به محضر مقدس و منور مولایمان حضرت بقیتالله الاعظم (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، میلاد فرخنده و مسعود و پربرکت حضرت زینب کبری (صلوات الله و سلامه علیها) را تبریک عرض میکنیم. از رهگذر تبریک به آن بزرگوار به نایب برحق ایشان و همهی عزیزان حاضر و ارادتمندان آن حضرت تبریک میگوییم. انشاءالله همه از برکات این میلاد مسعود بهرهمند باشند؛ بهخصوص جامعهی بانوان پیرو آن حضرت و پرستاران گرامی که فردا به نام ایشان ثبت شده است.
شباهت حضرت زینب به حضرت خدیجه (سلام الله علیهما)
در مورد حضرت زینب (سلام الله علیها) زبان الکن است از آنکه بخواهد چیزی بگوید. جایگاه این بانوی بزرگ و شخصیت الهی، در زمرهی حقایق قدسی و انوار عرشی تعریف میشود و در بین اولیا دارای جایگاه و منزلت خاص است. پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) دربارهی آن حضرت سفارش کرده و او را با خدیجهی کبری معرفی نمودهاند که در خرد و عقل و فرازمندی مانند حضرت خدیجه (سلام الله علیها) هستند.[1] به نظر میرسد همین تشبیه برای بازشناسی ابعاد شخصیت این بانوی باعظمت کفایت میکند.
نقش خدیجه (سلام الله علیها) در تأسیس اسلام و ایثار و فداکاری و سرمایهگذاری او که تقدیم پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) شد، عیناً در مرحلهی بقا و جاودانگی اسلام توسط زینب (سلام الله علیها) صورت گرفت. در مرحلهی بقا، اسلام مورد خطر جدی قرار گرفت و شرایطی شد که امام حسین (علیه السلام) فرمود باید فاتحهی اسلام را بخوانیم.[2] دور شدن از حقیقت اسلام و ایجاد جاهلیت دوم به نحوی سریع پیش میرفت که گفتند: «إرْتَدَّ النّاس...».[3] این ارتداد عامه و عمومی چنان فراگیر شد که دیگر کسی باقی نماند و فقط سه یا چهار نفر باقی ماندند.
این اتفاق باعث شد یک بار دیگر اسلام نیازمند سرمایهگذاری همهجانبه و عظیم برای بقا باشد. اینجا به قول نویسندگان یک هیئت مؤسس و یک هیئت ابقا برای اسلام ایجاد شد. هیئت مؤسس، پیامبر اعظم و حضرت خدیجه و امیرالمؤمنین و امام حسن و امام حسین (علیهم السلام) هستند که با برنامهریزی فوقالعاده، این حقیقت عظمی را تأسیس کردند. هر یک از افراد حلقهی تأسیس نقش ویژهای دارند که تفصیل آن موکول به محل خودش است.
اما در مرحلهی ابقا، سرمایهگذاری متفاوتی برای ادامهی اسلام مورد نیاز بود. برای واضح شدن عمق مسئله، امام حسین (علیه السلام) یک جمله دارند که خیلی سنگین است و آن اینکه: «إنْ کانَ دینُ مُحَمَّدٍ لَم یَستقِم إلاّ بِقَتلی، فَیا سیوفُ خُذینی؛[4] اگر دین محمد جز به کشتن من پایدار نمیماند، پس ای شمشیرها مرا بگیرید». اینجا هیئت ابقا شکل میگیرد و باید بین هیئت مؤسس و هیئت ابقا خط تماس مستقیم باشد. به همین دلیل، سیدالشهدا (علیه السلام) اینجا هم حضور دارند. در اینجا هر کسی از یکی از اعضای هیئت مؤسس نیابت میکند و این بیانی است که خیلی مطابق واقع است. آنجا عباس از امیرالمؤمنین نمایندگی میکند و وجود سیدالشهدا از پیامبر اعظم و حضرت علیاکبر به هم اعتبار شباهت تام به پیامبر اعظم، از این وجود مقدس نیابت میکند و حضرت قاسم از امام حسن نیابت میکند. امام حسن (علیه السلام) در جریان ابقا حضور خیلی خاصی دارد و قاسم نماد آن است. در این بین، زینب از مادرش حضرت زهرا (سلام الله علیهما) نیابت میکند. البته زینب دو نیابته است، هم از حضرت فاطمهی زهرا و هم از حضرت خدیجهی کبری (سلام الله علیهما) نیابت میکند. نقش زینب در مقام ابقا، عِدل و همتای نقش سیدالشهدا (علیه السلام) است.
نقش بیبدیل زینب (سلام الله علیها) در احیای اسلام
غرض اینکه حضرت زینب از نظر خردمندی و عقلمندی در اوج است و از نظر ایثارگری و سرمایهگذاری هم نیاز به تشریح ندارد که چه کرده و چه میزان سرمایهگذاری کرده است. سرمایهگذاری او عاشقانه است. دو عزیز دلبند خود را به قربانگاه فرستاد و حاضر نشد به بدرقه و استقبال فرزندان خود بیاید. ایثارگری عجیب و غیرقابل توصیف زینب کبری (سلام الله علیها) نمایان است.
نقشآفرینی زینب در مرحلهی ابقا و جاودانگی دین و بازگشت حیات به کالبد اسلام و در کنار آن، مدیریت بحران و حضور در لحظهلحظههای این صحنه بهوضوح دیده میشود.
قبل از عاشورا، نقشآفرینی ویژهی حضرت در کنار امام حسن (علیه السلام) را مشاهده میکنیم که زبان از بیان آن الکن است.
زینب در تمام این حوادث و قبل از آن در همراهی با امیرالمؤمنین (علیه السلام) یک رکن محسوب میشود.
زینب (سلام الله علیها) در کلام اولیای الهی
ارائههای عرفانی و تبیین او از حقایق قدسی هم بینظیر است. پس از بررسی اینها به ماجرای حضور زینب در کنار حضرت زهرا و پیامبر (علیهم السلام) میرسیم که هر یک ماجراهای خودش را دارد.
زینب یک الگوی کامل و مَثَل اعلا در معرفت و اخلاق و عرفان و سیر و سلوک و کنشگری اجتماعی و حماسهسازی و خانوادهسازی و تربیت و مادری و همسری است.
امام حسین (علیه السلام) در جریان خداحافظی خطاب به حضرت زینب فرمود: «لاتنسینی فی صلاه اللیل؛ مرا در نماز شب فراموش نکن». این مطلب مهم و بزرگی است. در اتصال زینب به حقیقت قدسی چه خبر است که حسین میگوید مرا در نماز شب خود فراموش نکن؟! زینب، زهرای به تمام معنا در محراب عبادت است.
جملهای هم از امام سجاد (علیه السلام) نقل شده است که مقامات باطنی زینب کبری (سلام الله علیها) را آشکار میکند. ایشان فرمودند: «أنتِ بِحَمدِ اللّه ِ عالِمَةٌ غَيرُ مُعَلّمَةٍ، فَهِمَةٌ غَيرُ مُفهمّةٍ؛[5] تو، بحمداللّه، عالمى هستى كه نزد كسى تعليم نديدى و دانايى هستى كه نزد كسى نياموختى». این هم از آن رازهای فوقالعاده است که در این جمله آشکار شده و حکایت از دانشِ قدسی و ماورائی زینب (سلام الله علیها) دارد. این همان علم لدنی است که اشراقی و افاضی است و به قول اهل آن، تدریسی نیست. حضرت با مخزن علم ربوبی چنین ارتباطی دارد. این همان چیزی است که در مورد مادر و والد او نیز نقل شده است. معلوم میشود زینب (سلام الله علیها) به دریای بیکران علم الهی متصل است.
مقابله با عرفیسازی شخصیت اولیا
در زمان ما اتفاقی در حال رخ دادن است که باید مراقب آن باشیم و هر یک از دوستان در این مورد سهم دارند. آن اتفاق این است که شخصیت اولیا در حال عرفیسازی است. من نمیخواهم ابعاد مسئله را باز کنم؛ چون از محل بحث ما خارج است. با بهانههایی که معلوم است ساختهی شیطان است ـ نظیر آنکه میخواهند شخصیت اولیا را بهگونهای ارائه کنند که قابل تأسی باشد ـ شخصیت ایشان را عرفی میکنند. اصل تأسی خوب است و مطلب حقی است اگر با توجه به مقامات باطنی اولیا بیان شود. اما گاهی این جمله با انکار یا بیاعتنایی یا غفلت از مقامات باطنی اولیا بیان میشود که باطل است و مصداق «كَلِمَةُ حَقٍّ يُرَادُ بِهَا بَاطِلٌ؛[6] گفتار حقى است كه به آن باطلى اراده شده» محسوب میشود. گاهی گفته میشود که یعنی چه ما در مورد امام علی یا امام حسین یا فاطمهی زهرا (علیهم السلام) مطالبی میگوییم که آنها را غیرقابل دسترس میکند؟ سپس در پسِ این سخن، شروع به حرفهای معمولی میکنند. اینجا کلمهی حقی است که در بیشتر موارد نکتهی باطلی با آن اراده شده است. اصل مطلب تفسیر شخصیت اولیا به گونهی قابل تأسی درست است، اما اگر همراه با حذف حقایق باطنی ایشان و کم کردن عظمت ایشان باشد، خطا است. من اسم این را عرفیسازی شخصیت اولیا میگذارم. اخیراً زیاد میبینم؛ لذا در جمع شما عرض کردم؛ چراکه این مطالب شنیده میشود و مضبوط میشود. ما باید در بین اهل معرفت این سخن را به مباحثه بگذاریم و بگوییم که باید اینها را در کنار هم مطرح کرد. اگر شخصیت اولیا عرفیسازی شود، جوانِ ما احساس میکند که حضرت زینب (سلام الله علیها) شخصیت بزرگ است که فقط در فضائل اخلاقی چند قدم از ما جلوتر است. چنانچه این تصویر تنزّلیافته از اولیا در ذهن جامعهی ما نقش ببندد، فاجعهی بزرگی خواهد شد. همیشه میگویند تفریطها محصول افراطها است. اگر ما در جنبهی باطنی افراط کرده باشیم و فقط در مورد مقامات باطنی گفته باشیم، یک وقت از این طرف میافتیم و جنبهی ظاهری را برجستهسازی میکنیم. در نتیجه ارتباط مخاطب ما با جنبهی قدسی و حقایق قدسی، سطحی خواهد شد.
زینب (سلام الله علیها) ذیل و ظل شخصیت اولیای کامل است و چنان بهره دارد که اکنون روح آن بانوی بزرگ، مسلط بر مُلک و ملکوت است. اگر اینطور فهمیدید، جلوههای ظاهری شخصیت زینب (سلام الله علیها)، شهد دیگری برایتان پیدا میکند. کسی که اینگونه جلوههای خانوادگی و اجتماعی و سیاسی خود را اداره میکند، همان حقیقت قدسی است که با حفظ مراتب باطنی، جلوهی اینجهانی دارد و صمیمی و در دسترس و حاضر در صحنه است.
در مورد پیامبر میگفتند که این چه پیامبری است که مثل ما مینشیند و غذا میخورد و راه میرود؟![7] اینها برای این است که شما بتوانید از او الگو بگیرید و با این الگوگیری از ظاهر، به باطن آنها دست یابید و بزرگ شوید و حظّ ملکوتی و باطنی داشته باشید.
اخیراً افسانهپردازیهایی هم در بحث پویانمایی و انیمیشن رخ میدهد که شخصیتهای آن خیلی شجاعتر از اولیا هستند و میبینید که بتمن، قدرتها و تواناییهایی دارد که در ذهن مخاطب تبدیل به یک قهرمان میشود. آن وقت شما هر قدر از اولیا بگویید، مخاطبتان قانع نمیشود و وقتی از درِ قلعهی خیبر سخن میگویید، او از چهرهای سخن میگوید که با دست خود جلوی حرکت قطار را میگیرد! ذهن جوانِ ما که با این مطالب شکل میگیرد، ممکن است در آینده شک کند و حتی آن قدرت را بالاتر بداند.
آموزش و پرورش و دستاندرکاران تربیت ما باید حواس خود را جمع کنند. نکند ما برای آنکه اولیای خدا را قابل تأسی کنیم، چنان شخصیت آنها را عرفیسازی کنیم که دیگر تأثیر ماورایی و سازندگی ملکوتی را نداشته باشند.
این مطلب دقیق است و بیانگر اتفاقی است که در حال رخ دادن است. وقتی ما به زندگی بچهها و فرایندهای تربیتی نگاه میکنیم، این را بهخوبی احساس میکنیم. دشمن هم آن طرف مشغول است و از همهی ظرفیتهای هنری و فرهنگی استفاده میکند تا آن اتفاق نامبارک بیفتد.
تلاش جریانهای تکفیری برای انکار مقام ائمه (علیهم السلام)
یک اتفاق دیگر هم در حال رخ دادن است که باید حواسمان به آن باشد. در جریان عرفیسازی، دست شیاطین در دست هم است. یکی از گروههایی که در سالهای اخیر خیلی فعال است تا از شخصیت اولیا قداستزدایی کند، جریان تکفیری و وهابیت است. ماجرای توسل و مقامات ملکوتی را زیر سؤال میبرند. از درون این تفکر میشود سقیفه را در مقابل غدیر ایجاد کرد و آن را توجیه کرد. بعد هم به من و شما میگویند دعوای بزرگان را بگذارید بین خودشان باشد، ما چرا باید دخالت کنیم؟! اینجا است که انسان به یاد آن جملهی امیرالمؤمنین (علیه السلام) میافتد که میفرماید: «الدَهْر أنْزَلَنی ثُمَّ أنْزَلَنی ثُمَّ أنْزَلَنی...؛[8] روزگار، مرتبه مرا پایین آورد، پایین آورد...». حضرت به همین مسئله اشاره میکنند که این قدر مرا پایین آوردند که بتوانند با معاویه مقایسه کنند. بعد به من و شما میگویند همگی اینها اصحاب پیامبر بودهاند و بینشان مباحثاتی بوده است، ما چرا باید دخالت کنیم؟!
ایمان به توسل، ایمان به حیات برتر اولیا است. توسل و تأسی در کنار هم معنا میشوند و از رهگذر توسل به باطن اولیا است که انسان در مقام تأسی موفق میشود و این الگوگیری برای او شیرین میشود. وقتی تو بدانی کسی که داری به او تأسی میکنی، مظهر اسمای جمال و جلال الهی است، پیروی از او برای تو شیرین میشود. در تأسی، شما ایمان کامل به شخصیت الگوی خود دارید. اگر به اولیا تأسی کنیم، در حال خوداکتشافی خواهیم بود و دچار ازخودبیگانگی نخواهیم شد. در تأسی به اولیا، اطمینان و اهتزاز و احساس بزرگی و عزت و شخصیت است. توسل، ایمان به باطن اولیا و تأسی، ایمان به ظاهر اولیا است و دستِ این دو باید در دست هم باشد تا چرخهی ولایت کامل شود.
اگر کسی بخواهد یکی از این دو (توسل و تأسی) را انکار کند، خطا کرده است. اگر کسی اولیا را آنقدر عِلوی و بالا نشان دهد که غیرقابل تأسی باشند، اشتباه کرده است و باعث میشود دیگران الگوی تأسی باشند. در طرف مقابل اگر اولیا را آنقدر عرفی کنیم که بگوییم شخصیتهایی مثل ما هستند و فقط مقداری از ما جلوتر هستند، خطا کردهایم و ممکن است دچار غفلت از مقامات باطنی اولیا یا انکار مقامات باطنی اولیا شویم.
انشاءالله خدای تبارک و تعالی این میلاد و مولود را بر همه مبارک قرار دهد.
در مورد حقیقت باطنی و توسل به باطن حضرت، تفاوتی بین آقایان و خانمها نیست. البته بانوان شرف افتخار خاص در نسبت با آن بانوی بزرگ دارند که برای خودشان محفوظ است.
خدای متعال را به حق زینب کبری (سلام الله علیها) قسم میدهیم که ما را جزء بزرگترین اقتداکنندگان به آن بزرگوار قرار دهد.
[1]. جزائری، الخصائص الزینبیه، ص۴۴.
[2]. سید ابن طاووس، لهوف، ص11.
[3]. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج46، ص144.
[4]. احمد صدر حاج سید جوادی و دیگران، دائره المعارف تشیع، ج1، ص137.
[5]. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج45، ص164.
[6]. نهج البلاغه، خطبه40.
[7]. فرقان: 7.
[8]. مقدس اردبیلی، حدیقه الشیعه، ج1، ص208.