«اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَالِ مُحَمَّدٍ، وَاقْبِضْ عَلَى الصِّدْقِ نَفْسى، وَاقْطَعْ مِنَ الدُّنْيا حاجَتى، وَاجْعَلْ فيما عِنْدَكَ رَغْبَتى شَوْقاً اِلى لِقآئِكَ، وَ هَبْ لى صِدْقَ التَّوَكُّلِ عَلَيْكَ. اَسْئَلُكَ مِنْ خَيْرِ كِتابٍ قَدْ خَلا، وَاَعُوذُ بِكَ مِنْ شَرِّ كِتابٍ قَدْ خَلا، اَسْئَلُكَ خَوْفَ الْعابِدينَ لَكَ، وَ عِبادَةَ الْخاشِعينَ لَكَ، وَيَقينَ الْمُتَوَكِّلينَ عَلَيْكَ، وَتَوَكُّلَ الْمُؤْمِنينَ عَلَيْكَ».
دعا، کلید صندوق رازهای الهی
موضوع بحث ما در بررسی دعای پنجاهوچهارم صحیفه مبارکه سجادیه، به قطعهی نورانی «اَسْئَلُكَ خَوْفَ الْعابِدينَ لَكَ» رسید. جلسهی گذشته دربارهی جملهی «اَسْئَلُكَ مِنْ خَيْرِ كِتابٍ قَدْ خَلا» بیان نسبتاً مفصلی خدمت عزیزان داشتیم. بشارتش این بود که انسان میتواند با استفاده از ظرفیت دعا به خزانهی قضا و قدر الهی راه یابد و از صندوق رازهای الهی توقع خیر برای خودش داشته باشد و نیز انتظار داشته باشد که از شر مقدرات و آنچه به قلم قضای الهی میرود، در امان بماند.
شیوه تربیتی امام سجاد (علیهالسلام) در صحیفه
اینجا چند درخواست با کلمهی «اَسْئَلُكَ» مطرح شده که به نظر میرسد این درخواستها، عالیترین درخواستهایی است که ممکن است انسان مؤمن از پروردگار متعال داشته باشد. بخش پایانی دعای پنجاهوچهار مشتمل بر یکسری هدفگذاریهای بسیار بسیار بالا و والایی است که از همت بسیار بلند در هدفگذاریهای معنوی و سلوکی و اخلاقی حکایت دارد. یکی از کارکردهای اصلی صحیفه مبارکه سجادیه ـ که در واقع شیوه تربیتی امام (علیهالسلام) در کل صحیفه است ـ ارتفاع همت است. به شما افقهای تازهای نشان میدهد و محیطهای جدیدی از هدفها برای شما تعریف میکند.
اگر انسان در هدفگذاریهایش با همت بلند تغییرات اساسی دهد و آرمانش را در سلوک و تربیت ارتقا دهد، عملاً امکان رشد بهتری برای خودش فراهم آورده است. مهم این است که شما چه هدفیگذاری دارید، در جریان زیست اخلاقیتان دنبال چه هستید، به چه مرتبهای از مراتب انسانیت رضایت دارید و میخواهید برسید، و آرزوهایتان چیست.
کاری که امام (علیهالسلام) در صحیفه نوریه انجام میدهند، عبارت است از تعریف افقهای جدید و هدفهای تازه؛ آنهم هدفهای بسیار بلند و مرتفع، و البته دلگرمی دادن به سالک که این هدفها میتواند برای تو هم باشد. شما نیز میتوانید چنین آرمانهایی را هدف خودتان قرار دهید.
هدف، به انسان نیرو و انگیزه میدهد
اگر هدف بزرگی برای انسان تعریف شد و در محیط آرزوهایش قرار گرفت، نتیجه طبیعیاش عبارت است از ایجاد انگیزه برای حرکت و صبر بر دشواریهای مسیر و تلاش برای تأمین مقدمات و لوازم چنین حرکتی. اساساً انسان از هدفش نیرو و انگیزه میگیرد. یک اصطلاحی هم ما داریم که مکرر تکرار شده که سوخت سالک به وسیله هدف تأمین میشود.
شما دائماً از هدفتان تغذیه میشوید. مسیر عمومی در زندگی انسان پر از چالشها و فرازونشیبها است. هدف این توان را به شما میدهد که با موانع درگیر شوید و چالش کنید، از آنها بگذرید و هزینهی آن را تحمل کنید. انسان از نظر روحی آماده میشود که برای هدفش هزینه بپردازد.
هدف یعنی چیزی که شما مصمم شدهاید به آن برسید. هر قدر چیزی که انتخاب کردهاید، بالاتر و والاتر باشد، انگیزهتان برای رسیدن به آن بیشتر میشود و به همین نسبت صبر بر ناملایمات مسیر افزایش پیدا میکند. این قاعده کلی است. لذا جابهجای صحیفه، سیدالساجدین (علیهالسلام) چنین میدانی را برای شما جهت انتخاب هدفهای بزرگ باز میکنند. بعد به شما این امید و انگیزه را میدهند که میتوانید هدفهای بزرگی برگزینید.
چهار خواستهای که بنیان تمام فضیلتها است
امام سجاد (علیهالسلام) در اینجا این موارد را از خدای متعال خواستهاند: «اَسْئَلُكَ خَوْفَ الْعابِدينَ لَكَ»؛ «وَ عِبادَةَ الْخاشِعينَ لَكَ»؛ «وَيَقينَ الْمُتَوَكِّلينَ عَلَيْكَ»؛ «وَتَوَكُّلَ الْمُؤْمِنينَ عَلَيْكَ».
این درخواستها، بنیان و اصول تمام فضیلتهای انسانیِ مبتنی بر زیست موحدانه است. هدفگذاریِ خیلی خیلی بالایی است. چهار درخواست است: یک خوف است، خوف پرستشگران؛ دو عبادت است، عبادت خاشعین؛ سه یقین است، یقین متوکلین؛ چهار توکل است، توکل مؤمنین. چهار رکن و بنیان و اساسی است که انسان میتواند کاخ سعادتش را روی آن استوار سازد.
یکی شدن شوق و نگرانیِ مؤمن با شوق و نگرانی اولیای الهی
حضرت بلافاصله میفرمایند: «اَللَّهُمَّ اجْعَلْ رَغْبَتى فى مَسْئَلَتى». در همین چهار محور، درخواست من خودش دارای مراتبی است. با اینکه خود اینها عناوین اصلی هدفگذاریهای خیلی والایی هست، اما امام (علیهالسلام) جملهای را میگویند که باز مسئله خیلی متفاوت میشود. میفرمایند: «اَللَّهُمَّ اجْعَلْ رَغْبَتى فى مَسْئَلَتى مِثْلَ رَغْبَةِ أَوْلِيَائِكَ فِي مَسَائِلِهِمْ». شوق، رغبت، اشتیاق و تمایل من به این درخواست را مثل رغبت اولیائت در مسائلشان قرار بده. واقعاً شگفتانگیز است. دوستان تو که به مقامات عالی انسانی واصل هستند، آنها در این زمینهها از تو چه میخواهند، حال میخواهم درخواست من چنین افقی داشته باشد و مثل درخواست آنها باشد. «وَ رَهْبَتِي مِثْلَ رَهْبَةِ أوْلِيَائِكَ» در نقطهی مقابل از چیزی نگران باشم و بترسم که اولیای تو از آن نگران هستند. یعنی رغبت و رهبت (ترس) من همافق با رغبت و رهبت اولیای تو شود. خواستهي خیلی والایی است. امام (علیهالسلام) اینجا برای شما زمینهای فراهم میآورد که قلهها را هدفگذاری کنید.
تفاوت دغدغهی مؤمن با دغدغهی انسان عادی
حالا به آن چهار درخواست مروری داشته باشیم. طبعاً نمیشود به تفصیل وارد شد؛ چون هر کدامش سرفصل مباحثهی خیلی مفصلی است؛ ولی به مناسبت اینکه امام (علیهالسلام) اینها را در دعای پنجاهوچهار مطرح میکنند، گذرا به آنها میپردازیم.
این موارد زیرساختهای حیات موحدانه است که در این زندگی توحیدی، همّ و غم انسان از همّ و غم آدمهای معمولی متمایز میشود و اساساً محیط نگاه انسان و آن چیزی که اسباب غم و اندوه برای او میشود، دیگر چیزهایی نیست که در زندگی عموم مردم هست.
معنا و مفهوم خوفِ مذکور در آیات و روایات
خواستهی اول «خَوْفَ الْعَابِدِينَ لَكَ» است. خوفی که در قرآن کریم مطرح شده و در روایات اولیای خدا و سنن اهل بیت (علیهمالسلام) تفصیل داده و توصیف شده، یک نوع حریم گرفتن در برابر حضرت حق تبارک و تعالی است. اگر کسی چنین حریمی نسبت به خداوند پیدا کند، به مقام امن میرسد. برای رسیدن به مقام امن و امان، هیچ چارهای جز خوف ندارید. این خوف، خوف امنیتآفرین و امنیتساز است و آیات فراوانی دربارهاش وجود دارد. مثلاً این آیه کریمه که مکرر خوانده و شنیده و تلاوت کردهاید: «وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوَى؛[1] و اما كسى كه از ايستادن در برابر پروردگارش هراسيد و نفس خود را از هوس باز داشت، پس جايگاه او همان بهشت است». بهشت تضمین شده است. اما برای چه کسی؟
این مقام امن و سلام برای کسی است که در این سراچه که بازیچه، لعب، لهو، زینت و تفاخر است، از اختیاری که خداوند متعال به او داده است تا خودش تصمیم بگیرد و انتخاب بکند، برای به کار گرفتن نگاه خداوند متعال بهره ببرد؛ یعنی رضا و سخط الهی را ملاحظه کند. ترجمه فنی خوف این است: کسی که حریم پروردگار را در رضا و سخط الهی، بهویژه در محور سخط رعایت کند. چنین کسی به صورت تضمینی به مقام امن میرسد. این رعایت اسمش خوف است. خوف به لسان و بیان زیبای قرآنی یک مقام است: «وَأَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ» که نتیجهاش میشود: «نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوَى». خوف باعث میشود نفسش را لگام بزند و هوای نفسش را مدیریت کند. واو در اینجا واو تفسیری است؛ چگونه از مقام رب بترسد؟ اینکه نفسش را از هواها باز بدارد و مدیریتش کند تا رضا و سخط الهی مراعات شود. پس راه امن و امان از جاده خوف میگذرد. با خوف میتوانید به امان برسید. هیچ راه دیگری ندارد.
راه دستیابی به چنین امکان فوقالعادهای، معرفت به خدای متعال است. هرچه شناخت شما به حضرت حق بیشتر شود، خوفتان بیشتر میشود. میخواهید ببینید چقدر خدا را شناختهاید، ببینید چقدر این حریمگذاری در زندگیتان جدی شده، به همان اندازه از معرفت الله نصیب دارید.
بعضی از اهل دقت میگویند در بعضی از روایات هست که خوفی که در اینجا مطرح شده، یعنی خوف از خودمان، از تصمیمات غلط، از خروج از مرزها. کلمهی مقام در تفسیر آیه خیلی کمککننده است. در واقع ما باید از خودمان بترسیم، از تصمیمات غلط و سوءاختیار خودمان. اصل مسئله این است؛ وگرنه از خداوند متعال ترسی نیست. یک جاهم میگویند خوف من الله یعنی از خدا ترسیدن. به این معنا هم گاهی گفته میشود. روایات متعددی در این زمینه وجود دارد. چنین مخافت و خوفی درحقیقت حکایت از باریابی به مراتب بالای حکمت هست. در روایت است که: «رأسُ الحِكمَةِ مَخافَةُ اللهِ؛[2] ترس از خدا رأس حكمت است». اگر حکمت را به پیکری تشبیه کنید، سر و رأسش، خوف از خداوند متعال و مخافت الله است.
مراتب خوف
اینجا درخواست شما تلفیق و ترکیب شده و به این شکل میگویید: «اَسْئَلُكَ خَوْفَ الْعابِدينَ لَكَ». نگفته است: «اَسْئَلُكَ خَوْفَ مِنکَ». معلوم میشود خوف گونهها و مراتب مختلفی دارد و انواع و اقسامی میشود برایش تصور کرد. چیزی که اینجا هدفگذاری شده، خوف پرستشگران است. کسانی که به مقام شامخ بندگی تو رسیدند، آنها چه خوفی دارند، من آن را میخواهم. از تو چه حریمگذاری و رعایتی دارند، من آن را از تو طلب و تمنا میکنم.
اگر انسان شهد عبادت حضرت حق را چشید، از سبوی بندگی و آن جام به او دادند و از آن بهرهمند شد، اگر کسی شیرینیِ عبادت و بندگی حضرت حق تبارک و تعالی را چشید، خوف چنین کسی چگونه است؟ کسی که وارد محیط بندگی شد و طراوت، نشاط، حلاوت و شیرینی بندگی را درک کرد، خوف او چیست؟
در متن این بندگی در واقع یک نوع ملاقات و وصالی هست. شهدی که میگویم این است؛ وصالی در مقام بندگی اتفاق میافتد. حال ببینید خوف چه معنای زیبایی پیدا میکند! ترس چنین بندهای این است که از این مرتبه از وصال بیرون بیفتد. ترسش این است که کاری انجام دهد، یک بیادبی مرتکب شود، خطایی مرتکب شود که بر اثر آن توفیق بندگی از او گرفته شود. وقتی به عنایت حق به مرحلهای از دیدار خدای متعال و وصال محبوب رسید، حالا خوفش این میشود که از این مرحله بیرونش کنند. این مرتبهی والایی از خوف است.
بنابراین خود خوف از خدای متعال به توضیحی که گذشت، مراتبی دارد. شما اینجا کدام مرتبهاش را درخواست میکنید؟ امام (علیهالسلام) با ضمیمه کردن کلمهی عابدین، خوف مقامیِ عالیرتبه را درخواست میکند و در فهرست تقاضاهای شما میگذارد. پس این ترس، ترس از جهنم نیست. ترس از اینکه از فلان بهره مادی یا از فلان برکت در زندگیام محروم شوم، نیست. اینها هم ترسهای خوبی است. اگر کسی اینها را داشته باشد، خیلی موفق میشود. خود این پایه و اساس هست؛ منتها خوف از چشم عنایت حق افتادن، مرتبهی بالاتری است. به قول سعدی: «گر من از چشم همه خلق بیفتم سهل است؛ تو مپندار که مخذول تو را ناصر نیست». اینکه من از نظر عنایت تو بیفتم، از نظر مهر تو بیفتم، چیزی مرتکب شوم که مجازاتش این باشد که شما لطف نماز مرا از من بگیرید، شهد روزه مرا بگیرید، شیرینی و حلاوت سجده را از من بگیرید، این «خَوْفَ الْعابِدينَ» است.
از خداوند عبادت خاشعین را بخواهیم
پس درخواست اول خوف مقامی در رتبههای بالا و خوف عارفانه است که امام (علیهالسلام) با ترکیب لطیف «خَوْفَ الْعابِدينَ» از آن یاد کردند. سپس بلافاصله فرمودند: «وَعِبادَةَ الْخاشِعينَ لَكَ». این درخواستها با هم اتصالاتی دارد. درخواست دوم من این است که عبادت را از تو میخواهم؛ منتها مرتبهی عابدین الحاق به بندگان شایسته و پرستشگر تو، برسم به مرحلهای که از عبادت تو بهره وافر داشته باشم. از عبادت بندگی و جلوههای ناب و ویژهی آن سهمی داشته باشم. من این را از تو میخواهم.
همینجا امام (علیهالسلام) یک ترکیب درست کردند. عبادت نیز میتواند جلوهای گوناگونی داشته باشد. من چه مرتبهای از عبادت را از تو درخواست میکنم؟ اینجا با کلمهی «خاشعین» توضیح داده و تفسیر شده است. من عبادت خاشعین را از تو میخواهم. این هم خیلی لطیف است.
خشوع، شرط بهرهمندی از عبادت
اگر بخواهید در عبادت به رازهای بندگی خداوند متعال دست یابید و از برکات و ثمرات و نتایجش بهره داشته باشید، عبادت شما باید به وصف خشوع متصف باشد.
خشوع، تواضع دل است. در فارسی به تواضع، فروتنی و خاکساری میگوییم. فروتنی ـ که درست نقطهی مقابل تکبر است ـ گاهی در مرتبهی افعال و در جوارح هست؛ مثلاً با کسی مواجه میشویم که چهرهاش حکایت از انکسار و فرودست قرار دادن خود و خاکساری دارد. حالت چهرهی انسان متواضع با چهرهی انسان متکبر خیلی فرق میکند، طرز راه رفتن آدمهای متواضع و فروتن با شیوهی راه رفتن متکبرین تفاوت دارد. از طرز راه رفتن، نشستن و سخن گفتن مؤمن، تواضع میبارد. در آهنگ کلامش تواضع هست. حالا این آدم وقتی میرود در مقام نماز که جلوه بندگی در پیشگاه خداوند متعال است، خیلی مؤدبانه، موقر و فروتن میایستد؛ حال خاصی که از آن حالت بندگی استشمام میشود. اینها فروتنی به معنای تواضع هست؛ اما آیا خشوع است؟ اگر این تواضع از افعال و جوارح عبور کند، از محیط خلق اخلاق ظاهری ما عبور کند و به باطن و جوانح ما برسد، به بیان دقیقتر به دل و قلب ما برسد، به خشوع رسیدهایم. پس خشوع برای دل است.
نماز همراه با فروتنی، نخستین شاخص مؤمن
قرآن کریم هنگام توصیف مؤمنان حقیقی، در اولین ویژگی، به خشوع اشاره میکند و میفرماید: «قَدْ أفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ؛[3] به راستى كه مؤمنان رستگار شدند». چه بشارتی است! عبارت «قَدْ أفْلَحَ» بسیار زیبا است و بیان میدارد که شکفتن هستهی انسانیت، فقط و فقط و فقط در محیط ایمان رخ میدهد. فقط در زمین ایمان است که هستهی انسان شکفته میشود و راه دیگری ندارد. لذا میفرماید: «قَدْ أفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ». حضرت حق تبارک و تعالی به ما سعادت داده و این مطلب را برای ما مبهم نگذاشته و مؤمنون را برای ما تفسیر کرده و خصوصیاتشان را برای ما گفته است. هفت شاخص به ما میدهد که با آن میتوانیم حقیقت ایمان را بهتر شناسایی و کشف کنیم. این آیات واقعاً مغتنم است. اینجا خدای متعال چقدر به ما کمک و مددرسانی کرده است! آدم نمیداند شوقش را چگونه ابراز کند.
اما اولین شاخص: «الَّذِينَ هُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ؛[4] همانان كه در نمازشان فروتن هستند». خیلی جالب است؛ اولین ویژگی، وسطی هم هست و آخری هم هست. مشابه همین آیات در سورهی معراج هست. آنجا آغازگر صفات مؤمنان نماز است، پایانبخش صفات مؤمنان هم باز نماز و دوام در نماز است: «دَائِمُونَ؛[5] [بر نمازشان] پايدارى مىكنند».
«الَّذِينَ هُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ»؛ یعنی وقتی به نماز میایستند و در مقام نماز قرار میگیرند، مستقر در حالت خشوع هستند. به بیان دقیقتر با زبان دلشان نماز میخوانند، قلبشان به نماز میایستد؛ چون خشوع برای دل و قلب است. پس مؤمنان در نمازشان حضور قلب دارند و دلشان در نماز حاضر است، با دلشان نماز میخوانند. حقیقت وجودشان که قلبشان است، در نماز حضور دارد. اینجا سخن از خشوع در نماز است، ولی راجعبه حضور قلب صحبت میکنیم؛ چون خشوع برای قلب است و حضور قلب، پیشنیاز خشوع است. لذا «الَّذِينَ هُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ» یعنی «الَّذِينَ هُمْ فِي صَلَاتِهِمْ حاضرونَ». مؤمنان با قلبشان در نماز حاضر هستند و در آن حضورشان، خاشع هستند. چه زمانی قلب خاشع میشود؟ وقتی که قلب شما در حضور حضرت عظیم حاضر شود. وقتی عظمت حق بر قلب شما طلوع کرد، دلتان خشوع پیدا میکند.
آیهای که باید ورد زبان قرار گیرد
خشوع توضیحاتی دارد که قبلاً به مناسبتی مفصل بحثش را کردهام و اکنون نمیخواهم واردش شوم؛ چون از هدف این بحث بازمیمانیم. فقط به یک نکته اشاره میکنم. خداوند در قرآن میگوید: «ألَمْ يَأنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ وَمَا نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ؛[6] آيا براى كسانى كه ايمان آوردهاند، هنگام آن نرسيده كه دلهايشان به ياد خدا و آن حقيقتى كه نازل شده، نرم [و فروتن] گردد؟». نماز مصداق ویژه ذکر الله است؛ چنانکه در آیه دیگری میفرماید: «اقام صلات لذکری؛».
به خودم و خواهران و برادران توصیه میکنم این آیه کریمه را مدتی ورد خودمان قرار دهیم که آثار عجیبی در فتوحات باطنی دارد. تلاوت زیادش، خیلی کمککننده و پیشبرنده هست. از سر توجه گاهی انسان خلوت کند و چند بار مکرر بخواند. حالا از زبان حق تبارک و تعالی دارید با خودتان حرف میزنید. خودتان را به سؤالی وادار میکنید که باید جواب بدهید.
رابطهی سجده و گریه با خشیت
یکی از حالات جوارحی که توقع میرود در آن حالت، انسان طعم خشوع قلبی را بچشد، سجده هست. سجده، فوقالعاده هست. بیجهت نبود که پیامبر اعظم (صلیاللهعلیهوآله) فرمودند: برای اینکه شما را تربیت کنم، مرا کمک کنید. اصحاب پرسیدند: با چه چیزی کمک کنیم؟ فرمودند: با سجدهی طولانی مرا کمک کنید.
قرآن کریم دربارهی کسانی که به حقیقت علم رسیدند و مزه علم حقیقی را چشیدن ـ که از آنها به «أوتُوا الْعِلْم» تعبیر میشود ـ میفرماید: «وَيَخِرُّونَ لِلْأَذْقَانِ يَبْكُونَ وَيَزِيدُهُمْ خُشُوعًا؛[7] و بر روى زمين مىافتند و مىگريند و بر فروتنى آنها مىافزايد». اینجا یک نکته معلوم میشود: سجده با گریه باشد. در مورد پیامبر عزیزمان نوشتهاند که وقتی به سجده میرفتند، محیط سجدهی حضرت غرق اشک میشد و کاملاً به اشک چشمان حضرت خیس میشد.
آیه «وَيَخِرُّونَ لِلْأَذْقَانِ يَبْكُونَ وَيَزِيدُهُمْ خُشُوعًا» نشان میدهد آنجایی که انسان خشوعش توسعه پیدا میکند، در سجدهی آمیخته با گریه و گریستن در پیشگاه خداوند متعال است. اشک عجب چیزی است! خداوند فراوانش را روزی کند، مخصوصاً در نماز و سجده.
هدیه انسان به خداوند
بعضی از روایتها خیلی دلچسب و زیبا است. از جمله اینکه میفرماید حضرت حق تبارک و تعالی خطاب به بنده ناب، برگزیده، پیامبر بسیار بسیار دوستداشتنیاش، یعنی حضرت موسی (علینبیناوآلهوعلیهالسلام) میفرماید: «يَا مُوسَى هَبْ لِي مِنْ عَيْنِكَ الدُّمُوعَ وَمِنْ قَلْبِكَ الْخُشُوعَ؛[8] ای موسی، از چشمانت اشک و از قلبت خشوع را به هدیه بده». در دعاهای قرآنی به ما آموزش داده شده است که وقتی در مقام درخواست از حضرت حق تبارک و تعالی هستیم و از خدا هدیه و هبه میخواهیم، از کلمهی «هب» استفاده کنیم. مثلاً میگوییم: «وَهَبْ لَنَا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أنْتَ الْوَهَّابُ؛[9] و از سوي خود، رحمتي بر ما ببخش، زيرا تو بخشندهاي».
حالا جالب است خداوند تبارک و تعالی با بنده خودش که صحبت میکند، از این کلمه استفاده میکند و میگوید از چشمانت اشک و از دلت خشوع را به من هدیه بدهید.
مؤمن در اوج فروتنی قرار دارد
دومین درخواست از خداوند متعال، عبادت است؛ منتها عبادت خاشعین. خاشعین اولیای خدا هستند که در اوج فروتنی و انکسار در برابر حضرت حق قرار دارند. این اوج مربوط به قلب است. آنهایی که عظمت حق بر قلبشان طلوع کرده و جبل انانیت و عنانیت در آنها مندک شده است. به قول عرفا هیچ چیزی از خودشان باقی نگذاشتهاند. زمین وقتی هموار و نرم میشود، در توصیفش میگویند خاشع شده است. زمین متکبر چه زمینی است؟ کوه است که بزرگ و برآمده و برافراشته است. کوه حکایت از حالت تکبر دارد؛ مخصوصاً وقتی بزرگ و قدکشیده باشد، مثل دماوند. حالا فرض کنید این کوه منفجر شود ـ چنانکه این اتفاق در گذشته افتاده است و در آینده هم اتفاق خواهد افتاد ـ، وقتی مندک و متلاشی میشود، میشود زمینی که صخره و سنگ ندارد؛ خاک است. از این حالت نرمی تعبیر میشود به خشوع. آنجایی که دل شما این حالت را پیدا میکند و در پیشگاه حضرت حق، خاک است، مندک و متلاشی شده، منیتها و انیتها و منم منم کردنها و خودپسندیها از بین رفته، و یک زمین هموار و نرم شده، بارش لطف و رحمت الهی دل شما را فرامیگیرد.
اینجا میگوییم پروردگارا من از تو عبادت خاشعین را میخواهم. قرآن کریم در توصیف این افراد که همان اولیا هستند، فرموده است: «كَانُوا يُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ وَيَدْعُونَنَا رَغَبًا وَرَهَبًا وَكَانُوا لَنَا خَاشِعِينَ؛[10] آنان در كارهاى نيك شتاب مىنمودند و ما را از روى رغبت و بيم مىخواندند و در برابر ما فروتن بودند».
دو پیامبری که با عبادت و گریه عجین بودند
حضرت زکریا و حضرت یحیی اینگونه بودند. زندگی این دو پیامبر الهی را در قرآن و قصص انبیا مطالعه کنید. زکریا عشق محراب هست. جالب است که خداوند متعال در محراب به ایشان بشارت یحیی را داد. حضرت یحیی انگار وجودش از اشک ساخته شده است! شخصیت حضرت یحیی شخصیت خوفی هست. بهقدری در ساحت و عظمت جلال پروردگار متعال گریه کرد و اشک ریخت که تمام گوشت پای چشمش از بین رفته بود و بهجای آن نمد میبست. یحیی چنین کسی است؛ زیرا حاصل در محراب ایستادنهای زکریا هست.
قرآن وقتی میخواهد این پدر و پسر را توصیف کند، میگوید: «كَانُوا يُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ»؛ دنبال خیر میدویدند «وَيَدْعُونَنَا رَغَبًا وَرَهَبًا» از سر رغبت و شوق و از سر ترس دائم ما را میخواندند. تمام این ویژگیها در خشوع خلاصه میشود: «وَكَانُوا لَنَا خَاشِعِينَ».
مثل اینکه خداوند متعال دارد به اینها افتخار میکند. کسانی که با ادبیات قرآن آشنا هستند، میگویند «وَكَانُوا لَنَا» تعبیر خیلی قشنگی است. میخواهید اینها را بشناسید، در برابر ما و برای ما خاشع بودند؛ از اول خاشع بودند، همهی عمرشان مستقر در مقام خشوع بودند.
ارتقای عبادت در پرتو خشوع
امام سجاد (علیهالسلام) که خودشان مستغرق در چنین مقاماتی هست و مقام او را نمیشود توصیف کرد، دست شما را میگیرد و افقی که برای درخواست بندگی به شما نشان میدهد، این است: «عِبادَةَ الْخاشِعينَ لَكَ». خدایا، من به چنین مرتبهای برسم.
زینت بندگی و حلاوت عبادت خشوع است. ما حالت عبودیت و بندگی را چگونه میتوانیم برای خودمان حفظ کنیم؟ با خشوع. چگونه میتوانیم ارتقائش بدهیم؟ با خشوع. هم حفظ بندگی با خشوع است، هم ارتقائش، هم عمقبخشیاش. همه با خشوع است. خیلی فوق العاده است.
پس تا اینجا دو مورد را بررسی کردیم: یکی «خَوْفَ الْعابِدينَ» و دیگری «عِبادَةَ الْخاشِعينَ». دو خواستهی بعدی «يَقينَ الْمُتَوَكِّلينَ» و «تَوَكُّلَ الْمُؤْمِنينَ» است. آیا با این موارد، چیز دیگری باقی میماند که از خداوند بخواهیم؟ امام (علیهالسلام) به همتهای ما چه ارتفاعی داده است؟ خدا را شاکریم که ما را با این حقایق آشنا کرد. انشاءالله این موارد را خواسته و سؤال ما از خودش قرار بدهد.
من از هفتهی قبل همچنان مات و مبهوت این جملهام که بعد از اینکه این چهار درخواست را مطرح کرده است، میگوید: «اَللَّهُمَّ اجْعَلْ رَغْبَتى فى مَسْئَلَتى مِثْلَ رَغْبَةِ اَوْلِيآئِكَ فى مَسآئِلِهِمْ وَ رَهْبَتى مِثْلَ رَهْبَةِ اَوْلِيآئِكَ». این تربیت توحیدی صحیفه است.
مروری بر دعای ماه صفر
ماه صفر فرارسید؛ صفر الخیر. ماه صفری که در آن اربعین پیشبینی شده، قطعاً خیر است. چه خیری بالاتر از اربعین سیدالشهداء (علیهالسلام)؟ ما هم خیر این ماه را از خدای متعال میخواهیم.
دعایی که وارد شده است روزانه ده بار بخوانیم، دعایی کاملاً توحیدی است. اینگونه شروع میشود: «یا شَدیدَ الْقُوی وَیا شَدیدَ الْمِحالِ یا عَزیزُ یا عَزیزُ یا عَزیزُ ذَلَّتْ بِعَظَمَتِکَ جَمیعُ خَلْقِکَ؛ ای سخت نیرو، و ای سختگیر! ای عزیز، ای عزیز، ای عزیز! از بزرگیات همهی آفریدههایت خوارند». کاملاً با بحث خشوعی که گفتیم، هماهنگ است. سپس میگوید: «فَاکْفِنی شَرَّ خَلْقِکَ یا مُحْسِنُ یا مُجْمِلُ یا مُنْعِمُ یا مُفْضِلُ یا لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ؛[11] کفایت کن از من شرّ خلق خودت را، ای احسانبخش! ای نیکوکار! ای نعمتبخش! ای عطا دِه! ای که معبودی جز تو نیست!». با این جلالت و فخامت شما از خداوند تبارک و تعالی میخواهید که شما را از شرور و آفات حفظ کند. از این ذکر نورانی در ماه صفر استفاده کنید. انشاءالله ماه صفر خیلی خوبی داشته باشید. امروز روز اول و آغازش بود، انشاءالله پایانش هم پایان خوبی باشد و از آنجا عازم ماه ربیع شوید.
از یمن خبرهای خوبی میرسد
نکتهی جالب و واقعاً خیلی شوقانگیزی که به عنوان شکر در پیشگاه خداوند متعال واجب است در این جلسه مطرح کنیم، اتفاقات یمن است. به دلایلی مسائل مربوط به یمن آنگونه که باید و شاید در جامعه و کشور ما مطرح نمیشود. فقط در همین حد بگویم که اتفاقات خیلی بزرگی رخ داده است.
مقاومت عجیب مردم یمن
فقیرترین و ضعیفترین کشور منطقه در مقابل عربستان که مظهر تکبر است، ایستاده است. البته یمن منابع قابل ملاحظهای دارد، ولی با وجود حاکمیتهای نامناسب و فشارهای عربستان، نتوانستهاند از آنها بهرهبرداری کنند و بهشدت دچار محرومیت هستند.
عربستان اصلاً آنها را به حساب نمیآورد. میگفتند ما یک عملیات شش هفت روزه آنجا انجام میدهیم و کل سرزمین یمن را تصاحب میکنیم و از موقعیت سوق الجیشی و منابع زیرزمینیاش حسابی کامیاب میشویم. اما نتیجه چه شد؟ «وَمَكَرُوا وَمَكَرَ اللَّهُ وَاللَّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ؛[12] و [دشمنان] مكر ورزيدند و خدا [در پاسخشان] مكر در ميان آورد و خداوند بهترين مكرانگيزان است». پنج سال است در آنجا گیر افتادهاند. یک هفتهای که اینها برنامهریزی کرده بودند، کجا و پنج سال کجا. مردم یمن پنج سال در اوج محرومیت و مظلومیت ایستادگی کردند. وضعیت بهداشت یمن وخیم است و مردم آنجا بیماریهای عجیب و غریبی دارند. در زمانهی ما وبا دیگر شناختهشده نیست، ولی اکنون بیماری رایج آنها است. هیچجای این سرزمین بدون بمبباران نمانده است. اخیراً که میگویند عربستان به آنجا حمله میکند، سؤال این است که دیگر چه چیزی را میزنند؟ هیچ زیرساختی سالم نمانده است. تمام پلها، کارخانهها، منابع آب، فرودگاهها و راهها را زدهاند. افراد زیادی از مردم یمن و حتی بچههایشان را به شهادت رساندند. وضعیت آنجا اصلاً قابل توصیف نیست؛ ولی یمنیها ایستادند و مقاومت کردند.
یمن، ملتی علوی و انقلابی
در ذات ملت یمن ولایت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) هست. مقداری اعوجاج مذهبی دارند، ولی ذاتشان علوی است. حوثیها که از سادات یمن هستند، در واقع از ذات علوی این ملت نمایندگی میکنند. سازماندهی شدند و شروع کردند به مقاومت. چه اسم قشنگی هم انتخاب کردند: «انصار الله». آن طرف حزب الله را در لبنان داریم، اینجا هم انصار الله.
کاملاً تحت تأثیر اندیشههای ناب امام و انقلاب اسلامی هستند. لذا وقتی کارشان را شروع کردند و به شیخ حسن نصرالله (حفظهاللهتعالی) ارجاع داده شدند و قرار شد پروژه یمن را ایشان تنظیم کنند.
نقش یمن در آخرالزمان
در روایات آخرالزمان سخن از یمنیها و یمانی است. افراد ظاهربین وقتی روایاتش را میخواندند و به یمن نگاه میکردند، میگفتند اینجا که خبری نیست. اصلاً مردم یمن را به حساب نمیآوردند. جنگ اخیر در یمن همان کاری را کرد که جنگ تحمیلی با مردم ایران انجام داد. جلا داد و رونمایی کرد و فرصتسازی کرد تا دُر و گوهرهایی که در عمق این ملت هست، معلوم شود.
ضرب شست یمنیها به عربستان
از نظر استعداد علمی و مقاومت و ظرفیت، همهی نگاهها به ایران است. اما یمنیها دارند از خودشان چیزهایی را نشان میدهند که اگر جوانهای ما دیر بجنبند، از آنها عقب میمانند. ما به آنها فرمول موشک دادیم، در کوتاهترین زمان آن را ساختند. خیال نکنید موشکشان را ما میسازیم. بعد زرنگها دیدند پهپاد از همه ارزانتر و پایینپرواز است، خوب میتواند خودش را از دسترس رصد رادار حفظ کند. نتیجهاش این شد که آرامکو را زدند و نفس آل سعود به شماره افتاد. پنج میلیون بشکه از تولید روزانه نفتشان کم شد. اصلیترین مرکز تولیدشان هم همین آرامکو بود. آنجا را متلاشی کردند.
جالب است که بعد از موشک و پهپاد و در این شلوغی که عربستان مشغول بررسی حمله به آرامکو بود، ناگهان قدرت زمینیشان را هم به رخ کشیدند. عربستان در قدرت زمینی به خاطر تانک و امکانات فراوان، دست برتر را داشت، جلو میآمدند و خیلی اذیتکننده بود. البته یمنیها هم میایستادند؛ اما اینکه وارد عربستان شوند و سه تیپ را متلاشی کنند و اسیر بگیرند، بعید بود.
انسان به یاد خرمشهر میافتد و خاطرات آن روزها برایش زنده میشود. خیلی شیرین است. خبرهای یمن عادی شده است و کسی پیگیری نمیکند؛ ولی ضربه به آرامکو خیلی بزرگ بود و به چشم آمد. این روزها، روزهای بسیار قشنگی است و فتوحات خیلی بزرگی است.
آل سعود برای ما چیزی نیست، اما برای امثال یمن، لات منطقه هستند. با این حال با وجود ائتلاف منطقهای، نتواستند بر یمن غلبه کنند. البته جنگ یمن، جنگ نیابتی است. فقط فرقش این است که آن وقتی که به ما حمله کردند و جنگ جهانی علیه انقلاب اسلامی راه انداختند، ما کسی را در دنیا نداشتیم. ولی اینها اوستا و راهنما و پشتیبان دارند، و آنهم ایران عزیز است. بهقدری عربستان و آمریکا در پروژه یمن تحقیر شدند که چارهای ندارند جز اینکه دائم بگویند کار ایران هست. این سخن آنها مرا یاد خاطرهای میاندازد.
تحقیر دشمن توسط شاگردان جمهوری اسلامی
در عملیات کربلای پنج درگیرها تنبهتن شده بود. این حالت خیلی کم در جنگ پیش میآید. خیلی کم پیش آمده بود که نیروها همدیگر را دنبال کنند؛ شما میدویدید دنبال عراقی که او را بزنید، آنهم دنبال تو میافتد تا تو را پیدا کند و بزند! کنار یک کانال عمیقی زمینگیر شده بودیم. درگیری سنگین بود. دو تا از بچههای ما که نوجوان هفدهسالهای بودند، حالا به هر دلیلی، در کانال افتاده بودند. هنگام فرار با یک ژنرال قویهیکل عراقی روبرو شده بودند و از روی ترس یا شجاعت، با کلاشینکف، آن ژنرال را میزند. ژنرال وقتی میافتد، یک لحظه نگاه میکند و میبیند که یک نوجوان او را زده است. خیلی برایش سنگین بود. فوری کلتش را کشید و دست آن نوجوان را زد که اسلحهاش افتاد. میخواست بعدی را بزند که دوست دیگر ما که از بالای کانال داشت صحنه را نگاه میکرد، یک خشاب در مغز ژنرال عراقی خالی کرد.
صبح دیدیم که اولاً چه هیکل عجیب و غریبی داشت، بعد اینکه چقدر ذلیلانه مرده بود. اکنون نیز آمریکا و عربستان در منطقه به معنای دقیق کلمه تحقیر شدند. دیگر نیاز نیست خودمان به میدان برویم، همین نوچهها و بچههایمان حساب آنها را میرسند. ایران اینطور پُز میدهد که نیازی ندارم سراغ شما بیایم، اگر لازم شد، شما را دست شاگردانم میسپارم.
از یمنیها عقب نیفتیم
شاگردانی به میدان آمدند که ممکن است اوستا را جا بگذارند. منظورم از اوستا، یعنی ما مردم ایران؛ همین رزمندهها و بچههای ما. یمنیها چنین ظرفیتی دارند. اخبار یمن را جداگانه پیگیری کنید و بعد ببینید برای آنها چه کار میشود کرد؛ از دعا و امداد. شاید نتوانیم کاری کنیم؛ ولی دعا که میتوانیم بکنیم.
ببینیم عملیات بعدیشان چیست. هر قدر روی آل سعود در منطقه کم شود، پیشبرنده است. اگر با این وضعیت ادامه بدهند، فروپاشی در انتظارشان هست. بعد از آرامکو که یک عملیات راهبردی بوده است، یمنیها دست برتر دارند. لذا گفتهاند اگر جنگ را ادامه دهند، بحث فروپاشی آل سعود در پیش است که «فتحالقریب» است، و «فتحالمبین» فروپاشی صهیونیستها است که آقا بشارتش را دادند.
خداوندا، رزمندگان خطوط مقاومت، مخصوصاً در یمن سرافراز را بیش از این یاری بفرما. فرشتگان امدادرسانت را بر ایشان نازل بگردان.