* عذر تقصیر به پیشگاه خداوند و مردم
وَ كَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ فِي الِاعْتِذَارِ مِنْ تَبِعَاتِ الْعِبَادِ وَ مِنَ التَّقْصِيرِ فِي حُقُوقِهِمْ وَ فِي فَكَاكِ رَقَبَتِهِ مِنَ النَّار
موضوع بحث ما گزارشی است از سی و هشتمین دعای صحیفهی مبارکهی سجّادیه، که در این دعا امام(عَلَیهِ الصَّلاةُ وَالسَّلام) شیوهی عذرخواهی از پروردگار متعال را دربارهی کوتاهیهایی که در انجام حقوق مؤمنین مبتلا هستیم، ارائه میکنند. البتّه عنوان دعا، عنوان عمومی است با عنوان:«تَبِعَاتِ الْعِبَاد»؛ به معنای فراگیر، همان حقُّ النّاس است.
به لحاظ طبع مسئله، باید در این بخش دقّتهای زیادی شود؛ هم بهخاطر شرایط زندگی ما و هم به خاطر دستکم گرفته شدن حقوق مردم. از هر دو جهت باید به این مسئله بیش از مسائل دیگر توجّه کرد.
«اللَّهُمَّ إِنِّي أَعْتَذِرُ إِلَيْكَ مِنْ مَظْلُومٍ ظُلِمَ بِحَضْرَتِي فَلَمْ أَنْصُرْهُ». امام (عَلَیهِ الصَّلاةُ وَ السَّلام) با تعبیر «أّعْتَذِرُ» که توضیحش گذشت، شش مصداق را در این دعا مطرح میکنند که یکی از آنها خیلی عمومیتر است. سپس بهصورت فراگیر و همهجانبه از سایر موارد و نظایر به پیشگاه پروردگار متعال عذر تقصیر میبرند. اینجا باید انسان در کلمهی «أَعْتَذِرُ» آتش ندامت را در وجود و قلب خودش شعلهور کند؛ چون مسئله، مسئلهی عادی نیست. عوارض، آثار و تبعاتش در دنیا به شکلی، و در آخرت به شکل دیگری گریبانگیر ما است. مگر اینکه انسان تا زنده است، خودش را از این وزر و بار سنگین نجات بدهد.
* ندامت، شرط تحقق توبه
«أَعْتَذِرُ»همان شعلههای آتش ندامت است، به ضمیمهی تصمیم جدّی. اگر این شعلهها و این حالت پشیمانی، بهقدری در انسان تشدید بشود که بازدارندگی داشته باشد، آنوقت معلوم میشود که این توبه پذیرفته شد. علامت توبهی نصوح این است که ندامت حاصل از آن، بازدارنده است. باید این حالت پشیمانی به قدری در انسان تقویت بشود و اوج بگیرد که شخص را از گناه و نمونههای مشابهش صیانت کند. این میشود توبهای که به مقصد رسیده است. در درجات پایینتر، اجمالاً ندامت و پشیمانی است که آن هم خوب است، منتها به حدّی نرسیده که مورد توقّع حضرت حق است و به حدّی نرسیده است که شما را از آن گناه پاک کند. نشانه توبه مقبول آن است که شخص بهقدری پشیمان باشد و این پشیمانی چنان در او شعله گرفته و او را سوزانده باشد و چنان آتشی در وجودش برپا کرده که در شخص یک نوع مصونیت به وجود آورده است.اصطلاح قرآنی توبه مقبول، توبهی نَصوحْ است: «تَوْبَةً نَصُوحاً؛[1] توبهاى راستين».توبه خالص. البتّه ذیل توبه نصوح، امام هادی (عَلَیهِ الصَّلاةُ وَ السَّلام) یک بیان بسیار مهم و جالبی دارند که در آن بیان نورانی فرمودند توبهی نصوح این است که باطن شما مثل ظاهرتان شود. بعد استدراک فرمودند که بلکه باطن شما از ظاهر شما اَفْضَلْ باشد.[2] این بیان، بیان فوقالعاده مهم و دقیق و عمیق و فراگیری است.
آن مصادیق کدامها هستند که امام اینجا مطرح میکنند؟ «تَبِعَاتِ الْعِبَاد» یک فهرست بسیار طولانی با مصادیق متنوّع و جدّاً حیرتانگیز دارد. اما از بین همهی آنها، امام (عَلَیهِ الصَّلاةُ وَالسَّلام) چند نمونه را انتخاب میکنند که این میتواند دو معنا داشته باشد (البته با ملاحظهی اینکه ذیلش را هم باز قرار میدهند تا نشان دهند که این فهرست بسته نشده است).
نکتهی اوّل، اهمیّت این موارد است که معلوم میشود این شش مورد در بین «تَبِعَاتِ الْعِبَاد» صدرنشین است و دارای جایگاه مهم و قابل ملاحظهای است.
نکتهی دوم مبتلابه بودن آنها است. گویا ابتلای به این موارد بیشتر است و از جمله در زمان امام سجاد(عَلَیهِ الصَّلاةُ وَالسَّلام) که زمان انشاء این دعای نورانی است، آنجا هم بیشتر در معرض و مبتلابه بوده است.
به هرحال نام بردن از این شش مورد نشان میدهد که این موارد، موارد بسیار مهم و قابل توجّهی است.
* عدم یاری مظلوم، گناهی بزرگ
اما مورد اول: «مِنْ مَظْلُومٍ ظُلِمَ بِحَضْرَتِي فَلَمْ أَنْصُرْهُ» نکتهی اوّل میفرمایند من از تو عذرخواهی میکنم و عذر تقصیر به پیشگاهت میآورم در آنجایی که به کسی در حضور من ظلم شد و من از آن مظلوم حمایت نکردم. کلمهی «حَضْرَتی» یعنی «حُضوری». کلمهی حضرت، بین ما یک احترام دارد اما در اینجایعنی در حضور من. در حضور من به کسی ستم رفت، ظلم شد و من آن مظلوم را یاری نکردم:«لَمْ أَنْصُرْهُ»؛ کسی که به او ظلم شده بود، از جانب من کمکی دریافت نکرد. من فقط مشاهده کردم و بیتوجه از کنارش رد شدم. شاید ناراحت هم شده باشم و به من برخورده باشد، امّا به یاری او نشتافتم و اقدامی نکردم. البته این با این فرض است که یاری او برای شما امکانپذیر بوده است؛ زیراشاید به کسی در حضور ما ستمی روا داشته شود، ولی برای ما، به هر دلیلی، امکان یاری و کمک او وجود نداشته باشد. در این حالت ما معذور هستیم، امّا فرض بر این است که نه، امکان یاری وجود دارد، حالا این یاری در چه حدّی است؟ هر حدّی که ممکن باشد. یاری کامل یا در مراتب پایینتر، به هر میزانی که برای شما امکان نصرت مظلوم وجود داشته باشد، حقّ است که آن مظلوم را یاری کنید و او بر گردن شما حق پیدا میکند. اگر او را یاری نکردید، یک حقّی تضییع و زیر پا گذاشته شده است.
اصطلاحی که در روایات ما در اینباره آمده،نصرت مظلوم است و نقطهی مقابلش هم خِذْلان است. میدانید نقطهی مقابل یاری کردن چیست؟ خِذْلان است، رهایش کنیم هر بلایی میخواهند به سرش بیاورند. این ظلم هم فرق نمیکند، ظلم مادّی یا معنوی باشد. به هر قسمی از اقسام ظلم باشد، او مظلوم واقع شده است. در حضور من صورت گرفته و برای من امکان یاری او وجود داشته است؛ ولی من کوتاهی و اهمال کردم. یا اصلاً او را یاری نکردم یا به اندازهی کافی او را یاری نکردم.عبارت «لَمْ أَنْصُرْهُ»همهی این موارد را دربرمیگیرد و شامل میشود.
* وجوب کمک به برادر ایمانی
برای تبیین بیشتر این فراز، از خود امام سجّاد(عَلَیهِ الصَّلاةُ وَالسَّلام) کمک میگیرم. امام سجّاد (علیه السّلام) در رسالهی حقوق فرمودند:«وَ أَمّا حَقّ أَخِيكَ فَتَعْلَمُ أَنّهُ يَدُكَ وَ عِزَّتُکَ وَ قُوّتُكَ»؛امّا حقّ برادر مؤمن تو (در اینجا برادر در مقابل خواهر نیست. منظور از برادر، انسان مؤمن است) این است که بدانی او کمک تو است، باعث عزّت و توان تو است. لذا اوّلاً یادت باشد که: «فَلَا تَتّخِذْهُ سِلَاحاً عَلَى مَعْصِيَةِ اللّهِ» نکند از برادر مؤمنت استفادهی ابزاری بکنی و از او برای ارتکاب گناه و معصیت،بهره ببری. دوم اینکه از او استفاده نکنی برای اینکه به کسی از بندگان خدا ظلم کنی. سوم، که محلّ بحث ما است: «وَ لَا تَدَعْ نُصْرَتَهُ عَلَى نَفْسِهِ وَ مَعُونَتَهُ عَلَى عَدُوّهِ وَ الْحَوْلَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ شَيَاطِينِهِ وَ تَأْدِيَةَ النّصِيحَةِ إِلَيْهِ» نکند که یاری او را ترک بکنی در برابر دشمنش. کسی با او دشمنی میورزد و به او ستم میکند، مواظب باش که یاری و خیرخواهی او را ترک نکنی.
چنانچه در جلسهای بودید و پشت سر دوست شما غیبت کردند، امری که متأسفانه در جامعه ما شایع و رایج است، باید از او دفاع کنید. در مجالس ما معمولاً پروندهی مؤمنی را باز میکنندو شروع میکنند دربارهی او صحبت کردن، عیبهای او را گفتن، به او اشکال گرفتن، که این، از مصادیق اعظم ظلم به دیگران است. سرّ اینکه از مصادیق اعظم ظلم است، این است که او امکان دفاع از خودش را ندارد؛ مثل میّت است. قرآنکریم به لطافت در موضوع غیبت کلمهی میّت را استفاده میکند:«اَیُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخیهِ مَیْتاً فَکَرِهْتُمُوهُ؛[3]آيا كسى از شما دوست دارد گوشت برادر مردهاش را بخورد؟ [بىشك همه شما] از آن كراهت داريد». خیلی بدتان میآید که گوشت برادر مردهتان را بخورید، خب،غیبت همان است؛ چون فرد غیبتشونده اینجا نیست که از خودش دفاع کند. مرده میتواند از خودش دفاع کند؟ شما با شمشیر نصفش کنید، سرش را ببرید، هر بلایی بهسر مرده بیاورید، قدرت دفاع از خودش را ندارد. غایب به منزلهی میّت است، از این جهت که نمیتواند از خودش دفاع کند، مثل همان کسی است که از دنیا رفته است. چون نمیتواند از خودش دفاع کند، از اعظم مصادیق ستم بر دیگران است؛ لذا خیلی سنگین است.
غیبت یک مصداق است. اگر کمی دقت کنید، خودتان مصادیق دیگری را میتوانید بیابید. مثلاً مؤمنی را کتکمیزنند، مسخرهاش میکنند، شما هم رد میشوی، فوقش کمی دلت میسوزد و میگویی: بیچاره،کتکش میزنند! پس نصرت مؤمن چه شد؟ باید حرکتی میکردی و جلوی این کار را میگرفتی. قصّهی جناب موسیبنعمران(عَلی نَبِیِّنا وَ آلِهِ وَ عَلیهِ السَّلام) را شنیدهاید؟ یکی از فرعونیان یکی از قبطیان را میزد. آن فرد قبطی که از پیروان موسی بود، از او استمداد کرد و گفت:به فریاد من برس! حضرت موسی جلو رفت و گفت: با این مرد چه کار داری؟ «فَوَکَزَهُ مُوسی فَقَضی عَلَیْهِ؛[4]پس موسى مشتى بدو زد و او را كشت».معلوم میشود حضرت خیلی قوی بوده است. البته درباره این آیه مباحثی شکل گرفته که این عمل ترک اولی بوده یا این که قبل از نبوت موسی بوده است که در اینجا مجال پرداختن به آنها وجود ندارد.[5]به هر ترتیب، حضرت موسی به کمکخواهی فرد قبطی پاسخ گفت و او را به حال خود رها نکرد. البته باید مراقب باشیم که به خاطر حمایت از مظلوم دچار ستم به دیگری نشویم.
* حقالناس و حقالمؤمن
حقّالنّاس یک معنای عام است، اعم از مؤمن و کافر و صالح و طالح است. اما نوبت به مؤمن که رسید، هم به لحاظ کمیّت این حقوق گسترش پیدا میکند، هم به لحاظ کیفیّت تقویت میشود. امام(عَلَیهِ الصَّلاةُ وَالسَّلام) در این دعا، هم معنای عمومی را فرمودند، هم درمورد مؤمن تأکید میکنند. بنابراین این مباحث شامل هر دو میشود. مثلاً نصرت و یاری مظلوم درمورد مؤمن حقّ و مطلوب است. درمورد کافر حقّی به عهدهی شما نمیآید؛ بنابراین اینجا که به درگاه خدای متعال ابراز پشیمانی و عذرخواهی میکنید، باید در آن موردی باشد که حقّی بر عهدهی شما قرار گرفته است که آن، درمورد مؤمن است. نصرت هر مظلومی مطلوب است، امّا نصرت مؤمن واجب است و انسان حتماً باید به یاری او برود. اگر یاریاش نکرد، حقّتضییع شده و خِذْلان اتّفاق افتاده است.«خِذْلانُ المؤمِن»جزء گناهان است و از گناهان بزرگ هم محسوب شده است. امّا اگر به کسی ستم میشود که مؤمن و مسلمان نیست، کافری است، آیا آنجا یاری او بر گردن شما واجب است؟ نه، امّا یاری آن مظلوم قطعاً نزد خدای متعال مطلوب و مأجور است. در مقابل این کار، به شما اجر داده میشود. لذا اگر غیبت کافر را کردند، دفاع از او بر شما واجب نیست. اگر کسی دفاع کرد، کار انسانی، خوب و مطلوب کرده است.
فرض بر این است که شخصی از دوستداران امیرالمؤمنین(علیهِ الصَّلاةُ وَالسَّلام) است. مؤمن در واقع همان مسلم است، منتها با لحاظ ولایت امیرالمؤمنین(عَلَیهِ الصَّلاةُ وَ السَّلام). نکند او را در برابر دشمنش تنها بگذاری:«وَ لَا تَدَعْ نُصْرَتَهُ عَلَى عَدُوّهِ»باید به یاریاش بروی. امّا این یاری در چه حد است؟ در هر حد و مقداری که ممکن باشد. لازم شد، از جانت بگذر، لازم شد از مالت بگذر، لازم شد از آبرویت بگذر.یاری مؤمن حد و مرز ندارد.
امام صادق(عَلَیهِ الصَّلاةُ وَالسَّلام) فرمودند:«حَقُّ الْمُؤمِن عَلَی الْمُؤمِنْ اَلمَوَدَّةُ لَهُ فِی صَدْرِه»، حقّ مؤمن بر مؤمن این است که او را قلباً دوست داشته باشد، «وَالْمُواساتْ لَهُ فی مالِه»، در مالش با او مواسات کند. یعنی کمکش کند و گرفتاریهایش را برطرف کند. وقتی که او نیست به خانوادهی او رسیدگی کند و امّا آن چیزی که محلّ بحث ما است:«وَ نُصْرَتُ لَهُ عَلی مَنْ ظَلَمَ»؛[6] او را در برابر کسی که به او ستم میکند، یاری کند.
روایت دیگر از امام صادق(علیه السّلام) است که در آن هم بشارت است، هم اِنذار. امام (علیه السّلام) فرمودند: «ما مِنْ مؤمِنٍ یَنْصُرُ اَخاه وَ هُوَ یَقدِرُ عَلی نُصرَتِهِ اِلّا نَصَرَهُ اللهُ فِی الآخِرَة»[7] چه وعدهی بزرگی! فرمود: اگر انسان مؤمنی آنجایی که میتواند از مؤمنی که مورد ستم قرار گرفته دفاع کند، او را یاری کند، در آخرت مورد نصرت الهی قرار خواهد گرفت. یاری خداوندمطلق است؛ یعنی آنجا هرچه نیاز داشته باشد، فراهم میشود.
نقطهی مقابلش این است:«وَ ما مِنْ مُؤمِنٍ یَخْذُلُ اَخاه» اگر مؤمنی یاری برادر مؤمنش را ترک کرد؛ البته در صورتی که «وَ هُوَ قادِرٌ عَلی نُصرَتِه»، میتوانست یاریاش کند، «خَذَلَهُ الله فِی الدُّنیا وَالْآخِرَة» خدای متعال، هم در دنیا و هم در آخرت او را رها خواهد کرد. در واقع از چشم عنایت و نصرت الهی میافتد. این مسئله خیلی سنگین است. «گر من از چشم همه خلق بیافتم سهل است/ تو مپنداز که مخذول تو را ناصر نیست»[8]. اگر تو رها کنی، چه کسی میتواند بگیرد؟ کسی را که خداوند عقوبت کند، هیچکس نمیتواند او را کمک کند.
کلمهی «حَضْرَتْ»یعنی نیازی به استغاثه و استنصار نیست، دقّت کردید؟ یعنی لازم نیست مظلوم بگوید: فلانی به فریاد من برس تا کمک به او بر شما واجب شود. نه، همین که در حضور شما است و شما از اوضاع او مطّلع میشوید، حتی اگر اصلاً او شما را نبیند و اصلاً حضور شما را متوجّه نشود، باید به فریادش برسید. مثالی که درباره غیبت زدیم،همینگونه بود. در حضور شما دربارهی او ستم میشود، او حتّی نیست که از شما کمکی بخواهد، ولی حالش این است که از هر کسی که میتواند به او کمک کند، استمداد میطلبد. این یک معنای بسیار جدّی و عجیب دیگر هم پیدا میکند، آن هم دربارهی آنجایی است که نسبت به جامعهای و گروهی از مسلمانان ستمی روا داشته میشود و آنها از شما طلب یاری میکنند. اینجا پیامبر اکرم فرمودند اگر شما آنجا وارد یاری آنها نشوید، از اسلام خارج میشوید:«مَنْ سَمِعَ رَجُلاً یُنَادِی یَا لَلْمُسْلِمِین فلَم یُجِبه فلَیس بمُسلِم؛[9] هر كس فریاد انسانی را بشنود كه از مسلمانان كمك میخواهد و ندای او را پاسخ ندهد، مسلمان نیست». در غزّه، در فلسطین، در بحرین،در هر جای عالم که به کسی ظلم میشود و فریاد او بلند است، باید به او کمک کرد و به فریادش رسید؛وگرنه مسلمان نیستیم.
طبعاً قاعدهی«وَ هُوَ قادِرٌ»نیز در اینجا صادق است. به هر کیفیّتی شده باید ستمدیده را یاری کرد. با راهپیمایی،ثبت در شبکههای مجازی، شکایت به دادگاهها و نهادهای بینالمللی، به هر روش ممکن، به مظلوم یاری برسانیم.
اخیراً یکی از قنّاصهچیهای مشهور دوران دفاع مقدّس را دیدم. از او پرسیدم: کجایی؟ گفت: جزء مدافعان حرم حضرت زینب (سلام الله علیها) هستم. الان هم به مشهد میروم. نذری دارم در ایّام شهادت حضرت، میروم نذرم را ادا کنم، مجدّداً برمیگردم. تیرش خطا نمیرود، فوقالعاده است. احساس کرده که ظلمی به دوستداران اهلبیت میشود، بعد امکانی هم برایش بوده، خودش را به آنجا رسانده است.میگفت: من تشخیص دادم که الان وظیفهام حضور در سوریه است.
پس، از این به بعد حواسمان را جمع کنیم، نسبت به گذشته هم به درگاه خدای متعال عذرخواهی کنیم. حواسمان را جمع کنیم که اگر در حضور ما، در محیط آگاهی و اشراف ما نسبت به انسانی، هر کسی، مخصوصاً اگر انسان مؤمنی باشد، ستمی رفت، به یاری مظلوم برخیزیم و این احساس و حالت را در خودمان زنده نگه داریم.آماده باشیم اگر به کسی ظلم شد، به اندازهی توانمان وارد میدان بشویم. اگر مؤمن بود، حداکثر امکانمان را برای یاری او به میدان ببریم؛ آبرو باشد، به میدان ببریم، مال باشد، به میدان ببریم، جان باشد، به میدان ببریم. برویم به میدان یاری انسان مؤمن. این وظیفه را خدای متعال بر ما واجب کرده؛ مخصوصاً درمورد مؤمن. این یک وظیفه.
* شکر از واسطههای نعمت
امّا مصداق دوم از مصادیق ششگانه، «وَ مِنْ مَعْرُوفٍ أُسْدِيَ إِلَيَّ فَلَمْ أَشْكُرْهُ» معروف به معنای نیکی و احسان است. «از احسانی که دربارهی من شد، ولی من سپاسگزاری نکردم، به درگاه خداوند عذر میخواهم.» امکان سپاسگزاری برای انسان همیشه و به هر میزان فراهم است. اگر از این امکان که یکی از باشکوهترین جلوههای اخلاق الهی و اسلامی است، آنجایی که کسی به او خوبی کرده است، استفاده نکرد و شکر او را بجا نیاورد، مرتکب عمل بسیار زشتی شده است. قرآن میفرماید: «هَلْ جَزَاء الْإِحْسَانِ إِلَّا الْإِحْسَان؛[10] آيا پاداش احسان چيزى غير از احسان مىباشد». در اینجا از خداوند میخواهیم که اگر نسبت به ما خدمتی و احسانی شد، عطا و لطفی صورت گرفت، امّا ما شکرش را بهجا نیاوردیم، آن را بر ما ببخشاید. این فراز از فرازهایی است که نکتههای جالبی در آن نهفته است.
در برابر نعمتهای الهی، شکر نعمت واجب است. نقطهی مقابلش هم کفران است که از گناهان بزرگ است. چه در ارتباط با پروردگار متعال بهصورت مستقیم و چه در ارتباط با کسانی که این نعمت از طریق آنها به ما رسیده است. بحث ما مورد دوم است. جالب است که یکی از جلوههای اصلی شکر نعمت پروردگار متعال، عبارت است از اینکه واسطه نعمت را ببینیم و نسبت به او حالت سپاسگزاری داشته باشیم. پیامبر عزیزمان فرمودند که نسبت به کسی که به تو نعمتی داد و احسانی کرد، سپاسگزار باش؛ چون در قبال معروفی که برای شما انجام داده، حقّی بر عهدهی شما قرار میگیرد و آن حقّ عبارت است از حقّ سپاس و شکر. شکر مراتب دارد که حداقلش همان شکر زبانی است که انسان به زبانش ابراز و تشکّر کند. حضرت رسول فرمودند:«اُشْکُرْ لِمَنْ اَنْعَمَ عَلَیک وَ اَنْعِمْ عَلی مَنْ شَکَرَکْ»[11] نسبت به کسی که به شما احسانی کرد، نعمتی به شما رساند، مادّی یا معنوی، سپاسگزاری کنید و نسبت به کسی که از شما سپاسگزاری کرد، احسان داشته باشید. اگر این دو جمله در جامعه رایج شود،چه اتّفاقی میافتد!؟ اگر این دو جمله در جامعه رایج بشود که انسان در برابر کسی که به او احسان و محبّت میکند، سپاسگزاری کند و این سپاسگزاری او مورد اِنعام تازهای قرار بگیرد، افراد جامعه دائماً در حال بده بستان احسان و اِنعام قرار خواهند گرفت. دائماً در این جامعه این ترتیبات مبادله میشود.
در بیان دیگری از حضرت است که فرمودند اگر کسی از شما مورد محبّت و عنایت قرار گرفت و معروفی به او رسید، نسبت به آن شخص:«فَلْیَشْکُرْهُ»، از او سپاسگزاری کند. در برابر آن سپاسگزاری، مجدّداً نعمت دیگری است؛ آن سپاس هم صرفاً سپاس زبانی نیست، شکر است. اگر این روایت را اینطور معنا کنید، جادّه دوطرفه شکل میگیرد که موجب پویایی جامعه میشود.
حالا این روایت را بشنوید که خیلی زیبا است. امام سجّاد (صّلواتُ الله وَ سَلامُهُ عَلیه) فرمودند: «إنَّ اللّهَ یُحِبُّ كُلَّ قَلْبٍ حَزینٍ» خدای متعال دل غمآلود را خیلی دوست میدارد، «وَ یُحِبُّ كُلَّ عَبْدٍ شَكُورٍ»، و خدای متعال بندهای را که بسیار سپاسگزار است، خیلی دوست میدارد. ادامهاش خیلی مهم است: «یَقُولُ الله تَعالی لِعَبدٍ مِن عَبیدِهِ یَومَ القِیامَة»، خدای متعال در قیامت به بندهاش میگوید:«اَشَکَرتَ فلاناً؟» آیا از فلانی تشکّر کردی؟ مثلاً از معلّمت، از پدرت، از مادرت. « فَیَقُولُ بَلْ شَکَرْتُکَ یَا رَبِّ» میگوید من آدم موحّدی بودم، من سپاس تو را بهجا آوردم؛ یعنی من بالاترش را انجام دادم. امّا پروردگار متعال میفرماید:«لَمْ تَشْکُرْنِی إِذْ لَمْ تَشْکُرْهُ» شکر مرا به جا نیاوردی؛ چون سپاس آن بنده را به جا نیاوردی. من از تو نمیپذیرم. «ثُمَّ قَالَ» اینجا امام (علیه السّلام) فرمودند: «أَشْکَرُکُمْ لِلَّهِ أَشْکَرُکُمْ لِلنَّاس»[12]، سپاسگزارترین شما در برابر خدای متعال، سپاسگزارترین شما در برابر مردم است. جنبهی توحیدی مسئله هم در جای خودش واضح است. انسان موحّد میداند که بندگان واسطه هستند و صاحب اصلی نعمت، خدای متعال است. این حالت توحیدی انسان مؤمن است. کسی در پیشگاه خدای متعال شکرگزارتر محسوب میشود که واسطهها را دیده و به آنها عرض ارادت کرده و از آنها سپاسگزاری کرده است.
امام سجّاد (عَلَیهِ الصَّلاةُ وَ السَّلام) در رسالهي حقوق فرمودند: «وَ أَمّا حَقّ ذِي الْمَعْرُوفِ عَلَيْكَ»، امّا حقّ کسی که نسبت به شما نیکیای انجام داده و احسانی کرده است: «فَأَنْ تَشْكُرَهُ»، باید از او سپاسگزاری کنی. حضرت با «واو» عطف تفسیری، توضیح میدهند: «وَ تَذْكُرَ مَعْرُوفَهُ» کار نیکش را به یاد داشته باش و فراموش نکن. البتّه معنای دیگری هم میشود از آن استفاده کرد. اینکه کار او را به زبان بیاوری، بگویی، به رویش بیاوری که ممنونم، من متوجّه شدم شما چه محبّت بزرگی به من کردی. «وَ تَکسِبُهُ الْمَقَالَةَ الْحَسَنَةَ» یعنی ذکر خیرش را داشته باشی. از کسی که به شما خوبی کرده است، ذکر خیر کنید. دیگر چه؟ فرمودند:«وَ تُخْلِصَ لَهُ الدّعَاءَ» خالصانه برایش دعا کن. پشت سرش، سحرها، بعد از نماز، برایش دعا کن. «فِيمَا بَيْنَكَ وَبَيْنَ اللّهِ تَعالی»، یعنی بین خودت و خدا برایش دعا کن. «فَإِذَا فَعَلْتَ ذَلِكَ كُنْتَ قَدْ شَكَرْتَهُ سِرّاً وَ عَلَانِيَةً»، اگر اینطوری عمل کنی، آنوقت میتوانیم بگوییم تو سپاس او را گزاردی و از او تشکّر کردی؛ هم در نهان، هم در آشکار. آیا سپاسگزاری به همین مقدار ختم میساآکسکسمیشود؟ حضرت فرمودند: از این به بعد اگر توانستی مقابلهی به معروف کن. یعنی «ثُمَّ إِنْ قَدَرتَه عَلی مُکافاتِهِ یَوماً کافَیتَه»، یکوقت برایت ممکن شد که جوابش را بدهی، برایش کاری بکن. اصطلاحاً میگوییم جبران میکنم. میگوییم، ولی هیچوقت انجام نمیدهیم. گفتنش که سخت نیست! اگر برای انسان فراهم شد که احسان کسی را جبران کند، نباید درنگ و تعلل کند.
نکتهی مهمّی را هم اینجا عرض کنم که چرا ناسپاسی و ندیدن خوبیهای مردم اینقدر بد است. روایتی است از امام صادق (عَلَیهِ الصَّلاةُ وَالسَّلام) که از پیامبر عزیزمان (صَلَی اللهُ عَلیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) نقل میکنند که حضرت فرمود: «مَن اوتِیَ إِلَیهِ مَعرُوفُ»، اگر کسی دربارهاش خوبی یا احسانی انجام شد، «فَلیُکافِ بِه»، مقابلهی به خوبی کند. «فَاِن عَجَزَ» اگر نتوانست و کار خوبی که دربارهی او انجام شد، اصلاً از عهدهاش برنیامد، «فَلیُثنَ عَلَیه»[13] خوبیاش را بگوید، ثناخوانی کند. همانکه میگوییم تشکّر زبانی؛ منتها این نکته یک خُرده بالاتر است. «فَلیُثنَ عَلَیه»، یعنی خوبی او را منتشر کند، همه جا از او تعریف کند. این کار را که میتواند انجام دهد. خدای متعال که به او زبان داده است! حضرت فرمودند: اگر در این حد هم انجام نداد، گرفتار کفران نعمت شده است.
* زشتی کفران نعمت
برگردم به همان سؤالی که مطرح شد. سؤال این بود که چرا کفران، نادیده انگاشتن خوبی دیگران، ندیدن خوبی دیگران و سپاس نگذاشتن، اینقدر بد است. دلایلی دارد امّا این دلیل را بشنوید از امام صادق (عَلَیهِ الصَّلاةُ وَالسَّلام)، حضرت فرمودند:«لَعَنَ اللَّهُ قاطِعى سَبيلِ المَعروف؛ خدا لعنت کند کسانی که راه خوبیها را میبندند». از امام پرسیدند: آنها چه کسانی هستند که راه خوبی را در جامعه سد میکنند و میبندند؟ حضرت فرمودند:«اَلرَّجُل يُصنِعُ اِليهِ المَعروف فَيُكفِرهُ» کسی که به او خوبی میشود، امّا کفران میکند و آن را میپوشاند. این مرحلهی اوّلش است. مرحله دیگر آن است که جواب احسان را با بدی بدهد. چنین کسی از مدار انسانیت خارج میشود. بحث ما این است که شخص اصلاً به روی خودش نیاورد که به او خوبیای کردهای. این کفران نعمت است. حضرت فرمودند: «ملعون است». امام صادق لعنتش کرده است. «فَیَمتَنِع صاحِبَهُ مِن أَن یَصنِعَ ذلِکَ إِلى غَیرِه»[14] فرد احسانکننده میگوید من دیگر این کار خوب را دربارهي شخص دیگری انجام نمیدهم. پس راه خوبی را بست. از این موارد زیاد پیش میآید؛ شما پیرامون خودتان از این نمونهها فراوان دارید. مثلاً کسی کار خوبی کرده، قرضی داده است، امدادی رسانده است، امّا اصلاً انگار نه انگار. اصطلاح خودمان این است که میگوید: پشت دستم را داغ میکنم دیگر از این کارها بکنم. اگر به او در برابر خوبی بدی کرده باشند، این حالت در او شدیدتر خواهد شد. حضرت در ادامهی این روایت یک جمله هم دارند، میفرمایند: چقدر کم است تشکّرها! خدای متعال در قرآن کریم آیهای دارد که مشهور است: «اِعْمَلُوا آلَ دَاوُودَ شُکْراً وَقَلِیلٌ مِّنْ عِبَادِیَ الشَّکُورُ؛[15] اى خاندان داوود! شكرگزارى [نعمت] كنيد كه اندكى از بندگان من شكرگزارند».
حضرت در جای دیگر فرمودند: «ما اَقَلَّ مِنْ شُکْرِ الْمَعروفْ»[16] تقدیر از خوبیها و خوبان و خدمتگذاران و خدمتها چقدر کم است. طرف هزاران خدمت کرده، انگارنهانگار، اما یکوقت اشتباهی کرد، چه به روزش میآوریم؟ حالا که این سایتها در فضای مجازی هم غیرقابل کنترل است و ببینید که چه میکنند به وقتش. قدردانی زبانی، یعنی دیدن خدمتها و تشکّر از خدمتها و به زبان آوردنها، خیلی کم است.
* سخن پایانی
امّا یک تبصره و پایان سخن. حال اگر از شما تشکّر نشد، چه؟ اگر کسی شکر نعمتی را که از طریق دیگران به او رسیده بهجا نیاورد، واکنش مثبت نشان ندهد، خیلی کار بد و زشتی کرده است. باید طبق این سخن امام (علیه السّلام)، به پیشگاه خدای متعال عذر ببرد. بعد هم درصدد جبران برآید. امّا اگر شما کار خوبی انجام دادی، دیده نشد، اینجا چه؟ اینجا خطری تو را تهدید میکند. آن خطر این است که معروف و احسان در وجود تو کاهش پیدا کند، قدرش کم بشود و توفیق خدمت به دیگران، خدمت به خلق خدا را که یکی از بزرگترین توفیقات است، از دست بدهی. این خطر تو را تهدید میکند. امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب (عَلَیهِ الصَّلاةُ وَ السَّلام) جملهای در نهجالبلاغه دارند که خیلی جالب است و به فریاد ما میرسند. حضرت فرمودند: «لا یَزهَدَنَّکَ فِی المَعروفٍ مَن لا یُشکِرُهُ لَک» نکند ناسپاسی دیگران باعث شود که معروف و خوبی و احسان نزد تو کمقدر و ارزان شود. نه، تو خدمت خودت را به تشکّر دیگران گره نزن. چرا؟ ادامهاش خیلی جذّاب است و چه هشدار مهمّی است. فرمود: بهخاطر اینکه:«فَقَد یَشکُرُکَ»، کسی از تو تشکّر میکند که میتواند و در توان او است که قدر کار تو را بداند. او از تو تشکّر کرده است، پس منتظر چه کسی هستی؟ این همان نگاه توحیدی است؛ پس این سمت را هم داشته باشید. اگر از شما تشکّر نشد، از خدمتتان کم نکنید، از محبّتتان کم نکنید، از لطفتان کم نکنید؛ بلکه او را داشته باشید و احسانتان را زیاد کنید.
من گاهی این سفارش را به زوجهای جوان میکنم که: به همسرتان به خاطر خدا خدمت کنید. ناسپاسیهایی که از سمت همسرت به سوی تو روانه میشود، آنها را به خاطر خدای متعال تحمّل کن. گاهی به ما مراجعه میکنند و میگویند: حاجآقا، این آدم اصلاً نمیبیند، اصلاً نمیفهمد، درک نمیکند که من دربارهی او چه کردم، چه فداکاریها،چه خدمتها...، واکنشی ندارد. خب، او خیلی بد میکند، امّا تو چه؟ «لا یَزهَدَنَّکَ فِی المَعروفٍ...» این جملهی امیرالمؤمنین است. نکند تو کم بگذاری؛ نه، با شخص دیگری معامله کن. چقدر این فرهنگ قشنگ است. با شخص دیگری معامله کن، او میبیند و او میتواند از تو تشکّر کند.
البته در جایی که انسان دربارهی شخصی خیررسانی و احسانی دارد که این احسان به ضرر آن شخص است، چون قدرش را نمیداند و آن شخص در شرایط نامناسبی میافتد؛ یعنی او اهلیّت این احسان را ندارد.
من گاهی به زوجهای جوان میگویم: میبیند، زبانش را ندارد بگوید. تربیت نشده که وقتی خوبیای دید، هزاربار تشکّر کند؛ بلد نیست، زبانش را ندارد. شما نگران نباش، او در دلش ممنون شما است. غرورش اجازه نمیدهد، میگوید اگر من الان از خانمم مثلاً تشکّر کنم، لوس میشود! والّا اگر آقایان تا قیام قیامت هم سپاسگزار خانمهایشان باشند، از عهده شکر برنمیآیند! چون بخش عظیمی از کارهایی که خانمها برای آقایانشان و برای بچههای آنها در خانواده انجام میدهند، همهاش عشقورزی است، اصلاً وظیفه نیست. بانوان عاشقانه این خدمتها را انجام میدهند. انسان چطوری میتواند سپاسگزاری کند؟ آدم درمیماند. من درمورد همسر گفتم، در مورد پدر و مادر که حتی به حد جان دادن خدمت کن! اصلاً امکان ندارد حقشان را ادا کند. هر قدر هم که برای آنان زحمت بکشی، هیچ کاری برایشان نکردی. به خدا پناه میبریم. انسان نمیداند در برابر پدر و مادر چهکار باید بکند. هیچ کاری از عهدهاش برنمیآید. هرچه دارد به پای آنها بریزد، هیچ کاری نکرده است.
خدا را قسم میدهیم به حقّ امام سجّاد، به حقیقت آن حضرت، ما را جزو یاریگران مظلومان قرار بدهد.
روحیهی نصرت و یاری مظلومان را در ما زنده بدارد.
خدا را قسم میدهیم به حقّ امام سجّاد و به حقیقت آن حضرت ما را قدرشناس مُنْعِمان به خودمان و خدمتگزاران دربارهی خودمان قرار بدهد.
زبان قدرشناسی را برای ما قرار بدهد. توفیق جبران خدمات و احسانها و عطایای دیگران را به ما کرامت بفرماید.
ما را نعمتشناس قرار بدهد.
پی نوشت:
[1]. تحریم: 8.
[2]. سألت أبا الحسن الاخير (علیه السلام) عن التوبة النصوح ما هى؟ فکتب علیه السلام: أن یکون الباطن کالظاهر و أفضل من ذلک؛ از امام هادى (عليه السلام) از معناى توبه نصوح سؤال شد؟ امام (عليه السلام) نوشت: باطن و درون توبهكننده چون ظاهر و [حتی] برتر از آن باشد. شیخ صدوق، معانی الاخبار، ص174.
[3]. حجرات: 12.
[4]. قصص: 15.
[5]. و داخل شهر شد بىآنكه مردمش متوجّه باشند. پس دو مرد را با هم در زدوخورد يافت: يكى، از پيروان او و ديگرى از دشمنانش [بود]. آن كس كه از پيروانش بود، بر ضدّ كسى كه دشمن وى بود، از او يارى خواست. پس موسى مشتى بدو زد و او را كشت. گفت: «اين كار شيطان است، چراكه او دشمنى گمراهكننده [و] آشكار است». قصص: 15.
آنچه مفسران به بیان آن پرداختهاند این است که این عمل موسی ترک اولی بوده است؛ چراکه او با این عمل خود را به زحمت انداخته است و به خاطر این عمل (قتل) فرعونیان از او نمی گذرند و ترک اولی به معنی کاری است که ذاتاً حرامنیست؛ بلکه موجب میشود که کار بهتری ترک شود، بیآنکه عمل خلافی انجام شده باشد. تفسیر نور الثقلین، ج۴، ص۱۱۹.در کتاب عیون اخبار الرضاآمده است که مأمون درباره این آیه از امام هشتم سؤال کرد، حضرت فرمودند: منظور از جمله «این از عمل شیطان بود» نزاع و جدال آن دو مرد بود؛ و منظور از جملهی «پروردگارا! من به خویشتن ستم کردم» این است که من خود را در آنجایی که نباید بگذارم، گذاشتم. من نباید وارد این شهر میشدم و منظور از «مرا ببخش» این است که مرا از دشمنان مستور بدار و پنهان کن؛ زیرا یکی از معانی غفران پنهان کردن و پوشاندن است. شیخ صدوق، عیون اخبارالرضا(علیه السلام)، ج۲، ص۱۵۵.
[6] . الوسائل: 8 / 545 ح 10
[7]. شیخ صدوق،ثواب الأعمال، ص147.
[8] . سعدی
[9]. کلینی، الكافی، ج2، ص164.
[10] . رحمن: 60.
[11] . بحارالانوار، ج46، ص232.
[12] . كافی: ج 2، ص 99
[13] . کنزالعمال ،ج :6،ص464.
[14] . شیخ مفید، اختصاص، 241.
[15] . سبأ: 13.
[16] . کلینی، کافی، ج44، ص33.