیم که حضرت خطاب به خداوند متعال فرمودند عادت تو است که به گنهکاران احسان کنی و به آنان مهلت دهی: «عَادَتُكَ الْإِحْسَانُ إِلَى الْمُسِيئِينَ، وَ سُنَّتُكَ الْإِبْقَاءُ عَلَى الْمُعْتَدِي». آنقدر مواجهه کریمانه با بندگان گناهکارت داشتهای که از فکر توبه و اصلاح خارج شدهاند. چون فرض این است که اگر کسی مبتلای به معصیت شد، پروردگار علیم قدیر درجا او را عقوبت کند. این، هم حق کسی است که معصیت مالک الملک را کرده و هم برازنده قادر مطلق است. اما در دعای جوشن کبیر میگوییم: «يَا مَنْ سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ غَضَبَهُ؛ ای کسی که رحمتش بر خشمش پیشی میگیرد». قادر مطلق و جبار منتقم است؛ ولی در اینجا نام دلارای رحیم، عطوف، کریم، لطیف و توّاب حضرت حق متجلی میشود و این مواجهه کریمانه با کسی است که مرتکب گناه شده است. حاصل این مواجهه کریمانه که مناسب با اسم کرم و رحمت و توّاب و غفور است، این است که به این شخص وقت بدهند و در مجازات و عقوبتش تأخیر شود.
علت مهلت دادن خداوند به گنهکاران
این وقت دادن اسراری دارد که مبنای اصلیاش، حلم الهی است؛ حلمی که معطوف به مغفرت و رحمت و کرم است و بر اساس آن در عقوبت تأخیر میشود و شتاب در عقوبت صورت نمیگیرد تا شخص برگردد و برای اصلاح و توبه فرصت داشته باشد و خود را از ذیل اسم منتقم جبار، ذیل اسم کریم غفار بیاورد.
این مهلت دادن موافق با لطف و حکمت الهی است؛ بهویژه با توجه به خلقت انسان با این ویژگیها و ساختار شخصیتی.
آنچه عرض شد، چند تبصره هم دارد. یکی از این تبصرهها این است که این وقت و مهلت، طولانی و مفصل است و یک ساعت و دو ساعت یا یک روز و دو روز نیست؛ بعضی وقتها خداوند ده یا بیست سال وقت میدهد. اصلاً راه برگشت در صورتی مفید است که طرف گناهکار فرصت کافی داشته باشد. اینکه شخص در زمان گناه عقوبت شود و مستقیم جهنم برود، با اسم کرم و لطف الهی همخوانی ندارد. برای کسی که خود را اصلاح کند و توبه کند، راه برگشت باز است و خود او گنهکاران را دعوت کرده است.
با توجه به ساختار شخصیت انسان و حضور فعال نفس اماره و نیز جاذبههای دنیا، اگر خداوند در عقوبتش تعجیل داشته باشد، کسی در روی زمین باقی نمیماند. این سخن خود حضرت حق است که در قرآن میفرماید: «وَلَوْ يُؤَاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِمَا كَسَبُوا مَا تَرَكَ عَلَى ظَهْرِهَا مِنْ دَابَّةٍ وَلَكِنْ يُؤَخِّرُهُمْ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى؛[1] و اگر خدا مردم را به [سزاى] آنچه انجام دادهاند، مؤاخذه میکرد، هيچ جنبندهاى را بر پشت زمين باقى نمىگذاشت؛ ولى تا مدتى معيّن مهلتشان مىدهد». اگر خداوند متعال در عقاب گناهکاران تعجیل میکرد، هیچکس باقی نمیماند؛ چون ساختار شخصیتی انسان همیشه در حال چالش درونی و بین دوراهی است و در انتخابهایش هم گرفتار وسوسه است؛ لذا گاهی گرفتار معصیت میشود.
چه این حکمت و چه آن لطف و کرم، هر دو مقتضی مهلت است. نکته جالب اینکه مهلت دادن به ساحت مقدس او هیچ ضرر و اشکالی وارد نمیکند؛ یعنی اگر تمام معصیتکاران عالم در تمام نقاط جهان مشغول تعدی و تجاوز و خروج از قاعده بندگی باشند، بر دامن کبریاش ننشیند گرد. نه در مُلک الهی آسیبی وارد میشود و نه در مِلک الهی؛ چون قادر مطلق و مالک مطلق و سلطان علیالاطلاق است. این مهلت دادن هم موافق با قاعده حکمت است؛ چون حکیم در خلقت انسان است، و هم موافق با قاعده لطف و کرم؛ چون رئوف و مهربان است.
یک استثنا
البته بعضی وقتها این مهلت دادن جنبه لطف ندارد. کسانی که از نظر شخصیتی به قله شقاوت و سوءاختیار و انتخاب بد رسیدهاند، خود را از دایره عفو و کرم و رحمت خارج کرده و خود را ذیل اسم «المنتقم» قرار دادهاند. پروردگار متعال به چنین کسانی هم مهلت میدهد؛ اما این مهلت، مهلت عقوبتی است، نه مهلت رحمتی. نص قرآن کریم در این مورد چنین است: «وَلَا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدَادُوا إِثْمًا وَلَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ؛[2] و البته نبايد كسانى كه كافر شدهاند، تصور كنند اينكه به ايشان مهلت مىدهيم براى آنان نيكو است. ما فقط به ايشان مهلت مىدهيم تا بر گناه [خود] بيفزايند و [آنگاه] عذابى خفتآور خواهند داشت». جالب آنکه عقوبت آنها از همان زمانی آغاز میشود که به آنها مهلت میدهند؛ چون هیچ بنایی برای بازگشت ندارند و اگر تمام دهر را زنده باشند، میخواهند مسیر ظلم و گناه و معصیت را پیش بروند. برعکس مؤمن که بنایش در این دنیا این است که هرچه زنده باشد، دنبال ذکر و رشد و خدمت باشد.
شخصیتی که بنایش معصیت است، در دستگاه الهی هرچه بیشتر مهلت داده شود، بیشتر سقوط میکند و درواقع میشود گفت که مهلتی که برای بقیه انسانها رحمت است، برای او عقوبت محسوب میشود. از این تبصره در آیات مختلف قرآن کریم یاد شده است. خداوند متعال به ظالمان و مستکبران و گناهکاران مهلت میدهد تا در مسیر شقاوتی که انتخاب کردهاند، به انتهای خود برسند.
امام سجاد (علیه السلام) در اینجا میفرمایند که تو به گناهکاران مهلتی دادی تا برگردند؛ ولی گرفتار خودفریبی شدند و مسیر خود را رفتند: «عَادَتُكَ الْإِحْسَانُ إِلَى الْمُسِيئِينَ، وَ سُنَّتُكَ الْإِبْقَاءُ عَلَى الْمُعْتَدِينَ حَتَّى لَقَدْ غَرَّتْهُمْ أَنَاتُكَ عَنِ الرُّجُوعِ، وَ صَدَّهُمْ إِمْهَالُكَ عَنِ النُّزُوعِ».
«وَ إِنَّمَا تَأَنَّيْتَ بِهِمْ لِيَفِيئُوا إِلَى أَمْرِكَ وَ أَمْهَلْتَهُمْ ثِقَةً بِدَوَامِ مُلْكِكَ». تو به آنها وقت دادی و حلم تو شامل آنها شد که برگردند؛ در حالی که به عجله در مجازات و عقوبت نیازی نداشتی؛ چون گناه اینها به هیچوجه به ملک و فرمانروایی تو هیچ آسیبی وارد نمیکند.
رابطه سعادت و شقاوت با اختیار
«فَمَنْ كَانَ مِنْ أَهْلِ السَّعَادَةِ خَتَمْتَ لَهُ بِهَا، وَ مَنْ كَانَ مِنْ أَهْلِ الشَّقَاوَةِ خَذَلْتَهُ لَهَا». ترکیب آفرینش و سنت حاکم بر رفتار انسانها و تاریخ و دنیا، اینگونه است که هرکس میخواهد خوشبخت شود، میتواند به اوج خوشبختی برسد و شخصی که میخواهد به بدبختی برسد نیز خدا این امکان و اختیار را به او داده است.
گاهی مطالبی تحت عنوان کلمه قسمت و مقدر مطرح میشود که به هیچوجه با مبانی روشن وحیانی و قرآنی اهل بیت عصمت و طهارت هماهنگ نیست. درباره کسی که در مسیر شقاوت و بدبختی قرار میگیرد، میگویند از سابق برایش نوشته شده و درباره کسی که در مسیر سعادت است، میگویند از اول بنا بود که اینگونه بشود. گاهی ذهنهای ساده برای این برداشتها ظواهر آیات قرآن و بعضی از کلمات اولیا را مبنای خود قرار میدهند؛ در حالی که از این نگاه جبر درمیآید که به هیچوجه با روح قرآن و حکمت خلقت انسان و آنچه از حضرت حق میشناسیم، سازگاری ندارد. شیعه امامیه برای رویارویی با این فکر بسیار بازدارنده، آسیبزا، سخیف و خطرناک که از آن خیلی ملزومات عجیب و غریبی درمیآید، مسئله عدل را جزء اصول دین قرار داده است.
بنابراین مسئله سعادت و شقاوت کاملاً هماهنگ با ساختار و اختیار انسان است. البته زمینههای سعادت و شقاوت در بستر تاریخ روی ارادههای جمعی بسته میشود که در امتدادش، بعضی نسلها و خانوادهها بیشتر در معرض سعادت هستند و برخی بیشتر در معرض شقاوت.
در مورد زمینهها که از سویی در مسیر تربیت و از سوی دیگر در مسیر وراثت به نسلهای بعدی منتقل میشود، که البته تأثیر تربیت از وراثت بیشتر است، بعد هم محیط اجتماعی و سازوکارهای اجتماعی و اینها همه مؤثر هستند؛ ولی هیچکدام تحت هیچشرایطی اختیار و انتخاب شخص را منحل نمیکند.
ضمن اینکه فراموش نکنیم کسانی که زمینه سعادت برایشان بیشتر بوده، حجت برایشان تمامتر است و بار مسئولیتشان سنگینتر. در مقابل کسانی که به لحاظ تربیتی یا محیط یا وراثتی زمینه شقاوت برایشان فراهم است، زمینه مغفرت نیز بیشتر برایشان فراهم است و گاهی آنقدر این زمینه زیاد است که جزء مستضعفین میشوند و مورد لطف فراوان قرار میگیرند.
شخصی که در یک خانواده مؤمن به دنیا آمده با کسی که در یک خانواده ازهمپاشیده پر از گناه و معصیت و از پدر و مادر آنچنانی متولد شده، با یکدیگر تفاوت دارند. کسی که در آن خانواده مؤمن به دنیا میآید، به خاطر برخورداریاش از فضل الهی، مسئولیتش هزاران برابر سنگینتر است. در مقابل کسی که در وضعیت بدی به دنیا میآید، بر او آسانتر میگیرند.
کتابی برای پاسخگویی به شبهات در مورد عدل الهی
شاید بشود گفت در بین آثار حضرت علامه مطهری از نظر رتبه در میدانگشایی و راهگشایی و پاسخگویی به سؤالات مختلف، کتاب عدل الهی جزء برترینها باشد. اگرچه متنش خیلی روان است، ولی افق مباحث و سطحش بسیار بالا است و جزء کتابهایی است که استاد خوب هم میخواهد.
البته ایشان برای مواجهه با تنبلی امت که میخواهند عقبافتادگیها و اشتباهات خود را به قضا و قدر الهی نسبت دهند، کتاب شریف انسان و سرنوشت را با مقدمهای فوقالعاده و خواندنی نوشته است. اما در انسان و سرنوشت شما متوجه میشوید که حضرت علامه مطهری دارای منظومه فکری منسجم و نگاه به آینده است. حیف که جوانان ما حوصله مراجعه به این آثار شایسته را ندارند. حضرت علامه مطهری جامعه جوان امروز ما را خیلی مورد لطف قرار داده است. خیلی پیش نمیآید که یک شخص متناسب با زمان و مکان خودش مطالب عرشی را فرشی کند و در دسترس قرار دهد. خدا میداند که شهید مطهری کتاب انسان و ایمان را با چه حسی نوشته و چه چیزی میدیده که اینگونه نوشته است. دردنامه و رنجنامهای است که چرا جای فکر در میان ما خیلی خالی است.
پس «فَمَنْ كَانَ مِنْ أَهْلِ السَّعَادَةِ خَتَمْتَ لَهُ بِهَا، وَ مَنْ كَانَ مِنْ أَهْلِ الشَّقَاوَةِ خَذَلْتَهُ لَهَا»، ذیل قواعد و سننی است که در اختیار انسانها لحاظ شده است و کلمهی «اهل» در اینجا، ذهن دوستان را گمراه نکند.
آيا پندگيرندهاى هست؟
«كُلُّهُمْ صَائِرُونَ، إِلَى حُكْمِكَ، وَ أَمُورُهُمْ آئِلَةٌ إِلَى أَمْرِكَ، لَمْ يَهِنْ عَلَى طُولِ مُدَّتِهِمْ سُلْطَانُكَ، وَ لَمْ يَدْحَضْ لِتَرْكِ مُعَاجَلَتِهِمْ بُرْهَانُكَ». نقطه پایان و رجوع همه به دستگاه محاسبه الهی است. در این زمینه کسی جا نمیماند. خودش هم فرمود: «وَمَا أَمْرُنَا إِلَّا وَاحِدَةٌ كَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ؛[3] و فرمان ما جز يك بار نيست [آنهم] چون چشمبههمزدنى». این آیه سوره قمر چقدر جالب است! ما در اینجا از ماه خیلی صحبت میکنیم؛ زیرا پدیده عجیبی است. سوره قمر اینگونه شروع میشود: «اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانْشَقَّ الْقَمَرُ؛[4] نزديك شد قيامت و از هم شكافت ماه».
ادامه سوره را که میخوانید، معلوم میشود «اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ»، یعنی ظهور پیامبر اعظم و خاتمیتی که اتفاق افتاده است که نشان میدهد قیامت نزدیک شده است. ما کلمه نزدیک و دور را از زاویه دید خودمان میگوییم. خب قیامت را چطور محاسبه کنیم؟ وقتی قرآن میگوید: «لَعَلَّ السَّاعَةَ تَکُونُ قَريباً؛[5] و چه مىدانى شايد رستاخيز نزدیک باشد» یا راجعبه فرج کلی میفرماید: «إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعِيدًا وَنَرَاهُ قَرِيبًا؛[6] آنان [آن] را دور مىبينند و [ما] نزديكش مىبينيم»، باید دید نزدیک از نظر خدا چقدر است؛ نه از نظر خودمان.
«اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ» شکوه اعجازی هم دارد. بعضی گمان میکنند بعداً شق القمر میشود؛ حال آنکه رخ داده است. در چند مقاله خواندم که روی ماه مطالعه کرده و دیدهاند که انشقاق در روی ماه هست و ماه واقعاً جدا و دو نیم شده است.
سوره قمره 55 آیه دارد که در آن پنج بار این آیه آمده است: «وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّكِرٍ؛[7] و قطعاً قرآن را براى پندآموزى آسان كردهايم؛ پس آيا پندگيرندهاى هست؟». این یک دعوت است؛ دعوت با تأکید فوقالعاده که میفرماید ما قرآن را روان و شیرین کردیم، آیا کسی هست این ذکر را بگیرد؟
مهلت دادن خداوند، موجب ضعف او نمیشود
«لَمْ يَهِنْ عَلَى طُولِ مُدَّتِهِمْ سُلْطَانُكَ»؛ هرچه به گناهکاران فرصت داده شود، سلطنت تو تضعیف نمیشود. «وَ لَمْ يَدْحَضْ لِتَرْكِ مُعَاجَلَتِهِمْ بُرْهَانُكَ»؛ هر قدر هم شتاب در مورد عقوبت آنها ترک شود، برهان الهی تضعیف و باطل نمیشود. «حُجَّتُكَ قَائِمَةٌ لا تُدْحَضُ»؛ حجت تو آسیب نمیبیند. «وَ سُلْطَانُكَ ثَابِتٌ لا يَزُولُ»؛ سلطنت تو ثابت است و هیچ زوالی ندارد. «فَالْوَيْلُ الدَّائِمُ لِمَنْ جَنَحَ عَنْكَ، وَ الْخَيْبَةُ الْخَاذِلَةُ لِمَنْ خَابَ مِنْک»؛ بدبختی برای کسی است که از تو خدای مهربانِ حکیمِ لطیفِ کریمِ حلیم چوب بخورد. خیلی بد است که انسان از حلیم چوب بخورد، از کریم چوب بخورد، از رحیم چوب بخورد.
با اینهمه حلم و لطف و کرم از خط بندگی خارج میشویم و باز خداوند به ما مهلت و امکان بازگشت میدهد.
از این فرصت باید استفاده کنیم. همین الان که اینجا نشستهای، میدانید که چقدر شکر دارد؟ میتوانیم استغفار کنیم، توبه کنیم، قدمی برای اصلاح خود برداریم. این فرصت چقدر شکر دارد؟ اگر همین لحظه که نفس میآید، یک دفعه متوقف شود و دیگر نیاید، چه میکنیم؟ قرآن از قول گنهکاران میگوید: «رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّي أَعْمَلُ صَالِحًا فِيمَا تَرَكْتُ؛[8] پروردگارا، مرا بازگردانيد، شاید کارهای شایستهای را که ترک کرده بودم، به جای آورم». اما جواب میشنوند: «كَلَّا إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا؛[9] هرگز، این سخنی است که او میگوید». این نَفَس خیلی ارزش دارد، وقت ما خیلی قیمتی است برای استغفار و بازگشت و عذرخواهی به درگاه خداوند متعال.
امیدوارم خداوند به همهی ما توفیق عنایت فرماید تا بتوانیم از سنت امهال عالیترین بهرهمندیها را داشته باشیم.
مباهله، عیدی بزرگ و ناشناخته
در بین مناسبتهای ولایی، مباهله جزء بزرگترین اعیاد اسلامی و شیعه است. از یک طرف غلبه بر کفر بود و از طرف دیگر درخشش جمال علی ابن ابی طالب (علیه السلام).
در آیه مربوط به مباهله، عبارت «أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ؛[10] پسرانمان و پسرانتان و زنانمان و زنانتان و خویشان نزدیک ما و خویشان نزدیک شما» آمده که خیلی عالی است. در مباهله جز حضرت زهرا (سلام الله علیها) زن دیگری نبوده و هیچ سنی نگفته است که در این قضیه همسران پیامبر با او همراه بودهاند. آنقدر مسئله بزرگ و باعظمت بوده است که امکان تحریف نداشتهاند.
باید با این کلمات کار کنید تا به دیگران بفهمانید «أَنْفُسَنَا» غیر از امیرالمؤمنین (علیه السلام) نیست. صبح که حضرت میخواستند به سمت میدان مباهله حرکت کنند، درنگی دارند و آن درنگ هم ماجرای کساء یمانی است که در همان زمان هم آیه تطهیر نازل میشود[11] و اینها همه مقدمات مباهله بوده است. داستان کساء یمانی عجیب است. کساء در حقیقت نماد اینجهانی عرش است.