«وَ كَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَيْهِ السَّلامُ فِى اسْتِكْشَافِ الْهُمُومِ: يَا فَارِجَ الْهَمِّ، وَ كَاشِفَ الْغَمِّ، يَا رَحْمَانَ الدُّنْيَا وَ الاْخِرَةِ وَ رَحِيمَهُمَا، صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ افْرُجْ هَمِّى، وَ اكْشِفْ غَمِّى يَا وَاحِدُ يَا أَحَدُ يَا صَمَدُ يَا مَنْ لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُوا أَحَدٌ، اعْصِمْنِى وَ طَهِّرْنِى، وَ اذْهَبْ بِبَلِيَّتِى».
موضوع سخن، گزارش مضامین دعای پنجاهوچهارم صحیفهی سجادیه است که حسب ترتیب، آخرین دعای صحیفه است. به توفیق الهی، در یکی دو نوبت گذشته، ترسیم کلی از مضامین این دعای نورانی تقدیم شد و بر مطالب این دعا مروری داشتیم.
به مناسبت بدرقهی ماه مبارک رمضان، جلسهی گذشته، یادآوریهایی به خودم و عزیزان داشتم که مجموعه اقداماتی بود که انسان باید برای حفظ دستاوردهای ماه مبارک رمضان انجام دهد. در پایان آن جمعبندی، به دعای پنجاهوچهارم و نسبت آن با سرّ لیله القدر اشارهای شد که امیدوارم برای عزیزان مفید باشد.
حال دوباره به آغاز این دعای نورانی برمیگردیم. امروز جمعبندی مبنایی راجعبه عنوان دعا خواهم داشت که بحث غم و اندوه است. میخواهیم ببینیم در جغرافیای فرهنگ قرآنی و اسلامی و روایی، به مسئلهی غم و اندوه چگونه نگاه میشود. پس از آنکه زاویهی دید خود را با مبانی دینی هماهنگ سازیم، مطالب متن دعا را فصلبهفصل میخوانیم و تطبیق میدهیم و بخش عمدهای از مطالبی که امروز عرض میکنم، در این دعای نورانی گنجانده شده که خیلی شیرین و دلنشین است.
معنای همّ و غم و تفاوت آنها با یکدیگر
عنوان دعا «فِى اسْتِكْشَافِ الْهُمُومِ» است؛ اما در متن دعا «يَا فَارِجَ الْهَمِّ، وَ كَاشِفَ الْغَمِّ» آمده است. ما در فارسی نیز دو واژهی همّ و غم را استفاده میکنیم. به نظر مناسب است که به این دو واژه نگاهی داشته باشیم و نسبت این دو را با هم بررسی کنیم.
از روایات و کتب لغت استفاده میشود که این دو عنوان، معانی کاملاً منطبقی با یکدیگر دارند. هر دو به معنای اندوه است و البته تفاوتهایی دیده شده که برخی سعی کردهاند این تفاوتها را تبیین کنند. از جمله گفتهاند همّ به معنای درگیری و اشتغال ذهن انسان و تلاش برای راهجویی است. به پیوست ذهن شما، دل شما هم درگیر میشود و دلمشغولی برای انسان ایجاد میشود. آنجا که انسان چیزی را برای خودش سودمند میداند، نظیر رتبهی خوب در کنکور یا ازدواج خوب، اما در عین حال بهآسانی به دست نمیآید و رقیب و حریف و چالش دارد، تولید همّ میشود که به پیوست آن دلمشغولی ایجاد میکند. در مورد تحصیل، مخصوصاً در افق رقابتی آن، و انتخاب همسر و مسائل مربوط به شغل و تأمین معیشت و انتخاب دوست و ابتلائات پیرامونی و امثال اینها، جوانها مبتلا به همّ میشوند. من خواستم از عالم جوانی مثال بزنم؛ چراکه بیشتر شما در این دورهی سنی هستید و ضمناً آثار و پیامدها و عواقب مسئله هم در دوران جوانی حساستر و زیادتر است.
به هر ترتیب در مورد تعریف همّ گفتهاند: «إنَّ الهمّ هو الفکر فی إزاله المکروه و اجتلاب المحبوب»؛[1] همّ یعنی انسان چطور چیزی را که دوست ندارد، از خود دور کند و چیزی را که دوست دارد و مفید میداند، برای خود به دست آورد.
غم چیست؟! غم عبارت از وقتی است که انسان یک محبوب را از دست میدهد و فرصت ازدواج یا تحصیل یا ... از دست میرود. تلاش کرده، اما به آن نرسیده است یا چیزی که نمیپسندد، نظیر مصیبت از دست دادن یک عزیز برای او اتفاق افتاده است. اینها حالتی در شخص به وجود میآورد که غم نامیده میشود و حالت انقباض روانی است. مراتب این انقباض و گرفتگی با هم فرق میکند و هر مرتبه، آثار فکری و روانی و رفتاری، نظیر تمایل به انزوا دارد.
نکتههای دیگری هم در برخی تدقیقات دانشمندان آمده است. مثلاً گفتهاند: «الهمّ قَبلَ نزول الأمر و الغم بعد نزول الأمر»؛ غم بعد از بلایی است که بر سر انسان آمده و قبل از آن، همّ است. همّ خواب را از چشم انسان میگیرد، ولی غم، خواب را به چشم انسان میآورد و او را ملول میکند و دیگر نشاط کافی برای فعالیت ندارد. گویا بلایی بر او مسلط شده است و دیگر توان ندارد کاری انجام دهد و شبیه حالت بیرغبتی دارد.
تعبیر دیگری هم آمده که بد نیست؛ اما جامع نیست و آن اینکه: «الهمّ ما یَقدر الإنسان عَلی إزالته، بِخلاف الغمّ، فإنّه لایقدر علی ازالته»؛[2] همّ آنجایی است که ارادهی انسان سهم دارد، اما غم آنجا است که دیگر اراده ندارد و نمیتواند کاری کند. همانطور که گفتیم، این تعبیر خیلی دقیق نیست و جامعیت ندارد.
در مورد حزن و تعابیر دیگری نظیر حسرت و اسف و کرب و بثّ ـ که حضرت یعقوب در ماجرای دوری حضرت یوسف میگوید ـ تفاوتهایی گفتهاند که در کتابهای فروق اللغات آمده است. حزن در این بین کلمهی جامعی است و همّ و غم را شامل میشود.
اهمیت و ضرورت مدیریت هیجانهای نفسانی
همّ و غم که حضرت از آن به خدای متعال پناهنده میشود، جزء مسائلی است که به ریشهشناسی و تجهیز انسان به منطق مدیریتی برای این هیجان عاطفی نیاز دارد.
در روانشناسی جدید، اینها معمولاً در محور هیجانها مورد بحث قرار میگیرد و از هیجان شادی و هیجان غم سخن میگویند. ما یک وقت در عهد شباب، برای جمعی از جوانان، بحث مدیریت هیجانها را ذیل بحث کلیدهای خوشبختی آوردیم؛ البته آنجا به بحث مدیریت شادی و اندوه نرسیدیم. انشاءالله در فرصتی آن را تکمیل کنیم تا ارائه شود.
مؤمن، باید مالک هیجانهای نفسانیاش باشد
از نظر توحیدی قاعده این است که انسان باید مالک هیجانهای خود باشد و بر هیجانهای نفسانی و روانی و عواطف خویش تسلط داشته باشد. بدترین وضعیت این است که جنابعالی مملوک هیجانها شوید و آنها بر شما مسلط شوند. انسان باید مالک هیجانهای خود باشد. البته خیال نکنید امر آسانی است؛ چهاینکه در دعایی خطاب به خداوند عرضه میداریم: «أعوذُ بِکَ مِن سُلطان الهَمّ»؛ پروردگار من به تو پناه میبرم از اینکه همّ بر من مسلط شود و روی من بیفتد و نفس مرا بگیرد. همچنانکه انسان باید از تسلط غریزه به خدای متعال پناه ببرد.
همهی اینها باید مملوک شما باشند و شما مالک آنها باشید. اگر انسان توانست مالک هیجانهای خود شود، به مقام شریف مالکیت بر خویشتن شرفیاب شده است که امیرالمومنین (علیهالسلام) آن را به عنوان یک فرمان بر سالکان کوی حق تصریح کرد و فرمود: «املِکوا أنفُسَکُم»؛ مالک نفس خود و مسلط بر آن باشید و افسار نفستان به دست شما باشد. البته حضرت راهش را هم بیان کرده و فرمودهاند: «بِدَوامِ جهادها»؛[3] اگر بخواهید به این نقطه برسید، باید وارد جهاد دائمی با خودتان شوید که ذیل فهرست جهاد اکبر تعریف میشود.
راه تسلط بر هیجانها
انسان با چه قاعدهای میتواند بر هیجانهایش تسلط پیدا کند؟ با عقل. اگر توانستید عقل را در وجود خودتان سلطان کنید، نفس و وابستههای نفس، از تمایلات و شهوت و رغبت و ...، در اختیار شما قرار خواهد گرفت. منظور ما آن عقلِ تربیتشده توسط شرع است که هماهنگ با عقل کل و کل العقل است و به ساحت قدس الهی از طریق اتصال به انسان کامل وصل شده است. وقتی با ولی خدا رفاقت و انس داشتید و تحت ولایت او بودید، عقل شما به کمال میرسد و شأنیت تسلط پیدا میکند. در مملکت وجود شما، سلطان و مدیر کیست؟ اگر نفس مدیر باشد، کار تمام است. چنانچه عقل سلطان شد، سعادتمند هستی و اگر وضعیت وسط هستی، خدا عاقبت تو را به خیر کند. بیشتر مردم در همین حالت میانه هستند؛ گاهی عقل جلو میآید و گاهی نفس. اینجا هم باید دید بیشتر عقل یا بیشتر نفس، فرمانروایی میکند.
جهتگیری کلی در زندگی انسان موحد و الهی این است که به سمتی برود که حاکمیت کامل در مملکت وجود او با حضرت عقل باشد و او بر کرسی فرمانروایی دست یابد. وقتی انسان به این نقطه برسد، به مقام امن و میِ بیغش و رفیقِ شفیق رسیده است. مقام امن آنجا است که میتوان گفت شخص به جایی رسیده که عقل، در وجود او سلطان است. رسیدن به این نقطه، جهاد میخواهد؛ جهادی از جنس جهاد اکبر.
دو دیدگاه متضاد جهت مواجهه با همّ و غم
در مورد غم و هیجان اندوه که در بحثهای تربیتی و روانشناسی و علم النفس قدیم و جدید، محل مباحثه بوده و از ریشهها و عوامل و مدیریت آن سخن گفته میشود، باید گفت آنچه در روانشناسی جدید با علم النفس قدیم و مستظهر به وحی پیشنهاد میشود، خیلی متفاوت است.
آنچه در علم النفس اسلامی و علوم تربیتی و روانشناسی مستظهر به آیات الهی پیشنهاد میشود، دستگاهی جامع و فراگیر و دارای نگرش امتدادی و ابدی است که جنابعالی را تا بهشت برین میبرد. اما روانشناسی جدید، اعمی (کور) است؛ زیرا انسان را آنگونه که باید، نمیشناسد و شناختش از انسان، خیلی محدود و ناقص است. البته خیلی مطالعه کردهاند؛ منتها عمدتاً مطالعات استقرایی و موردکاوی بوده است.
روانشناسی جدید از آن جهت که در شناخت جهان نیز اعمی است و اصلاً به ابدیت راه ندارد و انسان را تا لحظهی مردن میبیند و البته مردن را هم نمیتواند بگوید چیست، تجویزهایش مقطعی و مسکّنی و سُکرآور است. گاهی شخص از درد بسیارِ سختی به خود میپیچد و این حکایت از یک بیماری است که ممکن است جان او را به خطر بیندازد. در این موارد پزشک غیرحاذق، با تجویز یک آمپول مسکّن، فقط درد او را آرام میکند؛ ولی مداوایش نکرده است.
در روانشناسی جدید نیز میگویند اساساً به این مشکلات فکر نکنید و سراغ لهو، لعب، بازی و سرگرمی بروید. البته تجویزهای عمیق هم دارند و برخی از پیشنهادهایشان فنیتر و دقیقتر است. اما آنها را هم که انسان مشاهده میکند، میبیند که جامع و دارای امتداد نیستند و یکجا حال انسان را خوب میکند و ده جا حال انسان را خراب میکند.
بسیاری از پیشنهادهای علم النفس و روانشناسی جدید برای حل مشکلات و درمان اندوه و غم، خودش تولید اندوه میکند؛ منتها حالت آرامش یا شادمانی کوتاهمدت برای شخص ایجاد میکند و او را فعلاً از این مرحله عبور میدهد، ولی دوباره فردا همین اندوه فعلی سه برابر میشود و او دوباره پیش روانشناس میآید.
متأسفانه در این تجویزها یک اتفاق هم میافتد و آن اینکه از دارو به عنوان مکمل استفاده میکنند و نوعاً این داروها خوابآور یا فرحزا است و طرف را بیهوده خوش میکند. بیشتر این داروها خسارتهای عظیمی ایجاد میکند و فعالیت مغز را تحت تأثیر قرار میدهد و ضربههای اساسی به سلولها و نرونهای مغزی میزند. نوعاً هم اعتیادآور است و شخص پس از مدتی، سراغ دوزهای بالاتر و داروهای قویتر میرود.
این موارد در کنار روانکاوی و پیشنهاد هیپنوتیزم و اقدام به آن به کار میرود که همهی اینها آرامش موقّتی ایجاد میکند. این علم، نه انسان را و نه جهان را و نه ابدیت را نمیشناسد و به همین دلیل میخواهد کار را در همین محدودهی دنیایی راه بیندازد.
این اندوه در انسانهای مختلف به صورتهای متفاوت بروز میکند. این اندوه در بعضی تولید خشم و عصبانت میکند. در برخی دیگر، تولید ترس میکند و آنها را به حالت جُبن میبرد و خودِ این، عوارض عجیبی دارد. در برخی دیگر، ناامیدی یا کمامیدی تولید میکند و در عدهای، انزواطلبی تولید میکند و دیگر شخص حوصلهی کسی را ندارد و خلوتگزین میشود.
تأثیر غم و اندوه بر انسان
تأثیر تسلط غم و اندوه بر شخص، روانتنی است؛ یعنی هم روان شخص را بهشدت آسیب میزند و هم بر جسم او اثر میکند. در روایت دارد که اگر غم و اندوه بر شخص مسلط شود، انسان را آب میکند و تغذیه و هاضمهی او را به هم میریزد. پیریِ زودرس از عوارض غم و اندوه طولانیمدت و مسلط است. چنین افرادی خیلی زود شکسته و چروکیده میشوند و طراوت و جوانی خود را خیلی زود از دست میدهند.
انسان با منطق توحیدی، به مدیریت اندوه و مهارتهای ذیل آن دست مییابد و خودش را در مسیر زندگی، در برابر همّ و غمها مدیریت میکند.
غم ممدوح و غم مذموم
مبنایی را خدمت عزیزان گفته بودم که اکنون آن را یادآوری میکنم. بعد چند روایت بخوانم و اگر وقت اجازه دهد، چند تجویز شیرین خدمتتان خواهم داشت.
اگر یادتان باشد، یک منطق شیرین قبلاً بیان شد و آن اینکه بر اساس خلاصهی روایات، دو نوع غم و اندوه داریم؛ یکی غم و اندوه ممدوح و دیگری غم و اندوه مذموم. اینطور نیست که هر غم و اندوهی، ذیل آن عنوان منفی پیش بیاید که بخواهیم با آن مبارزه کنیم و آن را برطرف سازیم. در برخی موارد نمونههایی داریم که عنوان همّ و غم به آن داده میشود و ذیل عنوان حزن میرود و آن، جایی است که غم و اندوه، ریشهی عقلانی داشته باشد.
در دعای هشتم و ذیل بحث آرزوها، گفتیم آرزوهایی که ریشهی عقلانی دارند، پیشبرنده هستند؛ اما آرزوهایی که ریشهی نفسانی دارند، بازدارنده هستند. غم و اندوه هم همینطور است و اندوهی که ریشهی عقلانی داشته باشد، پیشبرنده و صیانتبخش و حفظکننده است. درست در نقطهی مقابل، اندوهی که ریشهی نفسانی دارد، آسیبزا و زمینگیرکننده است.
پس اندوه حیاتبخش و اندوه هلاککننده داریم. لذا اگر در روایتی دیدید که از حزن تعریف میکند، بدانید که این همان حزن عقلانی است که عقل آن را تجویز میکند. نمونههایی از حزن عقلانی، حزنی است که از توجه به عالم آخرت ناشی میشود. کسی که آخرتشناس میشود، محزون میشود. این حزن، درد نیست؛ بلکه شفا است. حزنی که حاصل فهم عالی انسان در مورد عالم ملکوت و جدا افتادن او از اصل خویش است، پسندیده است. خوش به حال چنین کسی! در روایت آمده که این حزنی است که تو را به سُرور ابدی میرساند. اگر کسی گرفتار دوری از محبوب کل شد، حزنی ایجاد میشود که پیوست آن شادی است و انقباض نفسانی ایجاد میشود که پیوست آن انبساط روحانی است. انسان به حال کسانی که در دوری از حضرت مهدی (عجّلاللهتعالیفرجهالشریف) میسوزند، حسرت میخورد. این حزن ناشی از معرفت و دارای مبنای کاملاً عقلانی است که بسیار پیشبرنده و سازنده است.
حالتی که در مجالس غم اهل بیت داریم، ظاهرش غم و اندوه و ناله است؛ ولی باطن آن، اتصال به ولیاللهالاعظم و تهیهی خوراک برای روح شما است که باعث میشود احساس کنید در عرش سیر میکنید. انسان وقتی از مجلس روضه خارج میشود، حالت فتح و انبساط و گشایش برایش ایجاد میشود.
کسی که فطرتش سالم است، بعد از ابتلای به معصیت، مغموم و محزون میشود. این یکی از نشانههای فطرت سالم است. این حزن، مقدس و پیشبرنده و سازنده است و انسان را تا توبه و ندامت و استغفار میکشاند.
پس حزنی که ریشهی عقلانی دارد، سازنده و حفظکننده و پیشبرنده است. در مقابل آن، حزن مذموم است که ریشهی نفسانی دارد و عمدتاً مربوط به از دست دادن منافع دنیایی و نفسانی یا ناشی از بدبینی به خدای متعال و رزّاق است. این حزن، از جنس بیماری و مولّد بیماریها است که بازدارنده است.
جای این نوع غم و اندوه در علم النفس جدید خالی است و آنها نمیتوانند غم و اندوه را به ممدوح و مذموم تقسیم کنند. از نگاه آنها، هر غمی مذموم است. اینجا با غربیها مباحثهای داریم و آن اینکه با مبانی سکولاریستی و لیبرالیستی و مادیگرایانهی آنان، برخی امور در جامعهی ایرانی، محزون و غمانگیز شمرده میشود. لذا برای مقابله با آن، موسیقی و ولگردی و هرزگی را تجویز میکنند تا جامعهی ایرانی شاد شود. برای کودکان پیشدبستانی ما تجویزهایی در سند 2030 دارند که آقا هوشمندانه آنها را یادآوری کردند؛ چراکه برخی لایههای آن پنهان است. تجویز رقص و آواز و ... دارند. درک اینها از عالم الهی اساساً معیوب است؛ برای همین تجویزشان اعمی است و از قبیل نسخهای است که انسان بیخبر، جاهل، نادان و نابینا صادر میکند.
علت اندوه در روایات
در روایات است که از اولیای خدا سؤال میکنند که گاهی ناراحت میشوم و علت آن را درک نمیکنم. آن روانشناس مینشیند و میخواهد از ناخودآگاه و کودکیِ شما، علت مسئله را استخراج و حل کند. اما وقتی به اهل موضوع مراجعه میکنی، دو جواب میگیری. از امام صادق (علیهالسلام) این مطلب را پرسیدهاند. جواب اول این است که ناراحتی تو به خاطر آن است که ما ناراحت میشویم. چیزی پیش آمده و ما را ناراحت کرده و چون تو از دوستان ما هستی، تو هم اندوهگین میشوی. این مطلب شواهد و ادلهای دارد که اکنون وقت پرداختن به آن نیست.
جواب دوم این است که در عالم اشباح، که عالم قبل از دنیا است، بین شما و برخی انسانهای دیگر ارتباطاتی هست و این غم مربوط به این است که برای برخی کسانی که انس متافیزیکی با شما دارند، غم یا مصیبتی ایجاد شده است و این غم در شما منعکس میشود. برای این اندوههای ناشناخته تجویز هم دارد تا هم بر خودش مسلط شود و هم فیض خود را ببرد.
سه راهکار جهت رفع اندوه
1. توسل به اولیای الهی
اگر دل شما به آن نقطه کشید که ولی الهی از آنجا دارد به شما میرسد، بهترین چیزی که گشایش میکند، توسل به خودِ ولی خدا است. یک زیارت آل یس بخوان و با حضرت گفتگو و نجوا کن. این غم را حرام نکن و آن را پرورش بده و از این فرصت استفاده کن.
2. گفتن ذکر حوقله
تجویز دیگر که نوعی تجویز ویژه است، این است که ذکر «لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ؛ هیچ نیرو و توانی جز از سوی خداوند بلند و بزرگمرتبه نیست» را زیاد بگویی. این ذکر حوقله را باید با توجه گفت و در عالم خودت برای خواهر و برادر ایمانی که با شما اتصال روحی دارد، دعا کن. ممکن است اکنون طرف در حال جان دادن باشد و این ذکر گفتن و دعا کردن، هم شما را توسعه میدهد و برای شما کمالبخش است، و هم برای او مفید است.
البته ممکن است جنابعالی از نظر اتصال غیبی و باطنی و ملکوتی به آنجا برسی که برای ولی خدا ناصر باشی و با او همدردی کنی. تو با گریه و نالهی خود در روز عاشورا، حجت خدا را یاری میکنی؛ زیرا اشک و اندوه مؤمن در چنین وضعیتی، تسلیبخش ولی خدا است. خوش به حال کسانی که در چنین عوالمی سیر میکنند!
اکنون امام عصر از اینکه جامعهی دوستانش گرفتار فلان گناه هستند، اذیت میشوند و غمآلود هستند. عصر پنجشنبه که نامهی اعمال به حضرت عرضه میشود، وقتی نامهی این روسیاه را میبیند، دلگیر میشود و شروع به استغفار میکنند. ما توقع استغفار برای خودمان داریم. چقدر خوب است که شما هم برای دوستان حضرت و برای خودت استغفار کنی. همین استغفار باعث میشود شما یار و ناصر او باشی.
3. استغفار
استغفار پیشبرنده و نجاتدهندهی از غم و اندوه است؛ زیرا بسیاری از غم و اندوههای ما به دست خودمان ایجاد شده است. بنابراین کسانی که از سُرور عمیق دائمی بهره دارند، همان کسانی هستند که از حزن عمیق دائمی بهرهمند هستند و تجلی آن در سحر است که فرمود: «وَالْمُسْتَغْفِرِينَ بِالْأَسْحَارِ؛[4] و آمرزشخواهان در سحرگاهان». انشاءالله خدا روزی کند. اگر آنجا خوب ناله بزنی، در طول روز، انبساط و سبکی عجیبی خواهی داشت که پیشبرنده است.
این بحث قسمت تکمیلی دارد که انشاءالله در جلسهی بعد تقدیم خواهم کرد.