«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ بَلِّغْ بِإِيمَانِي أَكْمَلَ الْإِيمَانِ، وَ اجْعَلْ يَقِينِي أَفْضَلَ الْيَقِينِ، وَ انْتَهِ بِنِيَّتِي إِلَى أَحْسَنِ النِّيَّاتِ، وَ بِعَمَلِي إِلَى أَحْسَنِ الْأَعْمَالِ».
موضوع سخن، دعای بیستم صحیفه مبارکه سجادیه مشهور به دعای «مکارمالاخلاق» است. توفیق شد درباره اولین جمله دعای نورانی، مطالبی را خدمت عزیزان تقدیم کردیم و آن جمله، کلید ورود به فضای مکارم و فضائل یعنی «صلوات بر محمد و آل محمد» است.
من سعی کردم بعضی از نکتههای اصلی و مهمی را فهرستوار خدمت عزیزان تقدیم کنم که در ارتباط با صلوات، بهویژه جایگاه آن در مجموعهی معارف ما است. همچنین این نکات باتوجه به صلوات در فضای عمومی صحیفه مبارکه سجادیه و جایگاه آن در دعای مکارمالاخلاق است.
صلوات، آینهی تمامنمای فضائل اخلاقی
به تعبیر بنده صلوات در اینجا بهمنزلهی کاندیدا شدن برای فضلیتها است. یعنی شما دارید خود را داوطلب میکنید. اگر مجموعه مکارم و فضائل اخلاق بهمنزله یک دستگاه تربیتی و مدرسهای بهنام مدرسه «کمال» شناخته شود، صلوات درواقع بهمنزله ثبتنام در این مدرسه است، یعنی شما میگویید من خود را برای رسیدن به این فضیلتها و مکارم و کمالات داوطلب میکنم و میخواهم برای این مسیر سرمایهگذاری کنم. پس درواقع این، کارکرد صلوات در چنین دعای پرنوری است.
نکته مهم این است که صلوات یک تصویرسازی عینی از فضیلتها و زیباییهای اخلاقی و عملی است که همه اینها عینیت آن است و نقطه کمالش، شخصیت انسانهای کامل است که اینجا ما بهصورت یکپارچه از آن با عنوان محمد و آل محمد (صلیاللهعلیهوآله) یاد میکنیم. بهاینترتیب میشود گفت ما با توجه دائمی به این هدف بزرگ و این نقطه اوج که همه فضیلتها و زیباییهای اخلاقی و زیباییهای اعمال در آن دارای نصاب کمال است، شوق رسیدن به کمال را در خود تقویت میکنیم و این انگیزه در انسان مؤمن پیوسته به برکت صلوات ایجاد و تقویت میشود.
اهمیت وجود الگو در شکلگیری شخصیت انسان
اینجا یک نکته لطیف نیز وجود دارد که به آن اشاره میکنم. چون عمدهی مسئله در اینجا اصطلاحاً همانندسازی با الگوها است که امروزه بحث شناختهشدهای در مباحث است؛ بهویژه در مباحث روانشناسی و حوزه روانشناسی تربیتی، همانندسازی با الگوها یک مسئلهی کاملاً مبرهن و بحثشده و شناختهشده است. راه بسیار نزدیک برای شکلگیری شخصیت انسانها، الگویابی و الگوشناسی و ارتباط با الگوها است. اگر آن الگو فطرتپسند باشد و بین الگوی اصلی و کسی که میخواهد الگو بگیرد، ارتباط محبتی برقرار باشد، میشود بگوییم یک راه نزدیک و میانبر است برای اینکه انسان بتواند با سرعت بیشتری ویژگیهایی را که در الگو هست، در خویش اجرا و عملی سازد.
رسول الله، بهترین الگو برای انسان
در اینجا الگوی ما کیست؟ فرد اکمل است؛ کسی که دیگر فرضی بالاتر از آن قابل تصور نیست، شخص اول عالم خلقت، وجود اقدس محمد مصطفی (صلیاللهعلیهوآله).
اتفاقی که در صلوات میافتد این است که این الگو که فرد اکمل است، کاملترین فرضی است که در فضیلتها و کمالات انسانی میتوانیم تصور کنیم.
مبنای خاص رهبری در مورد سیرهی ائمه
صلوات با عبارت «آل محمد» بسط داده شده است. این اسوه محمدی است که در «آل» تفصیل داده شده و امتداد پیدا کرده است. همان تعبیر بسیار دقیقی است که رهبر حکیم و عالیقدر و عارف ما سالها قبل بهکار گرفتند و برای حضرت ایشان مبنایی در مطالعه سیره ائمه هدی (سلاماللهعلیهماجمعین) است. این یک نگاه متحد به سیره است؛ بهاینصورت که به تعبیر ایشان ما یک انسان دویستوپنجاهساله داریم. همین عنوانِ «انسان دویستوپنجاهساله» مشهور شده و خوشبختانه از بیانات حضرت ایشان در ارتباط با سیره ائمه هدی (علیهمالسلام) جمعآوری شده و با همین عنوان به یک کتاب تبدیل شده که در دسترس عزیزان است و بسیار عالی و قابل استفاده است. یک نگاه تازه و متفاوت به سیره ائمه هدی (سلاماللهعلیهماجمعین) برای تحلیل و شناخت و بهرهبرداری از آن است. نگاه رهبری عمدتاً نگاه سیره سیاسی است که این نیز نکتهی بسیار مهمی است. ایشان بخشی را که مورد غفلت بوده، بهصورت یک خط متصل از امیرالمؤمنین (علیهالسلام) تا حضرت بقیتالله الاعظم (عجّلاللهتعالیفرجهالشریف) به شما نشان میدهد. اگر توفیق بود، من در پایان این بحث، مخصوصاً بهمناسبت ایامی که در آن هستیم، به این موضوع بازگشتی خواهم داشت.
معصومین، تجلیات گوناگونِ پیامبر اعظم
اما فارغ از آن نگاه، وجود نازنین پیامبر اعظم (صلیاللهعلیهوآله) در «آل» امتداد پیدا کرده است. این امتداد پیدا کردن یکی از بزرگترین نعمتهایی است که خداوند تبارک و تعالی به انسانها هدیه کرده است. الآن بنده از منظر تربیتی دارم صحبت میکنم، بحثهای دیگر در جای خودش محفوظ است. حتی از نظر الگو گرفتن، وجود اقدس پیامبر اعظم در آینه «آل» تجلی کرده، آنهم در یک امتداد تاریخیِ قابل توجه، بهصورت تضمینشده. چون معصوم هستند، تضمینی است یعنی کاملاً خود اوست؛ خود پیامبر است در یک امتداد از جهت تاریخی و با ویژگیهایی که الآن اشارهای به آن خواهم داشت. بهاینترتیب الگو گرفتن خیلی آسانتر شده و خیلی متفاوت است. در روایتی نورانی که از امام کاظم (علیهالسلام) نقل شده، میتوان این وحدت را بهزیبایی مشاهده کنید. حضرت فرمودند: «أَوَّلُنَا مُحَمَّدٌ وَ أَوْسَطُنَا مُحَمَّدٌ وَ آخِرُنَا مُحَمَّدٌ وَ كُلُّنَا مُحَمَّد؛[1] اول ما محمد است، اوسط ما محمد است و آخر ما نیز محمد است. همگی ما محمد هستیم». یعنی همه جلوهها و تجلیات گوناگون محمد (صلیاللهعلیهوآله) هستند.
حضرت فاطمه، تجلیِ فاطمیِ رسول الله
بهمناسبت ایام ولادت حضرت صدیقه طاهره (سلاماللهعلیها) که همچنان در آن حال و هوا هستیم، یک نکته بسیار عالی از امام راحل عظیمالشأن میگویم. ایشان درباره شخصیت حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) فرمودند: او اگر مرد بود نبی بود، خود پیغمبر بود. برای اینکه ما ابعاد این شخصیت گرامی را درک کنیم، اینگونه فرمودند. جملهی «اگر مرد بود» بهخاطر مأموریت پیامبر است، چون آن مأموریت در جلوهی نبوتی و رسالتی و بعثتیاش، یک مأموریتِ مردانه است. نکته این است. میگوید اگر مرد بود، نبی بود. بعد میفرماید خود پیغمبر بود. یعنی فرد کامل انبیا بود. به این ترتیب امام راحل عظیمالشأن اشاره میکند که آن حقیقتی که در وجود حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها) است، از نظر حقیقت و نور فاطمی، از انوار انبیای الهی حتی انبیای اولوالعزم هم درخشندهتر است.
امام جملهی دیگری هم درباره حضرت صدیقه طاهره (سلاماللهعلیها) دارند که برای شناخت آن حضرت از نظر ارتفاع کاملاً با این مطلب همافق است و آن، مسئله نزول جبرئیل بر حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) است که از خصائص فاطمیه است. در مورد کسی دیگر این مطلب را نداریم، فقط راجعبه خود پیغمبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) و حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) چنین چیزی آمده است؛ مخصوصاً در بخش پایانی زندگی حضرت که جبرئیل بر ایشان بارها نازل میشده است. حاصل آن، «مصحف فاطمی» است که مجموعهی گزارشها از «ما کان و ما یکون و ما سیکون إلی یوم القیامة» است. گنجینه عظیمی است.
امام وقتی این نکته را مطرح میکنند، ضمناً یادآوری میکنند که در آنچه گفته شده، به حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) بشارتها داده شده است. ایشان میفرمایند بشارت امام عصر و ظهور حضرت مهدی (علیهالسلام) بزرگترینِ آن بشارتها است. سپس بهمناسبت میفرمایند احتمالاً دربارهی این انقلاب اسلامی ما هم آنجا صحبت شده و بشارت آن به حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) داده شده است. این مطلبی که امام راحلِ عارف، مؤسسِ عظیمالشأن دارند، دقیق است.
پس حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) همان محمد (صلیاللهعلیهوآله) است در چهره یک زن. معنایش این است که برای الگوگیریِ جامعهی بانوان از پیامبر اعظم، این مطلب افق فوقالعادهای را باز کرده و ظرفیت فوقالعادهای را در اختیارشان گذاشته که به این ترتیب الگو گرفتن از فرد اکمل برای آنها کاملاً امکانپذیر و آسان و در دسترس میشود. بهوسیلهی حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) چنین امکانی در اختیار بانوان قرار میگیرد. اینکه میگویم آن نسخه اصلی بسط داده شده و اینجا گسترش و امتداد پیدا کرده، منظورم این است.
امیرالمؤمنین، تجلی علوی رسول الله
یا دربارهی خود امیرالمؤمنین (علیهالسلام) قرآن کریم در آیه مباهله تصریح به «نفسالنبی» دارد: «أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ؛[2] و کسانی را که به منزله خودمان هستند بخوانیم، سپس به مباهله برخیزیم». این آیه جزو غُرر آیات قرآن است. «أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ» یعنی امیرالمؤمنین (علیهالسلام) «نفسالنبی» است. خودش است؛ محمد در تجلیِ علویِ آن است. آنجا محمد در تجلی فاطمی است.
همینطور این جلوهها ادامه پیدا میکند تا به جلوه مهدوی آن میرسد. توفیق ما این است که در زمانهی آن حضرت زندگی میکنیم. زندگی در عصر «خاتمالاوصیا» (عجّلاللهتعالیفرجهالشریف) جزو افتخارات عصر ما است. این هم نکتههای خیلی دقیق و روایات جالبی دارد. زندگی در عصر امامت حضرت ولیّاللهالاعظم (عجّلاللهتعالیفرجهالشریف) جزو چیزهایی است که میشود به آن افتخار کرد؛ نعمت بسیار بزرگی است.
حضرت زهرا، «حجهاللهعلیالحجج»
در صلوات همان الگو وجود دارد، منتها وقتی «آل» را هم به آن ضمیمه میکنید، درواقع دارید همان الگوی بسطدادهشده و امتدادیافته و تفسیرشده را نیز بیان میکنید. اکنون شما میتوانید تفسیرش را توضیح دهید. مردانه و زنانهاش اشاره شد که البته اینجا یک نکته بدیع هم وجود دارد و آن، منحصر در شخصیت حضرت زهرای اطهر (صلواتاللهوسلامهعلیها) است، در آن افق خاص که گفتند: حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) «حُجةاللهَ عَلَیالحُجَج» است.
اهل بیت، برای همه و در هر شرایطی، الگو هستند
در این انسان دویستوپنجاهساله، دوران کودکی هست، دوران نوجوانی و دوران جوانی وجود دارد، دوران میانسالی هست، دوران بزرگسالی هم هست. ائمه ما (سلاماللهعلیهماجمعین) دوران کهنسالی ندارند. عمر مبارک آنان در نهایت به اندازه عمر مبارک پیغمبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) است که شصتوسه سال بوده است. تقریباً همین است، بیشتر از اینها در بین ائمه (علیهمالسلام) نیست.
در این میان شما الگوی خودتان را در همه جلوههایش میبینید؛ در جلوه نیایشی، در جلوه نماز، در جلوه سخن و سکوت، در جلوه اجتماع و معاشرت، در جلوه فکر و ذکر و دعا دارید. الگوی خودتان را در عرصه حاکمیت نیز دارید، مثل دوران حکومت امیرالمؤمنین (علیهالسلام). در غربت و اسارت و زندان دارید، در میدان صلح و جهاد دارید. در جریان تشکیل خانواده و تربیت فرزند، پسر، دختر، الگو را با انواع و اقسامش متناسب با زمانهای مختلف دارید. خیلی فوقالعاده است. این بسط که در دویستوپنجاه سال داده شده، باعث شده که همهی این شرایط را داشته باشید. بنابراین هرکس در هر موقعیتی که باشد، میتواند از این الگو بهرهمند شود. این شاید جان کلامی است که میخواستم عرض کنم.
اهمیت مودت اهل بیت در قرآن
وقتیکه شما علاوهبر ارتباط شناختی با این الگوی جامع و بسطدادهشده، ارتباط مودتی هم داشته باشید، جذبِ این الگو میشوید. «قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى؛[3] بگو به ازاى آن [رسالت] پاداشى از شما خواستار نيستم، مگر دوستى در باره خويشاوندان». و در آیه دیگر فرمود: «قُلْ ما سَأَلْتُكُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ؛[4] بگو هر مزدى كه از شما خواستم، آنْ از خودتان». مودت یک رتبه بالاتر است، بلکه از جهتی اخصّ از محبت است؛ محبت را دارد بهاضافهی نوعی هماهنگ شدن. چون همیشه اینطور نیست که وقتی محبت باشد، انسان هماهنگ هم بشود. ولی وقتی در محبتِ شما نیت و اصرار بر هماهنگی با محبوب باشد، یعنی برای هماهنگ شدن و شبیه شدن و تأسی، اهتمام داشته باشید، اسم آن میشود «مودت» که یکی از خصوصیاتش، آشکار بودن محبت است. وقتی بین ما و الگو علاوهبر شناخت و معرفت، رابطه مودتی برقرار باشد، معنایش این است که کشش و جذبهای در این میان خواهد بود که مثل یک مغناطیس دائم ما را بهسوی خودش جلب میکند. این ویژگیِ ارتباط مودتی است که از ما همین خواسته شده و گفتهاند تنها رابطهای را که خدای متعال برای شما با محمد و آل محمد میپسندد، رابطه مودتی است.
لزوم تطبیق با سیره اهل بیت
البته ارتباط مودتی یک پیشنیاز معرفتی هم دارد که آن در جای خودش باید بحث شود. باب «صلوات» همچنان برای گفتگو باز است. در این باب، آن جملهی نخست خیلی بیش از اینها جای گفتگو دارد، ولی نکتهای را که گفتم، خوب دریافت کنید: انسان باید ارتباط وسیع شناختی بهلحاظ سیره ائمه (علیهمالسلام) در شرایط و موقعیتهای گوناگون داشته باشد، به شکلی که در هر موقعیتی بتواند نسبت خود را با الگو تعریف کند. این خصوصیتِ سیرهی بسطدادهشده است. کارهای خیلی خوبی هم انجام شده، من اخیراً دیدم. مثلاً بعضیها سعی کردند از مجموعه سیره اصولی را انتخاب کنند، مثل کاری که آقای اشتهاردی انجام دادند. اصولِ اخلاقی سیرهی ائمه هدی (علیهمالسلام) در دو جلد منتشر شده که بهصورت مشترک احصا و جمعبندی شده و بهشکل اصول و قواعدی ارائه شده است. اخیراً یک کار مفصلتر هم در همین زمینه دیدم که آن نیز جالب بود. اگر کسی بخواهد تتبع و تحقیق کند، آثار خوبی در این زمینه است که زحمت کشیده شده و در دسترس عزیزان است. الآن اسم این کتاب اخیر، خاطرم نیست. اگر مایل بودید آن را هم خدمتتان عرض میکنم که دوستان مراجعه کنند.
چند نمونه از سیره ائمه در عرصههای مختلف
انسان باید بتواند در موقعیتهای گوناگون خود، سریع با سیره اولیای خدا ارتباط برقرار کند. اگر امامان (علیهمالسلام) در این موقعیت باشند، چه کار میکنند؟ و چه اصول و قواعدی بر رفتار آنان حاکم است؟ چه چیزهایی مورد اهتمام اولیای خداست؟ مثلاً در سیره همه ائمه (علیهمالسلام) اهتمام فوقالعادهای با جلوههای متنوعش نسبت به نماز میبینید. یا مثلاً ارتباط بسیار جدی و وسیع با قرآن کریم در کلّ این سیره وجود دارد، ائمه پیوسته (علیهمالسلام) با قرآن هستند که البته در این مورد ما یک بحث مبنایی هم داریم که اتحاد همهجانبه است. در سیره همه ائمه (سلاماللهعلیهماجمعین) دعا و مناجات را میبینید. در سیره همه ائمه (علیهمالسلام) با همهی تنوعی که دارد، کار مستمر علمی را میتوانید ببینید. البته در آن کشفی که رهبری در این انسان دویستوپنجاهساله داشتند و بهتفصیل به آن پرداختند، در مورد همه ائمه (سلاماللهعلیهماجمعین) بهصورت متصل و بدون انقطاع و بسیار جدی کار سیاسی را میبینید؛ کار سیاسی به همان معنای خاصی که در تحقق ولایت الهی و تلاش برای استقرار آن است.
بحثهای سیره، بحثهای مفصلی است که در جای خودش محفوظ است.
چکیدهی مکارم الاخلاق در یک جمله
حضرت سجاد (علیهالسلام) پس از صلوات فرمودند: «وَ بَلِّغْ بِإِيمَانِي أَكْمَلَ الْإِيمَانِ، وَ اجْعَلْ يَقِينِي أَفْضَلَ الْيَقِينِ، وَ انْتَهِ بِنِيَّتِي إِلَى أَحْسَنِ النِّيَّاتِ، وَ بِعَمَلِي إِلَى أَحْسَنِ الْأَعْمَالِ». این، جملهی اول است. بسیار فوقالعاده است! حضرت از خدای متعال این چهار مطلب را میخواهد: ایمان را در کاملترین وضعیت آن، یقین را در برترین وضعیت آن، نیت را در زیباترین صورت آن و عمل را در بهترین قالب خودش. این چهار درخواست در همان جمله اول بعد از صلوات مطرح شد. لطایفی هم در نوع درخواست وجود دارد که انشاءالله به آن خواهم پرداخت.
امشب بهلطف خدا میخواهم به چند نکته اساسی درباره این جمله بهلحاظ ساختارش بپردازم و سپس طبق روشی که داریم، در مورد هرکدام از این موضوعات یکییکی بررسی مستقلی داشته باشیم.
بعد از اینکه شما در مدرسه کمال و مکارم و فضائل ثبتنام کردید و در همان ورودی، وقتی برای آراسته شدن به مکارم الاخلاق داوطلب شدید، امام (علیهالسلام) بلافاصله در همین ورودی به شما در یک جمله کل این مدرسه کمال را معرفی میکند و این جمله اول، همین است. بهنظر من جملهی نخست دعای مکارم نسبت به کلّ این دعا مثل سوره حمد نسبت به کلّ قرآن کریم است. سوره حمد خلاصه و عصاره قرآن و «امّالکتاب» است. اگر همه قرآن در یک سوره خلاصه شود، میشود سوره حمد. نظیر ندارد؛ چنانکه خود قرآن میفرماید: «وَلَقَدْ آتَيْنَاكَ سَبْعاً مِنَ الْمَثاني وَ الْقُرْآنَ الْعَظيمَ؛[5] و بهراستى به تو سبع المثانى و قرآن بزرگ را عطا كرديم». همین یک سوره به کل قرآن کریم پهلو میزند.
در آینه حمد میتوانید تمام قرآن را ببینید. در این جملهی نخست دعای مکارم، امام (علیهالسلام) همهی این دعا را بهصورت خلاصه در اختیار شما قرار میدهد. این روش اکنون نیز در کارهایی که انجام میشود، معهود است؛ مثلاً در رسالههای علمی و رسالههای دانشگاهی ابتدا چکیدهای از مطلب ارائه میشود. اینکه موضوع شما چیست و میخواهید چه کار کنید را اول ارائه میکنید، بعد کل رساله را. شرح همان چکیده است. رساله ممکن است هزار صفحه باشد، اما طرح مسئله که اول آورده شده، نیم صفحه هم نمیشود. هنر شخص این است که بتواند در چکیده و خلاصه، کل اصول مطالب را ارائه کند که البته جزو سختترین کارها است. معمولاً این را بعد از پایان کار مینویسند. بین مؤلفان رسم است که آن را در مقدمه و مدخل مینویسند و بیشتر کسانی که جزو مؤلفان برجسته هستند، مقدمهشان را در پایان مینویسند، اگرچه آن را در اولِ نوشته میگذارند. بعد از اینکه تمام کار را نوشتند، خلاصه و عصاره و جمعبندی آن را در اولِ نوشته میگذارند تا وقتی میخواهید وارد شوید، در یک نگاه با آن نوشته آشنا شوید.
بیان تمام شخصیت انسان در یک جمله
این خصوصیت جمله اول است که ملاحظه میفرمایید. بقیه بهمنزله شرح است. در جملات دیگر، بسطدادهشدهی جملهی نخست را دنبال میکنید. اینجا حضرت، کاملترین ایمان و برترین یقین و نیکوترین نیت و بهترین عمل را میخواهند. البته جاهایی که ظرفیت جمع بستن داشته باشد، مثل نیت و عمل، توجه به آن کثرت موضوع هم طبعاً هست. ایمان، یقین، نیت، عمل را، آنهم در اوج میخواهند. درواقع میشود گفت این چهار ویژگی از عمیقترین تا سطحیترین بخش شخصیت انسان را پوشش میدهد.
یک بخش در شخصیت انسان، عقل است. یک منطقه، قلب است. یک منطقه، اراده است. یک منطقه هم عمل و رفتار است. اگر بخواهیم به یک اعتبار منطقهبندی کنیم؛ بینش، گرایش، کنش که بین منطقه بینش و گرایش و کنش، منطقهای است که اسم آن، اراده است. جمله اول، همهی این مناطقِ شخصیت انسان را پوشش میدهد. چون یقین مربوط به بینش است. ایمان مربوط به قلب یا گرایش است. منطقه عقل و منطقه قلب، منطقه گرایشها است. نیت مربوط به منطقه اراده است که یک منطقهی بینابینی است که بعداً وقتی به بحث نیت برسیم، توضیح خواهم داد. چون آنجا کارهای عملی دارد؛ همهاش نسخه عمل است. و در عمل هم، منطقه کنش است، مجموعه رفتارهایی که انسان دارد و اعمالی که انجام میدهد. تقریباً سطحیترین بخش شخصیت انسان همین بخش عمل است که در جوارح تجلی میکند، جنبه بیرونی پیدا میکند و میشود منطقه عمل.
پس در این درخواست چهارگانه برای همه ابعاد شخصیت انسان و برای همه این مناطق، بهترین وضعیت درخواست شده؛ برای عقل انسان بهترین وضعیت این است که به یقین برسد، برای قلب انسان این است که به ایمان برسد، برای اراده این است که به نیت، بلکه نیات برسد؛ متوفر (بهقدر کافی و در دسترس) باشد؛ برای جوارح یا منطقه کنشگری انسان این است که به عمل برسد. این درخواست در هر کدام با کلیدواژه خاص خود بیان شده است، مثلاً میگوید اگر من یقین را میخواهم، بافضیلتترینِ آن را میخواهم؛ چنانچه ایمان را میخواهم، کاملترین آن را میخواهم؛ اگر نیت را میخواهم بهترین آن را میخواهم؛ چنانچه عمل را میخواهم، زیباترین جلوه عمل را میخواهم. درواقع میشود گفت این کار، تنویر؛ نورانیسازی و زینتبخشی به کل شخصیت انسان است، چیزی جا نمیماند و کل شخصیت را پوشش میدهد.
ارائه نقشه کامل خودسازی در دعای مکارمالاخلاق
وقتی وارد دعا میشویم، بلافاصله حضرت شروع به سخن از ایمان و یقین و نیت و عمل میکند. اگر انسان بتواند برنامه خودسازی خود را بر این چهار رکن تهیه کند و نقشه راه را بهدست بیاورد، یک نقشه جامع و کامل است. امام سجاد (علیهالسلام) واقعاً چقدر استادانه فرموده است! استاد کل است. استادانه اما نه بهمعنایی که در ذهن ما است، حضرت این نقشه را خیلی فراتر از آن، در دعای مکارمالاخلاق بسط داده و ترسیم کرده و در یک دعا در اختیار ما قرار داده است. نعمت بسیار بزرگی است!
چگونگی رسیدن به «حیات طیبه»
اگر بهلطف خدای متعال کسی این مسیر را انتخاب کند، درمجموع به چه وضعیتی میرسد؟ اگر بخواهیم در یک کلیدواژه، خلاصهاش کنیم حاصل آن، چه خواهد شد؟ یعنی اگر کسی در بینش به یقین برسد، در قلب و گرایش به ایمان برسد، آنهم در مراتب بالای آن. در نیت به بافضلیتترین نیتها برسد و در اراده و در عمل به زیباترین اعمال برسد، حاصل جمع آن، «حیات طیبه» است که این عبارت فقط یک بار در قرآن کریم آمده: «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً؛[6] هر كس از مرد يا زن كار شايسته كند و مؤمن باشد، قطعاً او را با زندگى پاكيزهاى، حيات [حقيقى] بخشيم». یعنی او زندگی تازهای پیدا میکند. غیر از این زندگی عادی و عمومی که انسانها دارند، خدای متعال زندگی جدیدی به او میدهد. «فَلَنُحْيِيَنَّهُ» تعبیر بسیار خاصی است؛ یعنی ما او را به یک زندگی تازه زنده میکنیم که این زندگیِ تازه اینجا با کلیدواژه «طیب» شناسهگذاری و معرفی شده.
ممکن است کلماتی شبیه این را نیز بشنوید؛ مثلاً استاد ما مرحوم علامه جعفری (اعلیاللهمقامهالشریف) با آن لهجه آذری زیبایی که داشتند، این مرحله را «حیات معقول» تفسیر میکردند که در آثارشان آن را توضیح دادهاند. اگر کسی به این نقطه برسد، از منظر حضرت علامه جوادی آملی، «حیّ متأله» شده است. تعبیر ایشان نیز «حیّ متأله» است.
عدم تفاوت میان زن و مرد در رسیدن به حیات طیبه
حضرت آقای جوادی تعبیر بسیار زیبایی دارد و از این جمله خیلی استفاده میکنند که «حیات طیبه» حاصل جمع حُسن فاعلی و حُسن فعلی است که حُسن فاعلی آن به همان منطقه بینشها و گرایشها مربوط میشود و حسن فعلی آن هم به منطقه عمل مربوط میشود؛ البته ایشان منطقه نیت را به منطقه عمل ملحق میسازند. قرآن اینجا میگوید: «مَنْ عَمِلَ صالِحاً» و فوری میگوید «مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى» یعنی در حقیقت انسانی و روحانی هیچ فرقی بین زن و مرد وجود ندارد. «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى» به چه شرط؟ «وَ هُوَ مُؤْمِنٌ» بهشرط اینکه از ایمان بهرهمند باشد. این همان حُسن فاعلی است؛ یعنی خود این شخص از نظر درونی هم به نصاب حُسن رسیده که ایمان است. حاصل آن میشود: «فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً». واقعاً این کلیدواژه قرآنی هیچ جایگزینی ندارد.
بعضی از کلمات در قرآن یک بار آمده، ولی از حیث اهمیت و تأثیر، مثل این است که بارها آمده باشد. برای نمونه تعابیر و کلیدواژههای خدای متعال در سوره کوثر، تک است. مثلاً «اعطینا» یک بار در قرآن آمده و در سوره مبارکه «کوثر» است: «إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ؛[7] ما تو را كوثر داديم».
رابطه حیات طیبه و زندگی جاودان
مطلبی که ما باید در اینجا بلافاصله یادآوری کنیم، این است که این برنامه سلوکی با این عرض و طول و عمق و ابعاد و اضلاع، تأمینکننده حیات این واحد انسانی برای چه افقی است؟ پاسخ آن یک کلمه بیشتر نیست؛ برای «ابدیت» است. انسان را در قاب ابدیت تصویر میکند. اتفاقاً قبل از آیه کریمهی مربوط به «حیات طیبه»، این آیه آمده است: «ما عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ وَ لَنَجْزِيَنَّ الَّذينَ صَبَرُوا أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُونَ؛[8] آنچه پيش شما است، تمام مىشود و آنچه پيش خدا است، پايدار است و قطعاً كسانى را كه شكيبايى كردند، به بهتر از آنچه عمل میکردند، پاداش خواهيم داد».
در بحثهای گذشته گفتیم که هنر انسان مؤمن تبدیلِ فانی به باقی است. این مسیر، مسیر بقا است. یعنی تو میمانی تا «خَالِدِينَ فِيهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ؛[9] تا آسمانها و زمين برجا است». تازه این آیه مربوط به برزخ است. کلمه «سماوات» و «ارض» آمده، چون در یک مرحلهای هم شما هستید و دیگر آسمان و زمین در کار نیست و میشود «قیامت» که این روزها میگویند «پسابرزخ». پسادنیا، برزخ است و پسابرزخ، قیامت است. حالا اینطور شده، میگویند: کرونا و پساکرونا، برجام و پسابرجام. دیشب دیدم رهبری پساآمریکا را استفاده کردند. انشاءالله آن روز را هم خواهیم دید.
دنیا، فرصتی بسیار اندک برای انسان
فقط یک فرصت داری و آنهم فرصت کمی است، حواست را جمع کن! اسم آن، دنیا است. در این فرصت کم هر هنری داری بهکار بگیر و تصویر ابدی خود را صورتگری کن! براساس چه الگویی؟ الگو پیش روی شما است: «محمد و آل محمد (صلیاللهعلیهوآله)». هرچه میتوانی این تصویرگری را بیشتر به آنها شبیهتر کن. اول همینجا برای شما بهشت حاصل میشود که بهشت نقد است. به قول حافظ: «من که امروزم بهشت نقد حاصل میشود». بهشت فضیلتها است. اگر اینجا به مکارم اخلاق آراسته شدید، همینجا بهشت برای شما شروع شده است. سپس وقتی این لباس بدن را درآوردید و همه، جان شُدید، جان شما در وضعیت بهشتی خودش قرار میگیرد که یک قطعه نور است. به محیط ملکوت و امتداد حیات ابدی خود وارد میشود. میخواهد بگوید این سرمایهگذاری برای حیات ابدی است. اگر کسی ابدیت را باور نکرده باشد، ایمان به غیب و توجه به عالم آخرت نداشته باشد، نمیتواند سرمایهگذاری کند. ما باید اعماق شخصیت و منطقه قلبمان را آراسته کنیم. اینجا کسی قلب ما را نمیبیند، اما آنجا از قلب انسان رونمایی میشود. آنجا پرده را کنار میزنند و شما میبینید در مراتب عقلی خود به چه رتبهای رسیدهاید. اینها بخش پنهانی شخصیت شما است. لذا در غرب که از این معارف فاصله گرفتهاند، فقط در منطقه اعمال مانور میدهند و حتی بحثهای روانشناسیشان آنان، روانشناسی سطحی است. بیشتر در منطقه عادتها است. عادتی است که شما باید آن را تمرین کنید. عمدهاش معطوف به سود است که چگونه بیشتر سود ببری. سود چیست؟ مال و لذت و خوشگذرانی. بیشتر از این هیچ افقی نشان نمیدهد. آنها اصلاً این معارف را ندارند؛ چون تصویر نهایی انسان را در قاب دنیا و فنا میبینند. اما شما اینجا انسان را در قاب بقا تماشا میکنید و این تصویر را میسازید. بنابراین در اینجا باید سرمایهگذاری شود. این زندگی در بهشت فضیلت است. البته اینجا را هم «طیب» میکند، اینجا هم «حیات طیبه» میشود و انسان لذت میبرد. وقتی به محیط فضیلتها و مکارم رفتی، لحظهلحظهی زندگیات بسیار پربرکت و دلنشین میشود و همینجا در بهشت هستی.
هدفگذاری امام در دعای مکارم
در این جملهای که امام سجاد (علیهالسلام) بهعنوان جمله اصلی آوردند، هدفی که انتخاب شده، فتح قله است. یعنی ما میتوانیم بهسمت قلهها برویم. باید راجعبه این کمی توضیح بدهیم چون مسأله تأسی است.
در همین ابتدا پس از «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ» بلافاصله میفرماید: «وَ بَلِّغْ بِإِيمَانِي أَكْمَلَ الْإِيمَانِ». میگوید من میخواهم مسافر چنین مقصدی بشوم. همهی ویژگیها به باب افعل تفضیل رفتهاند، سخن از ترینها است: «اکملالایمان»، «افضل الیقین»، «احسن النیات»، «احسن الاعمال».
این همان نقطهای است که انشاءالله هفته آینده بحث ما در مورد آن است. آنجا ما باید توضیح مختصری بدهیم که چطور و به چه دلیلی من میتوانم چنین هدفگذاریای در زندگی خود داشته باشم. آیا این حرفها برای از ما بهتران است؟ یا برای همهی ما میتواند باشد؟ اگر برای همهی ما میتواند باشد، به چه دلیل؟ با چه مبنایی؟
جلوههای «حیات طیبه»
من اینجا در چند جمله کوتاه مطلب لطیفی را بهمناسبت شب بیستویک بهمن و دهه مبارکه فجر عرض میکنم. «حیات طیبه» دو جلوه دارد؛ یکی جلوه فردی و دیگری جلوه اجتماعی و جمعی.
ارتباط زندگی فردی با زندگی جمعی
در بُعد فردیاش، تأکیدی بود که ما امشب از اول جلسه درباره آن نکته صحبت کردیم. چون مباحث تربیتی عمدتاً روی ساختار فرد میرود و راجعبه فرد صحبت میکند. اما حیات طیبه دارای یک جلوه اجتماعی هم هست. چون اساساً خداوند تبارک و تعالی فرد را در جامعه آفریده و بین زندگی فردی و زندگی جمعی، ارتباط بسیار شگفتانگیزی برقرار شده و بخش عمدهای از اهداف و تحققِ زندگی پاکیزه و گوارا و دوستداشتنی و بهشت فضیلتها که دربارهاش صحبت کردیم، مشروط به این است که ساختارها و تنظیمات مربوط به زندگی جمعی درست باشد که دارای اصالت است و قرآن کریم هم این را تأکید میکند. به کتاب شریف «جامعه و تاریخ» علامه مطهری (رضواناللهتعالیعلیه) مراجعه کنید. ایشان آنجا استدلال میکنند که براساس فرهنگ قرآنی و معارف وحیانی، جامعه اصالت دارد و بین اینها ارتباط بسیار جدیای وجود دارد.
ولایت الهی یگانه راه رسیدن به حیات طیبهی جمعی
در محور حیات طیبهی جمعی، سؤالی که متفکرینِ خارج از معارف وحیانی را متحیر میکند، این است که اجتماع انسانی چگونه میتواند به حیات طیبه برسد؟ چه الگویی دارند که زندگی جمعی انسانها یک زندگی پاکیزه، گوارا و دلنشین شود؟ علاوهبر اینکه بتواند تأمینکننده زندگی یکایک انسانها در حیات ابدیشان هم باشد، ناظر به زندگی پسادنیا و آخرت باشد؟ خیلی تلاش کردند ولی خلاصه و عصارهاش فقط در معارف وحیانی است. راهش در یک کلمه است؛ حیات طیبهی جمعی برای جامعه بشریت فقط و فقط با ولایت الهی امکانپذیر است؛ یعنی با حاکمیت مبتنی بر نقشه الهی، یعنی با غدیر، با علیبن ابیطالب (علیهالسلام) قابل تحقق است. زندگی جمعی بدون ولایت نمیشود، ولایتش یا ولایت طاغوت است یا ولایت الهی است و محال است با ولایت طاغوت، حیات طیبه درست شود. حیاتی که درست میشود حیات خبیثه است، نه حیات طیبه.
نمونهای از شکلگیری ولایت الهی در عصر غیبت
حیات طیبه فقط و فقط با تحقق ولایت الهی میسر است. اهمیت 22 بهمن اینجا است، یعنی شکلگیری ولایت الهی در منطقهای بهنام ایران با خواست خود مردم، با توضیحاتی که دادیم. این ولایت با خواست خود مردم شکل میگیرد و باید اراده جمعی شکل گرفته باشد و مردم بخواهند. اینها طلیعه و مقدماتش است که در 22 بهمن 57 تحقق پیدا کرد. از بین رفتن پهلوی و ایجاد انقلاب اسلامی، مصداق این آیه است: «وَ قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ كانَ زَهُوقاً؛[10] و بگو حق آمد و باطل نابود شد. آرى، باطل همواره نابودشدنى است». در رتبهی عصر غیبتی، محقق شد. عصر ظهور، جلوه تام آن است، فجر آن طالع شده تا طلوع خورشید ولایت عظما که از خدای متعال میخواهیم به زمان ما نزدیک باشد.
از این جهت 22 بهمن برای ما خیلی بزرگ است؛ چون جایی است که میخواهید طبق نقشه حیات طیبه جمعی که در قرآن کریم و کلمات اولیای خدا ارائه شد، نمونهای از این ولایت الهی را در جامعه خودتان داشته باشید.
آنچه ما امروز بهعنوان جمهوری اسلامی ایران میشناسیم، درحقیقت همین است. این همان نقشه حیات طیبه منتها برای عصر غیبت، ولی بهسوی عصر ظهور است.
آیتالله ضیاءآبادی، اسوه اخلاق
تهران یکی از اسوههای اخلاق خود را از دست داد؛ آیتالله ضیاءآبادی (اعلیاللهمقامهالشریف). ساعتی قبل ایشان به ملکوت اعلی پیوستند. آقای ضیاءآبادی و «ما ادراک» آقای ضیاءآبادی. اخلاق مجسم، نور متجسد و خیلی دوستداشتنی بود. واقعاً اینها از همانهایی هستند که جایشان خالی میماند. در چنین جاهایی انسان باید به درگاه خدای متعال استغاثه کند که خلأیی را که پیدا میشود، از لطف و کرَم و فضلش جبران کند. خدای متعال ایشان را با اولیای خودش محشور کند. آقای ضیاءآبادی به گردن آنهایی که دنبال معارف و اخلاقیات بودند، خیلی حق دارند؛ از آن مسجد علیبن موسی الرضا (علیهالسلام) که برای اقامه نماز و درسهای ایشان بود تا این سالهای اخیر. الحمدلله از ایشان، هم آثار صوتی و هم مکتوبات فراوانی هست که همهاش قابل استفاده و خیلی شیرین و فوقالعاده است.
نکات سخنان رهبری در دیدار با نیروی هوایی
الحمدلله با دیدار بچههای نیروی هوایی بخش جدیدی از دیدارهای رهبری شروع شد. یک سال است که فقط دیدار تصویری بود، ولی دیروز حضوری بود. چه بیانات محکم و پیشبرنده و قاطع و در عین حال حکیمانه و جمعبندی عالیای داشتند. خدا را شکر میکنیم. انشاءالله شاهد دیدارها و افاضات بیشتر ایشان باشیم.
چند جمله کلیدی داشتند؛ راجعبه ماجرای ترامپ که او را چگونه از آنجا اخراج کردند و جریان بیپشتوانه شدن رژیم صهیونیستی که این هم قابل توجه است. و اینکه ما هستیم که شرط میگذاریم، ضمن اینکه باید راستیآزمایی هم بکنیم. این موضع قاطع فراگیر کشور است.
چه کسی تصور میکرد؟ یک کشور داشتیم که شاه و نظام همیشه در حال سجده و رکوع در برابر این شیطان بزرگ بودند. تصور که چه عرض کنم، اصلاً همهی این چیزها یادمان رفت. تصور نمیکنیم متأسفانه این ملت چه بیچارگی و ذلت و خفتی کشید، چقدر تحقیر و بیهویت و تضعیف شد و عقب ماند. اثر ولایت الهی و آن حیات طیبه که گفتیم این است که در حیات طیبه، هویت و عزت و صلابت است که الآن دارد در استعداد بچههای ایران در همه بخشها بروز میکند. البته کار سختی است؛ هم چلهای که گذشته، هم چله سختتری که در پیش داریم. این نشانههای حیات طیبه جمعی ملتی است که دارد احساس هویت میکند. برق انقلاب اسلامی و این نهضت الهی همهی آنها را در فضای محاق و افول انداخته، هر روزشان بدبختتر و بیچارهتر و ضعیفتر از دیروزشان است و جمهوری اسلامی عزیز ما هر روز قویتر و استوارتر میشود و با حضور در صحنه مردم و شُکر و صبرشان، روزهای بهتر هم در راه هست که رهبری نوید دادند آینده ملت ایران بهلطف خدای متعال بهتر از امروزش خواهد بود.
خدای متعال، امام راحل عظیمالشأن، مؤسس انقلاب ما را که حیات طیبه جمعی را در این مرتبهاش برای ملت ما فراهم آوردند و شهدای عزیز ما و همهی کسانی را که برای این روزهای خوب سرمایهگذاری کردند، با پیامبر و ائمه هدی (علیهمالسلام) محشور کند و توفیق ادامه راه را تا رسیدن به آن مقصد عالی نصیب همهی ما بفرماید.