«فَكُلُّ الْبَرِيَّةِ مُعْتَرِفَةٌ بِأَنَّكَ غَيْرُ ظَالِمٍ لِمَنْ عَاقَبْتَ وَ شَاهِدَةٌ بِأَنَّكَ مُتَفَضَّلٌ عَلَى مَنْ عَافَيْتَ وَ كُلٌّ مُقِرٌّ عَلَى نَفْسِهِ بِالتَّقْصِيرِ عَمَّا اسْتَوْجَبْتَ فَلَوْ لَا أَنَّ الشَّيْطَانَ يَخْتَدِعُهُمْ عَنْ طَاعَتِكَ مَا عَصَاكَ عَاصٍ وَ لَوْ لَا أَنَّهُ صَوَّرَ لَهُمُ الْبَاطِلَ فِي مِثَالِ الْحَقِّ مَا ضَلَّ عَنْ طَرِيقِكَ ضَالٌّ فَسُبْحَانَكَ مَا أَبْيَنَ كَرَمَكَ فِي مُعَامَلَةِ مَنْ أَطَاعَكَ أَوْ عَصَاكَ».
موضوع سخن، گزارش مضامین عالی دعای سیوهفتم صحیفهی مبارکهی سجادیه است که در مورد اعتراف در تقصیر از تأدیهی شکر است.
ویژگی استدلال به فطرت و رجوع به آن
در جلسهی گذشته ملاحظه کردید که امام (علیهالسلام) به زیبایی، کل مبحث را به فطرت ارجاع دادند و در نوبت گذشته، این موضوع مقداری توضیح داده شد.
در بین انواع و اقسام استدلالها، عالیترین سطح استدلال، استدلال به فطرت است؛ هم از لحاظ ثبات و دوام، هم از لحاظ شهودی بودن ـ چون برای هر کسی از جنس علم حضوری است ـ و هم از لحاظ فراگیر بودن بین همهی انسانها در همهی عصرها و نسلها. این استدلال خیلی قویم و عالی است.
رهبر حکیم و عالیقدرمان نیز در بیانیهی گام دوم ـ که خیلی کار دارد تا معلوم شود در این بیانیهی پرنور چه رخ داده و اهل نظر و دقت و مطلعین میدانند که ایشان چه کرده است ـ، برای استدلال در مورد دوام انقلاب اسلامی، از فطرت استفاده کرده و فرمودند تمام شعارهای انقلاب اسلامی، فطری است و زمانبردار نیست که بگوییم در یک عصر جواب میدهد و در عصر دیگری پاسخگو نیست. چون شعارهای انقلاب فطری است، همیشه زنده، باطراوت، مؤثر، مقبول و پیشبرنده است.
اگر شیطان نبود، هیچکس معصیت نمیکرد
جملهی بعدی تکاندهنده است و دوستان باید به آن دقت کنند. حضرت فرمودند: «فَلَوْ لَا أَنَّ الشَّيْطَانَ يَخْتَدِعُهُمْ عَنْ طَاعَتِكَ مَا عَصَاكَ عَاصٍ». اگر شیطان بندگان خدا را در جریان طاعت الهی فریب نمیداد، هیچ معصیتکنندهای در عالم وجود نمیداشت. این سخن بیانگر استحکام فطرت است. اگر فقط انسان بود و فطرتش، و مداخلهگری شیطان وجود نداشت، هیچکسی در عالم معصیت خدا نمیکرد.
در تکمیل بحث حضرت میفرماید: «وَ لَوْ لَا أَنَّهُ صَوَّرَ لَهُمُ الْبَاطِلَ فِي مِثَالِ الْحَقِّ مَا ضَلَّ عَنْ طَرِيقِكَ ضَالٌّ». اگر شیطان باطل را در مثال حق برای فرزندان آدم تصویرسازی نمیکرد و این اتفاق نمیافتاد، هیچکس از صراط مستقیم و راه خدا منحرف نمیشد.
رابطهی فطرت و عصمت
اگر فطرت که جهت الهی و آسمانی وجود انسان است، در جای خودش باشد، انسان را به مرز عصمت میبرد؛ چراکه از کسی که اینگونه سرشته شده است، جز طاعت برنمیآید و بندگی برای او چیز وارداتی نیست، بلکه کاملاً درونجوش و ذاتی است. چنانچه کسی بر فطرت خودش باشد و طبق سرشتش عمل کند، ارتباط با خدای متعال، از متن وجودش میجوشد و اساساً معصیت نمیکند. اینجا باید یک مداخلهگر از بیرون بیاید و فضا را به گونهای متفاوت کند که نوعی خدعه اتفاق بیفتد.
اگر فقط انسان و فطرتش باشد، مقام صدق حاصل میشود و در مقام صدق، جز طاعت وجود ندارد و شائبه و حجابی وجود ندارد. این تمایل و کشش و جاذبه در بیشترین سطح، درون انسان هست و انسان خود را در محضر حق میبینید و حقیقت حق، انسان را جذب میکند و او را با خودش میبرد و جایی برای کس دیگری باقی نمیماند. اما یک مداخلهگر بیرونی میآید و با استفاده از ضعف انسان، نظام محاسباتی فطری او را به هم میریزد.
علت ارتکاب گناه با وجود فطرت
امام سجاد (علیهالسلام) اینجا خدعه را به باب افتعال برده و از واژهی اختداع استفاده میکنند. قرآن کریم از واژهی غرور برای تبیین این مسئله استفاده کرده که بیانگر آن است که این عملیات، یک عملیاتِ فریب است. برای رخ دادن این عملیات فریب، باید پردهای روی فطرت کشیده شود تا شما با چشم فطرت نبینی و با گوش فطرت نشنوی. این پردهپوشی کار شیطان است. شیطان خدعه و نیرنگ و فریب به کار میبَرَد و جای فانی و باقی، دائم و زائل، حق و باطل را عوض میکند و به این ترتیب در دید انسان، اختلال رخ میدهد.
در نیرنگهای خودمان هم تصویرسازی میکنیم و کاری میکنیم که دیگری حق و باطل را آنگونه که هست، نبیند و اینها جابهجا شوند.
وقتی این عملیات فریب اجرا شد، فطرت از کارآیی و حقنمایی و حقبینی میافتد. فطرت هست، اما کارآمدی ندارد و مؤثر و فعال نیست و وضعیتی افسرده و منفعل و غیرمؤثر پیدا میکند.
اتفاقی که اینجا میافتد، همان است که امام به آن اشاره میکنند. شخص چون دچار اشتباه محاسباتی میشود و تشخیصش اشتباه است، از مسیر مستقیم خارج میشود و گرفتار معصیت و ضلالت میشود و کاملاً بر خلاف فطرت و سرشت خود رفتار میکند.
اگر اصالت فطرت را بپذیریم، توصیف و توضیح رفتار، افکار، بینش، گرایش و کنشهای مغایر با فطرت، اینگونه میشود که شخصِ گرفتار خدعه و نیرنگ، فطرتش از کارآیی میافتد.
فطرت زائلشدنی نیست
اگر انسان در خروج از قاعدهی فطرت تا مرتبت فرعونی برسد که طاغوت محض است و علیه حق و حقیقت طغیان کرده است، باز هم فطرت در وجود او هست. فرعون، یک نمونهی واقعی تاریخی است؛ وگرنه برخی موارد هست که روی فرعون را هم سفید کرده است. برای اینکه خدای متعال در قرآن کریم، اوج طغیان فرعون را نشان دهد، این جمله را از قول او نقل میکند که گفت: «أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَى؛[1] پروردگار بزرگتر شما منم». آن زمان انسانها برخی پدیدهها را رب میدانستند و اعتقاد به ارباب داشتند و در بین این ارباب، یکی رب الارباب یا رب اعلی بوده است. فرعون میگفت من رب الارباب هستم.
خدای تبارک و تعالی به حضرت موسی و برادرش هارون (علینبیّناوآلهوعلیهماالسلام) مأموریت میدهد که قیام کنند و میفرماید: «اذْهَبَا إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَی؛[2] به سوى فرعون برو كه او به سركشى برخاسته است». خدا گفت: برو و او گفت: من چند مشکل دارم؛ یکی آنکه از نظر بیان، لکنت دارم و برادرم فصیحتر از من در سخن است. ضمن آنکه درگیری با دستگاه فرعونی سابقه ندارد. جالب است کسی که در دستگاه الهی کلیم است، در مواجهه با خلق، مشکل دارد. خدای متعال هم فرمود با هم بروید. با این حال فصل اول مأموریت شما، نجات بنی اسرائیل از دست فرعون نیست؛ بلکه نجات فرعون از دست فرعون است. یعنی چه؟! یعنی آن فرعونی را که به عنوان یک واحد انسانی، مفطور به فطرت الهی است، از دستِ آن فرعون که اسیر دست شیطان است، نجات دهید. ادامهی آیه بیان میدارد: «فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَيِّنًا لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشَى؛[3] و با او سخنى نرم گوييد، شايد كه پند پذيرد يا بترسد» که خیلی تکاندهنده است. جانِ کلام در کلمهی «لَعَلَّهُ» است. شما سمت فرعون بروید و خیلی متواضعانه و نرم با او صحبت کنید. به چه دلیل با او نرم صحبت کنیم؟! خدای متعال میخواهد بگوید من توقع دارم فرعون برگردد. پس حتی اگر کسی به مرتبهی فرعونی رسیده باشد، فطرت خود را از دست نداده است. اگر فطرت از دست میرفت، او به طور کلی از حقیقت انسانی خارج میشد و ماهیتش تغییر میکرد و دیگر توقع بازگشت نبود. البته موسی و هارون (علینبیّناوآلهوعلیهماالسلام) در این مأموریت کامیاب نشدند و وارد مرحلهی دوم شدند.
یادتان باشد که این دلیل خیلی عالی است. مثال تبدیلنشدنی بودن فطرت، همین است که اگر کسی به مرتبهی فرعون برسد، باز در او قلب ماهیت نشده و حقیقت فطرت ثابت است و فقط گرفتار خدعه و حجاب سنگین شده است.
شیطان، بر اساس فطرت تصویرسازی میکند
در جملهی بعد و با «لولا» دوم، حضرت جملهی قبلی را تفصیل و توضیح میدهند. عملیات فریب شیطان اینگونه است که حق را با باطل جایگزین میسازد. انسان به صورت فطری به دنبال حق است و اگر کسی بخواهد او را فریب دهد، باید این هنر را داشته باشد که باطل را در لباس حق نشان دهد.
جملهی دوم، تفسیر عملیات شیطان و بیانگر کیفیت اختداع او است. شیطان این خدعهی جدی و مؤکد و مؤثر را چگونه انجام میدهد؟! حضرت توضیح میدهند که به این صورت: «صَوَّرَ لَهُمُ الْبَاطِلَ فِي مِثَالِ الْحَقِّ».
شیطان اگر بتواند مثلاً فانی را باقی نشان دهد، ما را بیچاره میکند و ما ضربه میخوریم. عملیات اختداع و نیرنگ شیطان، کاملاً مبتنی بر بنیان و مبنای فطری ما شکل میگیرد؛ وگرنه عملیات فریب صورت نمیگیرد. این عملیات کاملاً مبتنی بر چیزی است که فطرت شما میخواهد. فطرت شما، حق و دوام و خلود (جاودانگی) و جمال (ظاهری و باطنی) و عدالت میخواهد. شیطان در عملیات فریب خود، جمال را به تو نشان میدهد؛ اما آن جمالی که او نشان میدهد، تصویری از جمال است و حقیقت جمال نیست. او دل تو را برده و تو را به دنبال خودش کشیده؛ اما سراب است و وقتی شما به آن میرسی، میبینی که امر بر شما مشتبه شده است. او دقیقاً روی تمایلات فطری شما تصویرسازی میکند.
اگر شیطان از اول به شما بگوید این دنیا فانی و زائل و ازدسترفتنی است و نمیتوان به آن اعتماد کرد، دیگر کسی سراغ دنیا نمیرود. شیطان در آن تصویرسازی، جای دنیا و آخرت را عوض میکند و دنیا را امر دائم معرفی میکند و دل شما اسیر دنیا میشود.
سینما، نمونهای از تصویرسازیِ واقعنما
«صوّر» بیانگر تصویرسازی معمولی نیست، بلکه تصویر باید خیلی واقعنما باشد. سینما مصداق و مثال خوبی برای آن است. یک قصه را که ساختهی ذهن یک فرد است، چنان واقعنمایی میکند که احساسات و عواطف و فهم شما تسخیر میشود. گویی آنچه رخ میدهد، واقعیت است. بعضی فیلمها بهقدری ساخت قوی دارند که حتی انسان عاقل و بالغ را به گریه میاندازد یا کاملاً خوشحال میکند.
اخیراً که پشتصحنهها را هم نشان میدهند، انسان میبیند که در خیلی موارد، تصویرسازیها، انیمیشنی و رایانهای است. لذا اگر خواستید کار شیطان را درک کنید، سینما را ببینید. سینما چنان افراد را تخدیر میکند که تصویرها و قصههای ساختگی را کاملاً باور میکنند؛ مخصوصاً اگر سهبعدی و با استفاده از روشهای جدید باشد. گاهی چنان تصویرها واقعی است که شما فرار میکنی و میترسی. آن اوایل که تلویزیون خیلی فراگیر نشده بود، برخی خانمهای متدین، با دیدن مجریِ مرد، چادر سرشان میکردند!
اگر سینما، سینمای فطرت باشد، با همین سینما و هنر میشود حق را بهخوبی و با شفافیت ارائه کرد. فیلم محمد رسول الله که توسط آقای مجیدی ساخته شده بود، اول بار با حضور ایشان ارائه شد. من و عدهای از آقایان بودیم. چند نفر از جمله من صحبت کردم و گفتم: آنچه من دیدم، در یک کلمه، سینمای فطرت بود. مثال ویژهی آن فیلم مریم مقدس است. فیلم مریم مقدس، اوج سینمای فطرت است و وقتی انسان میبیند، احساس میکند که ایمانش برافروخته شده است. لذا آیتالله جوادی آملی فرمودند اگر پیامبرها در زمان ما مبعوث میشدند، با دوربین مبعوث میشدند. این جمله اهمیت مسئله را به من و شما نشان میدهد.
فطرت، آجل را بر عاجل ترجیح میدهد
امام (علیهالسلام) فرمود اگر این تصویرسازی شیطان نبود، هیچکس از بندگان، از مسیر عبودیت و توحید خارج نمیشدند. اگر قرار بود اینطور باشد، فرشتهها کافی بودند و لازم نبود انسان خلق شود؛ چنانکه فرشتهها هنگام آفرینش انسان، همین را گفتند. اما خدا به این موجود که مفطور به فطرت الهیه است، اختیار داد و شیطان را به جانِ او انداخت و ضعفی را در او قرار داد تا شیطان بتواند از آن استفاده کند. آن ضعف این است که زیست او را در غرورکدهای به نام دنیا قرار داد؛ بنابراین بخشی از وجود او باید با این زیستکده هماهنگی داشته باشد. شیطان از همین ضعف استفاده میکند و انسان را که قلبش متعلق به اعلی و جسم او گره خورده به اسفل است، فریب میدهد. انسان نیز به خاطر تعلق دنیایی خود، فریب میخورد؛ زیرا «خُلِقَ الْإِنْسَانُ مِنْ عَجَلٍ؛[4] انسان از شتاب آفريده شده است». حواس شیطان به همین عاجل و زیست فوری انسان که دنیا است، متوجه است. محیط پیرامون انسان نیز محیطی عاجل است. در نتیجه فطرت از افق آجل باز میماند و به عاجل مشغول میشود. در نتیجه: «تُؤْثِرُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةُ خَيْرٌ وَأَبْقَى؛[5] شما زندگی این جهان را برمیگزینید، حال آنکه آخرت بهتر و پایندهتر است». با آنکه خیر در آخرتِ جاودانه است، انسان گرفتار و اسیر محیط دنیا میشود. در تصویرسازی، شیطان آنقدر قوی عمل میکند که انسان، زیستگاه موقت خود را با زیستگاه دائمی خویش اشتباه میگیرد.
آدم و حوّا، فریب تصویرسازی شیطان را خوردند
برای روشنتر شدن این قضیه، سراغ ماجرای پدرمان میرویم. قرآن کریم صحنه را برای ما گزارش کرده است و میگوید: «فَدَلَّاهُمَا بِغُرُورٍ؛[6] پس آن دو را با فريب به سقوط كشانيد». این عبارت قرآنی، خانمها را از یک اتهام نجات میدهد. طبق یک گزارش تاریخی که بیشتر ریشهی مسیحی و یهودی دارد، همهی این خرابکاریها زیر سر حوّا بود. میگویند کسی که شیطان را بر آدم مسلط کرد، حوّا بود. در این آیه، خدای متعال، جناب حوّا را با آدم یکسان قرار میدهد و میگوید عملیات فریب روی هر دو انجام شد.
آنجا که قرار شد، اینها از شجره امتناع کنند، شیطان یک تصویرسازی مبتنی بر فطرت ارائه داد. او دید که فطرت میخواهد انسانها مثل فرشتهها باشند، مبسوط الید باشند، اعمال نظر داشته باشند. همچنین تمنای خلود و جاودانگی دارند. تصویرسازی شیطان آن بود که میوهی ممنوعه، هم شما را به مقام فرشتگی و هم به خلود و جاودانگی میرساند. تصویرسازی شیطان کاملاً مبتنی بر تمایل و کشش فطری انسان بود و جای حق و باطل، زائل و دائم و فانی و باقی را عوض کرد و در ذهنیت آدم مداخلهگری کرد. البته بهشتی که آدم و حوّا (صلواتاللهوسلامهعلیهما) در آن بودند، یک بوستان عالی و درجهیک در همین دنیا بوده و حتی تنزل از آنجا، تنزل از بهشت موعود نبوده است. در هر صورت، این اتفاق رخ داد و شیطان موفق شد نظام محاسباتی این دو را به هم بریزد. خدای متعال به من و شما هشدار میدهد و میگوید: «يَا بَنِي آدَمَ لَا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ؛[7] اى فرزندان آدم، زنهار تا شيطان شما را به فتنه نيندازد، چنانكه پدر و مادر شما را از بهشت بيرون راند».
پس با وجود «فَكُلُّ الْبَرِيَّةِ مُعْتَرِفَةٌ بِأَنَّكَ غَيْرُ ظَالِمٍ لِمَنْ عَاقَبْتَ وَ شَاهِدَةٌ بِأَنَّكَ مُتَفَضَّلٌ عَلَى مَنْ عَافَيْتَ وَ كُلٌّ مُقِرٌّ عَلَى نَفْسِهِ بِالتَّقْصِيرِ عَمَّا اسْتَوْجَبْتَ» چرا وضعیت ما این طور است؟! به دلیل وجود و تصویرسازی شیطان.
یک روایت بسیار زیبای نبوی هست که میفرماید: «لولا أنَّ الشَّياطينَ يَحُومونَ على قُلوبِ بَني آدمَ لَنَظَروا إلى مَلَكوتِ السَّماءِ؛[8] اگر شیاطین گرد دلهای آدمیان نمیچرخیدند، هر آينه آنان ملكوت آسمانها را مىديدند».
اگر انسان با تکیه بر راهنمایی انبیا و مدد گرفتن از حضرت حق، و با اتصال به باطن اولیا و با تکیه بر الهامات قدسی، بر عملیات شیطان غلبه کند و حضرت عقل را در میدان این منازعه یاری دهد و بر میدان مسلط سازد، تمام مراتب را پشت سر میگذارد؛ به گونهای که فرشتهها انگشت به دهان میمانند و به شگفتی میآیند.
برخورد کریمانهی خداوند با انسان گنهکار
وسط این منازعه و با وجود آن ضعف و شیطان، انسان دلش خالی میشود. امام سجاد (علیهالسلام) در جملات بعدی، شرحی از اسم کریم پروردگار متعال ارائه میدهند که دل انسان گرم و قرص میشود. مولا در وجوه طاعت و معصیت، با اهل طاعت و معصیت، کریمانه مواجه میشود. بنابراین هر دو در افق نجات مبتنی بر فطرت قرار میگیرند و فقط کافی است خودشان را در این جذبهی کَرَم قرار دهند.
تلاش دستهجمعی شیاطین برای انحراف انسان
شیطان به صورت گروهی و جمعی به شما حمله میکند. آنها شما را میبینند، اما شما آنها را نمیبینید. آنها در اوج پنهانکاری عمل میکنند، به همین دلیل میتوانند شما را فریب دهند. اگر کار شما به جایی برسد که بتوانید آنها را ببینید، ملکوت آسمانها و زمین را میبینید. پس حضور یک عنصر مداخلهگر خطرناک را جدی بگیریم.