«وَ نَعُوذُ بِکَ مِنْ شَمَاتَهِ الْأَعْدَاءِ وَ مِنَ الْفَقْرِ إِلَى الْأَکْفَاءِ وَ مِنْ مَعِیشَهٍ فِی شِدَّهٍ».
موضوع بحث ما، دعای هشتم صحیفهی مبارکهی سجادیه بود. در گزارش مضامین این دعای نورانی، به این جمله رسیدیم: «وَ مِنْ مَعِیشَهٍ فِی شِدَّهٍ». آنچه اینجا مطرح شده، این است که ما از زندگی در دشواری به خدا پناه میبریم.
معیشت به معنای زندگی است که همهی ما این معنا را درک میکنیم. شدت هم به معنای دشواری است و نقطهی مقابل آن فرج است که به معنای گشایش و راحتی است. حضرت سجاد (علیه السلام) میگویند: خدایا ما از زندگی در سختی و دشواری به تو پناه میبریم. حال ببینیم منظور ایشان چیست.
نوش دنیا بینیش نیست
طبع زندگی دنیایی، آمیختگی «شدت و فرج» یا «عُسر و یُسر» با یکدیگر است. خدای متعال دنیا را اینگونه خلق کرده است. حضرت امیر المؤمنین (علیه السلام) در نهج البلاغه فرمودهاند: «فَخَلَطَ حَلالَها بِحَرامِها، وَ خَيْرَها بِشَرِّها، وَ حَياتَها بِمَوْتِها وَ حُلْوَها بِمُرِّها».[1] خدا حلال و حرام، و خیر و شر، و مرگ و زندگی، و تلخی و شیرینی را در دنیا با یکدیگر آمیخته است؛ لذا سلامت و بیماری، جوانی و بیماری و... با هم دیده میشود. به همین علت خدای متعال، دنیا را به صورت خالص برای دوستان خود نداسته و از دشمنان خود هم دریغ نکرده است: «لَمْ یُصْفِهَا اَللَّهُ تَعَالَى لِأَوْلِیَائِهِ وَ لَمْ یَضِنَّ بِهَا عَلَى أَعْدَائِهِ».[2] دنیا اسفل السافلین و متاعی با مدت کوتاه است.
کسی مثالی را به شعر در مورد زندگی دنیا بیان کرده که مرحوم نراقی (اعلی الله مقامه الشریف) آن را در کتاب طاقدیس آورده است. کتاب طاقدیس، یک کتاب شعر به سبک مثنوی مولوی است که پر از حکمت و نکته است. مرحوم نراقی از عالمان بزرگ و مفاخر شیعه است که خودش و پدرش از علمای برجستهی علم اخلاق هستند. کتاب شریف معراج السعادهی ایشان شناخته شده است. این کتاب تلخیص و فارسیشدهی جامع السعادات است که متعلق به پدر ایشان است. ما در بین علمای بزرگ، پدر و پسرهای خیلی جالبی داریم؛ از جمله همین دو بزرگوار و از جمله محمدباقر و محمدتقی مجلسی یا صدوقیْن. مرحوم نراقی در کتاب طاقدیس، یک مثال میزند که حال کسی را که در دنیا زندگی میکند، به ما نشان میدهد. خلاصهی مطلب این است که کسی در بیابان، شیری او را دنبال کرده است و او از ترس شیر به یک چاه پناه میبرد. یک ریسمان سیاه و سفید به سمت داخل چاه آویخته و او این ریسمان را میگیرد و وارد چاه میشود و در میانهی چاه، پایش را بر دیوارهی چاه قرار میدهد. نگاه او به ته چاه میافتد و میبیند که یک افعی آن پایین هست. این وسط که قرار گرفته، متوقف بین دو خطر ـ شیر در بالا و مار در پایین ـ است. این وسط ناگهان متوجه میشود که در همانجا زنبورها لانهگزینی کرده و عسل تولید کردهاند. خوشحال میشود و شروع به خوردن عسل میکند! هر دفعه که انگشت به سمت عسل میبرد، یک نیش هم میخورد و نوشش بینیش نیست؛ اما از خوردن عسل دست برنمیدارد. در این بین یک موش صحرایی شروع به جویدن ریسمان میکند؛ ولی آن شخص به آن موش توجهی ندارد.
مرحوم نراقی میگوید انسان در دنیا اینگونه است. وسط چاه است که یک طرفش اجل است (موش) و طرف دیگرش قبر (شیر). حال ببینید کسی که به دنیا اشتغال پیدا کرده و احساس خوشی دارد، چگونه کسی است؟! او در هر بهرهبرداری خود یک نیش هم میخورد، اما توجهی نمیکند. انسان دنیادوست، هم شیر، هم مار، هم موش و هم ریسمان را فراموش کرده و کاملاً غافل است. عسل خاکی همراه با نیش را میخورد و مجذوب دنیا شده است.
قرآن به ما گوشزد میکند که: «مَتَاعُ الدُّنْيَا قَلِيلٌ؛[3] برخورداری [از این] دنیا اندک است». متاع دنیا خیلی کم و اندک است؛ هم مدتاً، هم شدتاً و هم قیمتاً.
مؤمن بر سختیهای دنیا غلبه میکند
آمیختگی فرج و شدت و عسر و یسر، طبع دنیا است و دشواریها و فراز و فرودها هم جزء ذات زندگی است. معیشت که همان زندگی دنیوی است، با شدت آمیخته است.
مؤمن از رهگذر ایمان خود و ارتباطش با خدای متعال و فراخی روح و ظرفیت ایمانیاش، بر شدتهای عادی زندگی غلبه میکند و سختیها نهتنها برای او تهدید نیستند، بلکه فرصت هستند؛ زیرا ایمان او باعث میشود که این فراز و نشیبها برای او اذیتکننده و بازدارنده نباشد، و حتی پیشبرنده و بیدارکننده باشد. یکی از چیزهایی که از متن ایمان تراوش میکند، صبر است و انسان مؤمن، صابر است. صبر او باعث میشود که امور را مدیریت کند و از نظر روحی و روانی و قلبی و تدبیری، بر شرایط پیرامونش مسلط شود. توکل و حسن ظن او به خدای متعال، و صبر او که همگی محصولات ایمان هستند، باعث میشود بر دشواریها مسلط شود و آنها را به فرصتهایی برای کامیابی معنوی تبدیل کند. این نوع مواجههی انسان مؤمن با سختیها است.
پناه بردن به خداوند از سختیهای جانکاه
تا اینجا روشن شد که شدت و دشواری متن زندگی، چیزی نیست که انسان بخواهد از آن به خدای متعال پناهنده شود. پس چه قسم از دشواریها است که امام از آنها به خدا پناه میبرند؟!
آنها دشواریهایی هستند که بازدارنده از سیر تکاملی انسان، طاقتسوز و آسیبزننده، و به عبارتی تولیدکنندهی همّ و غم است و برای انسان، اشتغال جسمی و معنوی و فکری و روانی و ذهنی ایجاد میکند؛ به گونهای که شخص نتواند به مأموریت اصلی زندگی خود در دنیا به شایستگی بپردازد. مأموریت اصلی ما بندگی حضرت حق است و باید به آن اشتغال داشته باشیم؛ اما برخی از گرفتاریها و شدتها در زندگی پیش میآید که انسان را از کار اصلیاش که بندگی و سیر کمالی به سوی حضرت حق است، بازمیدارد. از این موارد باید به خدای متعال پناه برد.
این جنس از شدت، هم مادی و هم غیرمادی است. ما نمونههای مادیاش را در چند فراز قبلی گفتیم؛ از جمله «فقدان الکفاف» و «فقر الی الاکفاء» و... انسان گاهی در زندگی به شرایط چالشبرانگیز و فقر مادی دردسرساز دچار میشود یا کمبود امکاناتی که او را به اشتغال ذهنی و قرض و وام و مصیبت و مراجعه به این و آن و تخفیف شخصیت و... وادار میسازد. از اینها باید به خدای متعال پناه برد.
امام (علیه السلام) در اینجا این دشواریهای بازدارنده را توسعه میدهند و مواردی اعم از آنچه گفتهشده را اضافه میکنند.
پس مشکلاتی است که سازمان زندگی و عیش را به هم میریزد و دین و ایمان انسان را در معرض خطر قرار میدهد. ما از آن موارد به خدا پناه میبریم.
از ساختار جملهی «وَ مِنْ مَعِیشَهٍ فِی شِدَّهٍ» روشن میشود که منظور زندگیای است که در متن شدت قرار گرفته و شدت آن را محاصره و بر آن غلبه کرده است. جمله میخواهد این را بیان کند؛ و الّا شدت در کنار فرج، جزء طبع زندگی است.
مصادیق سختیهای طاقتفرسا در زندگی
۱. یک نمونه، مشکلات مادی بود که در دو جملهی قبلی بیان شد.
۲. نمونهی دیگر، مشکلات جسمی و بیماریهای خاص و سخت است؛ از قبیل نقص جسمانی یا دردهای شدید که قرار را از انسان میگیرد. این نوع مریضیها در زمان ما کمی زیاد شده است. برخی بیماریها در متن زندگی، در کنار سلامتی است که پیشبرنده هم هست؛ اما برخی بیماریها نظیر سرطان، دردها و مشکلات و فغانها و فریادها و بیخوابیها را در پی دارد که نهتنها زندگی خود شخص، بلکه زندگی خانوادهاش را نیز به تاراج میبرد.
۳. مورد دیگر، تنگناها و فشارهای روانی است؛ نظیر ترسهای پیشرفته، فوبیها، اضطرابها و افسردگی. جسم به حسب ظاهر سالم است، اما چنان از نظر روانی در هم پیچیده میشود که فلج است. این هم از جمله مشکلاتی است که در روزگار ما خیلی شایع است. خیلی وقتها شخص مبتلا، برای راحتی خود دست به خودکشی میزند.
۴. نمونهی دیگر، تنگناهای ناشی از زندگی در حکومت طاغوتی است که فضای ناامن برای مؤمنین ایجاد میکند. این مورد را قبلاً ذیل واژهی سلطان توضیح دادیم.
۵. مورد دیگر، سختیهای ناشی از مشکلات محیطی است. ممکن است انسان گاهی در محیطی زندگی کند که طاغوتی نیست و بلکه یاقوتی است، اما باز هم ناامن است؛ مثلاً انسان در محلهای زندگی میکند که از در و دیوار آن ناسازواری میریزد؛ نظیر همسایههای بد و چشمهای ناپاک. زندگی در چنین مکانی باعث میشود انسان هر روز احساس تلخکامی کند.
۶. نمونهی دیگر، یار ناسازگار در زندگی است. جهنم دنیایی، این است که انسان در زندگی خود به همسر ناسازگار مبتلا شود. نمونههایی دیدهام که زوجین شبانهروز تقاضای مرگ میکنند و حتی امکان طلاق هم نیست. برخی دنبال خیالات و زندگی رمانتیک هستند. اما تا وارد زندگی میشوند، ناخوانی سلیقه رخ میدهد؛ لذا قهر میکنند و تقاضای طلاق میدهند. ناهمخوانی سلیقهها جزء طبع زندگی است و اتفاقاً زندگی را قشنگ میکند، اما برای برخی آدمهای ناصبور و تربیتنشده، شکننده است. ناسازگاری زندگی را جهنم میکند.
با نگاه به زندگی خود و دیگران، میتوان نمونههای دیگری از مشکلات جانکاه یافت. در مجموع همهی چیزهایی که نفس شخص را بند میآورد و برای او همّ و غمّ فوقالعاده ایجاد میکند، از مصادیق مشکلاتی است که باید از آنها به خدا پناه برد.
پیشگیری و مدیریت معضلات زندگی
این شدتها دارای عوامل شناخته و ناشناخته، قابل مدیریت و غیرقابل مدیریت هستند. گاهی عوامل مشکلات را میشناسیم که قابل برنامهریزی است. گاهی هم با آنکه میشناسیم، غیرقابل مدیریت است. از این جهت خیلی متنوع هستند. در هر یک از این موارد، «نَعوذُ بِکَ» معنای خاص خودش را پیدا میکند.
شدتهای حاصل از سوءتدبیر و سوءعمل و سوءخُلق و سوءفکر ـ که به نظر، همهی موارد قبلی به همین مورد برمیگردد ـ بازدارنده و شکننده هستند و ایمان و دین انسان و عیش حقیقی را به مخاطره میاندازند. اینها، هم قابل پیشگیری هستند و هم قابل معالجه. تا زمانی که پیش نیامدهاند، انسان میتواند با حسن تدبیر و حسن عمل و حسن خلق و حسن فکر، پیشگیری کند. اگر پیشگیری نکردی و پیش آمد، تقصیر خودمان است. به تعبیر قرآن: «وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصيبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَيْديکُمْ؛[4] و هر [گونه] مصیبتی به شما برسد، به سبب دستاورد خود شما است». اگر هم یک وقت معضلی پیش آمد، انسان میتواند آن را درمان کند. مثلاً با حسن تدبیر آنها را درمان کند و در بسیاری موارد، یکی از مصادیق حسن تدبیر، هجرت است. کسانی که ترس از هجرت و ترک موطن دارند، مشکلات فراوانی برایشان پیش میآید.
در هر موردی به حسب خود، حسن تدبیر، معنای خاصی پیدا میکند.
یک سری موارد هم هست که عوامل ناشناخته یا شناختهشدهی غیرقابل مدیریت دارد. نظیر برخی بیماریها که آن را میشناسند، اما میگویند نمیشود برای آن کاری کرد. برخی از ناامنیهای محیطی هم از این قبیل هستند و اگر در زندگی انسان پیش بیاید، خیلی اذیتکننده و دشوار است.
دعایی بیدارکننده برای نجات از مهلکات
ما معمولاً سالی سه شب به دعای جوشن کبیر مراجعه میکنیم، ولی در سایر ایام سال آن را فراموش میکنیم. من میخواهم پیشنهاد دهم به دعای جوشن صغیر در کتاب شریف مفاتیح مراجعه کنید. من هر وقت به نجف اشرف مشرّف میشوم، کنار قبر مطهر نورین نیّرین، یعنی محدث نوری و محدث قمی میایستم. ما باید آنها را خیلی دعا کنیم که دعاهای ائمه (علیهم السلام) را به ما رساندهاند.
شأن نزول دعای جوشن صغیر، نجات از خطرها و تهدیدهای بزرگ است. امام کاظم (علیه السلام) وقتی طاغیهی زمانشان میخواست حضرت را احضار کند، این دعا را میخواندند. این به لحاظ آثار خاص این دعا است، اما من به جهت دیگری پیشنهاد کردم مراجعه کنید. یکی آنکه بعد از خواندن این دعا تازه میفهمید چه بلاها و مصیبتها و گرفتاریهایی بوده که سمت شما آمده و خدا آنها را از شما دور کرده است. آن وقت زبان به حمد باز میکنید. ممکن بود من الان از درد به خود بپیچم یا زیر تیغ یا انواع شکنجهها باشم. این دعا از دعاهای بیدارکننده و شکرآفرین و پیشبرنده است. به تو میگوید که خدای متعال تو را از چه مصیبتهایی نجات داده است.
این پناهندگی به خدا در مورد مصیبتهایی که علت ناشناخته دارند یا غیرقابل مدیریت هستند، به معنای پناه بردن به خدا قبل از وقوع این مصیبتها است؛ و چه حصنی استوارتر و محکمتر و قویتر از لطف حضرت حق و کرامت و عنایت و فضل او. «نَعوذُ بِکَ» در بخش دوم به معنای پناه بردن حقیقی به خدای متعال است.
علت اصلی ایجاد تنگنا در زندگی
آیهی 124 سورهی مبارکهی طه از مصادیق بحث ما است. خدای متعال در این آیه، یکی از علتهای اصلی ابتلا به تنگناهای نفسگیر در زندگی را معرفی میکند و میفرماید: «وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكًا؛ و هر كس از ياد من دل بگرداند، در حقيقت زندگى تنگ [و سختى] خواهد داشت». این از آیاتی است که به ما قاعده میدهد. برخی آیات قرآنی قاعده میدهند و روی آن قاعده، میشود صدها فرع استخراج کرد. آیه به صورت موجبهی کلیه بیان میدارد که هر کس از یاد من رویگردان شود، به طور قطعی و حتمی و بدون تردید، زندگی نکبتبار و پر از شدت و سختی خواهد داشت. کلمهی «ضنک» به معنای تنگنا و خفقان است.
مثال واضح معیشت ضنک، قبر و فشار قبر است. انسان را آن زیر میاندازند و خاک روی او میریزند. گاهی اوقات زندگی چنین حالتی پیدا میکند. در ادامهی آیه، پردهی بعدی کنار میرود و آن پردهی قیامتی است: «وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَى». چنین کسی را در قیامت هم کور محشور میکنیم. ویژگی قیامت، تماشا کردن است و پردهها برای دیدن کنار میرود؛ اما این انسان در روزی که روز دیدن است، کور میشود. اعتراض میکند و میگوید: «رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمَى وَقَدْ كُنْتُ بَصِيرًا؛[5] چرا مرا نابينا محشور كردى با آنكه بينا بودم؟». جواب خدا خیلی سنگین است: «كَذَلِكَ أَتَتْكَ آيَاتُنَا فَنَسِيتَهَا وَكَذَلِكَ الْيَوْمَ تُنْسَى؛[6] همانطور كه نشانههاى ما بر تو آمد و آن را به فراموشى سپردى، امروز همانگونه فراموش مىشوى». از «كَذَلِكَ الْيَوْمَ تُنْسَى»، مجازاتی بالاتر نداریم. اینجا کسی مثل حضرت آقای حقشناس را میخواهد که بفهمند این آیه چه میگوید! اگر میفهمیدیم، اینطور آسوده زندگی نمیکردیم. محل کلام بخش اول است که میگوید اگر کسی از یاد خدا رویگردان شود، روی خوش در زندگی نخواهد دید.
شاید در ذهن شما این پرسش پیش آید که ما خیلیها را میشناسیم که کاری به خدای متعال ندارند و اعراض از ذکر دارند، اما خیلی خوش هستند و ویلا و عیش و نوش و... دارند؛ پس این آیه چه میگوید؟!
در این باره دو پاسخ داده شده است. یک پاسخ این است که بعضی مفسرین گفتهاند معیشت ضنک برای برزخ است، چنانکه قسمت آخر آیه برای قیامت است. یکی از آیاتی که برای اثبات برزخ به آن استناد میشود، همین آیه است. این عده میگویند کلمهی معیشت را به معیشت دنیایی تفسیر نکنید؛ چراکه به عیش برزخی اشاره دارد. کسانی که از یاد حق رویگردان شدند، از لحظهای که میمیرند، فشار قبر و تنگنا دارند.
پاسخ دوم از مرحوم علامه طباطبایی است. ایشان معیشت ضنک را به زندگی دنیا تعبیر میکنند و میگویند: اینها در دنیا سختی میکشند و این تنگنا را میبینند. علامه میگوید: آنکه از خدای متعال رویگردان شد، چیز دیگری غیر از همین دنیا ندارد و تعلق خاطر او فقط به دنیا خواهد بود. آن وقت دنیا همان کاری را میکند که باید بکند؛ یعنی وقتی به دنیا رو آورد، هیچگاه به آرامش نمیرسد و هر چه جلوتر میرود، فضا برای او تنگتر میشود و اضطراب و ترس بیشتری دارد. ترس از دست دادن دنیا و مرگ مدام به سراغ آنان میآید و نمیتوانند از آن فرار کنند. خدا میداند که مرگ چه کابوسی برای این بیچارهها است! انسان هیچوقت با دنیا به رضایت قلبی نمیرسد و قلب انسان فقط در پرتو ذکر الله به آرامش میرسد. اینها در ظاهر خوشیهایی دارند، اما پرده را کنار بزن و ببین که چه مصیبتهایی دارند.
این بیان پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) است که فرمودند: «مَنْ أَصْبَحَ وَ الدُّنْیَا أَكْبَرُ هَمِّهِ فَلَیْسَ مِنَ اللَّهِ فِی شَیْءٍ وَ أَلْزَمَ قَلْبَهُ أَرْبَعَ خِصَالٍ هَمّاً لَا یَنْقَطِعُ عَنْهُ أَبَداً وَ شُغُلًا لَا یَنْفَرِجُ مِنْهُ أَبَداً وَ فَقْراً لَا یَبْلُغُ غِنَاهُ أَبَداً وَ أَمَلًا لَا یَبْلُغُ مُنْتَهَاهُ أَبَدا».[7] اگر کسی بزرگترین همّ او دنیا شد، نزد خدای متعال هیچ جایگاهی ندارد و خدای متعال دل او را قرین چهار ویژگی میکند: اول: همّی که از او هرگز جدا نمیشود؛ دوم: درگیری که از آن رهایی ندارد؛ سوم: فقری که هیچ غنایی پشت سر آن نیست که همان حرص باشد؛ چهارم: امل و آرزویی که هیچوقت به آن نمیرسد.
در دعای هفتم صحیفه سجادیه،[8] به خداوند چنین عرضه میداریم: «وَ قَدْ نَزَلَ بی یا رَبِّ مَا قَدْ تَکأَّدَنِی ثِقْلُهُ، وَ أَلَمَّ بیمَا قَدْ بَهَظَنِی حَمْلُهُ؛ بلایی بر من فرود آمده که سختی و سنگینی آن مرا در هم شکسته و گرفتاریهایی بر من حملهور شده که تحملش برای من دشوار است». دعای هفتم صحیفه از جمله دعاهایی است که انسان میتواند به وسیلهی آن، هم به عنوان پیشگیری و هم به عنوان درمان به خدا پناه ببرد.