مدّتی این مثنوی تأخیر شد[1]
ایّام خجستهی عید سعید فطر را خدمت عزیزان تبریک عرض میکنم. همچنان رائحهی دلپذیر و شوقانگیز این روز خدایی استشمام میشود. امیدوارم خداوند متعال و مهربان همهی ما را از برکات این روز بزرگ و این ایّام پر برکت، نصیب و بهرهی فراوان کرامت کند.
مدّتی مثنوی ما تأخیر شد و در ماه مبارک رمضان، توفیق دیدار دوستان و برگزاری جلسات را نداشتیم؛ امّا بَحَمدِالله توفیق دعا برای دوستان را داشتیم.
در ابتدا به دو نکته اشاره میکنم. نخست آنکه به امید خدای متعال و با اعتماد به لطف و فضل حضرت حق، به پیشنهاد رفقا و دوستان، از جلسه آینده موضوع بحث ما دعای بیستوچهارم خواهد بود که دعای امام سجّاد (عَلَیهِ الصَّلَاةُ وَ السَّلَام) دربارهی پدر و مادر است. به گمان من برای جلسهی ما اسباب خیر و برکت بسیار زیادی خواهد شد که از نگاه امام سجّاد (عَلَیهِ الصَّلَاةُ وَ السَّلَام)، جایگاه پدر و مادر و وظایف ما در قبال آنها را بررسی کنیم؛ چراکه در موفّقیّتها و در مسیر زندگی ما نقش اساسی دارد.
طبعاً چند جلسهای حال و هوای جلسهی ما، حال و هوای عرض ارادت به پدر و مادر خواهد بود؛ آنهم از نگاه بسیار مرتفعی که هیچ چیز دیگری با آن برابری نمیکند. در این موارد است که این جمله که «صحیفهی مبارکهی سجّادیه ترجمهی عرشی قرآن کریم است»، خود را نشان میدهد. اگر بخواهیم تعبیر قرآن کریم دربارهی پدر و مادر را بازگشایی کنیم، واقعاً راهی جز صحیفه ندارید. فقط باید با صحیفه اُنس گرفت تا حقّ آیات قرآن کریم در این زمینه ادا شود.
مطلب دوم، بدرقهی ماه مبارک رمضان است. امام سجّاد (عَلَیهِ الصَّلَاةُ وَ السَّلَام) با دعای چهل و پنجم با ماه مبارک رمضان وداع میکنند. امروز به لطف خدای متعال و با الهام از دعای چهل و پنجم از یکسو، و با الهام از مناجات شریفهی ابوحمزهی ثمالی از سوی دیگر و با استضائه از یاد و نام مولایمان، حضرت سیّد السّاجدین (عَلَیهِ الصَّلَاةُ وَ السَّلَام) سعی میکنم انشاءالله چند جملهای را در بدرقهی ماه مبارک رمضان عرض کنم؛ چون هنوز در همان حال و هوا هستیم.
تقوا، هدف اصلی ماه مبارک رمضان
در قرآن کریم ـ به صورت روشن و آشکار ـ غایت و هدف اصلی ماه مبارک رمضان، «تقوا» معرّفی شده است. خدای متعال میفرماید: «ياأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ؛[2] اى كسانى كه ايمان آوردهايد، روزه بر شما مقرر شده است، همانگونه كه بر كسانى كه پيش از شما [بودند] مقرر شده بود، باشد كه پرهيزگارى كنيد». ظرف این صیام هم تعریف شده است: «شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِيَ أُنزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ...؛[3] ماه رمضان ماهى است كه قرآن در آن نازل شده است...». مسئله، مسئلهی تقوا است. تقوا یعنی جریان یافتن ایمان در همهی روابط انسان. وقتی ایمان در رابطهی بین شما و خدای متعال و رابطهی شما با سایر انسانها و سایر پدیدههای عالم، جاری شد، تقوا در وجود شما شکل میگیرد. این معنای تقوا است. به عبارت دیگر، شناخت حریم پروردگار متعال و رعایت آن در همهی حوزههای ارتباطی. این میشود یک زندگی مؤمنانه. لذا قرآن کریم خطاب به اهل ایمان میگوید تقوا داشته باشید: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُوا اللهَ؛[4] اى كسانى كه ايمان آوردهايد، از خدا پروا كنيد». یعنی به ایمانتان در صحنهی زندگی وفادار بمانید. البتّه تفسیر دیگرش میشود: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ آمِنُوا؛[5] اى كسانى كه ايمان آوردهايد، بگرويد». این یک برداشت فشرده و خلاصه در باب تقوا بود.
دو رکن تقوا
تقوا که معنای بسیار فراخ و گستردهای دارد، یک رکن سلبی و یک رکن ایجابی دارد؛ یعنی روی دو پایه استوار شده است: یک پایهی سلبی و یک پایهی ایجابی. در محور سلبی، ایمان من به من میگوید که نباید اینگونه باشی، چنین نباید بکنی، وارد چنین منطقهای نباید بشوی. این میشود جنبهی سلبی که نبایدهایی است که از دل ایمان به دست میآید. یک رکن ایجابی هم دارد که بایدها است. ایمان من به من میگوید اینگونه باش.
بین این دو رُکن ارتباط خیلی نزدیکی برقرار است؛ منتها از نظر حسّاسیّت، رُکن سلبی اهمیّت بیشتری دارد. این همان منطقهی محرّمات و قُرُق الهی است که مولا فرموده نباید وارد این منطقه شوید و خطّ قرمز تعریف کرده است. این منطقه نسبت به منطقهی واجبات، اهمیّت بیشتری دارد. البتّه منطقهی واجبات، از یک سو به منطقهی مستحبّات نزدیک است، و از سمت دیگر، نزدیک منطقهی مکروهات قرار دارد. منطقهی محرّمات که رُکن سلبی تقوا است، بهقدری اهمیّت دارد و مهم و حسّاس است که بعضی از بزرگان وقتی میخواستند تقوا را معنا کنند، اساساً به رُکن سلبیاش معنا میکردند. حتّی در بعضی از ترجمهها وقتی میخواهند «اِتَّقُوا اللهَ؛ تقوا داشته باشید» را معنا کنند، میگویند بپرهیزید یا بترسید. این به خاطر اهمیّت رُکن سلبی است که بر رکن ایجابی غلبه کرده، به حدی که بعضیها معنای تقوا را که یک معنای بسیار وسیع و گستردهای است و همهی ابعاد ایمان را در برمیگیرد و به همهی جنبههای زندگی، رنگ خدا[6] و رنگ ایمان میزند، با این بخش معنا میکنند. البتّه ما این را نمیپذیریم؛ ولی اهمیّت فوقالعادهی این بخش را قبول داریم.
وقتی پیامبر اکرم در جمعهی آخر ماه شعبانُ الْمُعَظَّم خطبه خواندند که به خطبهی شعبانیّه مشهور شد، نقشهی راه مؤمن را در ماه مبارک رمضان ترسیم کردند و به تفصیل، همهی جوانبش را گفتند و اقداماتی را که یک انسان مؤمن باید در ماه مبارک رمضان انجام بدهد، با عباراتی بسیار زیبا، شیرین و جذّاب بیان کردند. ناقل خطبه که امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (عَلَیهِ الصَّلَاةُ وَ السَّلَام) است، وقتی سخن پیامبر اکرم به پایان رسید، فرمودند: «فَقُمْتُ؛ من از جا برخاستم». علی (عَلَیهِ السَّلَام) میخواهد از یک حقیقت مهمّی پردهبرداری بشود، این کار هر کسی نیست، اینجا باید علی به میدان برود، لذا فرمود: «فَقُمْتُ وَ قُلْتُ، یَا رَسُولَ الله! مَا اَفْضَلُ الْاَعْمَال فِی هَذَا الشَّهْر؟»، برخاستم و گفتم: پیامبر اکرم، شما یک فهرست به ما دادید که خیلی فهرست مهمی بود. همهی جوانب کار را در نظر گرفتید، از صیام و قیام و روزه و نماز تا صلهی رحم و حُسن خُلق و احسان به فقرا و رسیدگی به ایتام. همهی اینها در آن قرار گرفت. حالا سؤال من این است: در ماه مبارک رمضان در بین این اعمال، از همه بافضیلتتر و برتر و مهمتر کدام است؟ پیغمبر اکرم فرمودند: «اَلْوَرَع عَنْ مَحَارِمِ اللهِ عَزَّوَجَلّ یا عَمَّا حَرَّمَ اللهُ عَزَّوَجَلّ»[7] ورع و پرهیزِ از آنچه که خداوند متعال تحریم کرده است، افضل اعمال در ماه مبارک رمضان است. بعد پیامبر اکرم نگاهی به علی (عَلَیهِ السَّلَام) انداختند و منقلب شدند و شروع کردند به گریه کردن. از حضرت علت گریه را سؤال کردند، فرمود که شهادت امیرالمؤمنین (عَلَیهِ السَّلَام) در ماه مبارک رمضان رخ میدهد. آنجا باز پرسش و پاسخی پیش میآید که آنهم خیلی شیرین و نغز است و اوج حلاوتش، آنجایی است که پیامبر اکرم میپرسد که صبر تو بر چنین مصیبتی چگونه است و حضرت علی (عَلَیهِ السَّلَام) میفرمایند: اینجا جای صبر نیست، جای شکر است. شهادت برای ولیّ خدا و برای انسان مؤمن، شوق است و شکر.
اهمیّت و ارزش ورع
ورع همان رُکن سلبی تقوا است؛ چنانکه امیرالمؤمنین فرمودند: «اَلْوَرَعُ اَلْاِجْتِنَاب؛[8] ورع پرهیز کردن است». دقت کنید که پیامبر اکرم در پاسخ به این سؤال که «مَا اَفْضَلُ الْاَعْمَال فِی هَذَا الشَّهْر؛ برترین اعمال در این ماه کدام است» نفرمودند تقوا، با اینکه مقصد ماه مبارک رمضان تقوا است؛ بلکه جنبهی مهمتر تقوا را بیان کردند که عبارت است از ورع.
معنای ورع
در باب ورع، یعنی جنبهی سلبی، نکتهی لطیفی وجود دارد و آن اینکه این اجتناب، به معنای این نیست که شخص به گناه نزدیک شود، ولی آن را انجام ندهد. ورع این نیست. ورع یعنی فاصله گرفتن از گناه و اینکه انسان همیشه از منطقهی قُرُق و منطقهی تحریم، با فاصله حرکت کند. هرچه این فاصله زیادتر باشد، ورع بیشتر و مطلوبتر است. یعنی انسان حتّی از چیزهایی که یک مقدار به گناه شباهت پیدا میکنند نیز پرهیز کند. اصطلاحاً به این امور، امور مشتبه میگویند. یعنی چیزهایی که در حرام بودنشان تردید وجود دارد؛ مثلاً شنیدن موسیقی که انسان نمیداند آن موسیقی از مصادیق موسیقی حرام است یا نه. یک وقت من یقین دارم که فلان چیز جایز نیست و سراغش نمیروم، این ورع محسوب نمیشود. ورع آنجایی است که انسان از اموری که تردید دارد نیز پرهیز کند و از آنها فاصله بگرید. در بعضی از کلمات اهل دقّت آمده که در اوامر سلطانی، آنجایی که یک صاحب امر فرامینی صادر میکند، قُرُق گذاشته، منع و نهی کرده، آنجا اهمیّت بیشتری دارد. اگر کسی به آن منطقه نزدیک شود، خشم او را بیشتر برمیانگیزد تا کسی که در انجام وظیفهای سستیای کرده باشد. آنهم خیلی بد است، ولی این یکی خیلی بدتر است. بین خود ما نیز همینطور است.
به لحاظ عقلی اینجا بیاناتی وجود دارد که خلاصهی کلامش این است: انجام گناه، آثار حسنات را در انسان به اندازهی قدرت آن گناه از بین میبرد و نابود میکند و رابطهی انسان را با خدا قطع میکند. بعضی از اموری که با «حَقُّ النّاس» مرتبط میشود، مثل غیبت، اعمال را حبط و اصلاً رابطهی انسان را با خداوند و عالم ملکوت قطع میکند. کسی که مرتکب چنین گناهی شده، هرچه دعا کند، دعایش شنیده نمیشود و به سمت خودش برمیگردد و عملش اصلاً رفعتی ندارد. مثلاً از بین اعمال، دروغ چنین وضعیّتی را دارد. حابِط است و دیگر کارهای خوب انسان را هم از بین میبرد. بنابراین اینجاها اجتناب و پرهیز ـ آنهم با فاصلهی زیاد ـ اهمیّت خاصّ خودش را دارد و البتّه در فهرست ادب بندگی، چنین ویژگی، در صدر قرار میگیرد.
معیار بهرهمندی از ماه مبارک رمضان
سخن این بود که فلسفه، غایت و هدف اصلی ماه مبارک رمضان، به نصّ قرآن کریم، تقوا است. گفتیم که تقوا دو رکن دارد و از این دو رکن، رکن دوم که رکن سلبی است، اهمیّت بیشتری دارد. از بیان پیامبر عزیزمان در خطبهی شعبانیّه استفاده کردیم که اتّفاق اصلی که باید در ماه مبارک رمضان رُخ بدهد، ایجاد فاصله بین ما و گناه است که از آن به ورع تعبیر میشود. معیار و شاخص اینکه آیا ما از این ماه خدا با دست پُر خارج شدیم یا دست خالی، این است که ببینیم رابطهی ما با معصیت و گناه، بعد و قبل از ماه مبارک رمضان چه تفاوتی پیدا کرده است؟ مخصوصاً معصیتهای ابتلائی؛ یعنی چیزهایی که به آن مبتلا بودیم. هر کسی میداند بیشتر به چه جنس از معاصی مبتلا است؛ به معاصی جوارحی، یعنی معصیت چشم، معصیت گوش، معصیت زبان، دست یا پا، یا معاصی جوانحی. هر انسانی، خود را بهتر از دیگران میشناسد: «بَلِ الْإِنسَانُ عَلَى نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ؛[9] بلكه انسان خود بر نفس خويشتن بينا است». بعد از ماه مبارک رمضان ببیند بین او و آن گناهان، فاصله بیشتر شده یا نه. اگر فاصله بیشتر شده، این شخص از ماه مبارک رمضان سربلند خارج شده است و اگر همین الان پرده کنار برود، نامهی عملش به دست راستش است و میگوید: «هَاوُمُ اقْرَوا کِتَابِیَه؛[10] بياييد و كتابم را بخوانيد». این روزها کنکوریها کارنامههایشان را گرفتهاند. بعضیها رتبههایشان را پنهان میکنند و دوست دارند هیچکس از آنها سؤال نکند که چه رتبهای را کسب کردهاند. امّا بعضیها دوست دارند همهی عالم بفهمند که چه رتبهای به دست آوردهاند. حال هر کس باید حال خود را بسنجد.
توصیه قرآن کریم به کسب تقوا
مرحوم آیت الله خوشوقت (اَعْلَی الله مَقَامَهُ الشَّرِیف)، به حسب آن چیزی که من مشاهده کردم، توصیهشان جز تقوا، چیز دیگری نبود. هر کس برای گرفتن دستورالعمل خدمت ایشان میرسید، همین یک نکته را از ایشان میشنید. دوستی را راهنمایی کرده بودم که خدمت ایشان شرفیاب شود. پس از حدود دو سال که به محضر ایشان میرفت، به من گفت: مرا کجا فرستادی؟ گفتم: چطور؟ گفت: این آقا از پارسال تا به حال حرفش یکی است. گفتم: البتّه این، همهی حرف است؛ منتها ضمناً ناظر به این است که تو اصلاً جلو نرفتی. اگر قدمی جلو رفته بودی، چیز دیگری میشنیدی. تو حرکت نکردی و مسئله را دستکم گرفتی. حضرت آیت الله العُظمی بهجت (اَعْلَی الله مَقَامَهُ الشَّرِیف) نیز در درس و در ارتباطات و گفتگوهای خصوصی خود همین را میگفتند. بعد که طرف اصرار میکرد، همین جمله را با تندی میفرموند. طرف میگفت: آقا به من دستورالعمل بده، میفرمود: گناه نکنید. تمام شد! بقیه کارها درست میشود. البتّه این نصّ قرآن است، آنجا که میفرماید: «وَ اتَّقُوا اللهَ وَ يُعَلِّمُكُمُ اللهُ؛[11] و از خدا پروا كنيد، و خدا شما را مىآموزد». اگر شما بتوانید از این منزل به سلامت عبور کنید، مخصوصاً در محور سلب، نتیجهاش این خواهد بود. گاهی هم از تعبیر ذکر عملی استفاده میکردند و میفرمودند: ذکر عملی داشته باشید. از ایشان میپرسیدند: آقا، ذکر عملی چیست؟ میفرمود: گناه نکنید.
جالب است که تفسیر «گناه نکنید» پیش خود شخص است؛ یعنی خودت میدانی چه چیزهایی گناه هستند، از همانها بپرهیز. بعد ایشان میفرمودند: اگر شما به آنچه که میدانید عمل کنید، خداوند متعال از خزانهی لطفش چیزی را که نمیدانید و لازم است بدانید، به شما میرساند. این، نصّ آیهی قرآن است: «وَ اتَّقُوا اللهَ وَ يُعَلِّمُكُمُ اللهُ؛ و از خدا پروا كنيد، و خدا شما را مىآموزد». تمام شد! بیان ظریف دیگری نیز در قرآن است که میفرماید: «إِن تَتَّقُوا اللهَ یَجعَل لَکُم فُرْقَاناً؛[12] اگر از خدا پروا داريد، براى شما [نيروى] تشخيص [حقّ از باطل] قرار مىدهد». این هم بیان دیگرش است.
در بیان و تعبیر زیبای دیگر، قرآن کریم میفرماید: «إِنَّ الَّذیِنَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُم طَائِفٌ مِنَ الشَّیْطَانِ تَذَکَّرُوا فَإِذَا هُمْ مُبْصِرونَ؛[13] در حقيقت، كسانى كه [از خدا] پروا دارند، چون وسوسهاى از جانب شيطان بديشان رسد، [خدا را] به ياد آورند و بناگاه بينا شوند». وقتی که شیطان وسوسه میکند ـ معلوم است که وسوسهی شیطان در چه محورهایی است ـ اینها چشمشان باز میشود، به خودشان میآیند و فاصله میگیرند. نتیجهی این کار آنها چه میشود؟ «فَإِذَا هُمْ» خیلی تعبیر زیبایی است؛ یعنی همانجا به آنها روشنبینی و فهم برتر داده میشود. لذا استادان اخلاق، همواره روی این نکته تأکید میکردند و میگفتند: آقا، اینجا را داشته باشید. اگر کسی به آنچه در سیر و سلوک گفته میشود و دستورالعملهایی که داده میشود، اهتمام داشته باشد، ولی در این بخش مراقبت نداشته باشد، مانند کسی است که از ده پلهی یک نردبان بالا رفته و از آن بالا، با سر سقوط میکند و پایین میافتد. ابتدا که بالا نرفته بود، اگر سقوط میکرد، اتفاقی نمیافتاد. ولی حالا، هم سر جای اوّلش است، و هم لطمه خورده است؛ یعنی به عبارت دقیقتر، از آنجایی که بود، پایینتر رفته است. اهمیّت این مسئله، به این دلیل است.
ماه مبارک رمضان کمککنندهی فوقالعاده بزرگ و جدّی و مهمّی است برای اینکه بین ما و منطقهی گناه فاصله به وجود بیاید. فضایش، حالاتش، اعمالش، دعاهایش، اذکارش، تلاوت قرآن کریم، از همه بالاتر روزه، کمککننده است برای این فاصلهگذاری.
اگر کسی این حالت در او اتّفاق افتاد و به این مقام رسید: «أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ، وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى؛[14] و امّا كسى كه از ايستادن در برابر پروردگارش هراسيد، و نفس [خود] را از هوس باز داشت» که رکن سلبی است، بهشت جایگاهش خواهد شد: «فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوَى؛[15] پس همانا بهشت جايگاه او است». صفا، شیرینی و نورانیّت این بهشت همینجا به شخص میرسد. «فَإِذَا هُمْ مُبْصِرونَ» و «یَجعَل لَکُم فُرْقَاناً» جلوههایی از همین بهشت هستند؛ منتها طلوع، بروز و شکفتنش برای آن روز مخصوص است. امّا از همینجا شروع میشود و همینجا انسان مؤمن شهد شیرین رضایت الهی را میچشد. جوانی که نگاهش را از صحنهی حرام برمیگرداند، با اینکه هیچ مانع و رادعی نیست، و کسی نیست که او را ببیند یا آبرویش برود، فقط با توجه به اینکه: «أَلَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللهَ یَرَی؛[16] مگر ندانسته كه خدا مىبيند؟». به نصّ روایات، خدای متعال شیرینی ذکر و حلاوت مناجات خودش را به کام او میریزد و همینجا برایش بهشت میشود و نجوا و رازگویی با حق را میچشد و ارتباط نزدیک با خداوند برای او میّسر میشود.
رمضان، ماه آزادسازی انسان از جهنم
انسان وقتی دعای چهل و پنجم را میخواند، آتش میگیرد. مقدّمهاش فصل کرامت است و متنش شناخت ظرفیّتهای ماه مبارک رمضان است؛ با آن سلامها و وداعها و تعابیر بسیار بلند.
مسئله، مسئلهی محو گناهان است، مسئلهی رقّت قلب است، نرم شدن است، فاصله گرفتن است، بار سبک کردن است. یک اتّفاق مهمّی که در متن این ماه افتاده، این است که خدای متعال بنا را بر این گذاشته که شما تولّد دوبارهای داشته باشید و بارهای سنگین گناه را از دوش خود بردارید. با گناه انسان گم میشود، از خودش فاصله میگیرد، دچار خودگمگشتگی میشود و به رهن گذاشته میشود؛ مخصوصاً اگر آن گناه، حقّ النّاس باشد. ماه مبارک رمضان، خدای متعال بنا را بر این گذاشته که انسانها را آزاد کند؛ اصلاً ماه آزادسازی است. به هر بهانهای، افطارش، سحرش، وقت نمازش، کرورکرور و گروهگروه آزادسازی میشود. این اتّفاقی است که مولای کریم در این ماه برای کسانی که وارد این ماه میشوند، رقم میزند. این اتّفاق در ماه مبارک رمضان میافتد.
این حظّ واقعی است که همهی ما از ماه مبارک رمضان بردهایم. یقین دارم و تردیدی در آن نیست که همه بهرهمند شدهایم؛ چون به کرم کریم یقین دارم و معنای ضیافت همین است و جز این نیست. در ماه رمضان آزاد و سبکبار میشویم و گویا ولادت مجدّدی برای انسان رُخ میدهد. اگر این اتّفاق قرین آن اتّفاق اوّل ـ یعنی تقویت تقوا مخصوصاً رُکن سلبش که ورع است ـ باشد، محصولش صیانتی است که در شخص پیدا میشود. یعنی توسعهی عصمت و حفاظت در شخص و چنین شخصی خیلی سرمایهدار میشود. والّا اگر مقارن با آن نکتهی اوّل نشود، همینکه دست و پای شیطان را پس از ماه رمضان باز کنند، در مدّت کوتاهی دوباره انسان به رهن میرود. چند روز از ماه رمضان نگذشته که این شخص که از ماه مبارک رمضان آزاد بود، دوباره اسیر میشود و به رهن میرود و همان اتّفاق برایش تکرار میشود. روی دوشش بارهای سنگین و خفهکنندهای قرار میگیرد؛ لذا این دو باید در کنار هم باشند.
مولا از باب کرمش این ماه را برای آزادسازی درست کرده، امّا انسان مؤمن ذیل این کرامت پروردگار متعال، با اهتمام و با توجّه سعی میکند عیار تقوا را در خود تقویت کند.
محبّت، راه برقراری ارتباط با خداوند
از مبنای خوفی و هم از معنای حبّی و از راهی که رهروان رفته و به درجات بالایی رسیدهاند، انسان استفاده میکند که محبّت راه نزدیکتر برقراری ارتباط دوستانه و محبتی با خدای متعال است. در مناجات شریفهی شعبانیه به محضر پروردگار متعال عرضه میکنیم که من نمیتوانم از گناه فاصله بگیرم: «لاحَوْلٌ لِي فَأَنْتَقِلَ بِهِ عَنْ مَعْصِيَتِكَ اِلّا فِي وَقْتٍ أَيْقَظْتَنِي لِمَحَبَّتِكَ»، اگر من با تو دوست شوم، اگر چشم دل من به جمال تو روشن شود و کام من از محبّت تو شیرین شود، اگر آن بیداری محبّانه در من اتّفاق بیفتد، من آن وقت به موفّقیت دست پیدا میکنم و حفظ میشوم.
مناجات ابوحمزه، نقشه راه محبّت
راه محبّت، راه وصول به خداوند است؛ البتّه با ملاط خوف. امّا مسیر اصلی، جادّهی محبّت است که حضرت سیّدالسّاجدین (عَلَیهِ الصَّلَاةُ وَ السَّلَام) در ابوحمزه آن را ترسیم فرمودهاند. متأسفانه پس از پایان ماه مبارک رمضان، مردم مناجات شریفهی ابوحمزه را ترک میکنند و دیگر آن را نمیخوانند. در حالی که ماه مبارک رمضان، ماه روانسازی این دعاها است، نه اینکه این دعاها فقط به ماه مبارک رمضان اختصاص داشته باشند. مؤمن در ماه رمضان خود را روان میکند و در طول سال فیضش را میبرد.
حالا ما میخواهیم دوباره ابوحمزه را بازگشایی کنیم. از متن ابوحمزهی ثُمالی این تکّه را با دقّت مراجعه کنید و بخوانید. آن تکّه این است که امام سجّاد (عَلَیهِ الصَّلَاةُ وَ السَّلَام) روشِ محاسبهی نفْسِ حُبّی را بر پایهی حبّ که البتّه تکیهگاه خوفی هم دارد، با زیبایی به شما معرّفی میکنند و با شاخص در اختیار شما میگذارند؛ زیرا مناجات ابوحمزه یک دستگاه جامع تربیت ربّانی و الهی است که هیچ کم و کسری ندارد و فوقالعاده است.
آن فرازی را که حضرت به شما شاخص میدهند و روش محاسبه و مراقبت را در اختیار شما میگذارند، در متن برنامهتان تا ماه مبارک رمضان و لیلة القدر آینده بگذارید و این برنامه را ادامه دهید.
دو مصداق سلب توفیق
ما دو شاخص داریم: یک، من وارد نماز میشوم، ولی ارتباطم برقرار نمیشود و حضور قلب فراهم نمیشود. دو، احساس میکنم که وضع بهتری از جهت باطنی پیدا کردم، احساس میکنم میتوانم به دوستان خدا و مجالسشان نزدیک باشم، امّا چیزی پیش میآید و بین من و آنها فاصله میاندازد. امام (عَلَیهِ الصَّلَاةُ وَ السَّلَام) میفرمایند: اینجا جایی است که باید بایستی و نباید رد شوی: «مَا لِی كُلَّمَا قُلْتُ قَدْ تَهَيَّأْتُ وَ تَعَبَّأْتُ»، وقتی که من احساس میکنم آماده شدم، «وَ قُمْتُ لِلصَّلاةِ بَيْنَ يَدَيْكَ»، الان قوّت دارم نماز بخوانم. وارد نماز میشوم، «أَلْقَيْتَ عَلَيَّ نُعَاسا إِذَا أَنَا صَلَّيْتُ»، امّا یک دفعه میبینم سنگین شدم. «مَا لِي كُلَّمَا قُلْتُ قَدْ صَلَحَتْ سَرِيرَتِي وَ قَرُبَ مِنْ مَجَالِسِ التَّوَّابِينَ مَجْلِسِي عَرَضَتْ لِي بَلِيَّةٌ أَزَالَتْ قَدَمِي وَ حَالَتْ بَيْنِي وَ بَيْنَ خِدْمَتِكَ»، چه میشود؟ چرا اینطور شدم؟
امام (عَلَیهِ الصَّلَاةُ وَ السَّلَام) شیوهی تحلیل را در اختیار شما قرار میدهند. ابتدا میفرماید: مرا چه شده است؟ چرا نتوانستم در نماز با تو حرف بزنم و وصل شوم؟ چرا نتوانستم با اَهْلُ الله ارتباط نزدیکی بگیرم و چرا بین من و آنها فاصله میشود؟ قضیه چیست؟ این طرح مسئله است، بعد نوبت تحلیل میرسد. امام (عَلَیهِ السَّلَام) در اینجا یازده «لَعَلَّكَ» میگوید. اوّلین آن که کشنده است، این است: «لَعَلَّكَ عَنْ بَابِكَ طَرَدْتَنِي وَ عَنْ خِدْمَتِكَ نَحَّيْتَنِي»، حضرت با این جمله شروع میکند؛ آیا مرا از درِ خانهات طرد کردی؟ تا میرسد به اینجا: «لَعَلَّكَ رَأَيْتَنِي آلِفَ مَجَالِسِ الْبَطَّالِينَ، لَعَلَّكَ رَأَيْتَنِي فِي الْغَافِلِينَ».
در اینجا امام (عَلَیهِ السَّلَام) روش محاسبهی نفْس را در اختیار ما قرار میدهند. این را به عنوان دستاورد ماه مبارک رمضان بگیرید. همین امشب ـ به فردا نگذارید برسد ـ دوستان به متن دعای ابوحمزهی ثُمالی مراجعه کنند. این قطعهاش را بنویسید، پیش خودتان بگذارید و از فردا هر وقت سلب توفیقی برای شما پیش آمد که دو مصداق ویژهاش عدم حضور قلب در نماز و عدم ارتباط با مؤمنین و توّابیّن است، این فرازها را جلویتان بگذارید.
«لَعَلَّكَ»، به معنای شاید است. خودتان این تحلیل را انجام دهید و سعی کنید علّت را کشف کنید. البتّه پس از آنکه حضرت یازده بار «لَعَلَّكَ» را گفت، میگوید: «فَإِنْ عَفَوْتَ»، این وضعیّت من است. من گرفتار یکی از این مصیبتها شدم، امّا هیچ راهی ندارم جز اینکه تو از من بگذری. جز عفو هیچ راهی وجود ندارد و من یک راه بیشتر ندارم، اینکه تو از من بگذری؛ امّا اگر تو بگذری، این اوّلین بار نیست که بخواهی از کسی بگذری: «فَإِنْ عَفَوْتَ، فَطَالَمَا عَفَوْتَ عَنِ الْمُذْنِبِينَ قَبْلِي»، اصلاً این روش تو است. بعد، جملات تکاندهندهای را در مقام عفو خواهی مطرح میکنند.
خدایا، تو را سوگند میدهیم به حقّ اولیائت، به حقّ مقرّبان درگاهت، به حقّ امام سجّاد، به حقّ سیّدالشّهدا، به حقّ همهی دوستانت، به حقّ همهی کسانی که از ماه مبارک رمضان بهرهی تام و تمامی بردند که توفیق حفظ دستاوردهای این ماه بزرگ را تا لیلة القدر آینده به ما کرامت بفرما. اگر اَجلی برای ما نوشته شده که دیگر دست ما به ماه مبارک رمضان آینده نمیرسد، ما را رحمتشده، آمرزیده و پاکیزه به سوی خودت ببر.
تو را به حقّ محمّد و آل محمّد قسم میدهم موانع ظهور امام زمان را مرتفع بفرما. به زودی زود توفیق شرفیابی به محضر آن حضرت را روزی ما قرار بده. نائب بزرگوارش، رهبر عظیم الشّأن ما تا ظهور آن حضرت و در کنار آن حضرت برای ما حفظ بفرما و بر توفیقاتشان بیفزا.
[1]. برگرفته از بیتی از مثنوی مولوی در ابتدای دفتر دوم.
[2]. بقره: 183.
[3]. بقره: 185.
[4]. مائده: 35.
[5]. نساء: 136.
[6]. «صِبْغَةَ اللّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ صِبْغَةً؛ رنگ الهى [توحيدى را بگيريد] و چه رنگى از رنگ الهى خوشتر است؟». بقره: 138.
[7]. شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج10، ص314.
[8]. محمد محمدی ریشهری، میزان الحکمه، ج۱۴، ص۶۷۵۸، حدیث۲۱۶۲۰.
[9]. قیامت: 14.
[10]. حاقه: 19.
[11]. بقره: 282.
[12]. انفال: 29.
[13]. اعراف: 201.
[14]. نازعات: 40.
[15]. نازعات: 41.
[16]. علق: 14.