موضوع بحث، گزارش مضامین سیوپنجمین دعای صحیفه مبارکه سجادیه است. عنوان دعا خوب انتخاب شده است: «وَ کانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَیهِ السَّلَامُ فِی الرِّضَا إِذَا نَظَرَ إِلَى أصْحَابِ الدُّنْیا». بعضی از نسخههای صحیفه این دعا را ذیل عنوان مقام رضا مطرح کردهاند؛ ولی بررسی دعا نشان میدهد که برای مواجهه انسان با کسانی است که بهرههای دنیایی قابل توجهی دارند؛ اینکه در این مواجهه چه حس، تحلیل و برداشتی داشته و اوضاع باطنی، روحی و قلبی او چگونه باشد.
در سه جلسه گذشته به تفصیل جنبههای اصلی بحث را تقدیم کردیم که حضرت (علیهالسلام) در این دعا چه مسئلهای را برای جامعه و دوستان خود حل و فصل میکنند و چه راهکاری برای یک زندگی سعادتمند و قرین خوشبختی از این منظر ارائه میکنند. حال به بررسی متن دعا میپردازیم.
تعریفی متفاوت از حمد
این دعای نورانی از جمله دعاهایی است که با کلمهی نورانی حمد آغاز میشود: «الْحَمْدُ للهِ رِضًى بِحُكْمِ اللهِ». «الْحَمْدُ للهِ» لفظ جامع ابراز حمد به ساحت قدس خداوند متعال است. تفصیل مطلب را در سورهی مبارکهي حمد میتوان دید که به همین عنوان هم شناخته شده است. بعد از بسم الله، میگوییم: «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ؛[1] ستايش خدايى را كه پروردگار جهانيان است». حمد کاملترین لفظ و تعبیر و عبارت برای ارائه حمد به ساحت قدس پروردگار متعال است؛ بهویژه وقتی که «رب العالمین» به آن ضمیمه میشود.
«الْحَمْدُ لِلَّهِ» حکایت از این است که ما پروردگار متعال را از نظر افعال و صفات در کمال مطلق میبینیم؛ یعنی حمید است در افعال، و ستوده و پسندیده است در صفات. در چنین مقامی معرفت و شناخت و احساس خود را درباره حضرت حق ابراز میکنم. حمد زمانی رخ میدهد که انسان از جلوههای جمال الهی نصیب برده و بر اثر توجه به اسمای الهی و صفات پروردگار متعال، در عقل او بهجتی پدید آمده است. انسان وقتی با زیبایی و کمال روبرو میشود، عقلش شکوفا میگردد و بهجت عقلی برایش فراهم میشود. به پیوستش زبان به ثناخوانی میگشاید. این میشود حمد.
نکته دیگر در ارتباط با افعال پروردگار متعال است. وقتی انسان به عنایت، لطف، محبت و رحمت حضرت حق تبارک و تعالی توجه پیدا میکند، در او احساس شوق و روشنایی شکل میگیرد که کلمهی «الحَمدُ لله» پاسخگوی این حس شکلگرفته در او است. این ثناخوانی در هر دو فرض با کلمهی «الحَمدُ لله» آشکارسازی میشود. هم بهجت عقلی ما در برابر دریافت جمال و کمال که ناظر به صفات و اسمای الهی است، و هم شوق قلبی و محبت باطنی و احساس خوب ما در برابر عنایات، نعمت و لطف پروردگار متعال به ما، هر دو با کلمهی «الحَمدُ لله» بیان میشود. لذا هم در توحید صفاتی و هم در توحید افعالی، خداوند متعال را سپاسگزاری و ثناخوانی میکنیم. چیزی که به زبان جاری میشود، نتیجه شکوفایی عقلی در برابر جلوه جمال الهی است که حاصلش روشنایی دل و احساس محبت نسبت به پروردگار متعال در برابر احسان و انعام و لطفش به ما است.
«الحَمدُ لله» حکایت از رضایت انسان و آرامش خاطر و خنکای دل دارد؛ لذا بلافاصله میفرماید: «رِضًى بِحُكْمِ اللهِ». من در برابر حکم و قضا و تقدیر الهی، حال حمد و ثنا از سرِ کمال و رضایت دارم.
در بلا هم میچشم لذات او
اینجا یک گزاره خیلی فوقالعاده مطرح شده است؛ به صورت مطلق میگوییم من به درجهای از معرفت رسیدهام که حکم الهی در همهی فروضش برای من جز رضایت چیز دیگری ندارد. فقر باشد، غنا باشد، سلامتی باشد، بیماری باشد، قبض (تنگنا) باشد، بسط (گشایش) باشد، در هر فرضی من اعلام میکنم از حضرت حق تبارک و تعالی که حمید مطلق است، خشنود هستم. رضایت مطلق خودم را نسبت به هر حکمی ـ چه تشریعی و چه تکوینی ـ که از ساحت قدس او صادر شود، ابراز میدارم. البته اینجا عمدتاً ناظر به مقام تکوین است؛ چون میخواهیم راجعبه قبض و بسط در رزق و بهرهمندیها و نابرخورداریها صحبت کنیم.
به هر حال احساس شکر در من برانگیخته شده و به صورت کامل و جامع پسندم آنچه را جانان پسندد. چنانچه فرمان هجرت صادر شود، دعوت به جهاد شوم، پرداخت زکات و خمس باشد، در من جز رضایت چیز دیگری نیست. در حالت گشایش هم همین حال را دارم؛ منتها آن بخش معمولاً خیلی محل بحث نیست، فعلاً بر موارد دشوار و سختیها تمرکز داریم؛ جایی که تقدیر الهی بر رزق اندک یا بیماری یا یک سختی باشد. در همهی این موارد یک کلمه بیشتر نمیگویم، و آن «الحَمدُ لله» است. در روایت عبارت «الحَمدُ للهِ عَلی کُلِ حال؛[2] سپاس خدا را در همه حال» را هم داریم که مربوط به جایی است که پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) با سختیها و نابرخورداریها مواجه میشدند.
پس این گزاره میشود مبنا که کاملاً بر جهانبینی توحیدی مبتنی است. در جهانبینی توحیدی ما پروردگار متعال را خالق مطلق، مالک مطلق، ولی مطلق، حکیم مطلق، رحمان علیالاطلاق و رحیم مطلق میدانیم.
گواهی بر عدل خداوند
«شَهِدْتُ أنَّ اللَّهَ قَسَمَ مَعَايِشَ عِبَادِهِ بِالْعَدْلِ». شهادت جایی است که انسان مطلبش خیلی واضح و مثل روز روشن است و ابهامی دربارهاش ندارد. وقتی انسان بدون هیچ شائبه و پرده و ابهام و گرد و غباری با یک صحنه روبرو میشود، میتواند شهادت دهد. من شهادت میدهم، یعنی با تمام وجودم این امر را ابراز میکنم و برایم مثل روز روشن است و در آن ابهام و تردید و شکی نیست. جایی که میگوییم: «أشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا أللهُ، أشْهَدُ أنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ أللهِ، أشْهَدُ أنَّ عَلِيًا وَلِيَّ أللهِ»، یعنی من در این مسیر حرکت میکنم تا به یقین کامل برسم و این مبنا را دربارهی توحید و رسالت و ولایت کاملاً پذیرفتهام.
اینجا میگوییم: «شَهِدتُ»، من شهادت میدهم، «اَنَّ اللهَ»، تأکید میکنیم که الله تبارک و تعالی «قَسَمَ مَعایِشَ عِباده بِالعَدل» زندگی و آنچه زندگی انسان با آن در این دنیا اداره میشود، یعنی خوراک، پوشاک، مسکن، نکاح، شغل، درآمد و بهرهمندیهای مادی را بر اساس عدل تقسیم کرده است. کلمهی عدل ناظر به سازماندهی کلیِ نظام هستی است که بر اساس علم و حکمت است. دنیا و محدودیتها و ابعاد گوناگونش، همه در قاعده عدل قرار میگیرد. این همان نظام احسن است که کل عالم هستی بر اساس آن برنامهریزی شده است.
عدل لزوماً به معنای مساوات نیست
این عدل با عدالتی که در ذهنیت عامه هست، فرق دارد. عدالت در ذهن مردم به معنای مساوات است که برداشتی بسیار سطحی و حداقلی از عدالت است. عدالت حتی در معنای متوسطش هم این نیست. اتفاقاً گاهی مساوات برخلاف عدالت است. مساوات گاهی با عدالت هماهنگ است و گاهی نیست. معنای پیشرفته عدالت و عدل، نظام احسن است. در نظام احسن شخص خود را در نظم اجتماعی و نظم جهانی و کیهانی، یعنی کل نظام هستی میبیند.
آرامش خاطر در پرتو اقرار به عدل الهی
اینجا شهادت میدهیم که خداوند متعال عادل است و به عدالت رفتار میکند و نظام هستی را بر اساس عدل استوار کرده و به قاعده عدل هم جهان هستی را اداره میکند. این نگاه چون یک نگاه خیلی عمیق و برخاسته از جهانبینی توحیدی و عمق ایمان است، حاصلش آرامش خاطر است. شخص میداند که یک سر سوزن ظلم در دستگاه الهی وجود ندارد و دستگاه الهی عدل محض و مطلق است؛ بنابراین اگر در برداشتهای ظاهری و اولیه احساس میکند کمبود و دشواری وجود دارد، و دیگری بهرهمندی و آسایشی دارد، این تفاوتها را بر اساس آن نظم جامع تحلیل میکند. عدالت کلی به عنوان یک قاعده طلایی بر تمام کرانههای هستی حاکمیت دارد و حکمرانی میکند. بنابراین تفاوت در استعدادها و تصمیمات و اراده اشخاص و حاکمیتها که اقتضائات زیست اینجهانی است، او را ناراحت نمیکند. البته مؤمن برنامهریزی و تدبیر و اقدام دارد، ولی اگر با وجود تلاش به خواستهاش نرسید، خود را محروم مطلق و همیشگی نمیداند. این مربوط میشود به زیست اینجهانیِ موقت ما و در پیشگاه خدای متعال چیزی گم نمیشود و درون چرخه عدل الهی برای ما جبران میشود. شخص با این فکر آرامش پیدا میکند؛ چون اعتقاد دارد در دستگاه الهی هیچ ظلمی وجود ندارد. خدای متعال ستمی را که بر اثر سوءاختیار افراد و تحمیلهای نظام زندگی اجتماعی اتفاق میافتد، به رسمیت نمیشناسد. دنیا تمام میشود و در آن زیست جاودانی که به تعبیر قرآن کریم «وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوَانُ؛[3] و زندگى حقيقى همانا [در] سراى آخرت است»، همهی اینها برای شخص جبران میشود. چنانکه اگر در زیست تکوینی کم و کاستی پیدا شود و یک نفر مثلاً کور به دنیا بیاید، خداوند تبارک و تعالی در همین دنیا در برابر این محدودیت به او الطاف و عنایات دیگری دارد که بماند؛ در حیات جاودانی این محدودیت برایش جبران میشود و آنجا بهمراتب بیشتر از افراد بهرهمند، بهره خواهد داشت.
امام (علیهالسلام) اینجا به ما یادآوری میکند که شما طبق جهانبینی و نظم توحیدی، میدانید که چتر عدالت از سوی عادل علی الاطلاق که خالق و مالک و ولی و قادر مطلق است، بر زندگی سایه انداخته است. برخورداریها و نابرخورداریها باعث نمیشود تحلیل ذهنی و برداشت مبنایی من آسیب ببیند.
معمولاً در مقایسهها، انسان خود را در معرض نابرخورداری و شرایط قبض و سختی میبیند و امتحان خاصی پیش میآید. کلمهی «معایش» در اینجا بیان میدارد که این نابرابریها جلوی چشم به نحو عینی متجسد است و هر روز شما رژه برخورداریها را جلوی چشمتان مشاهده میکنید.
بدون فضل الهی هیچکس به پاکی نمیرسد، حتی انبیا و اولیا
«وَ أخَذَ عَلَى جَمِيعِ خَلْقِهِ بِالْفَضْلِ». حال شهادت میدهم به فضل و اینکه خداوند تبارک و تعالی سیره و روش و سنت قطعی و جدی خود را نسبت به همهی بندگانش فضل قرار داده است. فضل جایی است که سخن از استحقاق نیست؛ سخن از بخشش و کرم است. فضل یعنی خداوند متعال مفت و مجانی مِلک و مُلک را در برابر کار کوچکی که انجام دادی، به تو پاداش میدهد. اینجا اصلاً بحث اندازه و استحقاق و عدالت مطرح نیست. فضل با کلمهی «جمیع» آمده که یعنی بنای خداوند متعال و سنت پروردگار متعال فضل نسبت به خلقش است؛ مگر اینکه بعضی از بندگان، خود را از محیط فضل الهی خارج سازند و بخواهند خود را در قاعده عدل قرار دهند. چنانچه خدای متعال بخواهد حسابرسی کند، چیزی باقی نمیماند. بنای پروردگار متعال این است که با همهی بندگانش با فضلش رفتار کند. هم در این جهان سفره فضل خود را برای بندگانش گشوده و پهن کرده، هم در عالم آخرت با فضلش با بندگانش برخورد میکند. خدای متعال خود را با فضلش معرفی کرده و ما هم او را با این خصوصیت میشناسیم. در قرآن هم میگوید: «وَلَوْلَا فَضْلُ اللهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ مَا زَكَى مِنْكُمْ مِنْ أحَدٍ أبَدًا؛[4] و اگر فضل خدا و رحمتش بر شما نبود، هرگز هيچكس از شما پاك نمىشد». اگر فضل و رحمت خدا نبود، هیچکس تزکیه نمیشد، به مقامِ شکوفایی اخلاقی و رشد نمیرسید، احدی به پاکی و عصمت دست نمییافت؛ حتی انبیا و اولیا! کسی خیال نکند با اعمالش به جایی رسیده؛ هرچه هست، فضل خدای متعال است. اینجا حضرت میخواهد فضل عام و جامع و شامل حضرت حق را یادآوری کند.
یک راه مطمئن برای اجابت دعا
بر اساس عدالت الهی و نظم احسن، تفاوتهای اساسی و جدی در زندگی انسانها پیش میآید. گاهی این تفاوتها دارای علت ظاهری و برخی دارای اسرار و مسائل باطنی و ناشناخته است. برخی قابل تحلیل و شناخت است و بخشی پنهانی و پشت پرده است. بلافاصله مقام حضرت محمد (صلیاللهعلیهوآله) و آلش مطرح میشود. گویا میخواهیم بگوییم همین فهم و برداشت را از آنان داریم که معلم اول و معلم کل هستند. باقی ماندن بر اعتقادات و درسهای عالی توحیدی و فهمهای بزرگ، به امداد و عنایات الهی نیاز دارد؛ لذا از آنها کمک میخواهیم.
واسط فیض و نصرت الهی، محمد و آل محمد (علیهمالسلام) هستند؛ برای اینکه در صراط مستقیم بمانیم، از آنها توقع کمک داریم. خود آنها مَثَل اعلای حمد و شناخت کامل هستند. صلوات اینجا چقدر بجا آمده است!
باز بر آنها درود میفرستیم و میگوییم: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ». آنان در پیشگاه حضرت حق تبارک و تعالی آبرومند هستند. بنابراین هرچه از خدای متعال میخواهیم، این حقایق قدسی و نورانی را واسطه قرار میدهیم تا از لطف حضرت حق بهرهمند باشیم.
ما اینجا یک تقاضا داریم و قبلش درخواستی قرار میدهیم تا اجابتش تضمین شود. درخواست خود را متأخر قرار میدهیم و ابتدا بر محمد و آل محمد (علیهمالسلام) درود میفرستیم و سپس درخواست خود را مطرح میکنیم. به این ترتیب خیالمان راحت است که دعایمان به مقام اجابت خواهد رسید. اما درخواست ما چیست؟
امتحان با دارایی دیگران
«وَ لَا تَفْتِنِّي بِمَا أَعْطَيْتَهُمْ»، مرا با آنچه به بندگانت عطا کردی، آزمایش نکن و در فتنه نینداز. منظور از «اعْطَيْتَهُمْ» معایش و بهرهمندیهای زندگی است؛ اعم از مقام، اعتبار، ثروت فراوان و امکانات زیاد. فتنه یعنی آزمایش و امتحان که این مورد، جزو امتحانهای سخت است.
فتنه جایی است که یک سنگ طلا یا نقره را در آتش میاندازی تا خالص شود. آزمایشها و ابتلاها موجب تخلیص انسانها و صاف و زلال و شفاف شدن ایمانشان میشود. قرآن هم میگوید خیال کردید همینکه بگویید ایمان آوردید، کار تمام است؟[5] این یک گمان واهی است؛ اولِ سلسله ابتلائات و امتحانها است. حال اینجا میگوییم مرا به اینطور امتحانات مبتلا نکن؛ یعنی چیزهایی که به دیگران دادی، در نظر من بزرگ جلوه کند و حاصلش گلهمندی از تو و حسد نسبت به بندگان تو شود. دیگران را هم در این جهت گرفتار آزمایشی نکن که در آن مردود میشوند.
«تَفْتِنِّي» یعنی آزمایشی که نتیجهاش مردودی است. چه نگاه زیبایی است؛ نه من مردود شوم به خاطر نداشتن خود و داشتن دیگران، و نه آنها مردود شوند به خاطر بهرهمندیشان.
حسد، آتشی که ایمان را میسوزاند
امتحان آنها فخر فروختن و منت گذاشتن و به چشم حقارت نگاه کردن به من است. امتحان من چیست؟ «فَأَحْسُدَ خَلْقَكَ، وَ أَغْمَطَ حُكْمَكَ». حسد یک امر باطنی و مرموز و درونی است. از آنجا شروع میشود و بعدها جلوههای بیرونی دارد. اصل مسئله در باطن انسان شکل میگیرد به عنوان بدخواهی نسبت به دیگرانی که بهرهمند هستند. حسد خیلی عجیب ساقط و نابود میکند و شعله ایمان را خاموش میکند.
«وَ أغْمَطَ حُكْمَكَ». این تعبیر، تعبیر بسیار دقیقی است. ممکن است انسان در این امتحان از دستگاه الهی شکایت کند؛ ولی گاهی از این بالاتر میرود و حکمت و عدل الهی در نگاه انسان زیر سؤال میرود و ابتلای اعتقادی برای انسان پیش میآید که انسان را به مرز کفر میکشاند. «وَ أغْمَطَ حُكْمَكَ»، یعنی برنامه تو را دستکم بگیرم.
تأثیرات مادی و معنوی صلوات
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ». در هر مناسبتی و به هر دلیلی صلوات بفرستید که نعمت خیلی بزرگی است و خیلی باید قدرش را بدانیم. درهای رحمت و فیض و فضل الهی با صلوات گشوده میشود. اولیا و اهل معرفت، کارهایشان را با صلوات پیش بردند و با توجه به ساحت قدس پیامبر و اهل بیت (علیهمالسلام)، فتوحات معنوی و گشایشها در سیر و سلوک و جریان زندگی برایشان رخ داده است.
ارزش و اهمیت دلخوشی به قضای الهی
«وَطَيِّبْ بِقَضَائِكَ نَفْسِي». خدایا نفس و جان من در برابر قضا، تصمیم، حکمت و فرمان تو آرام و شیرین و گوارا و دلخوش و راحت باشد. حتی اگر ظاهرش تلخ است، با آن حکمت ربانی و با آن نگرش توحیدی و با آن حفاظ قدسی و عنایت خاصی که به من داری، این تلخی ظاهری از نگاه من کنار برود و من به شیرینی و شهد عمیقی که در قضا و حکم و تقدیر تو هست، برسم. «طَيِّبْ بِقَضَائِكَ نَفْسِي»، یعنی عمق وجود من بر اساس این نگاه عمیق توحیدی آرامش داشته باشد.
قضا در اینجا مصداقش تنگنای زندگی و گرفتاریها و نداشتنها است که در مقابل چشم انسان موج میزند. جان و نفس من در اوج چنین نابرخورداری در برابر عطایی که به دیگران شده و بهرهمندیهای سایرین، در حالت آرام و گوارا و شیرینی نسبت به تقدیر تو قرار داشته باشد.
«وَسِّعْ بِمَوَاقِعِ حُكْمِكَ صَدْرِي». در برابر هر حکم، تقدیر و قضایی، سینه من گشاده باشد. صدر من که شخصیت و محیط شخصیتی من است، در گشایش باشد؛ حتی اگر در حالت ظاهری در ضیق و تنگنا باشم که تقدیر و حکمت تو به آن تعلق گرفته. به حقیقت محمد و آل محمد (علیهمالسلام)، چنان لطفت شامل من شود و عنایتت دست مرا بگیرد که شخصیت و باطن و قلب من در اوج وسعت باشد.
امیدوارم خداوند تبارک و تعالی این خواستههای بزرگ و درخواستهای عالی و توحیدی را دربارهی ما و عزیزان ما و دوستان ما و اهل بیت ما و همهی دوستان محمد و آل محمد (علیهمالسلام) مستجاب بفرماید.