متن شرح دعای چهل و دوم صحیفه سجادیه، جلسه «۳۵» 1396/10/28


پیوند های مرتبط »
فایل pdf
 متن شرح دعای چهل و دوم صحیفه سجادیه، جلسه «۳۵»
چیزی که نظم توحیدی در جامعه ایجاد می‌کند و جمع توحیدی فراهم می‌آورد، ولایت و امامت است. با امام، جامعه به امت تبدیل می‌شود و همه‌ی امور به قاعده‌ی امر الله می‌رود و این امر واحد الهی توحیدی، همه‌چیز را جمع و بسامان می‌کند. این رازِ امامت است که انسان را به ابتهاج می‌آورد. قله‌ی این نظم توحیدی را در حکومت امام عصر (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) خواهیم دید؛ زیرا به آن وعده داده شده‌ایم: «وَعَدَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ... وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً يَعْبُدُونَني لا يُشْرِکُونَ بي شَيْئاً؛ خدا به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده‌اند، وعده داده است که حتماً آنان را در این سرزمین جانشین [خود] قرار دهد... و بیمشان را به ایمنی مبدل گرداند [تا] مرا عبادت کنند و چیزی را با من شریک نگردانند». امام همان حضرت عقل است که همه‌چیز را به قاعده و به انتظام می‌آورد.

«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ أَدِمْ بِالْقُرْآنِ صَلَاحَ ظَاهِرِنَا، وَ احْجُبْ بِهِ خَطَرَاتِ الْوَسَاوِسِ عَنْ صِحَّةِ ضَمَائِرِنَا، وَ اغْسِلْ بِهِ دَرَنَ قُلُوبِنَا وَ عَلَائِقَ أَوْزَارِنَا، وَ اجْمَعْ بِهِ مُنْتَشَرَ أُمُورِنَا، وَ أَرْوِ بِهِ فِي مَوْقِفِ الْعَرْضِ عَلَيْكَ ظَمَأَ هَوَاجِرِنَا، وَ اكْسُنَا بِهِ حُلَلَ الْأَمَانِ يَوْمَ الْفَزَعِ الْأَكْبَرِ فِي نُشُورِنَا».

در ادامه‌ی گزارش مضامین چهل و دومین دعای صحیفه‌ی مبارکه‌ی سجادیه، به جمله‌ی «وَ اجْمَعْ بِهِ مُنْتَشَرَ أُمُورِنَا» رسیدیم. در این جمله از خدای متعال می‌خواهیم که به‌وسیله‌ی قرآن پراکندگی کار‌ها و آشفتگی امور ما به انتظام بیاید و نظم پیدا کند و سامان یابد.

کلمه‌ی منتشر از ریشه‌ی نشر است. به ما گفته ‌شده بعد از نماز جمعه: «فَانْتَشِرُوا فِي الْأَرْضِ؛[1] در زمين پراكنده گرديد». پس ما یک جمع و یک نشر داریم.

ملاحظه می‌کنید که از واژه‌ی «أُمُورِنَا» استفاده شده که جمع است. بر هر کار یا شأن از شئون زندگی، امر گفته می‌شود که جنبه‌های فرهنگی و اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و اخلاقی را در بر می‌گیرد. واژه‌ی «نا» اینجا جمع در جمع است و حکایت از زیست اجتماعی دارد؛ اگرچه معمولاً این موارد فردی هم می‌شود و امرِ من یا امرِ تو یا امورِ من و امورِ تو را نیز در بر می‌گیرد.

 

ریشه‌ی آشفتگی و بی‌نظمی

مسئله‌ای که اینجا مطرح می‌شود، آشفتگی و به‌هم‌ریختگی و بی‌نظمی و پریشانی است که حاصل آن، حیات خبیثه می‌شود که نقطه‌ی مقابل حیات طیبه است که با سامان و جمع و نظم حاصل می‌شود. اینکه چه چیزی باعث پریشانی می‌شود، محل بحث است و البته ما قرار نیست وارد تفصیل مطلب شویم. گاهی یک شخص گرفتار تفرقه‌ی شخصیتی و شیزوفرنی و آشفتگی شخصیت است و جنبه‌های مختلف شخصیت او متحد و منتظم نیست. گاهی هم یک جامعه به‌هم‌ریخته و ناهماهنگ و بدون انتظام است. ریشه‌ی پریشانی به آشفتگی فکری یا آشفتگی عملی برمی‌گردد. البته دست این دو عامل در دست هم است و با یکدیگر مبادله دارند و بسیاری از آشفتگی‌های فکری، محصول آشفتگی عملی است و بسیاری از آشفتگی‌های عملی نیز محصول آشفتگی فکری.

از آشفتگی فکری باید به خدا پناه ببریم. ریشه‌ی این نوع آشفتگی، ابتلا به شرک و در کنار آن گناه است. شرک گناه اکبر و ذنب لایغفر است و گناه، منبع آشفتگی فکری و ذهنی و روان‌پریشی است.

 

نقش عقل در انتظام‌بخشی به زندگی

علت ابتلا به چنین وضعیت مخاطره‌آمیزی، ضعف عقل است. چیزی که ذهن ما و سپس روان ما را منتظم و جمع و بسامان می‌سازد، عقل است. عقل شکوفا و فعال و زنده و زلال که از آن به لُبّ تعبیر می‌شود، این انتظام را ایجاد می‌کند. چنین کسی از توحید بهره‌مند است که حاصل آن طهارت فکری است. اگر کسی این ویژگی را داشته باشد، فکر و ذهنش به انتظام می‌آید. چنانچه عقل کسی ضعیف باشد، خیال و وهم بر او غلبه می‌کند و میدان دست وهم و خیال می‌افتد و درنتیجه پریشانی و آشفتگی ایجاد می‌شود. به همین دلیل گفته‌اند در لحظه‌های خوب دعا و اتصال، بهترین چیز، یعنی عقل را از خدای متعال بخواهید. تعبیر دیگری هم وارد شده که از خدا بخواهید عقل شما کامل شود. اگر عقل کامل باشد، انسان دعوت حق را اجابت می‌کند. ذاتِ عقل توحید است و به ساحت قدس ربوبی جذب می‌شود و در این جذبه به توحید نظری و تفکر توحیدی می‌رسد و حاصل آن انتظام ذهنی و انضباط ذهنی و فکری خواهد بود.

وقتی ذهن انسان منضبط و منتظم شود، مبنای حیات طیبه در او شکل می‌گیرد. اگر عقل در میانه‌ی صحنه‌ی شخصیت شما باشد، راه برای شرک عملی و ابتلای به گناه و معصیت بسته می‌شود. اگر عقل در مقر فرماندهی کل قوای شخصیت شما نشسته باشد، شخصیت شما بسامان و فکر شما به‌انتظام و روان شما مرتب می‌شود. در نتیجه منطقه‌ی عمل نیز به نظم می‌آید و تحت نظم توحیدی قرار می‌گیرد و شما ملتزم به حلال الله و حرام الله می‌شوید. حاصل این سبک زندگی، نظم توحیدی در عمل خواهد بود که اسمش بندگی می‌شود.

 

ویژگی شخصیت ناآرام

در نقطه‌ی مقابل آن، شخصیت چندقطبی را داریم که با چند فرمانده روبه‌رو است و مرکز فرماندهی واحد ندارد. مناطق مختلف برای خودشان سر بلند می‌کنند و این باعث فساد و تنازع و درگیری می‌شود. این درگیری درونی، پریشانی نظری و عملی به بار می‌آورد. این همان چیزی است که از آن به شرک تعبیر می‌شود که منبع تمام بدبختی‌ها است. خداوند در قرآن مَثَل جالبی می‌زند و می‌فرماید: «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً رَجُلاً فيهِ شُرَکاءُ مُتَشاکِسُونَ وَ رَجُلاً سَلَماً لِرَجُلٍ هَلْ يَسْتَوِيانِ مَثَلاً؛[2] خدا مَثَلی زده است: مردی است که چند خواجه ناسازگار در [مالکیت] او شرکت دارند [و هر یک او را به کاری می‌گمارند] و مردی است که فقط فرمانبر یک مرد است. آیا این دو در مَثَل یکسانند؟».

بحث، مفصل‌تر از اینها است، فقط می‌خواستم بدانید شخصیتی که امورش منتشر است، آشفتگی درونی و بیرونی دارد. چنین انسانی طعم حیات طیبه را نمی‌چشد و زندگی‌اش، حیات خبیثه خواهد بود.

اگر بخواهیم وضعیت شخصیت چنین فردی را در یک کلمه توصیف کنیم، از کلمه‌ی «ناآرام» استفاده می‌کنیم که در نقطه‌ی مقابل اطمینان است. وقتی عقل سلطان باشد، تمام مناطق شخصیت در مقام بندگی قرار می‌گیرد. خدای متعال به عقل فرمود: «من چیزی بهتر از تو خلق نکردم».[3] شخصیت انسان مطمئن، متحدالمرکز است؛ زیرا عقل تسلیم شرع است. خصوصیت ویژه‌ی چنین شخصی اطمینان و آرامشِ عمیق و ثابت است که نقطه‌ی مقابل بی‌قراری است. برای چنین شخصی همین‌جا مقامِ امن فراهم است؛ چنان‌که قرآن می‌فرماید: «يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الْآخِرَةِ؛[4] خدا كسانى را كه ايمان آورده‌اند، در زندگى دنيا و در آخرت با سخن استوار ثابت مى‌گرداند».

 

شرک، جامعه‌ را متشتت می‌کند

حال فراتر بروید و بحث را اجتماعی کنید. «مُنْتَشَرَ أُمُورِنَا» وقتی جنبه‌ی اجتماعی پیدا می‌کند، شما با جامعه‌ای مواجه می‌شوید که گرفتار بی‌نظمی و تشتت و تفرقه است و هر گوشه‌اش به یک سمت می‌رود. یک طرف امور اقتصادی و یک طرف امور فرهنگی و یک طرف امور اجتماعی و ... است. جامعه چندقطبی شده است و هر قطب، آن را به سمت خودش می‌کشد. این وضعیت هم حاصل همان بحث قبلی است؛ اگر جامعه در حیات اجتماعی‌اش گرفتار شرک شود، به دنبال آن تفرقه ایجاد می‌شود. اهواء متشتته و آراء متفرقه و آرزوهای متزاحم و خواست‌ها و تمایلات متفاوت این وضعیت را ایجاد می‌کند.

در نقطه‌ی مقابل این وضعیت، جامعه‌ی متحد است. رازِ اتحاد در حیات اجتماعی هم ولایت است. ولایت الهی نقطه‌ی کانونی است که همه‌ی امور را منتظم به نظم توحیدی می‌سازد.

 

با ولایت طاغوت، انتظام ایجاد نمی‌شود

ممکن است جامعه‌ای در ذهن بیاید که به حسب ظاهر انتظام دارد، اما انتظامش به ولایت طاغوتی و شیطانی است. باطنِ آن جامعه بی‌نظمی است؛ چراکه اساساً امکان ندارد با ولایت طاغوت، انتظامِ عمیق ایجاد شود. به تعبیر قرآن: «تَحْسَبُهُمْ جَميعاً وَ قُلُوبُهُمْ شَتَّي؛[5] آنان را متحد می‌پنداری، و [لی] دل‌هایشان پراکنده است». وقتی دقیق و عمیق نگاه می‌کنید، می‌بینید که متشتت هستند. امام می‌فرمودند غربی‌ها مانند گرگ‌هایی هستند که بالای یک طعمه ایستاده‌اند و حالت درندگی دارند. ظاهرش ترتیب و نظام و اتوکشیدگی است؛ اما در باطن، تفرقه حاکم است. امکان ندارد نتیجه‌ی شرک، اتحاد باشد. اتحاد فقط محصول توحید است. در غرب به ظاهر همه‌چیز سر جایش است و نظم فریبنده‌ای بر آنها حاکم است. ولی وقتی یک قدم جلوتر می‌روید، می‌بینید که نظم گرگی دارند. کافی است یک لحظه فشار یا قانون یا اعمال حقوقی و قانونی برداشته شود، آنجا است که اینها یکدیگر را می‌خورند و زمین می‌زنند. به همین جهت است که شب‌ها آنجا هیچ امنیتی وجود ندارد؛ زیرا امنیتشان درون‌جوش نیست. نظمِ آنها، نظمِ پلیسی است.

 

امامت، عامل نظم‌بخشی به جامعه

چیزی که نظم توحیدی در جامعه ایجاد می‌کند و جمع توحیدی فراهم می‌آورد، ولایت و امامت است. با امام، جامعه به امت تبدیل می‌شود و همه‌ی امور به قاعده‌ی امر الله می‌رود و این امر واحد الهی توحیدی، همه‌چیز را جمع و بسامان می‌کند. این رازِ امامت است که انسان را به ابتهاج می‌آورد. قله‌ی این نظم توحیدی را در حکومت امام عصر (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) خواهیم دید؛ زیرا به آن وعده داده شده‌ایم: «وَعَدَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ... وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً يَعْبُدُونَني لا يُشْرِکُونَ بي شَيْئاً؛[6] خدا به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده‌اند، وعده داده است که حتماً آنان را در این سرزمین جانشین [خود] قرار دهد... و بیمشان را به ایمنی مبدل گرداند [تا] مرا عبادت کنند و چیزی را با من شریک نگردانند».

امام همان حضرت عقل است که همه‌چیز را به قاعده و به انتظام می‌آورد.

ما تجربه‌ی شیرینی در عصر غیبت از این نظم الهی و توحیدی داریم که به چهل‌سالگی آن نزدیک می‌شویم. در همین جامعه‌ی خودمان می‌بینید که هر جا تشتت هست، به خاطر عدم التزام به ولایت است. هر جا اتحاد هست، حاصل التزام به ولایت است. جامعه‌ی ما در هر امر از امور خود که ملتزم به این ولایت شده، شکوه و اهتزاز و پیشرفت و سربلندی و امنیت را دیده و هر جا این التزام کاهش پیدا کرده، به همان اندازه تشتت و کشمکش و تفرقه ایجاد شده است.

نقشه‌ی زندگی توحیدی چه در حیات فردی و چه اجتماعی، قرآن کریم است. به همین دلیل امام سجاد (علیه السلام) فرمودند که با هدایت قرآن و عمل به قرآن، آشفتگی امور ما را به جمع و نظم و سامان بیاور. قرآن کریم رازِ شکفتن عقل است. اگر کسی می‌خواهد عقلش شکوفا شود، این در محضر قرآن اتفاق می‌افتد. قرآن کریم، نقشه‌ی تحقق ولایت الهی در ارکان فردی و اجتماعی است و با قرآن است که می‌توان به جمع رسید. وگرنه یا جمعی نخواهد بود یا جمع، شیطانی خواهد بود و باطنِ آن تفرقه و تشتت خواهد بود.

جامعه‌ی ما حقیقتاً در پرتوی حیات قرآنی که به برکت نهضت الهی رخ داده، اخوت و محبت عمیق را تجربه کرده است که قابل توصیف نیست. آنجا من‌ها رنگ می‌بازد و ما می‌شود. انسان‌ها مانند قطره‌هایی هستند که به هم متصل می‌شوند و یک دریا را ایجاد می‌کنند.

این روز‌ها ایام عملیات کربلای پنج است و ما این ایام مقداری حواس‌پرتی داریم! شما به این عملیات یا اشباه آن که نگاه می‌کنید، در خودسازی دائمی الهی، می‌بینید که منیّت‌ها کمرنگ‌تر و کمرنگ‌تر، و جنبه‌ی امتی و هویت جمعی تقویت می‌شود. صحنه‌هایی را می‌بینید که اصلاً قابل توصیف نیست؛ مثل آنجا که سرِ رفتن روی مین و شهید شدن مسابقه است. دعوای بچه‌ها دیدنی بود. فدای هم شدن و برای هم بودن و با هم بودن را می‌توان در آن جلوه‌ها دید. همین صحنه‌ها را می‌توانید در مراتب پایین‌تری در مسجد‌ها که به قاعده‌ی امامت ملتزم است، مشاهده کنید. آنجا همه بر محور امام ملتزم هستند.

در موارد بسیاری، این اتحاد و همبستگی را تجربه کرده‌ایم.

 

تمام پیشرفت‌ها، در سایه التزام به ولایت بوده است

این جمله به نظر من مقداری مهم بود و به همین دلیل روی آن توقف کردم. ما باید به قواعد قرآنی و قواعد حیات طیبه و زندگی توحیدی برگردیم و این‌گونه است که همه‌چیز بسامان و منظم خواهد شد و سامانِ مبتنی بر امامت شکل خواهد گرفت.

برخی واقعاً نسبت به نعمت ولایت قدرناشناسی می‌کنند. نهضت ما در آستانه‌ی چهل‌سالگی خیلی می‌توانست از این جلوتر باشد. البته بحمدالله به دلیل بدنه‌ی اجتماعی ملتزم به ولایت الهی، حرکت رو به جلو دارد، اما می‌توانستیم خیلی جلوتر باشیم. هر جا که تأخیر یا آشفتگی مشاهده می‌شود، به همین مسئله برمی‌گردد و آنجا که منیّت و شأن من و قوه‌ی من و فرمان من است، کار سخت می‌شود.

بیانات اخیر رهبر عالی‌قدر و حکیم را شنیدید. فردای آن روز ما با بچه‌ها جلسه داشتیم. به آنها گفتم جلسه‌ی امروز ما، جلسه‌ی «پس از باران» است. این لطافت الهی آمد و همه‌چیز را سر جای خود گذاشت. اگر برخی‌ها مسئله را از جای خود بیرون نبرند، همه‌چیز منتظم می‌شود.

دل انسان می‌سوزد که با وجود چنین ظرفیت آسمانی و ملکوتی برای چشیدن حیات طیبه در آستانه‌ی ظهور، به تفرقه گرفتار شده‌ایم و لطمه می‌خوریم و در ظهور تأخیر پیدا می‌شود.

 

روزی توصیف‌ناشدنی

«وَ أَرْوِ بِهِ فِي مَوْقِفِ الْعَرْضِ عَلَيْكَ ظَمَأَ هَوَاجِرِنَا». «هواجر» قله‌های گرما در میانه‌ی روز تابستان است. ‌هاجر، مفردِ همین است و دلیل نامگذاری‌اش این است که همه را فراری می‌دهد. «ظمأ» به معنای تشنگی است. «ظَمَأَ هَوَاجِرِنَا» را می‌توان به تشنگی سوزان ترجمه کرد. ما روزی را در پیش داریم که به تعبیر امیر المؤمنین (علیه السلام) «یوم العرض؛[7] روز عرضه‌ی اعمال» است. روزی است که ما برای حساب در محضر ربوبی حاضر می‌شویم.

آنجا شرایط سنگین و فوق تصوری حاکم است که اگر بخواهیم برای آن مثال بزنیم، در مرتبه‌ای بسیار پایین‌تر، می‌توان ظهرِ بالای 50 درجه‌ی گرم بدون دسترسی به آب در میانه‌ی یک بیابان را مثال زد. آنجا عطشی پیدا می‌شود که زمین و زمان را در چشم شما تیره و تار می‌کند. من چند بار به صورت مختصر به این حالت مبتلا شده‌ام. یک مورد در عملیات رمضان بود که تابستان و در بیابان‌های خشک و در وضعیت ناامنی و انفجار صورت گرفته بود. یک بار در زمان خروج ما از منطقه، با یک ایستگاه صلواتی مواجه شدیم که آنجا پیرمردانی مهربان، چند پاتیل شربت تهیه کرده بودند. کسانی که از منطقه می‌آمدند، هدفشان همین ایستگاه صلواتی بود. آنجا با یک دوست بودیم که یازده تا لیوان بزرگ شربت خورده و یازده صلوات فرستاده بود! اگر انسان در میان این اوضاع و احوال، شیمیایی شده باشد، چنین عطشی بر او عارض می‌شود و چشم و ذهنش درست کار نمی‌کند.

ما روزی را در پیش داریم که چنین وضعی دارد. در آن روز همه به صف شده‌اند تا خود را به درگاه الهی عرضه کنند. تصور این روز برای ما غیرممکن است. در نقل ضرار پسر حمزه ضبابى آمده است که امیرالمؤمنین (علیه السلام) در میانه‌ی شب، شروع به مناجات کرده بود و می‌گفت: «آهِ مِنْ قِلَّةِ الزَّادِ، وَ طُولِ الطَّرِيقِ، وَ بُعْدِ السَّفَرِ، وَ عَظِيمِ الْمَوْرِدِ؛[8] آه از كمى زاد، و درازى راه، و دورى سفر، و عظمت قيامت». قسمت اخیر از همه سنگین‌تر است و به ورود به محضر الهی اشاره دارد. این ورود و محل ورود، عادی نیست و عظیم است.

جواب دادن خیلی سخت است و وقتی بخواهی طرفِ سوال قرار بگیری، نفست بند می‌آید. آنجا قرار است بر پیشگاه حضرت حق عرضه شویم. یک وقت هم هست که اعمال را بر ما عرضه می‌کنند. این هم سخت و بزرگ است.

در مقام تمثیل گفته‌اند آنجا انسان مانند کسی است که در قله‌ی عطش و سوختن از درون و بی‌قراری و بی‌سامانی و گرگرفتگی است. در میانه‌ی این آتش سوزان، یک جام آب گوارای شیرین طاهر خنک زلال را به دست بدهند یا جلوی دهانت بگذارند، چه حالی خواهی داشت؟ در آن عطشکده، جام قرآن کریم است و آب زلال، توحید و لطف و کرم خداوند.

جمله‌ی «وَ أَرْوِ بِهِ فِي مَوْقِفِ الْعَرْضِ عَلَيْكَ ظَمَأَ هَوَاجِرِنَا» بیان می‌کند که با این قرآن، ما را در آن عطش اکبر و تشنگی سوزان سیراب کن. این تعبیر خیلی لطیف است.

«عرض به» همان «اسقنا» است و این افراد از آن جمع حیرت‌انگیز خارج می‌شوند و شراب طهور الهی می‌نوشند.

«وَ اكْسُنَا بِهِ حُلَلَ الْأَمَانِ يَوْمَ الْفَزَعِ الْأَكْبَرِ فِي نُشُورِنَا». این تعبیر هم خیلی زیبا است. «حلل» به معنای لباس‌های دوقسمتی است که کل بدن را پوشش می‌دهد. «نشور» هم با نفخه‌ی ثانیه اتفاق می‌افتد. وقتی نفخه‌ی صور دوم (نفخه‌ی احیا) انجام می‌شود، یوم النشور رخ می‌دهد. اتفاقی که آنجا می‌افتد، این است که همه به محضر حضرت حق وارد می‌شوند. فضایی که آنجا حاکم است، فضای فزع است و فزع حالت دهشت و وحشتی است که تمام وجود و سر تا قدم انسان را در بر می‌گیرد. می‌توان آن را در فارسی به ترس شدید ترجمه کرد. آن روز و پس از نفخه‌ی احیا، حالت فزع وجود دارد که قرآن کریم از آن به «فزع اکبر»[9] تعبیر می‌کند.

 

شرط امنیت در قیامت

طبق آیات قرآنی در آن روز همه در وضعیت فزع قرار می‌گیرند، مگر کسانی که خدا بخواهد و آنان کسانی هستند که در متن آن زلزله‌ی باعظمت و بزرگ، در آرامش محض و امنیت مطلق هستند. اینها چه کسانی هستند که چنین امن و امانی دارند؟ «مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْهَا وَهُمْ مِنْ فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ آمِنُونَ؛[10] هر كس نيكى به ميان آورد، پاداشى بهتر از آن خواهد داشت و آنان از هراس آن روز ايمنند». اینان توانسته‌اند با خودشان حسنه بیاورند و آن را به سلامت برسانند. حاصل این حسنه همان امنیت است. در روز ناامنی و ضجه، در آرامش هستند و خیلی وضع شیرینی دارند. در روایت داریم که این افراد در دنیا قرآن را به امید رسیدن به پاداش الهی تلاوت می‌کردند. پاداش قرآن برای تالی قرآن، قرآنی شدن و انتظام توحیدی است. البته حضرت دو گروه دیگر را هم گفته‌اند که یکی مؤذنین هستند. مقام مؤذن خیلی بزرگ است. چرا ما بچه‌های خود را برای اذان گفتن آموزش نمی‌دهیم؟! یکی از عزیزان ما حدود 65 سال است که اذان می‌گوید. صدای اذانِ ایشان از بچگی و بلکه از نوزادی در خاطر ما هست. اذان مغرب ایشان با اذان ظهرش فرق می‌کند. قدیم‌ها سر مأذنه اذان می‌گفت. الان هم با وجود کهولت سن، خود را به مسجد می‌رساند و اذان می‌گوید. وقتی اذان می‌گوید، به صورت ناگهانی هیجانی ایجاد می‌شود و پرنده‌ها به صدا می‌آیند.

گروه دیگر کسانی هستند که بتوانند شخصی را از اضطراب خارج سازند. اگر توانستی دلی را از اضطراب و خوف خارج کنی و به آرامش برسانی، برای تو مقام امن خواهد بود.

ببینید این مقام امن چقدر در دسترس ما است؟! حضرت فرمود اگر کسی اضطراب یتیم را به آرامش مبدل کند، مقام او مقام خودِ من است و مقام محمد و آل محمد (صلوات الله علیهم اجمعین)، مقام امن است.

اگر کسی می‌خواهد در فَزَع اکبر به امنیت برسد، باید اینجا بلرزد. اولیای خدا اینجا لرزیده‌اند. در روایتی در مورد نماز حضرت زهرا (سلام الله علیها) نقل شده است که وقتی به محراب می‌رفت، خدای متعال فرشته‌ها را صدا می‌کرد تا بیایند و تماشا کنند و به آنها می‌گفت: ببینید از ترس من چطور استخوان‌های او در هم می‌لرزد؟![11]

آن از قصه‌ی حضرت علی و این هم از فاطمه (سلام الله علیهما). اگر اینجا خوف الهی بر انسان مسلط شود و لرزه بر انسان بیفتد، آنجا در امن خواهد بود. امنِ آنجا حاصل خوفِ اینجا است. این خوف، ارث پدری و مادری است.

توصیه‌ی ما به دوستان این است که مناجات امیرالمؤمنین (علیه السلام) در مسجد کوفه را بخوانند. خدا مأنوس شدن با این مناجات را روزی ما گرداند. این مناجات در درخواست امن و امان در آن روز بزرگ خیلی خاص است.

می‌توان در حیات قرآنی و ساحت قرآنی به همه‌ی اینها رسید.

پروردگار متعال را به حق سیدالساجدین و امام العارفین قسم می‌دهیم تمام آنچه در این صحیفه‌ی نورانی هست، در مورد همه‌ی ما مستجاب نماید و امن و امان خود را در دنیا و آخرت بر ما و جامعه‌ی ما نازل کند.



[1]. جمعه: 10.

[2]. زمر: 29.

[3]. کلینی، کافی، ج1، ص10.

[4]. ابراهیم: 27.

[5]. حشر: ‌14.

[6]. نور: 55.

[7]. شیخ طوسی، أمالی، ص653.

[8]. نهج البلاغه، حکمت 77.

[9]. انبیا: 103.

[10]. نمل: 89.

[11]. شیخ صدوق، امالی، ص100.



لطفاً نظر خود را درباره این مطلب بنویسید:
نام :


پست الکترونیکی :

کد تصویر:

نظر شما : *