«أَسْأَلُكَ مِنْ خَيْرِ كِتَابٍ قَدْ خَلاَ، وَ أَعُوذُ بِكَ مِنْ شَرِّ كِتَابٍ قَدْ خَلاَ، أَسْأَلُكَ خَوْفَ اَلْعَابِدِينَ لَكَ، وَ عِبَادَةَ اَلْخَاشِعِينَ لَكَ، وَ يَقِينَ اَلْمُتَوَكِّلِينَ عَلَيْكَ، وَ تَوَكُّلَ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْكَ».
ایام ماه ذیالقعده با سرعت در حال پایان یافتن است. خداوند تبارک و تعالی از بهرههایی که به بهترین دوستانش در این ماه که در پرتو انوار حضرت علیبنموسیالرضا (علیهآلافالتحیهوالثناء)، تلألؤ، روشنایی، جاذبه و حلاوت خاصی دارد، بهترین عنایاتش را به همهی شما عزیزان، برادران و خواهران، و همهی دوستان و ارادتمندان آن حضرت برساند و ما را در بهرهمندی از باقیماندهی این ماه موفق بدارد.
نعمتی بزرگ و مغفول
شما روز دحوالأرض را پشت سر گذاشتید که بیستوپنجم ماه ذیالقعده بود. این روز فرصت خیلی خوبی است برای اینکه به نعمت بسیار بسیار بزرگی که از آن بهرهمند هستیم، یعنی زمین، فکر کنیم و در پرتو این فکر به ذکر برسیم و در پرتو این ذکر به شکر دست پیدا کنیم و حال ما حال انسانهای شاکر باشد.
زمین، مخلوقی ویژه و ممتاز
زمین یک پدیدهی ممتاز در بین کراتِ شناختهشده است و حقیقتاً نعمت بزرگی است. از هر جهت منتخب حضرت حق تبارک و تعالی است. خدای متعال در آفرینش زمین، قدرت، لطف، عظمت، رحمت، جمال و جلالش را به نمایش گذاشته است.
زمین با موجود برگزیدهی عالم، یعنی انسان، نسبت ویژهای دارد؛ زیرا محل آفرینش و ساخته و پرداخته شدن و نیز محل زیست و تحرک و انجام عمل انسانها است. بعد هم دروازهای است برای بازگشت به عالم بعدی.
زمین از این جهت که قدمگاه، محل ولادت، محل رشد و شکفتن ولی کامل و نیز محل شهادت و مدفن او هست، اعتبار و امتیاز ویژهای در بین میلیاردها میلیارد آفریدهی خداوند به خود اختصاص داده است.
خداوند تبارک و تعالی زمین را محیط تحقق ارادهاش در میان مجموعهی کششها، جاذبهها، اعمال اختیاری و حسنات و سیئات و اشخاص صالح و طالح و جریان عمومی تاریخ قرار داده است. همچنین برای زمین افق روشن و آینده نیک و فرجام خجستهای اراده فرموده است.
در ظاهر متوقف نشویم
خداوند تبارک و تعالی همچنان که برای زمین ظاهری قرار داده، باطنی هم قرار داده و از انسانهای مؤمن خواسته است سری به ملکوت زمین بزنند و در محیط ملک و ظاهر زمین، متوقف نشوند. خداوند تبارکوتعالی توقع دارد ملکوت زمین را همچون ملکوت آسمانها ببینیم. این صریح فرمان حضرت حق است و در پرتو این نگاه است که باطن انسان شکفته میشود.
اگر بتوانیم از این ظاهر عبور کنیم و به آن باطن سری بزنیم و از این ملک به آن ملکوت سفری داشته باشیم، این امکان برایمان فراهم میشود که ظرفیتهای ملکوتی شخصیت ما استخراج و شکوفا شود؛ زیرا اینها کاملاً به همدیگر مرتبط هستند. این باطنگرایی و توجه به ملکوت عالم و ملکوت زمین، درحقیقت فرصتی فراهم میآورد که باطن ما به نور محبت حضرت حق آراسته شود؛ چنانکه در دعا هم از خداوند همین را میخواهیم: «اللَهُمَّ نَوِّرْ ظَاهِرِی بِطَاعَتِکَ، وَ بَاطِنِی بِمَحَبَّتِکَ، وَ قَلْبِی بِمَعْرِفَتِکَ، وَ رُوحِی بِمُشَاهَدَتَکِ، وَ سِرِّی بِاسْتِقْلَالِ اتِّصَالِ حَضْرَتِکَ یَا ذَا الْجَلَالِ وَ الإکْرَامِ؛[1] خداوندا، ظاهرم را به طاعتت، و باطنم را به محبتت، و قلبم را به شناختت، و روحم را به دیدارت، و سویدایم را به پیوستگى تامّ به حضرتت نور بخش، اى صاحب جلال و جمال».
این مراتب درونی ما که از ظاهر ما شروع میشود و به باطن، قلب، روح و سرّ ما امتداد پیدا میکند، کاملاً بر اساس نوع برداشت ما از محیطی است که خدای متعال ما را در آن خلق کرده است. اگر از ظاهر زمین به باطن آن راه پیدا کنیم و از ملکش به ملکوتش برویم، تجلی ارادهی حضرت حق را میشود مشاهده کرد.
وقتی این پردهها کنار برود و ما با چشم عقل بتوانیم به آفاق نگاه کنیم، اولین منطقهی آفاقی که به آن دسترسی داریم، زمین است که من و شما را احاطه کرده است و ما در آن متمکن و مستقر هستیم. چنانچه انسان با چشم عقل و با دیدهی خرد به عالم نگاه کند، موفق میشود از ظاهر سری به باطن بزند و چشم خرد ما میتواند پردهی ظاهر را کنار بزند و باطن این عالم را به ما نشان دهد. باطن این عالم در حقیقت جریان ارادهی الهی را بیپرده نشان میدهد. آنچه در ملکوت دیده میشود، عبارت است از حاکمیت بیپردهی ارادهی الهی.
وقتی شما ورود پیدا میکنید به ملکوت السماواتوالأرض، آنچه را که مشاهده میکنید، این است که از اول تا آخر، از ظاهر تا باطن، در همهی مراتب و درجات، بدون استثنا و بدون یک سر سوزن تخلف، آنچه جریان دارد و حاکم و مستقر است، امر الهی میباشد. آنجا انسان میتواند امر الهی را مشاهده کند. از ما خواسته شده به امر الهی راه پیدا کنیم.
این شهود امر در کنار خلق، ایمان و یقین و توکل را در وجود انسان شکوفا میسازد. چنین سیری، انسان را به اینجا میرساند. باید از خدای متعال بخواهیم که موفق به چنین سیری شویم که حاصل تماشای باغ ملکوت است که در دسترس ما است و دور از دسترس نیست. باید انسان با چشم باطن و چشم دل، عالم را ببیند. اولین منطقهای هم که میبیند، محیط زیست خود ما است که همین زمین است. از همینجا شما سیر ملکوتی خودتان را شروع میکنید.
اینکه قرآن میفرماید چرا به ملکوت آسمانها و زمین نگاه نمیکنند، دارد سفارش میکند که ببینید و مشاهده کنید و خوب تماشا کنید. آنچه انسان در آنجا میبیند، همهاش ارادهی الهی و امر الهی است. در قرآن کریم شما این دو تعبیر را در کنار هم میبینید: خلق و امر.
حضرت علامه طباطبایی (اعلیاللهمقامهالشریف) اینجا خلق و امر، عالم ظاهر و باطن، و ملک و ملکوت را تشریح میکند. هنر انسان عبارت است از اینکه بتواند از عالم خلق به عالم امر سیر کند. انسان بما أنه انسان و از آن جهت که دارای ظرفیت ممتاز الهی و فطری و عقلانی است، هنرش این است که میتواند به عالم امر راه پیدا کند.
عالم امر در واقع همان عالم وحدت است که مقابلش عالم خلق است که عالم کثرت میباشد. محیط کثرت، محیط فنا است و محیط وحدت، محیط بقا. مسئله بین فنا و بقا است که مکرر در این جلسه به عزیزان یادآوری شد. نمیخواهم این بحث را بیشتر از این ادامه بدهم. غرض اینکه بنا نیست در این زیستگاه فقط سیرمان سیر در ظاهر باشد. بنا است که ما از این زیست ظاهری، وارد زیست باطنی شویم که معنای دیگرش همان حیاط طیّبه است. اگر انسان به آن مرحله برسد، باطنش شکفته میشود.
در قرآن کریم تصریح شده که جماعتی به ظاهر بسنده میکنند: «يَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِنَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ؛[2] از زندگى دنيا ظاهرى را مىشناسند و حال آنكه از آخرت غافل هستند». آخرت همان عالم امر و عالم ملکوت است و همان باطنی است که در نسبت نزدیک و در همسایگی این ظاهر قرار دارد. اینجا دیگر انسان باید به لطف الهی توکل کند و تمنا داشته باشد و در این مسیر برود.
هویت زمین با کعبه شناسایی میشود
در روز دحوالأرض که از کعبه، بسط و گسترش زمین آغاز میشود، زمین برای اینکه معبد شود، مهیا میشود. ما در روز دحو الارض میتوانیم هویت زمین را بفهمیم. هویت زمین با کعبه شناسایی میشود. کعبه شناسهی زمین در بین همهی کرات است. کعبه، نقطهی مرکزی و کانونی و اصلی زمین است. معلوم میشود که هویت زمین، هویت معبد بودن است. لذا اصل و ریشه و تبارش برای بندگی است. این را از روز دحو الارض میتوان خوب فهمید. اصلاً زمین برای بندگی خدای متعال است، برای عبودیت است، برای عبادت است. کل زمین ماهیت مسجدی دارد. پیغمبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) در تعبیر لطیفی است که فرمود: «جُعِلَتْ لِيَ اَلْأَرْضُ مَسْجِداً وَ طَهُوراً؛[3] زمين براى من محل سجده و پاككننده قرار داده شد». دو معنا دارد، یک معنای اولیه فقهی که معمولاً به آن توجه میشود، ولی یک معنای ثانویه عرفانی هم دارد، کل زمین چنین نسبتی دارد با ولی کامل که رب الارض است.
چه عالمی است! اگر انسان کمی به اینچنین نگاههایی تجهیز شود، زندگیاش، زندگی دیگری میشود؛ محیط زیستش محیط دیگری میشود و محیط تنفسش، حال و هوای دیگری پیدا میکند. لذا هر قسمتی از زمین صلاحیت دارد که اختصاص داده شود به عبادت و مسجد شود. البته معنایش این نیست که بیرون جاهایی که به مسجد اختصاص داده شده، خالی از این هویت باشند. کل زمین این خصوصیت را دارد؛ چون بنا است که انسان همهی زیستش آراسته به بندگی و به رنگ بندگی باشد، همهی زندگیاش در حال بندگی باشد. منتها به کجا این رنگ میخورد؟ در کعبه و مسجد. آنجا دیگر خم رنگرزی است. هرچه که هست، باید حالش حال بندگی باشد. امتدادش گاهی در معاشرت است و گاهی در کسب و کار و ازدواج و انواع و اقسام نشاطات علمی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی. مؤمن هر کاری که میکند، باید در امتداد نمازی باشد که در کعبه و مسجد گذاشته میشود. همهجا آن رنگ خدایی باید باشد. این معنای روز دحو الارض است.
به من و شما میگویند: باخبر باشید که در بیستوپنجم ماه ذیالقعده، از نقطهای که کعبه است، خشکی آغاز شد و زمین برای سکونت انسان آماده شد.
چه خبر خوبی است! خدا را شکر که اینچنین خبری به ما دادند! حرفها در این خبر نهفته است. من توصیه میکنم یک بار دیگر برادران و خواهران، دعای واردشده برای روز دحوالارض را بخوانند. اگر دیروز خواندهاید که نوش جانتان، دوباره هم بخوانید با این نگاه که در آن دعا این لطایف گنجانده شده است. در دعایی که وارد شده: «اللَّهُمَّ دَاحِی الْکَعْبَةِ...؛[4] خدايا، اى گستراننده كعبه...» از همان اول شروع کرده به مسئله دحوالارض تا آخر دعا. خیلی نکتهها و لطایف و اسرار از آغاز زمین، از وضعیت کنونیاش، از آیندهاش و از نسبتش با ما دارد. پایان امر زمین، با ظهور و فرج حضرت بقیتالله الإعظم (ارواحنافداه) رقم میخورد.
مؤمن به دنبال آبادی زمین است
انسان مؤمن با توجه به چنین روزی، هم زمین را دوباره میشناسد و هم نسبت خودش را با زمین تعریف میکند و هم مسئولیت و مأموریتی را که خدای متعال به او سپرده است. ما چه مسئولیتی داریم در ایامی که در زمین هستیم؟ ما باید جزء آبادگران زمین باشیم. قرآن میفرماید: «هُوَ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَكُمْ فِيهَا؛[5] او است كه شما را از زمين آفريد و آبادي آن را به شما واگذار نمود». ما مسئولیت آبادگری داریم تا موقعی که نفس میکشیم. از وقتی که خودمان را بشناسیم تا هستیم و روی این زمین راه میرویم و زندگی میکنیم، باید آبادگری کنیم. ظاهر و باطن زمین را باید آباد کنیم. این آبادگری که ذیل «وَاسْتَعْمَرَكُمْ فِيهَا» آمده، به خلافت و جانشینی از حضرت حق اشاره دارد. پس به جانشینی از حضرت حق، ما مسئولیت آبادگری را در زمین داریم. انسان تا هست باید آبادگر باشد، باید آبادگری کند، باید عمران کند. اقدامتان، نفستان، فکرتان، نیتتان، طراحیتان، برنامهریزیتان، حضورتان و تصمیماتتان، همهاش باید در مسیر آباد کردن زمین باشد. تا لحظهی پایان باید همیشه شما در کار آباد کردن باشید. این را خدای متعال از شما خواسته است.
درست نقطهی مقابلش فساد و خراب کردن است. مؤمن کارش آباد کردن است. میسازد، آباد میکند، اصلاح میکند، منظم و مرتب میکند. همه با جهتگیری اصلی است که بندگی باشد. کار مؤمن آباد کردن، اصلاح کردن، درست کردن زندگی شخصی، خانوادگی، اجتماعی و محیط زیستش است. حیات طیّبه را برای همهی بشریت میخواهد. لذا دائماً متصل با آرمان مهدوی که سعادت همهی بشریت را پوشش میدهد، سهم خودش را تعریف میکند و در سهم خودش جدی و تلاشگر است؛ مجاهدت میکند و کم نمیگذارد.
دحو الأرض چنین پیامی دارد. به دو رکعت نماز و دعایش اکتفا نکنید. انسان مؤمن نگاهش وسیع است. دوستان آن دعا را مجدد بخوانند.
در پایان آن دعا از خدای متعال لطف و رحمت و عنایتش را خواستارید. وقتی که به زمین برمیگردید. جسم ما به ودیعت گذاشته میشود در زمین و جان ما به عالم بالا سپرده میشود.
تقسیمی اتفاق میافتد در لحظهی اجل. اکنون شما به صورت ترکیبی هستید. جسم شما و جان شما، روح شما و جسد شما اکنون با همدیگر ممتزج و ترکیب شده؛ در ترکیبی که از بدایع و عجایب خلقت است. وجود نازنین شما محل اتصال ملک و ملکوت است. اگر کسی میخواهد این نمایشگاه عظمت الهی را نگاه کند، به خودش نگاه کند که خدای متعال در وجود شما این دو را با همدیگر ترکیب کرده است. دیدنی است! این در وجود خود شما قابل تماشا است. تاکنون خودتان را اینطور دیدهاید؟ چطور خداوند متعال، اسفل و اعلی، و ملک و ملکوت، و روح و جسد را در وجود شما به هم آمیخته است؟
سورهی مبارکهی مؤمنون، مراحل خلقت را یکی پس از دیگری میگوید تا آنجا که میرسد به این آیه: «ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ؛[6] آنگاه [جنين را در] آفرينشى ديگر پديد آورديم. آفرين باد بر خدا كه بهترين آفرينندگان است». «ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ» یعنی این جسم وقتی که مراحل آفرینشش از نقطهی صفر شروع شد و انجام شد و تکامل پیدا کرد و آراسته و مرتب شد، آفرینش دیگری را در او إنشاء میکنیم. مسیر خلقت ظاهری را با تعابیر خیلی روشنی میآورد، درست تا نقطهی إنشای روح، آنجا است که میفرماید: «فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ». در سورهی مبارکهی تین نیز احسن تقویم و اسفل سافلین، با همدیگر ترکیب شده است.
این وجود جنابعالی است! خدای متعال در شما چنین کاری کرده است. در وجود شما است، اگر ببینید، «وَفِي أَنْفُسِكُمْ أَفَلَا تُبْصِرُونَ؛[7] و در خود شما پس مگر نمىبينيد؟» ندیدید شما که خدا در وجود شما چه کرده است؟
اما لحظهای میآید که اینها از هم جدا میشوند و هر کدام میروند سراغ عالم خودشان. آن لحظه، لحظهی مرگ است که قیامت صغرای هر کسی میباشد. اجل که رسید، اینها از هم جدا میشوند. جسم ملحق به زمین میشود و جان شما به عالم خودش ملحق میشود.
علاقهی ما به جسممان از بین نمیرود، ما از ابتدای تولدمان با این جسم زندگی کردهایم؛ لذا در دعای دحوالأرض میگوییم وقتی که من زیر طبقات زمین میروم و به تنهایی سپرده میشوم، از خدای متعال، لطف و کَرَمش را تمنا میکنیم. دعای بسیار تکاندهنده و سازندهای است.
روز زمین بر همهی شما مبارک باشد. خدای متعال وجود نازنینتان را جزء صالحان مصلح قرار دهد تا آبادگری کنید و ملحق به صالحین شوید. انشاءالله ملحق به صالحینی باشید که کارشان اصلاح و صلاح و آباد کردن و صالحسازی و اصلاح امور است. تا هر وقت که فرصت دارید، مجاهدانه جزء مصلحین باشید. فرصت هم که تمام شد، انشاءالله به رحمت الهی واصل خواهید شد و به فیض و لطف حضرت حق ملحق میشوید.
ترسیم و تبیین زندگی طیّب در صحیفه
صحیفه مبارکه سجادیه، با عبارات خیلی لطیف، روش زندگی طیّب و طاهر را در همهی مراتبش به ما نشان میدهد. به بیان لطیف دعا برای ما ترسیم میکند مدتی را که در این دنیا هستیم، چگونه زندگی کنیم تا زندگی ما قرین رضای حضرت حق باشد. خدای متعال روزیِ من و شما را از صحیفه، بیشتر و بیشتر قرار دهد.
چگونگیِ همراهی با حاجیان
1. داشتن حالت اشتیاق نسبت به حج
دوستانی از ما عازم حج هستند. سالهای قبل و به مناسبت، همیشه در جلسه این یادآوری هم به برادران و خواهران عزیز شده که ما هم باید در این سیر معنوی با حجاج همراه شویم. راهش نیز به شما گفته شد که چگونه میشود بدون اینکه به حج مشرّف شویم، از جهت معنوی و روحانی به آنان ملحق شویم. شما باید شبانهروز، یک وقتی در بقیع باشید و یک وقتی در مسجد النبی باشید، یک وقتی دارید دور حرم میچرخید و یک وقت در مقام ابراهیم هستید و یک وقت در سعی و...
تا هر وقت که خدا به شما توفیق داد و زنده بودید، هر ساله چنین سیری را با حجاج بیت الله الحرام داشته باشید. از ذیالقعده شروع کنید و به ذی الحجه بروید.
آیا این همراهی ممکن است؟ بله! توضیحاتش را قبلاً مفصل دادهایم و من نمیخواهم دوباره توضیح دهم. به شما گفتم که در همهی ماه رمضان، صبح و شب از خدای متعال حج بیت و خانه را میخواهیم. فرض کنیم کسی در تمام عمرش روزیاش نشود. به حسب ظاهر نرفته و حاجی نشده، اما اشتیاق به حج و گره خوردن به حقیقت حج، متصل شدن به دامن حج و بهرهبرداری از اسرار حج، برای هر مؤمنی مطلوب است. هر انسان مؤمنی چه حج ظاهری نصیبش شود و چه نشود، در عالم معنا باید از برکات و فیوضات حج بهرهمند شود. انسان اینگونه میفهمد، به اضافه دهها دلیلی که وقت نیست ما بخواهیم آنها را عرض کنیم. بنابراین اینکه حال و هوای حج در سر انسان مؤمن باشد، مطلوبیت دارد. گویا جماعتی که آنجا هستند، از کل مسلمانان نمایندگی میکنند و قافلهی دلها را با خودشان میبرند و در همهی آن مواقف و مشاهد این سیر انجام میشود.
پس این همراهی، یک همراهی روحی، معنوی و حالت اشتیاق است که حداقلش این است که جنابعالی روز و شب در آتش وصال به آن مواقف و مشاهد بسوزی. انسان در این ایام از لحاظ باطنی باید مثل مرغ سرکندهای باشد. زبان حالش این باشد که: »یا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم؛ ای کاش من هم با شما بودم».
2. دعا کردن برای حاجیان
دومین راهی که شما میتوانید با حاجیان همراهی کنید، دعا است. حال و هوای شما باید حال و هوای آنها باشد و همواره برای آنهایی که مشرّف هستند، دعا کنید. برای موفقیتشان، برای کامیابیشان، برای انقطاعشان، برای ارتقای توحیدیشان، برای نورایتشان و برای اخلاصشان دعا کنید. گویا همهی آنها از طرف شما نایب هستند و با این دعا گویا شما به آنها متصل میشوید و نیابت میدهید. مثل اینکه شما همیشه آنجا بودید.
دلبستگی و تعلق خودتان را به حج، تقویت کنید و نگه دارید. آنوقت شما میبینید که هر سال حاجی شدهاید. چهبسا بدون اینکه به حسب ظاهر کسی رفته باشد، در عالم معنا هر سال به حج مشرّف شده باشد. بعد آنهایی که برمیگردند، خصوصاً افرادی که با شما آشنایی اجمالی دارند، میگویند شما با کدام کاروان مشرّف شده بودید؟! شما میگویید که من اصلاً امسال حج نرفتهام. او میگوید: من شما را آنجا دیدم! از شدت اتصال روحی و آن سفر روحانی و حقیقی، شما آنجاها بودهاید. بعضیها البته شاید موفق شده باشند این حضوری معنوی و روحانی شما را آنجا دیده باشند. البته چه کسی ببیند و چه نبیند، مهم نیست؛ کسی که باید ببیند، میبیند.
یک کتاب خوب دربارهی حج
به نظرم در این ایام حتماً یک کتاب دربارهی حج بخوانید. کتاب صهبای حج حضرت آیتالله جوادی آملی را مطالعه نمایید. یا سفرنامههای خوبی را بخوانید که بعضی دربارهی حج و لطایف و اسرار آن نوشتهاند.
همراه با امیر حاجیان
صاحب ما احرام میبندد و همه باید با او احرام ببندیم. صاحب عالم و صاحب ما لبیک میگوید و همه باید همراه با او لبیک بگوییم. صاحب ما وقوف در عرفات پیدا میکند. اینکه میگویند روز عرفه هر جا هستید، دعای عرفه بخوانید، برای این است که صاحب ما هم در عرفات است.
این احساس را باید همه جا پیدا کنیم و با ولی کامل همراه باشیم. وقتی او محرم میشود و وقتی او لبیک میگوید، این حالت را باید همهی مؤمنان، هر جایی که هستند، همراه با امام عصر حضرت حجتابنالحسن (ارواحنافداه) داشته باشند و این اتصال روحی و معنوی را برای خودشان حفظ کنند. اینها را قدر بدانید و این حالت را در خودتان به وجود آورید و حفظ کنید.
رو به سوی کعبه
بین من و شما و کعبه ارتباط است. هر روز در نمازمان به سمت کعبه میایستیم. هر کجایی که روی زمین باشید، باید به سوی کعبه بایستید و به آن سمت باشید: «فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَحَيْثُ مَا كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ؛[8] پس روى خود را به سوى مسجدالحرام كن و هر جا بوديد، روى خود را به سوى آن بگردانيد».
بین شما و آن نقطه مرکزی که در دحوالأرض معرفی و بر آن تأکید میشود، نسبت و انس و آشنایی هست. اما امان از روزی که چشم باز کنی و ببینی در مسجدالحرام هستی. لحظهی روبرو شدن با خانهی خدا، غیر قابل توصیف است، لحظهی عجیبی است. خدا روزیِمان کند. انسان باید از عمق جان حج را بخواهد. این ارتباط و بهرهمندی را حفظ کنید.
اعمال همسنگ حج
خداوند تبارک و تعالی ما را از لطایف، اسرار، برکات و عنایات خاص حج محروم نکرده است و علل و اسبابی قرار داده که شما میتوانید استفاده کنید. ممکن است بگویید این امکان برایم نیست که به بیت الله مشرّف شوم یا مثلاً فلان سال مشرّف شدم و دیگر معلوم نیست دوباره پیش بیاید. ولی خداوند به شما داده دسترسی داده است.
1. زیارت ثامن الائمه
اگر با اسرار حج آشنا شوید، میبینید که آن رازها در زیارت حضرت علیبنموسیالرضا (علیهآلافالتحیهوالثناء) مکشوف هست. همان سری که در حج هست، در این زیارت هم هست. این را هم که خدای متعال در دسترس قرار داده است. از خدای متعال بخواهید که توفیقش را به همهی ما روزی کند و مشرّف شویم.
2. زیارت سیدالشهدا
از آنجا بالاتر و والاتر این است که یک وقت شما چشم باز کنید و همکاروانیهایتان بگویند: بار بگشایید اینجا کربلا است. آنجا دیگر آخر عالم است. نمیدانم در آن حائر[9] چه خبر است که کعبه با آنهمه عظمت و اوج و شکوهش، به حائرالحسین (علیهالسلام) رشک میبرد و به آن تعظیم میکند. چه اسراری هست در این نقطه از عالم! روایات عجیبی دارد. گفتگوی کعبه و کربلا در روایات، دیدنی است.
3. نمازجمعه
یک راه خیلی نزدیک و نزدیک و نزدیکتر و یک سبب خیلی نزدیک و نزدیکتر هم در اختیار ما است و آن، نمازجمعه است.
شخصی بادیهنشین به نام غلیب، به حضرت رسول (صلیاللهعلیهوآله) عرضه داشت: همه دارند به حج میروند. من هم پارسال رفتم، ولی امسال مشرّف نشدم. در آتش فراق حج میسوزم. حضرت فرمودند: نگران نباش! «عَلَیکَ بِالجُمُعَةِ فَانَّها حَجُّ المَساکِینَ؛[10] بر تو باد به نماز جمعه که حج مستمندان است». یک عده مسکین هستند و نمیتوانند به حج مشرّف شوند. حضرت فرمود نمازجمعه حجی است که خدای متعال برای آنها قرار داده است. بسم الله! بروند استفاده کنند.
اینجا انسان میفهمد اینکه امام راحل عظیمالشأن میفرماید: نمازجمعه از اعظم برکات الهی بر جامعهی ما است، یعنی چه. ما بیش از هزار سال نمازجمعه نداشتیم و پس از انقلاب فراگیر شد.
کسانی که اهل نمازجمعه نیستند، روز قیامت چه حسرتی خواهند داشت! شاید بدبختتر از آنها نداشته باشیم. خیلی بدبختی بزرگی است. حج، با تمام زیباییاش، به صورت هفتگی در اختیار شما است. خدای متعال چنین امکانی برای مؤمنان قرار داده است.
طبق فقه اهل بیت (علیهمالسلام)، یعنی طبق فتوای عموم فقهای ما، شامخین و بزرگان، نمازجمعه به حضرت بقیتاللهالأعظم (عجّلاللهتعالیفرجهالشریف) یا به تجویز نایبشان است. اگر با خود حضرت باشد، واجب عینی تعیینی میشود. یعنی اگر ظهور را درک کنیم، تو نمیتوانی نماز ظهر جمعه بخوانی. ظهور که اتفاق افتاد، ما دیگر نماز ظهری در روز جمعه نداریم؛ بلکه فقط نمازجمعه داریم. مگر برای عده خاصی که عذر دارند و نمیتوانند شرکت کنند؛ وگرنه همه باید نمازجمعه بخوانند. اما در عصر غیبت، این مسئله به نیابت و بسط ید فقها برمیگردد.
در تاریخ کشورمان، فقط در عصر صفویه باب ویژهای برای نمازجمعه باز شده بوده؛ زیرا آن زمان یک مقدار فقها دستشان باز بوده است. مباحثات فقهی مربوط به نمازجمعه، عمدتاً مربوط به عصر صفویه است. مباحثات جدیای که فقها حتی فتواهای متضادی هم دارند؛ از فتوای به حرمت داریم تا وجوب عینی تا وجوب تخییری. آنجا خیلی معرکه آرا است.
رونق نمازجمعه در جمهوری اسلامی
چیزی که در عصر ما از برکت ولایت فقیه، خیلی رخنمایی کرده و شفاف و شیرین و نقد و تمیز در اختیار قرار گرفت، نمازجمعه با وجوب تخییری در زمان ما است. در زمان ما که بسط ید شد و ولایت فقیه داریم، میتوانیم نمازجمعه داشته باشیم. قبل انقلاب عده بسیار اندکی از فقها در گوشه و کنار نمازجمعه میخواندند و چند نفری هم به آنها اقتدا میکردند؛ مثل مرحوم آیتالله اراکی که در قم نمازجمعه میخواندند و بیست نفری، کمتر یا بیشتر، به ایشان اقتدا میکردند. در لار نیز نمازجمعه برقرار بوده است. ولی امروزه خیلی روشن و شفاف، ولایت فقیه داریم. امر دارد، فرمان دارد، تأسیس دارد، تجویز دارد، و نمازجمعه شکل میگیرد؛ منتها به وجوب تخییری.
نمازجمعه، محل ابتلای مؤمنان در عصر غیبت
بدانید که مؤمنان در عصر ما با وجوب تخییری نمازجمعه امتحان میشوند. افرادی که وجوب تخییری برایشان میشود به منزلهی وجوب تعیینی، یعنی اصلاً برای خودشان فرض ندارند که روز جمعه باشد و نماز ظهر بخوانند.
اگر مؤمنی با فرض وجوب تخییری، از نظر فهم و تشخیص به مرحلهای رسید که نتواند بدون نمازجمعه یک هفته را پشت سر بگذارد، و اگر گذاشت، گمشده دارد و اگر از دستش رفت، به پشیمانی و ندامت میافتد و اشک و احساس نامناسبی دارد، در این صورت توفیق الهی خیلی شامل حالش شده است. در این امتحان، برد از آنِ است.
در روایت داریم که عدهای در عصر غیبت طوری زندگی میکنند که انگار عصر ظهور است. از نظر فهم و معرفت در رتبهای هستند که خدای متعال به آنان توفیق میدهد و پرده را از مقابل چشم دلشان کنار میزند؛ عصر غیبت برای آنها میشود عین عصر ظهور. گویا در حضور امام (علیهالسلام) زندگی میکنند. از نظر انجام وظایف و رسالت و مأموریت و نوع زندگی، اینطور زندگی میکنند. این عده خیلی کامیاب و موفق هستند. حال اگر در عصر ظهور بودیم، میتوانستیم نماز ظهر بخوانیم یا باید نمازجمعه میخواندیم؟ حتماً نمازجمعه میخواندیم. مؤمن میگوید: هرچند نمازجمعه برای ما تخییر قرار داده شده، ولی ما آن را برای خودمان به منزلهی وجوب عینی تعیینی میدانیم.
رابطهی نمازجمعه و مهدویت
بین چنین جماعتی و مسئلهی مهدویت و حقیقت مهدوی، ارتباط نزدیکی برقرار میشود. شما از این برادرتان بشنوید: آن روزی که حضرت بفرمایند: «ألا یا اهل العالم أنا بقیه الله» و اعلام ظهور کنند، نمازجمعهایها جزء اولین گروههایی هستند که به حضرت میپیوندند. بقیه حالا یا بیایند یا نیایند یا برسند یا نرسند! کسی که وضو گرفته یا غسل کرده و از خانهی خودش به سمت مسجد یا مصلی حرکت کرده، این کجا و آن کسی که مشغول خوشگذرانی و مسافرت و مهمانی است!
وقتی حضرت اعلام ظهور کردند، کدام یک جزء اولینها هستند که ملحق شوند؟! نمیگویم آنها ملحق نمیشوند؛ ولی این کجا و آن کجا! تا حضرت اعلام کردند، اینها در محضر حضرت حاضرند و میگویند: جانم! تا حضرت بفرماید: أنا بقیه الله، میگویند جان عالم به قربانت ما که آمادهایم. این الحاق جزء اولینها هستند. وافدون، اهالی نماز جمعه اند.
اگر یک هفته توفیق نمازجمعه از شما سلب شد، حتما بررسی کنید و ببینید وضعتان کجاها خراب است. کجاها خرابکاری کردهاید. اگر شوق به نمازجمعه در شما مؤکد نیست، در خودتان شک کنید. این را از من بشنوید، به هر اندازهای که این برادرتان را قبول دارید. اگر در روز جمعه اشتیاق به نمازجمعه در شما مؤکد نبود و اگر تمام وجودتان را پر نکرده بود، در خودتان شک کنید.
اکنون نمازجمعه همهجا در دسترس است. در نهصد شهر نمازجمعه داریم. اگر در پایتخت نباشید، در شهرهای اطراف، مثل شهر ری و لواسان و فشن و کن و رودهن، و در هرجایی که شما چشم میگردانید، ما نمازجمعه داریم. غرض اینکه چه در حضر باشید و چه در سفر، خدای متعال به برکت این نهضت عظیم که از برکات وجودی حضرت ولیاللهالأعظم (عجّلاللهتعالیفرجهالشریف) هست و امام راحل مؤسس و شهدا و آقای بهشتی و شهدای هفت تیر و شهدای گمنام، نمازجمعه را مهیا کرده و در دسترس جنابعالی قرار داده تا هر هفته حاجیشوی.
حالا ببین اگر حاجی نشدی چه حسرتی دارد!
فرصتی شد جملهای راجعبه نمازجمعه در جمع دوستان صحیفه صحبت کردیم. غرض اینکه به بهانهی وجوب تخییری رفوزه نشوید رفقا. چون خیلیها اینطور رفوزه میشوند. میگویند انشاءالله هفتهی بعد. کدام هفته؟ کدام عمر؟ کدام توفیق؟ انسان باید توفیق را دریابد.
خدای متعال به شما توفیق حج خانهی خودش را در بهترین حال کرامت کند. اگر نشد، در مراحل نزدیکتر مشرّف شدن به عتبات عالیات؛ در مرتبهی نزدیکتر تشرّف به مشهدالرضا (علیهالسلام) و در مرحلهی نزدیکتر، نمازجمعه که حج هفتگی است.
4. برطرف کردن مشکل مؤمن
از مواردی که گفتیم، نزدیکتر هم داریم که انسان بتواند سرّ حج را درک کند؟ بله! از این نزدیکتر و نزدیکتر و نزدیکتر هست! آن را هم دریابید و دُر یابید. انسان از خاطر غمزده مؤمنی از دوستان امیرالمؤمنین (علیهالسلام) غمروبی کند، دل شکستهای را شاد کند، به فریاد یک گرفتار برسد. آنوقت شما جایتان کجا میشود؟ جایتان میرود در مقام استخلاف و خلافت و جانشینی و بهرهمندی. میرود ذیل اولین جمله دعای پنجاهوچهارم که میگویید: «يَا فَارِجَ اَلْهَمِّ وَ كَاشِفَ اَلْغَمِّ».
خدای متعال به جنابعالی در آن لحظه جانشینی و خلافت داده است که غمی را برطرف کنید. شدهاید مظهر «فَارِجَ اَلْهَمِّ وَ كَاشِفَ اَلْغَمِّ». در روایات دارد که اگر موفق شدی، پاداشت پاداش حج است. گاهی نه یک حج، شگفتا! دو حج، نه دو حج، سه حج، نه سه حج، چهار تا، نه چهار تا، بلکه ده تا! ده حج مقبول و سعی مشکور را میگذارند در نامهی عملت. مگر چه کار کردهای؟ آبرویی در خطر بود و خدای متعال به شما توفیق داد آن آبرو را حفظ کردی. کسی از دوستان حضرت ولیعصر (ارواحنافداه)، گرفتاری داشت و شما گرفتاریاش را برطرف کردی.
این مورد از همهی آنهایی که گفتیم، حتی از نمازجمعه هم به حج نزدیکتر است. اینطور شما میتوانید به اسرار حج متصل شوید.
5. نیکی به پدر و مادر
از این نزدیکتر و نزدیکتر و نزدیکتر، پدر و مادر است. اگر دارید، قدر بدانید. اگر از دسترستان خارج شده باشد که حسرتش بزرگ است؛ ولی باز هم قدر بدانید.
هرچه که بخواهید، از طریق پدر و مادرتان میتوانید به آن برسید. من با صدای بلند میگویم: هرچه که بخواهید، از طریق پدر و مادرتان میتوانید به آن برسید. سر به آستانشان بگذارید، کوچکی کنید، خاکسار باشید. خاک باشید جلو پدر و مادر. هرچه میتوانید در تحصیل رضایتشان اقدام کنید و هرچه میتوانید دعای آنها و محبت آنها را پشت سرتان داشته باشید. به هر جایی که فکر کنید، خواهید رسید. در مراتب معنوی و سیر و سلوک نیز قلب شادمان و راضی پدر و مادر است که عامل موفقیت است. چیز عجیبی است. سرعت میدهد، شفا میدهد، مشکلات را برطرف میکند، گناهان را میآمرزد، خیلی عجیب است.
این مورد هم از همهی مواردی که گفتیم، نزدیک و نزدیک و نزدیکتر است! پس بفرمایید حج مشرّف شوید! قربان صدقهشان بروید، فدایشان شوید، خدمت کنید، کارگشایی کنید، رسیدگی کنید. به همسرتان برای این خدمت کمک کنید. برای خدمت به پدر و مادرش، تعاون داشته باشند. زوجین تعاون داشته باشند بر برترین مصداق برّ و تقوا که احسان به والدین باشد.
[1]. این دعا منسوب به حضرت علی (علیه السلام) است و در کتابهای معتبر نیامده است.
[2]. روم: 7.
[3]. شیخ صدوق، خصال، ج1، ص292.
[4]. شیخ عباس قمی، مفاتیح الجنان، اعمال ماه ذی القعده.
[5]. هود: 61.
[6]. مؤمنون: 14.
[7]. ذاریات: 21.
[8]. بقره: 144.
[9]. حائر حسینی محدودهای مخصوص پیرامون قبر امام حسین (علیه السلام) است که شخص مسافر میتواند یا مستحب است نمازش را در آن محدوده به صورت کامل بخواند، نه شکسته.
[10]. ریشهری، میزان الحکمه، حدیث 10782.