«وَ زَاجِراً عَنْ سُوءِ الْخُلُقِ، وَ اقْتِرَافِ الْخَطِیئَةِ، وَ سَعْیاً إِلَى التّوْبَةِ الْمَاحِیَةِ، وَالطّرِیقِ الْمَحْمُودَة وَ قَرّبِ الْوَقْتَ فِیهِ، وَ لَا تَسُمْنَا الْغَفْلَةَ عَنْکَ، إِنّا إِلَیْکَ رَاغِبُونَ، وَ مِنَ الذّنُوبِ تَائِبُونَ وَ صَلّ عَلَى خِیَرَتِکَ اللّهُمّ مِنْ خَلْقِکَ مُحَمّدٍ وَ عِتْرَتِهِ الصّفْوَةِ مِنْ بَرِیّتِکَ الطّاهِرِینَ، وَ اجْعَلْنَا لَهُمْ سَامِعِینَ وَ مُطِیعِینَ کَمَا أَمَرْتَ».
موضوع سخن سیوچهارمین دعای مبارکه صحیفه سجادیه بود که نکتههای خوب، مطالب نغز و شیرین و سازندهای در آن مطرح شده که بحمدالله در جلسات گذشته مضامین این دعای نورانی را برای عزیزان گزارش کردیم. مطلبی که باقی مانده و امشب تقدیم میکنیم، بخش پایانیِ دعا است که همین عبارتی است که اکنون برای شما خواندم.
جان کلام در دعای سیوچهارم یاد کردن از یکی از بزرگترین نعمتهای پروردگار متعال است؛ نعمت ستاری حق و پوشاندن گناهان و معصیتهای بندگان.
امام (علیهالسلام) در آغاز این دعای نورانی به من و شما آموزش میدهند که این نعمت بسیار بزرگ را بشناسیم و در مقام حمد و سپاس و شکر نسبت به آن قرار بگیریم و حال ما حال شکر باشد.
راه شکر نعمت پردهپوشی حضرت حق
حضرت با کلمات بسیار زیبا و عبارات خوشمضمون این نعمت بزرگ را توصیف کردند. رسیدیم به این عبارت: «فَاجْعَلْ مَا سَتَرْتَ». فَجْعَل همان نتیجه است و در واقع روش سپاسگزاری از نعمت ستاری حق و ستر الهی و پوشاندن و پوشش گناهان و معصیتهای ما است. حالا ما چگونه شکرگزاری کنیم؟ شکرش این است: «فَاجْعَلْ ما سَتَرْتَ مِنَ الْعَوْرَةِ، وَ اَخْفَيْتَ مِنَ الدَّخيلَةِ...». کلمهی «الْعَوْرَةِ» به چیزی گفته میشود که انسان از آشکار شدنش حیا میکند و اگر معلوم باشد و دیگران ببینند و متوجه شوند، انسان را سرزنش میکنند و باعث خفت و رسوایی و سرزنش انسان میشود.
دخیل هم از دخل به معنای عیب و فساد و زشتی است.
با توجه به معانی این کلمات، ترجمهاش این میشود که حال که تو ما را پوشاندی و از رسوایی و بیآبرویی و مشهور شدن به بدی، محفوظ نگه داشتی، و آنچه از عیب و اشکال و فساد و خطا و گناه ما بود، پوشاندی و مخفی کردی؛ از تو توقع داریم این پوشش و سرپوش گذاشتن و مخفیسازی را برای ما اولاً واعظ قرار بده، ثانیاً سبب سعی و شتافتن به سوی توبه، و ثالثاً نهفقط توبه، بلکه رفتن به سوی تحصیل زیباییهای اخلاقی شود.
ما از خدای متعال میخواهیم و توقع میکنیم که پوششی را که برای ما قرار داده، باعث بیداری ما قرار بدهد و سبب شود از غفلت، بیدار شویم و به خودمان بیاییم. در حقیقت این پوشش باعث غفلت مضاعف ما نشود.
انسان اگر از ذات این نعمت الهی غافل شود، این پوشش الهی برای او نقمت میشود؛ چون در این پوشش الهی به گناهانش ادامه میدهد و همان روش غلط و زشتش را دنبال میکند. اما اگر باعث بیداری انسان شود و توجه پیدا کند که خدای متعال برای او چنین امکانی فراهم کرده تا آبرویش را حفظ کند، دیگر گرد گناه نمیگردد.
آبرو، مهمترین دارایی هر فرد
برای هر شخصی آبرو، یکی از داراییهایش است. امروزه عنوان سرمایه اجتماعی را به کار میبرند که بیشتر از منظر جامعه و اجتماع مطرح است. اما از نظر فردی، سرمایه اجتماعی یک انسان، اعتبار و آبرویش است. وقتی آبروی انسان مخدوش شود، گرفتار فقر و تنگنای شگفتانگیزی میشود. از نظر زیست جمعی، در محیطی که زندگی میکند، انسان را نپسندند و نتوانند به او اعتماد کنند و انسان نهتنها محبوب نباشد، بلکه مبغوض هم باشد، اگر چنین اتفاقی برای انسان بیفتد، گاهی انسان احساس میکند بمیرد بهتر است تا زنده باشد. اینقدر مسئلهی آبرو، حشمت و اعتبار در چشم مردم و کسانی که با آنها زندگی میکنیم، مهم است. در نگاه و تشخیص آنها ما اعتبار و شأنی داشته باشیم، سرمایه بسیار بزرگ و ارزشمندی است.
اهمیت وصفناشدنیِ آبروی انسان در پیشگاه خداوند
خداوند تبارک و تعالی برای آبروی انسانها خیلی ارزش قائل است؛ مخصوصاً اگر آن انسان، مؤمن باشد. خدای متعال برای آبروی عموم انسانها خیلی ارزش قائل است، مؤمن دیگر قابل توصیف نیست. در حدیثی فرمودهاند حرمت مؤمن از کعبه بالاتر است.[1] لذا صدرنشین گناهان، بازی کردن با آبروی دیگران است. اگر انسان با آبروی کسی بازی کند، یعنی دارد او را از آن سرمایه اصلی در زیست جمعی محروم میکند. حالا هرقدر بزرگتر باشد، بدتر است. بر این اساس خداوند تبارک و تعالی در مورد آبرو خیلی سختگیر است. اصلاً برای من و شما قابل تصور نیست که چقدر این مسئله از نگاه خدای متعال بزرگ و مهم و حساس است. از رفتار الهی هم میشود این را فهمید. تمام عنایت و لطف الهی متوجه بندهاش است که آبرویش حفظ شود. این را خدای متعال میخواهد و میپسندد. اراده الهی، سنت الهی و برنامه الهی بر این است که حرمت بندهاش حفظ شود. در بین اسمای الهی، اسم نورانی ستار میدرخشد و پوشش دادن به خطاها و عیبها و فسادها و اشکالات بندگان، دأب حضرت حق است.
چگونه پوشش الهی، برای انسان تبدیل به نعمت میشود؟
پوشش دادن خدای متعال برای این است که بندهاش آبرویش حفظ شود و در این پوشش فرصت پیدا کند برای اصلاح شدن و خوب شدن و درست شدن. حالا شما میگویید: خدایا، این ستاریت تو و این پوششی که برای من قرار دادی، برای من نعمت باشد. اما چگونه نعمت میشود؟ اولاً باعث بیداری من شود. انسان فکر کند که خدای متعال چگونه دارد با او رفتار میکند. از کرم و لطف و محبت و رحمتش او را پوشش داده است. این باعث بیداری میشود. نکته دوم اینکه نهفقط باعث توجه و بیداری انسان شود، بلکه انسان، هم عیبهایش را بهتر ببیند، هم بهتر لطف الهی را درباره خودش درک کند. ستر الهی اینگونه میتواند باعث بیداری و توجه انسان شود. علاوه بر این زاجر هم باشد؛ یعنی این پوشش موجب شکفتن گل حیا در محیط فطرت انسان و سبب تقویت حیای انسان شود. به عبارت دیگر دیگ حیای انسان به جوش بیاید و حاصلش این باشد که انسان از ارتکاب خطا و گناه و تکرارش دست بردارد.
این پوشش دادن از طرف کسی است که قرآن دربارهاش میفرماید: «يَعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفَی؛[2] نهان و نهانتر را مىداند». چیزی پیش او مخفی نیست. بعد هم دستش برای افشاگری باز است. قادر است بندهاش را رسوا کند. هم علم مطلق و هم قدرت مطلق دارد. نه چیزی از نگاه او مخفی است، نه رسوا کردن شخص برای او کاری دارد. بنده مرتکب خطایی شده که حقش است رسوا و عقوبت شود. اولین مرتبه عقوبت هم این است که رسوا شود. اما کسی که سر ناسازگاری با خدای متعال گذاشته، خدای متعال او را پوشش میدهد. در دعای افتتاح میگوییم اینقدر با ما کریمانه برخورد کردی که انگار تو داری از من شرمنده میشوی. «فَلَمْ اَرَ مَوْلاً کَریماً اَصْبَرَ عَلی عَبْدٍ لَئیمٍ مِنْکَ؛ من ندیدم مولای بزرگواری را که بر بنده پست خود شکیباتر از تو باشد». چقدر تو کریم هستی نسبت به بنده پست و لئیم خودت! من چنین مولایی نمیشناسم که اینطور با بندهاش رفتار کند.
توجه ما به این نعمت سبب شود که ما را بازبدارد از ارتکاب دوباره آن گناه و از استمرار آن عیب و ماندن بر آن اخلاق کریه و زشت. این میشود زاجر. زاجر به معنای مانع است. لذا فرمود: «وَ زَاجِراً عَنْ سُوءِ الْخُلُقِ». این باعث شود که من از اخلاق بدم دست بردارم و مانع از سوءخلق شود.
ریشه تمام گناهان
اگر شیوه غلط و عیبی در انسان استمرار پیدا کند و در وجودش مستقر شود و شکل داخلی او را کریه و زشت کند، این میشود سوء خلق. اگر انسان به این نقطه برسد، انجام گناه برایش آسان است و گناه جزء طبع ثانوی او میشود. به نص قرآن کریم طبع اول که فطرت است و مبتنی بر تقوا. اما گاهی انسان بر اثر تکرار گناه و ابتلای به وسوسههای شیطانی و اینکه خودش را تحت ولایت شیاطین قرار داده، کارش به نقطهای میرسد که گناه طبع ثانیاش میشود. حالا هر گناهی که با او انس گرفته باشد، انجامش برای او آسان میشود. لذا پایه اعمال سوء ما، اخلاق سوء ما است؛ چنانکه پایه و اساس اعمال شایسته انسان، اخلاق شایسته انسان است.
اگر پرده کنار برود و واقعیت شخصیت گناهکار دیده شود، شاید برای شما قابل تصور نباشد. هیچ حیوانی به زشتی او در این عالم وجود ندارد؛ اینقدر که کریه المنظر است.
پیامدهای ناشکری نعمت ستاریت الهی
متأسفانه بعضی از این چیزها را ما دستکم میگیریم که گاهی ناشکری نعمت محسوب میشود. ناشکری ستاریت حق، باعث میشود انسان در یک عیب اخلاقی مداومت داشته باشد.
گاهی انسان هنرمندانه اینها را مستور و مخفی میکند، اگرچه از چشم اهل معنا دور نیست و آنها میبینند، ولی به هر حال گناه را پوشش داده؛ اگر آشکار شود که مثلاً بدخواه اطرافیانش است، آنها حالشان از او بههم میخورد و از او متنفر میشوند. چنانچه جنبه باطنی گناه و عیب آشکار شود، مردم از چند فرسخیاش فرار میکنند و کسی حاضر نیست نگاهش کند؛ تا چه رسد با او معاشرت کنند، تا چه رسد با او معامله کنند، تا چه رسد با او زندگی کنند. مثلاً تصویر باطنی بخل خیلی کثیف و زشت وحشتناک است. البته تصویر ظاهریاش هم حال بههم زن است. آدم بخیل اگر بخلش آشکار شود و به نمایش درآید و دیگران متوجه این حالتش شوند، خیلی زننده است و همه از او فاصله میگیرند تا چه رسد که با او رفاقت کنند.
دو نوع بیداری
بیداری به دو صورت شکل میگیرد: یکی بیداری به محبت حق است که انسان توجه پیدا کند که خدای متعال چقدر او را دوست میدارد. خود این دوست داشتن اسباب بیداری انسان میشود. دیگری، بیداری به خوف است. اینکه انسان بترسد که خداوند سر بزنگاه مچش را بگیرد و دیگر هیچ کاری از او ساخته نباشد.
پس گاهی انسان با یادآوری محبت خداوند، حیا میکند و سمت گناه نمیرود و سعی میکند که خودش را اصلاح کند و دست به اصلاح درونی بزند. گاهی نیز از خوف مکر الهی و ترس اینکه نکند یک رسوایی برایش درست شود که نه در دنیا برایش آبرویی میماند و نه در آخرت. بعضی از اشخاصی که در فتنهها از آنها رونمایی میشود، بین آنها و خدای متعال چنین داستانهایی وجود دارد که یکدفعه طرف به نقطهای میرود که دیگر قابل بازگشت نیست و هیچ راه بازگشتی برایش باقی نمیماند.
پس «زَاجِراً عَنْ سُوءِ الْخُلُقِ وَ اقْتِرَافِ الْخَطِیئَةِ»، یعنی انسان مراقب باشد که از این لطف الهی سوءاستفاده نکند؛ بلکه حسن استفاده کند. حسن استفادهاش هم این است که تا وقت و فرصت داریم و این پوشش الهی هست، انسان تلاش کند که خودش را اصلاح کند. سوءخلق مربوط میشود به لایه درونی و «اقْتِرَافِ الْخَطِیئَةِ» مربوط میشود به محور اعمال اخلاق. اقتراف به معنای انجام است. البته همیشه بین این دو بده بستان است؛ خطاهایی که انسان در عمل دارد، خلقش را خراب میکند و خلق خراب، عمل خراب تولید میکند. اینها با هم مبادله دارند و بین این دو رفت و برگشت است. خلق خراب و اخلاق سوء که در اشخاص به شاکلهشان تبدیل میشود و بافت شخصیتیشان را خراب میکند، محصول اعمال ناشایست است. وقتی انسان عمل ناصوابش را مکرر میکند، به خلق تبدیل میشود و وقتی به خلق سوء تبدیل شد، از آنجا اعمال ناصواب به صورت فراوان ظهور و بروز میکند.
در کار نیک باید شتاب کرد
قدم بعدی این است: «وَ سَعْیاً إِلَى التّوْبَةِ الْمَاحِیَةِ». کلمهی سعی اینجا خیلی جالب تعبیه شده و خیلی دقیق است. سعی به معنای شتافتن است. راه رفتن معمولی را سعی نمیگویند. مشی این است که انسان همینطوری راه برود. خدای متعال روزیتان کند بین صفا و مروه سعی کنید. باید خود را با شتاب از مروه به صفا برسانید. خدای متعال برای نماز جمعه هم میفرماید: «فَاسْعَوْا إِلَى ذِكْرِ اللَّهِ؛[3] به سوى ذكر خدا بشتابيد». اینهم جالب است. چقدر خدا نماز جمعه را دوست دارد. نماز را که خیلی دوست دارد، نماز جماعت را بیشتر دوست دارد؛ نماز جمعه را که دیگر خیلی دوست دارد. خدای متعال بهصراحت میگوید: «فَاسْعَوْا إِلَى ذِكْرِ اللَّهِ». وقتی روز جمعه صدای نمازجمعه بلند شد و به نماز دعوت شدید، باید بروید. نه رفتن معمولی؛ بلکه سرعت داشته باشید. انسان خیلی زود خودش را جمع کند و دست و پایش را جمع کند و برود. چون سرعتتان کم باشد، جا میمانید.
پوشش الهی را فرصتی برای توبه حقیقی قرار دهیم
سعی این است که میدوید و هدف مهمی پیش رویتان هست. هر طور شده میخواهید خودتان را به آن برسانید. حالا اینجا امام (علیهالسلام) رفتن به سوی توبه را با سعی توصیف فرموده است که ما از فرصت این پوشش الهی استفاده کنیم برای اینکه وقت را غنیمت بشماریم برای توبه؛ آنهم نه یک توبه عادی و معمولی؛ بلکه توبه نصوح و توبهای که گناه را محو کند و اثری از آن باقی نگذارد. البته آداب و شرایطی دارد. مبنایش این است که انسان حقیقتاً بسوزد درباره آن گناهی که مرتکب شده و پشیمانی به معنای واقعی کلمه، ذهن انسان را درگیر کند و خواب و خوراکش را بگیرد. انسان با معصیت و گناه و با آن خلق سوء باید اینطور برخورد کند و ریشهاش را بکند و چیزی از آن باقی نگذارد. این میشود توبه نصوح. اینجا از توبه نصوح به «التّوْبَةِ الْمَاحِیَةِ» تعبیر شده؛ یعنی توبهای که محوکننده اثر گناه است و چیزی از آن باقی نمیگذارد. حالا که مرا پوشش دادی و گناهان و عیبها و خطاهای مرا مخفی کردی، چه فرصت خوبی است برای اینکه به سوی تو برگردم و توبه کنم؛ آنهم نه یک توبه معمولی؛ توبهای که از آن گناه هیچ چیزی باقی نگذارد و هیچ چیزی به عالم برزخ و قیامت منتقل نشود. علاوه بر این نهفقط از آن گناه توبه کنم، «وَ سَعْیاً إِلَى التّوْبَةِ الْمَاحِیَةِ، وَ الطّرِیقِ الْمَحْمُودَةِ»، بلکه وضعیت را اصلاح کنم و با سرعت خودم را به سمت خوبیها و زیباییها و مکارم و محامد اخلاق ببرم. راهی را بروم که تو دوست میداری و روندگان آن را میپسندی و توصیف و تحمیدشان میکنی.
امام (علیهالسلام) شکر نعمت ستاریت حضرت حق تبارک و تعالی را با این سه تعبیر مطرح فرمودند: «واعظاً، زاجراً، سعیاً». ما را بیدار کند، باز بدارد از اینکه دوباره مرتکب گناه شویم، بعد فرصت را غنیمت بشماریم برای اینکه با سرعت خودمان را اصلاح کنیم. علاوه بر اینها به عنوان جبران آن خطا، در برابرش صد کار خوب انجام دهیم.
جایی که مخفیکاری، پسندیده است
به خداوند بگویید: حالا که عیب مرا پوشاندی و مخفی کردی، من صد برابر این گناه کار خوب انجام میدهم و این بار من مستورش میکنم. خداوند متعال مخفیکاری در کارهای خوب را خیلی دوست دارد؛ مخصوصاً در کارهای خوبی که از نوع احسان به بندگان خدا و رفع حوائج آنها است. خدای متعال دوست دارد که وقتی شما کار خوبی را نسبت به بندههایش انجام میدهید، آن را مخفی کنید.
سه ویژگیِ یک کار خوب
در کافی شریف از امام صادق (علیهالسلام) نقل شده که فرمودند: «رَأَيْتُ اَلْمَعْرُوفَ لاَ يَصْلُحُ إِلاَّ بِثَلاَثِ خِصَالٍ». معروف به صلاح و شایستگی خود نمیرسد، مگر اینکه سه ویژگی داشته باشد: «تَصغيرِهِ و تَستيرِهِ و تَعجيلِهِ». مفهوم این روایت با بیانات مختلف و به صورت مکرر در بیانات اولیای خدا آمده است. حضرت اینجا به این بیان میفرمایند که کار خوب به آن مرتبه و ترازش نخواهد رسید، مگر این سه ویژگی را داشته باشد؛ یک: آن را کوچک بشمارد، هرقدر هم بزرگ باشد. دو: مخفیاش کند. سه: با تعجیل و شتابان انجامش دهد. بعد حضرت راجعبه هر سه، یک جمله فرمودند: «فَإِنَّكَ إِذَا صَغَّرْتَهُ عَظَّمْتَهُ عِنْدَ مَنْ تَصْنَعُهُ إِلَيْهِ». آنجایی که شما این کار خوب را کوچک میشمارید، در حقیقت نزد آن کسی که دارید این خدمت را به او میکنید، خیلی بزرگ دیده میشود. وقتی متواضعانه باشد و نه منت بگذارید و نه به رخش بکشید، این کار خوب شما نزد آن کسی که دارید برایش انجام میدهید، خیلی بزرگ دیده میشوید. این یک احتمال است. در فقه الحدیث میشود احتمالهای دیگری را هم گفت؛ منتها فعلاً این معنا را شما داشته باشید. بعد حضرت فرمودند: «وَ إِذَا سَتَرْتَهُ تَمَّمتَهُ». وقتی هم که مخفیاش کردید، در حقیقت آشکارش کردهاید. اگر کار خوبی را که برای کسی انجام دادید، در همهجا بازگو کنید، در واقع آن کار معروف خودتان را کاهش میدهید و به آن ضربه میزنید.
برخی افراد گاهی به گونهای به دیگران خیررسانی میکنند که حتی خود آن شخص هم متوجه نمیشود؛ ولی بعضی از جاها ضرورت دارد که او متوجه شود که شما این کار را برایش کردهاید؛ و آن جایی است که از شما توقع داشته است؛ مثل توقع پدر یا مادر از فرزند. معروف و احسانی را که پدر یا مادر از فرزند توقع دارد، باید به آنها نشان دهیم؛ چون دوست دارند که ببینند فرزندشان دارد برایشان کاری انجام میدهد. چنین مواردی خاص است و فرق میکند؛ ولی در مورد سایر مردم، طوری کار نیک را انجام دهید که خود آنان هم متوجه نشود تا چه رسد به دیگران. نکته سوم اینکه فرمودند: «وَ إِذَا عَجَّلْتَهُ هَنَّأْتَهُ». کار خوبی را میخواهی انجام دهی، سریع انجام بده. گاهی انسان یک کار خوب را انجام میدهد، ولی اینقدر این دست و آن دست میکند که گویا انجامش نداده است. وقتی با شتاب انجام دادید، برای طرف مقابل گوارا خواهد بود. در ادامه فرمودند: «وَ إِنْ كَانَ غَيْرُ ذَلِكَ مَحَقْتَهُ وَ نَكَّدْتَهُ». اگر غیر از این شد، یعنی انجام دادید و بعد گفتید عجب کار مهمی انجام دادم، به جای اینکه کوچک بشمارید؛ یا به جای اینکه مستورش کنید، آشکارش کنید و دائماً این طرف و آن طرف بگویید؛ به جای اینکه باسرعت انجام دهید، کُند باشید، در این صورت حسان و نيكى خود را بىارزش و ناگوار ساختهاى. کار خوبی بوده، ولی سخیف و بیارزشش کردهاید. خیلی برکت ندارد و پرورش پیدا نمیکند.
این روایت را مرحوم شیخ کلینی (اعلیاللهمقامهالشریف) در کتاب شریف کافی در باب تمام المعروف آورده است.[4]
پس با خدای متعال معامله کنید و بگویید حالا که تو عیبهای مرا پوشاندی، من خوبیهای خودم را که نسبت به این و آن انجام میدهم، میپوشانم و مخفی میکنم.
فردا برای توبه دیر است
در ادامهی دعا، حضرت سجاد (علیهالسلام) میفرمایند: «وَ قَرّبِ الْوَقْتَ فِیهِ». دربارهی رفتن به سمت توبه و پاکسازی است. وقت توبه مرا برای من نزدیک کن و دیر نشود.
همین اکنون که جنابعالی اینجا نشستهاید، همین الآن دقیقاً کسانی در حال قبض روح هستند و فرشته موکل دارد جانشان را میگیرد. کسانشان بالا سرشان هستند، یک عده گریه میکنند و یک عده دارند تو سرشان میزنند. شخص دارد میمیرد و از آنها هم هیچ کاری ساخته نیست. این مرحله برای من و شما هم هست. لذا اینکه میگوید قَرّب، یعنی انسان از خدای متعال بخواهد که توفیقش در توبه نزدیک باشد. همین امشب انسان توبه کند، بهتر است تا بخواهد بگذارد فردا.
«قَرّبِ الْوَقْتَ فِیهِ» با آن جملهای که گفتیم سعی به معنای شتافتن است، میسازد؛ چون هم موانع زیاد است و هم سلب توفیق در راه است. لذا گاهی توفیق کلاً از انسان سلب میشود و نمیتواند از ستاری حق استفاده کند.
یکی از آقایان اهل علم در حال احتضار بود. بنا به مصلحتی یکی از اشخاص اجازه پیدا کرده بود که ایشان را در آن وضعیت ببیند. دیده بود اصلاً نمیتواند سمتش برود، از بس کریه و زشت بود. استادش بود، ولی اصلاً نمیتوانست نزدیکش برود. انسان هم وحشت میکند و هم خجالت میکشد. از حیات برزخی به خدای متعال پناه میبریم. اولیای خدا به ما گفتهاند انسان در برزخ با همین حالات خودش است. هر حالتی که اینجا غالب بر شخصیت شما باشد، آنجا به همان قیافه هستید.
باطن این استاد را کسی ندیده بود. همین شاگرد مگر دیده بود؟ سالها از محضر این استاد بهرهمند میشده و به او اعتماد و حسن ظن داشته است. این فرصت را خدای متعال به او داده بود و باید از این فرصت استفاده میکرد و عیب را در خودش برطرف میکرد. وقتی مرگ از راه برسد، باب عمل بسته میشود و دیگر کاری نمیشود کرد.
حالت دوگانه انسان هنگام فهم ستاریت الهی
«وَ لَا تَسُمْنَا الْغَفْلَةَ عَنْکَ». ما را گرفتار غفلت از محبت و لطف و کرمت نکن. اینگونه نباشد که ما غافل باشیم و در غفلت بمانیم تا یقهمان را بگیرند. «وَ لَا تَسُمْنَا الْغَفْلَةَ عَنْکَ»، این دو عبارت چقدر شیرین و تکاندهنده است! «إِنّا إِلَیْکَ رَاغِبُونَ وَ مِنَ الذّنُوبِ تَائِبُونَ». چقدر این جمله قشنگ است! ما هم راغب و مشتاق به سوی تو هستیم، و هم از گناهان در حالت توبهایم.
هر دو حالت وقتی بیشتر میشود که شما ستاریت حق را خوب فهم کنید. اگر فهم کنید و ستار بودن خدای متعال را بچشید، کریم بودن و رحیم بودن و غفار بودن خدای متعال را یکجا درک خواهید کرد. اگر اینطوری شد، آنوقت انسان به خدای متعال راغب میشود و شوق پیدا میکند.
با درک این ستاریت، ما راه میافتیم و توبه میکنیم و کارهایمان را درست میکنیم. حاصل فهم نعمت ستاریت حضرت حق، هم در انسان حالت رغبت به حق تعالی را ایجاد میکند، هم به انسان توجه میدهد که در کوتاهترین زمان خطاها را جبران کند که همان حالت توبه است.
درخواست مقام تبعیت از عترت
دعا با این جمله و درخواست بسیار دلنشین تمام میشود: «وَ صَلّ عَلَى خِیَرَتِکَ اللّهُمّ مِنْ خَلْقِکَ مُحَمّدٍ وَ عِتْرَتِهِ الصّفْوَةِ مِنْ بَرِیّتِکَ الطّاهِرِینَ». چه اسمهای شیرین و دلربا و دوستداشتنی! آن افراد خالصشده و صافشده و برگزیدههای مخصوص مخصوص مخصوص پروردگار متعال از بین خوبان و برگزیدگان و انبیا و اولیا و صلحا. منتخب خداوند از بین منتخبین و برگزیده از بین برگزیدگان حق.
از خداوند میخواهیم که بر پیامبر و برعترت آن حضرت درود بفرستد. این جمله پایانی درخواست بسیار بزرگی است: «وَ اجْعَلْنَا لَهُمْ سَامِعِینَ وَ مُطِیعِینَ کَمَا أَمَرْتَ». مقام اطاعت و تبعیت را میخواهیم؛ همانی که قرآن میفرماید: «قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ؛[5] بگو اگر خدا را دوست داريد، از من پيروى كنيد تا خدا دوستتان بدارد». ما را شنونده فرمان آنها و گوش به فرمان آنها قرار بده؛ همانطور که به ما دستور دادی نسبت به محمد و آل محمد (علیهمالسلام) در مقام اطاعت باشیم، ما را مطیع آنها قرار بده.
نهایت لطف خداوند به بنده توبهکار
در کافی شریف در همان جلد باب توبه، از امام صادق (علیهالسلام) نقل شده که فرمودند: «إِذَا تَابَ اَلْعَبْد». خیلی بشارت در این روایت است. وقتی که بنده موفق شد به توبه خالص و نصوح و تمیز و خوب و صادقانه، که یعنی پشیمان شود و دست به اصلاح خودش بزند، خداوند او را دوست خواهد داشت. این وعدهاش در قرآن هم است که میفرماید: «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ؛[6] خداوند توبهكاران را دوست مىدارد». در نتیجهی این دوست داشتن، عبد عابق مذنب گنهکار، محبوب خداوند میشود. نتیجه این دوست داشتن چیست؟ «فَسَتَرَ عَلَيْهِ». گناه و عیب و خطای او را پوشش میدهد. راوی میگوید: پرسیدم: خداوند چگونه پوشش میدهد؟ حضرت فرمودند: دو فرشتهای که مأمور نوشتن اعمال او هستند، خدای متعال به اینها فراموشی میدهد. این فرشتهها از صفاتشان این است که چیزی از نگاهشان گم نمیشود و مثقال و ذرهای از نگاه آنها مخفی نمیماند. حافظهشان خیلی قوی است. اما خدای متعال اینها را درباره این بندهاش دچار فراموشی میکند و اصلاً از حافظه آنها پاک میشود. چقدر تعبیر عجیبی است: «يُنْسِي مَلَكَيْهِ مَا كَتَبَا عَلَيْهِ مِنَ اَلذُّنُوبِ». چیزهایی که نوشته بودند، پاک میشود. عجیب است که خدای متعال حتی جوارح و اعضا و مکانی را که این گناه را در آن انجام داده است، گرفتار فراموشی میکند؛ چون آنها هم شاهد هستند. خدای متعال به آن جوارح و مکان و زمینی که این گناه را در آن انجام داده، وحی میکند که: «اُكْتُمِي عَلَيْهِ ذُنُوبَهُ وَ أَوْحَى إِلَى بِقَاعِ اَلْأَرْضِ اُكْتُمِي عَلَيْهِ مَا كَانَ يَعْمَلُ عَلَيْكِ مِنَ اَلذُّنُوبِ». شما هم گناه او را فراموش و کتمان کنید. در نتیجه «فَيَلْقَى اَللَّهَ حِينَ يَلْقَاهُ وَ لَيْسَ شَيْءٌ يَشْهَدُ عَلَيْهِ بِالذُّنُوبِ».[7] این شخص وقتی به ملاقات خدای متعال میرود، دیگر هیچ شاهدی بر گناه او وجود ندارد.
از این بالاتر هم هست؟ بله؛ در آن خلوت که دیگر هیچکس نیست، فقط تو هستی و خودش، آنجا خدای متعال وضعیتش را خبر میدهد و یکییکی گناهان به او عرضه میشود؛ فلانجا این حرف را زدی که نباید میزدی؛ فلانجا فلان چیز را دیدی که نباید میدیدی؛ فلانجا نباید میرفتی، ولی رفتی. یکییکی اینها برایش گفته میشود. او هم سرش پایین است. این همان بندهای است که موفق به توبه شده و عملیات اصلاحی هم انجام داده است، ولی خب بین او و خدای متعال اینها هست. بعد خدای متعال خطاب میکند و میگوید: بندهی من، من همهی خطاهای تو را به خاطر توبه درستی که انجام دادی، به حسنه تبدیل میکنم. «فَأُولَئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ؛[8] پس خداوند بديهايشان را به نيكيها تبديل مىكند». بعد میگوید: حالا وارد محشر شو. وقتی که وارد محشر میشود، مردم همه از تعجب میگویند: این چه بندهای است که همهی کارهایش خوب است؟! هرچه نگاه میکنیم، کارهای خوب انجام داده است. حتی یک گناه هم نداشته!
چه خدای خوبی داریم! به قول استاد ما: خیلی آقا است! انسان هیچطور نمیتواند قصه تبدیل سیئه به حسنه را بفهمد؛ اصلاً قابل درک نیست. مگر میشود اینجا گناه مرتکب شد، آنجا به حسنه تبدیل شود و تازه به او ثواب هم بدهند؟
چقدر بد است که با چنین خدای خوبی، بد عمل کنیم و از درِ مکر و خدعه و سوءاستفاده آییم. من در این موارد همواره یاد این آیه میافتم که میگوید اگر خواستید شاخص خوبی داشته باشید، در غیب خودتان نسبت به خدای رحمان حریم بگیرید. تعبیر قرآنیاش خیلی لطیف است؛ میفرماید: «مَنْ خَشِيَ الرَّحْمَنَ بِالْغَيْبِ وَجَاءَ بِقَلْبٍ مُنِيبٍ؛[9] آنكه در نهان از خداى بخشنده بترسد و با دلى توبه كار [باز] آيد». الرحمان اینجا کلمه خیلی عجیبی است. آدم از چشم خدای رحمان بیفتد، چقدر بد است! خدایی که اینقدر به شما لطف و احسان و محبت داشته است. انشاءالله خدای متعال خودش ما را بیدار فرماید و ما را از این عنایت خاصش بهرمند کند و ما را شاکر نعمت سترش قرار دهد. تا دیر نشده، ما را وارد توبه و رغبت به سوی خودش و شتافتن به سوی خودش قرار دهد.
شرط بهرهمندی از یاری خداوند
امام صادق (علیهالسلام) فرمودند: «أَيُّمَا مُؤْمِنٍ نَفَّسَ عَنْ مُؤْمِنٍ كُرْبَةً نَفَّسَ اَللَّهُ عَنْهُ سَبْعِينَ كُرْبَةً مِنْ كُرَبِ اَلدُّنْيَا وَ كُرَبِ يَوْمِ اَلْقِيَامَةِ». اگر شما غم و اندوهی را از مؤمنی برطرف کنید، خدای متعال هفتاد دشواری، رنج و اندوه را از دنیا و آخرت شما برطرف میکند. بعد فرمود: «وَ مَنْ يَسَّرَ عَلَى مُؤْمِنٍ وَ هُوَ مُعْسِرٌ يَسَّرَ اَللَّهُ لَهُ حَوَائِجَ اَلدُّنْيَا وَ اَلْآخِرَةِ». مؤمنی دارای شرایط سخت است و شما برایش آسان کردی، خدای متعال خدا حوائج دنیا و آخرت را برای او آسان میکند؛ یعنی به آنها میرسد. اما بخشی که مربوط به بحث ما است: «وَ مَنْ سَتَرَ عَلَى مُؤْمِنٍ عَوْرَةً سَتَرَ اَللَّهُ عَلَيْهِ سَبْعِينَ عَوْرَةً مِنْ عَوْرَاتِهِ اَلَّتِي يُخَلِّفُهَا فِي اَلدُّنْيَا وَ اَلْآخِرَةِ». خدای متعال خودش ستار است و ستر را دوست دارد. خداوند هفتاد عیب از عیبهای او را که باعث رسوایی او میشود، خواهد پوشاند؛ هم در دنیا و هم در آخرت با تبعاتش. سپس یک جمله سنگین فرمودند: «وَ إِنَّ اَللَّهَ لَفِي عَوْنِ اَلْمُؤْمِنِ مَا كَانَ اَلْمُؤْمِنُ فِي عَوْنِ أَخِيهِ اَلْمُؤْمِنِ». حضرت با تأکید فرمودند خدای متعال خودش یار مؤمنی خواهد بود که یار مؤمن دیگری باشد. مادامی که تو در کار یاری انسان مؤمن دیگری باشی، خدای متعال یار تو خواهد بود. بعد حضرت فرمودند: «فَانْتَفِعُوا فِي اَلْعِظَةِ وَ اِرْغَبُوا فِي اَلْخَيْرِ».[10] از این موعظه سود بگیرید و به سوی خوبی بشتابید.
همانطور که اگر کسی مؤمنی را هتک کند، خدای متعال او را هتک میکند، این طرفش هم هست که اگر انسان پوشش بدهد، خدای متعال پوشش میدهد. انشاءالله همیشه در این مقام باشید و عمرتان پربرکت باشد. اصلاً عشق کنید در خیررسانی به این و آن و هیچ خیری را از دست ندهید. هر حاجت و نیازی که از سمت مؤمنی به سمتتان آمد، آن را پیک خدا بدانید و از دستش ندهید.
خاموش شدن فتنه 88، لطف امام حسین (علیهالسلام) بود
فتنه سال 88 خیلی بزرگ بود. اگر بخواهید برای کلمهی فتنه مصداق پیدا کنید، مصداق ویژهاش سال 88 است؛ چراکه تودرتو، پیچیده، غبارآلود و بسیار عجیب بود. خدای متعال ما را نجات داد. آقا هم فرمودند که امام حسین (علیهالسلام) کشور را نجات داد. هشت ماه طول کشید و سران فتنه هم روی دنده لج افتاده بودند. از خارج هم که بر آتش فتنه میدمیدند. شیاطین جن و انسِ داخلی و خارجی و نیز کفر و نفاق دست به دست هم داده بودند تا ریشه انقلاب را بسوزانند. آقا فرمودند امام حسین (علیهالسلام) نجات داد؛ قضیه عاشورا پیش آمد و به دنبال آن، نه دی. سیدالشهداء (علیهالسلام) در دلها تصرف کرد و دلها را متوجه کرد و پرده را کنار زد. به این ترتیب حقیقت برای مردم معلوم شد و نه دی ساخته شد. نه دی عیدی اباعبدالله (علیهالسلام) به جامعهی ما بود؛ به خاطر شهدا و مجاهدتها و خانواده شهدا و خود آقای عزیزمان که واقعاً آبرو و سرمایه گذاشت؛ هیچ کم نگذاشت برای اینکه اسلام و انقلاب نجات پیدا کند. خدای متعال را برای این نعمت بسیار بزرگ شاکریم.