«اللّهُمّ صَلِّ عَلَى مُحَمّدٍ وَ آلِهِ، وَ هَوّنْ بِالْقُرْآنِ عِنْدَ الْمَوْتِ عَلَى أَنْفُسِنَا كَرْبَ السّيَاقِ، وَ جَهْدَ الْأَنِينِ، وَ تَرَادُفَ الْحَشَارِجِ إِذَا بَلَغَتِ النّفُوسُ التّرَاقِيَ، وَ قِيلَ مَنْ رَاقٍ وَ تَجَلّى مَلَكُ الْمَوْتِ لِقَبْضِهَا مِنْ حُجُبِ الْغُيُوبِ، وَ رَمَاهَا عَنْ قَوْسِ الْمَنَايَا بِأَسْهُمِ وَحْشَةِ الْفِرَاقِ».
در گزارش مضامین دعای چهل و دوم صحیفهی سجادیه، آثار و برکات انس با قرآن و زیست قرآنی در منازل بسیار سرنوشتساز و مراحل دشوار و پیچیدهی پیش روی ما مطرح شد. برخی را در جملات قبلی عرض کردیم و بعضی را امشب عرض خواهیم کرد. به نکتهها و نقطههای حساسی میرسیم که باید به آن توجه شود.
در جمله و فراز قبلی از خدای متعال میخواستیم که به برکت قرآن کریم، ما را در برابر کفر، عصمت ببخشد تا حفره و دره و پرتگاه کفر، برای ما خطرساز نشود.
مراتب کفر
کفر دارای درکاتی است و مراتب آن از کفر نظری شروع میشود و به کفر عملی میرسد. ما در مورد کفر از درکات و در مورد ایمان از درجات استفاده میکنیم. جالب است که در این درکات، نفاق پایینترین است؛ چنانکه قرآن کریم میفرماید: «إِنَّ الْمُنَافِقِينَ فِي الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ؛[1] منافقان در فروترين درجات دوزخاند». منافقین در انتهای جهنم هستند و دیگر از آن پایینتر نیست. کفر در برابر توحید صفاتی یا توحید ذاتی یا توحید افعالی، درکهای از این درکات است.
وقتی نوبت نفاق میرسد، حضرت بسترها و زمینههای آن را یادآوری میکند و انسان باید به برکت زیست قرآنی، از این زمینهها در عصمت قرار گیرد. در جلسهی قبل در یک کلمه «حبّ الدنیا» را گفتیم؛ اما وقتی آن را باز میکنیم، طمع و حرص و آرزوهای دور و دراز و ترس و خوف را به عنوان ریشههای نفاق مییابیم که زمینهی ابتلای انسان به نفاق را فراهم میآورند. در مراحل اولیهی نفاق که مثل حرکت مورچهی سیاه در صخرهی سیاه و در شب ظلمانی است، میشود گفت با ایمان قرین است و هر مقدار از ناخالصی ایمان، نفاق خوانده میشود. انسان باید مراقب این تعلقات باشد؛ چراکه انسان را به مسیر نفاق وارد میکند و به مرحلهای میرسد که ایمان مغلوب میشود و کفر غلبه پیدا میکند و سقوط انسان در درکات آغاز میشود.
اینکه در سورهی مبارکهی یوسف آمده است: «وَمَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَهُمْ مُشْرِكُونَ؛[2] و بيشترشان به خدا ايمان نمىآورند، جز اينكه [با او چيزى را] شريك مىگيرند»؛ یعنی بیشتر مؤمنان، ایمانشان مشحون با شرک است.
مؤمن در برابر حلالها و حرامهای الهی تسلیم است
«وَ لِما عِنْدَكَ بِتَحْليلِ حَلالِهِ وَ تَحْريمِ حَرامِهِ شاهِداً»؛ درخواست خیلی بزرگی اینجا مطرح شده است. امام از خدای متعال میخواهد که به برکت و نور قرآن به جایی برسد که نتیجهی عالی ایمان را که در دو عنوان «تحلیل الحلال» و «تحریم الحرام» متجلی میشود، مشاهده کند. انسان به جایی برسد که از عمق وجود خود، حلال الهی را حلال بداند و با طمأنینهی نفس در مورد حلال الهی رفتار نماید. هنوز خیلی مانده است تا به آنجا برسیم که در مورد حلال یا حرام مشکل نظری یا عملی نداشته باشیم. گاهی از نظر باطنی به دلیل آنکه یک حرام، مخالف طبع ما است، از حرام شدن آن راضی نیستیم. گاهی برخی از حلال شدن یک موضوع خوششان نمیآید و در مورد آن شک دارند؛ مثلاً برخی موضوعها در مورد خانمها، در مقام تحلیل، مورد حساسیت است. آقایان هم در بعضی موضوعات دیگر حساسیت دارند. این نشان میدهد که هنوز باور نکردهایم. مثلاً برخی با آنکه مسلمان و مؤمن هستند، در مورد مراودات یا معاشرتهای مرد و زن یا دختر و پسر شک دارند. نمیپذیرند که با این خانم یا آقا، همکاری یا رفاقت صمیمانه نداشته باشند. گاهی افراد شبههی نظری دارند و گاهی شهوت عملی افراد را گیر انداخته است. از اینکه دیگران این حرام الهی را انجام میدهند، حسرت میخورد و میگوید: چرا باید خودمان را محروم کنیم؟! یا یک خانم از اینکه عدهای تبرّج و آرایش میکنند و با چهرهای خاص ظاهر میشوند، حسرت میخورد.
غرض آنکه خیال نکنید این جمله ساده است. شما میگویید: خدایا! من به برکت قرآن به نقطهای برسم که آنچه را پیش تو است، مشاهده کنم و شاهد شوم.
«إِنَّ كِتَابَ الْأَبْرَارِ لَفِي عِلِّيِّينَ... يَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ؛[3] در حقيقت كتاب نيكان در عليون است... مقربان آن را مشاهده خواهند كرد». کتاب ابرار در مرتبهی علیین است و شما در این دعا میخواهید که شاهد مرتبهی علیین باشید.
اینجا معلوم میشود که هنر قرآن کریم این است که میتواند مؤمن را در سیر درجات به قله برساند و دست سالک را میگیرد و به قلهی ایمان میرساند که از نشانههای آن، شهود علیین است. این حالت در همین دنیا برای مؤمن اتفاق میافتد.
مقداری قلب خود را امتحان کنیم. ولی کامل به من و شما توصیه کرده است که اگر میخواهی ببینی کسی تو را دوست دارد، ببین تو با او چگونه هستی؛ به تعبیر دیگر «اِمتَحِن قَلبَكَ؛[4] قلب خود را بیازما». این قاعده در مناسبات بین ما و اولیای کامل و حتی در مناسبات ما و حضرت حق هم برقرار است. شخصی پرسید: میخواهم ببینم خدای متعال چه نظری در مورد من دارد؟! حضرت فرمودند: ببین نظر تو در مورد خدای متعال چیست.
باید به قلب خودمان مراجعه کنیم و آن را امتحان کنیم. یکی از سنجههای امتحان این است که ببینیم راجعبه حلال و حرام الهی چه نظری داریم. من دیدهام که کسی از مؤمنین میگفت: نمیشود این معامله به شکلی حلال شود؟! بسیاری از معاملات نزدیک به معاملهی ربوی، حرام است؛ اما عدهای میخواهند به شکلی آن را درست کنند. یا مثلاً در مورد مسائل مربوط به خمس میخواهند به شکلی قضیه را حل کنند!
مرگ، واقعهای عظیم و هولناک
جملهی بعدی خیلی تکاندهنده است. اولین منزل از منازل آخرت، مرگ است. این قدر این منزل حساس و مهم است که از نظر نقطهی انتقال و مخصوصاً مرحلهی انتقال، فرمودهاند: «مَنْ ماتَ فَقَدْ قامَتْ قِيامَتُهُ؛[5] هركس بميرد، قيامتش برپا مىشود». قیامت یک زلزلهی بزرگ است. مرگ نسبت به زلزلههای دنیایی عظیم و نسبت به زلزلهی قیامت، صغیر است. ما به این مرحله خیلی نزدیکتر از چیزی هستیم که فکر میکنیم. این قدر آن نقطه حساس است که اولیا نگران آن هستند. اگر در کلمات حضرت سید الساجدین (علیه السلام) در دعای ابوحمزه دقت کنید، به مواردی میرسید که میبینید حضرت را به گریه آورده است. ولی کامل و حجت بالغهی الهی میگوید برای لحظهی مردن گریه میکنم: «أَبْكِي لِخُرُوجِ نَفْسِي».
مسئله ساده نیست و یک اتفاق خیلی بزرگ در زندگی ما است. عظمت آن به اندازهی اتفاق ولادت است، ولی یک تفاوت دارد. در ولادت، خود شخص اشراف ندارد و متوجه نیست و دیگران ناظر هستند؛ اما در مرگ، شخص اشراف دارد بر اتفاقی که در حال رخ دادن است.
در قرآن کریم از مرگ به سکره و سکرات تعبیر شده است که قبلاً در دعای هشتم، به تفصیل این مسئله را بررسی کردیم. «وَجَاءَتْ سَكْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ؛[6] و سكرات مرگ بهراستى در رسيد». مرگ ناگهانی میآید. حضرت میفرماید یک دفعه پردهها کنار میرود و از آن مقام غیب، فرشتهای که مأمور ستاندن جان تو است، در برابرت قرار میگیرد و تو را نشانه میگیرد با تیری که اصلاً خطا نمیرود. بعد میفرماید یک جام که برای خیلیها تلخ و ناگوار است، در دست او است و میدهد تا سر بکشی. این جام برای بعضیها تلخ و برای برخی شیرین و گوارا است و به آبی میماند که به یک تشنه در یک بیابان داغ برسد.
جریان انتقال آن قدر اهمیت دارد که اگر کسی سالم منتقل شود، بقیهی مسیر را به سلامت طی خواهد کرد و تا حد زیادی سلامتش تضمین شده است. لذا حضرت عیسی (علیه السلام) فرمود: «وَالسَّلَامُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدْتُ وَيَوْمَ أَمُوتُ وَيَوْمَ أُبْعَثُ حَيًّا؛[7] و درود بر من روزى كه زاده شدم و روزى كه مىميرم و روزى كه زنده برانگيخته مىشوم». سلامتی این سه موقف (میلاد و مرگ و بعث) را باید تحصیل کرد. سلامت ولادت در دست پدر و مادر است؛ اما دو مرحلهی بعد در دست خود شخص است. این مرحله حساس است.
سلامت در گذراندن این مرحله خیلی اهمیت دارد و راه سلامتی، زیست قرآنی است. بیان حضرت سجاد (علیه السلام) این است: «وَ هَوِّنْ بِالْقُرْآنِ عِنْدَ الْمَوْتِ عَلَى أَنْفُسِنَا كَرْبَ السِّيَاقِ وَ جَهْدَ الْأَنِينِ وَ تَرَادُفَ الْحَشَارِجِ». این سه جمله حکایت سختی مردن است. این انتقال و رفتن دشوار است. کسانی که در مرحلهی قبض روح هستند، به سرعت نفس میکشند و نفس کشیدن آنها صدا دارد. به این نفسها حشرجه میگویند. قرآن کریم با تعابیر دیگری از مرگ یاد کرده است که امام در اینجا آن را آورده و میفرمایند: «إِذَا بَلَغَتِ النُّفُوسُ التَّراقِيَ». معنایش این است که نفس به منطقهی فوقانی و ترقوه میرسد و شخص باور میکند که دیگر رفتنی است.
«وَ تَجَلَّى مَلَكُ الْمَوْتِ لِقَبْضِهَا مِنْ حُجُبِ الْغُيُوبِ، وَ رَمَاهَا عَنْ قَوْسِ الْمَنَايَا بِأَسْهُمِ وَحْشَةِ الْفِرَاقِ»؛ فرشتهی مرگ از پشت پردهها برای قبض روح تجلی میکند و در برابر شخص قرار میگیرد. آنجا است که تیر مرگ شلیک میشود و نتیجهی این شلیک، رهایی از دنیا است.
«وَ دَافَ لَهَا مِنْ ذُعَافِ الْمَوْتِ كَأْساً مَسْمُومَةَ الْمَذَاقِ». در اینجا حضرت مرگ را به آبی مسموم تشبیه میکنند که به کام شما ریخته میشود.
«وَ دَنَا مِنَّا إِلَى الْآخِرَةِ رَحِيلٌ وَ انْطِلَاقٌ»؛ این سفر و منتقل شدن و رفتن به مرحلهی بعدی به ما نزدیک شده است.
امام میفرمایند این شرایط را با قرآن بر من آسان کن.
وضعیت متفاوت انسانها در برزخ
از لحظهای که سکرات آغاز میشود، آن زلزله شروع میشود و تا زمانی که جان شخص گرفته میشود، ادامه مییابد و به نقطهای میرسد که: «وَ صَارَتِ الْأَعْمَالُ قَلَائِدَ فِي الْأَعْنَاقِ». دیگر مرحلهای که تصمیم میگرفتید و اقدام میکردید، تمام شد و حال وقت جواب دادن است. اکنون اعمال شخص به گردن او است، نه به دست او. وقتی عمل به دست است، یعنی هنوز فرصت قبض و بسط و امکان تصمیم وجود دارد و میتوان مسیر گذشته را اصلاح کرد. اما با مرگ، اعمال از دست و میدان تصمیم خارج میشود و به گردن تو میافتد. در این مرحله نمیتوان هیچ تصرف و مداخلهای داشت و وقتی انسان میمیرد، عمل او به مسئولیت تبدیل میشود.
وقتی انسان به قبر منتقل میشود و از مرحلهی مرگ میگذرد، دیگر تنهای تنهای تنها میشود و قبر خانهی او تا قیامت خواهد بود. تصویر اینجهانی این مرحله، قبر و تصویر آن جهانیاش برزخ است. از جهت ضیق و سعه و ...، داستان عجیبی دارد. فاصلهی بعد از مردن تا قیامت، از نظر ضیق و سعه، برای بعضی خیلی تنگ است و برای برخی خیلی وسیع.
برزخ که ملکوت قبر است و تا روز قیامت برقرار است، از قبر دنیایی هم تنگتر است. برای بعضی این مرحلهی اخروی آنقدر تنگ است که به این قبر تنگ دنیایی میگویند وسیع. برای بعضیها این مرحله به اندازهی یک اتاق و برای بعضی به اندازهی یک خانه و برای بعضی به اندازهی یک شهر است.
آسان شدن مرگ در پناه قرآن کریم
«هوّن» به معنای آسان و شیرین کردن است. واژهی «بالقرآن» هم به هر دو معنایی است که تا به حال گفتیم. از یک نظر یعنی قرآن با جلوهی منور و ملکوتی و باطنی و جمیل خودش بر من جلوه کند و به من آرامش دهد؛ چنانکه قرآن ناطق در آن لحظهها تجلی میکند. اگر اینجا در تاریکی شب با قرآن مأنوس باشی، آنجا در تاریکی برزخ قرآن کریم فضا را بر تو وسیع میکند.
از نظر دیگر هم یعنی شخصیت و اخلاق قرآنی داشته باشیم و حیا و کرامت طبع و سخاوت و مجاهدت داشته باشیم. این ویژگیها باعث آسان شدن سکرات و شیرینی آن شود. اینجا دیگر فرشتهی مرگ تیر و کمان در دست ندارد؛ بلکه آغوش باز دارد و هیچکس در مهربانی به پای او نمیرسد.
این داستان اثر قرآن کریم در آن مرحلهی حساس است. اگر اینجا با کمک قرآن به سلامت عبور کردیم، مرگ ما به سلامت اتفاق میافتد و دعوت ما نیز دعوت به «دارالسلام؛[8] سراى سلامت» خواهد بود.
چنانچه خود را به قرآن کریم بسپاریم، در آن منزل قرآن با ما چنین رفتاری خواهد داشت.