«وَ إِذَا هَمَمْنَا بِهَمَّینِ یرْضِیک أَحَدُهُمَا عَنَّا وَ یسْخِطُک الْآخَرُ عَلَینَا فَمِلْ بِنَا إِلَی مَا یرْضِیک عَنَّا وَ أَوْهِنْ قُوَّتَنَا عَمَّا یسْخِطُک عَلَینَا».
به لطف خدای متعال، در گزارش مضامین نهمین دعای صحیفهی مبارکهی سجادیه، به این جمله رسیدیم. در جلسهی گذشته، اجمالاً اشارهای داشتیم و اکنون با توضیح مختصری، آن را تکمیل میکنم.
تأثیر عزمِ بر انجام کار نیک یا گناه در شخصیت انسان
حضرت مسئلهای را اینجا مطرح میکنند که مقداری جای تأمل دارد و مربوط به جایی است که انسان در مقام تصمیمگیری برای انجام کاری است. وقتی تعبیر «همّ به» به کار میرود، یعنی شخص تصمیم گرفته کار را انجام دهد.
مباحثهای اینجا وجود دارد که در مورد مقدمات انجام دادن یک کار یا رها کردن آن در انسان است. علمای اخلاق در این زمینه بحثی دارند و مبانی این مسئله را تا حدی روشن ساختهاند. ابتدا آن کار در ذهن تصور میشود و بعد از آن تصویرسازی میشود و اگر در مرحلهی بعد تصدیق به نفع این کار برای خودتان کردید، نسبت به انجام کار شوق پیدا میکنید. چنانچه از مرحلهی شوق گذشتید، تصمیم در شما شکل میگیرد (مرحلهی عزم). «إِذَا هَمَمْنَا بِهَمَّینِ» برای کدام مرحله است؟! تناسب کلام و سبک و سیاق بیانی امام نشان میدهد که این جمله در مورد مرحلهی عزم است که شما آنجا در شرف انجام کار هستید و تصمیم گرفتهاید که کار را انجام دهید.
در مورد این مرحله و بخشهای مقدماتیاش، مباحثهای وجود دارد و آن اینکه اگر انسان این مسیر را در مورد کاری که مورد رضای خدای متعال است طی کند، وضعیت چگونه خواهد بود و چنانچه این فرایند در مورد کاری که مورد خشم و غضب خدای متعال است طی شود، چه وضعیت و حکمی دارد.
در مورد حسنه و کار مورد رضای حضرت حق، میگویند درست از همان نقطهی تصویرسازی وارد محیط لطف حضرت حق میشوید و هرچه جلوتر میروید، این عنایت و لطف الهی بیشتر میشود. تمام این مقدمات، از نظر وضعی، آثار شخصیتی دارد و اگر شما کار مورد رضایت خدای متعال را در دستور انجام قرار دهید، عنایت الهی شامل حال شما میشود. در روایات تصریح شده است که اگر انسان به مرحلهی عزم برسد، ولی به دلیل عامل بیرونی، انجام آن کار ممکن نشد، اجر و پاداش کامل عمل را میبَرد و حسنه را در نامهی عمل او مینویسند. این همان مرحلهای است که در مورد آن گفتهاند: «نيَّةُ الْمُؤمِنِ خَيْرٌ مِنْ عَمَلِهِ؛[1] نیت مؤمن از عملش برتر است». قبل از مرحلهی عزم، چنانچه انسان موفق به انجام عمل نشد، خود آن عمل، یک عمل جوانحی و باطنی میشود؛ یعنی حسنه است، اما آن عمل بیرونی نیست و آن را برای او نمینویسند. ولی صرفِ همین حدیث نفس کارهای خوب، خوب و مطلوب است. پس حدیث نفس به چیزهایی که خدای متعال را راضی میکند، مطلوب است و حکایت از حسن فاعلی دارد و شخص مشمول لطف خدای متعال میشود؛ چراکه به شکلی میتوان گفت تمرین نفسانی و مقدمات شخصیتی برای کارهای خوب محسوب میشود.
اما اگر در مورد «یسْخِطُک» بود؛ یعنی ذهن انسان در مورد یک گناه فعال شد که وسوسه نامیده میشود، شوق نفسانی نسبت به گناه در انسان پدید میآید و به مرحلهی عزم میرسد و شخص عزم بر سیئه پیدا میکند. اگر انسان به مرحلهی گناه رسید که تکلیف معلوم است؛ گرفتار سخط الهی میشود که البته باب توبه در مقابل او باز است. چنانچه قبل از ارتکاب، مانعی پیش آمد و امکان انجام گناه از او گرفته شد، آیا چنین کسی مشمول سخط الهی است یا نه؟! امام صادق (علیهالسلام) در روایتی نورانی فرمودهاند که اینجا لطف خدای متعال شامل شخص است و چون به مرحلهی عمل نرسیده، این گناه را برای او نمینویسند.
با این حال از لحظهای که ذهن انسان با انجام یک گناه درگیر میشود (وسوسه)، انسان از نظر شخصیتی وارد یک تونل سیاه میشود و بوی تعفن گناه از همان لحظه در کانالهای ذهنی و شخصیتی او میپیچد و فکر او آلوده میشود. گناه عملی واقع نشده، ولی گناه فکری و ذهنی واقع شده است و هرچه جلوتر میآید، تاریکتر و کثیفتر میشود و درست در لحظهای که وارد مرحلهی تصمیم میشود، هالهی عجیبی از بوی پلید گناه در فضای ذهنی او میپیچد که اندامهای باطنی او را کاملاً تحت تأثیر قرار میدهد و بوی کثیفی وارد فضای ذهنی او میشود. وقتی انسان به مرحلهی تصمیم بر گناه میرسد، عملاً آن حالت کثیفیِ باطنی اتفاق میافتاد که اثر وضعی دارد. در بحث اثر تکلیفی هم اگر گناه را انجام داد، برای او نوشته میشود و عقوبت دارد. اما چنانچه مرتکب گناه نشد، برای او نوشته نمیشود. اگر خدای نخواسته، تصویرسازی و حدیث نفس گناه و تصمیم انجام گناه و شوق به گناه در انسان تکرار شود، عملاً قوای باطنی شخص از محیط ملکوتی خارج میشود.
مرحلهای که انسان به نقطهی عزم بر انجام گناه میرسد، مرحلهی امارگی نفس است که قرآن دربارهاش میفرماید: «إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّي؛[2] نفس قطعاً به بدى امر مىكند، مگر كسى را كه خدا رحم كند».
در این باره ابابصیر از امام صادق(علیهالسلام) روایتی نورانی نقل کرده است که آن حضرت فرمود: «إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَيَهُمُّ بِالْحَسَنَةِ وَلَا يَعْمَلُ بِهَا، فَتُكْتَبُ لَهُ حَسَنَةٌ، وَإِنْ هُوَ عَمِلَهَا، كُتِبَتْ لَهُ عَشْرُ حَسَنَاتٍ؛ وَإِنَّ الْمُؤْمِنَ لَيَهُمُّ بِالسَّيِّئَةِ أَنْ يَعْمَلَهَا، فَلَا يَعْمَلُهَا ، فَلَا تُكْتَبُ عَلَيْهِ».[3] اگر انسان مؤمن عزم بر انجام حسنهای داشته باشد و انجام ندهد، یک حسنه و اگر انجام دهد، ده حسنه برای او نوشته میشود. چنانچه انسان مؤمن بر انجام سیئهای عزم داشته باشد و انجام ندهد، برای او چیزی نوشته نمیشود. آن توضیح ما در مورد اثر وضعی منفی شخصیتی اینجا بیان نشده است. از این مباحث، دقیقتر هم هست که برای اهل و محلش باشد.
اگر یاری خدا نباشد، انسان در مقابل نفس شکست میخورد
امام اینجا وارد مرحلهی عزم و همّ شدهاند و از خدای متعال تقاضا میکنند که: «فَمِلْ بِنَا إِلَی مَا یرْضِیک عَنَّا، وَ أَوْهِنْ قُوَّتَنَا عَمَّا یسْخِطُک عَلَینَا»؛ در چنین وضعیتی ما را به سمت آنچه تو را راضی میکند، سوق بده. معنای دیگری هم میتوان داشت؛ تصمیم و عزم ما را برای انجام کار خوب، صددرصد و قطعی کن. در مورد مسیر دوم (حرکت به سمت انجام گناه) نیز حضرت میفرمایند تمامِ توانِ ما برای انجام آن گناه را متلاشی کن تا حالت پشیمانی در ما شکل بگیرد. گاهی بالاتر از اینها رخ میدهد و وقتی مبانی تصمیم انسان برای انجام گناه شکل میگیرد، قوّت جوارحی و توان اعضا از بین میرود و انسان، مریض یا بیحال یا بیهوش میشود.
این دعا خیلی لطیف است و امام وارد مراحل و مبانی خاصی میشوند.
اینجا یک تکمله وجود دارد و آن این جملهی حضرت است که: «وَ لَا تُخَلِّ فِي ذَلِكَ بَيْنَ نُفُوسِنَا وَ اخْتِيَارِهَا»؛ ما را به اختیار نفس خودمان وامگذار، وگرنه باختهایم. چرا؟! «فَإِنَّهَا مُخْتَارَةٌ لِلْبَاطِلِ إِلَّا مَا وَفَّقْتَ»؛ اگر ما و نفسمان تنها باشیم و تو بین ما و نفس حائل نشوی، نفس، باطل را انتخاب میکند. از آنجا که گناه، پوچ و بیریشه است، از آن به باطل تعبیر میشود. حسنات، حق هستند؛ زیرا ریشه و اساس دارند. اینجا تلمیحی به آیهی کریمهی «إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّي» دارد. اگر آن سخن یوسف(علیهالسلام) مورد تأیید خدای متعال نبود، توسط خدای متعال رد میشد. چنانچه خدای متعال با سکوت از کنار سخن نبی یا وصی بگذرد، یعنی آن را تأیید کرده است. جالب است که آنجا هم بیان شده که اگر خدای متعال دست حضرت یوسف را نمیگرفت و آن طلوع و جلوهی الهی آشکار نمیشد، او هم به گناه مبتلا میشد؛ اما برهان و لطف الهی دست او را گرفت.[4] امام سجاد(علیهالسلام) نیز اینجا تقاضای برهان رب میکنند و به خدا میگویند نکند در آن وضعیت، مرا تنها بگذاری که اگر تنها بمانم، نفس بر من غلبه میکند و گرفتار میشوم.
بحث ما در دعای هشتم، بحثی تحقیقی و تفصیلی بود و الان که مکتوب و تنظیم شده، از مرز هزار صفحه گذشته است. اینکه من گاهی ارجاع میدهم، به این دلیل است که آنجا مقداری تحقیقی وارد بحث شدیم. موضوع ماجرای نفس انسان و مخصوصاً امارگی و پیچیدگی آن، آنجا به اطلاع دوستان رسید. محیط ابتلا، محیطی لغزنده است. برایتان مثال زدم که فرض کنید در زمستان برف باریده و شما در کوهستان هستید و یک راه مالرو خیلی باریک، پیش روی شما است. سمت راست شما کوه و صخره است و سمت چپ، درهای عمیق که انتهای آن معلوم نیست. حتی مسیرهای عمومی و عادی، مخاطره دارد؛ چه رسد به این مسیر.
وقتی انسان محیط نفس خود را بشناسد و معرفت نفس داشته باشد، حالت توحیدی در او تقویت میشود و به آنجا نمیرسد که بگوید مگر من مرتکب چنین اعمالی میشوم؟! این جمله، جملهی شیطانی است. حالت توحیدی این است که اگر خدا دست مرا بگیرد، نجات پیدا میکنم؛ وگرنه نفس فرمان به بدی میدهد و مرا به سوی باطل میبرد. اگر انسان اهل معرفت نفس باشد، شناخت مرحلهی امارگی نفس (مرحلهی اتصال به طبیعت) به او در وضعیتهای خطیر کمک میکند.
انواع و اقسام شهوات در همین مرحلهی امارگی رخ میدهد و خیلی هم خوش آب و رنگ و جذاب است. حضرت امیر(علیهالسلام) در نهج البلاغه میفرماید: «مَا مِنْ طَاعَةِ اَللَّهِ شَيْءٌ إِلاَّ يَأتِي فِي كُرْهٍ وَ مَا مِنْ مَعْصِيَةِ اَللَّهِ شَيْءٌ إِلاَّ يَأتِي فِي شَهْوَةٍ؛[5] بدانيد كه هيچ طاعتى از طاعتهاى خداوند نيست، مگر اينكه بهجا آوردنش ناخوشايند است، و هيچ معصيتى از معاصى او نيست، جز اينكه بهجا آوردنش خوشايند و با شهوت همراه است». نفس در مورد طاعات، احساس خستگی و کراهت دارد، اما وقتی بحث شهوت باشد، توانش زیاد میشود و خسته نیست. وقتی انسان در مسیر طاعت قرار گیرد، خدای متعال جلوه و شهدی از طاعت به او نشان میدهد که شوق به حسنه در انسان شکل میگیرد. در آیهی شریفهی «إِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِينَ؛[6] اين [كار] گران است، مگر بر فروتنان» به این مسئله اشاره شده است.
خدایا، مرا نابینا کن!
امام(علیهالسلام) اینجا وارد مرحلهی تکمیلی بحث میشوند و میفرمایند: «وَ أَعْمِ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا عَمَّا خَالَفَ مَحَبَّتَک، وَ لَا تَجْعَلْ لِشَیءٍ مِنْ جَوَارِحِنَا نُفُوذاً فِی مَعْصِیتِک»؛ این جملات ادامهی همان خواهشها و التماسها و تمناها است. این حالت است که اهل معنا را پیش میبَرد. نقطهی مقابل آن عُجب است که ساقطکننده است؛ هر جا احساس کنی که تو میتوانی، باختی و هر جا احساس کنی با توفیق او میتوانی، بُردی. عبارت «وَ أَعْمِ أَبْصَارَ» میگوید تا اینجا من گرفتار همّ به گناه شدهام و حال میگویم این عزم و همّ مرا بشکن تا مبتلای به گناه نشوم. باز این شما را قانع نمیکند و میگویید خوب نیست به مرحلهای برسم که بخواهم تو را به خشم آورم، بلکه یک مرحله عقب برمیگردم و میگویم مرا به مرحلهای از عصمت برسان که چشمِ دل من به روی گناه بسته شود.
ما همه جا از خدای متعال، بصیرت و بینایی میخواهیم؛ اما اینجا از او نابینایی میخواهیم. تربیت حجت خدا اینگونه است و شما را قدمبهقدم بالاتر میبرد. معصوم برای دوستانش عصمت میخواهد؛ لذا دست شما را میگیرد و قدمبهقدم، دامنهی عصمت را در شما افزایش میدهد. برای اینکه اوج لطافت اینجا لحاظ شده باشد، حضرت از کلمهی محبت استفاده میکنند. نفس انسان، گناه را میبیند و به آن شوق پیدا میکند و به سمت آن حرکت میکند. بنابراین اینجا میگوییم خدایا! همّ مرا بشکن. در این مرحله، خواستهی ما با جملهی خیلی لطیفی بیان میشود. به خدا میگوییم تو مرا دوست داری و در وجود من هم همان چیزی را دوست داری که مرا به تو میرساند و هرچه مرا از تو دور میکند، مخالف محبت تو است. قبلاً اسم معصیت را باطل گذاشتند، اما اینجا اسم آن را «مَّا خَالَفَ مَحَبَّتَكَ» گذاشتند که تعبیر بسیار لطیفتری است.
صحیفه، چقدر زیبا است! اگر انسان وارد عوالمش شود، طعم حیات طیبه را میچشد. تصور اینکه انسان به مرحلهای برسد که تمنای گناه نداشته باشد، انسان را به شوق میآورد.
جملهی «وَ لَا تَجْعَلْ لِشَيْءٍ مِنْ جَوَارِحِنَا نُفُوذاً فِي مَعْصِيَتِكَ»، نوعی بازگشت به قبل مؤکد و عصمتخواهی وسیع است. از خدا میخواهیم هیچ یک از جوارح ما مبتلای معصیت نشود و از این مرحله با سلامت عبور کنیم.
ادامهی مطلب هم ورود به یک عالم جالب است و حضرت مدام میخواهند روشهای جلب رحمت را به ما بگویند. «اللَّهُمَّ وَ إِنَّک مِنَ الضُّعْفِ خَلَقْتَنَا وَ عَلَی الْوَهْنِ بَنَیتَنَا وَ مِنْ مَاءٍ مَهِینٍ ابْتَدَأْتَنَا»؛ حضرت به خدا میگویند تو مرا ضعیف خلق کردی. در عبارت دیگر امام سجاد(علیهالسلام) در دعای مشهور ابی حمزه میفرمایند: «ما لی وَ ما خَطَری»؛ من که هستم و چه هستم؟! حضرت دارند به آتش محبت الهی و جلب رحمت میدَمَند. عالم سیر و سلوک در این رفت و برگشتها با حضرت حق شکل میگیرد.
سخن آخر اینکه اگر انسان به خودشناسی برسد، حالت التجا و تضرع و التماس او به درگاه خدای متعال، فراوان میشود.