«وَ كَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ عِنْدَ خَتْمِ الْقُرْآنِ: اللَّهُمَّ إِنَّكَ أَعَنْتَنِي عَلَى خَتْمِ كِتَابِكَ الَّذِي أَنْزَلْتَهُ نُوراً، وَ جَعَلْتَهُ مُهَيْمِناً عَلَى كُلِّ كِتَابٍ أَنْزَلْتَهُ، وَ فَضَّلْتَهُ عَلَى كُلِّ حَدِيثٍ قَصَصْتَهُ. وَ فُرْقَاناً فَرَقْتَ بِهِ بَيْنَ حَلَالِكَ وَ حَرَامِكَ، وَ قُرْآناً أَعْرَبْتَ بِهِ عَنْ شَرَائِعِ أَحْكَامِكَ وَ كِتَاباً فَصَّلْتَهُ لِعِبَادِكَ تَفْصِيلًا، وَ وَحْياً أَنْزَلْتَهُ عَلَى نَبِيِّكَ مُحَمَّدٍ ـ صَلَوَاتُكَ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ـ تَنْزِيلًا وَ جَعَلْتَهُ نُوراً نَهْتَدِي مِنْ ظُلَمِ الضَّلَالَةِ وَ الْجَهَالَةِ بِاتِّبَاعِهِ».
امام در مقام ختم قرآن، خطاب به خدای متعال از اینکه حضرت حق او را بر ختم قرآن کریم یاری کرده، در مقام سپاس و شکر برمیآید و این را لطف و فضل الهی میداند.
ختم قرآن، موضوعیت دارد و مورد سفارش و تأکید است؛ زیرا سبب میشود تالی قرآن به فهم مجموعی از کلام الهی دست یابد و اگر این تکرار در زمان مناسب و با آداب و روش صحیح انجام شود، نتیجهاش ترسیم کلی جمال و جلال قرآن کریم در ذهن، دل و جان انسان مؤمن خواهد بود.
ویژگیهای قرآن کریم
«الَّذِي أَنْزَلْتَهُ نُوراً، وَ جَعَلْتَهُ مُهَيْمِناً عَلَى كُلِّ كِتَابٍ أَنْزَلْتَهُ، وَ فَضَّلْتَهُ عَلَى كُلِّ حَدِيثٍ قَصَصْتَهُ». تعبیر نور بسیار باطراوات است و صفت مهیمن حکایت از جنبهی خاتمیت قرآن کریم و تسلط آن بر کتب پیشین دارد.
قبل از قرآن سخنان تازهای از عالم معنا به انسان میرسیده؛ منتها قرآن بر آنها تفضیل داده شده است و ویژگیهای محتوایی خاص خود را دارد؛ چه اینکه کلمهی «حدیث» به تازگی قرآن کریم اشاره دارد.
«وَ فُرْقَاناً فَرَقْتَ بِهِ بَيْنَ حَلَالِكَ وَ حَرَامِكَ، وَ قُرْآناً أَعْرَبْتَ بِهِ عَنْ شَرَائِعِ أَحْكَامِكَ». ویژگی دیگر این کتاب آن است که حق را از باطل، و سره را از ناسره جدا میکند. قرآن، خواندنی است و آمده تا خوانده شود و این خواندن منجر به فهم و عمل شود و به وسیلهی قرآن، شرایع و احکام الهی که متنوع و دستهبندی شده و ناظر به بخشهای مختلف زندگی است، روشن و آشکار شود.
«وَ كِتَاباً فَصَّلْتَهُ لِعِبَادِكَ تَفْصِيلًا، وَ وَحْياً أَنْزَلْتَهُ عَلَى نَبِيِّكَ مُحَمَّدٍ ـ صَلَوَاتُكَ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ـ تَنْزِيلًا». تفصیل میتواند در برابر اجمال باشد؛ بدین معنا که حقیقتی از علم الهی بر قلب پیامبر اکرم (ص) نازل شده و خدای متعال آن را گسترش داده و در کنار هم با چینش مشخص قرار داده تا تبدیل به قرآن کریم شود.
یکی دیگر از اوصاف قرآن کریم، وحی، رمزی و سریع بودن آن است. این حقایق مقدس پنهانی منتقل شده و در سیر تنزیل خود، مرحلهبهمرحله آمده تا به ما رسیده است. تشریفاتی هم انجام شده تا از قلب پیامبر بر زبانشان و از آنجا در قالب کلمات درآید و در اختیار بشر قرار گیرد.
«وَ جَعَلْتَهُ نُوراً نَهْتَدِي مِنْ ظُلَمِ الضَّلَالَةِ وَ الْجَهَالَةِ بِاتِّبَاعِهِ». این کتاب نوری است که میتواند در تاریکیهای متراکم ظاهری و باطنی این عالم، روشنی ایجاد کند. از تاریکیهای نظری با تعبیر جهالت و از تاریکیهای عملی با ضلالت نام برده شده است. قرآن کریم این امکان را برای ما فراهم میکند که در پرتوی درخشش انوارش بتوانیم از این ظلمتکده خارج شویم.
«وَ شِفَاءً لِمَنْ أَنْصَتَ بِفَهَمِ التَّصْدِيقِ إِلَى اسْتِمَاعِهِ». یکی دیگر از ویژگیهای قرآن این است که شفا است و شفا ناظر به درد فکر، روان و روح است. همچنین به دردهای فردی و اجتماعی اشاره دارد. اگر به قصد نسخهیابی و عمل کردن و با نظر به دردها و مشکلات، استماع شود، راهگشا و شفا خواهد بود.
«وَ مِيزَانَ قِسْطٍ لَا يَحِيفُ عَنِ الْحَقِّ لِسَانُهُ». قرآن، ترازویی دقیق است که به هیچ وجه انحراف در آن راه ندارد و عمل، فکر، رفتار، روحیات، اجتماعیات، اقتصادیات و امور فرهنگی ما را وزن میکند و شاخصگذاری میکند. مهمترین ویژگی این میزان آن است که خودت را به قرآن کریم ارائه میکنی تا وزن و قیمت تو را معیّن سازد. قضاوت و نگرش قرآن کاملاً عادلانه است.
«وَ نُورَ هُدًى لَا يَطْفَأُ عَنِ الشَّاهِدِينَ بُرْهَانُهُ». قرآن کریم که از جنس نور است، نوری نیست که گاهی باشد و گاهی نباشد، گاهی روشنی ببخشد و گاهی خاموش شود؛ بلکه همیشه روشن است و نورافشانی میکند، و برهان، حقایق آشکار و استدلالهای خردپسند او بر ما عرضه میشود و به محیط اندیشه، عمل و زیست ما روشنایی میبخشد.
«وَ عَلَمَ نَجَاةٍ لَا يَضِلُّ مَنْ أَمَّ قَصْدَ سُنَّتِهِ». این پرچمی است که راه نجات را به کسی که قصد تبعیت دارد، نشان میدهد. کافی است از این نشان و پرچم تبعیت کنیم.
«وَ لا تَنَالُ أَيْدِي الْهَلَكَاتِ مَنْ تَعَلَّقَ بِعُرْوَةِ عِصْمَتِهِ». قرآن کسی را که به او پیوند خورده است، رها نمیکند. کافی است خودتان را به قرآن برسانید، در این صورت دیگر در مهلکههای زندگی و درههای خطرناک جهالت و ضلالت، هلاک نمیشوید.
اگر کسی به قرآن کریم با این جلال، جمال، حقیقت، شکوه، نورانیت، میزان، علم نجات و عروه الوثقی بودن، ایمان آورد و قلب خود را به آن بسپارد، مقدمهی بهرههای بعدی را فراهم آورده است.
نتایج ایمان آوردن به قرآن کریم
شما با کسی روبهرو هستید که حامل علم، نور و هدایت الهی به سوی شما است و خود او به این حقیقت ایمان آورده است: «آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْهِ مِن رَّبِّهِ؛[1] پیامبر [خدا] بدانچه از جانب پروردگارش بر او نازل شده، ایمان آورده است». رسول و واسطهی پیام، خودش به این کلام ایمان آورده و اولین مؤمن، خودِ او است. سپس به وسیلهی او باب فیض باز شده تا شما هم به خیل مؤمنان به قرآن کریم بپیوندید. به وسیلهی پیامبر عظیمالشأن (ص)، باب ایمان برای سایر بندگان خدا باز شد و در پرتوی ایمان او، سایرین به ایمان به کتاب الهی دست مییابند و از طریق ایمان به این کتاب، به همهی آنچه بر انبیای قبلی نازل شده است نیز ایمان میآورند. پس ایمان به قرآن، ایمان به حقانیت، ظرفیت، هدایتگری، قضاوت عادلانه، معلم و نورافشان بودن آن است. در این کتاب چیزی کم گذاشته نشده و هر چه مورد نیاز است، در اختیار ما قرار گرفته است.
اگر کسی به قرآن، با این ویژگیهایش ایمان آورد، نقطهی آغاز بهرهبرداری از قرآن کریم را به دست آورده است.
امام (علیه السلام) در این دعا، ایمان خود به قرآن کریم را به محضر حضرت حق عرضه میدارد و میفرماید: خدایا! من به نورانیت، مهیمن بودن، تازگی، برتری، آشکارسازی شرایع و احکام، فرقان و نور بودن این کتاب ایمان دارم. این قسمت مقدمهی دعای 42، پیام بسیار زیبایی دارد و امامْ ایمان، نگاه و معرفت خود به قرآن کریم و زیبایی، جمال، کمال و حقانیت آن را ارائه میدهد.
قرآن کریم در حفظ است: «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ؛[2] همانا ما خود قرآن را نازل كرديم و قطعاً ما خود آن را نگاه داريم«. کتابهای قبلی در دسترس تصرفها و تحریفها بودند؛ اما این ذکر محفوظ است و خودمان آن را حفاظت میکنیم. نه دست تتاول انس و نه دست تصرف جن به این کتاب نمیرسد. لذا امکان تحریف، زیاده و جابهجا کردن در آن راه ندارد و کسی نمیتواند حتی یک آیه نظیر آیات آن را ارائه کند.
تلاوت قرآن، لطفی الهی است
امام (ع) در ادامه میفرماید: «اللَّهُمَّ فَإِذْ أَفَدْتَنَا الْمَعُونَةَ عَلَى تِلَاوَتِهِ، وَ سَهَّلْتَ جَوَاسِيَ أَلْسِنَتِنَا بِحُسْنِ عِبَارَتِهِ، فَاجْعَلْنَا مِمَّنْ يَرْعَاهُ حَقَّ رِعَايَتِهِ، وَ يَدِينُ لَكَ بِاعْتِقَادِ التَّسْلِيمِ لِمُحْكَمِ آيَاتِهِ، وَ يَفْزَعُ إِلَى الْإِقْرَارِ بِمُتَشَابِهِهِ، وَ مُوضَحَاتِ بَيِّنَاتِهِ».
در صدر دعا امام (علیه السلام)، ختم قرآن را اعانه و کمک الهی در مورد خودش دانست و فرمود: «اللَّهُمَّ إِنَّكَ أَعَنْتَنِي عَلَى خَتْمِ كِتَابِكَ». اینجا هم این مسئله دوباره مورد تأکید قرار میگیرد؛ اما روی موضوع تلاوت تأکید دارد که یک نوع بازگشت جهت بیان فضل و پردهبرداری از لطف خدا است. اگر کسی به تلاوت آیات قرآنی موفق شد، باید بداند که از لطف حق، امداد ویژهای شامل حال او شده است. امام (علیه السلام) جایگاه تلاوت را تعریف میکند و بعد از تلاوت به رعایت میپردازد و رعایت را هدفگذاری میکند؛ آنهم نه یک رعایت معمولی.
امام میفرماید: به من لطف کردی و یاری تو شامل حال من شد که قرآن را تلاوت کنم و زبان من با زیبایی عبارات قرآن روان شد. این جمله حضرت به مرحلهای از ارتباط با قرآن اشاره دارد که روانخوانی نامیده میشود. کسی که در ابتدای قرآن خواندن است، گیر میکند و زبان او در تلاوت قرآن، روان نیست. در ادامه امام میفرماید: حال که این لطف را در حق من کردهای، لطفی دیگر نیز در حق من داشته باش. بعضیها تا آخر عمر، در خواندن قرآن روان نمیشوند. تعبیر «سَهَّلْتَ» یعنی باید حضرت حق بر بندهاش جلوه کند و تلاوت را برای او روان سازد.
گاهی یک کودک پنج یا شش ساله خیلی روان قرآن میخواند و گاهی یک طلبه که سالها در حوزهی علمیه تحصیل کرده و کتابهای عربی خوانده، در خواندن قرآن روان نیست. مسئله چیست؟! این عنایت الهی است که باعث میشود زبان انسان در خواندن قرآن روان شود. گاهی میبینیم که زبان بر خواندن قرآن روان نیست و برخی طی یک ساعت سخنرانی، یک آیه قرآن هم تلاوت نمیکنند. شما با هر زبانی سخن بگویی، سریع میتوانی با عربی انس بگیری؛ اما باید از سمت شما برخی موانع برطرف شود و همت و عزم و سرمایهگذاری داشته باشید.
تلاوت قرآن یکی از جلوههای بندگی است
شما در تمام نمازها سورهی مبارکهی حمد را تلاوت میکنید. در سورهی مبارکهی حمد، یک قسمت وصف و یک قسمت دعا است. خدای متعال فرموده است: «من سورهی حمد را بین خود و بندهی خودم تقسیم کردهام».[3] قسمت اول وصف حضرت حق به اوصاف جمالیه است و قسمت بعد، دعا است که سهم بنده است. در قسمت دعا میگوییم: «ایّاکَ نَعْبُدُ وَ ایّاکَ نَسْتَعین». کلمهی «نَعْبُدُ» شامل تمام جلوههای عبودیت میشود و البته یک ترکیب کاملاً توحیدی دارد. فقط تو را دوست دارم و فقط به تو توکل میکنم و فقط سپاس تو را بهجا میآورم و فقط تو را میخوانم و فقط به تو اعتماد دارم و... حدود 25 سال پیش مقدمات یک رساله در شرح جلوههای عبودیت در همین آیه آماده کردم. بگذریم... بلافاصله میگوییم: «إِیَّاکَ نَسْتَعینُ»؛ یعنی در تمام این جلوههای بندگی، فقط از تو یاری میخواهم. «نَسْتَعینُ» به «نَعْبُدُ» برمیگردد. کمکی که من از تو میخواهم برای بندگی است که دارای جلوههای خاص خودش است و در واقع، من برای هر جلوهای از جلواتش از تو کمک میخواهم.
ما برای مقام عبودیت خلق شدهایم. یکی از بزرگترین، باشکوهترین، جذابترین و شیرینترین جلوههای بندگی حضرت حق، تلاوت قرآن است و کمتر چیزی به پای آن میرسد. یکی از عباداتی که حق تعالی آن را میپذیرد و به آن پاداش فوری میدهد و تأخیر ندارد، تلاوت قرآن کریم است. اگر خواستید با خدا صحبت کنید، دعا کنید، و چنانچه خواستید خدا با شما صحبت کند، قرآن تلاوت کنید.
در این چرخه که به صورت یک دایرهی کامل ترسیم میشود، نیمدایرهی تلاوت عجیب است. اگر کلام حق را بخوانی و به جمال، جلال، ظاهر، باطن، لطافت و اشارت آن ایمان داشته باشی، به یکی از عالیترین جلوات عبودیت دست مییابی. عبارتها یاری نمیکند که انسان این حس عجیب و غریب و آن پروازها و عنایات و الطاف ویژه را توصیف کند! عنایت داشته باشید که هر چه این جلوه روانتر و زیباتر باشد، به همان میزان نیاز ما به کمک خدای متعال هم بیشتر میشود.
این جلوه از سطح نازلی که قرائت است، شروع میشود و به سطح تلاوت میرسد و سپس به سطح رعایت. با این حال، قرائتهای معمولی نیز تحت اعانت حضرت حق تعالی قرار میگیرد.
جلوههای عبودیت و تلاوت، انسان را تا آنجا میرساند که قرآن را از خود حق تبارک و تعالی میشنود. این شرایط حتی برای ذوات معصومین قابل تحمل نبود و به حسب ظاهر از هوش میرفتند. البته کلمهی از هوش رفتن دقیق نیست؛ بلکه به هوش میآمدند!
این وضعیت در مراتبی پایینتر برای مؤمنان به قرآن و صاحبان انس با قرآن کریم رخ میدهد و منحصر در ولی الله الاعظم نیست؛ چنانکه برای شیخ ما (رضوان الله تعالی علیه)، در کنار خانهی خدا اتفاق افتاد و از هوش رفت. وقتی به هوش آمد، گفت: شنیدم! چه شنید؟! از که شنید؟! همانجا گفت: کار من در این دنیا تمام است و یک هفته بعد از بازگشت، در جلسهی دعای ندبه، حالتی برای او پیدا شد و همانجا جان تسلیم کرد.
در زندگی اهل الله، سطحهای پایینتر از این دیده میشود و کسی که به این مقام رسیده باشد، زیباترین لحظههای زندگیاش، لحظههای قرائت و تلاوت قرآن کریم است. در نماز، در کنار حالت صلوه که از جلوههای عبودیت است، تلاوت و البته دعا هم داریم.
«اللَّهُمَّ فَإِذْ أَفَدْتَنَا الْمَعُونَةَ عَلَى تِلَاوَتِهِ». کمک خدا در دسترس است، اما باید ادب استعانتی داشته باشید. چنانچه ادب استعانت رعایت شود و واقعاً کمک بخواهیم، کمک میشویم و دست ما گرفته میشود و حضرت حق ما را یاری میکند. حال که خدا کمک کرد، زبان ما به خواندن قرآن میچرخد. حالا بالاتر میرویم و حق رعایت را میطلبیم و میخواهیم جزء بندگانی باشیم که ادب محضر قرآن را رعایت میکنند.
تفاوت تلاوت با قرائت
ما در مورد قرآن، هم به قرائت و هم به تلاوت دعوت شدهایم. معمولاً تلاوت را با قرائت مساوی میدانیم، اما بین این دو تفاوت وجود دارد. قرائت مرحلهی پایینتر است و تلاوت، قرائت به علاوهی قصد عمل است.
کلمهی تلاوت نسبت به کتاب اینطور معنا میشود که میخوانیم (قرائت) و قصدمان پیامگیری و عمل است. واسطهی بین این دو، فهم است؛ یعنی ما میخوانیم که بفهمیم و عمل کنیم. قاریان قرآن کم نیستند، اما تلاوتکنندگان قرآن کم هستند؛ مخصوصاً آنان که حق تلاوت را ادا میکنند.
امام سجاد (ع) میفرماید: «فَاجْعَلْنَا مِمَّنْ يَرْعَاهُ حَقَّ رِعَايَتِهِ، وَ يَدِينُ لَكَ بِاعْتِقَادِ التَّسْلِيمِ لِمُحْكَمِ آيَاتِهِ»؛ یعنی از این تلاوت ابتدایی دست ما را بگیر و به یک تلاوت عالی برسان و درجات بالاتری نصیب ما کن.
قرآن میفرماید: «وَالْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا؛[4] سوگند به ماه چون پى [خورشيد] رود». «تلاها» یعنی پشت سر خورشید، ماه میآید و معنای لغوی تلاوت، پشت سر رفتن است. در گذشتهها، یک جزوه در مورد حضرت عباس (ع) نوشتم و اسمش را گذاشتم: «و القمر اذا تلاها». جالب است که در ترتیب ولادتهای ماه شعبان نیز قمر پیوست شمس شده است. این استنباط من نیست، بلکه کلام معصوم (علیه السلام) است.
حضرت تلاوت را برای ما معنی کرد. حق تلاوت وقتی ادا میشود که به مضمون آن عمل کنی، و عمل هم اعم از عمل جوارحی و جوانحی است.
پس معنای تلاوت، خواندن همراه با عزم عمل، پیروی و تبعیت است. یا به تعبیر طلبگی ما، خواندن همراه با قصد عمل است. معنای تلاوت اخص از قرائت است. آیات فراوانی از قرآن کریم به این معنا اشاره دارد. برای مثال این آیه: «إِنَّ الَّذِینَ یَتْلُونَ کِتَابَ اللَّهِ وَأَقَامُواْ الصَّلاةَ وَأَنفَقُواْ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرّاً وَعَلَانِیَةً یَرْجُونَ تِجَارَةً لَّن تَبُورَ؛[5] کسانی که کتاب خدا را میخوانند و نماز برپا میدارند و از آنچه بدیشان روزی دادهایم، نهان و آشکارا انفاق میکنند، امید به تجارتی بستهاند که هرگز زوال نمیپذیرد». تمام آنچه در کتاب است، بین دو کلمهی «دریافت» و «پرداخت» است. دریافت همان «صلوه» و پرداخت همان «زکات» است. در تمام قرآن همیشه این دو کلمه در کنار هم آمده است. مؤمن دستی به سوی حق دارد و دستی به سوی خلق، و دریافتکننده و پرداختکنندهی فعال است.
هر چه در این دریافت و پرداخت قویتر باشی، در مراتب انسانیت بالاتر میروی. چنین انسانی به مقام رجا و تجارتی امید دارد که در آن ورشکستگی وجود ندارد.
پیامبر، آیات قرآن را تلاوت میکند و این نص قرآن است: «رَسولًا مِنكُم يَتلو عَلَيكُم آياتِنا؛[6] رسولی از خودشان که آیاتش را بر آنها میخواند». رسول قرار نیست فقط برای شما بخواند، بلکه پشت سر شما میآید و شما را تربیت میکند تا موفق به تبعیت و عمل شوید.
خود تلاوت هم مراتب دارد. مؤمن همیشه باید به دنبال قلهی آن باشد تا حق تلاوت را ادا کند. اینکه منظور از رعایت چیست، در جلسهی آینده بحث خواهد شد.