متن شرح دعای پنجاه‌و‌چهارم صحیفه سجادیه، جلسه «۰۷» 1398/4/10


پیوند های مرتبط »
فایل pdf
 متن شرح دعای پنجاه‌و‌چهارم صحیفه سجادیه، جلسه «۰۷»
جهان‌بینی و تربیت توحیدی و الهی و قرآنی به ما پیشنهاد می‌دهد که مشکلات را بهانه‌ای قرار بده و در سایه‌ی لطف حضرت حق قرار بگیر و خدای متعال را با اسماءالحسنی بخوان؛ منتها با آن دسته از اسماءالحسنی که با وضعیت تو هماهنگ است. این همان ادب ارتباط است که امام سجاد (علیه‌السلام) به ما آموزش می‌دهند که خدای متعال را با نام‌های مناسب وضعیت خود بخوانیم.

«و کانَ مِن دعائِه علیه السلامِ فی استِکشافِ الهموم يَا فَارِجَ اَلْهَمِّ، وَ كَاشِفَ اَلْغَمِّ ، يَا رَحْمَانَ اَلدُّنْيَا وَ اَلْآخِرَةِ وَ رَحِيمَهُمَا، صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ اُفْرُجْ هَمِّي، وَ اِكْشِفْ غَمِّي. يَا وَاحِدُ يَا أَحَدُ يَا صَمَدُ يَا مَنْ لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ، اِعْصِمْنِي وَ طَهِّرْنِي وَ اِذْهَبْ بِبَلِيَّتِي».

بحث ما در ارتباط با پنجاه‌وچهارمین دعای صحیفه‌ی سجادیه و گزارش مضامین این دعای نورانی و سازنده است. در جلسات گذشته علاوه بر مرور سریع مضامین و نکته‌های این دعای نورانی، در باب ریشه‌ها و انواع مواجهه و مدیریت هیجان غم و همّ، مطالبی را عرض کردم که به نظر، آنچه مورد نیاز بود، خدمت‌تان تقدیم شد.

سراغ متن می‌رویم و این بار با دقت بیشتر و البته با سرعت بیشتر، مطالب را محضرتان تقدیم می‌کنم.

خدای متعال به عنایت مولایمان حضرت سیدالساجدین (علیه‌السلام) ما را مشمول عنایات خاص آن حضرت قرار دهد و ما را از تربیت توحیدی آن بزرگوار بهره‌مند نماید.

 

مؤمن، مشکلات را نردبان تعالی خود می‌داند

از جمله‌ی اول این دعا معلوم می‌شود که انسان مؤمن دشواری‌ها و گرفتاری‌هایی را که برای او تولید غم و حزن و اندوه می‌کند ـ که جزء امور طبیعی و جاری زندگی دنیایی است ـ، بهانه‌ای برای ارتقای روحانی و معنوی خود می‌داند.

این نگاه به مسائل از منظر جهان‌بینی توحیدی و اسلامی است. انسان مؤمن می‌گوید بهانه‌ی خوبی برای ارتباط گرفتن با حضرت حق و پناهندگی به ساحت قدس ربوبی پیدا شد. این نگاه، بسیار پیش‌برنده، سازنده و هماهنگ با فطرت و خلقت و نظم کلی است که بر عالم هستی و زندگی انسان حاکم است. این همان نظم توحیدی است. اگر انسان غصه بخورد و پیش این و آن مشکلش را بگوید و بی‌تابی کند و سازمان روانی و نظم زندگی خود را به هم زند، مناسب است یا اینکه این مشکل را بهانه‌ای برای ارتباط متفاوت و بانشاط و فعال با حضرت حق قرار دهد؟!

 

برای هر حاجت، از نام الهی متناسب با آن استفاده کنیم

جهان‌بینی و تربیت توحیدی و الهی و قرآنی به ما پیشنهاد می‌دهد که مشکلات را بهانه‌ای قرار بده و در سایه‌ی لطف حضرت حق قرار بگیر و خدای متعال را با اسماءالحسنی بخوان؛ منتها با آن دسته از اسماءالحسنی که با وضعیت تو هماهنگ است. این همان ادب ارتباط است که امام سجاد (علیه‌السلام) به ما آموزش می‌دهند که خدای متعال را با نام‌های مناسب وضعیت خود بخوانیم.

البته این نام‌ها با تفصیل مطرح شده و در صدر دعا، نام‌های «فارج» و «کاشف» و «رحمان» و «رحیم» آمده است. جلوه‌ی ناب و تجلی عینی «يَا فَارِجَ اَلْهَمِّ، وَ كَاشِفَ اَلْغَمِّ ، يَا رَحْمَانَ اَلدُّنْيَا وَ اَلْآخِرَةِ وَ رَحِيمَهُمَا»، محمد و آل محمد (صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین) هستند که این تجلی با صلوات مطرح شده است.

 

دخل و تصرف در دعا ممنوع است

این چینش اسماء ممکن است در نگاه اول برای ما تا حدی قابل فهم و درک باشد؛ اما پشت‌پرده‌ی این نام‌های نورانی و چینش آن و ترکیب بیان آن، باید به اهلش سپرده شود که ائمه‌ی هدی (صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین) هستند تا هم نام‌ها را به ما معرفی کنند و هم ترکیب و نظم آنها را بیان کنند. اینها حاوی اسراری است که خارج از محیط علم عادی است و جزء اسرار الهی است که نزد صاحبان اسرار است و فقط در محضر آنها می‌توان به سرّش پی برد. کسانی که در مکتب ائمه (علیهم‌السلام) رشد کرده و دانش آموخته‌اند، از این اسرار کم و بیش باخبر هستند و گاهی پیشنهاد‌هایی دارند و ذکر یا ... می‌دهند. مثلاً جناب سید ابن طاووس که سیدِ طائفه است یا جناب شیخ طوسی انشای دعا داشته‌اند و در آن افق هستند که ذکر و دعا برای مراحل مختلف پیشنهاد دهند. انسان وقتی به آن دعاها مراجعه می‌کند، می‌بیند که خیلی دلنشین است؛ چراکه آنها واقف اسرار هستند و در این مکتب پرورش یافته و به قله‌ها رسیده‌اند. الهام‌ها و افاضاتی به قلب مطهر این بزرگواران می‌شود و به‌ویژه با عالم دعا انس نزدیک دارند. اما بدون تعارف این دریافت‌ها کجا و آنچه از طریق اهل بیت (علیهم‌السلام) توصیه شده است کجا؟! نسخه‌های اصیل و درجه‌یک ارائه‌شده از سوی اهل بیت (علیهم‌السلام)، روش صحیح بهره‌مندی از اسماء را به ما آموزش می‌دهد و به تعبیری ادعیه‌ی مأثوره است و دارای افق و اعتبار و ترتیب خاص خودش است. در این مورد، حتی کلمات را نباید این طرف و آن طرف کرد و عین همان کلمات باید دقیقاً با همان چینش ارائه‌شده از سمت اولیا، دریافت و تلقی و فهم و استفاده شود.

قبلاً به صورت قاعده عرض کرده‌ایم که نباید در دعا تصرف کنیم. امام صادق (علیه‌السلام) به یکی از اصحاب فرمودند بگویید: «یَا اللَّهُ یَا رَحْمَانُ یَا رَحِیمُ یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَى دِینِکَ؛ اي خداوند، اي رحمان، اي مهربان، اي دگرگون‌کننده دل‏ها، دل مرا بر دينت پايدار کن». آن شخص از خودش عبارت: «یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ؛ اي دگرگون‌کننده دل‏ها و دیدگان» را اضافه کرد. حضرت فرمودند: حق نداری از خودت چیزی اضافه کنی و همان چیزی را که من گفتم بگو.[1]

این کلمات هم همین خصوصیت را دارند و عین این کلمات اثر ویژه و مخصوص دارند. آنچه ما به دنبال آن هستیم تا گره‌ها و قفل‌ها باز شود، همین کلید مخصوص است و نباید دندانه‌ها را بالا یا پایین و کم یا زیاد کرد.

این چینش، بر اساس راز‌های پنهانی است که دسترسی به آن راز‌ها فقط با دلالت خودِ اولیا ممکن است و کسانی که در افق معنوی و شرایط خاص قرار گرفته‌اند، اجازه پیدا می‌کنند که ذکر یا ورد خاصی را به دیگران منتقل کنند. البته اگر به چنین کسی دسترسی پیدا کردید، ما را هم خبر کنید تا با هم شرفیاب شویم!

در زمان‌های نزدیک به زمان ما هم کسانی چنین بوده‌اند و البته اندکی از اهل معرفت به این نقطه دست پیدا می‌کنند. در زمان خودِ ما، مرحوم آیت‌الله بهجت (اعلی‌الله‌مقامه‌الشریف) که شخصیتی در چنین افقی هستند، خیلی با احتیاط، همان ارائه‌ی اولیای خدا را بیان می‌کردند و البته گاهی با لحاظ شرایط شخص و با نگاه معنوی خودشان، نسخه‌هایی پیشنهاد می‌دادند؛ اما بسیاری از آنها عین همان چیزی بود که از اولیای خدا نقل شده بود. این با آنچه که کسانی از خودشان چیزی تولید می‌کنند، تفاوت دارد و از جا‌هایی است که انسان باید احتیاط کند.

 

پناهنده شدن به رحمت و مهر الهی در گرفتاری‌ها

«يَا فَارِجَ اَلْهَمِّ، وَ كَاشِفَ اَلْغَمِّ». در این زمینه قبلاً توضیح داده‌ایم. این دو اسم کاملاً متناسب با وضعیت کسی است که در حال گرفتاری و غم و اندوه واقع شده است.

«يَا رَحْمَانَ اَلدُّنْيَا وَ اَلْآخِرَةِ وَ رَحِيمَهُمَا». این واژه‌ها، هم مقام رحمانیت و هم مقام رحمانیت را بیان می‌کند. هم رحمت گسترده و فراگیر (رحمت رحمانیه) و هم رحمت خاص و ویژه (رحمت رحیمیه) به دنیا و آخرت نسبت داده می‌شود. در هر صورت شما به رحمت و مهر الهی پناهنده می‌شوید.

 

یاد و نام ائمه، برطرف‌کننده‌ی غم و اندوه است

یکی از بهترین راه‌ها برای مدیریت غم و اندوه این است که انسان خودش را در سایه‌سار لطف الهی، یعنی مقام شامخ محمد و آل محمد (علیهم‌السلام) قرار دهد که یاد ایشان و توجه به ایشان و برانگیختن مهر و محبت نسبت به ایشان، گشایشگر است. حتی نام این بزرگان برطرف‌کننده‌ی غم و اندوه است تا چه رسد به محبت ایشان و چه رسد به تشرّف به مضجع تابناک ایشان و چه رسد به تشرّف به محضر خودشان! وقتی انسان به محضر حضرات برسد، دیگر چه غم و غصه و اندوهی دارد؟! این غم و غصه‌های جاری و عادی زندگی، با یک نگاه به سیمای حضرات و با نگاه به قبر مطهر ایشان، به صورت کلی برطرف می‌شود. در روایتی در مورد امام رضا (علیه‌السلام) هست که هیچ اندوهگین و غم‌زده‌ای به این دیدار و زیارت مشرّف نمی‌شود و وارد این حرم نمی‌شود، مگر اینکه خدای متعال، غم را از دل او می‌برد.[2] واقعاً حرم مطهر امام رضا (علیه‌السلام) چنین است و معلوم می‌شود که تصرفی می‌شود و انسان یک لحظه دست عنایت حضرت را می‌بیند. گاهی انسان می‌گوید آنجا بروم و غم دل بگویم، ولی بعد می‌بینید که انبساط خاطر پیش می‌آید و اصلاً فرصت نمی‌شود که غمِ دل بگوییم.

 

توجه به مقام ازلیت و ابدیت خداوند جهت رفع اندوه

«وَاُفْرُجْ هَمِّي، وَ اِكْشِفْ غَمِّي». طی این دو درخواست از خدای متعال می‌خواهیم که همّ و غم ما را برطرف نماید. مجدداً مقام واحدیت و احدیت و صمدیت با چینش دیگری مطرح می‌شود که مراتب عجیبی است. وقتی «یا واحد» می‌گویید، ناظر به توحید ذاتی است؛ وقتی «یا احد» می‌گویید، ناظر به توحید صفاتی است؛ وقتی «یا صمد» می‌گویید، به مقام صمدیت خدای متعال اشاره دارید که آن حقیقتِ بی‌نیازی است که مقصد و مقصود و محل مراجعه‌ی همه‌ی نیاز‌ها و نیازمندان است.

در این فقرات مضامین سوره‌ی مبارکه‌ی توحید، در قالب اسماء ریخته شده و خداوند مورد خطاب قرار می‌گیرد. آنجا (در سوره‌ی توحید)، شما «لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ» می‌گویید و اینجا «يامَنْ لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ» می‌گویید. ترکیب این دو، اینکه نه از او چیزی زاده می‌شود و نه او زاده‌ی چیزی یا کسی است، در این عبارت دیده می‌شود. در «وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً اَحَدٌ» نیز حالت خطاب دیده می‌شود.

«لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ» حکایت از ازلیت و ادبیت است. یکی از دوستان گفت: می‌خواهم امروز از حضرت آیت‌الله بهجت سؤالی بپرسم. به او گفتم: بی‌ادبی می‌شود، اصلاً جرئت می‌کنی؟! گفت: بله، و در حالی که استاد از درس اصول، سمت منزل می‌رفتند و مقداری اطراف ایشان خلوت‌تر بود ـ چون هنوز بحث مرجعیت مطرح نشده بود و ناشناخته بودند ـ جلو رفت و گفت: سؤالی دارم. استاد توقف کردند و گفتند: بفرمایید. دوست ما گفت: قصه‌ی ناله‌ی شما در هنگامی که به «لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ» در نماز می‌رسید، چیست؟ ایشان تأمل کردند و فرمودند: به مقام ازلیت و ابدیت حضرت حق توجه می‌کنیم و بی‌قرار می‌شویم. اهل معرفت از همین کلمات به‌ظاهر ساده، منتقل به این مراتب می‌شوند و بی‌قرار می‌شوند.

«وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً اَحَدٌ». حالت بی‌مانندی خدای متعال را بیان می‌کند. حال که خدای متعال را با این اسماء خواندید چه می‌خواهید؟ «اِعْصِمْنى وَطَهِّرْنى، وَ اذْهَبْ بِبَلِيَّتى». تقاضای حفظ و صیانت می‌کنید و می‌خواهید در حصن الهی قرار بگیرید. پس از آن تقاضای طهارت و رفع گرفتاری می‌کنید.

در نظام تربیت توحیدی، مشکل و گرفتاری، بهانه‌ی خوبی برای مراجعه به حضرت حق و خواندن او است. می‌گویید مرا از آلودگی‌ها و آنچه به من لطمه می‌زند، در عصمت قرار بده. مرتبه‌ی اول آن است که خیلی از این تیرهای شیطانی به من اصابت نکند و مرتبه‌ی دوم آن است که از تیرهایی که اصابت کرده و مرا آلوده ساخته و لابد این گرفتاری هم معلول همان‌ها است، مرا پاکیزه گردان. بعد هم می‌گوید: «وَ اذْهَبْ بِبَلِيَّتى» که به همان مشکلی اشاره دارد که در پیش آمده است.

در این میانه توجه به مقام ولایت عظمی چه می‌کند؟ لذا فرمود: «صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ».

 

به هر بهانه‌ای، به قرآن پناهنده شویم

امام در مقام انشاء این دعا می‌فرمایند: «وَاقْرَاْ ايَةَ الْكُرْسِىِّ» که قبلاً توضیح دادیم که منظور از اول آیه‌ی «الله لا اله الا» است تا «و هو العلی العظیم». سپس می‌فرمایند: «وَالْمُعوِّذَتَيْن» که سوره‌ی ناس و سوره‌ی فلق است و بعد می‌فرمایند: «قُلْ هُوَاللَّهُ اَحَدٌ». اینها را باید با همین ترتیب بخوانی و جلو یا عقب نکنی. سپس می‌فرمایند: «وَ قُلْ اَللَّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُكَ...» که ادامه‌ی دعا است.

در خیلی دعا‌های دیگر هم به همین شکل، ارجاع به قرآن کریم دیده می‌شود. در بحث دعای ختم قرآن، گفتیم که ارجاع به قرآن و پناهندگی به آن، به هر بهانه‌ای و گرفتن شفا از قرآن کریم و پیوستن به حبل الهی که حجت خدا نزد شما است، اولاً خودش ارتفاع فکری و ثانیاً روشنایی ذکری و ثالثاً شفا می‌آورد. این «اقرأ» یعنی توجه به اینکه تو صاحب داری و صاحبِ تو، صاحبِ این عالم است و خواب و چُرت ندارد و نگهدارنده‌ی آسمان‌ها و زمین است؛ پس چرا غصه می‌خوری؟!

طبق آموزش خدای متعال، از گرفتاری‌ها و مشکلات سر راه، که از جن و انس برای تو پیدا شده است، باید به خدای متعال پناهنده شوی و «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ؛[3] بگو پناه مى‌برم به پروردگار سپيده‌دم» و «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ؛[4] بگو پناه مى برم به پروردگار مردم» بگویی. در مورد معوذتین ترتیب نگفته‌اند و گویا اختیار داری. اما اگر همان ترتیب مصحف را رعایت کنی، به این ارجاع نزدیک‌تر است و خوب است این ترتیب رعایت شود. در مورد «قل هو الله احد» هم جداگانه تعابیر سوره را طی دعا گفتی، اما اینجا می‌گویند خودِ سوره‌ی توحید را بخوان. قرآن به عترت و عترت به قرآن ارجاع می‌دهند که این قرآن ناطق و آن قرآن صامت است.

بخشی از قرآن که اینجا انتخاب شده، توحید محض است و سیدالآیات (آیه‌الکرسی) هم ذکر شده که اوج توحید است. این ارجاع، ارتفاع فکری برای انسان ایجاد می‌کند و مهم این است که مراجعات، مکرر شود. وقتی انسان یک بار رجوع می‌کند، پرواز می‌کند و بعد فرود می‌آید و هبوط می‌کند و از استقرار در حالت رفعت باز می‌ماند؛ لذا انسان باید دائم به قرآن کریم مراجعه و تلاوت داشته باشد.

 

مشکلات، سیم اتصال مؤمن به خدا است

نمی‌شود در زندگی انسان گرفتاری نباشد؛ دنیا همین است و از یک مشکل، به مشکل دیگر وارد می‌شوید. البته معمولاً پشت سر هر گرفتاری، گشایشی است و این ترتیب به نحوی چیده شده است که انسان زمین‌گیر نشود. دنیا مخصوصاً برای مؤمن، با مشکلات محفوف است تا برای او حالت انقطاع رخ دهد و مراجعه‌ی او به حضرت حق، تواتر پیدا کند. ابتلائات برای انسان مؤمن، مانند باران رگباری می‌آید و از یکی نجات پیدا می‌کند، ولی گرفتاری دیگر پیش می‌آید. این بارش مصیبت‌ها، تواتر رجوع به حضرت حق را به دنبال دارد تا در این مراجعه‌ی مکرر، حالت انقطاع در انسان مؤمن تثبیت شود. اگر این نتیجه حاصل شود، سرّی که در بلایا و گرفتاری‌ها وجود دارد، محقق شده است. این گرفتاری‌ها برای آن است که همان بالا بمانیم و سقوط نکنیم؛ چراکه ما به دنبال خوشی‌ها، سریع دچار غفلت می‌شویم.

ضمناً این ابتلائات، حالت کفاره دارد و سبکی می‌آورد. طبق تربیت توحیدی، شما از رهگذر این گرفتاری و رنجش، مراجعه به حضرت حق پیدا می‌کنید و این مراجعات مکرر، در پی ابتلائات مکرر، باعث می‌شود شما در حالت انقطاع و رجوع به ساحت قدس ربوبی و در پروازی که داشته‌اید، سقوط نکنید. ذات بلایا شیرین است، گرچه ظاهرِ آن تلخ است. هیچ بلایی را نمی‌توانید برای انسان مؤمن پیدا کنید که در ذات آن لطف نهفته نباشد؛ منتها جنبه‌ی تلخی آن آشکار است و شیرینیِ آن مستور است.

انسان مؤمن با این دستگاه زیبایی که حضرت در دعای پنجاه‌وچهارم آموزش داده‌اند، هم از تسلط غم و اندوه نجات پیدا می‌کند و هم به بهانه‌ی غم و اندوه پیش‌آمده، به سُرور برتر که سُرور یاد حضرت حق و پناهندگی به ساحت قدس ربوبی است، دست پیدا می‌کند.

به قرآن که شفاخانه‌ی حق است مراجعه کردیم و کاش هر چیز، بهانه‌ی مراجعه به قرآن کریم شود.

 

تنها فریادرسِ بیچارگان

«اَللَّهُمَّ اِنّى اَسْئَلُكَ سُؤالَ مَنِ اشْتَدَّتْ فاقَتُهُ، وَضَعُفَتْ قُوَّتُهُ، وَكَثُرَتْ ذُنُوبُهُ». کسی که اکنون آمده و از تو سؤال می‌کند، درخواست و حاجت خود را که نزد تو محبوب است، به عنوان شفیع آورده؛ چون محبوب خدای متعال است و کریم، سؤال را دوست دارد. حال نزد تو آمده که مبسوط الید و کریم و خیرالمسئولین هستی.

خدای متعال سؤالِ ما را دوست دارد و منتظر است که از او چیزی بخواهیم. وقتی گرفتار و دچار بلا شدی، می‌گویی: «خُذ بِیدَی؛ دستم را بگیر»؛ چراکه من فریادرس دیگری ندارم. این نوع معرفت نفس است که انسان را به معرفه الرحمان می‌رساند و خداشناسی در پی دارد.

«فاقت» همان حاجت است؛ منتها حاجتی است که انسان را می‌پیچاند و گرفتار می‌کند. انسان می‌گوید این گرفتاری و حاجت من به اوج خودش رسیده است. «وَضَعُفَتْ قُوَّتُهُ». این مختصر توان هم که داشتم تبدیل به ضعف شده و از من گرفته شده است. «وَكَثُرَتْ ذُنُوبُهُ». بلاهای زیادی به سر خود آورده‌ام و این گرفتاری حاصل بلایایی است که خودم ایجاد کرده‌ام. «سُؤالَ مَنْ لايَجِدُ لِفاقَتِهِ مُغيثاً». بیان می‌کند برای این وضعیت سخت، فریادرسی نیست. «وَلا لِضَعْفِهِ مُقَوِّياً». برای این ضعف هم تقویت‌کننده‌ای ندارد. «وَلا لِذَنْبِهِ غافِراً» برای گناهانی که به آن مبتلا است، بخشنده‌ای نمی‌بیند. «غَيْرَكَ». جز تو غافر و مقوی و مغیثی نمی‌شناسم.

«يا ذَا الْجَلالِ وَالْاِكْرامِ». یادتان باشد این یکی از رفیع‌ترین اسم‌هایی است که انسان می‌تواند در مقام مخاطبه با حضرت حق بخواند و اگر کسی با معرفت بخواند، غوغا می‌کند. مقام جلالت و کرامت حضرت حق مورد اشاره قرار گرفته و جلال با عنوان ناب خودش آمده و کرامت هم به باب افعال رفته است.

 

مؤمن خواسته‌های سطحی و زودگذر ندارد

شما با این مقدمات چه می‌خواهید؟! اینجا دیگر شما نمی‌گویید درخواست من رفع این گرفتاری است! آن را قبلاً بیان کرده و گفته‌ای: «وَ اذْهَبْ بِبَلِيَّتى». اما گویا حالا زبان تو باز شده است. اکنون درخواست تو چیست؟ این همان توسعه‌ی نیاز و تربیت درخواست و تربیت سؤال است. سؤال تو حال پرورش پیدا کرده است و دیگر مسئله‌ی تو رفع گرفتاری نیست. این انسان در سایه‌سار آیت الکرسی و سوره‌ی توحید و در سایه‌سار محمد و آل محمد (علیهم‌السلام) قرار گرفته است و دیگر مسئله‌ی او گرفتاری و ورشکستگی و رنج و اندوه نیست. مسئله‌ی او چیست؟! «اَسْئَلُكَ عَمَلاً تُحِبُّ بِهِ مَنْ عَمِلَ بِهِ». آن انسانی که دنبال رفع غم و اندوه خود بود، حال دنبال پرواز است و همان بلا، بهانه‌ای شد که او به دنبال پرواز باشد و این به دست ولی خدا حاصل شد. حال می‌گوید من خودم را نگاه کردم و به خودشناسی رسیدم و در پرتوی این خودشناسی، دو چیز می‌خواهم که اولی عمل است و آن‌هم عملی که عاملِ آن نزد تو محبوب باشد.

«وَيَقيناً تَنْفَعُ بِهِ مَنِ اسْتَيْقَنَ بِهِ حَقَّ الْيَقينِ فى نَفاذِ اَمْرِكَ». دومین چیزی که می‌خواهم یقین است. این یقین، قله‌ی یقین است که همان حق الیقین است.

انسان در پرتوی مشکل پیش‌آمده و با جلوه‌ی اسمای الهی، دوباره دید و در این دیدن دوباره، تقاضا و سؤال او تغییر کرد و دیگر دنبال ادای قرض یا شفای مریضی یا ... نیست و سراغِ اصل درخواست‌ها آمده است.

از اینجا به بعد امام شما را اوج و پرواز می‌دهد.

ان‌شاءالله توفیق باشد در جلسه‌ی بعدی از همین‌جا بحث را ادامه می‌دهیم. امیدواریم خدای متعال توفیقِ پریدن با بال دعای پنجاه‌وچهار را به ما عنایت فرماید.



[1]. سید ابن طاووس، مهج الدعوات، ص332.

[2]. شیخ صدوق، من لا يحضره الفقيه، ج‏2، ص583.

[3]. فلق: 1.

[4]. ناس: 1.



لطفاً نظر خود را درباره این مطلب بنویسید:
نام :


پست الکترونیکی :

کد تصویر:

نظر شما : *