متن چهارمین جلسه برخط با مربیان و شبکه پشتیبان برادران ۱۴۰۱/۰۲/۱۷ 1401/2/17


فایل pdf
 متن چهارمین جلسه برخط با مربیان و شبکه پشتیبان برادران ۱۴۰۱/۰۲/۱۷

خدمت همه عزیزان ایام پربرکت ماه شوال و عید سعید فطر را که پشت سر گذاشتیم تبریک و تهنیت عرض می‌کنم. ان‌شاءالله خداوند تبارک‌وتعالی به همه ما توفیق پاسداشت نعمت‌های عظیمی را که در ماه مبارک رمضان روزی‌مان شد کرامت کند و بتوانیم آنچه را که به دست آوردیم حفظ کنیم.

 

حفظ دستاوردها نشانه خرد است

شاید مهم‌ترین دغدغه اهل معنا و سالکان حفظ دستاوردها است، یعنی نشانه خرد است. اگر دیدید کسی دغدغه جدی دارد آنچه را که فراهم کرده حفظ کند معلوم می‌شود که این سهم مناسبی از خرد و عمق‌یابی و نگرش عمیق به خویشتن، به عالم، به عمر و امثال این‌ها دارد و این خیلی مغتنم است. انسان مخصوصاً در مسیر سیر و سلوک به منازل قرب الهی باید بتواند منزل‌های طی شده را نگه دارد، این مسئله خیلی مهم است.

شما مثلاً یک نردبانی را تصور کنید که یک انسان از آن بالا می‌رود تا به یک بامی، به یک مقصدی برسد، عمده این است که اگر شما چهار قدم را بالا رفتید بتوانید قبل از اینکه در اندیشه رفتن به گام بعدی باشید، این چهار قدم را اول حفظ کنید. اگر کسانی باشند که این‌ها دائم ده قدم که بالا می‌روند و پنج قدم پایین می‌آیند بعد مجدداً تلاش می‌کنند که مثلاً ۳ قدم بالا بروند، اگر کسی از دور نگاه کند جمع‌بندی او این است که یک چنین کسی گرفتار اختلال عقلانی است. می‌گوید که این را چه شده است؟ چرا این‌گونه رفتار می‌کند؟ همه ما خنده‌مان می‌گیرد، داریم یک کسی را نگاه می‌کنیم که با یک زحمتی، با یک‌ خونِ دلی، با یک برنامه‌ریزی، از یک مسیر به سمت یک مقصدی ده، پانزده قدم رفته است بعد مجدداً ۱۵ قدم کمتر یا بیشتر عقب می‌آید، باز مجدداً تلاش می‌کند که همان را جلو برود.

این مخصوصاً برای کسی که برای رسیدن به مقصد فرصت کم دارد خسارت بزرگی است. انسان‌های عمیق، صاحبان خردِ ناب، آن چیزی را که آن‌ها از پروردگار متعال تمنّا می‌کنند همین حفظ دستاوردها است؛ می گویند: «رَبَّنَا لَا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنَا»؛ بعد از اینکه ما مشمول لطف تو شدیم و از هدایت بهره‌مند شدیم، قدمی به‌سوی تو، به‌سوی زیبایی‌ها، خیرات، کمالاتِ تو برداشتیم و توفیقاتی پیدا کردیم، ما گرفتار انحراف از صراط مستقیم نشویم.

این «زغ» به همین معنا است «رَبَّنَا لَا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ»[1] دل‌های ما را از آنچه که به او هدایت کردی دور مکن، ما فاصله نگیریم، میل نکنیم، جدا نشویم، «بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنَا» همان مقاصد هدایتی که ما را به آن رسانده‌ای، دستمان را گرفته و توانسته‌ایم برای چند قدمی جلو برویم؛ «وَهَبْ لَنَا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً»؛ از جانب خودت، از نزد خودت برای ما یک رحمت ویژه‌ای؛ کلمه رحمت یک تنوین دارد و به‌صورت نکره آمده است، حکایت از آن ویژگی، خاص بودن این رحمت است، چه‌بسا این رحمت خاصی که ما از خداوند تبارک‌وتعالی اینجا تمنا می‌کنیم ثبات قدم باشد؛ یعنی انسان بتواند بر صراط مستقیم ثبات قدم داشته باشد.

 

مراقبت و دوری از ابتلاء به درجازدن در دستاوردها

شاید این تعبیری که من داشتم یک مقداری مسئله را نزدیک می‌کند که ما در ارتباط با ماه مبارک رمضان یک چنین قضیه‌ای داریم و آن حفظ دستاوردها است. از اتفاق من به شما عرض کنم آنجایی که شیطان برای مؤمنین سرمایه‌گذاری ویژه می‌کند همین است. اول اهتمامش این است که تو جلو نروی، قدمی به‌سوی جلو برنداری، ولی سرمایه‌گذاری بیشتر او برای این است که آنچه را که شما به دست آورده‌اید از دست بدهید. چون این دومی خیلی خسارتش مضاعف است. چون عمری رفته است به یک‌چیزی رسیده است حالا عملاً هر آنچه به دست آورده است از دست می‌دهد. قرآن کریم یک تعبیری هم دارد که شما با آن آشنا هستید، فرمود: «وَ لا تَكُونُوا كَالَّتي نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ أَنْكاثاً»[2] حکایت یک کسی است. (البته حالا آنجا می‌گویند خانم، چون این کارها را نوعاً خانم‌ها انجام می‌دهند،

خانم بودن آن خیلی موضوعیت ندارد. مثلاً کار بافندگی را چون خانم‌ها انجام می‌دادند) می‌گوید یک کسی با چه زحمتی توانسته از چیزی که در اختیارش بوده نخ تولید کند، با یک زحمتی این‌ها را درست می‌کردند و مثلاً این پنبه‌ها و پشم گوسفند را به نخ تبدیل می‌کردند، بعد این‌ها را گرفته است قشنگ آماده کرده، پیچیده، بعد حالا شروع کند از نو همه این‌ها را باز کند و رشته رشته‌اش کند.

شما یک‌وقت مثل یک چنین کسی عمل نکنید، ممکن است در نگاه اول همه بگویند یک هم‌چین کسی مگر وجود دارد، بعد در نگاه دوم می‌بیند خودش است، اول تردید می‌کند می‌گوید این چه کسی است! حتماً مشکل عقلی دارد، یک هم‌چین آدمی این‌همه زحمت کشیده این پنبه‌ها را به نخ تبدیل کرده است، چون خیلی کار می‌برد، برای هرچند سانت چقدر باید با دست این را بپیچاند. البته با وسایل آن زمان، با آن دوکِ خاص نخ‌ریسی این‌ها را درست کرده است، بعد همه این‌ها را رشته می‌کند، باز می‌کند. تعجب می‌کند می‌گوید مگر یک هم‌چین کسی هست؟ راجع به چه کسی خداوند می‌گوید؟ بعد به ما می‌گوید شما این‌گونه نباشید، بعد که انسان دوباره به خودش نگاه می‌کند، حداقل برای بار سوم می‌گوید ای‌دادبیداد اینکه خود من هستم، من هم همین کار را می‌کنم!

یعنی خیلی از چیزهایی را که ما به‌زحمت به دست می‌آوریم، گاهی به‌آسانی از دست می‌دهیم و سرمایه‌گذاری شیطان در این بخش وسیع‌تر است. لذا اگر دقت کرده باشید معمولاً اوایل ماه شوال انسان می‌فهمد چه عملیات سنگینی در رابطه با خودش انجام می‌شود. یعنی این آدمی که همیشه سحرها بلند می‌شد، یک ساعت به اذان گاهی وقت‌ها بیشتر هم بیدار می‌شد، تازه سرحال بیدار می‌شد، حالا خودِ وقت اذان را به‌زحمت دارد بیدار می‌شود و حالا بگیر و برو جلو، همین آدمی که این‌قدر مبالغ مثلاً قرآن تلاوت می‌کرد، حالا ببینید همین در این چند روز گذشته، مثلاً روزی یک جزء می‌خواند، حالا می‌بینید که مثلاً یک صفحه هم به‌زحمت خوانده است. معلوم می‌شود عملیات سنگین است، انسان این را می‌فهمد.

 

مهم‌ترین مسئله حفظ دستاوردها است

حواسمان باشد که اصلی‌ترین و مهم‌ترین مسئله حفظ دستاوردها است و این است که انسان اگر دو قدم رفته است آن دو قدم را نگه دارد و به‌جای قبلی برنگردد. البته محیط لغزنده است، نگه‌داشتِ آن‌چه به‌دست‌آمده جزء بخش بسیار مهمی از سیر و سلوک است. یعنی یکی از مهم‌ترین بخش‌های سیر و سلوک همین حفظ است. همین‌که شما آنچه را که به دست آورده‌اید بتوانید نگهدارید، خودِ این ‌یک بخشی است، چرا؟ چون جاذبه پیرامونی برای اینکه شما را پایین بکشد زیاد است یا به ‌عبارت ‌دیگر این محیطی که بالا رفتید یک محیط لغزنده است. به همین دلیل است که انسان با غفلتی همین‌طور سُر می‌خورد و برمی‌گردد. هر وقت من این مثال را یا این مسئله را می‌خواهم به خودم و دوستان یادآوری کنم یاد صعود از کوه‌های شنی؛ اگر نگویم مثلاً یخی و جاهای یخبندان، چون هر دو شبیه هم هستند، هر دو را بنده زیاد تجربه دارم، مخصوصاً کوه‌های شنی را یک‌بار یک تجربه‌ی خیلی فراموش‌نشدنی دارم که تمام لباس‌های ما چند نفر که آنجا بودیم از بین رفت و چاره‌ای نداشتیم باید از همان مسیر می‌رفتیم و مسیر دیگری هم جلوی ما نبود، برای نجات‌مان تنها راه همین مسیر شنی بود که باید عبور می‌کردیم. حالا نمی‌دانم شما تجربه‌دارید یا نه، انسان همین‌طور که می‌رود سُر می‌خورد. یعنی همین مثالی که زدم، چهار قدم می‌رود ده قدم سُر می‌خورد باز می‌بیند سر جای اولش است.

 

برنامه‌ریزی برای صیانت از دستاوردها

این مسیر لغزندگی‌های خاص خودش را دارد، باید انسان از خدای متعال کمک بخواهد و دائماً مراقب باشد که حفظ کند. البته این عرض من به این معنا نیست که اگر کسی در ایام ماه مبارک رمضان مثلاً روزی یک جزء به مناسبت برنامه ویژه ماه رمضان خوانده است حالا اگر روزانه از یک جزء کمتر بخواند این یعنی گرفتار این مسئله‌ای که ما گفتیم شده است؛ نه، اصلش به مراقبت‌های درونی مربوط است. آن حِسّ مراقبه‌ای که انسان داشت، زبانش را مواظبت می‌کرد، چشمش را مواظبت می‌کرد، در پیشگاه خدای متعال حِسّ مهمانی داشت، آن حِسّ حضور اصل مسئله است؛ دوم هم عادت‌های خوب که انسان پیدا کرده است. البته اگر فرض کنیم در شرایط غیر از ماه مبارک رمضان نمی‌تواند مثلاً هر روز یک جزء قرآن بخواند حداقل یک حزب بخواند، آن بحث اُنس با قرآن است، این مراجعه و آن برداشت است. یا مثلاً اگر یک ساعت به اذان صبح برنمی‌خیزد، حداقل مثلاً یک ربع یا بیست دقیقه قبل از اذان بیدار بشود، از همان مناجات ابوحمزه‌ای که با آن رفاقت پیداکرده یک ‌نفسی بزند، مختصری و چند فرازی بخواند، یک اشکی داشته باشد، یک حس خوبی بگیرد. اوقات نمازهایش و زمان آن را همیشه مراقبت می‌کرد، مخصوصاً نماز صبح همیشه سر وقت بود، حالا سعی کند آن مراقبت اولیه وقتش را صیانت کند.

ان‌شاءالله خداوند متعال به همه ما توفیق بدهد بتوانیم این نورانیت و عنایاتی که از جانب خداوند متعال در ماه مبارک رمضان داده شده این‌ها را حفظ کنیم و خدای متعال همه عزیزان و رفقا را با آمادگی بیشتر به ماه مبارک رمضان سال آینده برساند. ان‌شاءالله به فضل و کرمش در آن شرایط بتوانیم بهتر بهره‌مند شویم.

 

غنیمت شمردن فرصت‌ها

موضوع بحث ما مقدمه نامه سی ویکم نهج‌البلاغه بود، ما بخش مربوط به «والد» را گفتیم، «مِنَ الْوَالِدِ» آن ویژگی‌هایی را که حضرت در آنجا مطرح می‌کند. دلالت‌هایش را هم عرض کردیم، دلالت‌هایش، دلالت‌های بسیار مهمی بود که شاید کلیدی‌ترین مسئله‌اش این است که باید مربی در آن پختگی‌اش، در آن موقفی که دارد، برای این جامعه مخاطب قابل ‌درک و شناخته شود تا وجود او را هم مغتنم بداند. من گاهی به دوستان هم یادآوری می‌کنم به شما هم می‌گویم که انسان یک‌وقت‌هایی مثلاً حواسش نیست که نعمت پدر یعنی چه؛ خیال نکند که من همیشه هستم. این از این ‌جهت که مولود، فرزند، بتواند سهم خودش را به‌صورت وافر برداشت کند و همیشه این غنیمت شمردن فرصت‌هاست.

اگر شما به یک مربی الهی رسیدید خیال نکنید این همیشه در دسترس است، حالا یا مسئله مرگ بین انسان با او فاصله می‌اندازد، یا گاهی یک بیماری، گاهی یک مهاجرت، گاهی یک مسافرت، دنیا همین‌طور است، بعد یک‌دفعه انسان می‌بیند طرف نیست. ما اساتید الهی داشتیم که الان تصورِ اینکه آن‌ها نیستند عالم را برایمان تیره و تار می‌کند. اما واقعاً نیستند. یک‌وقتی انسان می‌توانست برود آن‌ها را ببیند و از تماشای آن‌ها امید و نور بگیرد، ولی دیگر در دسترس ما نیستند. چقدر راحت، اراده می‌کردیم زیارتشان می‌کردیم، منزلشان می‌رفتیم، جلسات ایشان را شرکت می‌کردیم، اما حالا دیگر نیستند و عملاً دسترسی ما به بخش زیادی از آن عنایات الهی و حکمت‌ها و لطایفی که از طریق دل‌های پاک و جان‌های منور و نورانی این‌ها و تجربه‌ها و دانش‌های متوفّر این‌ها می‌توانستیم بهره‌مند شویم حالا دیگر دست ما کوتاه شده است و این‌ها رفته‌اند. اینکه مدام یادآوری می‌کنم علت آن این هست که جامعه مخاطب آن ‌قدرشناسی را داشته باشد. البته عرض کردم چون مفصل صحبت کردیم تکرار نمی‌کنیم ولی خلاصه‌اش این است که باید این شناخت متقابلِ آن بحثِ ارتباط بین نسلی، اهمیت آن، گفت‌وگوها و ارتباطات نزدیک برقرار باشد. این‌ها مطالبی بود که عرض شد.

 

نقش‌آفرینی والد و مولود

در ناحیه مولود، منظور مخاطبی است که در مسیر رشد است. اینجا والد آن‌کسی است که درواقع منازلی را سِیر کرده است و قلبش مملو از لطف و مهر است و وجودش مملو از تجربه‌ها و داشته‌ها است. آن داشته‌ها با این مِهر وقتی باهم عجین می‌شوند یک سرمایه بزرگ در دسترس برای این مولود می‌شود. حالا این قابلِ ‌تعمیم به هر نوع ارتباط تربیتی است که دارای همین ویژگی باشد و آنجا هم این را تعمیم داد. چنانکه در روایات حتی تعبیرِ صریح به کلمه والد در مورد امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) نسبت به شیعه و دوستانشان را در مورد حضرت بکار برده‌اند، کلمه والد ناظر به آن ولادت معنوی است. ما اگر یک ولادت جسمی داریم، یک ولادت روحانی هم داریم. چه کسی است که ما را به عالم الهی منتقل می‌کند و زمینه آن ولادت را برای ما فراهم می‌کند و از این محیط‌ ضُلمات ما را خارج می‌کند و به آن محیط نور می‌برد؟ آن ولی کامل است. اگر دیگران هم در این زمینه احیاناً کارگزاری دارند، این‌ها کارگزاران آن دستگاه هستند. یعنی در چتر ولایت او است که دارند یک چنین نقش‌آفرینی می‌کنند.

حالا می‌رویم سراغ این مخاطب که فرزندی جوان است، رو به رشد است، از راه رسیده و در مسیر کمال و با مجموعه‌ای از ویژگی‌ها؛ اینجا امام (علیه‌الصلاة‌والسلام) همان‌طور که ملاحظه کردید یک فهرست چهارده‌گانه را ارائه می‌کند. یعنی یک بسته حدوداً چهارده‌گانه از ویژگی‌های مولود ارائه می‌شود و این تعبیرها بسیار قابل‌توجه هستند. عرض کردیم حدوداً دو برابر آن چه در مورد والد گفته‌شده اینجا درباره مولود گفته می‌شود. چون اصلِ مسئله این مولود است و شرایط، موقعیت، سرمایه و دشواری‌های کار او است که باید در این رابطه تربیتی مدنظر قرار بگیرد.

 

شناخت متقابل والد و مولود

به نظر من مهم‌ترین پیامش خطاب به مخاطب این است که من تو را می‌شناسم و درکت می‌کنم.

اول اینکه مربی باید آن مخاطب و مربای خودش را بشناسد. ‌دوم اینکه آن جامعه نوجوانان و جوانی که در حوزه تربیتیِ او قرار می‌گیرند، تصوری که از او دارند این است که او یک کسی است که من را می‌شناسد و می‌فهمد، من را درک می‌کند، این نکته دوم است. لذا دارد به او می‌گوید منی که این ویژگی‌ها را دارم به تویی که این خصوصیات را داری پیام‌هایی را منتقل می‌کنم و برای تو حرف‌هایی دارم که می‌خواهم به تو بگویم. پس این مسئله نکته اول است که می‌خواهد به مربا منتقل کند و آن جوان و نوجوانی که در مسیر رشد است به او بگوید که من مربی تو را می‌شناسم، ضمن اینکه به او منتقل می‌کند که من تو را از خودت بهتر می‌شناسم، یعنی در ضمن در این فهرست، نکته‌هایی منتقل می‌شود که او خودش ممکن است از آن‌ها غافل و بی‌توجه باشد، خود این اشراف باعث می‌شود اینجا یک عزت شکل می‌گیرد که در پرتو این عزت، رفت‌وبرگشت تربیتی آسان می‌شود، ‌یک رفعت و یک عزتی شکل می‌گیرد.

علاوه بر این‌ یک نوع احساس خیلی خوب را هم به مخاطب منتقل می‌کند که آقا ایشان من را درک می‌کند و می‌فهمد که من در چه وضعی هستم. خود این احساس که او مرا درک می‌کند یک پل صمیمیت اینجا برقرار می‌کند بین این شاگرد و معلم، این استاد و دانشجو، این مربی و مربا. این پل خیلی اهمیت دارد که باید بعد بتواند کار را در مراحل بعدی پیش ببرد. یعنی طرف را برای پذیرش آماده می کند که احیاناً این مطالبی را که در اختیارش قرار می‌گیرد، راهنمایی و یادآوری که می‌شود یک‌وقت‌هایی منع است، یک‌وقت می‌گوید این کار را انجام بده، این را بگو، آن را نگو، این را انجام بده، همراه آن یک وظایف، مسئولیت‌ها و دشواری‌هایی دارد. این احساس برای اینکه مربی من را می‌فهمد خیلی پیش‌برنده است.

اگر احساس کند که نه ایشان من را درک نمی‌کند، این چه می‌داند من در چه عالمی هستم، یک‌وقتی به او می‌گوید من می‌فهمم تو زمین‌خورده شهوت هستی، من می‌فهمم تو این هستی، عجب! این من را فهمید، این می‌داند که مثلاً الان گرفتار ضعف اراده هستم، این من را درک کرد، پس این را کمک می‌کند. علاوه بر اینکه مطلب بعدی اتفاق می‌افتد، مطلب بعدی این است که پیام روشنش بلافاصله این است که خودت را بشناس، اگر پیام اول آن این است که من می‌شناسمت، پیام دومش این است که تو خودت را بشناس و درواقع خودت را پیدا کن و شناسایی کن. این خودشناسی سهم ویژه‌ای در پیش‌برد مقاصد تربیتی دارد.

 

مولود مهم‌ترین عنصر تربیت است

در مباحث دستگاه تربیت علوی که مبتنی بر فطرت و وحی الهی است، خود مربا و کسی که دریافت‌کننده است سهم اصلی را در فرآیند رشد دارد. در مسیر هم این مسئله بیشتر خودش را نشان می‌دهد. در این دستگاه تربیتی آن کسی که تربیت می‌شود اصلی‌ترین و مهم‌ترین عنصر تربیت است. بعضی‌ها بیشتر نقشه را اهمیت می‌دهند، بعضی‌ها بیشتر برای مربی سهم قائل می‌شوند. در این دستگاه تربیتی نقشی که تعریف می‌شود، نقش اصلی برای خود آن عنصر تربیت‌شونده است که اینجا از آن به‌عنوان مولود یاد می‌کنیم. لذا این خیلی اهمیت دارد که او چه برداشتی درباره خودش دارد، چقدر خودش را می‌شناسد؟ چقدر انگیزه پیدا می‌کند در مسیر تربیت همراهی کند؟ چون آن که باید برود و قدم بردارد اوست، اینجا مربی می‌تواند فقط نقش تسهیل‌کننده و راهنما، نقش منبع و یادآوری‌کننده، انگیزه‌بخش و امثال این‌ها را می‌تواند داشته باشد، این‌ها همه نقش‌های بیرونی است.

 

نقش درونی مولود

نقش درونی، اصلی و جدی نقشی است که باید آن مولود بتواند خودش کار تربیتی به عهده بگیرد. با این فرض این خیلی مهم است که او خودش را بشناسد و در این شناخت هم واقع‌بین باشد. بنابراین وقتی‌ شما می‌خواهید به کسی بگویید خودت را بشناس، آن فهرستی از واقعیت‌ها که برای او از نظر شرایط سنی، موقعیت ذهنی و درک برایش امکان‌پذیر هست این‌ها باید در دسترس او قرار بگیرد. این خیلی مهم است که او با واقعیت شخصیتی خودش و ظرفیت‌هایی که در اختیارش هست با این‌ها آشنا باشد. بداند خودش چه کسی است و در چه موقعیتی قرار دارد و اکنون کجا هست و کجا می‌خواهد برود، باید به این مسائل توجه داشته باشد.

این‌ها دقیق است، مناظر مختلف است. یک‌وقت می‌گوییم نه، مهم نیست که خودش بداند، مهم این است که مربی اینها را بشناسد، خب اگر مربی بشناسد چه ضرورتی دارد که بگوید تو این هستی و آن هستی، او را به خودش معرفی می‌کند. یک‌وقت دارد می‌گوید ببین تو این ویژگی‌ها را داری، یعنی بدان که من تو را می‌شناسم. ولی مسئله دوم این است که تو خودت را بشناس.

پس این‌که با او به صورت تفصیلی مطالب را در میان می‌گذارد یعنی شناخت تو از خودت چقدر می‌تواند در این مسیری که ما با همدیگر می‌خواهیم برویم کمک‌کننده و پیش‌برنده باشد. آن‌وقت معنایش این است که تکیه می‌شود روی این فرآیند رشد خود عنصر تربیت شونده، به آن مولود اینجا تکیه می‌شود و چقدر این مسئله مهم است.

 

آگاهی‌های به غایت شیرین

1_ ضرورت انتقال مسئله مرگ‌آگاهی به مولود

نکته بعدی عبارت است از اینکه در فهرستی که در اینجا تقدیم می‌شود و در دسترس مخاطب قرار می‌گیرد یک نگاه واقع‌بینانه به آن منتقل می‌کند. در تحلیل ما دو مسئله را داریم به صورت جدی به مخاطب منتقل می‌کنیم. مطلب اول عبارت است از اینکه او را داریم تَنبُّه می‌دهیم به یکی از مهم‌ترین واقعیت‌هایی که در مسیر زندگی با آن مواجه می‌شود و آن عبارت است از مسئله مرگ‌آگاهی. شما ملاحظه می‌کنید که اینجا جزو موضوعات بسیار اساسی است که در این رفت‌وبرگشت مطرح می‌شود. شما اکنون مراجعه کنید به آن ویژگی‌های مولود، با کلمات متنوع این نشان می‌دهد که در جریان سیر و سلوک، خودسازی و رفتن به منازل کمال و این‌ها نصف از آن به تو می‌گوید تو داری می‌روی، این مسئله چقدر حیاتی و مهم است. البته این‌که ما چه حجمی از این مسئله را به جامعه مخاطب متذکر شویم یک مقدار بر اساس سن و موقعیتی که این مولود دارد متفاوت است، اما اصل آن جدی است.

دو مسئله است، یکی اینکه ما از برآیند این مجموعه ارائه‌ها چه چیزی را متوجه می‌شویم. ما از برآیند آن متوجه می‌شویم که مسئله مرگ‌آگاهی دارای یک سهم بالا و قابل‌توجهی است در این‌که او بتواند سِیر کند و سیرش را جدی بگیرد، اما اینکه چه میزان این یادآوری‌ها به او ارائه بشود و چگونه در دسترس او قرار بگیرد که پیش‌برنده باشد و احیاناً بازدارنده نباشد و چگونه منتقل بشود که برای او انگیزه‌بخش و نشاط‌آفرین باشد، نه اینکه او را در لاک افسردگی و دل‌مردگی و این‌ها بخواهد ببرد این دیگر آن دقتی است که باید مربی داشته باشد که دوز این مرگ‌آگاهی چقدر باید تزریق شود و در اختیار او قرار بگیرد. اما اصلش جدی است. در متن نامه جاهایی است که امام علی (علیه‌السلام) به تفصیل می‌پردازند و درها را باز می‌کنند. یعنی موضوع این‌گونه هم نیست که در حد یادآوری‌ها و بعضی از کلیات و این‌شکلی قرار بدهد. نه، می‌خواهند این قشنگ به جان مخاطب بنشیند و خودش را مسافر ببیند، یادش باشد که این مسافر است.

دو نکته را عرض کردم که به صورت برجسته عرض شده‌اند.

 

2_ مسئله شناخت آفت‌ها و آسیب‌ها

نکته بعدی هم مسئله شناخت آفت‌ها و آسیب‌ها است. معلوم می‌شود خیلی سهم دارد، اینجا امام علی (علیه‌السلام) با یک اهتمامی چند کلیدواژه را مطرح می‌کنند. دارند این را به او یادآوری می‌کنند که اگر تو غرق آرزوهایت هستی بدان که این آرزوها دست‌یافتنی نیستند، به این‌ها نمی‌رسی، یا اینکه تو اصلاً سیبلِ آفت‌ها هستی، سیبلِ مصیبت‌ها هستی، «نُصُبِ الْآفَاتِ، رَمِيَّةِ الْمَصَائِبِ، غَرَضِ الْأَسْقَامِ»؛ تو در اینجا همچین وضعی داری.

این دو آگاهی در کنار آگاهی نسبت به سرمایه‌ها و داشته‌ها دو آگاهی هستند که ظاهرشان تلخ است ولی باطنشان به‌شدت شیرین است. یعنی در غایتِ شیرینی است، این دو آگاهی است و اگر مربی به مخاطب خودش این بینش را نسبت به مسئله مسافر بودن و مرگ و آفت‌ها و آسیب‌ها نتواند به او به‌خوبی منتقل کند و او را در یک روشن‌بینی از این ‌جهت قرار بدهد، عملاً می‌شود گفت که فرایند رشد مختل است. حضرت یک‌قدم جلوتر می‌گوید تو بخشی از وجود من هستی بعد می‌گوید نه، کل من هستی، من به تو اینگونه نگاه می‌کنم. خب این را عملاً ما در معرض انواع و اقسام آفت‌های دیگر قرار می‌دهیم. لذا آن مربی‌هایی که از این مسئله غفلت می‌کنند یا در این موضوع کم می‌گذارند، معلوم می‌شود که خودشان از این آگاهی سهم درستی ندارند که در مقدمه اول گفته شد «مِنَ الْوَالِدِ الْفَانِ»؛ حضرت با این مطلب شروع کردند، معلوم می‌شود که درباره خودشان به این روشن‌بینی نرسیده‌اند و دوم هم معلوم می‌شود که اساساً استادِ یک چنین سِیری نیستند که بتواند او را در مسیرهای دشوارِ پیش‌رو، واقعیت‌هایی که با آن روبرو است، بتواند با آن روبرو شود. کما اینکه ما اصلاً او را فریب دادیم، در محیط فریب او را قرار داده‌ایم.

 

پرهیز از فریب در برابر واقعیت‌ها

اکنون جریان تربیتی یا محیط‌های تربیتی بخش عمده‌ای از اغواگری و فریب نسبت به این مخاطب نازنین هست، یعنی او را فریب می‌دهد. وقتی تو اطراف او را شلوغ می‌کنی، وقتی به او اجازه تفکر نمی‌دهی، وقتی واقعیت‌های تلخ را به مناسبت‌های مختلفی به او یادآوری نمی‌کنی معنایش این است که دارید او را فریب می‌دهید، وقتی قضایا را طوری برای او منتقل می‌کنید که گویا او همیشه می‌تواند از همین لذت‌های معمولی بهره‌مند شود، وقتی قوّت و واهمه او و قوه خیال و قوه وَهم او را آن‌قدر چاق و برجسته می‌کنید که مسلط می‌شود به حوزه عقلانیت و فهم عمیق او، عملاً می‌شود گفت که شما او را فریب داده‌اید. این اتفاقی است که اکنون دارد می‌افتد، یعنی عملاً سیستم‌های کارگزاری در حوزه تعلیم و تربیتی این‌ها کارشان اغواگری نسبت به مخاطب است. یا وقتی‌که شما یک ‌بخش دیگری از واقعیت را پنهان و مخفی می‌کنید عملاً به همین دروغ‌گویی، فریب و اغواگری دامن می‌زنید. این هم خودش یک مباحثه‌ دیگری است. در این سنی که اقتضای چنین حرف‌هایی را دارد این‌قدر مبتلا کردن جامعه مخاطب به انواع و اقسام بازی‌ها و سرگرمی‌ها با همین عنوان را دیده‌اید، چنان او را درگیر به محیط‌های بازی، خیالات و اوهام و امثال این‌ها می‌کنند و اصلاً مثل ‌اینکه شاکله و شخصیتش با همین چیزها شکل می‌گیرد و دیگر نمی‌تواند آن واقعیت‌ها را که هستند خوب ببیند و درک کند.

این ابتلایی است که سیستم‌های رقیب ما از نظر تربیتی به آن مبتلا هستند. ما هم به خاطر اینکه شیوه‌های تربیتی‌مان بخش عمده‌ای تحت تأثیر آموزه‌هایی که از آن‌ طرف آمده هست، ما هم اجمالاً به این چیزها و به بعضی از این پرده‌پوشی‌ها تا حدی مبتلا هستیم. پس این هم یک مسئله است که حاصلش این می‌شود که او مسئله مسافر بودن خودش را درک کند.

 

مدیریت خویشتن بر اساس واقعیت‌ها

مطلب دیگر این است که داریم به او می‌گوییم که مواظب باش، مراقب باش. وقتی که او را آفت‌ها احاطه کرده‌اند و مصیبت‌ها او را نشانه گرفته‌اند، بیماری‌ها او را تهدید می‌کنند، یعنی اینکه باید مواظب خودت باشی، باید حواست به خودت باشد که مبتلا نشوی، در این دام‌ها نیفتی. چون فرض این است که با گام خودش می‌رود، نمی‌خواهید دستش را بگیرید. این باید خودش برود و به ‌سلامت از این مسیر عبور کند.

این هم یک نکته است که حاصلش این است که او مدیریت خویشتن بر اساس این واقعیت‌ها را یاد بگیرد که یک‌بخشی از آن مدیریت زمان می‌شود که عمدتاً مربوط به پهنای زمان و عرض زمان می‌شود. یک ‌بخشی از آن مربوط به مدیریت هیجان‌ها می‌شود که آن گرداب‌های درونی که در محیط داخلی نفس هستند و او را تهدید می‌کنند و می‌خواهند عقلانیت او را به زیر بکشند. یک ‌بخشی هم مدیریت محیط و شرایط پیرامونی می‌شود، یعنی تهدیدهای بیرونی (آفت‌ها و آسیب‌های بیرونی) که آنها را باید مراقبت و مدیریت کند که از این محیط هم بتواند ان‌شاءالله به‌سلامت عبور کند.

این باید یاد بگیرد که اساساً جریان زیستِ این‌جهانی برای انسان مساوی با انواع و اقسام ابتلائات و امتحانات است و از این محیط توقع دیگری نداشته باشد، توقعی که می‌تواند او را زمین‌گیر کند، توقعی که می‌تواند نفسش را بگیرد، توقعی که می‌تواند او را محزون کند، توقعی که می‌تواند او را خسته کند. نه، او باید این را بداند که این مسیر این است، این‌ها واقعیت‌های مسیر است، دام‌ها، دانه‌ها، گرداب‌ها، مخاطرات، کشمکش‌ها، آشفته‌بازارها و امثال این‌ها. این باید بتواند گلیم خودش را از وسط این سختی‌ها و دشواری‌ها بکشد و هنر انسان بودنش به این است که فرمود: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي كَبَدٍ[3]؛ به همین صراحت و همین روشنایی می‌فرماید شما را در متن سختی‌ها آفریدیم». به ما یادآوری می‌کند که این زیست‌بوم شما در دنیا اساساً این است و فلسفه وجودی‌اش این است و اگر شما غیر از این را توقع داشته باشید به خطا رفته‌اید. این است که شما با واقعیت آن روبرو شوید، این کاری است که در مسیر بیشتر هم انجام می‌شود.

 

مهارت بهره‌مندی از تجربه مجربین

یک نکته هم شاید بشود گفت که مثلاً پیام ضمنی است، این پیام‌های صریحش است، پیام ضمنی‌اش هم این است که از جمله تو باید این هنر و مهارت را داشته باشی که بتوانی از ظرفیت‌های پیش‌برنده مثل وجود یک مربیِ مهربانِ خالص و کارکشته‌ای استفاده کنید و بهره‌مند شوید. این هم خودش گویا یک‌چیزی می‌خواهد، حالا به تعبیر من مثلاً مهارت بهره‌مندی از تجربه بزرگ‌سال‌ها و پیشکسوت‌ها و مجربین و این‌ها است، خود این خیلی پیش‌برنده است. آن‌هایی که یک چنین فهمی را داشته باشند. این هم می‌تواند یک سهم خاص خودش را داشته باشد.

کلاً تحلیل فصل دوم مقدمه است. این عرایضی که من خدمتتان تقدیم کردم حاصل جمعش این چندجمله‌ای بود که تقدیم شد. دلالت‌های تربیتی‌اش را عنایت فرمودید چه هست، چه در مناسبات با مربی، چه در ارتباط با خویشتن، آن وقوف و آگاهی، چه در ارتباط با محیط، محیطی که در آن زندگی می‌کند، کشف موقعیت‌های خرد در این محیط و کشف شرایط درونی ما که در این مسیر می‌خواهیم سِیر کند، این دارد به او کمک می‌کند که یک چنین اکتشافاتی برایش رخ بدهد و این‌ها است که به ما سرجمع می‌گوید که آن عنصری که باید کار اصلی را در جریان تربیت انجام بدهد خود مخاطب است، خود مربا است و خود این جوان است، یعنی خودش است که باید کار رشد و پیشرفت خودش را رقم بزند و اگر توانستیم او را در یک چنین موقعیتی قرار بدهیم که خودش است که باید تصمیم بگیرد، خودش است که باید پیش برود، هم شما در رسالت‌تان موفق شده‌اید و هم زمینه را فراهم کرده‌اید که او در تأمین خوشبختی و سعادت خودش موفق شود.

 

استخراج دلالت‌ها و گزاره‌های تربیتی

ان‌شاءالله موفق باشید و خداوند تبارک‌وتعالی توفیق کرامت کند. این چیزی که من خدمتتان عرض کردم در حد یک ارائه بود، دوستان عزیز من تأمل کنند ببینند از این مقدمه چه دلالت‌های تربیتی، چه گزاره‌های تربیتی را می‌شود استخراج کرد که بتواند به‌عنوان مَطلع، در یک اقدام متقابل رفت و برگشتی بین مربی و مربا و معلم و متعلم و پیشکسوت و جوان و امثال این‌ها قرار بگیرد.

اگر عمری بود و توفیقی بود من جلسه آینده آن فهرست چهارده‌گانه را به خاطر لطایفی که دارد، چون هرکدام از آنها در خود یک لطایف و پیام‌های روشنی دارند که حاصل جمع آن‌ها یک نیم‌رخی را از مخاطب در اختیار ما به‌عنوان مربی قرار می‌دهد که باید بتوانیم بر اساس آن نقشه مسیر را برایش ترسیم کنیم. اگر خدا بخواهد و عمری بود در جلسه آینده آن‌ها را با همدیگر یک مرور سریع به فضل پروردگار متعال خواهیم داشت. خدمت دوستان هستم اگر سؤالی و نکته‌ای باشد که بهره‌مند شویم و استفاده کنیم.

 

سؤالات مخاطبین

سؤال یکی از حضار: یک سؤال راجع‌به بخش ابتدایی فرمایشات شما که در رابطه با ماه رمضان و بعدِ آن فرمودید اگر اجازه بدهید بپرسم؛ این‌که فرمودید در بحث بیدارشدن و خواب‌آلود بودن و این‌ها شیطان اثراتی دارد، من برایم سؤال شد که آیا واقعاً شیطان به جسم ما تسلطی دارد که بتواند این‌گونه فعالیت‌های این مدلی انجام بدهد یا نه، چگونه است؟

پاسخ حاج‌آقا: نه ظاهراً ما یاد گرفته‌ایم که هرچه کم‌وکسری داریم بیندازیم گردن شیطان؛ این نانجیب هم در آن روز وانفسا در روی همه ما می‌ایستد می‌گوید «فَلَا تَلُومُونِي وَلُومُوا أَنْفُسَكُمْ[4]؛ من شما را فقط قلقلک دادم، صدایت زدم، گفت من به شما سلطان نداشته‌ام». چون خداوند متعال صریحاً در قرآن کریم می‌گوید که شیطان سلطان ندارد، سلطنتی ندارد؛ می‌گوید من فقط کارم دعوت بود «دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ؛ من صدایتان زدم جواب دادی». خدای متعال هم شما را صدا زد خب او را جواب می‌دادید، فرشته‌ها این‌قدر صدا می‌زدند خب به آن‌ها چرا جواب ندادی؟ چرا فقط به من جواب دادید؟ «فَلَا تَلُومُونِي وَلُومُوا أَنْفُسَكُمْ» حالا بروید خودتان را سرزنش کنید، من را سرزنش نکنید. این‌که عرض کردیم منظورم این بود که آنجایی که فرض بر این است که ما که بدخواه خودمان نیستیم، اما این را تردید نداریم که شیطان دشمن قسم‌خورده و بدخواه است. می‌خواهم بگویم آنی که قسم‌ خورده است و بدخواهی‌اش را به سوگند گفته است «فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ»؛ این دشمن قسم‌خورده، سرمایه‌گذاری‌اش بر روی چه بخش‌هایی از شخصیت ما است. این تشخیص مهم است که چه‌کار می‌کند، عرض کردم برای او هم مهم است که بگذار حالا که برای او ممحض شده این سرمایه‌ها را به دست بیاورد بعد حالا ما بیندازیمش در یک مسیری که این‌ها را به ‌آسانی و با سرعت از دست بدهد یعنی این ناظر به این نکته بود.

 

سؤال یکی از حضار: بعد از ماه مبارک رمضان آن لذتی که ما از عبادت در ماه مبارک رمضان می‌بردیم الان نمی‌بریم این به چه خاطر است؟ و چه اتفاقی افتاده است؟

پاسخ حاج‌آقا: یک بخش عمده‌ای از آن مربوط به‌تبع ماه مبارک رمضان می‌شود، چون واقعاً فرق می‌کند. یعنی طبع ماه مبارک رمضان با ماه شوال، حتی با ماه شعبان که ماه قبلی آن است که خیلی به آن نزدیک است و شباهت دارد خیلی فرق می‌کند، یعنی غنی‌سازی شده از بارش‌های غیبی و فتوحات معنوی است. «قَدْ أَقْبَلَ إِلَيْكُمْ شَهْرُ اللَّهِ بِالْبَرَكَةِ وَ الرَّحْمَةِ وَ الْمَغْفِرَةِ»؛ غرض اینکه آن عمدتاً معطوف به ظرفیت‌های بسیار ممتاز و فوق‌العاده ماه مبارک رمضان برای آن اتصالات معنوی و غیبی است، به اینجا برمی‌گردد. یک‌بخش دیگر آن برمی‌گردد به اینکه گویا مثلاً یک مقداری به دوستان دلداری می‌دهم و نمی‌خواهم خدایی نکرده اقوا کنم، اما دیده‌اید یک مقدار انسان احساس کرختی در مسائل عبادی‌اش پیش می‌آید، یک مقداری برمی‌گردد به خستگی این مسیر. من به دوستان می‌گویم گاهی وقت‌ها خودِ این ماه شوال یک محیط اصطلاحاً استراحت است. سِرّش هم این است که اختصاصاً هیچ دعایی ندارد. حالا مثلاً ماه رجب و شعبان دیده‌اید چه خبر بود، این دعاها را بخوانید و اینها، اما در ماه شوال هیچ خبری نیست. تنها پیشنهادی که شده که البته ما هیچ‌کدام عمل نمی‌کنیم این است که بعد از ماه مبارک رمضان هفت روز بروید و روزه بگیرید (غیر از روز عید فطر که حرام است این را کنار بگذارید) ولی از فردایش این را جزو آداب بدرقه ماه گذاشتند. نمی‌دانم کسی عمل می‌کند؟! این از آن پیشنهاد‌ها است که معلوم می‌شود که اهلش را می‌خواهد، ولی از آن‌که بگذریم نوعاً یک سبک‌باری هست، یعنی در ماه شوال دقت کرده باشید سبک است، این برای این است که نمی‌خواهند این مخاطب، این بنده عزیز درگاه خداوند متعال گرفتار اِدبار شود یا شرایط برایش عادی شود، برای این‌ یک توقفی به او می دهند.

حالا این مسیر را دویدی اینجا یک استراحت کن، بعد چون بعد از ماه شوال، ماه ذی‌حجه و ذیقعده در پیش هست در آنجا خبرها زیاد است، مثل اینکه یک استراحتی داده باشند. از این ‌جهت نباید خیلی انسان نگران باشد. ولی چیزی که به‌شدت، به شدت، به شدت از آن نگران باشیم، عدم مبالات درباره محرمات است، چون او کلاً موجودی‌ها را می‌سوزاند  و به آتش می‌کشد. اینکه حالا انسان فرض کنیم یک جزء قرآن می‌خوانده حالا مثلاً یک صفحه قرآن بخواند این نگران‌کننده نیست، اگرچه اگر یک حزب خواند خیلی خوب این متعادلش می‌کند، یا مثلاً اگر فرض بفرمایید سحر بیدار نشد خب یک حسرتی دارد، ناراحت‌کننده است، اما اینکه یک‌وقت خدای‌نخواسته انسان گرفتار بی‌پروایی‌هایی بشود، مثلاً من در ماه مبارک رمضان یک مراقبت‌هایی می‌کردم در دیداری، در شنیداری، در معاشرتی، حریم‌ها را بیشتر مراقبت می‌کردم، اما من می‌بینم سطح مراقبه‌ام آمده پایین، این را انسان نباید برای خودش ببخشد و باید اینجا را سخت‌گیری کند و مراقبت کند، پس این‌ جنبه نیاز به مراقبت ویژه دارد. اما راجع‌به آن بخش‌های دیگر اینکه یک استراحت داده بشود، یک‌کمی احساس کند که حالا مثلاً برنامه هم می‌ریزد ولی خوب نمی‌شود، سعی می‌کند ولی خب حالا اگر قبل از ماه مبارک رمضان مثلاً یک پُرس غذای کامل می‌خورده حالا می‌خواهد کمتر بخورد یا به بعضی از پاسخ‌های خواسته‌های نفسانی در موضوع حلال یک مقدار پاسخ‌ها را با ناز بدهد، اصطلاح بنده این است که می‌گویم در برابر خواسته‌های نفسانی در موضوع حلال؛ (حرام که معلوم است، تکلیفش مشخص است پاسخ نهِ قطعی است)، اما در مورد حلال، برای تقویت اراده و نگه‌داشتن آن عزمِ سِیر، انسان اگر خواست جواب بدهد، جواب را با ناز بدهد، یعنی با تأخیر، یکی در میان، همین مسائل لذت‌های حلال و امثال این‌ها.

 

سؤال یکی از حضار: بحث عبادت خدا ارجحیت دارد یا اطاعت خدا و یا اینکه تفاوتش در چیست؟

پاسخ حاج‌آقا: این دو عنوان کاملاً باهم تنیده است، اگر منظورشان عبادت به معنای خاص است مثل همان ذکر و ثناخوانی و آن موارد خاص است و اطاعت در متن بایدها و نبایدها و عوامر و نواحی می‌آید، قطعاً اطاعت اینجا مقدم است و اگر از آن عبادات موارد استحبابی خاص مورد نظرشان است، اینجا حتماً اطاعت مقدم است.

 

سؤال یکی از حضار: ابتدا بابت این مبحث کامل و متنوع و جامعی که در نامه سی و یکم نهج‌البلاغه رقم می خورد تشکر می‌کنم امیدواریم که جلسات طوری باشد که ما بتوانیم هر هفته خدمتتان باشیم، چون بالاخره یک هفته خواهران و هفته بعد از آن برادران هستند خیلی بهره‌مند نمی‌شویم. ما در اتحادیه به این جمع‌بندی رسیدیم که جلسه حضوری جواب می‌دهد و جلسه مجازی فایده‌ای ندارد و نمی‌شود استفاده کرد، به‌خاطر حاشیه‌هایی که حول جلسه هست و بعضاً رفت‌وآمدهایی که در جلسه مجازی اتفاق می‌افتد. این خواهش را دارم اگر امکانش هست مکان جلسه جای بزرگ‌تری باشد که خواهران و برادران باشند یا اینکه ما فقط خدمتتان برسیم، این به‌عنوان حاشیه موضوع؛

سه سؤال هم دارم یکی اینکه فیوضات ماه مبارک رمضان فقط برای مسلمان‌ها است یا برای همه دنیا هست؟ یعنی این‌که شامل غیرمسلمان‌ها هم می‌شود؟ حظی هم آنها می‌برند یا اصلاً این ماهِ مردم مسلمان یا به‌صورت خاص شیعیان است؟

سؤال دوم اینکه این مبحث نامه سی و یکم نقش خانواده در تربیت است و حالا ارتباط پدر و فرزندی یا مادر و دختری می‌شود و در داخل خانواده می‌شود بحث آن را مطرح کرد، جایگاه تربیتیِ مجموعه تربیتی مثل خودمان که مجموعه اتحادیه هستیم اینجا چه می‌شود؟ اختلال در روابط خانوادگی ایجاد نمی‌کند؟ نقش خانواده را کم‌رنگ نمی‌کند؟ شاید ضرورت داشته باشد که یک بحث‌هایی از این مباحث به والدین انتقال داده شود، یعنی لازم باشد مثلاً مجموعه اتحادیه به‌جای پشتیبانی مستقیم از دانش‌آموز، سراغ پشتیبانی از والدین دانش‌آموز برود که آن‌ها نقش‌آفرینی درستی داشته باشند.

و سؤال سوم هم بحث عبرت‌آفرینی که خب یکی از آن مباحث جدی است که حالا هم فکر می‌کنم در نامه سی و یکم به آن اشاره ‌شده و هم در قرآن به‌دفعات «وَالعاقِبَةُ لِلمُتَّقينَ وَالعاقِبَةُ لِلمُکَذِبین» این‌ها متفاوت ایجادشده است که باز در همین نامه سی و یکم هم قبلاً دیده بودم اشاراتی به آن شده بود، این نقشش در فضای تربیتی و عبرت‌آفرین چه است؟ 

پاسخ حاج‌آقا: بحث عبرت از همان قبیل است که شما پرده‌هایی را که بین مخاطب شما و واقعیت‌ها وجود دارد در یک ‌لحظه‌هایی از مناسبات تربیتی این را کنار می‌زند تا بتواند از این ظاهر عبور کند و آن واقع را کشف کند. بنابراین می‌شود گفت جزء جدی‌ترین روش‌های تربیتی محسوب می‌شود. اگر استاد این هنر را داشته باشد که بتواند در مسیر، یک چنین نقش‌آفرینی‌هایی را داشته باشد کار آن جوان سالکان خیلی آسان‌تر خواهد شد.

راجع به بحث خانواده، بله اهمیتش معلوم است خیلی زیاد است، منتها اینجا ما بحثی را جلسه اول مطرح کردیم که این نامه اگرچه در یک چنین موقفی طراحی‌شده و ارائه‌شده ولی درواقع یک ارائه، یک نقشه راه است برای همه سالکین. یعنی هم موقف مربی را تعریف می‌کند، هم موقف متربّی را تعریف می‌کند، هم حال و هوای محیط تربیت را تعریف می‌کند. این نقشه درواقع یک منشور جامع و یک نقشه جامع و کاملی است. بنابراین منحصر نمی‌شود.

اما اینکه مجموعه‌هایی مثل ما چه نقشی داریم، ما هر دو نقش را داریم، یعنی هم می‌توانیم کاملاً از این مضامین در آن بحث راهبری میدانی متربیان و نسل جدید و اعضایمان استفاده کنیم، هم می‌توانیم در کنار خانواده نقش پیش‌برندگی را داشته باشیم. البته یک قاعده کلی هم هست، آن قاعده این است که اساساً کار تربیتی به‌صورت سالم و تمیز و به‌صورت طبیعی، آن کاری است که در یک زیست‌بوم واقعی که نقش خانواده در آن ‌یک نقش ‌برجسته‌ای است شکل می‌گیرد خیلی منقطعش نمی‌کند، مگر در موارد خاص که تبصره می‌خورد و آنجایی است که خانواده اساساً گرفتار ضلالت‌های فکری و اخلاقی آشکاری است و آن‌وقت آنجا شما می‌بینید هرچه در آنجا جدا بشود از بیت، از خانواده هر چقدر فاصله بگیرد نجات پیدا می‌کند. این‌ها موارد استثنایی است اما نوع آن به‌صورت عادی این هست. بنابراین اینکه مجموعه‌های خاصی مثل ما که در حوزه تعلیم‌وتربیت فعال هستند باید همیشه سهم خانواده را مدنظر داشته باشند. البته سهم خانواده برای مجموعه‌ای مثل انجمن اسلامی و مثلاً اتحادیه یک سهم است، برای مدرسه در یک تعامل مثلاً خیلی جدی‌تری سهم متفاوت‌تری است، ولی اینکه ما هم به آن توجه داشته باشیم خیلی چیز مهمی است. قبلاً هم مباحثه کرده‌ایم و خوشبختانه دیدم شما هم به این مسئله توجه دارید که این ارتباطات را به یک ‌شکل منطقی شکل بدهیم و رفت‌وآمدهایی هم به محیط‌های خانواده داشته باشیم و هم به آن‌ها کمک کنیم، هم از آن‌ها کمک بگیریم. در این مسیری که داریم به این معنا خوب است، وَالا این به معنای منحصرکردن این نقش نیست، آن «من الوالد للمولود» اصلاً این پیام را ندارد.

در پاسخ به سؤال اول بله همه به اعتبار مؤمنین فیض می‌برند، این باب فیضی است که به برکت مؤمنین به روی اهل ایمان باز شده، به دعای آن‌ها، به مناجات آن‌ها، به توسلات آن‌ها، به حظی که این‌ها از معادن نور دارند، سایرین هم بهره‌مند می‌شوند. حتی به شکل طبقه‌بندی‌شده این‌گونه هم هست، مثلاً اگر یک محفلی از اهل ذکر در یک محیطی از غافلان باشند، مثلاً در وسط یک شهر غافل یک جمع ذاکری باشند، از ذکر آن ذاکرین آن‌کسانی هم که در غفلت هستند بهره‌مند می‌شوند و خدای متعال آن منطقه را از یکسری بلاها حفظ می‌کند، یکسری از این چیزها را برمی‌گرداند، اینها به برکت آن‌ها است. بنابراین به برکت مؤمنین و صائمین و صائمات ان‌شاءالله همه بهره‌مند می‌شوند.

 

سؤال یکی از حضار: از معارف پُرباری که فرمودید برداشت ما این بود که تربیت ما نباید تغییر دادن باشد، شکل‌دادن باشد یا هدف ما نباید لزوماً شکوفا کردن باشد، بلکه هدف ما باید این باشد که جهان‌بینی آن متربّی را تغییر بدهیم، این را به چه شکلی باید انجام بدهیم؟

پاسخ حاج‌آقا: این در یک ارتباط پیوسته، در یک مسیر قابل‌توجه، نه ارتباطات مقطعی، خیلی کوتاه و موقتی شکل می‌گیرد. یعنی اگر فرض کنیم که چنین رابطه‌ای شکل بگیرد این در مسیر هنری که درواقع می‌شود گفت مربی دارد این است که بتواند عالم متربّی را متحول کند، آن عالمش را متحول کند. همین که شما از تعبیر جهان‌بینی استفاده کردید یعنی عالمش متحول بشود و البته شما در متن هم ملاحظه می‌کنید حضرت این را کاملاً به شما نشان می‌دهد که مثلاً ما اگر توانستیم واقعیت دنیایی را که او در آن زندگی می‌کند برایش معرفی کنیم، اگر این واقعیت خوب ارائه شود، واقعیت مسیری که او دارد به سمتش حرکت می‌کند را به او یادآوری کنیم، یعنی یک مقداری پرده‌ها کنار برود ببیند کجا می‌رود و الان کجا هست؟ حضرت این‌ها را کاملاً در متن می‌آورد.

آن نکته‌ای که من خدمتتان عرض کردم بیشتر می‌خواهم این برداشته شود که انگیزه سِیر و حرکت و تحول را باید در مخاطب به وجود آورد و واقعیت این است که این انگیزه به شکل مُتوفّری در او شکل می‌گیرد، مخصوصاً در بدایت سلوک، اواسط در نهایت یک مقدار شرایط فرق می‌کند، ولی در مقدماتِ سِیر و در اوایل این‌گونه است که خیلی اهمیت دارد که طرف در یک ‌زمان مناسبی مخصوصاً در حوالی جوانی، حدود فرض کنید که ۱۵ یا ۱۶ سالگی، ۱۸ سالگی، البته با اختلاف مراتب افراد، آن تفاوت‌های فردی معمولاً مورد نظر ما هست ولی به‌صورت قاعده که او در چه مرحله‌ای به یک مرگ‌آگاهی درستی دست پیدا کند، چون آن نقطه است که هم نسبتِ او را با محیطی که در آن هست تعریف می‌کند، هم نسبتِ او را با محیطی که دارد به سمتش می‌رود تعریف می‌کند. لذا چه زمانی بتواند به روشن‌بینی برسد؛ مثلاً شرایطش این است که یک عالم دیگری برای او درست می‌کند، این سهمش خیلی سهم فوق‌العاده‌ای است که دیدید در همین متن هم بود.

لذا من به دوستان گفتم ما علی‌العجاله در جمع خودمان و مسیری که داریم می‌رویم، اگر همان حسِ مربی را در ساحت علوی، انسان می‌خواهد به خودش بگیرد و یادآوری‌ها را به جانِ خودش بنشاند، کاملاً برمی‌گردد به اینکه ما چقدر آن تولد معنوی برایمان رخ‌ داده باشد. صدای عمل همیشه بلندتر است.

ان‌شاءالله که موفق باشید. خدا ان‌شاءالله همه را حفظ کند.

اللهم صل علی‌محمد و آل محمد

 



[1] (سوره آل عمران؛ آیه 8)

[2]  (سوره نمل؛ آیه 92)

[3]  (سوره بلد؛ آیه 4)

[4]  (سوره ابراهیم؛ آیه 22)



لطفاً نظر خود را درباره این مطلب بنویسید:
نام :


پست الکترونیکی :

کد تصویر:

نظر شما : *