سلام علیکم و رحمة الله. اَعوذُ بِالله مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم، بِسم الله الرّحمنِ الرَّحیم، اَلحَمدُللهِ رَبِّ العالَمین، ثُمَّ الصَّلاةُ وَ السَّلام علی سَیِّدنا و نَبیِّنا حبیبِ اِلهِ العالمین، ابِی القاسِم المُصطَفی مُحَمَّد و علی اَهل بَیته الطّاهرین المعصومین المکرّمین، سِیَّما بقیة اللهِ فی الارضین، روحی و اَرواحُ العالَمین لِتُرابِ مَقدَمِهِ الفِداء.
انقلاب اسلامی مبتنی بر فقه جعفری
به جای بحث جاری صحیفه به ترجمه و گزارش یکی از متنهای عالی تربیتی روایت شده از سوی حضرت صادق(علیه الصّلاة والسّلام) میپردازیم و امیدواریم انشاءالله توفیق عمل هم نصیب گوینده و شنونده بشود انشاءالله الرّحمن. برادران و خواهران عزیزم میدانند که آنچه که از امام صادق(علیه الصّلاة والسّلام) به ما رسیده، یک میراث بسیار عظیم و گرانقدر و گرانبها است که امر دین و دنیای همهی بشریّت را میتواند اصلاح کند، و انشاءالله خدای متعال ماها را قدرشناس قرار بدهد؛ چه زحمتها کشیده شد که این میراث گرانبها به دست ما برسد، در این مسیر با توجّه به موانع و مشکلات و دشمنیها، تا اینکه ما امروز هستیم و این مجموعهی گرانبها که خوشبختانه در روزگاری زندگی میکنیم که تلاش علمی خستگیناپذیر سی و چهارسالهی امام صادق(علیه السّلام) به ضمیمهی تلاشها و فداکاریهای آباء و اجداد طاهرینشان و فرزندان معصومشان رسیده به آنجایی که امروز در صورت یک اتّفاق بسیار بزرگ و روشن، چشم انسان معاصر را خیره کرده و امید را در دل او زنده کرده و در روزگاری که بشریّت به بنبست رسیده از هر جهت، یک پنجرهی امیدی به روی انسانها باز کرده است.
امام راحل عظیم الشّأن ما که رحمت خدا بر روح مطهّر او و شهدای عزیز و گرانقدرمان باد، در روز شهادت امام صادق(علیه الصّلاة والسّلام) آن کار بزرگ را آغاز کردند، در مثل چنین روزی؛ و آن حرکت عظیم که مبتنی بر فقه جعفری بنیان گذاری شد، با همهی زیباییهای خاصّ خودش، امروز مثل یک نسخهی روشن شِفابخش پیش روی بشریّت است، حرکت آن روز امام صادق(علیه الصّلاة والسّلام) و سرمایهگذاری عظیم آن حضرت در آن روزگار امروز برای انسان معاصر راه نجاتی را فراهم کرده است و ما خدا را شکر میکنیم که در یک چنین روزگاری داریم زندگی میکنیم.
وصیتی همیشگی از امام صادق (علیه السلام)
از بین آنچه که از حضرت صادق(علیه الصّلاة والسّلام) به ما رسیده، مجموعههای اخلاقی، جاذبههای فوق العادهای دارند که به صورت منظومههای بسیار دلپذیری از سفارشهای حیاتبخش حضرت است، خطاب به اصحابشان و دوستانشان و به مناسبتها که از حضرت تقاضایی شده، سؤالی شده، در خواستی شده، این نکتهها، این وصایا مطرح شده و بعد همینطور در طول زمان سیر کرده تا به ماها رسیده و در دست ما هم قرار گرفته است. از جملهی آن متنها که یک متن بسیار فوق العاده، مؤثّر و جذّابی است و مورد اعتنای بزرگان ما، اساتید ما، مشایخ ما، از دیر زمان بوده و همیشه مورد سفارش آنها بوده است، حدیثی است که مشهور است به حدیث عنوان بصری. بعضی از اساتید بزرگوار ما معتقد بودند که انسان باید همیشه این وصیّت را در جیب خودش داشته باشد، حداقل هفتهای یکبار به این وصیّت امام صادق(علیه الصّلاة والسّلام) مراجعه کند، مکرّر آن را بخواند، تأمّل کند، از آن الهام بگیرد، فوق العاده است، یک متن سلوکی بسیار جذّاب، خوشساخت و پرنکته و بسیار عمیق، فوق العاده عمیق، که البتّه بعضی از اهل معرفت در زمانهایی موفّق به شرح این کلمات نورانی هم شدند، امیدواریم که انشاءالله این جلسهی امروز ما منوّر بشود به نور بیان این کلمات عالیات و مبارکات، و دلهای همهی ما روشن بشود و انشاءالله ما هم بهره داشته باشیم و خدای متعال توفیق عمل به همهی ما کرامت کند انشاءالله الرّحمن. من با اجازه تان این متن نورانی را میخوانم و خیلی سریع مضامینش را خدمت عزیزان تقدیم میکنم، طبعاً قرار شرح و بیانی نیست، فقط ترجمهای است و گزارشی است از این متن بسیار ارزشمند و امیدوارم انشاءالله اعضای عزیز این جلسه و خود من موفّق بشویم همیشه این متن را همراهمان داشته باشیم؛ خوشبختانه دیدم در قالب جزوههای کوچکی هم چاپ شده و هم ترجمه شده، منتشر شده، در دسترس هست، این را باید انسان دائم به آن مراجعه کند و بخواند و بشنود، در خواندنش تأثیری هست، در شنیدنش تأثیری هست، در تکرارش تأثیر دیگری هست، این فرصت را هیچوقت از دست ندهیم.
مواجهه خالصانه با ولی خدا
آقای عنوان بصری یک رفاقتی داشته با مالک بن انس، یک اُنسی داشته با مالک، مالک هم که از نظر مشرب و سبک کار و امثال اینها ولو از شاگردان امام صادق(علیه السّلام) هم محسوب میشده و محضر حضرت هم رفت و آمد داشته و استفاده میکرده ولی از نظر هم کلامی، هم فقهی، و هم نوع نگاه، با امام(علیه الصّلاة والسّلام) متفاوت بود؛ خوب یکی از ائمّهی اهل سنّت هم محسوب میشود. آقای عنوان با ایشان رفت و آمد داشته، رفاقتی داشته، از طرفی علاقهمند بوده که خدمت امام صادق(علیه السّلام) برسد و از محضر منوّر آن حضرت بهرهمند بشود. همه هم میدانستند جایگاه عظیم امام صادق(علیه الصّلاة والسّلام) قابل مقایسهی با احدی نیست، نسبت آن حضرت را با پیامبر اعظم، گسترهی دانش آن بزرگوار و سبک خاصّ آن حضرت را میشناختند؛ از جمله این آقای عنوان بصری از این جهتها از متن حدیث معلوم میشود که یک اطّلاع و آگاهیای داشته است، منتها از طرفی با این جناب مالک بن انس هم انسی داشته و رفت و آمدی.
فَلَمَّا وَرَدَ عَلیهِ قالَ لَهُ الصَّادِقُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ، اوّل که آمد خدمت امام صادق(علیه السّلام)، خدمت حضرت رسید، حضرت خیلی تحویلش نگرفت، خطاب به او فرمودند راستش را بخواهی من سرم شلوغ است، خیلی به من مراجعه زیاد است، إنِّي رَجُلٌ مَطْلُوبٌ، یک اورادی هم دارم، اذکاری دارم در ساعات روز و شب و اینها، خلاصه وقت ندارم، شما مزاحم من نشو، أَوْرَادٌ فِي كُلِّ سَاعَةٍ مِنْ ءَانَآءِ اللَيْلِ وَ النَّهَارِ، حضرت فرمودند فَلاَ تَشْغَلْنِي عَنْ وِرْدِي! مزاحم ذکر و ورد ما نشو، برو پیش همان مالک، این نکته است، خُذْ عَنْ مَالِكٍ، برو پیش همان آقای مالک، از او استفاده کن، وَ اخْتَلِفْ إلَيْهِ كَمَا كُنْتَ تَخْتَلِفُ إلَيْهِ، همینطور که تا حالا میرفتی پیش او، حالا هم برو پیش همان، از همانجا استفاده کن، این نکته دقیق است و البتّه جای بیان تفصیلی دارد که حالا ما الان واردش نمیشویم، مواجههی ما با ولیّ خدا باید مواجههی صاف و خالص و تمیز باشد، اینجا خیلی حرف هست برای گفتن، ما خیلی جاها التقاطی عمل میکنیم، در مراجعاتمان؛ انسان وقتی میرود خدمت ولیّ کامل باید کامل برود، یعنی با همهی وجود و قلبش شرفیاب بشود و خودش را در دسترس و اختیار قرار بدهد، امّا اینکه حالا هم پیش دیگران برود، هم پیش ولی خدا، نه نمیشود. فرمودند میخواهید هم بروید تجربه کنید، شرّقا اَو غرِّبا، پیش هرکسی میخواهید در این عالم بروید، فَلَن تَجِدا عِلماً صَحیحاً اِلّا عِندَنا، سخن صحیحی جز پیش ما پیدا نمیکنید، بروید بچرخید هرجای عالم میخواهید، ولی وقتی میآیید باید خالص و تمیز و پاکیزه بیایید، والّا بروید پیش همانهایی که تا حالا میرفتید، این حالا بیانی دارد که بماند.
ایشان میگوید من خیلی ناراحت شدم، یَقولُ فَاغْتَمَمْتُ، رفتم به مسجد پیامبر، فَدَخَلْتُ مَسْجِدَ الرَّسُولِ صَلَّي اللَهُ عَلَيْهِ وَ ءَالِهِ وَ سَلَّمْتُ عَلَيْهِ، رفتم آنجا و از همانجا از محضر امام صادق(علیه السّلام) مستقیم رفتم به حرم پیغمبر، ناراحت شده بودم، به من برخورده بود، رفتم آنجا و سلامی کردم و فردای آن روز، ثُمَّ رَجَعْتُ مِنَ الْغَدِ إلَي الرَّوْضَةِ، فردای آن روز هم من مجدّداً برگشتم به روضهی پیامبر، به مسجد، آنجا مشرّف شدم، دو رکعت نماز خواندم، وَ قُلْتُ، گفتم: أَسْأَلُكَ يَا اللَهُ يَا اللَهُ! خطاب به پروردگار متعال گفتم که ای خدای بزرگ! از تو توقّع میکنم که قلب امام صادق(علیه السّلام) را برای من مهربان کنی. راهش را پیدا کرده بود، آمده در حرم پیغمبر، دو رکعت نماز خوانده، بعد همانجا از خدای متعال خواسته که قلب ولیّ خودش را برای او مهربان کند، وَ تَرْزُقَنِي مِنْ عِلْمِهِ، دل او به من مهربان بشود، من از دانش او بهرهای ببرم که به وسیلهی او به راه مستقیم تو هدایت بشوم. از اینجا یک نکته معلوم میشود، که آقای عنوان از رفتن پیش مالک دیگر پشیمان بوده، یعنی متوجّه شده بوده که حقیقت جای دیگر است، لذا اینجور با اصرار پیگیری میکند، توسّل میکند، توقّع میکند و خودش را مجدّداً میخواهد برساند به محضر امام(علیه السّلام)، مخصوصاً این جمله که من از دانش او به راه مستقیم تو هدایت بشوم، این معلوم است که از آنجاها چیزی گیرش نیامده و سرخورده شده بود.
میگوید این دعا را کردم، بعد که آمدم بیرون دیدم یک حالت عجیبی در من پیدا شد، سینهام تنگ شده و صبرم دیگر کم شد، دیدم من دیگر هیچ صبر نمیتوانم بکنم مگر اینکه بروم پیش امام صادق(علیه السّلام)، لذا قَصَدْتُ جَعْفَرًا، رفتم خدمت امام(علیه السّلام)، وقتی به در خانه رسیدم و اجازه خواستم، خادم آمد گفت: مَاحَاجَتُكَ؟ گفتم: السَّلاَمُ عَلَي الشَّرِيفِ، میخواهم خدمت آقای خودم برسم، به ایشان سلامی عرض کنم، گفت آقا مشغول نماز هستند، در مصلّایشان هستند، این تعبیر هم جالب است، معلوم است، وقت نماز واجب که نبوده است. این تعبیر که حضرت در نماز هستند.
نماز عشق اولیای خدا
نماز عشق امام صادق و عشق اولیاء بوده است، با آن عشق بازی میکردند، یعنی برخورد اولیاء خدا با نماز برخورد عادی و معمولی نبوده، ژرفای نماز، ظرفیّت نماز، حقیقت نماز، اینکه در آن لحظات چه اتّفاقی بین خداوند و بندهاش میافتد، این ساعت اتّصالات و ارتباطات، این چیزی است که باید واقعاً همیشه ما به همدیگر یادآوری کنیم، اولیاء خدا با نمازشان برخورد عاشقانه داشتند، هر فرصتی که پیدا میشد، نماز؛ این در احوال همهی اولیاء هست، اگر فرصتی پیدا میشد، فراغتی پیدا میشد، حتّی دارد برای بعضی از ائمّه(علیهم السّلام) مثل حضرت کاظم(صلوات الله و سلامُهُ علیه) که زندان رفته، از ابتلائات اجتماعی که فاصله گرفته، نماز؛ آن کسانی که رفتند میگویند آقا همهاش در نماز، یاد در سجده است یا در قیام است یا در رکوع است، چه میکنند اینها واقعاً در نماز با خدای متعال. همین امام صادق(علیه الصّلاة والسّلام) در یک بیانی دارند که از وقتی که بنده در نماز قرار میگیرد چنان عنایت الهی بر او فرو میبارد که اگر چشمش باز بشود و آن عنایت و لطف خدا را ببیند حاضر نیست تحت هیچ شرایطی از حالت نماز خارج بشود، بداند چه اتّفاقی دارد میافتد.
دعای مستجاب
میگوید خادم گفت آقا مشغول نماز هستند، فَجَلَسْتُ بِحِذَآءِ بَابِهِ، میگوید من هم همان دم در نشستم، یک مدّتی گذشت که خادم برگشت، فَقَالَ: اُدْخُلْ عَلَي بَرَكَةِ اللَه، معلوم شد که نه مثل اینکه دعا مستجاب شده، اُدْخُلْ عَلَي بَرَكَةِ اللَه، دوستان عزیز یاد بگیریم، برای بهرهمندی از عنایات و الطاف اولیاء کامل، انسان باید اهتمام داشته باشد، عطش داشته باشد، و این راه هم راه خوبی است، نماز حاجت بخواند، دو رکعت نماز بخواند، تمنّا کند و پیغمبر اکرم را واسطه کند، برود سراغ ائمّهی هدی(سلام الله علیهم اجمعین)، این نکتهای است دیگر، در باز میشود، گفت: اُدْخُلْ عَلَي بَرَكَةِ اللَه، بفرمائید. میگوید: فَدَخَلْتُ وَ سَلَّمْتُ، وارد شدم، سلام کردم، آقا به من جواب دادند، فرمودند: اِجْلِسْ! غَفَرَ اللَهُ لَكَ! معلوم شد این دیگر دلش رفته است، این آقای عنوان دیگر عنوان قبلی نیست، در آن مواجهه چیزی در او اتّفاق افتاد، اتّفاقی در او رخ داد، دیگر آن قبلی نیست، چون تصرف میشود در انسان، انسان اگر همینطور برود و قلبش را صاف بکند، نگاه ولیّ خدا انسان را کلّاً منقلب و متحوّل میکند، میگوید حضرت برایش دعا کردند تمام شد دیگر، اِجْلِسْ! غَفَرَ اللَهُ لَكَ!، به به! غَفَرَ اللَهُ لَكَ.
واقعاً من الان احساس خودم این است، نمیدانم شما اینطور هستید یا نه؟ روز شهادت امام صادق(علیه السّلام)، ما اینجا جمع شدیم، حال ما هم اگر حال همین آقای عنوان باشد، برای آنها که زمان و مکان و این چیزها تأثیری ندارد، ما هم اینجا حالا نشستیم در محضر حضرت، ما هم توقّع داریم حضرت ما را بپذیرند، توقّع داریم به ما نظر عنایتی کنند و از این کلماتشان در ما هم یک تحوّلی پیدا بشود، حالا اگر ما هم همین حالت را داشته باشیم به ما هم حضرت نمیگویند، اِجْلِسْ! غَفَرَ اللَهُ لَكَ برای ما طلب مغفرت نمیکنند؟ دعا نمیکنند؟ من که احساس میکنم این اتّفاق میافتد، بله، اِجْلِسْ! غَفَرَ اللَهُ لَكَ! این دعای امام صادق(علیه السّلام) دربارهی همهی شما انشاءالله باشد و مستجاب بشود.
فَجَلَسْتُ، میگوید من نشستم، فَأَطْرَقَ مَلِيًّا، حضرت سرشان را زیر انداختند، ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ، عجیب است، این زیاد نقل شده، در مواجههها یک دلبریهایی اتّفاق میافتد، یک صحنههایی است که حتّی تصویر ذهنیاش انسان را سرمست میکند، خیلی ناز داشتند اولیاء خدا، اینجوری نگاه کنید، فَأَطْرَقَ مَلِيًّا، یک چند دقیقهای، بعد حضرت سر برداشتند، ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ، آن کاری که امام رضا کرد، آن جماعت را از هوش برد، بعد از آن حدیث سلسلة الذّهب دارد که، قسمت اوّل را که گفتند، بعد حضرت سر به کجاوه بردند، و مجدّداً رَفَعَ رَأْسَهُ، حضرت سر را بیرون آوردند فرمودند بِشُروطِها وَ أَنا مِن شُروطِها، این رفت و برگشتها، این تأمّلها چه میکند واقعاً با دل اهل معرفت. وَ قَالَ: أَبُو مَنْ؟ گفتند خوب بگو ببینم کنیهات چیست؟ کنیهی شما چیست؟ لطیف است، حضرت یک بهانهای میخواستند برای اینکه این را از طریق چیزهایی که به آن منصوب است متحوّلش کنند، قُلْتُ: أَبُو عَبْدِاللَهِ! گفت که من کنیهام ابوعبدالله است. قال، تمام شد، اینجا ببینید حضرت کار را تمام کردند، قَالَ: ثَبَّتَ اللَهُ كُنْيَتَكَ وَ وَفَّقَكَ يَا أَبَا عَبْدِاللَهِ! به این آقای عنوان ، گفتند خداوند تبارک و تعالی این کنیهی تو را دربارهی تو تثبیت کند، یعنی بشوی بندهی خدا، یعنی نسبت با بندگی خدا در وجود تو مستمر بشود. ثَبَّتَ اللَهُ كُنْيَتَكَ وَ وَفَّقَكَ، و تو را موفّق بدارد.
علم، نور است
يَا أَبَا عَبْدِاللَهِ! مَا مَسْأَلَتُكَ؟ خب بگو ببینم چه کار داشتی، حرفت چیست؟ ایشان میگوید که، فَقُلْتُ فِي نَفْسِي، تا امام اینجوری به من فرمودند، این دعا را در حقّ من کردند، من پیش خودم گفتم اگر از این دیدار با امام صادق(علیه السّلام) جز این دعا و این سلام چیزی نصیب من نشده باشد، همین هم خیلی زیاد است، لَكَانَ كَثِيرًا، یعنی من به آن هدف اصلیام دیگر رسیدم، گفتم خدمتتان، معلوم شد این یک فرد دیگری شده است، ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ، حضرت پرسیدند که خوب مسئلهات چیست؟ فَقُلْتُ: سَأَلْتُ اللَهَ أَنْ يَعْطِفَ، از خدای متعال من خواستم، آرزو کردم که دل شما را نسبت به من نرم کند و از علم شما به من نصیبی کرامت کند، وَ يَرْزُقَنِي مِنْ عِلْمِكَ و امیدوارم که خدای متعال دعای من را دربارهی این بهرهمندی از محضر شما و خواستهای که داشتم اجابت کرده باشد، فَقَالَ: يَا أَبَا عَبْدِاللَهِ! لَيْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ، نه که گفت من میخواهم از علم شما بهرهمند بشوم، يَا أَبَا عَبْدِاللَهِ! دیگر به او نمیگویند یا عنوان، دقّت کردید؟ همان چیزی که الهامبخش است، اسم خوب، کنیهی خوب، لقب خوب، خیلی چیز عجیبی است، تأثیرش در جریان زندگی انسان فوقالعاده است، اسم خوب، من نمیدانم چرا بعضیها دلشان میآید اسم بچّههایشان را یک چیزهایی میگذارند که نمیدانم این چی میشود، حالا قشنگ هست، اسم قشنگی است، خیلی خوب خیلی چیزها قشنگ است، زیبا است، باشد، امّا الهام ندارد، تأثیر ندارد، خط نمیدهد، چطور دلشان میآید نمیدانم، و یحتمل چطور میخواهند جواب بدهند آنهایی که اسمهای همینطور بیحساب کتاب روی بچّههایشان میگذارند، يَا أَبَا عَبْدِاللَهِ! لَيْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ؛ إنَّمَا هُوَ نُورٌ يَقَعُ فِي قَلْبِ مَنْ يُرِيدُ اللَهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَي أَنْ يَهْدِيَهُ، فرمودند خیال نکنی علم همین هست که تو میروی پای درس مالک بن انس مینشینی، پای درس این و آن مینشینی، یک کلماتی را مینویسی، یک اصطلاحاتی را از حفظ میکنی، علم که این نیست، علم حقیقی یک نور است، آن چیزها میدانید در اصطلاح ائمّهی ما به آن میگویند فضل، دقّت کردید؟ آن فضل است، علم نیست که، اگر دنبال علم هستی، علم نور است، آن نوری است که خداوند تبارک و تعالی به دل آن کسی که میخواهد آن را هدایت کند میتاباند، آن نور، آن علم است، امّا این کلمات را، اینها را، خوب خیلیها آگاهند، اینها فضل است، یکی فضل فقهی دارد، یکی فضل اصولی دارد، یکی فضل ریاضی دارد، یکی فضل فیزیکی و شیمی و یکی شیمیست است، یکی کسی فیزیسین است، هر کسی یک چیزی است، یکی طبیب است، اینها فضل است، علم نیست، حتّی فقهاش، علم نیست، علم یک نور است، یک نور خدایی است که میتاباند به دل آن کسی که میخواهد آن را هدایتش کند.
فَإنْ أَرَدْتَ الْعِلْمَ، شما علم میخواهی آقای ابوعبدالله؟ دنبال علم هستی؟ اگر دنبال علم هستی، فَاطْلُبْ أَوَّلاً فِي نَفْسِكَ حَقِيقَةَ الْعُبُودِيَّةِ، یعنی آغاز علم، بدایت علم، اوّل العلم، نقطهی عزیمت علم میدانی چی هست؟ این است که در وجود خودت حقیقت بندگی را کشف کنی، شناسایی کنی، از وجود خودت، فَاطْلُبْ أَوَّلاً فِي نَفْسِكَ، حقیقت بندگی را کشف کن، فَاطْلُبْ أَوَّلاً فِي نَفْسِكَ حَقِيقَةَ الْعُبُودِيَّةِ، وَ اطْلُبِ الْعِلْمَ بِاسْتِعْمَالِهِ، آنگاه آن چیزی را که کشف کردی از حقیقت بندگی، به عنوان علم به قلب تو افاضه شد، آن را حالا بیاور در میدان عمل، علم با عمل توأمان است، دوقلوهای به هم چسبیده هستند، علم و عمل اینجوری هستند، خیال نکنی میشود علم را داشت، عمل را نداشت، یا عمل را داشته باشد انسان، آن حقیقت علمی نوری را نداشته باشد، اینها با هم هستند. وَ اطْلُبِ الْعِلْمَ بِاسْتِعْمَالِهِ، وَ اسْتَفْهِمِ اللَهَ، از خدای متعال طلب فهم کن، يُفْهِمْكَ، خداوند به تو میفهماند، فهمت را از خدا بخواه، همهی توجّهت در رسیدن به آن نور به خدای متعال باشد. ببینید بدایت علم پس چی شد؟ کشف حقیقت بندگی در وجود خویشتن، حَقِيقَةَ الْعُبُودِيَّةِ، حالا حضرت خودشان توضیح میدهند.
حقیقت بندگی چیست؟
عنوان میگوید گفتم: يَا شَرِيفُ! خطاب کردم به امام صادق(علیه السّلام)، ای آقا، ای بزرگ، يَا شَرِيفُ! امام نپسندیدند، این کلمه را نپسندیدند، فَقَالَ: قُلْ: يَا أَبَا عَبْدِاللَهِ! فرمودند تو هم با من با کنیهی من صحبت کن، نمیخواهد اینطور رسمی و با این کلمهی شریف با من صحبت کنی، ظاهراً این برای مثلاً بزرگان کذایی استفاده میشود، حضرت نپسندیدند، قُلْتُ: يَا أَبَا عَبْدِاللَهِ! مَا حَقِيقَةُ الْعُبُودِيَّةِ؟ شما فرمودید که من بروم در وجود خودم حقیقت بندگی را بطلبم و کشف کنم و بدست بیاورم، حقیقت بندگی چیست؟ حضرت فرمودند سه چیز است، قَالَ: ثَلاَثَةُ أَشْيَآءَ، دقیق بشوند برادرها و خواهرها ببینند این است، مسیر این است، حضرت فرمودند سه چیز است حقیقت بندگی؛ یک، أَنْ لاَ يَرَي الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِيمَا خَوَّلَهُ اللَهُ مِلْكًا، این مطلب اوّل، اینکه بنده در آنچه که خداوند تبارک و تعالی بهش داده است برای خودش سلطهای و مالکیّتی و تصرّفی قائل نباشد، این مطلب اوّل، أَنْ لاَ يَرَي الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِيمَا خَوَّلَهُ اللَهُ مِلْكًا، لاِنَّ الْعَبِيدَ لاَ يَكُونُ لَهُمْ مِلْكٌ، کسی که عبد است، حالا آن وقتها اینها شناخته شده بود، این واژهها، عبد زر خرید بود، میدانید دیگر، مثلاً میخریدند، یک کسی را میخریدند میشد عبد این آقا، این آقا میشد مالک، این میشد عبد، عبد که از خودش چیزی نداشت، هیچ، هیچ شأن مالکیّتی عبید نداشتند، هیچ، هرچی بود مال مولا بود ، لاِنَّ الْعَبِيدَ لاَ يَكُونُ لَهُمْ مِلْكٌ، يَرَوْنَ الْمَالَ، آن کسی که نسبت به خدای متعال چنین احساسی را داشته باشد، يَرَوْنَ الْمَالَ مَالَ اللَهِ، يَضَعُونَهُ حَيْثُ أَمَرَهُمُ اللَهُ بِهِ، هر چیزی در اختیارشان هست، حتّی مالی که به دست آوردند، تلاش کردند، یک ثروتی را به دست آوردند، این را مال خودشان نمیدانند، اصلاً مالکیّت برای خودش قائل نیست، آغاز کشف حقیقت بندگی این است که تو برای خودت مالکیّتی قائل نباشی، تمام. این همان کشف فقر است، یا اَیُّهَا النّاس اَنتُمُ الفُقَراءُ اِلی الله، کشف فقر است، اُطْلُبْ فِي نَفْسِكَ حَقِيقَةَ الْعُبُودِيَّةِ، حقیقت بندگی با کشف فقر در خویشتن به دست میآید، این فقر را که فهمیدی، من مالک هیچی نیستم، هیچی.
این یک، دوّم، خود حضرت توضیح میدهند، دوّم، وَ لاَ يُدَبِّرَ الْعَبْدُ تَدْبِيرًا، این هم دوّم، کسی هم که شد عبد، برای خودش تدبیر ندارد. «دلم میخواهد» و «من اینطور تشخیص میدهم» و «اینطور به نظرم بهتر است» و «نظر من این است» و...، نه، عبد است دیگر، عبد میبیند مولا چه میخواهد، عجب! ببینید علم کجاست، ما دنبال علم کجا میگردیم!
سوّم، وَ جُمْلَةُ اشْتِغَالِهِ فِيمَا أَمَرَهُ تَعَالَي بِهِ وَ نَهَاهُ عَنْهُ، دیگر تمام فکرش و اشتغالش در زندگی میشود اینکه ببیند خداوند چه به او فرمان داده است، از چه نهی کرده است، همهاش دنبال امر و نهی خدا است، یک همچنین حالی پیدا میکند. امام(علیه السّلام) اینجا خودشان یک توضیحی میدهند، فرمودند: فَإذَا لَمْ يَرَ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِيمَا خَوَّلَهُ اللَهُ تَعَالَي مِلْكًا هَانَ عَلَيْهِ الاِنْفَاقُ فِيمَا أَمَرَهُ اللَهُ تَعَالَي أَنْ يُنْفِقَ فِيهِ، وقتی آن فراز اوّل دربارهی کسی محقّق شد که خودش را مالک نمیداند، کسی که خودش را مالک نمیداند انفاق کردن برایش خیلی آسان میشود که در آن زمینهای که خدای متعال امر به انفاق کرده به راحتی، به شیرینی آن چیزی که امانت دستش هست، چون مالک را خدا میداند دیگر، آن چیزی را که امانت دستش هست به جایش میرساند؛ من پریشب یک جملهای گفتم، بعد دیدم نه این جمله مثل اینکه خوب بود! آدم گاهی یک جملهای به نظرش میرسد، در یک جلسهای بود، بعد به نظرم آمد نه این جمله خوب بود، در ارتباط با بحث همین انفاق و خمس و زکات و همین چیزهای مالی و امثال اینها، وظائف مالی، من به آن دوستان گفتم ببینید انسان مؤمن اصلاً مال به دست میآورد که خمس بدهد، که زکاتش را بدهد، چون میداند این بخش است که ابدی است و میماند، یعنی اصلاً از آن اوّل، حالا مستحبّات و اینها به جایشها، همان واجباتش که فریضه است، اصلاً میرود دنبال ثروت، از اوّل دنبال این است که من به دست بیاورم که خمسش را بدهم، حالا این را شما نگاه کنید با آن کسی که وقتی میخواهد خمس مالش را یا زکاتش را بدهد جانش همراه با آن مال خارج میشود، سعی میکند یک جوری فرار کند، امروز سال خمسیام کی هست، من قبلش یک پولی دارم، این را چه کارش کنم، به این هدیه بدهم، به خانمم هدیه بدهم، بروم یک چیزی بخرم، که چی بشود؟ این برایش آسان میشود، وقتی که خودش را مالک نداند، این یک؛ دوّم، وَ إذَا فَوَّضَ الْعَبْدُ تَدْبِيرَ نَفْسِهِ عَلَي مُدَبِّرِهِ، وقتی یک کسی گفت ای خدا تو مدبّر من هستی، همه کارهی من تو هستی، هَانَت عَلَيْهِ مَصَآئِبُ الدُّنْيَا، تمام مصیبتهای دنیا برای او آسان میشود، آسان میشود برایش، فراز و فرود و بیماری و ورشکستگی و مرگ عزیزان و...، همین چیزهایی که مصیبتهای دنیایی است، برایش آسان میشود، این هم دو؛ سوّم، وَ إذَا اشْتَغَلَ الْعَبْدُ بِمَا أَمَرَهُ اللَهُ تَعَالَي وَ نَهَاهُ، لاَيَتَفَرَّغُ مِنْهُمَا إلَي الْمِرَآءِ وَ الْمُبَاهَاةِ مَعَ النَّاسِ، اگر هم کسی همیشه دنبال انجام امر و نهی خداوند تبارک و تعالی بود، دیگر یک اینچنین آدمی فراغتی و فرصتی پیدا نمیکند که برود با مردم کَل بیاندازد، با یکی جدال کند، به یکی فخر بفروشد، به کسی مباهات کند، اصلاً فرصت این کارها را پیدا نمیکند، دیگر مشغول انجام امر و نهی خداوند تبارک و تعالی است؛
راه رهایی از دنیا و ابلیس و خلق
حالا نتیجه چیست؟ فَإذَا أَكْرَمَ اللَهُ الْعَبْدَ بِهَذِهِ الثَّلاَثَ، اگر خداوند تبارک و تعالی بندهی خودش را با این سه چیز گرامی بدارد، این سه چیز حقیقت عبودیّت است، وقتی حقیقت عبودیّت را امام رمزگشایی کردند شد سه جمله، یکی اینکه خودش را مالک نمیداند، یکی مدبّر خودش را خدای متعال میداند، کارش را تفویض میکند به خدا، یکی هم دائماً مشغول انجام امر و نهی حضرت حق است، اگر که خداوند تبارک و تعالی کسی را به این سه چیز گرامی بدارد، هَانَت عَلَيْهِ الدُّنْيَا، وَ إبْلِيسُ، وَ الْخَلْقُ، فرمود دیگر تمام این دنیا و شیطان و همهی خلق خدا در نظر او یک چیز دست کمی میشود، یعنی از این یک افقی از نظر شخصیّتی پیدا میکند، یک اوجی میگیرد، یک پروازی میکند، اینها همه میآیند پایین، نمیتوانند در خط بندگی او ایجاد اختلال کنند، ببینید ما وقتی پایین هستیم با ابلیس تصادم میکنیم، سر راهمان هست دیگر، با خلق خدا تصادم میکنیم، وقتی پایین هستیم اینجوری است، با دنیا دست به گریبان میشویم، اینها وقتی است که تو پایین هستی، ولی وقتی تو تکریم شدی از جانب خدای متعال، بزرگ شدی، اوج گرفتی از نظر شخصیّت، یک افقی داری که اینها همه میمانند پایین، تمام شد، یک آرامشی پیدا میکنی، هَانَت عَلَيْهِ، خیلی تعبیر عجیبی است، هَانَت عَلَيْهِ الدُّنْيَا، وَ إبْلِيسُ، وَ الْخَلْقُ، آسان آسان میشود، دیدید یک جایی انسان میخواهد یک وظیفهی خوبی را انجام بدهد میگوید چه میگویند؟ این همان تصادم هست، دربارهی من چه میگویند، چه قضاوت میکنند؟ میداند این کاری که انجام بدهد خدا دوست میدارد امّا همش دارد با جاهای دیگر مسئله را حلّ و فصل میکند، این پایین است، ابلیس میتواند بهش تصرّف کند، در او خلجان کند، وسوسهانگیزی کند، امّا این آدمی که به حقیقت بندگی انس گرفته ارتفاع پیدا میکند، تکریم، وَ لاَ يَطْلُبُ الدُّنْيَا تَكَاثُرًا وَ تَفَاخُرًا، این آدم به هیچ وجه دنبال دنیا نمیرود تا ثروتاندوزی کند و به وسیلهی آن بخواهد به این و آن فخر بفروشد، آن کسی فخر میفروشد که دنیا برایش خیلی بزرگ است و مهم است، کسی که دنیا در نگاهش کوچک شد، انسان با یک چیزی که بیارزش است و کوچک است به دیگران فخر میفروشد؟ که خانهی فلان و ماشین فلان و وسیلهی فلان و مدرک فلان و جاه فلان و مقام فلان و من به دست بیاورم تا برای این و آن قیافه بگیرم، وقتی این در نگاه تو پست شد، کوچک شد، افتاد پایین، انسان با یک چیز حقیر پست که برای دیگران قیافه نمیگیرد، از چشمش افتاد. تَكَاثُرًا وَ تَفَاخُرًا، وَ لاَ يَطْلُبُ مَا عِنْدَ النَّاسِ عِزًّا وَ عُلُوًّا، پس از سمت دنیا دنبال مال و ثروت دنیا نمیرود برای اینکه از این طریق به تکاثر و تفاخر برسد، این یک؛ دنبال آن چیزهایی هم که دست مردم است نمیرود، خیلی این درگیریها و مزاحمتها و آسیبها که دور و بر ما هست مال این است که انسان میرود دنبال آن چیزی که در دست مردم است، خیال میکند آن چیز قیمتیای است، تا از آن طریق به عزّت و آقایی برسد، حالا آن چیزی که دست مردم است، یک کسی است که مثلاً میتواند به ما حکمی بدهد، مقامی بدهد، شأنی بدهد یا پولی بدهد، یا مالی بدهد، یا اعتباری بدهد، چیزهایی که در دست مردم هست این چیزها است دیگر، همهی اینها در چشمش رنگ میبازد، چه آسایشی است، انسان به اینجا برسد.
قیمت اوقات
وَ لاَ يَدَعُ أَيَّامَهُ بَاطِلاً، آن وقت یک چنین کسی هیچوقت روزها و شبهایش را به بطالت صرف نمیکند، میداند که روزهایش خیلی قیمتی هستند، برای تقرّب به حضرت حق، اینها را در باطل خرج نمیکند، چون میفهمد همهی این چیزها باطل است و بطلانش در چشم او آشکار میشود، این حقیقت بندگی است و این نور علم است، نور علم این است، و الّا اگر یک کسی سرش پر باشد از انواع و اقسام اصطلاحات و امثال اینها، از هرکدام از این رشتههای علمی، خب باشد، خیلی هم القاب و عناوین هم به او داده باشند، باشد، این که علم نیست که، نهایتاً فضل است، علم این است.
این همه، اولین درجه تقواست!
امام به اینجا که رسیدند این جمله را میگویند، بگیرید، این جمله دقیق است، فَهَذَا، الله اکبر، أَوَّلُ دَرَجَةِ التُّقَي، این چیزی که راجع به تقوا تا به حال این مقدار شنیدی، اوّلین درجهی تقوا تازه اینجا است، یعنی به این نقطه که شما رسیدید تازه رسیدی به اوّلین درجهی تقوا، یعنی تقوا این است، این تازه میشود اوّلین درجهاش، دوستان ببینند چه افق پروازیای وجود دارد، اینجایی که من و شما الان خواندیم در نگاهمان خیلی بالا است، از نظر امام صادق(علیه السّلام) اینجا تازه میشود اوّلین درجهی تقوا، تازه میشود اوّل راه، حالا ببینید چه درجاتی پیش روی انسان مؤمن هست و این دیگر وقتش را تلف نمیکند، میگیرد مسیر را و میرود جلو، اینجا امام(علیه السّلام) این آیه را خواندند، این آیه از آن آیات است . قَالَ اللَهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَي: تِلْكَ الدَّارُ الاْخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لاَ يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الاْرْضِ وَ لاَ فَسَادًا وَ الْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ، آیه خیلی آیهی عجیبی است، فرمود این سرای آخرت، : تِلْكَ الدَّارُ الاْخِرَةُ، خیلی جملهی سنگینی است، تِلْكَ الدَّارُ الاْخِرَةُ، این سرای آخرت با آن عظمت، چون کلمهی تِلکَ میدانید دیگر یعنی خیلی بزرگ است و خیلی رفیع است، فرمود آنجا را میدانی من برای چه کسی گذاشتم؟ نَجْعَلُهَا لِلَّذِين، گذاشتمش برای آن کسانی که خیلی بزرگ میشوند و بالا میآیند، لِلَّذِينَ لاَ يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الاْرْضِ وَ لاَ فَسَادًا، اینها دنبال برتریجویی و ریاست و آقایی و فساد و امثال اینها در زمین نیستند، خیال نکنید دستشان نمیرسد، اصلاً ارادهاش را ندارند، اصلاً آرزویش را ندارند، اصلاً نمیخواهند، قلبشان آزاد آزاد است. قُلْتُ: يَا أَبَا عَبْدِاللَهِ! أَوْصِنِي! تا اینجای مسئله که الان برایتان خواندم، حقیقت مسئله را امام(علیه الصّلاة والسّلام) بیان کردند، تمام شد، همین قسمت اوّل حدیث عنوان، امّا بخش بعدی یک دستورالعمل بسیار دقیقی است، خیلی هم کاربردی و مبتلی به است، من این را هم سریع برایتان بخوانم در یک هفت هشت ده دقیقهای و دیگر وقتتان را بیشتر نگیرم.
نُه وصیت امام صادق علیه السلام به سالک الی الله
قُلْتُ: يَا أَبَا عَبْدِاللَهِ! أَوْصِنِي! میگوید گفتم یا اباعبدالله باز هم بفرمائید، یعنی سیر نشده بود، به من وصیّتی بکنید، حضرت فرمودند من تو را به نه چیز سفارش میکنم، این چیزی که دارم به تو سفارش میکنم، فَإنَّهَا وَصِيَّتِي لِمُرِيدِي الطَّرِيقِ إلَي اللَهِ تَعَالَي، اینها سفارشهای من به آن کسی است که میخواهد راه به سوی خدای متعال را بگیرد و برود به خدا برسد، آنهایی که دنبال سیر و سلوک هستند وصیّت من به آنها این است، این جملهی امام میدانید معنایش چیست دیگر، لطیف است، یعنی این حرف اختصاصی به تو آقای عنوان ندارد که دیگر از دوستان من نتوانند از آن بهرهمند بشوند، هر کسی که میخواهد به سوی خدای متعال حرکت کند، سفر کند، به خدا نزدیک بشود راهش همین است، گرفتید؟ بله، یعنی دستورالعمل اختصاصی نیست، عمومی است، برای هر کسی که بخواهد. خب چیست، بعد هم فرمودند وَ اللَهَ أَسْأَلُ، من از خدا میخواهم که تو را موفّق کند، معلوم میشود ایشان دیگر جا باز کرده بود، دیگر پذیرش شده بود، امام صادق قبولش کرده، فرمودند من از خدای متعال میخواهم أَنْ يُوَفِّقَكَ لاِسْتِعْمَالِهِ، که تو را موفّق کند عمل کنی. با همهی قلبمان از خدای متعال توقّع داریم مشمول این دعای امام صادق باشیم، همین الان امام صادق(علیه السّلام) همین دعا را دربارهی ما هم بکند، ما هم موفّق به عمل بشویم انشاءالله، خوب حالا اینها چه چیزهایی هستند؟ فرمود سه تایش مربوط به ریاضت نفس است، سه تایش مربوط به بردباری است، سه تایش هم مربوط به علم است، اینها را حفظ کن، فَاحْفَظْهَا، و مواظب باش سستی نکنی، یعنی میخواهی به جایی برسی، فَاحْفَظْهَا، وَ إيَّاكَ وَ التَّهَاوُنَ، نکند سستی کنی. عنوان میگوید: فَفَرَّغْتُ قَلْبِي، من خودم را آماده کردم، دلم را صاف صاف کردم، آسوده خاطر کردم که بگیرم آن چیزهایی که حضرت میگویند.
سه توصیه در ریاضت
فَقال، حضرت فرمودند آن سه تایی که مربوط به ریاضت است - ببینید از کجاها شروع میشود - حضرت فرمودند آن سه تایی که مربوط به ریاضت است این است، نکند تا وقتی اشتها نداری چیزی بخوری، عجب! آدم خیال میکند وقتی میخواهند دستور سیر و سلوک بدهند از کجاها خواهند داد، این است، فَإيَّاكَ أَنْ تَأْكُلَ مَا لاَ تَشْتَهِيهِ، چیزی را که اشتها نداری هیچوقت نخور، باعث حماقت میشود، عجب! یعنی عقل آدم کم میشود، عجیب است، در خورد و خوراک کاهش عقلی برای انسان اتّفاق میافتد، يُورِثُ الْحَمَاقَةَ وَ الْبَلَهَ، این یک. دوّم، وَ لاَ تَأْكُلْ إلاَّ عِنْدَ الْجُوعِ، هر وقت گرسنه شدی بخور، البتّه حضرت منفیاش را گفتند، گفتند نخور مگر اینکه گرسنه بشوی، حالا اینجا که همش این بود که نخور، حالا آقاجان باید یک چیزی بخوریم دیگر، آن را چه کارش کنیم؟! فرمودند وَ إذَا أَكَلْتَ فَكُلْ حَلاَلاً، آن وقت دیگر حلال بخور، آن چیزی که میخوری حلال باشد، وَ سَمِّ اللَهَ وَ اذْكُرْ، اسم خدا را هم بیاور حتماً وقتی که خواستی غذا بخوری حتماً نام خدای متعال را ببر، و یاد این حدیث پیغمبر باش که حضرت فرمودند هیچ ظرفی برای آدمیزاد بدتر از شکمش پر نشده است، یعنی این پر شدن خیلی چیز بدی است، زیاد خوردن، فَإِذا كَانَ وَ لاَبُدَّ، ناچارکه شدی بخوری،-تعبیرها جالب است، ناچار که شدی بخوری، یک سوّم برای غذا باشد، یک سوّم برای نوشیدنی باشد، یک سوّم هم بگذار برای نفست، که نفست هم بالا بیاید دیگر! برای آن هم فکری بکن، این سه تا مسئله در بخش ریاضت.
سه توصیه در بردباری
امّا در باب حلم و بردباری، فرمود: وَ أَمَّا اللَوَاتِي فِي الْحِلْمِ، عجیب است، بردباری چیز خیلی عجیبی است، سهمش در سلوک، اینها زیرساخت است، اینها زیرساختهای سر و سلوک است، اگر یک کسی به شما گفت اگر یکی بگویی ده تا به تو جواب میدهم، فَقُلْ لَهُ، تو به او اینطوری بگو، بگو اگر ده تا بگویی، یک هم به تو جواب نمیدهم، یعنی بد به تو نمیگویم، عجب! خب، دوّم، وَ مَنْ شَتَمَكَ، یک کسی شتمت کرد، حرف بیربطی به تو زد، به او بگو، فَقُلْ لَهُ، اگر راست میگویی خدا من را ببخشد، اگر دروغ میگویی خدا تو را ببخشد، این هم نکتهی دوّم در حلم؛ و نکتهی سوّم، وَ مَنْ وَعَدَكَ بِالْخَنَي فَعِدْهُ بِالنَّصِيحَةِ وَ الرَّعَآءِ، یک کسی که شما را تهدید کرد، گفت من میروم دیگر پشت سرت شروع میکنم به بد و بیراه گفتن، یعنی دربارهی تو بد خواهم گفت، بگو امّا من، من همیشه تو را مراعات میکنم و جز خیر و خیرخواهی دربارهی تو چیزی نخواهم، این میشود بردباری.
سه توصیه در علم
وَ أَمَّا اللَوَاتِي فِي الْعِلْمِ، پس سه تا در ریاضت بود، مربوط بود به خوردن، سه تا در بردباری بود، امّا سه تا دربارهی علم است، وَ أَمَّا اللَوَاتِي فِي الْعِلْمِ، فَاسْأَلِ الْعُلَمَآءَ مَا جَهِلْتَ، اوّلاً برو از اهل معرفت و از اهل علم آن چیزی را که نمیدانی بپرس، یعنی سؤال داشته باش، این یک، امّا وقتی که رفتی سؤال کنی نکند بروی متکلّفانه سؤال کنی و دنبال امتحان آن عالم باشی، قضیه اینطوری است، برخی سؤال جور میکنند ببینند این آقا بلد است، بلد نیست! نکند دنبال آزمایش طرف باشی! وَ إيَّاكَ أَنْ تَعْمَلَ بِرَأْيِكَ شَيْئًا، امّا دوّم، دوّم این است که نکند به رأی خودت عمل کنی، یعنی بدون اینکه به سخن خداوند و اولیاء خدا و حکم الهی وقوف پیدا کنی به تشخیص خودت بخواهی عمل کنی، وَ خُذْ بِالاِحْتِياطِ فِي جَمِيعِ مَا تَجِدُ إلَيْهِ سَبِيلاً، در این مسئله اهل احتیاط باش، دنبال این باش که ببین حکم چیست، وظیفه چیست، راه چیست، مسیر چیست، آن را پیدایش کن، این شد نکتهی دوّم؛ نکتهی سوّم، که این البتّه بیشتر مربوط به هم لباسیهای ما میشود، خدا عاقبت ماها را به خیر کند، سوّمیش هم فرمودند، چون ایشان هم اهل همین درس و بحث بوده است، حضرت فرمودند که همینقدر که از شیر درّنده میترسی از فتوا دادن بترس، نکند گردنت را پل مردم قرار بدهی.
سلام بر اهل هدایت!
قُمْ عَنِّي يَا أَبَا عَبْدِاللَهِ! پاشو برو، دیگر بس است، حضرت به اینجا که رسیدند فرمودند قُمْ، پاشو، چون این آماده بود، مثل اینکه به او خوش گذشته بود! حضرت هم تحویلش گرفته، بعد از آن همه عطش داشت بهرهمند میشده، گفت خوب حالا لابد میخواست ادامه بدهد، حضرت اینجا دیگر خودشان مسئله را تمام کردند، قُمْ عَنِّي يَا أَبَا عَبْدِاللَهِ! دیگر پاشو برو، من را راحت بگذار، فَقَدْ نَصَحْتُ لَكَ، من آن چیزی را که باید به تو میگفتم را به تو گفتم، وَ لاَ تُفْسِدْ عَلَيَّ وِرْدِي، ذکر من را، ورد من را خراب نکن، بگذار به حال خودم باشم، چون حضرت در مصلّا بودند، مشغول نماز بودند، این وقت را از آن بخش خاصّ خودشان دادند به آقای عنوان، فَإنِّي امْرُؤٌ ضنِينٌ بِنَفْسِي، عجب! این را چه معنی کنیم؟ من یک کسی هستم که به خودم خیلی خوشگمان نیستم، باید به کارهای خودم برسم، وقتم خیلی پیش من قیمتی است، این فرصتها را نمیتوانم آسان و ارزان از دست بدهم، وَ السَّلاَمُ عَلَي مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَي، حضرت دعا کردند و سلام کردند به همهی آن کسانی که از این راه روشن تبعیّت کنند.
آنچه که خواندیم، دوستانی که از اوّل وقت بودند عنایت کردند، حدیث شریف عنوان بصری بود که عرض کردیم خیلی حدیث فوق العادهای است در رشد و سیر و سلوک و رسیدن به مقامات معنوی و ...، عزیزانی هم که از ادامهی جلسه رسیدند این را اگر خواستند، حدیث عنوان را پیدا کنند، عرض کردیم بزرگان ما میفرمودند این در جیبتان باشد، همراهتان باشد، دم دستتان باشد، مرتّب مراجعه کنید، هزاربار هم به آن مراجعه کنید کم است، امام صادق(علیه السّلام) مرتبا شما را دستگیری میکند و کمکتان میکند. این هم رزق امروز ما و شما بود، امیدواریم انشاءالله مورد عنایت الهی باشیم در بهرهبرداری از این کلمات نورانی و مبارک انشاءالله.
السّلامُ عَلیکَ یا اَبا عَبدِاللّهِ یا جَعفَرَبنَ مُحَمَّدٍ اَیُّهَا الصّادِق یَابنَ رَسوُلِ اللّهِ یا حُجَّةَ اللّهِ عَلی خَلقِهِ یا سَیِدَنا وَ مَولانا اِنا تَوَجَّهنا وَاستَشفَعنا وَ تَوَسَّلنا بِکَ اِلیَ اللّهِ وَ قَدَّمناکَ بَینَ یَدَی حاجاتِنا یا وَجیهاً عِندَاللّهِ اِشفَع لَنا عِندَاللّه.