متن شرح دعای چهل و دوم صحیفه سجادیه، جلسه «۱۰» 1396/1/28


پیوند های مرتبط »
فایل pdf
متن شرح دعای چهل و دوم صحیفه سجادیه، جلسه «۱۰»
آنچه ما را به مقصد می‌رساند، تبعیت است؛ یعنی انسان مهیا شود تا پیروی کند و دل و فکر و جان خود را به قرآن کریم بسپارد. این تبعیت، راهگشا و غایت است. اگر انسان به مقام تبعیت برسد، به حقیقت هدایت قرآنی دست یافته است.

«وَ كَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ عِنْدَ خَتْمِ الْقُرْآنِ: اللَّهُمَّ إِنَّكَ أَعَنْتَنِي عَلَى خَتْمِ كِتَابِكَ الَّذِي أَنْزَلْتَهُ نُوراً، وَ جَعَلْتَهُ مُهَيْمِناً عَلَى كُلِّ كِتَابٍ أَنْزَلْتَهُ، وَ فَضَّلْتَهُ عَلَى كُلِّ حَدِيثٍ قَصَصْتَهُ.  وَ فُرْقَاناً فَرَقْتَ بِهِ بَيْنَ حَلَالِكَ وَ حَرَامِكَ، وَ قُرْآناً أَعْرَبْتَ بِهِ عَنْ شَرَائِعِ أَحْكَامِكَ وَ كِتَاباً فَصَّلْتَهُ لِعِبَادِكَ تَفْصِيلًا، وَ وَحْياً أَنْزَلْتَهُ عَلَى نَبِيِّكَ مُحَمَّدٍ ـ صَلَوَاتُكَ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ـ تَنْزِيلًا. وَ جَعَلْتَهُ نُوراً نَهْتَدِي مِنْ ظُلَمِ الضَّلَالَةِ وَ الْجَهَالَةِ بِاتِّبَاعِهِ، وَ شِفَاءً لِمَنْ أَنْصَتَ بِفَهَمِ التَّصْدِيقِ إِلَى اسْتِمَاعِهِ، وَ مِيزَانَ قِسْطٍ لَا يَحِيفُ عَنِ الْحَقِّ لِسَانُهُ، وَ نُورَ هُدًى لَا يَطْفَأُ عَنِ الشَّاهِدِينَ بُرْهَانُهُ، وَ عَلَمَ نَجَاةٍ لَا يَضِلُّ مَنْ أَمَّ قَصْدَ سُنَّتِهِ، وَ لا تَنَالُ أَيْدِي الْهَلَكَاتِ مَنْ تَعَلَّقَ بِعُرْوَةِ عِصْمَتِهِ».

چه توفیق بزرگی پیدا کرده‌ایم که در فضای این دعای نورانی تنفس می‌کنیم. این دعا، عالَم دیگری دارد و من این را جزء الطاف بزرگ الهی می‌دانم که قبل از رسیدن به ماه مبارک رمضان، فرصت آشتی با قرآن برایمان فراهم شده است. خدای متعال را شاکریم و امیدوارم این چند جلسه که در سایه‌سار این درخت پرثمر و پرشاخ و برگِ دعای 42، فیض و بهره می‌بریم، توجه ما به قرآن کریم بیشتر شده باشد و از رهگذر این کلمات عالیات و جلوه‌های قرآن ناطق، بیش از گذشته، برای ما از قرآن صامت پرده‌برداری شده باشد. باید با همین همت ادامه دهیم و در کلمات امام (علیه السلام) درنگ و تأمل کنیم و دل و جان خود را بدهیم تا بیش از گذشته برای استضائه از انوار قرآن کریم مهیا شویم.

هم، زمان و هم مکان و هم وضعیت یار است. ان‌شاءالله که دست‌به‌دست هم دهیم و از فیض الهی مستفیض و مست فیض شویم.

 

تبعیت از حق، تنها راه نجات

«وَ جَعَلْتَهُ نُوراً نَهْتَدِي مِنْ ظُلَمِ الضَّلَالَةِ وَ الْجَهَالَةِ بِاتِّبَاعِهِ».

آنچه ما را به مقصد می‌رساند، تبعیت است؛ یعنی انسان مهیا شود تا پیروی کند و دل و فکر و جان خود را به قرآن کریم بسپارد. این تبعیت، راهگشا و غایت است. اگر انسان به مقام تبعیت برسد، به حقیقت هدایت قرآنی دست یافته است.

در مورد قرآن ناطق، مسئله به صراحت در خودِ قرآن کریم مطرح شده و فرموده است: «قُلْ إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْكُمُ اللّهُ؛[1] بگو اگر خدا را دوست داريد، از من پيروى كنيد تا خدا دوست‌تان بدارد». شما مدعی هستید که خدای متعال را دوست دارید. اگر راست می‌گویید و صادق هستید، از من تبعیت کنید تا به مرحله‌ای دست یابید که خدا شما را دوست بدارد. کلمه‌ی «فَاتَّبِعُونِی» به یک ادعا یا آرزو اشاره می‌کند. خوش‌بینانه‌اش آن است که آرزو است و بد‌بینانه‌اش آن است که ادعا باشد.

همه‌ی قرآن در واقع مقول قول است و یک «قُل» در تقدیر دارد اما در برخی سوره ها یا آیات، این واژه بیان شده است. آیات مقلقل ـ آیاتی که با قل شروع می‌شود ـ در بر گیرنده‌ی پیام‌های بسیار جدی‌تری هستند. باید برای این آیات حساب ویژه‌ای باز کرد؛ زیرا جای درنگ و تأمل بیشتر است.

در آیه‌ی مورد بحث هم همین‌گونه است. خدای متعال فرموده اگر راست می‌گویید و آرزوی آن را دارید که خدا را دوست بدارید، نشانه‌ی صدق شما، تبعیت است؛ پس از من تبعیت کنید تا حاصلش آن شود که از مقام محبّ اللهی به مقام محبوب اللهی پرواز کنید. «یُحْبِبْكُمُ اللّهُ» محبت خاص است و از قبیل «اللَّهُ يُحِبُّ الصَّابِرِينَ؛[2] خداوند شكيبايان را دوست دارد» و «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ؛[3] خداوند توكل‏كنندگان را دوست مى‌دارد» و امثال آنها است. راه ورود به دایره‌ی محبت خدای تعالی، تبعیت از پیامبر اسلام معرفی شده است. این تبعیت، جان کلام است و همه‌چیز به آن برمی‌گردد.

 

تبعیت، مقامی که هر کسی به آن نمی‌رسد

در این دعای نورانی، امام (علیه السلام) ما را در همین افق، ذیل شاخص برجسته قرار می‌دهد که عبارت از تبعیت قرآن کریم باشد. خواندن، تفکر و انس با قرآن مقدّمه‌ی تبعیت است. در مورد انسان کامل، این تبعیت با یک تعبیر زیبا، یعنی تشیّع بیان شده است: «شیعَتُنا مَن شَیَّعَنا وَ تَبعنا فی أعْمالِنا؛[4] شیعیان ما کسانی هستند که در اعمال و رفتار از ما پیروی می‌کنند». گام برداشتن پشت سر کسی، تشییع است؛ همان‌طور که در مورد جنازه، تشییع جنازه می‌گویند. شیعه بودن مقام بسیار والایی دارد و اصلاً قابل مقایسه با مقام محبت نیست. خیلی‌ها محب علی ابن ابیطالب (علیه السلام) هستند؛ اما از شیعه بودن دور هستند. افراد بسیاری محب قرآن، اهل تلاوت، حفظ و تحقیق در قرآن هستند، ولی به نقطه‌ی تبعیت نرسیده‌اند.

کسانی که تبعیت می‌کنند، خیلی کم هستند. همان‌طور که شاکران، اندکند: «اعْمَلُوا آلَ دَاوُدَ شُکراً وَقَلِیلٌ مِنْ عِبَادِی الشَّکورُ؛[5] ای خاندان داوود، سپاس به جای آرید، اندکی از بندگان من سپاسگزارند». شکر نعمت قرآن، تبعیت از آن است. این عظیم‌ترین نعمتی است که خدای متعال به بشر عنایت کرده است. تبعیت همان مقام تشیّع است که مقام فوق‌العاده والایی است. هدف این است که انسان به مقام تشیّع و تبعیت برسد؛ خواه در مورد قرآن صامت باشد، خواه در مورد قرآن ناطق.

امام سجاد (علیه السلام) فرموده‌اند: «وَ جَعَلْتَهُ نُوراً نَهْتَدِي مِنْ ظُلَمِ الضَّلَالَةِ وَ الْجَهَالَةِ باتباعِه»؛ آنچه ما را از تمام لایه‌های تاریکی در شبهات و شهوات نجات می‌دهد و راهنمای ما می‌شود و دست ما را می‌گیرد، تبعیت از نور قرآن کریم است.

 

سه ویژگی پیامبران

خدای متعال در ماجرای فرزنددار شدن حضرت زکریا (علیه السلام)، در تعبیر بسیار جالبی می‌فرماید: «أَصْلَحْنَا لَهُ زَوْجَهُ؛[6] همسرش را براى او شايسته كرديم». ان‌شاءالله که خدای متعال، شما را برای همسرانتان و همسرانتان را برای شما اصلاح نماید؛ اگر این اتفاق رخ دهد، امید است که اصلاح نژاد رخ دهد و فرزندان شما، از هر دو شما بهتر شوند. زکریا گفت: خدایا! برای من وارث قرار ده. خدا در جواب فرمود: «أَصْلَحْنَا لَهُ زَوْجَهُ». رحم پاک و شخصیت متعالی خانم است که می‌تواند امانت را به مقصد برساند؛ چه اینکه امام موسی بن جعفر (علیه السلام) ‌فرموده‌اند: «السَّعيدُ مَن سَعِدَ في بَطنِ اُمِّهِ، وَالشَّقِيُّ مَن شَقِيَ في بَطنِ اُمِّهِ؛[7] خوشبخت، كسى است كه در رَحِم مادرش خوشبخت شده و بدبخت، كسى است كه در رَحِم مادرش بدبخت شده است». پدر هم نقش دارد؛ اما در جریان شکل‌گیری بنیان‌های شخصیت، همه‌چیز به مادر برمی‌گردد. خدای متعال در واقع به زکریا جواب داده و خانمش را برای آمدن یحیی آماده کرده است. حضرت یحیی(علیه السلام) خیلی خاص است.

پس از طرح ماجرای زکریا، یک جمع‌بندی در مورد انبیا تقدیم می‌شود و آن اینکه پیامبران: «یُسارِعُونَ فِی الْخَيْرَاتِ؛[8] در كارهاى نيك شتاب مى‌ورزیدند» و «یَدْعُونَنا رَغَباً وَ رَهَباً؛[9] و ما را از روى رغبت و بيم مى‏‌خواندند» و «كَانُوا لَنَا خَاشِعِينَ؛[10] در برابر ما فروتن بودند». با این سه ویژگی می‌توانید بندگان برگزیده را بشناسید.

 

۱. سرعت در کار خیر

مسارعت در خیر، یعنی فرصت‌شناسی، لحظه‌شناسی، معطل نشدن و شتاب گرفتن در امور خیر. همه‌ی سلسله‌ی جلیله‌ی انبیای الهی در کار خیر سرعت داشتند و شتابنده بودند و تنبل، کسل، وارفته، نشسته و قاعد نبودند. در خیر زرنگ و ایستاده و فعال و جدی بودند. خیر را هم که همه‌ی ما می‌دانیم که چیست. پس چرا ما معطل و قاعد و نشسته هستیم؟! اینجا جای ایستادن و نشاط و سرعت است. در قرآن کریم بیان «الْخَيْرَات» آمده و به یک خیر اکتفا نشده است. شما در دعای ماه رجب می‌گویید: «یا مَنْ أَرْجُوهُ لِکُلِ خَیْرٍ»؛ یعنی همه‌ی خیر را از تو می‌خواهم و خیری نباید باشد، مگر من به آن ورود کرده باشم. در ادامه‌ی دعای ماه رجب می‌گویید: «أَعْطِنِی بِمَسْأَلَتِی إِیَّاکَ جَمِیعَ خَیْرِ الدُّنْیا وَ جَمِیعَ خَیْرِ الاخِرَةِ»؛ همه‌ی خیر دنیا و همه‌ی خیر آخرت را از تو می‌خواهم و هیچ‌ خیری نباید جا بماند. از آن طرف در مورد شر می‌گویید: «وَ اصْرِفْ عَنِّی بِمَسْأَلَتِی إِیَّاکَ جَمِیعَ شَرِّ الدُّنْیا وَ شَرِّ الاخِرَةِ»؛ همه‌ی شر های دنیا و شر آخرت را از من دور گردان. می‌گویند در آخرت، شر یکی بیشتر نیست و آن هم دور افتادن از رحمت الهی است. مراتب قرب، متکثر است و جلوه‌های آن در جنات و فردوس، متنوع؛ لذا شما همه‌ی خیر را می‌خواهید تا بتوانید از همه‌ی درهای بهشت وارد شوید. خوش به سعادت کسی که از همه‌ی درها به بهشت ورود داشته و در هر مرتبه‌ای از آن امکان حضور داشته باشد؛ هم در باب المصلین، هم در باب المنفقین، هم در باب المجاهدین و...[11] جالب است که دست خیرات دنیا و آخرت، در دست هم است و از هر خیری در دنیا نصیب ببرید، از ما به ازای آن در آخرت هم بهره‌مند می‌شوید.

مؤمن هوشیار، به تبعیت از انبیای الهی، فرصت نفس کشیدن در دنیا را برای بار یافتن به مقام خیر و مسارعت در خیر استفاده می‌کند و حتی به این بسنده نمی‌کند و پس از مسارعت در خیر، سبقت در خیر می‌گیرد که فرمود: «فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ؛[12] در نيكي‌ها بر يكديگر سبقت جوييد».

پس ویژگی اول سلسله‌ی انبیا این است که در خیرات، سرعت داشتند و به‌صورت جدی و بانشاط، عازم تمام ابواب خیر بودند. این ویژگی پیامبران را از خدای متعال بخواهید.

 

۲. ستایش و نیایش با خداوند

ویژگی دوم پیامبران، این است که اهل دعا هستند. وقتی کسی اهل دعا می‌شود که به مقام فقر نائل شده باشد. هر مقدار که شما از مقام فقر سهم برده باشید، به همان میزان، زبان سر و عقل و دل شما به دعا گشوده می‌شود. این مرتبه آن‌قدر اهمیت دارد که مولا فرمود: اگر به این مقام نرسی، به تو نگاه هم نمی‌کنند، هرچند سرعت و سبقت در خیر داشته باشی. قرآن هم می‌فرماید: «قُلْ ما يَعْبَؤُا بِکُمْ رَبِّي لَوْ لا دُعاؤُکُمْ؛[13] بگو: اگر دعای شما نباشد، پروردگارم هیچ اعتنایی به شما نمی‌کند». باید به جایی برسی که بگویی من می‌آیم، اما به امید آنکه تو مرا ببری؛ وگرنه آمدن من به درد نمی‌خورد، حتی اگر از همه‌ی ابواب خیر وارد شوم. چشم مؤمن به کرم مولا است؛ پس راغب است و چشمش که به خودش می‌افتد ـ چه به دعای خودش و چه به عملش ـ می‌گوید: وای بر من؛ پس راهب است. اینجا ترس او را فرامی‌گیرد که من با این خیرات و اعمال و افکار می‌خواهم به کجا برسم؟! مؤمن، یک قدمش رغبت و یک قدمش رهبت است؛ یک قدمش رجا و یک قدمش خوف است.

 

۳. فروتنی

اما ویژگی سوم پیامبران، «وَكَانُوا لَنَا خَاشِعِينَ؛[14] و در برابر ما فروتن بودند».

اینجا خدای متعال پز می‌دهد. این انسان‌ها فروتن و خاکسار هستند و در وجودشان هیچ من و نیم من و ادعایی وجود ندارد؛ سلم و تسلیم و تابع هستند. یکی از اهل راز در مراتبی که داشت، دو فرشته‌ی الهی را دید که گفتند: ما می‌خواهیم مقام فناء فی الله را به تو نشان دهیم. این آقا که از سالکان اهل اصطلاح نبود و سالک فطری بود، پرسید: فناء فی الله یعنی چه؟! به او گفتند: دو جمله است؛ اول اینکه جز از ناحیه‌ی او چیزی نگویی یعنی ادعا فهم و کمال و... را کنار بگذاری و فقط ببینی او چه می‌گوید. دوم اینکه جز او چیزی نخواهی. آن سالک گفته بود: من یک ربع یا بیست دقیقه در فکر بودم که اینها چه گفتند. بعد از مدتی سکوت سر خود را بلند کرده و به این دو فرشته‌ی نازنین می‌گوید: خب، بعد از آنچه؟ به او گفتند: بقیه‌اش قیل و قال است و خبری نیست! خدای متعال وقتی می‌خواهد نماز مؤمنان را برای ما توصیف کند، می‌گوید: «الَّذِينَ هُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ؛[15] همانان كه در نمازشان فروتنند». خشوع همان نقطه‌ای است که فکر و دل تسلیم و مهیای امر است.

 

رابطه‌ی خشوع و تبعیت

خدای متعال کل احوالات انبیا را در همین سه جمله بیان نموده است. خشوع، شما را به مقام تبعیت مطلق می‌برد؛ چراکه دیگر از خودت، حرف و ادعایی نداری. آنجا است که بارش بهاری آیات الهی که همین انوار الهی است، می‌نشیند.

شخصی به یکی از بزرگان گفته بود: مرا نصیحت و موعظه فرمایید؟ آن شخص بزرگ فقط نگاه می‌کرد و سکوت کرده بود. جلسه به هم خورد، گفتند: آقا شما هیچ نگفتید! گفت: به من نگفتند تا بگویم! من به این آقا نگاه می‌کنم و می‌بینم گوش‌های او صاف است، یعنی بسته است و قصد تبعیت ندارید. اگر قصد تبعیت کردی، در مقام استماع و تسلیم قرار می‌گیری و هر مقدار در مقام تبعیت پیش بروی، به مقام تشیّع نزدیک‌تر می‌شوی تا آنکه به شخصیتی نظیر ابوذر و سلمان تبدیل شوی.

عده‌ای خدمت حضرت رضا (علیه السلام) آمدند و به خادم حضرت گفتند: «نَحْنُ شیعه عَلی ابن أبیطالب»، به دیدار آقایمان آمده‌ایم. حضرت در پاسخ فرمودند: وقت دیدار نیست. حسب روایت، چهل بار این مراجعه تکرار شد تا آنکه آنها ناله‌ای زدند و گفتند: ما بیچاره شدیم، به امام رضا بگو ما را رسوا کردید، با چه رویی به وطن خود برگردیم؟! خادم حضرت، پیام آنان را به امام رساند. آقا دستور داد تشریف‌فرما شوند. وقتی داخل رفتند، حضرت با آنها خیلی سنگین برخورد کرد و در روایت است که آقا از جایشان بلند نشدند. خیلی به آنها سخت گذشت. عرضه داشتند: مگر ما چه گناهی کرده‌ایم که رئوف اهل بیت ما را تحویل نمی‌گیرد و این‌قدر سنگین با ما برخورد می‌کند؟ حضرت فرمودند: شما ادعایی کردید که خیلی بزرگ است! شما می‌دانید که شیعیان حسین چه کسانی هستند؟ «اِنَّما شيعَةُ عَلىٍّ أميرِالْمُؤْمِنينَ (عليه السلام)، اَلْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ سَلْمانُ وَ أبُوذرٍّ وَ الْمِقْدادُ وَ عَمّارٌ وَ مُحَمَّدُ بْنُ اَبى بَكْرٍ؛[16] شيعه اميرمؤمنان على (عليه السلام)، فقط حسن و حسين و سلمان و ابوذر و مقداد و عمار و محمد بن ابى‌بكر هستند». بعد آنها گفتند: ما جزء دوست‌داران حضرت هستیم. آن زمان بود که حضرت آنها را تحویل گرفتند و سلام و روبوسی و... و حتی به آنها هدیه دادند و گفتند: سلام برسانید و حتی به خادم خود فرمودند: چهل بار از در بیرون برو و باز وارد شو و بر اینها سلام کن. این روایت از حقیقت مقام تشیّع پرده‌برداری می‌کند.

 

رعایت پیمان‌ها، یکی از نشانه‌های تبعیت از قرآن

«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ؛[17] اى كسانى كه ايمان آورده‏‌ايد، به قراردادها[ى خود] وفا كنيد». اگر ما فقط به همین فرمان قرآنی عمل کنیم، آثار فراوانی برای شخص خودمان و جامعه‌ی ما دارد. این دستور، یعنی رعایت پیمان، تبعیت می‌خواهد. «أَوْفُوا بِعَهْدِي أُوفِ بِعَهْدِكُمْ وَإِيَّايَ فَارْهَبُونِ؛[18] به پيمانم وفا كنيد تا به پيمانتان وفا كنم و فقط از من بترسيد». کلمه‌ی وفا به معنای پر کردن پیمان و پیمانه است؛ یعنی چیزی کم نگذاری. امان از کم گذاشتن‌ها در عهد رفاقت و عهد زوجیت و عهد پدری و عهد فرزندی و عهد اجاره و... همه‌ی اینها پیمان‌های خدا است که از طریق بنده‌های خدا جلوی شما صف کشیده است. اگر در این پیمان‌ها کم بگذاری، برایت کم می‌گذارند؛ چراکه قرآن گفته است: «وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفِينَ؛[19] واى بر كم‏فروشان». اگر کاری را انجام می‌دهی، وجدانی و عاشقانه و دقیق و متقن قرار بده و از کمیت و کیفیت و مضمون قراردادهای خودت نزن. اگر به همین فرمان قرآنی عمل کنیم، خانواده‌ و جامعه‌ی ما تغییر می‌کند. بیشتر جامعه‌ی ما یا حتی همه‌ی جامعه‌ی ما اگر حافظ قرآن باشند، باز هم آن قرائتی که در قیامت رتبه می‌دهد، تبعیت است.

 

هدایت و شفای حقیقی در قرآن است

«وَ شِفَاءً لِمَنْ أَنْصَتَ بِفَهَمِ التَّصْدِيقِ إِلَى اسْتِمَاعِهِ».

قرآن کریم شفا است. خود قرآن کریم هم تصریح کرده که موعظه و شفا و هدایت و رحمت است، همانجا که فرمود: «يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَتْكُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَشِفَاءٌ لِمَا فِي الصُّدُورِ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ؛[20] اى مردم، به‌يقين براى شما از جانب پروردگارتان اندرزى و درمانى براى آنچه در سينه‏‌ها است و رهنمود و رحمتى براى گروندگان [به خدا] آمده است». قرآن موعظه است، یعنی بیدار می‌کند و امکان ندارد جانت را به قرآن بدهی و تو را بیدار نکند. غفلت‌زدایی کار اول قرآن کریم است. کار دوم قرآن شفابخشی در پستوی شخصیت شما است. برخی از بیماری‌ها مربوط به منطقه‌ی عمیق شخصیت شما می‌شود که از آن به صدر تعبیر می‌شود. این بیماری‌ها در تمام مراتب شخصیت تسری پیدا می‌کند و کل وجود انسان را آلوده می‌سازد.

قرآن شفا است و پس از غفلت‌زدایی، گرفتاری‌ها را پیدا می‌کند و بعد هم بر اساس طب القرآن، آنها را شفا می‌دهد. قرآن عیب‌ها، آسیب‌ها، ارجاس و انجاس را از شخصیت شما دور می‌کند. البته تا اینجا همه‌ی مراحل مقدمه است. قرآن موعظه است، یعنی شما را بیدار می‌کند و سپس موانع را برطرف می‌سازد و تازه شما آماده شده‌ای تا هدایت شوی.

بزرگان می‌گویند در سلسله‌ی مقامات، مرحله‌ی تخلیه و تزکیه و تجلیه داریم. دو مرحله‌ی موعظه و شفا برای تخلیه است و مرحله‌ی هدایت برای تزکیه، و مرحله‌ی رحمت برای تجلیه است. این هدایت خاص که دست شما را می‌گیرد، شما را به کجاها می‌برد؟! آن رحمت، درخشش نام مقدس الرحیم بر قلب مؤمن است و در واقع «سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحيمٍ؛[21] از جانب پروردگار[ى] مهربان [به آنان] سلام گفته مى‌شود» است.

 

نکته‌ای از زیارت رجبیه

در سفر اخیر که محضر حضرت نائب الزیاره‌ی شما بودیم، در یک مرحله تشرّف پیدا کردم و ذکرم این بود: «سَلَامٌ عَلَيْكُمْ بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ؛[22] درود بر شما به [پاداش] آنچه صبر كرديد. راستى، چه نيكو است فرجام آن سراى». این عبارت در زیارت رجبیه نیز آمده است. به برخی دوستان می‌گفتم که حق است انسان فقط به خاطر درک مغز این متن پرفروغ که هدیه‌ی حضرت صاحب العصر و الزمان است، شدّ رحال کند (آماده‌ی سفر شود) و خود را به حرم برساند. این زیارت را در جاهای دیگر هم می‌شود به قصد رجا خواند، اما در واقع برای داخل حرم است که می‌گویید: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَشْهَدَنَا مَشْهَدَ أَوْلِيَائِهِ؛ سپاس خدا را كه ما را در ماه رجب در محضر اوليائش حاضر كرد» و این همان حرم ولیّ خدا است. بعد می‌گویید: «اللَّهُمَّ فَكَمَا أَشْهَدْتَنَا مَشْهَدَهُمْ...؛ خدايا! چنان‌كه ما را به محضر ايشان حاضر نمودى...» و سپس درخواست‌های خود را مطرح می‌کنید. آنجا دارد که این‌گونه به حضرات سلام ‌کنید: «السَّلامُ عَلَيْكُمْ بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ؛ درود بر شما به [پاداش] آنچه صبر كرديد. راستى، چه نيكو است فرجام آن سراى». همه‌ی روضه‌ها و مقاتل ائمه (علیهم السلام)، به‌خصوص روضه‌ی سَرور و سالار شهیدان، در همین کلمه‌ی «بِمَا صَبَرْتُمْ» وجود دارد. هر کس از دوستان ائمه (علیهم السلام) به مقام صبر در ولایت الهیه برسد، این سلام برای او نیز بازتاب خواهد داشت.

این تا پشت در ضریح مطهر بود، اما از آنجا به بعد بیان می‌شود: «سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحيمٍ». سوره‌ی مبارکه‌ی یس نسبت ویژه‌ای با حضرت علی ابن موسی الرضا (علیه آلاف التحیه و الثنا) دارد. چنانچه به حرم رضوی مشرّف شدید، با آن سوره انس داشته باشید.

 

انعکاس اسم «الرحیم» خداوند در قرآن

رحمت بودن قرآن کریم، طلوع اسم مقدس «الرحیم» بر قلب مؤمن است که همان مقام فنا است که در مورد آن صحبت‌ها کرده‌اند. اینها همه هنر قرآن کریم است و ببینید از کجا و برای چه کارهایی آمده است. در این مبعث شریف و سید اللطیف و عنصر العفیف، چه مهمانی برای شما آمده است؟! این تعابیر را در مورد شب مبعث داریم. قرآن با چه مقدّمات، تشریفات و برنامه‌هایی و در چه سلسله‌مراتبی آمده است. از ازل الآزال حرکت کرده و با تشریفات خاصی به دست من و شما رسیده است.

این قرآن اولاً موعظه است و آمده تا ما را بیدار کند و بعد از غفلت‌زدایی، علت شفا است. وقتی کمی خودت را به تو نشان بدهند، آن وقت است که ناله‌ها برمی‌خیزد. تصور کنید که کسی بیهوش بوده و با دشنه‌ها به او ضربه‌ها زده باشند؛ تا زمانی که بیهوش است، خبر ندارد. وقتی به هوش آید، تازه متوجه می‌شود که چه خبر است و تازه درد به سراغ او می‌آید. هنر قرآن این است که انسان را بیدار می‌کند و وقتی بیدار شد، شفاخواه می‌شود. «فَاسْتَشْفُوهُ مِنْ اَدْوائِكُمْ»؛[23] برای دردها و بیماری‌های خود از قرآن شفا بگیرید. دیده‌اید که در مورد برخی سرطان‌ها می‌گویند ریشه پیدا کرده و باید شیمی‌درمانی و پرتودرمانی شود تا ببینیم چه می‌شود کرد. درد وقتی به صدر رسیده باشد، یعنی ریشه پیدا کرده و در این صورت فقط طب القرآن است که پاسخ می‌دهد.

وقتی شفا پیدا کردی، فصل شکفتن و رشد و تعالی آغاز می‌شود و گل فطرت تو می‌شکفد و ان‌شاءالله به بار می‌نشیند و آن وقت نوبت طلوع حضرت رحیم است. اینکه آن، چه مرتبه و چه اتفاق و چه شهد و چه حلاوتی است، من نمی‌دانم که گفته‌اند: چه داند آن‌که اشتر می‌چراند!

قرآن با دست پر به این دنیا آمده است. ابتدا با یک نزول دفعی و سپس در طول 23 سال با تشریفات و شأن نزول، جاری شده و به لسان عربی مبین نوشته شده و در دست من و شما قرار گرفته است. حال باید ببینیم شکر می‌کنیم یا کفران. شکر قرآن کریم، تبعیت از آن است. باید از محکمات تبعیت کرد تا اسرار متشابهات عنداللزوم بر شما آشکار ‌شود.

ان‌شاءالله که خدای تبارک و تعالی من و شما را برای درک شب و روز عجیب مبعث مهیا کند. این شب و روز، خیلی عجیب و بزرگ و باعظمت است؛ شب و روز تولد قرآن کریم است.

 



[1]. آل عمران: 31.

[2]. همان: 146.

[3]. همان: ۱۵۹.

[4]. ورّام ابن ابی فراس، تنبیه الخواطر (مجموعه ورّام)، ص347.

[5]. سبأ: 13.

[6]. انبیاء: 90.

[7]. شیخ صدوق، توحید، ص356.

[8]. انبیاء: 90.

[9]. همان.

[10]. همان.

[11]. برای مطالعه‌ی بیشتر درباره‌ی درهای بهشت و تعداد آن، ر.ک: شیخ صدوق، خصال، باب السبعه.

[12]. مائده: 48.

[13]. فرقان: 77.

[14]. انبیاء: 90.

[15]. مؤمنون: 2.

[16]. شیخ عباس قمی، سفينة البحار، ج4، ص551.

[17]. مائده: 1.

[18]. بقره: 40.

[19]. مطففین: 1.

[20]. یونس: 57.

[21]. یس: 58.

[22]. رعد: 24.

[23]. نهج البلاغه، خطبه 175.



لطفاً نظر خود را درباره این مطلب بنویسید:
نام :


پست الکترونیکی :

کد تصویر:

نظر شما : *