* بهترین روز خدا
هفده ربیعالاول، بهترین روز خدا است؛ زیرا میلاد با سعادت پیامبر اعظم (صَلّی اللهُ عَلیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) در حقیقت مبدأ همهی برکات و زیباییها و خوبیها است؛ میلاد همهی میلادها است. بهویژه اینکه تمثیل آیهی نُورٌ عَلی نور است؛ چون که میلاد باسعادت امام صادق (عَلَیهِ الصَّلاةُ وَ السَّلام) در چنین روزی قرار گرفته است. طبق آیه: «نُّورٌ عَلَی نُورٍ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَن یَشَاءُ؛[1] نوري است بر فراز نور. خدا هر كس را بخواهد به نور خود هدايت ميكند». امیدوارم که با بهترین الهامها و برداشتها از این دو مناسبت فرخنده و خجسته، روزهای آیندهی زندگیمان را در نسبت نزدیکتری با پیامبر عزیز و اهلبیت آن حضرت قرار بدهیم. انشاءالله.
برای نزدیکتر شدن نسبتمان با حضرت و سنخیّت یافتن با نبی مکرم، باید این آیه را سرلوحه خود قرار دهیم: «لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ؛[2] مسلّماً برای شما در زندگی رسول خدا سرمشق نیكویی بود». منتها در ادامهی این آیه شیوهی بهرهمندی از این سیرهی نورانی را هم بیان کرده است. به همهی ما از جانب خدای متعال توصیه شده که از این الگوی زیبا بهرهمند بشویم؛ منتها ادامهی آیه میفرماید: «لِّمَن كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيراً؛ برای آنها كه امید به رحمت خدا و روز رستاخیز دارند و خدا را بسیار یاد میكنند». یعنی عامل انگیزهبخش ما در بهرهبرداری از این الگوی خدایی و الهی، عبارت است از: امید به پروردگار متعال، توجّه به آخرت و خدا را فراوان یاد کردن. اینها زمینهساز حرکت به سوی الگوی الهی در زندگی هستند؛ یعنی شما با داشتن جهانبینی توحیدی، نگاه موحّدانه، توجه به آخرت و حیات ابدی و آغشته کردن زندگی به یاد فراوان پروردگار متعال و مهربان، میتوانید بیشترین بهره را از این الگوی الهی ببرید.
* زبان، کلید خودسازی
زبان، کلید ویژه برای خودسازی است. در کلمات پروردگار متعال در قرآن کریم، و در سخنان پیامبر عزیزمان و اولیای الهی، به این موضوع مهم عنایات فراوان شده است که نشاندهنده اهمیت و حسّاسیت این مسئله است. شاید یکی از بهترین راهها برای تمرین الگو گرفتن از پیامبر عزیز و اولیاء خدا، تربیت کردن زبان باشد.
در رسالهی حقوق، حضرت، حقوق اعضای بدن را فهرست کردند. دربارهی حقّ نفْس فرمودند که او را به اطاعت خدای متعال در بیاوری، و در جریان اطاعت، امام (عَلَیهِ الصَّلاةُ وَ السَّلام) از اعضا و جوارح شروع کردند. فرمودند که نفْس شما بهوسیلهی اعضای بدنتان در این عالم حضور پیدا میکند، نقشآفرینی میکند، بهرهمند میشود، به کمال میرسد، رشد میکند. یعنی ما با اعضاء و جوارحمان و مجموعاً با بدنمان که یکی از زیباترین و بالاترین و درخشانترین مخلوقات عالم است، در این عالم حضور پیدا میکنیم، نقشآفرینی میکنیم، بهرهمند میشویم، رشد میکنیم؛ بنابراین مجموعهی اینها مهم هستند و باید به هر کدام از آنها به چشم یک نعمت ممتاز و ویژه الهی نگاه کرد.
امام (عَلَیهِ الصَّلاةُ وَ السَّلام) از حقوق اعضا و جوارح آغاز میکند و در بین اعضا و جوارح از زبان شروع میکند. عنوان عمومی این نکته در رسالهی حقوق این است که به هر کدام از اعضا و جوارح، حقّشان را بدهی. مبنای بحث هم که روشن شد. این حقوق بر این اساس بر عهدهی ما قرار میگیرد که همهی آنها، نزد ما امانت هستند. خود ما و نفْس و همهی قوای نفسانی ما و هر چه که خدای متعال در مملکت وجود ما آفریده، همهی اینها متعلّق به حضرت حقّ و امانت پروردگار متعال است؛ بنابراین در قبال آنها حقّ ایجاد میشود.
* حق زبان
امام (عَلَیهِ الصَّلاةُ وَ السَّلام) میفرماید: «وَ أَمّا حَقّ اللّسَانِ فَإِكْرَامُهُ عَنِ الْخَنَا وَ تَعْوِيدُهُ عَلَى الْخَيْرِ وَ حَمْلُهُ عَلَى الْأَدَبِ، وَ إِجْمَامُهُ إِلّا لِمَوْضِعِ الْحَاجَةِ وَ الْمَنْفَعَةِ لِلدّينِ وَ الدّنْيَا وَ إِعْفَاؤُهُ عَنِ الْفُضُولِ الشّنِعَةِ الْقَلِيلَةِ الْفَائِدَةِ الّتِي لَا يُؤْمَنُ ضَرَرُهَا مَعَ قِلّةِ عَائِدَتِهَا» این تشریحی است که امام (عَلَیهِ الصَّلاةُ وَ السَّلام) راجع به حقّ زبان دارند. امام فرمودند که نخستین حقّ زبان این است که آن را گرامیتر از آن بدانی که به سخن زشت آلوده بشود. این یک تعبیر خیلی فوقالعاده است: «إِكْرَامُهُ عَنِ الْخَنَا» زبانت را خیلی قیمتیتر و ارجمندتر و گرامیتر از آن بدانی که به سخن ناپسند و زشت آلوده بشود.
حق دوم آنکه زبانت را به گفتار نیک و خیر که مملو از فایده و برکت باشد، عادت بده: «وَ تَعْوِيدُهُ عَلَى الْخَيْرِ».
سوم «وَ حَمْلُهُ عَلَى الْأَدَبِ» زبانت را به ادب وادار کنی، نه فقط به خیر گشوده باشد؛ بلکه آنچه از سخنان نیک گفته میشود، با زیبایی و نیکی گفته بشود؛ یعنی هم محتوایش خیر باشد، هم قالب، واژهها و طنینش. هم خوب سخن بگوییم هم سخنِ خوب بگوییم.
امّا چهارم «إِجْمَامُهُ إِلّا لِمَوْضِعِ الْحَاجَةِ» زبانت را از سخن باز بداری، مگر آنجایی که لازم باشد و منفعت دین یا دنیای تو در آن باشد. پس حق چهارم این است که اصل را بر سکوت بگذاری، مگر آنجایی که حاجتی برای سخن گفتن باشد و سود دینی یا دنیایی در بین باشد.
امام (علیه السّلام) ضمن بیان حق پنجم، تمام جوانب مسئله را روشن میکنند و میفرمایند: «وَ إِعْفَاؤُهُ عَنِ الْفُضُولِ» زبانت را از زیادهگوییها نگه داری. زیادههایی که در حریم حرام تعریف نمیشوند، امّا کلمات نامناسبی هستند و اضافاتی هستند که فایدهی کمی دارند: «الْقَلِيلَةِ الْفَائِدَةِ» که معمولاً انسان از ضرر آنها در امان نیست. اگر هم فایدهای داشته باشند، بسیار کم است. این پنج نکته دربارهی حق زبان است.
* زبان زیبا، انسان زیبا میسازد
در ادامه یک یادآوری زیبایی دارند و آن این است که انسان خردمند وقتی میتواند به زیبایی به خرد دست پیدا بکند که زبان او زیبا بشود و به حسن سیره در زبان دست پیدا کند: «وَ تَزَيّنُ الْعَاقِلِ بِعَقْلِهِ حُسْنُ سِيرَتِهِ فِي لِسَانِهِ». پایان این بخش از بیان امام (عَلَیهِ الصَّلاةُ وَ السَّلام) یک جملهی خیلی مهم است: «وَ لا قُوّةَ إِلّا بِاللّهِ الْعَلِيّ الْعَظِيمِ» در این زمینه هیچ توفیقی پیدا نمیکنید مگر با اراده و خواست خداوند متعال. باید از خدا بخواهید. اینقدر مسئله مهم و جدّی است که شما برای انجام این حقوق باید از پروردگار متعال کمک بگیرید و از او توان و قوّت بگیرید.
امام (علیه السّلام) اوّلین بخش را به زبان اختصاص دادند و پنج حقّ را برای زبان برشمردند. در پایان هم تأکید کردند که زینت انسان خردمند، به زبان زیبای او است و اینکه زبانش به سیرهی زیبا آراسته بشود، و به این مقام نمیرسد، مگر با توان گرفتن از پروردگار متعال.
* نعمت بزرگ زبان
برای همه تقریباً واضح است که یکی از بزرگترین نعمتهای پروردگار متعال، نعمت زبان است که در قرآنکریم، سورهی مبارکهی الرّحمن این مسئله با یک ترتیب خیلی دقیق و زیبایی مطرح شده است؛ آنجا که فرمود: «الرَّحْمَنُ، عَلَّمَ الْقُرْآنَ، خَلَقَ الْإِنْسَانَ، عَلَّمَهُ الْبَيَانَ» اینکه خدای متعال بیان و سخن گفتن را خود به انسان تعلیم داده و آن را بعد از خلقت ذکر کرده است، نشان میدهد که انسان است و سخنش، از نظر رتبه و اهمیّت. در سورهی مبارکهی بَلَد هم با سؤال مطرح کرده است که «أَلَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَيْنَيْنِ وَلِسَاناً وَشَفَتَيْنِ» خدای متعال نعمتهایش را شمارش میکند و به رُخ میکشد و یادآوری میکند و میگوید: برای شما دو چشم قرار ندادیم، آیا برای شما زبان قرار ندادیم، و آیا دو لب برای شما خلق نکردیم؟ نسبت «شَفَتَیْن» و «لِسان» نسبت فوقالعادهای است. همهی کارکردها را خدای متعال به زبان داده است.
زبان ما ضمن اینکه بزرگترین یا یکی از بزرگترین نعمتهای الهی در بین اعضا محسوب میشود، در عین حال از نشانههای بزرگ خداوند متعال در وجود ما است. امّا معمولاً ما دربارهی نعمتهای نزدیک به خودمان فکر نمیکنیم و داشتن نعمت از آغاز زندگی باعث میشود که برای انسان عادت شود. برای همین شاید ما کمترین تأمّل را راجع به نعمت زبان داشته باشیم. تا یادمان هست ما زبان داشتیم و صحبت کردیم و خوردیم و نوشیدیم و چشیدهایم. اگر خدای ناکرده، این نعمت از ما گرفته شود، آن وقت قدر آن را خواهیم دانست و تازه متوجّه میشویم که چه نعمت بزرگی داشتهایم. البتّه انسان خردمند صبر نمیکند تا نقصانی پیش بیاید، بلکه همیشه در جستجوی نعمتها، کشف آنها و در جستجوی آیات الهی و تفکّر و تدبّر در آیات است؛ مخصوصاً آیاتی که در دسترس خود شخص است.
زبان واقعاً از بزرگترین نشانههای الهی است. اعضای دیگر ما مثلاً چشم و گوش و دست و پا، معمولاً تکمأموریّتی هستند؛ اما زبان چندمأموریّتی است. با اینکه ظاهراً یکی از کوچکترین اعضای بدن ما محسوب میشود، هم حسّ چشایی است؛ یعنی همهی مزّهها، از شوری و شیرینی و ترشی و تلخی و مطبوع بودن و نامطبوع بودن را بهوسیلهی همین زبان دریافت میکنیم، و هم وسیلهی خوردن و آشامیدن است، و جویدن و خوردن و حتّی مقدّمات هضم را فراهم کردن و بلعیدن، بهوسیلهی زبان انجام میشود. علاوه بر اینکه خدای متعال به آن حس لمس را هم داده است. زبری و نرمی و سختی را لمس میکند. با هزاران واحد عصبی و پیچیدگی خاصّی که خدای متعال در آن قرار داده، این اتّفاقات میافتد. علاوه بر اینها، بهوسیلهی همین زبان سخن میگوییم که این کارکرد زبان، ما را از سایر موجودات متمایز میسازد.
* زبان، آیتی الهی
زبان از آیات بزرگ خدایی است و معلوم میشود که پروردگار متعال در اینجا سرمایهگذاری بزرگی کرده است. نعمت هر قدر بزرگتر باشد، هم شکرش سختتر است، هم حفاظت و مراقبت از اینکه تبدیل به نقمت و گرفتاری نشود.
سخن گفتن و تکلّم، عجیبترین، پرسودترین و پرمخاطرهترین اقدامی است که انسان در طول زندگیاش انجام میدهد؛ تنوّعش هم خیلی عجیب است. هماکنون صدها زبان فرانسوی، انگلیسی، عربی، ترکی... و هزاران لهجه در سرتاسر دنیا وجود دارد. همین زبان فارسی لهجههای متفاوت و فراوانی دارد. صدها هزار واژه در زبانهای مختلف ساخته شده و همچنان در حال توسعه و گسترش است. هر روز که ما زندگی میکنیم، واژههای جدیدی را در هر زبانی خلق میکنیم و بهوجود میآوریم. طنین صداها و آواها چقدر متنوّع است! گویا به تعداد افرادی که خلق شدهاند، خدای متعال طنین خاصّ و نغمهی ویژهای آفریده است.
میلیاردها انسانی که آمدند، صداهایشان یکسان نبود، در حالی که همهی اینها از یک دستگاه(تارهای صوتی و زبان و لبها) بیرون میآید. قرآن کریم میفرماید: «وَ مِنْ آيَاتِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافُ أَلْسِنَتِكُمْ وَأَلْوَانِكُمْ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِّلْعَالِمِينَ؛[3] و از نشانههاى [قدرت] او آفرينش آسمانها و زمين و اختلاف زبانهاى شما و رنگهاى شما است. قطعاً در اين [امر] براى دانشوران نشانههايى است». به ترتیب برشمردن آیات الهی در این آیه دقّت کنید. خدای متعال تنوّع زبانی را به عنوان آیه و نشانه خودش معرّفی میکند.
زبان در شخصیّت ما نقش ممتاز و بیبدیل و یگانهای دارد. در سعادت و شقاوت ما سرنوشتساز است. امیرالمؤمنین (عَلَیهِ الصَّلاةُ وَ السَّلام) میفرمایند: «ما الإنسانُ لَولا اللِّسانُ إلاّ صُورَةٌ مُمَثَّلَةٌ، أو بَهيمَةٌ مُهمَلَةٌ؛[4] اگر زبان نباشد، انسان چيزى جز يك نقش مجسّم يا حيوان رها شده، نيست». خیلی جالب است. میفرمایند اگر زبان نبود انسان مثل سایر حیوانات میشد که فقط گاهی یک آوا و صدایی از خودشان تولید میکنند، و این همه تمدّن، دانش، ارتباط و انتقال فرهنگ و ارتباطات که از روز اوّل انسانها را ساخته و پیش آورده، همه از دست میرفت. اینها همه از رهگذر داشتن این نعمت بزرگ الهی است. امام باقر (عَلَیهِ الصَّلاةُ وَ السَّلام) در یک سخن کوتاه و نغز و پرمغز فرمودند: «إِنَّ هذَا اللِّسانَ مِفتاحُ كُلِّ خَيرٍ وَشَرٍّ فَيَنبَغى لِلمُؤمِنِ أَن يَختِمَ عَلى لِسانِهِ كَما يَختِمُ عَلى ذَهَبِهِ وَفِضَّتِهِ؛[5] به راستى كه اين زبان كليد همهی خوبيها و بديها است؛ پس سزاوار است كه مؤمن بر زبان خود مُهر زند، همانگونه كه بر (كيسه) طلا و نقره خود مُهر مىزند».
* کلید شر و خیر
زبان کلید هر خیر و شرّی است. چقدر از وصالها، جداییها، فراغها و... بر اثر زبان بوده است. چه وصلتهایی را درست کرده و چه جداییهایی را رقم زده است. گاهی اوقات یک کلمه، شعله زده و چه عشقی را درست کرده و چه پیوندهایی را ساخته و گاهی، چه نفرتهایی را تولید کرده است. گاهی یک کلمه تولید نفرت پایانناپذیر و تمامنشدنی کرده است. گاهی جانهایی را حفاظت کرده و چه خونهایی را به زمین ریخته است. چه عبادتهایی بهوسیلهی زبان انجام شده و چه گناهانی بهوسیلهی زبان صورت گرفته است؛ چه دانشهایی بهوسیلهی زبان تولید شده و به چه جهلهایی دامن زده شده است؛ چه هدایتهایی بهوسیلهی زبان صورت گرفته، چه گمراهیهایی انجام شده؛ چه شادیهایی بهوسیلهی زبان بهوجود آمده، چه اندوهها و غمهایی تولید شده؛ چه عدلهایی برقرار شده، چه انصافهایی استوار شده، چه ستمها و ظلمهایی روا داشته شده است؛ چه ساختنها و چه سوختنهایی. این بیان نورانی را باید بشنویم که فرمودند: «وما خلق الله عز وجل شيئاً أحسن من الكلام ولا أقبح منه بالكلام ابيضت الوجوه وبالكلام اسودت الوجوه»[6] فرمودند که هیچ چیزی را خدای متعال زیباتر از کلام و زشتتر از کلام خلق نکرده است. چرا؟ زیرا با سخن است که چهرهها سپید میشود، آبروها تأمین میشود، شخصیّتها جلوه میکنند و با همین زبان است که چهرهها سیاه میشود، آبروها ریخته میشود. قرآن دارد که: «يَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ»[7] . در جایی که آشکار می شود قیامت است.
دو نکته را در اینجا متذکر میشوم. نخست اینکه از نظر شخصی و فردی که معمولاً نگاه، نگاه روانشناختی است، زبان ترجمان دل است. این تعبیر از تعبیرهای بسیار زیبایی است که از علی (عَلَیهِ الصَّلاةُ وَ السَّلام) رسیده است. حضرت فرمودند: «اَللِّسان تَرجِمانُ الجِنان»[8] زبان ترجمهی پنهانیهای شخصیّت شما، دل شما و عقل شما و روح و روان شما است. از دل شما خبر میدهد، نهانیهای اندیشهی ما، یافتههای عقلی ما و اکتشافات درونی ما، مشاهدات ما، اینها همه بهوسیلهی زبان آشکار میشود. پنهانیهای عواطف ما، هیجانهای ما بهوسیلهی زبان آشکار میشود و اینجا است که این جملهی حضرت امیر (عَلَیهِ الصَّلاةُ وَ السَّلام) خودش را نشان میدهد: «تَكَلَّمُوا تُعْرَفُوا، فَإِنَّ الْمَرْءَ مَخْبُوءٌ تَحْتَ لِسَانِهِ؛[9] سخن بگویید تا شناخته شوید؛ زیرا هر کس زیر زبانش پنهان شده است». «تا مرد سخن نگفته باشد/ عیب و هنرش نهفته باشد».
در عنوان این حقوق امام (عَلَیهِ الصَّلاةُ وَ السَّلام) فرمودند که زینت عاقل زبانش است و انسان با زبان میتواند به زیباییهای خرد دست پیدا کند. پس، از نظر شخصیّت، سهم بسیار زیاد و عمده جلوهی شخصیّت هر کسی به زبانش مربوط میشود.
نکتهی دوّم به لحاظ جامعهشناختی و حیات اجتماعی انسان است که در این بخش باید یک جمله بگوییم و آن اینکه بخش اصلی زندگی اجتماعی بشر از آغاز تاکنون به روابط کلامی برمیگردد. یعنی عاملی که زندگی انسانها را ساخته و به تاریخ تمدّن بشری پیوسته شکل داده، روابط کلامی است؛ چون روابط کلامی خیلی آسان برقرار میشود. ما از طریق این امواج نامرئی با هم صحبت میکنیم، حرف میزنیم، میشنویم، انتقال فرهنگ، ارزش، دانش، عواطف و احساسات داریم.
تنوّع و تأثیر و عمومیّت زبان فوقالعاده است. ما وسیلهی ارتباطی دیگری را در این سطح نمیشناسیم. ما دارای وسایل ارتباطی دیگری مانند چشم هم هستیم، اما به اندازه زبان تأثیرگذار نیست. حتّی یافتههای زبانی ما یافتههای چشم و گوش ما را تکمیل میکند. چراکه یک وسیلهی آشکارساز و نغمهدار برای درون ما است.
به این ترتیب میشود گفت که زبان یکی از اصلیترین ارکان تمدّن بشری محسوب میشود.
با ملاحظهی سهم فوقالعادهی زبان در سرنوشت انسان، چه سرنوشت فردی و چه سرنوشت اجتماعی و سهمی که در جامعهسازی، فرهنگسازی، تمدّنسازی و در مقابل جامعهسوزی، فرهنگسوزی و تمدّنسوزی دارد، مورد عنایت ویژهی شریعت و دین و مورد اهتمام فوقالعاده از جانب اولیاء خدا است. با مراجعة به قرآن کریم که خودش از نوع کلام و بیان و سخن است که معجزهی بزرگ پیامبر عزیز ما است، میبینیم که در بخشهای گوناگونش دربارهی سخن، گفته شده است. خدای متعال در قرآن کریم، باب وسیعی را با تعابیر متنوّع و گوناگون در مورد اصل، کیفیّت، آثار، نتایج و مقدّمات زبان و کلام و قول و بیان باز کرده است.
در بیان اولیای الهی دربارهی ابعاد، آثار و آفات زبان فراوان بحث شده؛ مخصوصاً با یک نگاه آسیبشناسانه به آن پرداخته شده است. به نظر میرسد که این، به خاطر سهم فوقالعادهای است که زبان در سیر و سلوک انسان الهی، در تربیت و در حفاظت انسان الهی بر عهده دارد. بخش زیادی از سیرهی اولیاء خدا ناظر به ترسیم آداب سخن است؛ بایدها و نبایدها در ارتباط با زبان است.
* اهمیت زبان در سخن امیر بیان
این بخش را با جملهای از امیرالمؤمنین (علیه السّلام) در نهجالبلاغه جمعبندی کنم. در خطبهی یکصد و هفتاد و ششم نهجالبلاغهی امیرالمؤمنین (عَلَیهِ الصَّلاةُ وَ السَّلام) حضرت فرمودند: «ثُمَّ إيّاكمْ وَ تَهْزيعَ الاْخْلاق وَ تَصْريفَها»؛ مراقب نابود کردن و از بین بردن اخلاق شایسته و دگرگون شدنش باشید. بلافاصله فرمودند: «وَاجْعَلوا اللِّسانِ واحِداً»؛ تلاش کنید که زبانتان با دلتان یکی باشد. «وَلْيَخْزُنِ الرَّجُلِ لِسانَهُ»؛ حالا که مسئلهی زبان اینقدر مهم و حسّاس است، انسان باید زبانش را حفاظت کند. «فَإنَّ هذا اللِّسان جَموحٌ بِصاحِبِه»؛ زبان با آن چموشیای که دارد، اگر رها بشود، صاحبش را هلاک میکند. بعد امام (علیه السّلام) سوگند میخورند: «وَاللهُ ما أَرى عَبْداً يَتَّقي تَقْوى تَنْفَعُهُ حَتّى يَخْزُنَ لِسانَه»؛ بهخدا قسم علی ندیده است انسان پرهیزگاری از پرهیزگاری و تقوایش سود ببرد، مگر اینکه زبانش را حفاظت کرده باشد. چقدر سوگند محکمی است! «وَ إنَّ لِسانَ الْمؤْمِن مِنْ وَراءِ قَلْبِه، وَ إنَّ قَلْبَ الْمُنافِقِ مِنْ وَراءِ لِسانِه»؛ زبان انسان مؤمن فراسوی قلب او است؛ چنانکه قلب انسان منافق فراسوی زبان او است. چرا؟ زیرا: «لِاَنَّ الْمؤْمِن إذا أَرادَ أَنْ يَتَكَلَّم بِكَلامٍ تَدَبَّرَهُ فِي نَفْسِه»؛ انسان مؤمن هر گاه بخواهد سخن بگوید، اوّل میسنجد و بررسی میکند. «فَإنْ كانَ خَيْراً أَبْداه»؛ اگر خیر باشد سخنش را آشکار میکند. «وَ إنْ كانَ شَرّاً واراه» اگر دید سخن سودمندی نیست، آن را میپوشاند. امّا منافق، نقطهی مقابل مؤمن است. «وَ إِنَّ الْمُنافِق يَتَكَلَّم بِما أَتى عَلى لِسانِه»؛ انسان منافق هر چه بر زبانش جاری میشود، همان را بیان میکند. حضرت نشانهی نفاق را این میداند که شخص بدون اینکه تدبّر کند، هر چه بر زبانش میآید، میگوید. «لا يَدْري ماذا لَه، وَ ماذا عَلَيْه»؛ نمیداند کدام به نفعش است و کدام به ضررش. اما چرا حضرت به چنین کسی منافق گفته است؟ زیرا به حقیقت دین ایمان نیاورده و خود را در محضر خالق حکیم نمیداند و خود را در برابر امانت الهی پاسخگو نمیداند. در واقع نام مسلمان بر او است و به رسم مسلمانی عمل نمیکند.
از اینجا امام (عَلَیهِ الصَّلاةُ وَ السَّلام) سخنشان را مستند میکنند به بیانی از رسول مکرّم اسلام، خاتم انبیاء، محمّد مصطفی (صلّی اللهُ عَلیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) و میفرمایند: «وَلَقَدْ قَالَ رَسُولِ اللَّهِ (صلّی اللهُ عَلیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) لا يَسْتَقِيمُ إِيمَانُ عَبْدٍ حَتَّى يَسْتَقِيمَ قَلْبُهُ، وَلا يَسْتَقِيمُ قَلْبُهُ حَتَّى يَسْتَقِيمَ لِسَانُهُ» امیرمؤمنان (عَلَیهِ الصَّلاةُ وَ السَّلام) در چند جای نهجالبلاغه سخن خودشان را به سخن پیامبر مستند میکنند. با آنکه خودش حجّت خدا است، ولی سخن خود را به سخن پیامبر اعظم مستند میکند. یکی از آن موارد همین جا است که نشاندهندهی اهمین مسأله است. پیغمبر اکرم درباره زبان جملهای حقیقتاً تکاندهنده و مهم دارند. آن حضرت فرمودند که ایمان کسی به قوام، استواری و رویش شایسته نمیرسد، مگر اینکه قلب او به استقامت و شایستگی برسد. بلافاصله حضرت فرمودند: قلب کسی به قوام و استواری در ایمان نمیرسد، مگر اینکه زبانش مستقیم بشود و ادب بشود. معنای این سخن از پیامبر عظیمالشّأن این است که اگر زبان تربیت نشود، قلب را کج و آلوده میکند و قلب آلوده نمیتواند ایمان را در خودش حفاظت کند. به این ترتیب کسی که زبانش تربیت نشده باشد، ایمانی برایش باقی نمیماند.
ادامهاش هم جالب است. امیرالمؤمنین (علیه السّلام) اینجا یک نتیجهگیری کردند و فرمودند: «ﻓَﻤَﻦِ اﺳﺘَﻄﺎعَ ﻣِﻨﻜُﻢ أَن ﯾَﻠﻘَﻰ ﷲِ ﺗَﻌﺎﻟﻰ وَ هُوَ ﻧَﻘِﻲُّ اﻟﺮّاﺣَﺔِ ﻣِﻦ دِﻣﺎءِ اﻟﻤُﺴﻠِﻤﯿﻦ وَأَﻣﻮالِهِم» اگر کسی از شما میتواند - یعنی باید تلاش کند که بتواند - خدا را ملاقات کند و دستش آلودهی به مال و خون مردمان مسلمان نشده باشد «ﺳَﻠﯿﻢُ اﻟﻠِّﺴﺎنِ ﻣِﻦ أَﻋﺮاضهم، ﻓَﻠﯿَﻔﻌَﻞ» هر چه میتوانید مراقب باشید زبان شما آلودهی به آبروی مسلمانان نشده باشد. که از رهگذر سخنی آبروی مسلمانی آسیب ببیند.
امام (عَلَیهِ الصَّلاةُ وَ السَّلام) به صورت روشنی میگویند اگر میخواهید اخلاقتان نابود نشود، میخواهید سرمایههای اخلاقیتان حفاظت بشود، باید زبانتان را حفاظت کنید؛ چارهای غیر از این نیست. همچنین فرمودند زبانتان را عادت بدهید به اینکه اوّل دربارهی جوانب سخنی که میخواهید بگویید، بیندیشید؛ آثارش را بررسی کنید، آنگاه سخن بگویید. برای اینکه مطلب کاملاً محکم بشود و در ذهن مسلمانانی که دلباختهی پیامبر اعظم هستند بنشیند، سخن خودشان را به سخنی از پیامبر عظیمالشّأن مستند کردند. آن سخن خیلی تکاندهنده بود که فرمودند ایمان انسان مؤمن به استواری و ثبات نمیرسد مگر قلبش استوار بشود و مستقیم بشود، و قلب انسان مستقیم نمیشود مگر زبانش مستقیم بشود و ادب بشود به آداب الهی.
* سکوت، سکوت، سکوت
در احوالات پیامبر گرامی و عزیز ما وارد شده است که: «طَوِيلَ السَّکت» پیامبر سکوتهای طولانی داشتند. بخشی از این سکوت حفاظتی است، به عنوان نقل سیره برای ما و بخشیاش هم تعالیبخش است. شاید برای توصیه به تأسّی به سیرهی نبوی بتوان گفت: سکوت، سکوت، سکوت، تأمّل، تفکّر، تدبّر؛ آنگاه سخن.
پینوشت:
[1] . نور: 35.
[2] . احزاب: 21.
[3] . روم: 22.
[4] . غرر الحكم، روایت 9644.
[5] . ابن شعبه حرانی، تحف العقول، ص298.
[6] . شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج8، ص535.
[7] . آل عمران:106.
[8] . ابن تميم آمدى، شرح غررالحكم و دررالكلم، ترجمه محمدعلى انصارى، ص13.
[9] . نهج البلاغه، حکمت 392.