یادواره 47 شهید دانش آموز شهرستان قرچک 1393/9/19


پیوند های مرتبط »

یادواره 47 شهید دانش آموز شهرستان قرچک
جامعه‌ی ما هر روز بیشتر از قبل به شهیدشناسی نیازمند است. شهدا زنده‌اند، بدین معنا که در معادلات زندگی شما و در جریان تاریخ بشری حضور فعّال دارند و در تقدیر امور عالم در صحنه هستند. وقتی می‌فرماید: «عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُون»، خدای متعال به همه‌ی ما خبر می‌دهد که شهدا در ساماندهی امور ذهنی، باورهای دینی، روشنگری و تقویت بنیه‌ی ایمانی مردم حضور فعّال دارند. نصّ کلام الهی است که شهدا به کسانی که در خطّ آنها باشند قوّت قلب، روحیه و امید می‌دهند. دعای شهدا مستجاب است. شهدا برای یارانشان و کسانی که پرچم آنها را برافراشته نگه دارند، دعا می‌کنند و به آنها بشارت می‌دهند.

قرچک، شهر شهدا

جلسه‌ی امشب ما در ایّام پر فروغ اربعین حسینی (عَلَیهِ الصَّلَاةُ وَ السَّلَام) تشکیل شده و یکی از بهترین مجالسی است که ممکن است انسان توفیق حضور در آن را پیدا کند. بنده به عزیزانی که این محفل نورانی را آراسته‌اند و آحاد شما عزیزان که در این جلسه شرکت کرده‌اید، تبریک عرض می‌کنم. مجالسی که به نام و به یاد شهدا برگزار می‌شود، به عالی‌ترین سطوح فیض الهی متّصل است. به خانواده‌های عزیز شهدا که نور چشم ما و باعث مباهات جامعه‌ی ما هستند، افتخار می‌کنیم. عزیزانی که در این جلسه حضور دارند، حضور آنها باعث افزایش فیض الهی در مجلس ما است و نظر شهدا بیشتر به جلسه‌ی ما با حضور خانواده‌های عزیزشان تعلّق می‌گیرد.

به امام جمعه‌ی عزیز و بزرگوارمان، حضرت حجت الاسلام و المسلمین جناب آقای اسماعیلی، به نماینده‌ی محترم مجلس، به رئیس محترم آموزش و پرورش، به سپاه قهرمان و بسیج عزیز، به خاطر وجود این جوانان و نوجوانان ارزشمند، باصفا و بهاری شهرستان شهیدپرور قرچک، باید تبریک عرض کنیم. نور شهدا را می‌توان در چهره‌ی این نسل جوانِ عزیزِ فهیم و رشید که یاد همکلاسی‌های آسمانی شهید خود را بعد از سال‌ها زنده نگه می‌دارند، مشاهده کرد. خدای متعال را به خاطر این نعمت بزرگ، یعنی این جوانان باصفا و نورانی سپاسگزاریم.

«اَلْحَمْدُلِلَّه» در مدرسه‌ها همچنان آثار شهدا مشهود است و راه آنها به فضل الهی ادامه دارد. حضور فعّال و باطراوت انجمن‌های اسلامی دانش آموزان در مدرسه‌ها که یادگار گرامی امام و شهدا، و مورد عنایت رهبر عزیز و عالی‌قدر ما است؛ و همچنین بسیج قهرمان و سرافراز که دیگر یادگار امام راحل عظیم الشّأن ما است؛ حافظ و نگه‌دارنده‌ی راه، مرام و آرمان شهدا در مدارس ما است. خدای متعال را به خاطر چنین نعمتی سپاس‌گزاریم.

از روحانیان عالی‌قدر و عزیز و مسئولان محترمی که با حضور خودشان مجلس ما را مزیّن کردند، صمیمانه تشکّر می‌کنیم.

 

نیاز ما به شهیدشناسی

در اینجا چند نکته قابل ذکر است: مطلب اوّل، برادران و خواهران عزیز، ما همچنان به شهیدشناسی نیازمند هستیم. شهیدشناسی دوره‌هایی دارد که از ابتدایی تا متوسّط تا عالی ادامه پیدا می‌کند و هرچه شما بر معرفتتان افزوده شود، برای ورود در مرتبه‌ی بالاتر آماده می‌شوید. سرّ مسئله این است که در بین مراتب انسانی در قرب الهی، شهید بر قلّه نشسته و فاتح قلّه است. این بیان پیامبر عزیز ما پیش چشم ما است که فرمودند: «فَوقَ كُلِّ بِرٍّ بِرٌّ حَتَّى يُقْتَلَ الرَّجُلُ فِي سبيلِ الله؛[1] برتر از هر کار نیکی، کاری هست تا جایی‌که مرد در راه خدا کشته شود». هر مرحله‌ای از خوبی و نیکی را تصوّر کنید، بالاتر از آن مرحله‌ی دیگری است. اسم هر مرتبه‌ای را بیاورید، بالای آن مرحله‌ی دیگری هست، تا به شهادت برسید. وقتی کسی به مقام شهادت رسید، دیگر بالاتر از آن وجود ندارد. این کلاس آخَر منازل قُرب الهی است. در بیان دیگری از بیانات پیامبر عزیز ما آمده که فرمود: «الشهید یَنُظُرُ بِوَجْهِ الله؛ شهید به وجه خدا می‌نگرد».

قرآن کریم در همین باب کلماتی عالی دارد که بررسی فصول گوناگون این کلمات نورانی می‌تواند ابعاد شهادت و شهید را برای ما بیشتر آشکار کند. آنچه در کلام الهی آمده، خودش یک سیر و سلوک و منازلی دارد؛ امّا همین آیاتی که مشهور است، می‌تواند از اسرار شهادت رمزگشایی کند. خدای متعال همه را به غیر از شهدا با عبور از این عالم جزء اموات می‌داند: «بَلْ أَحْيَاء عِنْدَ رَبِّهِم یُرْزَقُون؛[2] بلكه زنده‏اند كه نزد پروردگارشان روزى داده مى‏شوند». یعنی در قُرب الهی در مقام «عِنْد» قرار می‌گیرند. آنجا هم در سیر تکاملی خودشان هستند؛ چون وقتی می‌فرماید: «یُرْزَقُون»، آنجا روزی می‌خورند و بهره‌مند می‌شوند، معنایش این است که باز هم تکامل پیدا می‌کنند و به مراتب بالاتر می‌روند.

 

 

مقام والای شهدا

من به دوستان عزیزم در مدرسه‌ها، به این نور چشم‌هایمان، به این جوان‌های گل ـ که «بِحَمْدِالله» توفیق خدمت‌گزاری به آنها از سوی رهبر عزیز، عالی‌قدر، حکیم و جهان شناس ما سال‌ها است نصیب من شده است ـ هنگامی که خدمت این عزیزان در باب شهدا صحبت می‌کنیم، این جمله را معمولاً یادآوری می‌کنم که گاهی به ملاقات خانواده‌ی معظّم شهدا که می‌رویم، خدمت پدر مادرهای شهدا، برادر و خواهرهایشان هستیم، این جمله را می‌گویم که: شما برداشت‌تان از رتبه، جایگاه، شأن، مَنزَلت و سعه‌ی وجودی فرزند عزیزتان یا دوست شهیدتان چیست؟ تصویری که معمولاً در خاطر ما هست همان تصویر ایّام شهادت اینها است؛ همین عکس‌هایی که از آنها می‌بینیم و خاطراتی که از آنها داریم. این مقدار در خاطر ما مانده است؛ ولی خدا می‌داند اگر پرده‌ها کنار زده شود و رتبه‌ی شهدا و سعه‌ی وجودی و مرتبت‌ و شأن و جایگاهشان برای ما معرّفی و آشکار شود، همه در حیرت خواهیم ماند!! حتّی پدر مادرها هم باور نمی‌کنند که فرزندشان در چنین جایگاه و رتبه‌ای است! دوستانشان نمی‌توانند باور کنند. در بعض از روایات آمده است ساکنان بهشت الهی که در مراتب خود مستقر شدند، مثل اهل زمین که وقتی به آسمان نگاه می‌کنند، گاهی ستاره‌هایی را از دوردست می‌بینند، اهل بهشت گاهی می‌بینند یک حقیقت پر نوری از فراسوی آنها و دوردست‌ها عبور می‌کند، از فرشته‌ها سؤال می‌کنند که این چه کسی بود؟ نام شهید عزیزی برده می‌شود. این نشان می دهد که آنها از نظر رتبه با سایر بهشتیان خیلی فاصله دارند و در اوج به سر می‌برند.

خداوند تبارک و تعالی در قرآن کریم درباره شهدا از کلمه‌ی احیاء استفاده می‌کند و می‌فرماید: «وَ لَا تَقُولُواْ لِمَنْ يُقْتَلُ فِي سَبيلِ اللهِ أَمْوَاتٌا؛[3] و كسانى را كه در راه خدا كشته مى‏شوند، مرده نخوانيد». شما حق ندارید، درباره‌ی شهدا کلمه‌ی میّت و مرده را به زبان جاری کنید. در آیه‌ی دیگر به یک مرحلها‌‌ی فراتر می‌رود و می‌فرماید: نه فقط حق ندارید به زبان جاری کنید، بلکه حق ندارید حتّی به گَمان خودتان بیاورید: «وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاء عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ؛[4] هرگز كسانى را كه در راه خدا كشته شده‏اند، مرده مپندار؛ بلكه زنده‏اند كه نزد پروردگارشان روزى داده مى‏شوند». به تعبیر ما، خدای متعال در مورد مسئله‌ی شهید و شهادت با غیرت برخورد می‌کند. نه حق دارید بگویید و نه حق دارید درباره‌ی شهدا چنین فکری به ذهن شما بیاید.

جامعه‌ی ما هر روز بیشتر از قبل به شهیدشناسی نیازمند است. شهدا زنده‌اند، بدین معنا که در معادلات زندگی شما و در جریان تاریخ بشری حضور فعّال دارند و در تقدیر امور عالم در صحنه هستند. وقتی می‌فرماید: «عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُون»، خدای متعال به همه‌ی ما خبر می‌دهد که شهدا در ساماندهی امور ذهنی، باورهای دینی، روشنگری و تقویت بنیه‌ی ایمانی مردم حضور فعّال دارند. نصّ کلام الهی است که شهدا به کسانی که در خطّ آنها باشند قوّت قلب، روحیه و امید می‌دهند. دعای شهدا مستجاب است. شهدا برای یارانشان و کسانی که پرچم آنها را برافراشته نگه دارند، دعا می‌کنند و به آنها بشارت می‌دهند. قرآن کریم می‌فرماید: «وَيَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُواْ بِهِم مِّنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ؛[5] و براى كسانى كه از پى ايشانند و هنوز به آنان نپيوسته‏اند شادى مى‏كنند كه نه بيمى بر ايشان است و نه اندوهگين مى‏شوند». کسانی که هنوز به مقام شهادت نرسیدند ولی در خطّ شهدا در حرکت هستند، شهدا به آنها قوّت قلب می‌دهند: «أَنْ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لَا هُمْ يَحْزَنُون»، می‌گویند: مقاوم باشید، نترسید، استوار باشید، راه را ادامه دهید. این قوّت قلب از سوی شهدا است. این رزقی است که شهدا دریافت کرده‌اند و اکنون در بین مؤمنین توزیع می‌کنند. تقویت بُنیه‌ی ایمانی جامعه به دست شهدا است و شهدا نقش فعّالی در این بخش دارند. نشانه‌ی حیات شهدا، رویش نسل مؤمن و انقلابی و مجاهد در جامعه‌ی ما است. این رِزقی است که از عالم معنا نازل می‌شود.

ما بیش از گذشته به شناخت شهدا، مقاماتشان، جایگاهشان، جایگاه شهادت، نقش و راز شهادت نیازمند هستیم. هرچه کار مؤمنین جلوتر برود، چالش‌ها بیشتر و درگیری‌ها پیچیده‌تر می‌شود و به همان نسبت به امداد، حضور و نقش‌آفرینی شهدا بیشتر نیازمند می‌شویم.

 

یک معیار مؤمن بودن

حسرت شهادت همیشه در دل مؤمن صادق است. با این شاخص هر کسی می‌تواند خودش را بسنجد و ارزیابی کند که ایمانش در چه رتبه‌ای قرار گرفته است: بررسی کنید، چقدر مشتاق شهادت هستید. به اندازه‌ی اشتیاق شهادت و آتشی که در دل یک انسان مؤمن روشن شده باشد، این شخص از ایمان بهره‌مند شده است. قرآن کریم به صراحت این معنا را اعلام می‌کند و می‌فرماید: انسان مؤمن در مراتب ایمان، به رتبه‌ی صِدق در ایمان می‌رسد؛ یعنی ایمانش صاف، زلال و خالص می‌شود، شِرک‌زدایی شده است. در اوج صِدق که قرار گرفت، در یکی از این دو وضعیّت است: یا شهید می‌شود یا منتظر شهادت است. این ویژگی انسان مؤمن صادق است. قرآن کریم می‌فرماید: «مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا؛[6] از ميان مؤمنان مردانى‏اند كه به آنچه با خدا عهد بستند، صادقانه وفا كردند. برخى از آنان به شهادت رسيدند و برخى از آنها در [همين‏] انتظارند و [هرگز عقيده خود را] تبديل نكردند. مؤمنِ صادق، یا شهید است یا منتظر شهادت است. به غیر از این باشد رگه‌هایی از نِفاق و شِرک پنهان در دل او جود دارد. اگر انسان در ایمان صاف شود، شهادت‌طلب می‌شود. این قاعده‌ی قرآنی است. هرچه ایمان زلال‌تر شود، اشتیاق به شهادت بیشتر می‌شود. این خصوصیّت اولیاء خدا است. امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (عَلَیهِ الصَّلَاةُ وَ السَّلَام) که سَیِّد الاوصیاء، پدر امامان و پدر امامت است، فرمود: «وَ اللَّهِ لَابْنُ أَبِی طَالِبٍ آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْیِ أُمِّهِ؛[7] قسم به خدا، علاقه علی بن ابیطالب به مرگ از علاقه‌ی فرزند به پستان مادرش بیشتر است». آن جمله‌ی مشهور را هم از امیر مؤمنان علی (عَلَیهِ الصَّلَاةُ وَ السَّلَام) شنیدید که فرمود: «انَّ‌ اكرم‌ الموت‌ القتل والذ‌ي‌ نفس‌ ابن‌ ابيطالب‌ بيده، لأ‌لف‌ ضربة‌ بالسَّيف‌ أهون‌ عليَّ‌ من‌ ميتة‌ علي‌ الفراش‌ في‌ غير طاعة‌؛[8] همانا گرامي‌ترين‌ مرگ‌ها كشته‌ شدن‌ در راه‌ خداست. بدان‌ كس‌ كه‌ جان‌ پسر ابوطالب‌ در دست‌ او است، هزار مرتبه‌ ضربت‌ شمشير خوردن‌ بر من‌ آسان‌تر است تا در بستر مردن،‌ نه‌ در طاعت‌ خدا». لذا بعد از اینکه بعضی از دوستان حضرت به شهادت رسیده بودند، حضرت فرمود: به پیغمبر اکرم (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) عرض کردم که من هنوز موفّق به شهادت نشدم، زندگی برایم سخت شده است. پیامبر اکرم فرمودند: علی جان، اگر وقتش شود صبر تو در آن لحظات چگونه است؟ گفتم: آقا اینجا جای صبر نیست، اینجا جای شکر و شوق است.[9] شهادت جای شوق است، مقام شکر و اشتیاق است، نه مقام صبر؛ این حال اولیاء خدا است.

ما با این شاخص می‌توانیم خودمان را بسنجیم. در هر جامعه‌ای که روح شهادت‌طلبی زنده باشد، آن جامعه به حیات ابد متصّل و برای رشد آماده است و می‌تواند آرمان‌های بزرگ الهی را محقّق کند. این شاخص و قاعده‌اش است. چگونه خود را بسنجیم؟ نشانه‌ی آن بُنیه‌های ایمانی است. مهم نیست جنگ نظامی باشد یا نباشد، جنگ همیشه هست، حق و باطل در حال رویارویی و چالش و درگیری هستند؛ منتها گاهی این درگیری‌ها به درگیری نظامی هم منجر می‌شود که در آنجا بِستر شهادت به طور خاصّ فراهم می‌شود؛ امّا نیاز نیست که برای نیل به شهادت حتماً درگیری نظامی باشد. مهم این است که تو به شوق شهادت رسیده باشی و این آتش در وجود تو شعله‌ور شده باشد. اگر صحنه‌ی نظامی پیش آمد، امکان و فرصتش فراهم شد، سعادت است. اگر فراهم نشد، چنین کسی اگر در بستر هم بمیرد، شهید است. امام حسین (عَلَیهِ السَّلَام) در جمله‌ای فرمودند: همه‌ی مؤمنین با شهادت از دنیا می‌روند. شخصی تعجّب کرد، گفت: یابن رسول الله، خیلی از ما در بِستر از دنیا می‌رویم. من گمان می‌کردم انسان حتماً باید با شمشیر دشمن به شهادت برسد تا شهید محسوب شود. حضرت فرمودند: نه ـ به تعبیر من، این‌قدر بخیل نباش ـ اگر این‌طور شود که شهید خیلی کم داریم. اگر انسانی به این رتبه‌ی اشتیاق برسد، ایمان، تقوا و محبّت به حضرت حق در وجود او رونق پیدا کند و در حلقه‌ی اولیاء خدا وارد شود، شوق دیدار حق در وجود او قرار گیرد، لحظه‌شماری کند برای دیدار پروردگار متعال و شهادت را دوست داشته باشد و به شهادت عشق بورزد، چنین کسی در شرایط عادی هم از دنیا برود، شهید محشور می‌شود و خدای متعال او را در زمره‌ی شهدا می‌پذیرد؛ لذا راه شهادت همیشه باز است.

این مجلس، یک مجلس عرشی و رفیع است. همان‌طور که فرمودند میزبانش خود شهدای عزیز ما هستند و بدانیم این راه گشوده است؛ یادمان باشد که ما به شهیدشناسی و شهیدباوری، هر روز بیشتر از روز قبل احتیاج داریم و بدانیم شاخص ارزیابی ایمان، میزان اشتیاق ما به شهادت در راه خدا است.

آن وقتی که زانوها می‌لرزد، معلوم می‌شود چقدر انسان آماده و صادق است. آن وقتی که میدان پیش می‌آید، معلوم می‌شود چه کسانی مهیّا هستند. در شب‌های عملیّات،‌ شهدای ما از یکدیگر پیشی می‌گرفتند. وقتی آن صحنه‌ها و واقعیّتش پیش بیاید، مشخص می‌شود شخص حقیقتاً در چه رتبه‌ای از این اشتیاق قرار دارد و چقدر در این بخش صادق است. در قرآن آمده است: «بَلْ الْإِنْسَانُ عَلَى نَفْسِهِ بَصِِيرَةٌ وَ لَوْ أَلْقَى مَعَاذِيرَة؛[10] بلكه انسان خودش از وضع خود آگاه است، هر چند در ظاهر براى خود عذرهايى بتراشد». هر کسی خودش را خوب می‌شناسد و خوب می‌تواند خودش را محاسبه کند.

 

جِهاد کلیدواژه‌ قُرب الهی

مطلب بعدی این است که یکی از کلیدواژه‌هایی که در قرآن کریم با مسئله‌ی قُرب الهی، دست یافتن به اوج مقامات معنوی و سیر و سلوک به سوی خدای متعال گره خورده، کلمه‌ی مبارک و نورانی جِهاد است که با کلمه‌ی شهادت اعجین است. جِهاد زمینه‌ی شهادت است، جهاد فراهم‌کننده‌ی مقدّمات شهادت است، روح جهادی مهیّاکننده‌ی روح شهادت‌طلبی است. انسان مؤمن در میدان جهاد لایق شهادت می‌شود، با جهاد به مراتب شهادت راه پیدا می‌کند. جهاد یک کلمه‌ی فوق العاده جذّاب، شیرین و مقدّس در فهرست واژه‌های قرآنی و معارفی ما است.

جِهاد آنجایی است که انسان مؤمن برای سرمایه‌گذاری در راه خدا، مهیّا می‌شود که از فکر، جان، جسم، مال، آبرو و از آنچه که خداوند به او امانت داده، در راه خدا و فی سبیل الله و به خاطر خدا به میدان بیاورد و سرمایه‌گذاری کند.

 

مؤمن مجاهد و مؤمن قاعد

خدای متعال در قرآن کریم دو نوع مؤمن را معرّفی می‌کند: مؤمن قاعد و مؤمن مجاهد. بعضی‌ها مؤمن هستند، امّا سر سفره‌ی ایمان بهره‌مند می‌شوند، فیض می‌برند. یک گروه این‌طور هستند که اهل خطر کردن در راه خدا، سرمایه گذاری، انفاق مال، اهداء جان و آبرو نیستند. آدم‌های خوبی هستند، سعی می‌کنند احکام و حدود الهی را در زندگی‌شان رعایت کنند، امّا اهل درگیر شدن با دشمنان خدا نیستند، محافظه‌کار و مصلحت‌گرا هستند. امّا اهل نماز جماعت و روضه‌ی اباعبدالله (عَلَیهِ السَّلَام) هستند و بهره‌مند می‌شوند. امّا اگر دیدند دین خدا در خطر قرار گرفت، اهل اینکه به میدان بروند، نیستند. این در فرهنگ قرآن کریم مؤمن قاعد می‌شود.

گروه دوم عبارت است از مؤمن مجاهد. مؤمن مجاهد مؤمنی است که حاضر است در راه دین خدا و در مسیر خواست الهی سرمایه‌گذاری کند، جان، مال، آبروی خود را فدا می‌کند تا دین خدا حفظ شود. خدای متعال گروه دوم را می‌پسندد.

گروه اوّل نیز خوب هستند، امّا پسندیده‌ی در پیشگاه پروردگار متعال و عزیز ما نیستند. مؤمن قاعد این‌گونه است: محافظه‌کار، ساکت که می‌خواهد از رهگذر ایمان زندگی‌اش را تأمین کند، می‌خواهد امنیّت خاطر برای خودش درست کند، آخرش هم به بهشت فکر می‌کند.

نقطه‌ی مقابلش مؤمن مجاهد است. مؤمنِ در میدان، وسط صحنه، درگیر با دشمن، دیده‌بان، اهل چالش، اهل رویارویی با صحنه‌های سخت، اهل خطر کردن و سرمایه‌گذاری. این می‌شود مؤمن مجاهد. حالا خدای متعال کدام را می‌پسندند؟ قرآن کریم می‌فرماید: «فَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِينَ عَلَى الْقَاعِدِينَ أَجْرًا عَظِيمًا؛[11] خداوند مجاهدان را بر خانه‏نشينان به پاداشى بزرگ برترى بخشيده است». خدای متعال در بین مؤمنین، مؤمن مجاهد را می‌پسندد و شهادت، پاداش مؤمن مجاهد است. کسی که در راه خدای متعال اهل جهاد است و امروز دین خدا هر چه می‌خواهد، او آماده است؛ لذا خانواده‌های عزیز شهدا در زمره‌ی گروه مجاهدین هستند. گفتند: دین خدا چه می‌خواهد؟ فرزند می‌خواهد؟ فرزند جوانش را می‌فرستد؛ در حالی که می‌دانید، برای پدر و مادر جان دادن خیلی آسان‌تر است تا جان دادن فرزندشان.

 

عاشورا مکتب معیار

منبع ایمان باریافته‌ی به مقام شامخ جهاد که زمینه‌ساز دست یافتن به شهادت در راه خدا است که خدای متعال او را به عنوان شهید بپذیرد و بپسندد، عبارت است از عاشورای حسینی. کسی که این راه را باز کرد، توسعه و رونق داد، معنا بخشید، حسین (عَلَیهِ الصَّلَاةُ وَ السَّلَام) بود، تا آنجایی که پیامبر اکرم درباره‌ی حسین بن علی (صَلَوَاةُ الله وَ سَلَامُهُ عَلَیهِم اَجْمَعین) فرمودند: «حُسَیْنٌ مِنِّی وَ أَنَا مِنْ حُسَیْن؛[12] حسین از من است و من از حسین». این «أَنَا مِنْ حُسَیْن» به معنای اسلام است، دین با مکتب حسین و مرام حسین زنده می‌ماند؛ چنان‌که گفته‌اند: «اَلْاِسْلَام مُحَمَّدِیُّ الْحُدُوث وَ حُسِیْنِیُّ الْبَقَاء؛[13] اسلام از ناحيه پيامبر به وجود آمد و از ناحيه حسين بقا يافت».

عاشورا مکتب معیار شد، تا همه‌ی انسان‌های آزاده در طول تاریخ با مراجعه‌ی به امام حسین (عَلَیهِ السَّلَام) و مکتب عاشورا الهام، درس و روحیه بگیرند. ملّت عزیز ما چنین توفیقی بزرگی نصیبش شد که پای درس حسین بن علی (عَلَیهِمَ السَّلَام) نشست. نتیجه‌اش عبارت بود از: عزّت، عظمت، رفعت، شکوه، حرّیت، آزادگی، تربیت انسان‌های تراز.

کسی که این نقش وساطت را بین ما و مکتب سیّدالشّهدا (عَلَیهِ الصَّلَاةُ وَ السَّلَام) در این بخش اخیر بازی کرد، امام راحل عظیم الشّأن ما بود که دست ملّت ما را در دست اباعبدالله و مکتب سیّدالشّهدا (صَلَوَاةُ الله وَ سَلَامُهُ عَلَیه) گذاشت. ملت عزیز ما در این بخش خوب امتحان پس داد. جریان انقلاب اسلامی که به نام حسین بن علی آغاز شد، از ایّام عاشورا روحیه و نشاط گرفت، توسعه پیدا کرد، با نام اباعبدالله با سختی‌ها مواجه شد، در دفاع هشت ساله حضور پیدا کرد که تمام اینها به برکت سیّدالشّهدا (عَلَیهِ الصَّلَاةُ وَ السَّلَام) است. مردم ما در مساجد و حسینیه‌ها با مکتب اباعبدالله، با مرام حسینی اُنس گرفتند و «بِحَمْدِالله» توانستند این سرمایه‌ای بسیار بزرگ را فراهم کنند. این محصول نگاه ایمانی، شهادت‌طلب و جهادی است که ما از عاشورای حسینی داریم.

 

قرچک شهر شهدای دانش آموز

ما سی و شش هزار شهید دانش آموز داریم که شهرستانِ قرچکِ عزیزِ شهیدپرور با ملاحظه‌ی جمعیّت آن روزگار که اصلاً با الان قابل مقایسه نیست، چهل و هفت شهید دانش آموز تقدیم انقلاب کرده است. شهدای دانش آموز، شهدایی هستند که زیر هجده سال سن دارند و در فهرست شهدای ما، شهدای دانش آموز از همه تعدادشان بیشتر است. این شهدای عزیز از نظر اخلاص، طراوت، نورانیّت، فوق العاده هستند و از نظر مقامات قُرب الهی، جایگاهشان خیلی رفیع است. امروز، زمانی که شما مجلسی را به نام شهدای عزیز دانش آموز تشکیل می‌دهید، از این جلسه شعبه‌ای با کربلای حسینی ارتباط پیدا می‌کند. لحظاتی که من و شما اکنون اینجا نشستیم، خِیل مشتاق و دلداگان اباعبدالله از سرتاسر عالم خود را به کربلا نزدیک می‌کنند. هر سال ـ به کوری چشم دشمنان ـ این همایش جهانی شیعه وسیع‌تر، پر جاذبه‌تر و باشکوه‌تر برگزار می‌شود.

خدا را شاکریم، که ما را با اباعبدالله و مکتب سیّدالشّهدا آشنا کرد که باب رحمت واسعه‌ی الهی است. چه کسی می‌تواند شکر این نعمت بزرگ را به جا آورد؟ شما در مسیر کربلا و اربعین توفیق حضور پیدا نکردید، ولی دلتان همراه با این کاروان منزل به منزل می رود.

سال گذشته یک قطعه از این مسیر را در موکبی نشسته بودیم، برای دوستان صحبت می‌کردیم، گفتم: در این مسیر هرچه به ما بیشتر محبّت کردند، ما بیشتر دلمان شکست. در این مسیر هرچه که به ما بیشتر احترام شد، بیشتر اذیّت شدیم؛ چون آنجا همه‌اش احترام، محبت و پذیرایی می‌کنند، اگر پای شما مجروح شده باشد، برای شما دارو می‌آورند، برای شما وسایل درمان می‌آورند، پای شما را ماساژ می‌دهند، احترام می‌کنند، آب می‌آورند، آب گرم می‌آورند، شستشو می‌دهند. اگر لباس یک زائر آلوده شده باشد، خودشان لباس شما را می‌شویند، خشک می‌کنند، به شما تحویل می‌دهند. در طول مسیر با محبت، احترام و عزّت پذیرایی می‌شوید.

این مسیر را زینب و بچه‌های اباعبدالله هم طی کردند، به آنها در این مسیر چه گذشت؟ اگر کودکی اعلام می‌کرد که پایم زخم شده، چه می‌کردند؟ اگر عزیزی رنجی برایش بود، اذیّتی شده بود، ابراز می‌کرد، با او چه رفتاری می‌کردند؟ آیا در این مسیر به زینب احترام شد؟ آیا به امام سجّاد احترام شد؟ آیا در این مسیر از آنها پذیرایی شد؟ پذیرایی آنها با چه بود؟ پذیرایی بچه‌های اباعبدالله و پذیرایی زینب با زخم زبان بود، با سرهای بریده بود. این‌طور از اولیاء خدا پذیرایی می‌کردند. اگر ابراز رنجی از طرف بچّه‌ها می‌شد، آیا با آنها با عطوفت برخورد می‌کردند؟ آنها این راه را مظلومانه رفتند و امروز این خِیل عشّاق به یاد آنها سرافرازانه این راه را می‌روند تا آن مسیر همچنان سربلند و زنده باشد و خطّ ولایت، امامت و پرچم ولایت همچنان برافراشته باشد.

 



[1] . کلینی، کافی، ج2، ص348.

[2] . آل عمران: 169.

[3] . بقره: 154.

[4] . آل عمران: 169.

[5] . همان: 170.

[6] . احزاب: 23.

[7] . نهج‏البلاغه، خطبه 5.

[8] . همان، خطبه 123.

[9] . ر.ک: نهج البلاغه، خطبه 156؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج41، ص7.

[10] . قیامت: 14 ـ 15.

[11] . نساء : 95.

[12] . علامه مجلسی، بحار الانوار، ج43، ص261.

[13] . کاشف‌الغطاء.



لطفاً نظر خود را درباره این مطلب بنویسید:
نام :


پست الکترونیکی :

کد تصویر:

نظر شما : *