متن شرح دعای هشتم صحیفه سجادیه، جلسه «۷۰» 1395/7/5


پیوند های مرتبط »
فایل pdf
 متن شرح دعای هشتم صحیفه سجادیه، جلسه «۷۰»

مباهله، روز اثبات فضیلت اهل بیت (علیهم السلام)

عید بزرگ مباهله را به همه‌ی برادران و خواهران عزیز تبریک عرض می‌کنم. جلسه‌ی ما بحمدالله همیشه قرین مناسبت‌ها است. حقیقتاً روز مباهله، روز بزرگی است و قدر آن مانند مناسبت‌های دیگر معنوی و علوی، ناشناخته مانده و در مورد آن، جای کار و مداقه و رمزگشایی وجود دارد. مؤمنین باید این فرصت‌ها را طبق نظام المراقبات و متکی بر زمان و وقایع ایام غنیمت بشمارند.

یک بار خواندن ماجرای مباهله کافی نیست؛ بلکه هر سال باید مراجعه و مطالعه و دقت داشت و درصدد برداشت‌های تازه بود؛ چراکه برای انسان فرصتی جهت یافتن حقایق فوق‌العاده ژرف و عمیق فراهم می‌آورد. عبارت «وَ أَنْفُسَنَا وَ أَنْفُسَکمْ؛[1] و ما خودمان و شما خودتان را» که در مورد امیر مؤمنان (علیه السلام) است، در آیه‌ی مباهله می‌خوانیم. مرحوم قاضی نورالله شوشتری[2] در جلد سوم کتاب شریف احقاق الحق و ازهاق الباطل،[3] فصلی را به مباهله اختصاص داده و غیرتمندانه و عالمانه، موضوع را مطرح کرده و آثار اهل سنت، اعم از صحیح مسلم و مسند احمد بن حنبل و تفسیر کشّاف را بررسی کرده تا با اثبات اجماعی بودن این مسئله در بین همه‌ی مسلمانان، تطبیق آن بر خسمه‌ی طیبه‌ی طاهره‌ی مطهره را تبیین کند. پس این موضوع به حد تواتر در منابع فریقین آمده است و صرفاً یک مسئله‌ی شیعی نیست.

البته صاحب المنار[4] در تفسیر خود، از سر دشمنی ادعا‌های واهی در مورد این آیه مطرح کرده و مباهله را ادعایی صرفاً شیعی دانسته و حرف‌های سخیف و سطحی بیان کرده است. وقتی کسی درصدد انکار مطلبی باشد، اگر صد نوع استدلال بیاورید، قبول نمی‌کند.

کافی است کسی به خودش زحمت دهد و به تفاسیر اهل سنت ذیل آیه‌ی 61 سوره‌ی مبارکه‌ی آل عمران مراجعه کند. دعوت به مباهله از طرف پیامبر عظیم‌الشأن نسبت به مسیحیان نجران[5] است که در کتاب‌های تفسیر و تاریخی به تفصیل مطرح شده است. کتاب‌ها با ترتیب جالبی صحنه مباهله را ترسیم کرده‌اند: پیامبر عزیز به سمت میدان مباهله و محل قرار حرکت کردند، در حالی که امام حسین (علیه السلام) را در آغوش دارد و با دست دیگری امام حسن (علیه السلام) را گرفته و پشت سر او فاطمه (سلام الله علیها) و پشت سر ایشان، حضرت علی (علیه السلام) حرکت می‌کنند. در همه‌ی منابع، این مطلب نوشته شده است. رهبر معنوی مسیحیان گفت: من در سیمای اینها حقیقتی را می‌بینم که اگر دست به آسمان بردارند و نفرین کنند، اثر و نشانه‌ای از یک مسیحی در عالم نخواهد ماند.

بدین شکل مسیحیان نجران تسلیم شدند.

نکته‌ی زیبا در ماجرای مباهله این است که فرصتی مطرح شد تا حقیقت اسلام و پیامبر و اهل‌بیت با ترکیب بدیع آیه‌ی کریمه به صورت یک‌جا اثبات شود. گاهی برای اثبات حقایق با زور و تزویر و تبلیغ غیر منطقی و فریب‌کارانه به میدان می‌آیند و گاهی هم با هزینه کردن یا ارائه‌ دلیل. در مورد مباهله، پیامبر استدلال کردند، ولی آنها نپذیرفتند و ذهنیت خود را درباره‌ی مسیح اصلاح نکردند؛ لذا نوبت راه دیگری رسید. گفتند: بیایید همدیگر را نفرین کنیم. این پیروزی، درخشش حقیقت است و از قبیل استدلال نیست.

روز بسیار بزرگ، فرخنده و الهی را پشت سر گذاشتیم و جا دارد که برای آن خیلی کار شود. کلمه‌ی «ابنائنا» و «نسائنا» بسیار شیرین است و جای کار و تفسیر و تبیین فراوان دارد. کلمه‌ی «أنْفُسَنا» چشم دشمنان اهل بیت را کور کرده و در آن دلالتی روشن و واضح و شیرین و غیر قابل انکار، درباره‌ی مقام شامخ امیر المؤمنین (علیه السلام) است. مرحوم قاضی شوشتری که در آگرای هندوستان دفن هستند و مقبره و بارگاه دارند و از هزار کیلومتر آن سوتر برای زیارت ایشان می‌آیند، ذیل این آیه ولایت امیر المؤمنین (علیه السلام) و اولویت ایشان به ولایت را ثابت می‌کنند. سبک مرحوم قاضی این است که قول مخالف را که یک ناصبی است، آورده و بعد از آن به پاسخ گفتن و استدلال و اقامه‌ی دلیل روی می‌آورد.

حقانیت اسلام و شیعه و ولایت ائمه در این آیه اثبات شده است؛ حالا «مه فشاند نور و سگ عو عو کند، هر کسی بر طینت خود می‌تند».[6] خورشید در حال درخشش است، هر چند برخی بگویند هوا تاریک است. این افراد جز اینکه نابینایی خود را بیان ‌کنند، حرف دیگری نمی‌زنند.

امروز روز نزول سوره‌ی مبارکه‌ی هل اتی و آیه‌ی تطهیر نیز هست و روز خاصی است. همین چیزی که ما تحت عنوان حدیث کسا می‌شناسیم، مربوط به جریان مباهله است. پیامبر اهل بیتش را صدا زد و عبای یمانی خود را بالای سرشان گرفت. حتی جناب ام سلمه را که خیلی محبوب است، راه نداد و به او فرمودند: «إنَّکِ أهلی خَیر، وهؤُلاءِ أهلُ بَیتی، اللّهُمَّ أهلی أحَقُّ»؛[7] شما خانم بسیار خوبی هستی، اما اینجا جای شما نیست.

 

کسب آمادگی برای ورود به محرّم

قبل از شروع بحث یک یادآوری داشته باشم و آن اینکه دوستان، خود را برای ورود به ماه محرّم آماده کنند. انسان باید خود را مهیا کند تا ورودی عارفانه و عاشقانه به محرّم داشته باشد تا بتواند خود را به خیمه‌ی امام حسین (علیه السلام) برساند. چشم امید همه‌ی اولیا و انبیا و همه‌ی خوبان و نیکان به سید الشهدا (علیه السلام) است. امام حسین (علیه السلام) راه را نزدیک می‌کند و سرعت و سبقت می‌دهد؛ لذا انسان می‌تواند همه‌ی کُندی‌ها و جاماندگی‌های سلوکی را در یک محرّم و ذیل نام امام حسین (علیه السلام) جبران کند. نگاه ما به این ایام باید همه‌جانبه باشد؛ هم سلوکی، هم سرعتی، هم جبرانی و... بحث انقلابی و جهادی و فراگیری را که الان شدیداً به آن نیازمند هستیم، نیز باید از مکتب امام حسین (علیه السلام) بیاموزیم. دوستان سعی کنند هر قدر می‌توانند، حالت میزبانی و اقامه‌ی عزا برای سید الشهدا (علیه السلام) داشته باشند و هر کس هر کاری که بلد است، در مجالس حسینی انجام دهد.

توصیه‌ی من برای آماده شدن برای ورود به محرّم امسال، توسل به حضرت عباس (علیه السلام) است. اخیراً تشرف کوتاهی داشتم و به حرم حضرت ابالفضل رفتم و گفتم: تا مرا آماده نکنید، سمت حرم امام حسین (علیه السلام) نمی‌روم. خود را ذیل عنایت آن بزرگوار برسانید، به این نیت که بتوانیم ادب محرّم را به‌جا بیاوریم و فیض متفاوتی داشته باشیم.

توصیه‌ی دیگری هم برای دوستان دارم و آن اینکه اگر می‌توانید با زیارت ناحیه‌ی مقدسه به استقبال محرّم بروید. اگر امسال توفیق منبر و نوکری برایم فراهم شود، یکی از بحث‌هایم، برداشت‌های زیارت ناحیه است. زیر پرچم حضرت بقیه الله الاعظم بروید و از نگاه آن بزرگوار حادثه را ببینید که هم عرفان است و هم شور و هم مقتل. ان‌شاءالله که اسرار تازه‌ای از این حقیقت بزرگ برای شما آشکار شود و فیض ببرید.

 

سخنی درباره سرزنش دشمنان

جمله‌ی قبلی در صحیفه‌ی سجادیه «وَ نَعُوذُ بِكَ مِنْ شَماتَةِ الْاَعْداءِ» بود که آن را بحث کردیم. ما «شَماتَةِ الْاَعْداءِ» را به صورت مفعولی معنا کردیم؛ یعنی از اینکه دشمن ما را شماتت کند، به خدا پناه می‌بریم؛ اما من یک معنای فاعلی هم می‌کنم و آن اینکه خدایا! ما به تو پناه می‌بریم از اینکه بخواهیم دشمنان خود را شماتت کنیم.

اینجا دو مسئله مطرح می‌شود. گروهی هستند که دشمنی ما با آنها به خاطر خدای متعال است و حالا بلایی سرشان آمده است. در اینجا شماتت جایز است و ممکن است برخی اوقات لازم باشد و به طور کلی قبح ندارد. اما دستگاه فکر اسلامی مخصوصاً معطوف به امیر المومنین (علیه السلام) و دستگاه فکری شیعی، می‌گوید اگر شما بر دشمن غلبه دارید، آنجا هم مروّت و جوانمردی را رعایت کنید و دشمن زمین‌خورده را لگد نزنید. این نوعی بزرگواری است.

اما در مورد دشمنی‌های شخصی که مثلاً کسی به ما بدی کرده و از اتفاق، بلایی سر او آمده، آیا اینجا جایز است زبان به شماتت او باز کنیم؟ این از رذائل قوه‌ی غضبیه است و ریشه در حسادت و کینه و عداوت دارد و از زشتی‌های زبان و گناهان زبان محسوب می‌شود.

 

شماتت مؤمن، گناهی کبیره است

در بعضی از موارد که شماتت، شکستن دل یک انسان مسلمان و مؤمن و محب امیر المؤمنین (علیه السلام) را در پی داشته باشد، در ذیل گناهان کبیره می‌رود. شماتت مراتب و مواقفی دارد و کلماتی که استفاده می‌شود، در حکم آن مؤثر است. برخی مواقع، شماتت از گناهان کبیره محسوب می‌شود و حرام مسلّم قطعی است؛ بنابراین باید مراقب بود.

شماتت، آثار وضعی عجیبی دارد. از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است که اگر برادر دینی خود را شماتت کردی، خدای متعال او را می‌بخشد و بلایی که سر او آمده، به سمت تو می‌آورد. هر چند او به ما بدی کرده، الان زمین خورده و ورشکست شده، نباید به زخم او نمک بپاشی. این کار باعث می‌شود خدای متعال به او رحم ‌کند و مهربانی‌اش متوجه او ‌شود، و بلا به سمت تو بیاید: «لا تبدی الشَماته لِأخیکَ فَیرحمه الله و یصیرها بِک؛[8] در گرفتاری برادر دینی‌ات اظهار خوشی و شادمانی مکن [چه اینکه در این صورت] خدا به او ترحم کند و آن گرفتاری را به تو دهد». سنگین‌تر از این هم از امام صادق (علیه السلام) آمده است که فرمودند: «مَن شمت بِمصیبة نَزلت بِأخیه لَم یخرج مِن الدنیا حَتی یفتتن؛[9] کسی که در مورد مصیبت وارده بر برادر دینی او را شماتت کند از دنیا خارج نمیشود مگر اینکه خودش به آن مصیبت گرفتار شود». تاریخ و تجربه‌های ما این احادیث را تصدیق می‌کند.

اگر آن شخص با ما دشمنی نکرده باشد که وامصیبتا؛ حتی در فرض اینکه رفتار بدی با ما داشته، مجوز شماتت در زمان مصیبت نمی‌شود. قلبی که مخزن اسرار الهی شود و به نور توحید و ولایت اهل بیت منور گردد، نمی‌تواند از زمین خوردن دیگران خوشحال شود و اگر شد، معلوم می‌شود ما عیبی داریم و باید آن را برطرف کنیم.

اگر دل به نور ولایت الهی روشن شود، لطیف می‌شود و طبع لطیف، از مصیبت دیگران خوشحال نمی‌شود؛ چه رسد که آن را بر زبان جاری سازد.

 

پایمال شدن عزت انسان با درخواست از مردم

اما ادامه بحث صحیفه؛ به این فراز رسیدیم: «وَ مِنَ الْفَقْرِ اِلَى الْاَكْفاءِ». معنای فقر که روشن است؛ حالتی است که کسب و کار و مال، جواب هزینه‌ها را نمی‌دهد و دخل و خرج با هم هماهنگ نمی‌شود. این حالت از یک مرحله شروع می‌شود و بدتر و بدتر می‌شود تا فرد، مسکین می‌شود.

اکفاء، جمع کفؤ به معنای امثال و نظایر و اشباه است. پس معنای عبارت این می‌شود: خدایا من به تو پناه می‌برم از اینکه بخواهم فقر و نیاز و حاجت خود را به امثال و نظایر خودم ارائه کنم. البته اینجا کلمه‌ی اکفاء را به دو شکل می‌توان معنا کرد. یکی از معانی این است که کسانی که مثل خود گرفتار هستند. معنای دیگر این است که هر کس غیر از خدای متعال باشد. در فرض قبلی می‌شود گفت اگر به کسی مراجعه کنیم که وضعش خوب است، خارج از بحث می‌شود. اما ترجمه‌ی دقیق این است که به جایی برسیم که بخواهیم به غیر از خدای متعال مراجعه کنیم.

همه‌ی مردم مانند هم هستند، در شعری منسوب به امیر المؤمنین (علیه السلام) آمده است: «النّاس من جهة التمثال أكفّاء أبوهم آدم والأمّ حوّاء؛ مردم از نظر هيکل مثل يکديگرند. پدر آنان آدم و مادرشان حوا است». تبادل حاجت مذموم نیست و عیبی ندارد. شما نیازی دارید و به من مراجعه می‌کنید و من هم نیازی دارم به شما مراجعه می‌کنم. این طبیعی است و در نظام اجتماعی همه به تخصص، توانایی و دارایی‌های یکدیگر نیازمند هستند. اما ارائه‌ی نیاز به صورت یک‌طرفه که از فقر نشئت می‌گیرد، مورد بحث است.

ممکن است سؤال کنید نسبت این جمله با جمله‌ی «فقدان الکفاف» که قبلاً بحث کردیم، چیست؟! این حالت، بدتر است. در فقدان کفاف، انسان دارد، اما در شأنش نیست یا به تعبیری در حد و مرزش نیست؛ اما گاهی انسان نیاز‌های ضروری را ندارد که این حالت مورد بحث ما است. کار به جایی رسیده که نیازمند می‌شود و باید سراغ این و آن برود و خواسته‌ی خود را عرضه کند.

فقر به معنای حاجت به غیر، در فرهنگ اسلامی و روایات اهل بیت، امری قبیح و ناپسند شمرده شده و برای فرد مؤمن نسبت به سایر آحاد جامعه و برای جامعه نسبت به سایر جوامع پسندیده نیست. راز این مطلب هم به ذلت برمی‌گردد؛ در فقر، شخصیت فرد مؤمن و جامعه‌ی مؤمن، زیر سؤال می‌رود و این را خدای متعال نمی‌پسندد. خدای متعال برای مؤمنین عزت را می‌پسندد.

عبارت «و مِنَ الفَقرِ إلَى الأَكفاءِ» یعنی مسئله‌ی ذلت و رو انداختن و زیر دست شدن و خجالت کشیدن و سیاه رو شدن.

با ملاحظه‌ی علت و سبب که مسئله‌ی ذلت است، روشن می‌شود که درخواست از دیگران با اصل عزت مؤمن مغایر است. خدای متعال برای مؤمنین عزت خواسته، و خواسته است که مؤمنین در برابر جامعه‌ی کفر، دست بالا باشند.

درباره‌ی نیاز مؤمن به مؤمن دیگر، باید بگوییم اینجا به‌خصوص اگر طرفی که به او مراجعه می‌شود، مؤمن کریم باشد، کار آسان‌تر است؛ چراکه او آبرو و عزت ما را حفظ می‌کند. با این حال آن هم چیز خوبی نیست، مگر آنکه ضرورت پیش آید. حکمی که خدای متعال برقرار کرده و می‌پسندد، این است که انسان قبل از مراجعه مؤمنین، از حال و روز آنها شناخت پیدا کند و به شکلی که کرامت آنها حفظ شود، درصدد رفع نیاز و مشکلات آنها برآید. انفاق و قرض‌الحسنه هم از همین جهت دارای فضیلت خاص خودش است. اینکه صدقه و احسان و انفاق و امثال اینها قیمتی شمرده شده، به این معنا نیست که فقر چیز خوبی است، بلکه با فرض واقعیتی به نام فقر در جامعه، این موارد فضیلت پیدا می‌کنند.

فقر همسایه‌ی کفر[10] و «سَوادُ الوَجهِ فی الدّارَینِ»[11] است و آبروی انسان را در خطر می‌اندازد و سوء تربیت‌ها و گرفتاری‌ها و مشکلات خانوادگی را در پی خواهد داشت؛ منتها آنچه در این بخش از دعای هشتم مد نظر است، مسئله‌ی ذلت است. بنابراین معنای این فراز این می‌شود: خدایا! نکند که به فقری مبتلا شویم که آبرو و کرامت ما لکه‌دار شود و ناچار شویم به دیگران رو بیندازیم.

 

معنای پناه بردن به خداوند

سخن پایانی این است که «نَعوذُ بِکَ» در اینجا به چه معنا است؟!

یکی از معانی آن این است که مؤمن و جامعه ایمانی تدبیر و فکر و برنامه‌ریزی و تقدیر المعیشه داشته باشند.

معنای ذکری آن هم استغفار است؛ زیرا گناه، فقر می‌آورد. دعا و مخصوصاً دعای بین الطلوعین[12] که زمان تقسیم روزی است، از جنبه‌های مهم ذکری است.

معنای عملی «نَعوذُ بِکَ» کسب حرفه و مهارت و کار و مجاهدت است؛ چنان‌که در روایت داریم: «الْكَادُّ عَلَى عِيَالِهِ كَالْمُجَاهِدِ فِي سَبِيلِ اللَّه؛[13] مردى كه براى خانواده‌اش به دنبال مال حلال است، مانند رزمنده در جبهه است». انسان باید خود را به دریای رنج و تلاش و زحمت و کار بزند و دانش خود را بیفزاید تا بتواند زندگی‌اش اداره کند.

یکی از معانی عملی آن، مدیریت هزینه است؛ زیرا علت برخی از ابتلائات ما به فقر، اسراف است.

پس «نَعوذُ بِکَ» یعنی اقدام فکری و ذکری و عملی داشته باشیم.

پایان‌بخش بحث، این روایت از امام سجاد (علیه السلام) است که فرمودند: «طَلَبُ الحَوائجِ إلى الناسِ مَذَلَّةٌ للحياةِ؛[14] نيازخواهى از مردم، مايه خوارى در زندگى و از بين رفتن حيا است». در ادامه حضرت فرمودند که درخواست از مردم حیا، وقار و متانت انسان را از بین می‌برد. «و هُو الفَقرُ الحاضِرُ»، فقر حاضر، طلب حوائج از مردم است و نقطه‌ مقابل که غنای حاضر است، این است که انسان بتواند امورش را خودش برآورده سازد و به مردم نیازمند نباشد. مراجعه نکردن یا کم مراجعه کردن به دیگران، غنای حاضر است.

ان‌شاءالله زندگی‌تان همیشه قرین برکت باشد و خدای متعال هیچ وقت شما را به فقر مبتلا نکند و از رهگذر تقوایی که دارید، برکاتش را بر شما نازل سازد؛ چه اینکه فرمود: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ؛[15] و اگر مردم شهرها ایمان آورده و به تقوا گراییده بودند، قطعاً برکاتی از آسمان و زمین برایشان می‌گشودیم».

 



[1]. آل عمران: ۶۱.

[2]. سید نورالله حسینی مرعشی در سال ۹۵۶ق در شهر شوشتر از شهرهای خوزستان به دنیا آمد. نسب وی به امام زین العابدین (علیه السلام) می‌رسد. پدر او «سید شریف‌الدین»، از علمای بزرگ عصر خود بود. قاضی نورالله به علت نگارش کتاب إحقاقُ الحَقّ و إزهاقُ الباطِل مشهور به احقاق الحق، شهید شد.

[3].  شوشتری این کتاب را در دفاع از تثبیت ولایت و امامت امیرمؤمنان (علیه السلام) و تبیین اندیشه‌های کلامی شیعه و در ردّ کتاب ابطال نهج الباطل و اهمال کشف العاطل نوشتۀ فضل الله بن روزبهان عالم بزرگ شافعی نوشته است. علامه مجلسی درباره این کتاب گفته است: لازم است هر شیعه‌ای نسخه‌ای از این کتاب را داشته و از آن استفاده نماید.

[4]. محمد رشید رضا (۲۳ سپتامبر ۱۸۶۵ ـ ۲۲ اوت ۱۹۳۵) از اولین اسلام‌گرایان سلفی بود که اندیشه‌هایش بر اسلام‌گرایان سده بیستم مؤثر بود و بر فلسفه سیاسی ایجاد دوباره خلافت اسلامی تأثیر گذاشت. تفسیر المنار، در دوازده جلد (از ابتدای قرآن تا آیه ۵۲ سوره یوسف)، مهم‌ترین اثر او است. رشید رضا دشمنی شدیدی با اهل بیت و شیعیان داشت که در جای‌جای تفسیرش مشهود است.

[5]. بخش نجران، با هفتاد دهکده تابع خود، در نقطه مرزی حجاز و یمن قرار گرفته است. در آغاز پیدایش اسلام این نقطه، تنها نقطه مسیحی‌نشین حجاز بود که مردم آن به عللی، از بت‌‌پرستی دست کشیده و به آیین مسیح گرویده بودند.

[6]. مولوی، مثنوی معنوی، دفتر ششم، بخش ۱.

[7]. حاکم نیشابوری، المستدرک على الصحیحین، ج۲، ص۴۵۱، ح۳۵۵۸.

[8]. کلینی، کافی، ج2، ص267.

[9]. همان، ص359.

[10]. پيامبر خدا (صلى‏ الله ‏عليه و ‏آله) فرمودند: «كادَ الفَقرُ أن يَكونَ كُفرا؛ نزديك است كه فقر، به كفر انجامد». همان، ص307.

[11]. «فقر، (مايه) سيه‌رويى در هر دو جهان است». ابن ‌ابی ‌جمهور، عوالي اللئالي، ج1، ص40.

[12]. بِیْنَ الطُّلوعِیْن، فاصله زمانی میان دمیدن صبح صادق و طلوع آفتاب است. اشتغال به تعقیب بعد از نماز صبح تا برآمدن آفتاب و دعا کردن در بین الطّلوعین از مستحبات مؤکّد است. خوابیدن، آمیزش کردن و نیز اشتغال به کسب‌ وکار در این وقت، کراهت دارد. ر.ک: حر عاملی، وسائل الشیعة، ج۶، ص458 و 496 و ج7، ص67 و ج20، ص125؛ محمدحسن نجفی، جواهر الکلام، ج۲۲، ص۴۵۶.

[13]. کلینی، كافى، ج5، ص88.

[14]. ابن شعبه حرانی، تحف العقول، ص٢٧٩. 

[15]. اعراف: 96.



لطفاً نظر خود را درباره این مطلب بنویسید:
نام :


پست الکترونیکی :

کد تصویر:

نظر شما : *