متن سیزدهمین جلسه برخط با مربیان و شبکه پشتیبان خواهران ۱۴۰۱/۰8/07 1401/8/7


فایل pdf
 متن سیزدهمین جلسه برخط با مربیان و شبکه پشتیبان خواهران ۱۴۰۱/۰8/07
بحث ما در باب قواعد جهاد اکبر بود و موضوع بسیار مهمی که در این جلسات اخیر محل گفتگوی ما بود درباره نظم سلوکی بود. عرض کردیم یکی از قواعد اساسی در جهاد اکبر داشتن نظم سلوکی است. این نظم را ذیل ارکان اربعه سلوک و به اصطلاح اهل معرفت تعریف کردیم که رکن اول عبارت بود از مشارطه یا همان برنامه‌ریزی. رکن دوم عبارت بود از مراقبت یا نظارت که بحمدالله تاکنون ما این دو رکن را موفق شدیم در جلسات گذشته مباحثه کنیم و نکته‌های لازم، کاربردی و اساسی را در این زمینه خدمت عزیزان‌مان تقدیم کردم.

باید ولادت باسعادت حضرت عبدالعظیم حسنی (علیه‌السلام) را تبریک بگوییم که در شب میلاد باسعادت آن بزرگوار هستیم. فقیه، محدث، عارف و شخصیت بسیار عظیم‌الشأن در بین فرزندان اهل‌بیت (سلام‌الله‌علیهم‌اجمعین) و افتخار ایران و تهران؛ امیدواریم خداوند تبارک و تعالی ما را شایسته میراث عظیم معارفی که از این انسان بزرگ و از طریق اهل‌بیت (علیهم‌السلام) به ما رسیده قرار بدهد. تسلیت هم عرض می‌کنیم به همه به مناسبت این اتفاق عجیب و بسیار دلخراشی که در حرم مطهر حضرت احمدبن‌موسی (علیهما‌السلام) در شیراز اتفاق افتاد و واقعاً همه را داغدار کرد. ان‌شاء‌الله خداوند تبارک و تعالی به حق این خون‌های مطهر، ریشه دشمنان قدّار و پلید را بکند، ان‌شاء‌الله این خون‌ها گریبان همه‌شان را بگیرد. از شیطان بزرگ تا شیطانک‌ها و اعوان و انصارشان ان‌شاءالله.

بحث ما در باب قواعد جهاد اکبر بود و موضوع بسیار مهمی که در این جلسات اخیر محل گفتگوی ما بود درباره نظم سلوکی بود. عرض کردیم یکی از قواعد اساسی در جهاد اکبر داشتن نظم سلوکی است. این نظم را ذیل ارکان اربعه سلوک و به اصطلاح اهل معرفت تعریف کردیم که رکن اول عبارت بود از مشارطه یا همان برنامه‌ریزی. رکن دوم عبارت بود از مراقبت یا نظارت که بحمدالله تاکنون ما این دو رکن را موفق شدیم در جلسات گذشته مباحثه کنیم و نکته‌های لازم، کاربردی و اساسی را در این زمینه خدمت عزیزان‌مان تقدیم کردم.

 

رکن سوم نظام سلوکی؛ «محاسبه»

امروز نوبت می‌رسد به محاسبه یعنی رکن سوم که حقیقتاً محاسبه دارای اهمیت و جایگاه بالایی است. اگر ما بخواهیم عنوان محاسبه را به قرآن کریم استناد بدهیم به نظرم همین آیه‌ای که در باب مراقبه خواندیم شامل حال محاسبه هم می‌شود، آن جایی که خداوند تبارک و تعالی به همه مؤمنین فرمان می‌دهد که نفس خودشان را مورد بررسی و کنکاش قرار بدهند. این کلمه «وَ لْتَنْظُرْ»[1] که در باب مراقبه استناد دادیم، حکایت از بررسی دقیق، تأمل و عمیق نگریستن به خویشتن است. از زاویه این‌که آن کارهایی که ما کردیم و رفتارهایی که داشتیم این‌ها آیا در حیات ابدی به نفع ما است یا به ضرر ما است. مسأله در واقع این است. یعنی از این منظر که هرچه که اکنون ما انجام می‌دهیم این‌ها ثبت و ضبط می‌شود، هیچ چیزی از آن جا نمی‌ماند. فرمود: «لا يُغادِرُ صَغيرَةً وَ لا كَبيرَةً إِلاَّ أَحْصاها»[2] هیچ کوچک و بزرگی در اعمال ماها نیست مگر این که این‌ها شمرده می‌شود، یعنی ثبت و ضبط می‌شود، چیزی از قلم نمی‌افتد. کلمه «لایغادر» به معنای همین است که از قلم نمی‌افتد، همه ثبت می‌شود.

معلوم شد که همه اعمال ما حفاظت شده است، معلوم شد که در محیط علم الهی کوچک و بزرگ هم ندارد، حتی در باب خیر و شر تعبیر مثقال ذره آمد «فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَه‏ * وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَه‏»[3] روی این کلمه «یرَه» یک دقتی بفرمایید می‌بینید هر کسی در آن نقطه پایانی همه کارهای خودش را می‌بیند و چنان‌که در آیه دیگری هم این مطلب تصریح شد که فرمود «وَ كُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ في‏ عُنُقِهِ وَ نُخْرِجُ لَهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ كِتاباً يَلْقاهُ مَنْشُوراً»،[4] در آن وضعیتی که ما قرار گرفتیم از کلمه «الزمناه طائره فی عنقه» استفاده می‌شود که همه اعمال ما به عهده ما است یعنی مثل گردن‌آویزی به انسان بسته شده است، از او جدا نمی‌شود، ولو در نگاه اول انسان خیال می‌کند مثلاً این حرفی که زد، این حرف حالا پَر کشید و رفت. فلان عملی را که انسان انجام داده احساس می‌کند که از او فاصله گرفته. این آیه کریمه می‌گوید نه، این‌ها به عُنق شما یعنی به گردن شما بسته شده است، مثل یک گردن‌آویز، مثل یک گردنبند، البته نه گردنبندی که بشود آن را باز کرد، خیلی محکم به ما بسته شده. چه زمانی می‌شود آن را باز کرد؟ وقتی که شما موفق به توبه‌ی کامل شوید، اینجا می‌تواند این را از خودش دور کند. همه این هم مربوط می‌شود به زندگی این‌جهانی ما و قبل از مرگ.

 

نامه عمل انسان حکایت شخصیت اوست

بعد فرمود آن روز موعود که از راه برسد این نامه عمل او به صورت یک مجموعه جامع جلوی او قرار خواهد گرفت. آن‌جا به او می‌گویند «اقْرَأْ كِتابَكَ كَفى‏ بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسيباً»[5] می‌گویند بفرمایید بخوانید، این نامه عمل شماست. «اقْرَأْ كِتابَكَ» یعنی کتاب خودت را بخوان، این‌ را دیگر خودت نوشتی. الان هم برای این که با تو چه رفتاری بشود خودت کافی هستی، خودت حساب خودت را برس، خودت بگو چه کار باید بکنیم. «كَفى‏ بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسيباً» این جا از کلمه «حسیب» استفاده شده، «حسیب» این‌جا به معنای «محاسب» است یعنی کسی که حسابرسی می‌کند، می‌گویند امروز شما برای حسابرسی وضعیت خودت کافی هستی یعنی کأنَّ لازم نیست کسی دیگری هم بخواهد بیاید این‌جا مثلاً با شما در خواندن کتاب اعمال شما همراه بشود، خود شما کافی است، خودت بگو. البته این یک نکته‌ای هم در آن هست این که خب حالا کأنّ قضاوت را می‌گذاریم به عهده خودت. مثلاً مادرها گاهی با بچه‌ها که همین‌طور مدام کل‌کل می‌زنند بعدش می‌گویند که خب حالا تو بگو من با تو چه کار کنم؟ یعنی مثلاً یک اذیتی کرده باشد، یک کار نامناسبی کرده باشد می‌گذارد به عهده خودش، می‌گوید تو بگو من با تو چه کار کنم؟ حالا این‌جا هم کأنّ به طرف می‌گویند حالا تو خودت بگو ما با تو چه کار کنیم؟ یعنی خودش را به انصاف و قضاوت دعوت می‌کنند.

بنابراین این‌جا مبنای محاسبه استخراج شد. همه اعمال کوچک و بزرگی که ما در انجام آن اختیار داشتیم و انتخاب خودمان بوده این‌ها حفاظت می‌شود، ثبت می‌شود، به عهده ما هم هست یعنی باید پاسخگو باشیم. این عُنق که این‌جا آمده به معنای گردن است. گردن به معنای مسئولیت است، ما هم در فارسی می‌گوییم این به گردن خودم است، این به گردن شما است. به گردن شما است یعنی مسئولیت به عهده‌ شماست. این جا یعنی آنچه که شما انجام دادید با اختیار خودتان هم انجام دادید، مسئولیت این و پاسخگویی‌اش هم به عهده خود شماست. این‌‌ها همه حفاظت می‌شود، نگهداری می‌شود، در نهایت هم به ما گفتند که این‌ها به شما عرضه می‌شود، به شما برمی‌گردد. مشهور است به آن روزی که اعمال عرضه می‌شود. از این‌ آیه‌ای که برای شما خواندم همین استفاده می‌شود که کوچک و بزرگ هم ندارد، صغیره و کبیره هم ندارد، هر کاری که انسان انجام داده باشد در آن دیوان اعمالش به صورت دقیق ثبت و ضبط شده است.

جلسه گذشته یک جمله‌ای هم راجع به حافظان اعمال گفتیم که این‌ها همیشه با ما هستند و رقیب و عتید درباره سخنان را تأکید کردیم. «وَ إِنَّ عَلَيْكُمْ لَحافِظينَ * كِراماً كاتِبينَ»[6] همه این‌ها هست.

اعمال مورد حساب قرار خواهد گرفت، یعنی آن روزی که خداوند تبارک و تعالی هم به مناسبت آن روز خودش را با صفت «سریع‌الحساب» معرفی کرده. خیلی «سریع‌الحساب» به حساب خواهد رسید، خیلی هم سریع است، حالا این سرعت می‌دانید ماوراء تصور ما است، از جهت زمان و این‌ها برنمی‌دارد.

وقتی ما در یک چنین وضعیتی قرار داریم به نظر شما عقل چه می‌گوید؟ عقل چه حکمی می‌کند؟ عقلی که با این پشتوانه عقل اعظم یعنی شرع مطهر و قرآن عظیم و وحی الهی هست به ما می‌گوید که شما باید قبل از دست رفتن فرصت‌ها خودت را محاسبه کنی، این می‌شود فرمان عقل، یعنی مقدمات را که بچینیم از آن این به دست می‌آید. عقل انسان با پشتوانه شرع و وحی به ما فتوای به وجوب می‌دهد نه به استحباب، یعنی عقل شما می‌شود مفتی اعظم شخصیت شما، اکنون دارد به شما فتوا می‌دهد می‌گوید باید، یعنی واجب است، واجب قطعی است که اکنون باید به حساب خودمان برسیم. یعنی آن محاسبه نهایی را بیاوریم امروز، نه این که فردا به ما بگویند بخوان، خب امروز بخوانیم. فردا به ما می‌گویند که حساب کن خودت ببین با تو باید چه کار کنیم، خب همین امروز حساب کنیم. تفاوتش خیلی جدی است. تفاوتش این است که آن‌جا که به حساب می‌رسند یا خودمان در معرض حساب قرار می‌گیریم و اعمال ما به ما عرضه می‌شود و باید پاسخگوی اعمال‌مان باشیم آن جا در ارتباط با اعمال‌مان کاری از ما ساخته نیست.

 

توبه یعنی ویرایش کتاب اعمال

وقتی آن کتاب عمل جنابعالی و بنده را گذاشتند جلوی ما، نمی‌توانیم ویرایشش کنیم، نمی‌توانیم چیزی از آن را حذف کنیم. حالا در مَثَل مناقشه نیست، مثل کتابی است که از انسان منتشر می‌شود. همین جا اگر انسان یک کتابی، یک نامه‌ای، یک نوشته‌ای داشته باشد این وقتی منتشر شد این دیگر منتشر شده، این است که دیگر نمی‌شود کم و زیادش کرد. حالا این جا شما یک اصطلاحی دارید مثلاً می‌گویید حالا آن را از ما قبول کنند یا نکنند من در جلد بعدی این را یک ویرایشی می‌کنم، ولی نامه انسان حکایت شخصیت اوست، این از انسان منتشر شد رفت. این دیگر از دست رفته،‌ نمی‌شود کم و زیادش کرد. اما الان که این در اختیار ما هست، ظرفیت حذف و اضافه و اصلاح هم دارد.

شما همین الان وقتی این کتاب نفس‌ و اعمال‌تان را باز کنید و شروع کنید این‌ها را به محاسبه کردن، امکان ویرایش وجود دارد، اسم این امکان توبه است. توبه دقیقاً به همین معنا است یعنی امکان ویرایش کتاب اعمال. این دقیقاً اکنون در اختیار ما هست، یعنی ما می‌توانیم این را حذف کنیم، می‌توانیم پاک کنیم، این هنوز منتشر نشده، هنوز نهایی نشده، شما می‌توانید با این پاک‌کنِ توبه بگیرید قشنگ آن قسمت‌هایی را که دوست نمی‌دارید به شما استناد داده بشود و نمی‌پسندید که فردا بخواهد از شما سؤال بشود یا به عهده شما گذاشته بشود این‌ها را می‌توانید الان پاک کنید، البته حالا با همان معانی که ما در باب توبه داریم، اگر مثلاً حق اشخاص باشد چگونه، حق الهی باشد چگونه، امکان این که انسان از زیر بار خارج بشود برای او وجود دارد.

از این مرحله که گذشتیم دیگر امکان ویرایش وجود ندارد و می‌رود در یک عالم دیگر.

این جا عقل به ما می‌گوید که شما تا قبل از این که کتاب عمل‌تان از دسترس‌تان خارج بشود، یعنی امکان زیست این‌جهانی از او گرفته بشود اقدام کنید. وقتی این امکان از انسان گرفته شد عملاً دیگر آن امکان حذف و اضافه و ویرایش هم از انسان گرفته می‌شود. بنابراین عاقل آن کسی است که تا قبل از این که این اختیار از او گرفته شود خودش مراجعه کند و قبل از این که به حساب او بخواهند رسیدگی کنند و او را ببرند روی میزان اعمال و با او بخواهند حساب کنند، قبل از آن خودش به حساب خودش برسد و خودش این‌جا درباره وضعیتش تصمیم بگیرد.

 

محاسبه اعمال امر واجب شرعی است

به این ترتیب می‌شود گفت که قطعاً محاسبه یکی از واجبات شرعی است، چون امر «و لتنظر» دارد، می‌فرماید «و لتنظر نفسٌ» هر کدام از شما باید با دقت بررسی کند ببیند چه چیزی را دارد قبل از خودش می‌فرستد در بایگانی ابدی و برای خودش قرار می‌دهد. روایاتی هم که الان برای شما می‌خوانم دقیقاً امر به محاسبه است. جمله امیرالمؤمنین در نهج‌البلاغه است «حَاسِبُوا أَنْفُسَكُمْ قَبْلَ أَنْ تُحَاسَبُوا وَ زِنُوا [أَعْمَالَكُمْ بِمِيزَانِ الْحَيَاءِ] قَبْلَ أَنْ تُوزَنُوا» فرمود به حساب خودتان برسید قبل از این که به حساب شما برسند. «زنوا» به معنای وزن کنید، یعنی در میزان خرد، در میزان عقل، در محیط نفس لوّامه خودتان را محاکمه کنید و وزن کارهایتان را بررسی کنید. «قبل أن تزنوا» قبل از این که بخواهند وزن کارهای شما را مشخص کنند. به این ترتیب محاسبه اعمال امر واجب شرعی است که ما باید این را انجام بدهیم.

محاسبه اعمال امر واجب عقلی هم هست. یعنی آن مقدمات را که من الان برای شما توضیح دادم از دل این مقدمات امر روشنی به دست می‌آید. عقل دارد به شما فرمان می‌دهد که من حتماً باید به حساب کارهای خودم برسم. با این مقدمه‌ای که عرض کردم مسأله محاسبه جایگاه خاص خودش را پیدا می‌کند. محاسبه عمدتاً مربوط می‌شود به بعد از عمل، یعنی اگر مراقبه مربوط به پیش از عمل یعنی بررسی نیت، و بررسی و نظارت هنگام عمل هست،‌ وقتی انسان دارد کار را انجام می‌دهد آن جا نظارت کند یک کار تکمیلی باقی می‌مامند و آن نظارت پسینی است که اسمش محاسبه است یعنی یک مراقبت بعد از اعمال است. انسان کارش را انجام داده حالا می‌نشیند بررسی می‌کند من امروز چه گفتم؟ چی شنیدم؟ چی نوشتم؟ چی خوردم؟ کجا رفتم؟ با کی معاشرت کردم؟ این‌ها را شروع می‌کند یکی یکی همه را بررسی کردن. اسم این می‌شود محاسبه.

 

مثقال ذره محاسبه می‌شود

روایات ما برای محاسبه دو نتیجه خیلی روشن را ذکر کردند. نتیجه اولش این است که خب شما مراجعه کردید می‌بینید که این کارهایی که من انجام دادم نامناسب می‌زند یعنی با شخصیت من نمی‌خواند، من فردا نمی‌توانم به عهده‌اش بگیرم. و همین جا شروع می‌کنم بلافاصله به استغفار، این را هم اصطلاحاً می‌گویند جزو واجبات فوری، چون بلافاصله حالت ندامت به من دست می‌دهد.

من همین چند روز پیش‌ها یک موردی پیش آمد که یک نکته‌ای را راجع به یک کسی در جلسه‌ای مطرح کردم، طبق قواعد هرچه حساب می‌کردیم به نظر می‌آمد که این از مصادیق غیبت و این‌ها نیست، چون ما آن جا در مقام مشورت بودیم، ولی بعد به نظرم آمد ضرورت نداشت فلان قضیه را من بگویم. حالا ولو داریم راجع به فلانی صحبت می‌کنیم، می‌خواهیم به یک تصمیمی برسیم اما این جمله را چرا گفتیم؟ اگر می‌خواستیم مشورت کنیم به نتیجه‌ای برسیم تا آن قسمت اولش کافی بود. بیچاره شدم! مدام ملامت، دائم سرزنش، حالا چقدر استغفار برای او، چقدر استغفار برای خودمان، ولی قلب آرام نمی‌شود. آدم یک کلمه‌ است از زبانش همین‌طوری خارج شده، ولی این کلمه که گم نمی‌شود، این همین‌طور مدام می‌آید در محاسبات. یک وقت مثلاً انسان نسبت به مال یک کسی یک تصرفی کرده، با خودکار فلانی یک چیزی گرفته بدون اطلاع و اجازه‌اش مثلاً یک خط نوشته. عجیب است، این به نظر اصلاً چیزی نمی‌آید ولی این می‌رود در حساب، فردا می‌بینی مثلاً آن خانم یا آن آقا در آن مسیر ابدی ما ایستاده می‌گوید حق من را بده. می‌‌گوید من چی بدهم، از کجا باید بیاورم. چون این مثقال ذره محاسبه می‌شود بنابراین گم نمی‌شود.

شما تعجب می‌کنید مردم چقدر راحت می‌روند در حریم همدیگر، غوغایی است فردا، این پرده کنار برود بیچاره‌ایم، این قدر راحت درباره هم حرف می‌زنند، به این و آن نسبت می‌دهند، خیلی پاسخگویی سخت است. شاید برای شما شگفتانه باشد، مثلاً یک جمله‌‌ای انسان راجع به یک کسی گفته، آبروی او را یک مقدار خدشه زده، حالا در فضای مجازی، در فضای غیرمجازی، این دیگر رفت. آسیب را زده. گاهی طرف آن جا حدود مثلاً پنجاه سال، صد سال در موقعیت بسیار سخت قرار می‌گیرد تا از عهده بربیاید. یعنی این‌طوری نیست که از عهده بربیاید، از اعمال صالحش باید به آن طرف بدهند، چقدر باید به آن طرف التماس کند، رسیدگی کند، اعمالش را بدهد تا آن راضی بشود. به اندازه ابعاد خسارتی که وارد شده و آن جا ابعادش آشکارسازی می‌شود. این غفلت است که کار دست همه ‌ما می‌دهد و این‌قدر راحت وارد حریم‌های حق‌الناسی که خیلی حریم سنگینی است می‌شویم.

بنابراین یک نتیجه‌اش استغفار است، توبه است، انسان پشیمان می‌شود، از خدای متعال کمک می‌خواهد، خدای متعال هم همه جوره کمک می‌کند، یعنی اگر ببیند طرف واقعاً پشیمان شده کمکش می‌کند، هم در حق‌اللهی هم در حق‌الناسی، در همه بخش‌ها انسان یاری می‌شود برای این که بتواند آن صفای نفس و آن پاکیزگی خودش را مجدداً به دست بیاورد و بارش سبک بشود.

 

سبک‌بار باشید تا برسید

نمی‌دانم برای شما پیش آمده یا نه؟ یک وقت‌هایی مخصوصاً در کوهنوردی، مسافرت یا در پیاده‌روی‌های خیلی سنگین پیش می‌آید، یک جایی می‌رسد شما احساس می‌کنید که کوچک‌ترین چیزی که همراه‌تان هست دیگر تحملش را ندارید، یعنی این وزن خودش را نشان می‌دهد. در شرایط عادی این مثل یک ساک دست‌تان است شما دارید می‌روید، ولی در شرایطی که برای شما سخت می‌شود حتی یک چیز خیلی سبک سنگین به نظر می‌آید. برای ما پیش آمده که یک وقتی ناچار شدیم هرچه که همراه‌مان بود ریختیم. یعنی یک موقعیتی است که انسان دیگر نمی‌تواند ادامه بدهد. « فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ * وَ ما أَدْراكَ مَا الْعَقَبَة»[7] این‌ها یک گردنه‌های خیلی سختی است که انسان از آن جا می‌خواهد عبور کند باید سبک‌بار باشد لذا فرمود «تخففوا تلحقوا» بارتان را سبک کنید تا برسید، سبک‌بار باشید. این سبک‌ بودن از بارهای اضافه، از این اشتباهات، از این خطاها، از این غفلت‌ها، این آن جا به کار انسان می‌آید که هم می‌تواند راحت برود، هم می‌تواند سرعت بگیرد و هم می‌تواند سبقت بگیرد. ولی یک کسی که بارش سنگین است آن جا دیگر گرفتار است. یک جایی هم دیدم خیلی آدم دلش می‌سوزد، مثلاً یک وقت‌هایی یک کسی از ما کمک می‌خواهد، مثلاً می‌گوید می‌شود شما این را برای من تا فلان جا بیاورید؟ بعد شما هم همین‌طور باید سرت را تکان بدهی بگویی که کأنّ من بار خودم را نمی‌توانم ببرم که بخواهم بار شما را قبول کنم «وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى...‏»[8] کسی قبول نمی‌کند، می‌گوید نه نمی‌توانم «وَ إِنْ تَدْعُ مُثْقَلَةٌ إِلى‏ حِمْلِها لا يُحْمَلْ مِنْهُ شَيْ‏ء». بخواهی به عهده کسی بگذاری کسی قبول نمی‌کند، بعد می‌گوید خودت باید بیاوری.

به این ترتیب می‌شود گفت که محاسبه باعث سبک‌باری می‌شود، انسان این بارش را این‌جا سبک می‌کند، این از عهده انسان خارج می‌شود، از گردن انسان خارج می‌شود، چقدر این حال بعد از محاسبه خوب است، وقتی یک محاسبه جدی انجام بشود که منجر به استغفار بشود بعد انسان در محضر پروردگار متعال عذرخواهی می‌کند، اگر لازم باشد از کسی هم برود عذرخواهی کند انجام می‌دهد، هر تلاشی که بخواهد بکند که مثلاً آن حق تضییع شده را اصلاح کند، خب الان می‌شود این کارها را، تلاش‌ها را انجام داد، خدای متعال هم کمک می‌کند.

 

انسان مؤمن با محاسبه خوشبخت می‌شود

بخش دوم فرمود انسان نگاه می‌کند می‌ببیند چه خوب شد، مثلاً امروز به یک کار خوبی موفق شده، یک قدم خیری برداشته، می‌گویند «المؤمن إِذَا أَسَاءَ اسْتَغْفَر و إِذَا أَحْسَنَ اسْتَبْشَر» نگاه می‌کند می‌بیند ما امروز یک کار خوبی انجام دادیم، مطالعه‌ای کردیم، یک کشف مسأله‌ای انجام دادیم، مثلاً‌ امروز توانستیم مادرمان را خیلی خوشحال کنیم، یک کاری کردیم چقدر بابای ما خوشحال شد، برای یک نیازمند یک قدمی برداشتیم، دلش را امروز شاد کردیم، و هزاران مسأله که پیش روی ما هست. مثلاً امروز من وقتم را چه خوب رعایت کردم، نمازم را اول وقت خواندم، مثلاً تلاوت قرآنی داشتم، یک مناجاتی داشتم چقدر خوب بود، مثلاً دیشب توانستم سحر یک چند دقیقه‌ای بیدار بشوم، چقدر خوب بود. این جا خدای متعال را شکر می‌کند و طلب زیادتی می‌کند یعنی خودش را تشویق می‌کند که خب فردا هم همین‌طور، فردا شب هم همین‌طور. این می‌شود آن نکته دوم که باعث تقویت آن نقاط قوت انسان هم می‌شود. این‌ها آثاری است که بر محاسبه هست. بنابراین می‌شود گفت محاسبه یکی از مهم‌ترین اسرار خوشبختی برای انسان‌هاست و انسان مؤمن با محاسبه خوشبخت می‌شود. یعنی کسی که حساب کار خودش را داشته باشد و این را از دست ندهد.

 

نسبت به خودتان مطالبه‌گر باشید

حضرت امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فرمودند «حَاسِبُوا أَنْفُسَكُمْ بِأَعْمَالِهَا؛ نفس خودتان را با اعمال‌تان کاملاً به حساب بکشید». «وطَالِبُوهَا بِأَدَاءِ الْمَفْرُوضِ عَلَيْهَا؛ از نفس‌تان طلب کنید که آنچه را که وظیفه‌اش هست و واجب است و به عهده‌اش است این‌ها را حتماً انجام بدهد». نسبت به خودتان مطالبه‌گر باشید. «وَ الْأَخْذِ» این جمله چقدر جالب است «وَ الْأَخْذِ مِنْ فَنَائِهَا لِبَقَائِهَا» از امروز که فرصت از دست رفتنی است و فانی شدنی است، سهم خودتان را برای آن روزی که دیگر تمام نمی‌شود که عالم باقی است دریافت کنید. نفس ما است که باید زیر انجام این کارها شانه بدهد وَالا اگر انسان تنبل باشد، وقتی غفلت کند که این برای او به دست نمی‌آید. «وَ تَزَوَّدُوا وَ تَأَهَّبُوا قَبْلَ أَنْ تُبْعَثُوا» این «تزودوا» یعنی توشه بگیرید، تا می‌توانید امروز که دست‌تان می‌رسد توشه بردارید و آماده بشوید قبل از این که شما را بخواهند احضارتان کنند.

 

با محاسبه نفس خودتان را مدیریت کنید

این‌ جملاتی که برای شما می‌خوانم از «غررالحکم» هست. «قَيِّدُوا أَنْفُسَكُمْ بِالْمُحَاسَبَةِ» چقدر این تعبیر جالب است‌ «قیدوا» یعنی مهار کنید، مدیریت کنید، رامش کنید، این «قیدوا» به این معنا است. یکی چیزی که می‌خواهد از دست خارج بشود وقتی که شما آن را با یک چیزی محکمش می‌کنید این حالت را می‌گویند. «قَيِّدُوا أَنْفُسَكُمْ بِالْمُحَاسَبَةِ».

این جا یک نکته جالبی را امام (علیه‌السلام) مطرح کردند و آن عبارت است از این حالت گریزان بودن نفس، این را ما قبلاً با شما مباحثه کردیم. نفس دوست دارد رها باشد، فرمود «بَلْ يُريدُ الْإِنْسانُ لِيَفْجُرَ أَمامَهُ»[9] انسان می‌خواهد راحت باشد، می‌خواهد هر کاری که دلش می‌خواهد بکند. این نفس انسان یک چنین کِششی دارد. آن‌وقت این کار دست همه ماها می‌دهد. مسؤولیت‌گریز که هست، تا دل‌تان بخواهد تنبل که هست، مدام می‌خواهد از زیر کار در برود. خود این هم اقتضاء محاسبه را می‌کند یعنی غیر از آن دلایلی که من قبلاً خدمت‌تان گفتم این را هم به آن اضافه کنید و آن نکته عبارت است از همین حالت مسؤولیت‌گریز بودن، بی‌پروا بودن و تنبل بودن نفس. این هم خودش به طور مستقل دلیل است برای این که ما باید حتماً این جا حسابش را برسیم و مهارش کنیم. وَالا این بی‌پروایی آن، خروجش از حدود و قواعد کار دست ما می‌دهد. لذا حضرت فرمودند: «قَيِّدُوا أَنْفُسَكُمْ بِالْمُحَاسَبَةِ» با محاسبه نفس خودتان را مدیریت کنید، مهار کنید و کنترل کنید. بعد فرمود: «وَ امْلِكُوهَا بِالْمُخَالَفَة؛ با مخالفت با نفس مالکش بشوید». انسان با مخالفت با نفس است که می‌تواند مالک آن بشود. هرچه که شما به نفس‌تان بله بگویید اسیر نفس‌تان می‌شوید. چه زمانی می‌توانید مالک نفس‌تان بشوید؟ وقتی با آن مخالفت کنید. یعنی در آن چیزهایی که می‌خواهد باید تحت فرمان عقل قرار بگیرد تا یک جاهایی هم ما براساس فرمان عقل یک سخت‌گیری‌هایی، اصطلاحاً ریاضت‌های شرعی و حساب شده برای نفس‌مان قرار ‌دهیم تا ادب بشود، این‌طور نیست که هر چه تو بخواهی من به تو بدهم، نه این خبرها نیست.

 

روایات در باب محاسبه اعمال

در موضوع محاسبه یک بابی در روایات داریم که اولیاء خدا از ادبیات سنگینی استفاده کردند، برای این که موضوع خیلی مهم است تا ما به خودمان بیاییم. یک تعبیر این است که انسان به ایمان نمی‌رسد مگر از طریق محاسبه. «لایکون العبد مؤمناً» در این روایت اصلاً نفی ایمان می‌کند. «لَا يَكُونُ الْعَبْدُ مُؤْمِناً حَتَّى يُحَاسِبَ نَفْسَهُ أَشَدَّ مِنْ مُحَاسَبَةِ الشَّرِيكِ شَرِيكَه»[10]‏ دو  شریک که در یک موضوعی با هم شراکت دارند وقت حساب که می‌رسد چگونه با هم حساب می‌کنند؟ وقتی با هم به صورت شراکتی یک کار دارند انجام می‌دهند روی یک قِران دو زارش با همدیگر محاسبه می‌کنند تا حقشان را بگیرند. شریک نمی‌گذرد، خیلی با دقت همه چیز را محاسبه می‌کند، ریال به ریال محاسبه می‌کند. فرمود «بنده به مقام ایمان نمی‌رسد مگر این که نفسش را به حساب بکشد، آن هم نه یک حساب عادی، بلکه یک حساب شدید مثل کاری که شریک با شریک خودش انجام می‌دهد». البته یک ادامه‌ای هم دارد «وَ السَّيِّدِ عَبْدَه‏» آن جایی که دیدید یک مدیر سخت‌گیر بالاسر انسان باشد که مو را از ماست می‌کشد، آن‌طوری از خودتان محاسبه کنید. در حساب سخت‌گیر باشید.

تعبیر «لا یکون العبد مؤمناً» یعنی انسان به مقام ایمان حقیقی نمی‌رسد مگر از طریق محاسبه. این نفی ایمان شکوفا، ایمان مقبول، رو به جلو و امثال این‌ها است. شبیه این یک روایت دیگر از پیامبر عزیزمان است فرمودند «لَا يَكُونُ الرَّجُلُ مِنَ الْمُتَّقِينَ حَتَّى يُحَاسِبَ نَفْسَه‏؛ شخص نمی‌تواند جزو پارسایان و متقین باشد مگر از طریق محاسبه».

یک روایت مشهور از امام کاظم (علیه‌الصلوةوالسلام) نقل شده این یک مقدار به نظرم تکان‌‌دهنده‌تر است، حضرت فرمودند: «لَيْسَ مِنَّا» این تعبیر در روایات ما گاهی هست که ائمه هدی (علیهم‌السلام) از کلمه «لیس منّا» استفاده می‌کنند. «لیس منّا» یعنی این آدم از ما نیست. این تعبیر خیلی تعبیر سنگینی است. «لَيس مِنّا مَن لَم يُحاسِبْ نَفْسَهُ في كُلِّ يَومٍ؛ کسی که هر روز به حساب خودش نمی‌رسد این از ما نیست». یعنی این کجا که یک کسی مثلاً اهل حسابرسی خودش باشد، این می‌رود در زمره دوستان نزدیک اولیاء و می‌تواند از شیعیان واقعی قرار بگیرد، اما وقتی حساب نمی‌کند ممکن است در حلقه دوستان اهل‌بیت (علیهم‌السلام) باشد ولی در حلقه شیعیان قرار نمی‌گیرد. جزو آن حلقه نزدیک نمی‌تواند قرار بگیرد.

 

فواید و نتایج محاسبه اعمال

در باب فواید و نتایج محاسبه هم در روایات ما تعبیرهای خیلی دقیقی آمده. این که وقتی کسی اهل محاسبه می‌شود اولاً «وَقَفَ عَلَى عُيُوبِهِ» عیب‌های خودش را کشف می‌کند. کشف عیب خیلی مهم است، انسان‌ عیب‌های خودش را با یک نگاه دقیقی کشف کند، وقوف به آن پیدا کند. این از برکات محاسبه است. «وَ أَحَاطَ بِذُنُوبِهِ» دوم اینکه نسبت به گناهان خودش هم احاطه پیدا می‌کند. این‌ها خودش تدارک کننده است برای این که انسان بخواهد توبه کند، استغفار کند و یا آن عیب را شروع کند به اصلاح و برطرف کردن. لذا در ادامه‌اش فرمود که چنین کسی موفق خواهد شد به اصلاح عیوب، یعنی انسان بخواهد عیب‌های خودش را اصلاح کند راهش محاسبه است.

دیگر این که انسان از حالت سهل‌انگاری خارج می‌شود. خیلی از آسیب‌هایی که ما در زندگی‌ می‌بینیم به خاطر سهل‌انگاری است. دیگر این که انسان از غضب الهی در امان می‌ماند. خود این کافی است اصلاً چیز دیگری نمی‌خواهد. و دیگر این که به الطاف و عنایات خاص الهی راه پیدا می‌کند. یعنی خدای متعال کسی را که اهل محاسبه است دوست می‌دارد، مورد توجه خدای متعال قرار می‌گیرد، چون یک نوع ادب است. من می‌دانم که تو داری من را می‌بینی، این وظایف را از من خواستی، این‌ها را تو گفتی انجام نده، این‌ها را من دوست دارم، این‌ها را دوست ندارم. وقتی می‌بینی من این‌ها را دارم در زندگی‌ام محاسبه می‌کنم مورد عنایت تو قرار می‌گیرم. در رفاقت، در مربی‌شاگردی، در معلم‌شاگردی، این‌ها هست.

این‌قدر از بعضی‌ها انسان خوشش می‌آید. یک رضایت عجیبی از طرف دارد، می‌بیند این همه‌اش حواسش به این است که شما چی از او خواسته بودی، چی گفتی، کاری را که به او گفته بودی روی زمین نمی‌گذارد، با همت دنبال می‌کند، یک جایی نهی‌ای کردی حواسش هست آن کار را انجام ندهد. پیش آدم یک رتبه‌ای پیدا می‌کند. اصلاً از چشم آدم خارج نمی‌شود. همه‌اش مدام به او توجه داری،‌ برای او دعا می‌کنی. بعد دائم پیش خودت می‌گویی ای کاش مثل این من چند نفر داشتم می‌توانستم با او چه کارها بکنم. یک وقت هم می‌بینید نه یک کسانی هستند که صد بار باید به آن‌ها بگویی، مدام راه به راه باید به او تذکر بدهی، این کار را بکن، آن کار را نکن. بعد هم آن کاری که مکرر به او گفتی باز هم می‌بینی که آخرش انجام نداده.

اگر انسان اهل حساب باشد این باعث محبوبیت پیش مولا می‌شود. خیلی سود دارد، خلاصه‌اش این جمله از امام رضا (علیه‌السلام) است که فرمود: «مَنْ حَاسَبَ نَفْسَهُ رَبِحَ، وَ مَنْ غَفَلَ عَنْهَا خَسِرَ؛[11] کسی که نفس خودش را حسابرسی کند خیلی سود می‌کند، آن کسی هم که غفلت کند خیلی خسارت می‌بیند».

یک تعبیری هم در روایات داریم، این تعبیر هم به نظرم تعبیری است که خیلی می‌تواند کمک‌کننده باشد. تعبیر زرنگ‌ترین زرنگ‌ها در روایات ما آمده راجع به کسی که اهل محاسبه است. «اکیس الاکیسین» این خیلی تعبیر قشنگی است. زرنگ‌ترین زرنگ‌های عالم کیست؟ پیامبر (صلوات‌الله‌علیه) فرمودند «أكْيَسُ الكَيِّسِينَ مَن حاسَبَ نَفْسَهُ و عَمِلَ لِما بَعدَ المَوتِ؛[12] زيرك‌ترين زيركان كسى است كه از نفْس خويش حساب كشد و براى بعد از مرگ كار كند». یعنی به قصد این که از پاداشش، از برکات اعمالش در حیات ابدی بهره‌مند باشد.

این روزها خیلی زود می‌گذرد. این قدر دنیا سریع می‌گذرد. در محل ما چون یک مقدار هوا خنک‌تر است زودتر پاییز می‌آید. دیشب نگاه می‌کردم به این درخت‌ها، می‌دیدم همه برگ‌ها دارد می‌ریزد زیر پا، در این کوچه جلوی خانه ما پُر از همین خاشاک و برگ و این چیزها است. مثل یک بومِ نقاشیِ شگفت‌انگیزِ زیبا. از این جهت من خودم جزو عشاق پاییز هستم، گاهی به نظرم می‌آید از جهت این تنوع شگفت‌انگیزی که دارد خوشگل‌تر از بهار است، منتها این کجا و بهار کجا، بهار زیبایی‌هایش در امتداد به ثمر می‌رسد، پاییز زیبایی‌هایش به هدر می‌رسد، یعنی این برگ‌ها می‌ریزند زیر دست و پا و خاشاک می‌شوند و تمام می‌شوند و می‌روند.

 

زندگی دنیا فاصله یک بهار تا پاییز است

دیشب رفته بودیم به منزل خانواده‌ای که یک جوان از دست داده بودند تسلیت بگوییم، چه جوان نیکی بود، خیلی خوب بود، متدین، انقلابی. رفته بود مسجد کار برقی مسجد را انجام بدهد آن‌جا دچار سانحه شده بود. البته برقکار بود حالا در تقدیرش بوده. پیش آمده، هم برق می‌گیرد هم از ارتفاع سقوط می‌کند. خدا ان‌شاءالله رحمتش کند. من آن جا داشتم یک کمی برای خانواده ایشان صحبت می‌کردم، این‌ها بهت‌زده بودند، در آن بهت یک دفعه یاد این آیه افتادم آیه‌اش را برای‌ آن‌ها خواندم که می‌فرماید کل زندگی دنیا فاصله یک بهار تا پاییز است. «وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلَ الْحَياةِ الدُّنْيا كَماءٍ أَنْزَلْناهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَباتُ الْأَرْضِ فَأَصْبَحَ هَشيماً تَذْرُوهُ الرِّياحُ وَ كانَ اللَّهُ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ مُقْتَدِراً»[13] آیه تکان‌دهنده‌ای است. می‌فرماید این زندگی دنیا را، کل آن را برای این‌ها مثال بزن. مثالش به چیست؟ به یک بهار تا پاییز باران می‌آید بعد یک‌دفعه همه‌جا شکوفا می‌شوند، همه درخت‌ها زنده می‌شوند، آن وضع بهاری است، تا می‌خواهند خودنمایی داشته باشند، تا می‌خواهند جلوه‌گری کنند «فَأَصْبَحَ هَشيماً تَذْرُوهُ الرِّياحُ» می‌بینید همان برگ‌هایی که روی این درخت‌ها می‌رقیصدند و با آن شکوفه‌ها و آن گل‌ها بودند همه ریختند زیر پای رهگذران و باد می‌آید این‌ها را این طرف و آن طرف می‌برد، همین وضعیتی که در پاییز دارد. به آن‌ها گفتم که نگران نباشید خیلی زود می‌گذرد. حتی اگر سخت هم بگذرد زود می‌گذرد.

یکی از دوستان من، ایشان می‌خواست عروسی کند، ما می‌خواستیم برای او هدیه بگیریم، می‌گفتیم حالا چی بگیریم؟ از این کارهایی که جوان‌ها می‌کنند. یک تابلو دادیم برای او نوشتند، یک تابلوی خیلی بزرگی هم نبود، یک تابلو نسبتاً کوچک با یک خط خیلی زیبا برای او نوشتیم. این تابلو را گذاشتیم داخل یک جعبه بعد یک خرده بسته‌بندی کردیم، دور آن را پاره آجر و سنگ و چیزهای سنگین و این‌ها گذاشتیم، دوباره درون یک جعبه دیگر بستیم، دوباره یک چند تا چیز، خلاصه یک جعبه‌ی بزرگ سنگینی شد. بعد روی آن هم نوشتیم که از طرف دوستان و هم‌حجره‌ای‌ها و این‌ها، و شرطش فقط این است که شب عروسی‌تان وقتی که شما با خانمت با همدیگر دو نفری شدید آن وقت این را باز کنید. این طفلک می‌گفت این را آوردند پیش خانمم و خیلی پز دادم گفتم بالاخره دوستان هم‌حجره‌ای ما و طلبه‌ها ببین چقدر باوفا هستند. خلاصه روی آن هم نوشته بود این را کسی نباید باز کند، این را ما فقط خودمان دو نفری باز می‌کنیم. گفت ما به وصیت شما عمل کردیم، رفتیم این کادو را پاره کردیم دیدیم داخل آن دوباره یک جعبه دیگر است. آن را باز کردیم دیدم که یک مقدار پاره آجر و سنگ و این چیزها است، ولی باز هنوز ناامید نبودم، دیدم دوباره یک جعبه دیگر است، آن را گرفتم باز کردم و خلاصه می‌گفت رسیدیم به قسمت اصلی آن را باز کردیم، تا این را باز کردم دیدم روی آن نوشته بود «این نیز بگذرد». با آن خط خوشگل ما روی آن نوشته بودیم «این نیز بگذرد». بعد می‌گفت این را ما گذاشتیم جلوی طاقچه خانه‌مان.

اکنون که من دارم این قصه را برای شما نقل می‌کنم انگار همین مثلاً دیشب بوده، دیروز بوده که ما داشتیم این برنامه را اجرا می‌کردیم، الان از آن ماجرا مثلاً سی و چند سالی گذشته. به همین سرعت. یعنی انگار نه انگار مثلاً فاصله‌ای بود.

این را اگر کسی درک کند هم گرفتاری‌های دنیا برای او خیلی آسان می‌شود هم این که از فرصت‌هایش خوب استفاده می‌کند، مخصوصاً از فرصت‌های طلایی زندگی‌اش. فرصت طلایی صدرش جوانی است که شما از آن بهره‌مند می‌شوید. این زمان طلایی اکنون در اختیار شما هست. یکی از دلایلی که به من و شما دستور داده می‌شود حتماً حسابرسی داشته باش این است که محیط عمل ما یک محیط متحول دنیا و زمان است، در حال عبور است، از دست رفتنی است، سریع‌الزوال است، با سرعت می‌گذرد، خود این به ما می‌گوید که بجنب. وقتی ما محاسبه داشته باشیم قدر زمان را می‌دانیم، می‌دانید چرا ما قدر زمان را نمی‌دانیم؟ یکی از علت‌هایش این است که محاسبه نداریم، انسان اگر حسابرس شد قدر زمان و عمرش را می‌داند و خوب استفاده می‌کند. همه این‌ها دلایلی است که به ما دستور می‌دهد که محاسبه کنیم.

بنابراین «اکیس الأکیسین» زرنگ‌ترین زرنگ‌ها کسانی هستند که «مَنْ حَاسَبَ نَفْسَهُ، وَ عَمِلَ لِمَا بَعْدَ الْمَوْتِ». نقطه مقابلش را هم برای شما بگویم فرمود: «أما أَحْمَقَ الْحَمْقَى» یعنی نقطه مقابل آن «اکیس الاکیسین»، که زرنگ‌ترین است، احمق‌ترین احمق‌ها کیست؟ حضرت فرمودند: «مَنِ اتَّبَعَ نَفْسُهُ هَوَاهَا» کسی که همین‌طور دنبال نفسش راه می‌رود، نفسش را مدیریت نمی‌کند. به تعبیری که در روایت هست کسی که نفسش را مدیریت نمی‌کند احمق است. یعنی از نظر شعور کاستی دارد، شعورش شعور پایینی است. کسی که محاسبه نمی‌کند و «وَ تَمَنَّى عَلَى اللَّهِ تَعَالَى الْأَمَانِيَّ» بعد خودش افتاده دنبال نفسش، فقط آرزوهایش را همه‌اش از خدا می‌خواهد. یعنی به جای این که خودش عمل کند دائماً این‌ها را از حضرت حق تبارک و تعالی توقع می‌کند.

 

سؤالات مخاطبین

سؤال: در برابر ضعف و اشتباهی که داریم و مدام تکرار می‌شود و باعث ناامیدی و زودرنجی می‌شود باید چه‌کار کنیم؟

جواب: قاعده در باب خودسازی این است که آن چیزهایی که در انسان ریشه دارد، ریشه پیدا کرده، یا ریشه‌اش به حسب ژنتیک است، وراثتی است؛ مثلاً بعضی‌ها به حسب وراثتی یک زمینه‌ای از همین صفتی که شما گفتید، مثلاً زودرنجی دارند، یا مثلاً زودجوش آوردن، اما بعضی‌ها این‌گونه نیستند، طبایع مختلف است «وَ قَدْ خَلَقَكُمْ أَطْواراً»[14] خدای متعال در قرآن می‌گوید من شما را خیلی متنوع خلق کردم. انسان‌ها خیلی متنوع هستند. هر کسی خودش را می‌شناسد، آن ویژگی‌هایی که دارای ریشه زمینه‌ای و وراثتی در انسان هست، این چون ریشه دارد نوع برنامه‌ریزی برای اصلاحش متفاوت است از کسی که آن ویژگی در او این قدر ریشه ندارد. چون این‌ها یک مقدار پایداری‌شان بیشتر است. برعکسش هم هست مثلاً کسی که از یک ویژگی خوب برخوردار است آن هم از یک پایداری بیشتری برخودار است، کمتر آسیب می‌بیند، البته آن‌ها را هم باید مراقبت کرد. ترویج و تقویتش هم کار آسان‌تری است. این یک نکته است.

نکته دوم هم عادت است، یعنی اگر انسان به یک مثلاً رفتاری، به یک ویژگی‌ عادت کرد این تکرار شد، این در محیط زندگی انسان ریشه پیدا می‌کند، ریشه که پیدا بکند تبدیل می‌شود به ساختار شخصیت انسان، اصلاح قرآنی‌اش هم شاکله است، می‌شود جزو شاکله ما، باز اصلاحش متفاوت است از چیزی که برای انسان تبدیل به عادت یا شاکله نشده، البته آن هم باز مراتب دارد. اگر یک ویژگی این چنینی انسان داشته باشد نوع برنامه‌ریزی برای مراقبت،‌ مدیریت و اصلاح کاملاً متفاوت است از مسائلی که نه، انسان به حسب عمل خودش و عادت خودش به دست آورده و می‌تواند آن را راحت‌تر اصلاح کند. یا یک چیزی که هنوز به آن عادت نکرده. این‌جا نیاز به برنامه‌ریزی دارد، برنامه‌ریزی آن یک کمی متفاوت است. یعنی زمان می‌خواهد، اندازه‌گذاری می‌خواهد. بعضی از موارد حتماً مشورت و استاد می‌خواهد، مهارت‌های خاصی دارد که انسان خودش وقتی بخواهد همین‌طور خودجوش عمل کند به نتیجه نمی‌رسد حتماً باید از یک اهل فنی مشورت بگیرد تا ان‌شاءالله بتواند موفق بشود. ضمناً تداوم مجاهدت را هم می‌خواهد یعنی نباید به هیچ وجه خسته شود، باید ادامه بدهد، اگر از یک راهی رفت به نتیجه نرسید بداند که این منحصر به آن راه نبوده، می‌تواند راه‌های دیگری را با مشورت یا با تأمل انتخاب کند. از آن راه‌ها برود به نتیجه می‌رسد.

انسان در این راه خودسازی نباید خسته بشود. خستگی، ناامیدی و دل‌سردی اصلاً وجود ندارد. چون راه تضمین شده است، فرمود «وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا...»،[15] فقط ما باید خالصانه برویم و جدی باشیم، جهاد داشته باشیم. نگران نباشید جدی باشیم حتماً به نتیجه می‌رسیم. بعضی از چیزها هم که جزء طبع اولی انسان است ممکن است به لحاظ روانی تغییر نکند یعنی یک کسی که مثلاً مبتلا به زودرنجی است ممکن است این‌طوری نباشد که به طور کلی این تبدّل طبع برای او پیدا بشود. ممکن است به طور کلی برطرف نشود ولی به لطف خدای متعال مهار می‌شود، با تدبیر اندازه‌گذاری می‌شود، با تدبیر خسارت‌های احتمالی ناشی از آن برطرف می‌شود. از این جهت هم جای نگرانی ندارد.

 

سؤال: فرضاً ما محاسبه‌مان را انجام دادیم، متوجه اشتباها‌‌ت‌مان می‌شویم، این اشتباهات زمینه کار آینده ما می‌شوند یا روی ما تأثیر می‌گذارند، ما با آن چه کار کنیم؟ یک تصمیمی می‌گیریم که آن اشتباه برای ما یک شرایطی ایجاد می‌کند که یا آن شرایط اشتباه است یا ما آمادگی‌اش را نداریم در این شرایط باشیم و دیگر راه نیست که ما دنده عقب بگیریم و برگردیم دوباره سر دو راهی، امتداد دارد. در یک چنین شرایطی باید چه کار کنیم؟

جواب: مثلاً انسان افتاده در یک جاده اشتباهی و چه بسا اکنون بازگشت برای او ممکن نباشد و ادامه‌اش هم برای او خسارت‌های بعدی را ممکن است داشته باشد. این جزو مواردی است که به نظرم حتماً نیاز دارد به مصداق‌کاوی یعنی موردکاوی است، برای این نمی‌شود قاعده داد. یعنی کأنّ آن چیزی که در خاطر مبارک شما هست به طور خاص باید توضیح داده بشود تا بتوانیم برای آن مثلاً نسخه‌ای ارائه کنیم. اگر موردی خاطر نازنین‌تان باشد وقتی بفرمایید یا بنویسید به من برسانید حالا در باره خودتان باشد یا کسی دیگر باشد توضیحی باشد من با افتخار محضرتان عرض می‌کنم.

اللهم صل علی محمد و آل محمد

خدای متعال را قسم می‌دهم به حق اولیاءش، به حق مقربان درگاهش ما را مشمول فضل و لطف و رحمت و مغفرت و عنایت خاص خودش قرار بدهد.

خدای متعال را قسم می‌دهیم به حق اولیاءش، خطاها، اشتباهات، کمی‌ها، کاستی‌های ما را به کرم و لطفش جبران کند، بر ما ببخشد.

خدای متعال را قسم می‌دهیم به حق اولیاءش، توفیق مراقبت از خویشتن، توفیق محاسبه نفس را به همه ما کرامت بفرماید ان‌شاءالله.

خدا را قسم می‌دهیم به حق اولیاءش، به حق مقربان درگاهش به همه ما توفیق خودسازی کرامت بفرماید. گذشتگان ما غریق رحمت کند، ارواح مطهر شهداء از ما راضی کند، ما را در صراط مستقیم انقلاب اسلامی و ولایت الهی ثابت قدم بدارد. کِید دشمنان را به خودشان برگرداند، فتنه‌انگیزان را رسوا کند، خدا را قسم می‌دهیم به حق محمد و آل محمد به همه ما حُسن عاقبت کرامت کند، به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.



[1] آیه 18 سوره حشر

[2] آیه 49 سوره کهف

[3] آیات 7 و 8 سوره زلزال

[4] آیه 13 سوره اسراء

[5] آیه 14 سوره اسراء

[6] آیات 10 و 11 سوره انفطار

[7] آیات 11 و 12 سوره بلد

[8] آیه 18 سوره فاطر

[9] آیه 5 سوره قیامت

[13] آیه 45 سوره کهف

[14] آیه 14 سوره نوح

[15] آیه 69 سوره عنکبوت



لطفاً نظر خود را درباره این مطلب بنویسید:
نام :


پست الکترونیکی :

کد تصویر:

نظر شما : *