* مقابلهی در هم شکننده با نفس
وَ كَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ فِي طَلَبِ الْعَفْوِ وَ الرَّحْمَةِ:
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اكْسِرْ شَهْوَتِي عَنْ كُلِّ مَحْرَمٍ، وَ ازْوِ حِرْصِي عَنْ كُلِّ مَأْثَمٍ، وَ امْنَعْنِي عَنْ أَذَى كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ، وَ مُسْلِمٍ وَ مُسْلِمَةٍ.
موضوع بحث، گزارشی است از مضامین عالی و جذّاب سی و نهمین دعای صحیفهی مبارکهی سجَادیه که به این عنوان شناخته شده است: «فِي طَلَبِ الْعَفْوِ وَ الرَّحْمَةِ» دعایی که امام(عَلَیهِ الصَّلاةُ وَالسَّلام) در آن از خدای متعال عفو و رحمتش را تمنّا و طلب میکند. جلسهی گذشته به توفیق الهی مروری داشتیم بر عناوین اصلی این دعای نورانی. بنا شد به امید خدای متعال بعضی از نکات بسیار عالی و جذّابی که در این دعا وجود دارد را مقداری توضیح بدهیم.
از همان فراز اوّل شروع میکنیم که دربردارندهی یک نکتهی بسیارمهم و اساسی است، «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اكْسِرْ شَهْوَتِي عَنْ كُلِّ مَحْرَمٍ» مطلب اوّل - در پرتو توسّل و توجّه و استضائه از انوار تابناک محمّد و آل محمّد(صَلَواةُ الله وَ سَلامُهُ عَلَیهِم اَجمَعین) - عبارت است از در هم شکستن شهوات و لِگامزدن نفس از افتادن به ورطهی گناه. یک مصداق ویژه و متفاوت هم که در اینجا مطرح شده و در زمرهی گناهان بسیار بزرگ است عبارت است از اذیتکردن مؤمنین یا مسلمانان از ناحیهی ما.
مطلبی که اینجا باید به آن توجّه بشود - با ملاحظهی تعبیر زیبایی که در این عبارت نورانی دعا است - مسئلهی مقابلهی همه جانبه با نفس امّاره است. تعبیری که در این فراز است «وَ اكْسِرْ شَهْوَتِي عَنْ كُلِّ مَحْرَمٍ، وَ ازْوِ حِرْصِي عَنْ كُلِّ مَأْثَمٍ» در واقع ما از خدای متعال میخواهیم که خواستههای نفس ما را دربارهی گناهان درهم بشکند. سخن از شکستن است: «وَ اكْسِرْ ...» و کلمهی «وَ ازْوِ حِرْصِي» یعنی لِگام بزن، منع کن و مهار کن، حِرص من را که همان طلب و خواستهی موکّد است، از اینکه به سمت گناه برود. «مَحْرَمٍ» و «مَأْثَمٍ»، همان منطقهی ممنوعه است، جایی که قرق است، قرقگاه اعلام شده و از جانب خدای متعال کسی مجاز به ورود در آن منطقه نیست. حالا یا عمل است، اقدام است، رفتار است و یا ترک است، هرچه که باشد؛ مصداق آن هم آنجایی است که میفرماید: «وَ امْنَعْنِي عَنْ أَذَى كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ» که بعداً درباره آن توضیح خواهیم داد. فعلاً تأکید ما روی همین دو تعبیر است که فرمودند «وَ اكْسِرْ شَهْوَتِي» و «وَ ازْوِ حِرْصِي».
* نبی خدا در مقام مقابله با نفس
مقابلهی انسان با نفس باید یک مقابلهی در هم شکننده باشد. معلوم است که اینجا سخن از همان مرتبتی از نفس است که در قرآنکریم با عنوان «امّارة بِالسُّوء» معرّفی شد. فرمود «إِنَّ النَّفْس لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّي؛[1]زيرا نفس، آدمی را به بدی فرمان میدهد مگر پروردگار من ببخشايد.» این آیه جزو صریحترین و واضحترین آیات قرآنکریم است. با تأکید و با تعابیر بسیار روشن، یعنی کلمات و حروف «إِنَّ»، «اَلنَّفْس»، «لَ» و «أَمَّارَةٌ» هرکدام از آنها کافی است برای اینکه تأکید کند من و شما در چه میدان خطرناکی هستیم. همهی اینها را کنار هم گذاشته و یک راه نجات هم معرّفی کرده است: «إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّي». این تعبیر از بیان پیامبر برگزیدهی خدای متعال یعنی حضرت یوسف(عَلی نَبیِّنا وَ آلِهِ وَ عَلیهِ السَّلام)، آنجا که گفت «وَ مَا أُبَرِّئ نَفْسِی[2] و من نفس خود را تبرئه نمىكنم» آمده است. در واقع حضرت یوسف(علیه السلام) میخواهد بگوید من از این صحنه نجات پیدا کردم، امّا این به این معنا نیست که من نفس خودم را بخواهم تبرئه کنم، نه، خدا من را نجات داد. من از آن مهلکه بیرون آمدم، از آن شرایط بسیار خطرناکی که برای من پیش آمد امّا «وَ مَا أُبَرِّئ نَفْسِي».
این خیلی تعبیر عجیبی است، «وَ مَا أُبَرِّئ نَفْسِي» من در مقام تزکیهی نفس خودم، یعنی اعلام پاکی نفس خودم و تبرئهاش نیستم که بگویم نه او هیچ مشکلی ندارد، چرا؟ طبق قاعدهی کلّی «إِنَّ النَّفْس لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّي». این است مسئله؛ این سخن پیامبر خداست، خدای متعال این قاعده را از زبان پیامبرش که موصوف به عصمت است بعد از رهیدن و نجات پیدا کردن از یک صحنهی خطرناک، اعلام میکند. اینها مهم است که این جمله کجا، در چه شرایطی، در چه موقعیّتی، با چه کیفیّتی دارد ارائه میشود؟ از زبان یک پیامبر، بعد از نجات از یک صحنهی خطرناک، توطئهی خطرناکی که برایش چیدند و گناهی که به او عرضه شده و او هیچ تمنّایی دربارهی آن معصیت نداشته است. بعد از گریز از آن شرایط خطرناک دارد اعلام میکند و خدای متعال این جمله را اینجا تعبیه کرده تا یک اعلام بسیار جدّی و یک اعلام خطر جدّی و همهجانبه داشته باشد به همهی انسانها، همهی مؤمنین، همهشان را باخبر کند که بدانید «إِنَّ النَّفْس لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّي».
نکته مهم این است که دقیقاً نقطهای که تو از ناحیهی نفس احساس امنیّت کردی، باختهای. هر کسی باشی، احساس کردی که دیگر تهدیدی وجود ندارد فاتحهات خوانده است! این جملهی حضرت یوسف(عَلَیهِ السَّلام) این است، میگوید «وَ مَا أُبَرِّئ نَفْسِي» من از ناحیهی نفسم خودم را در امان نمیدانم که نفس اَعدا عَدُوّ است، دشمنترین دشمنها وسط صحنه، بدون اینکه کوتاه بیاید، جدّی، مصمّم و اَمّاره است. نه که یک فرمان عادی بدهد و رد بشود، رها نمیکند. در این جا یک راه خروج هم بیشتر وجود ندارد، «إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّي» خدا به من رحم کند.
* سقوط آزاد!
تمام مصیبتهایی که به سر ما میآید بر اثر این است که ما دشمن نفس را به رسمیّت نمیشناسیم. اگر میدانستیم، رفتارمان با دشمنی در این تراز اینقدر دوستانه نبود. پس نقطهی آغاز همهی بدبختیها و مصیبتها آنجا است که کسی خود را از نفس و از این خطر بزرگ در امان بداند. انسان مؤمن کِی خود را در امان میداند؟ وقتی که با انجام یک مقدار برنامههای عبادی و معنوی و به تعبیر خودمان سیر و سلوک، به مصیبت عُجب دچار شود و وضعیّت خودش را پسند کند. بگوید خُب، ما که دیگر مشکلی نداریم. همینجا نقطهی سقوط است، سقوطش هم سقوط آزاد است! مگر وسط این سقوط خطرناک، یکوقت همان دست رحمت الهی او را بگیرد. والّا همینطور میرود تا اعماق این جهنّم خطرناک.
امام(عَلَیهِ الصَّلاةُ وَالسَّلام) در اینجا متضرّعانه و با واسطه قرار دادن آبرو، کرامت و شأن حجج الهی، میگوید خدایا این نفس امّارهی بِالسّوء را در من منهدم کن! این تقاضای امام(عَلَیهِ السَّلام) است و دارد پیام میدهد به من و شما، پیام این است که اوّلاً شما باید این دشمن را به رسمیّت بشناسید و جانانه به مصافش بروید و تا هست خودتان را در امان ندانید. حالش را تا میتوانید بگیرید، مداوم بر علیهاش عملیّات کنید.
اگر به فرض موفّق شده باشید به جهاد با دشمنان خدا که کار بسیار سنگین و دشوار و پیچیدهای است، دارید برمیگردید، خرّم و خندان و شادمان که ما رفتیم و دشمن را زدیم و آمریکا را خُرد کردیم، رژیم صهیونیستی را زدیم، گردن صدام را شکستیم، حالا که داری برمیگردی، در حالی که رنج دیده، اسارت کشیده، شهید داده، غم و غصّه خورده، گرسنگی کشیده، رنج جهاد را بر خود هموار کردهای، تازه که داری برمیگردی، صاحب رسالت، میگوید خیلیخُب، مرحبا! حالا بروید سراغ جهاد اکبر! شخص میگوید پس این کارهایی که ما کردیم چه بود؟ فرمود آن که خیلی کوچک بود، البته در نگاه شما بزرگ بود امّا نسبت به آن دشمنی که حالا تازه خودش را فربِه کرده تا تمام این موفّقیّتهای شما را از بین ببرد در برابر این، آمریکا و رژیم صهیونیستی و انگلیس خبیث هیچ نیستند. لذا حضرت فرمودند مرحبا به کسانی که از این جهاد و درگیری برمیگردند ولی این کوچک بود و حواسشان است که عازم هستند به عرصهی مقابله با یک دشمنی که این مقابله اسمش میشود جهاد اکبر؛ «گر بر سر نفس خود امیری، مردی»[3]
امام(عَلَیهِ السَّلام) در قالب این کلمات نورانی که در پیشگاه الهی مطرح میشود من و شما را متوجّه میکنند که عملیّات ما بر علیه این دشمن غدّار خطرناک که در اوج موفّقیّتها کمر ما را میشکند، در قلّهی مناجات سحری ما را میبرد به قعر بیچارگیها، در اوج انفاقات و خدمات انسان را زمین میزند، در مقابلهی با این نفس شما باید هوشیارانه وارد میدان بشوید و حملاتتان بر علیه او حملات شکننده باشد تا ادب بشود.
«وَ اكْسِرْ شَهْوَتِي، وَ ازْوِ حِرْصِي»؛ هیجانهای نفسانی که اینجا از آن تعبیر به شهوت شده است مربوط میشود به جنبهی خطرناکتر نفس ما. این دشمن نفس دو عرصهی فوقالعاده خطرناک دارد: یکی میدان شهوت است، یکی میدان غضب. اوّلی خیلی سنگینتر و خطرناکتر است، چون در سودخواهی ریشه دارد. بر اساس حکمت الهی، حکمت حکیم اقتضا میکند که شما نفع را به سوی خودتان جلب کنید تا زنده بمانید، باشید، حرکت کنید، حرکت تکاملی داشته باشید، قدمهایتان را پشت سر هم بردارید. آن را که حکیم عَلَی الاِطلاق بهعنوان یک سرمایهی بزرگ عظیم در وجود شما تعبیه کرده است و اتّفاقاً همینجا نقطهی قوّت شماست، نقطهی ضعف شما نیز است. همان چیزی که نقطهی قوّت است که سرمایه میشود برای پیشرفت، همان نقطهی ضعف هم است؛ کِی نقطه ضعف است؟ وقتیکه این فرد پایش را از گلیم خودش میخواهد فراتر بگذارد، از مرز میخواهد عبور کند. تا توی مرز باشد سرمایه است، از مرز که عبور کرد باعث هلاکت است. «آب در کشتی هلاک کشتی است/آب اندر زیر کشتی پُشتی است»[4] آب مایهی حیات کشتی است، با همین آب میرود، حرکت میکند، اگر آب نباشد که کشتی به گِل نشسته است امّا وقتیکه از مرزش عبور میکند میآید درون کشتی، داخل که شد هلاک است، این کشتی را غرقش میکند. وقتیکه این تمنّا از مرز گذشت و وارد آن منطقهی حرام و منطقهی ممنوعه شد ساقط میکند. مادون منطقهی ممنوعه و در بیرون سرمایه است. برای شما که وارد شدی هلاک است.
«وَ ازْوِ حِرْصِي عَنْ كُلِّ مَأْثَمٍ»؛ حرص هم همین است، یعنی همان تمنّای موکّد نفس، جایی که نفس انسان تصمیم گرفته به هر قیمتی شده به یک چیزی برسد حرص است. وقتی که از منطقهی ممنوعه گذشت ساقط میکند انسان را، لذا میگوید «وَ ازْوِ» ترمزش را بکش و لِگامش را بگیر.
این امواج خطرناک در نفس ما به فضل و عنایت الهی باید با موجشکنهای قوی به ساحل آرام عقل برسد. آنجا تعظیم کند، رام بشود، رام که شد آنجاست که شما از خطر نجات پیدا کردهاید. در دریا طوفان که میشود، این امواج خطرناک که میآید، اگر تدبیری نشده باشد و از یک منطقهای حریم برایش تعریف نکنند و موجشکن درست نکنند، میآید زندگی مردم را بر باد فنا میدهد. در حالیکه دریا در آن طرف موجشکنها برای ساحلنشینها سرمایه است. هم از دریا لذت میبرند و هم از دریا پول در میآورند.
این که فرمود «عَنْ كُلِّ مَحْرَمٍ» و «مَأْثَمٍ» این منطقهی عقل است که نفس در آنجا لِگام میخورد. اصلاً عقل یعنی بازدارنده، نگاهدارنده، مهارکننده. آن پابند شتر را که میگویند عِقال از همین است، اصلاً عقل این است کارش؛ بعضی وقتها ما بین عقل و علم اشتباه میگیریم. این دو خیلی باهم فرق میکنند؛ آنجایی که نفس تو مهار میشود و از باطن و ملکوت عالم، پنجرههایی به روی حقیقت به روی تو باز میشود، آن عقل است؛ علم - آن هم با شرایطی - میتواند برای تکامل عقلانی ما تسهیلکننده باشد. امام علی (علیه السلام) فرمودند: «رُبَّ عالِم قد قَتلَه جهلُه؛[5] چه عالمانی که جهلشان آنها را کشته و نابود کرده است» عجب! مگر چنین جمعی میشود؟ بله، این جهل در مقابل عقل است، مسئلهی آن جاهایی که یک عالمی گرفتار سفاهت است. عالمِ سفیه، میشود.
* جهاد دائمی با نفس
پس این نفس اگر بخواهد به چنگ بیاید، جهاد دائمی میخواهد. فرمود: «اِمْلِکُوا اَنْفُسَکُمْ بِدَوامِ جِهادِها[6]؛ با تداوم جهاد، نفس خود را تملک کنید و در اختیار بگیرید» در روایات ما هم فراوان است از اینکه اگر بخواهید به جایی برسید باید با نفس مخالفت کنید. روایاتش خیلی عجیب است. سعادت در مخالفت با نفس است. انسان باید دائماً در جریان یک چنین مبارزهای حضور داشته باشد. این مخالفت، آنوقت میشود دَوامِ جَهادِها. شغل تو فقط باید این باشد که حال نفْست را بگیری! هرطور میتوانی حالش را بگیر تا این نفس رام عقل بشود، تازه آن کسی هم که به یک چنین مقامی رسیده، مثلاً جناب یوسف(عَلَیهِ السَّلام)، او هم میگوید «وَ مَا أُبَرِّىءُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ مَا رَحِمَ رَبِّیَ » چون نفس را میشناسد. او به عنایت الهی به این مقام امن رسیده است.
مرحوم آیت الله آقا میرزا هاشم آملی میگفت در خواب سگ خطرناکی را دیدم که به من حمله میکند. مشت خودم را گره کردم و محکم کوبیدم در سرش که از دستش نجات پیدا کنم، از شدّت درد از خواب بیدار شدم. دیدم کوبیدهام در سر خودم! «اَعْدی عَدُوِّکَ نَفْسُكَ الَّتی بَینَ جَنْبَیْكَ؛[7] دشمنترين دشمنان تو نفس تو است. همان که بین دو طرف (راست و چپ) تو است».
این «إِلاَّ مَا رَحِمَ رَبِّی» اینجا تفسیر میشود، یعنی پناه آورده به خدای متعال. این پناهندگی در اوج مخالفتها و مبارزهها است. دعا یعنی همین. آنجایی که تمنّای شما به اوج میرسد، به مقام عزم میرسد میشود دعا، والّا دعا نیست؛ لقلقهی زبان است. آن چه که شما را برده است وسط میدان عمل و سرمایهگذاری، آن دعا است. اگر بنشینی و مداوم صحیفه بخوانی و تو را وارد میدان عمل نکند، تنها زبان انسان متبرّک میشود، آن دعا نیست، دعا آن تمنّایی است که در وجود شما به نقطهی عزم میرسد. بنابراین شما را میبرد وسط میدان عمل؛ اینجا که میگوید، «وَ اكْسِرْ شَهْوَتِي» یا «وَ ازْوِ حِرْصِي» یعنی من وسط میدان عمل هستم، میخواهم خُرد کنم کمر نفْسم را، و کمک تو را میخواهم، از من ساخته نیست، کمکم کن تا بشکنم کمر نفس را، تو بشکن.
* حریم مسلمان، حریم الهی است
«وَ امْنَعْنِي عَنْ أَذَى كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ، وَ مُسْلِمٍ وَ مُسْلِمَةٍ» از بین آن «مَحْرَمٍ» و «مَأْثَمٍ» آن قرقگاه و چیزهایی که در آن منطقه ممنوعه است، امام(عَلَیهِ السَّلام) یکی را انتخاب کردند و آن را برجسته کردند، آن چه است؟ من را نگه دار و حفظم کن از اینکه اذیتی به یک مرد مؤمن یا زن مؤمن و به یک مرد مسلم یا زن مسلم برسانم. یک مصداق متفاوت و ویژه و جدّی برجسته شد. قبلاً در دعای سی و هشت مطالبی را در این باره عرض کردیم، منتها برای اینکه اینجا هم تأکیدی شده باشد به یکی دو نکتهی کوتاه اشاره میکنم.
جالب است که در روایات ما «کَفُّ الاَذی» یعنی اینکه انسان از اذیت دیگران خودش را حفاظت کند و نگه دارد از اینکه از ناحیهی او به احدی اذیتی وارد بشود، از مردم و مؤمنین و مسلمین خود این یکی از عالیترین شرایطی است که یک انسانی در آن قرار بگیرد. این موقعیّت خیلی موقعیّت مهمّی است. یکی دو روایت میخوانم تا ببینید چقدر این موقعیّت، موقعیّت مهمی است؛ این حدیث نورانی از پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) است که حضرت فرمودند: افضلُ الجهادِ مَن اصبَح لا يَهُمُّ بظلم احد؛[8] برترین جهاد این است که شما در وجودتان هیچ تصمیمی برای ستم به احدی وجود نداشته باشد»
آحاد انسانها حریمها و قرقهای حضرت حق هستند، ما حق نداریم به این حریمها نزدیک بشویم. اگر طرف مقابل موسوم به ایمان و اسلام باشد و تو در حریم او وارد شدی، مستقیماً به جنگ پروردگار متعال رفتهای و با خدای متعال اعلام جنگ کردهای! اگر بروی سراغ کسی از بندگان خدا، وارد قرق او و حریم شخصیّت او بشوی، آبروی او، مال او، حریم او، زندگی او قرق الهی است، حق ورود نداری. امام صادق(علیه السلام) فرمود: «قال الله عزّ و جلّ: ليأذن بحرب منّي من آذي عبدي المومن؛[9] خداوند متعال ميفرمايد: با من اعلام نبرد كند كسي كه بنده مومن مرا اذيت كند»
* صدقهی هر روز
در روایت است که پیامبر اکرم فرمودند «تصَدَّق عَنْ نَفْسِک بِکَفِّ الاَذی یا اَباذَر» جناب ابوذر! میخواهی صدقه بدهی این است، کسی را اذیت نکن، مواظب خودت باش که از ناحیهی تو اذیتی به کسی وارد نشود. یا روایت دیگر، این هم جالب است، «عَلَی المُسْلِمِ أَنْ یَتَصَدَّق عَنْ نَفْسِهِ فِی کُلِّ یَوم» حضرت فرمودند انسان مسلمان واجب است که هر روز صدقه بدهد، «فَقیلَ وَ مَنْ یَسْتَطِیعُ ذَلِکَ یا رَسولَ الله؟» کسی گفت که یا رسول خدا، چه کسی میتواند هر روز صدقه بدهد؟ ذهن سؤال کننده رفت به سراغ اینکه ما هر روز باید پولی را انفاق کنیم و صدقه بدهیم، حضرت فرمودند، «کُلُّکُم يَسْتَطيعُ أَنْ یَکُفَّ اَذاهُ عنِ النّاس» همهی شما میتوانید یک شکلی زندگی کنید که مردم را اذیت نکنید و این میشود صدقهی امروز، آیا امروز شما صدقه دادید؟ یک جوری زندگی کرده باشید که کسی از شما رنج نبرده باشد، از سخن شما، نگاه شما، رفتار شما، برخورد شما، رانندگی شما و ... آسیبی به او وارد نشده باشد.
* تفاوت بین مسلم و مؤمن
«وَ امْنَعْنِي عَنْ أَذَى كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ، وَ مُسْلِمٍ وَ مُسْلِمَةٍ» سؤال: فرق مؤمن و مسلم چیست؟ جالب است که اینجا هر دو شکل میتوانید تعبیر کنید بر اساس مضامین قرآنی؛ تعبیر اوّل این است که ترقّی کرده است، یعنی من را از اذیت کردن مؤمن حفظ کن، حالا مُسلِم بالاتر از مؤمن است. در قرآن درباره حضرت ابراهیم(علیه السلام) آمده است: «إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ، قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ؛[10] و پروردگارش به او گفت: تسليم شو گفت: من در برابر پروردگار جهانيان تسليمم» بله، آن فراتر از ایمان است، یعنی ایمان به اوج رسیده است در مقام تسلیم.
قرآن میگوید، میدان ویژهاش هم این است: «...قَالَ يَا بُنَيَّ إِنِّي أَرَى فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانظُرْ مَاذَا تَرَى قَالَ يَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِن شَاء اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ، فَلَمَّا أَسْلَمَا وَتَلَّهُ لِلْجَبِينِ، وَنَادَيْنَاهُ أَنْ يَا إِبْرَاهِيمُ، قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيَا إِنَّا كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ، إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْبَلَاء الْمُبِينُ، وَفَدَيْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ[11]؛ ... گفت: ای پسرکم ، در خواب ديدهام که تو را ذبح میکنم بنگر که چه میانديشی. گفت: ای پدر ، به هر چه مامور شدهای عمل کن، که اگر خدا بخواهد مرا از صابران خواهی يافت. چون هر دو تسليم شدند و او را به پيشانی افکند، ما ندايش داديم: ای ابراهيم! خوابت را به حقيقت پيوستی و ما نيکوکاران را چنين پاداش میدهيم. اين آزمايشی آشکارا بود و او را در ازاى قربانىِ بزرگى باز رهانيديم» وقتی که گفته شد این چاقو را بگیر و برو به مسلخ و اسماعیل را ذبح کن، «إِنِّی أَرَی فِی الْمَنَامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ» گفت من این گونه در خواب دیدهام، بلافاصله بدون هیچ تردیدی اسماعیل چه گفت؟ «یَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِی إِن شَاء اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ» عجب! چه بیانی دارد حضرت اسماعیل(علیه السلام)؛ من تحمّل میکنم، برو به میدان عمل.
این در جلوهی ابراهیمیاش است که «فَلَمَّا أَسْلَمَا» تسلیم شدند در برابر این خواست الهی. برای هر دو نفر تصمیمش سخت است. این یک اوج است. تصمیم پدر برای ذبح فرزند و تصمیم فرزند برای اینکه به دست پدر ذبح بشود. هر دوتایش سخت است. «فَلَمَّا أَسْلَمَا وَ تَلَّهُ لِلْجَبِينِ» این صورت نازنین اسماعیل را گذاشت روی زمین، در این جا قرآن جلوتر نمیرود، قرآن لطیف است، اینکه کارد را کشید و ... و هیچ دیگر نمیگوید، همینجا نگه میدارد. «فَلَمَّا أَسْلَمَا وَ تَلَّهُ لِلْجَبِينِ، نَادَيْنَاهُ أَنْ يَا إِبْرَاهِيمُ» کارت درست شد، «قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيَا» امتحانت خوب بود، «وَ كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ وَ فَدَيْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ» بله، این میشود همان مقام تسلیم، «أَسْلِمْ قَالَ أَسْلَمْتُ» من دیگر از خودم ارادهای ندارم جز آنچه که تو بخواهی، در برابر تو تسلیمم.
این جلوهی ابراهیمیاش. حالا جلوهی خاتمیاش دیدن دارد. اینجا پدر گفت بیا و من اینگونه دیدهام. امّا در صحرای کربلا پسر گفت من میخواهم بروم و صحنهی تسلیم خیلی اینجا عجیب است، گفت اجازه هست؟ مقاتل نوشتهاند در مقابل این خواسته حضرت علی اکبر(علیه السلام) درنگ نکرد اباعبدالله. بین این اجازه میدهی با خود اجازه اصلاً فاصلهای وجود ندارد. حضرت فرمودند برو! فقط به این اشاره شده است که وقتی حرکت کرد، مثل اینکه جان حضرت دارد می رود. ایشان در پیشگاه الهی گفت اگر میگفتی خودم بیایم خیلی برایم راحتتر بود که جانان برود، جان برود تا جانان برود، آن هم چه کسی برود؟ شروع کرد با خدای متعال صحبت کردن. آن جملات را فرمود که در قالب آن جملهها حضرت معرّفی کرد که این ذبح عظیم چه کسی است؟ تا بشناسند همهی عالم. «اَشْبَهُ النّاسِ خَلْقاً وَ خُلْقاً وَ مَنْطِقاً بِرسولِک[12]؛ خدایا جوانی به سوی آن ها رفت که از نظر جمال و کمال و سخنگفتن، شبیهترین مردم به رسول توست» این کسی که دارد میرود این است، عادی نیست، این دارد میرود به میدان، ای اهل عالم تا قیامت بدانید حسین چه کسی را فرستاد به میدان.
البتّه یک صحنهی عجیب دیگر هم هست که حالا این هم چه ماجرایی است و چه سرّی است معلوم نیست. همینطور که حضرت مشغول دعا و راز و نیاز و آن حال خاصّ خودشان هستند دیدند از وسط معرکه علی برگشت، این صحنهی برگشت خیلی عجیب است، دیدند همینطور دارد میآید، «دیدمش خرّم و خندان قدح باده به دست»[13] آن صحنهی آخر هم باز همان حالت تسلیم است که حضرت آمد آنجایی که آن وضعیّت شهادت را مشاهده کرد، چون وضعیّت عادی نبود. وضعیّت اینطوری بود که درباره بدن حضرت علی اکبر(علیه السلام) نوشته بودند قَطَّعُوهُ و ... اینگونه بود. آنجا آمده بالای سر، باز فقط همین دلدادگی و صحبت و ...، همین چند کلمه صحبت کرد، شاید زیباترین صحنهاش هم همینجا باشد که «وَضَعَ خَدَّهُ عَلى خَدِّهِ؛ و صورت به صورت فرزندش نهاد»
* اذیتکردن حجت خدا با عرضهی اعمال بد!
«عَنْ أَذَى كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ، وَ مُسْلِمٍ وَ مُسْلِمَةٍ» در مرحلهای بالاتر میرود که مواظب باشید از ناحیهی شما حجّت الهی و ولیّ خدا اذیت نشود. این بیان لطیف است. مواظب باشید حجّت خدا اذیت نشود، مگر شماها خبر ندارید که کارهایتان عرضه میشود به حجّت خدا؟! حضرت کارنامهتان را ملاحظه میکند. شاید تو میگویی من امروز کسی را اذیت نکردم. اما با ارتکاب گناه کار تو از اذیت مؤمن گذشته و در مرحله اذیت حجت خدا وارد شده است.
در قرآنکریم تعبیر دیگری است در نسبت بین ایمان و اسلام که بعد طبق آن بیاییم و تخفیف بدهیم، بگوییم نه، اذیت مؤمن و مؤمنة که بماند، شما مواظب باشید مسلمانی هم از دست شما اذیت نشود، و سپس در درجه پایینتر و «قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُوا وَلَكِن قُولُوا أَسْلَمْنَا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ؛[14] عربهای بادیهنشین گفتند: «ایمان آوردهایم» بگو: «شما ایمان نیاوردهاید، ولی بگویید اسلام آوردهایم، امّا هنوز ایمان وارد قلب شما نشده است!» آنهایی که اهل معرفت هستند وارد این بحث شدهاند که اسلام اصغر تا اسلام اکبر وجوهشان نسبت به ایمان چیست؟ که حرفهای خاصّ خودش را میخواهد که مربوط به این بحث ما نمیشود.
این فصل اول دعا. اما فصل دوم عنوانش این است که بگویید خدایا من همه را حلال کردم که در آینده مطالب شیرین و عجیب آن را بررسی خواهیم کرد إن شاء الله. پیش از این هم گفتیم که دیگران را عفو کنید، شاید وقتش را نداشته باشید، همین الان بگویید خدایا من نمیخواهم کسی به خاطر من در دستگاه تو مؤاخذه بشود یا مورد سوال قرار بگیرد، من از همه آنها گذشتم.
خدایا! خودت میدانی که ما هیچ قصدی برای آزار ولیّ تو نداریم، اگر حضرت نامهی عمل ما را باز کرده، اذیّت شده، سر مبارکشان را از سر افسوس تکان دادهاند که این فرد چرا چنین گناهی را انجام داده است؟ خاک بر سر ما! خدایا! ما قصدی نداشتیم، اصلاً توجّه نداشتیم که داریم چه میکنیم. تو را سوگندت میدهیم به حقّ ولیّات، به حقّ امام زمانمان، خاطر رنجیدهی حضرت را از ما السّاعه التیام ببخش.
از ناحیهی ما خبرهای خوب به آن حضرت برسان. ما را از استغفار، از طلب مغفرت و دعای آن حضرت بهرهمند بفرما. ما را دائماً مشمول ادعیّهی زاکیه و عنایات خاصّ حضرت قرار بده.
کسانی که حقّی از آنها تضییع کردیم، اذیتی به آنها روا داشتیم، توجّه داشتیم یا توجّه نداشتیم، زندهاند یا مردهاند، دسترسی داریم یا نداریم؛ ای خدا به آبروی محمّد و به آبروی امام زمانمان آنها را از ما راضی بفرما.
ای خدای بزرگ! نفْس، این دشمن بسیار خطرناک داخلی که خطرش را در قرآنت اعلام کردی، ما را از خطرش حفظ کن. ما را در جهاد با نفسمان موفّق بدار. خِرَد ما را در مبارزه با این نفْس پلید تقویت بفرما. جنود و لشکریان عقل ما را تقویت بفرما.
پینوشت:
[1]. یوسف: 53.
[2] . یوسف:53.
[3] . رودکی.
[4] . مولوی.
[5] . نهج البلاغه، حکمت 107.
[6] . غررالحکم و دررالکلم، ج2، ص240.
[7] . بحار الانوار، ج 67، ص 64.
[8] . وسائل الشيعه، ج 15، ص 162.
[9] . وسائل الشيعه، ابواب العشرة، باب145.
[10] . بقره:131.
[11] . صافات:103-107.
[12] . ابن طاووس، مقتل الحسین(علیه السلام ) ، منشورات مکتبه الداوری ، قم ، ص47.
[13] . حافظ.
[14] . حجرات: 14.