«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ بَلِّغْ بِإِيمَانِي أَكْمَلَ الْإِيمَانِ، وَ اجْعَلْ يَقِينِي أَفْضَلَ الْيَقِينِ، وَ انْتَهِ بِنِيَّتِي إِلَى أَحْسَنِ النِّيَّاتِ، وَ بِعَمَلِي إِلَى أَحْسَنِ الْأَعْمَال».
پیروزیهای پیدرپی جبهه مقاومت
خداوند تبارک و تعالی را سپاسگزاریم به خاطر خبر بسیار بزرگ پیروزی جبهه مقاومت در فلسطین؛ مخصوصاً اینکه مقارن است با امروز، یعنی روز سوم خرداد که روز مقاومت و پیروزی است. رخ دادن این اتفاق بسیار بزرگ بعد از ماه مبارک رمضان، حکایت از لطف و عنایت پروردگار متعال دارد. به فال نیک میگیریم و انشاءالله که پیروزیهای بزرگتر هم در پیش باشد. امیدواریم خدای متعال چه در جبهه نظامی در رویارویی با استکبار و چه در جبهه سیاسی در انتخابات پیشِرو، بهترینها را برای امت اسلامی مقدر کرده باشد و برکات لیلة القدر یکی پس از دیگری برسد.
آنچه در فلسطین رقم خورد، به نفع امت اسلامی است و تحولات جهانی را در مسیر ظهور تغییرات اساسی میدهد. لذا باید خیلی قدر بدانیم. به فال نیک میگیریم و خدای متعال را سپاسگزاریم. نصرت الهی بحمدالله قرین جبهه مقاومت است؛ مقاومت مظلومانه که با سرمایهگذاریهای بزرگ پرچمدار این جبههی بزرگ، یعنی ایران عزیز و تدابیر رهبری حکیم و عالیقدرمان و البته حضور مؤثر و پیشبرنده مجاهد بزرگ و دلاور، حاج قاسم سلیمانی عزیز و یارانش به ثمر رسید و کمر جبهه استکبار را در جریان فلسطین به معنای واقعی کلمه شکست. این دفعه با دست پر به میدان رفتند و افتخارات بزرگی آفریدند. در سطح بینالمللی نیز حمایت گستردهای صورت گرفت و خوشحالی گستردهای غرب و شرق عالم را پر کرد که در این سطح واقعاً غیرمترقبه بود. اینها همه بشارت است، خدا را شکر میکنیم. از مواردی است که حق است انسان نماز شکر بخواند و در پیشگاه حضرت حق جبهه سپاس بر زمین بندگی بگذارد و خاضعانه تمنای تداوم خط مقاومت و پیروزیها و موفقیتهای بزرگتر را داشته باشد.
بیان جان کلام دعای بیستم در مقدمه آن
بحث ما در ارتباط با دعای بیستم صحیفه مبارکه سجادیه بود. درباره جملههای آغازین این دعای نورانی عرض کردیم که بخش نخست به منزله خلاصة الخلاصة و عصاره و جان کلام است که در باقی این دعای نورانی شرح داده میشود و بسط پیدا میکند. لذا اهمیت دارد که بخش اول دعا با دقت بیشتری فهمیده و درک شود. از این جهت توضیحاتی عرض کردم.
ورع، تنها راه حفظ دستاوردهای ماه رمضان
جلسه گذشته دربارهی ماه مبارک رمضان و بدرقه این ماه عزیز، مطالبی گفتیم و به جمعبندی مهمی رسیدیم. امیدوارم خود من و همهی عزیزانم آن جمعبندی مهم را به خاطر بسپارند که: بدرقهی ماه رمضان و امتداد آن تا ماه مبارک رمضان آینده با مراقبت و ورع امکانپذیر است. روی کلمهی ورع تأکید میکنم؛ زیرا اصل مسئله این است که انسان از منطقه قرق الهی فاصله بگیرد و به منطقه گناه و حرام نزدیک نشود. ورع در واقع معنای اخص از تقوا است. معنای تقوا عامتر و وسیعتر است. پیامبر عزیزمان در خطبه شعبانیه در آغاز استقبال از ماه مبارک رمضان در پاسخ به این سؤال امیرالمؤمنین (علیهالسلام) که: «مَا أَفْضَلُ الْأَعْمَالِ فِي هَذَا الشَّهْر» در ماه مبارک رمضان از فهرست طولانی اعمال، بافضیلتترین آنها کدام است، فرمودند: «الْوَرَعُ عَنْ مَحَارِمِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل؛[1] پارسایی است از آنچه خدای عز و جل حرام کرده است».
بهره ویژه مؤمن از ماه مبارک رمضان این است که سطح مراقبتها و خویشتنبانی او در رعایت فرمانهای الهی به نقطهای برسد که ضریب حساسیتش نسبت به گناه و معصیت افزایش پیدا کند. هرقدر نسبت به گناه حساسیت میورزیده و فاصله میگرفته، این را در ماه مبارک رمضان ارتقا داده باشد. بعد از ماه رمضان نیز آنچه از این مراقبت مخصوصاً در محور محرّمات و گناهان ـ چه جوارحی و چه جوانحی، چه گناههای ظاهری و چه گناههای باطنی ـ به دست آمده، حفظ شود. دو دست داری، دو دست دیگر هم باید قرض کنی، چهار دستی آنچه را به دست آمده، حفظ کنی!
انسان باید همهی دستاوردهای ماه رمضان را حفظ کند، ولی دستاورد اصلی که باید حفظ و نگهداری شود، ورع است. یعنی همان مقدار از خویشتنبانی در محور محرّمات الهی و حساسیتی که انسان نسبت به گناه پیدا کرده و مزه پاکی و طهارتی را که در ماه مبارک رمضان چشیده، حفظ کند. بعد هم سعی کند آن را ارتقا دهد.
اگر با این حال انسان بتواند به فضل پروردگار متعال به ماه رمضان آینده برسد، آن وقت بهرهمندی او از ماه رمضان پیشرو و آن سفره فیض و رحمت و مغفرت و برکت الهی غیر قابل تصور و درک او از لیلة القدر متفاوت خواهد بود. به خودم و همهی عزیزان و نورچشمان توصیه میکنم که مواظب خودمان باشیم؛ مخصوصاً وقتی بازار غفلت داغ میشود و شیاطین هم یکجا به بهانهی انتخابات و جای دیگر به بهانهای دیگر میدانداری میکنند. انسان باید مراقبتهای خود را حفظ کند و حتی افزایش دهد تا به سلامت و عافیت از این معرکهها عبور کند و گوهر پاکی و طهارت را در وجود خودش از دستبرد شیاطین صیانت کند.
ارتباط تنگاتنگ ایمان و یقین
در باب ایمان که حضرت فرمودند: «بَلِّغْ بِإِيمَانِي أَكْمَلَ الْإِيمَان» توضیحاتی عرض کردیم. الآن نوبت به یقین میرسد که دربارهاش فرمودند: «وَ اجْعَلْ يَقِينِي أَفْضَلَ الْيَقِينِ».
بین ایمان و یقین ارتباط بسیار نزدیکی است. شبکه ارتباطی بین ایمان، یقین، نیت و عمل را ـ چهار کلیدواژهای که در بخش نخست دعا آمده ـ قبلاً توضیح دادم و حالا نمیخواهم به آن مطالب برگردم. فقط اشاره کنم که بین این موارد ارتباطات بسیار نزدیکی برقرار است؛ بهگونهای که میتوانید بگویید زیباترین و ماندگارترین اعمال انسان، اعمالی است که برخاسته از زیباترین و بهترین نیتها باشد که این نیتها ساخته و پرداخته یقینی است که در کوره ایمان او به اوج رسیده. این زنجیره به این شکل بسته میشود. از آن طرف هم وقتی ایمان انسان به کمال میرسد، حاصل آن میشود یقین و هر نصیبی که انسان از یقین داشته باشد، در خالصسازی و پاکسازی و زیباسازی نیتها خودش را نشان میدهد. بخشی که انسان در زیباسازی نیات و فراوانی آن نصیب پیدا کرده، خودش را در عمل نشان میدهد. بهترین عمل از چنین کسی صادر خواهد شد.
این ساختار عمومی یک شخصیت تراز است که کل دعای بیستم صحیفه مبارکه سجادیه میخواهد این ساختار را تشریح کند، تفصیل دهد، تبیین کند و بسط دهد. جان کلام نیز جملهای است که عرض کردیم و از بخش اول به دست میآید.
ارزش والا و بیهمتای یقین در مراتب بندگی
در روایات تأکید شده که ایمان یک درجه از اسلام، تقوا یک درجه از ایمان و یقین یک درجه از تقوا بالاتر است. بعد هم فرمودند بدانید چیزی بهتر و قیمتیتر و البته کمیابتر از یقین بین انسانها توزیع نشده.[2] یقین خیلی خاص است.
در آن سلسله مراتب، اهل یقین جایگاه ممتاز و خیلی خاصی دارند؛ بهگونهای که میشود گفت شاید عالیترین مقصد مقامات انسانی در قرب به پروردگار متعال، بار یافتن به مقام یقین باشد.
اگر انسان بخواهد یقین را تشریح کند، باید مقام انسان کامل را شرح دهد. مهمترین ویژگی انسان کامل یقین او است؛ چنانکه حضرت علی (علیهالسلام) فرمودند: «إنّي لَعَلى يَقينٍ مِن رَبِّي وغَيرِ شُبهَهٍ مِن دِيني؛[3] من به پروردگار خود يقين دارم و در دين خود شك و شبههاى ندارم». یعنی چه در مقام یقین هستم؟ یعنی بین من و خدای متعال، بین من و عالم غیب، بین من و عالم آخرت، هیچ پردهای وجود ندارد. این مقام انسان کامل است. آنچه برای دیگران غیب است، پیش من شهادت است. آنچه نزد دیگران غیب و مستور است، پیش من مثل روزْ روشن و آشکار و ظاهر است.
مراجعه به قرآن کریم و کلمات اولیای خدا نشان میدهد که متعلقات یقین، عمدتاً مسئلهی غیب است. تفاوت انسان بهیقینرسیده با دیگران این است: چیزی که نزد دیگران باید با دلیل و مدرک و ادله و استدلال توضیح داده شود، او میبیند. پادشاه روم شخصی را فرستاد تا سؤالاتی از امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بپرسد. حضرت او را به امام حسن (علیهالسلام) ارجاع دادند. از جمله سؤالش این بود: فاصله بین ایمان و یقین چقدر است؟ حضرت فرمودند: یک وجب است؛[4] که در واقع به فاصله بین چشم و گوش اشاره داشتند. پس باب یقین باب مشاهده است، باب دیدن و رؤیت و شهود است.
یقین از ویژگیهای انسان کامل است؛ یعنی پیامبران و اولیا که صدرنشین آنها خاتم انبیا و سید اولیا و سپس ائمه هدی (صلواتاللهوسلامهعلیهماجمعین) بودند. آنها با صفت یقین معرفی میشوند.
علیبن ابیطالب (علیهالسلام) در بین اولیا ضربالمثل است. بعد از مقام شامخ نبی اعظم، حقیقت علوی است. امیرالمؤمنین (علیهالسلام) هنگام معرفی خود فرمود: «مَا شَكَكْتُ فِي الْحَقِّ مُنْذُ أُرِيتُهُ؛[5] از روزى كه حق براى من نمايان شد، هرگز دچار ترديد نشدم». از وقتی حق را به من نشان دادند و پرده را برداشتند، هیچ شکی برای من باقی نمانده و سرسوزنی شک نکردم؛ چون نقطه مقابل یقین شک است.
یا جمله مشهور دیگری هم دارد که فرمود: «لَوْ كُشِفَ الْغِطَاءُ مَا ازْدَدْتُ يَقِيناً؛[6] اگر پرده برداشته شود، بر يقين من چيزى افزوده نمىگردد». این روایت نشان میدهد که اساساً پردهای در برابر او وجود ندارد و در پاسخ به کسی که از او پرسید آیا خدا را دیدی، فرمود: «مَا كُنْتُ أَعْبُدُ رَبّاً لَمْ أَرَهُ؛[7] من آن نيستم كه خداى نديده را بپرستم». البته بعد توضیح داد که چنین رؤیتی به چشم نیست، بلکه حقیقة الایمان است که مربوط به قلب و چشم دل است.
ما نیز میتوانیم به یقین دست پیدا کنیم
غرض از بیان این احادیث این است که حواستان باشد وقتی درباره یقین صحبت میکنیم، درباره چه مقامی صحبت میکنیم. مرتبت بزرگی است که شخصی مانند امیرالمؤمنین (علیهالسلام) قیامت را میبیند، برزخ را میبیند، آخرت پیش چشم او است، فرشتهها را میبیند، بهشتیها را میبیند، جهنمیها را میبیند. بالاتر از اینها، جلوات ربوبی و جمال و جلال الهی را مشاهده میکند.
شاید پس از طرح عظمت یقین، بگویید: چه نسبت خاک را با عالم پاک؟ ما هیچگاه به یقین نمیرسیم. اما در مقام دعا داریم چیزهایی را درخواست میکنیم. در این درخواستها یقین را نیز میخواهیم؛ آنهم نه درجات پایینش را. حضرت زینالعابدین (سلاماللهعلیه) که خودش در اعلی منزل یقین است، ما را راهنمایی میکند که از خداوند تبارک و تعالی یقین بخواهیم؛ آنهم چه مرحلهای از یقین را؟ «وَ اجْعَلْ يَقِينِي أَفْضَلَ الْيَقِينِ».
بررسی چند روایت درباره دستیابی به یقین
چند روایت خیلی جالب درباره دستیابی به یقین داریم که با هم مرورشان میکنیم. سالها پیش به مناسبتی روایتی را در کتاب شریف فلاح السائل دیدم که وقتی بیشتر بررسی کردم، دیدم نمیتوانم از آن عبور کنم. جزو نوادر روایات و خیلی خاص است. گفتگویی است بین معاذبن جبل و پیامبر اعظم (صلیاللهعلیهوآله) که مطالب تکاندهندهای فراوانی دارد. حدیث عجیب و سازنده و تکاندهندهای است. اما بخشی که من برای شما میخواهم بخوانم، حضرت فرمودند: «اقْتَدِ». دقت کنید، خطاب به معاذ میفرماید. البته راجعبه معاذ هم حرفهایی هست که بهجای خودش محفوظ، فعلاً کاری به آنها نداریم. حضرت فرمودند: «اقْتَدِ بِنَبِيِّكَ يَا مُعَاذُ فِي الْيَقِينِ؛ ای معاذ در یقین به پیامبرت اقتدا کن». معاذ شگفتزده شد و گفت: «یا رَسُولُ اللَّهِ وَ أَنَا؟». من معاذ هستم، تو پیامبر و برگزیده حضرت حق هستی. من به شما درباره یقین اقتدا کنم؟
همین سؤالی که برای شما پیدا شد که وقتی گفتیم اینجا موضوع درخواست یقین است، شما میگویید: وقتی یقین رتبه انسان کامل است، چه ربطی به من دارد؟ یک وقت میگویی که مثلاً در معاشرت به من اقتدا کن، میگویم چشم. قابل فهم است. در معاشرت با مردم، در رفتارهای اجتماعی، در رفتارهای خانوادگی به من اقتدا کن، به پیامبرت اقتدا کن، این برای من قابل فهم است که باید تأسی و اقتدا کنم. اما یقین که جوهر و حقیقت بندگی در ساحت قدس ربوبی است و مرتبت اعلی است، من در این موضوع اقتدا کنم؟ آخر من کجا و شما کجا؟ حضرت توضیح دادند که میشود. سپس راههای نزدیک شدن به این حقیقت بزرگ را یکبهیک معرفی کردند. اما جمله کلیدی و طلاییاش این است: «يَسِيرٌ عَلَى مَنْ يَسَّرَهُ اللَّهُ؛[8] براى هر کس که خداوند براى او آسان کند، راحت و آسان خواهد بود». این جمله خیلی تکاندهنده و امیدبخش است. فرمودند اگر خدا این راه را آسان کند، دیگران هم بکنند آنچه مسیحا میکرد. برای شما هم دستیافتنی میشود. اگر خدا بخواهد دور از دسترس نیست که تو بتوانی سهمی از این حقیقت بزرگ را به دست بیاوری. این جمله را حتماً به خاطر بسپارید: «يَسِيرٌ عَلَى مَنْ يَسَّرَهُ اللَّهُ». سخت به نظر میرسد، ولی اگر به میدانش بروید، میسر میشود.
از این روایت نکتهی دیگری هم برداشت میشود و آن اینکه گویا خداوند تبارک و تعالی یقین را برای بندگانش میخواهد. یعنی عنایت دارد که این راه را برای کسانی که چنین قلهی مرتفعی را برای خود هدفگذاری میکنند و میخواهند، هموار سازد.
جالب است که حضرت علی (علیهالسلام) در روایتی فرمودند: «يَا أَيُّهَا النَّاسُ سَلُوا اللَّهَ الْيَقِين؛ اى مردم، از خداوند يقين را بخواهيد». اینجا دیگر فرمان هم داده شده چیزی را که مرتبت اولیا است، خیلی کم بین انسان توزیع شده، کبریت احمر و خیلی نایاب و کمیاب است، همان را از خدا بخواهید.
وابستگی همهی نعمتها به عافیت
در ادامه روایت هم میفرماید: «وَ ارْغَبُوا إِلَيْهِ فِي الْعَافِيَةِ؛ و عافيت از او مسئلت كنيد». جالب است در روایات، پیامبر عزیزمان و ائمه هدی (علیهمالسلام)، بین یقین و عافیت ارتباط نزدیکی قائل هستند و میگویند اگر در مقام خواستن و سؤال در پیشگاه پروردگار متعال قرار گرفتید، از حضرت حق یقین و عافیت را بخواهید. بعد حضرت توضیح دادند و فرمودند: «فَإِنَّ أَجَلَّ النِّعْمَةِ الْعَافِيَةُ؛ زیرا بزرگترین نعمتها عافیت است».
عافیت به معنای جامع و شامل و کاملش، جسم را در درجه اول در بر میگیرد؛ چنانکه در دعای بیست و سوم صحیفه، حضرت به خداوند عرضه میدارند که در بدن من عافیت قرار بده؛ عافیت دنیا و آخرت را. در دعای سجده پایانی نماز هم عافیت را از خدای متعال میخواهیم. گفتهاند اگر شب قدر را درک کردید، از خدای متعال عافیت بخواهید. خیلی معنای عجیبی دارد. عافیت پایه و اساس همهی نعمتهای دیگر است و با عافیت است که به همهی نعمتهای دیگر میتوانید برسید. البته عافیت جامع که هم جسم انسان، هم جان و دین و دنیا و آخرت انسان را پوشش دهد.
برای درک عظمت عافیت کافی است همین عافیت جسمی را محاسبه کنید که اگر نباشد، زندگی انسان چگونه خواهد شد. ویروس منحوس کرونا به ما نشان داد که عافیت جسمی چقدر مهم است. یکی از دوستانی که مبتلا شده و بخش عمده ریهاش را درگیر کرده، صبح تماس داشت و میگفت مثل این است که یک تریلی از روی قلب انسان رد میشود! چنین وضعیت سختی برای او پیش آمده است. حالا من و شما راحت نفس میکشیم. پس همین عافیت جسمی چه نعمت بزرگی است. شما با عافیت است که میتوانید به علم و ایمان برسید. با عافیت است که میتوانید به دین و دنیایتان برسید. با عافیت است که میتوانید به درجات آخرت دست پیدا کنید. بالاتر از عافیت جسم، عافیت روح و روان است.
بعد حضرت فرمودند: بهترین چیزی که خداوند تبارک و تعالی به قلب کسی میدهد، یقین است: «وَ خَيْرَ مَا دَامَ فِي الْقَلْبِ الْيَقِينُ؛[9] بهترين چيزى كه در دل پايدار مانَد، يقين است». اگر انسان بخواهد به حال کسی غبطه بخورد، به حال کسی غبطه بخورد که به یقین رسیده و سهمی از یقین دارد. در نهجالبلاغه هم امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: «وَ بِالْيَقِينِ تُدْرَكُ الْغَايَةُ الْقُصْوَى؛[10] با يقين است كه هدف نهايى به دست مىآيد». انسان با یقین میتواند به نهایت درجاتی که خدای متعال برای انسانها قرار داده، دست پیدا کند.
یقین، خواستنیِ محبوب خداوند
سخن ما این بود که یقین خواستنی است. پیامبر عزیزمان فرمودند امکان دارد که شما نیز از یقین سهم داشته باشید. نشانهاش هم این است که همین الآن شما فهرستی از گزارههای یقینی دارید و جنابعالی در مراتبی جزو موقنین هستید. از جمله نسبت به وجود خودتان یقین دارید. شما در اینکه وجود دارید، شک دارید؟ قطعاً نه. حالا از اینجا شروع کنید گزارههای یقینی را که بدون سرسوزن شکی در زندگیتان دارید، فهرست کنید و بنویسید. میبینید که فهرست قابل توجهی خواهد شد. این یقین قابل گسترش و امتداد است و میشود این گزارهها را همچنان تعمیم و گسترش داد و به مواردی رساند که شاید الآن دربارهاش شک دارید. چیزی که اکنون دارید، بهترین دلیل است برای اینکه میتوانید بخشی را که ندارید و از همین جنس است، به آن برسید. در فلسفه میگویند: «اَدَلُّ الدَّلِیلِ عَلَی اِمکَانِ الشَّیءِ وُقُوعُه؛ وقوع هر چیزی بهترین دلیل بر امکان آن چیز است». چرا یقین برای شما امر ممکنی است؟ برای اینکه بخشی از این یقین برای شما واقع شده؛ یقین دارید که اینجا نشستهاید، الآن روز است، امروز سوم خرداد است. به اینها یقین داریم و سر سوزنی در آن تردید نداریم. در اصطلاح نیز در مورد اموری که یقین داریم، میگوییم: فلان مسئله برای من مثل روز روشن است. یعنی دربارهاش هیچ تردیدی ندارم و تمام عالم جمع شوند و بگویند شب است، من به آنها میخندم و میگویم: روز است. سخن آنها در این باور من تأثیری ندارد؛ چون میبینم. پردهای نیست بین من و این حقیقت.
خواستم بگویم که ما هم میتوانیم به یقین برسیم؛ چنانکه حضرت در اینجا تعبیر «ایها الناس» را به کار بردند و خطاب عام است و برای گروه خاصی نیست. بنابراین تکتک شما میتوانید یقینخواه شوید. درخواست یقین مطلوب و محبوب حضرت حق است. در دعای سحر ماه مبارک رمضان نیز که دعای بسیار عجیب و از گنجینههای عرشی است که از طریق حضرت علیبنموسیالرضا (علیهآلافوالتحیةوالثنا) به ما رسیده، درخواست یقین داریم و میگوییم: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ مِنْ مَسَائِلِكَ بِأَحَبِّهَا إِلَيْكَ وَ كُلُّهَا إِلَيْكَ حَبِيبَةٌ اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِمَسَائِلِكَ كُلِّهَا؛ خدایا از تو درخواست میکنم بهحق محبوبترین مرتبه از خواستههایت نزد تو و همهی مراتب خواستههایت محبوب است. خدایا از تو درخواست میکنم بهحق همهی مراتب خواستههایت». این جمله ظرفیت بسط خیلی عجیبی دارد، معنای تودرتو و گستردهای دارد؛ اما خلاصهاش این است که خطاب به پروردگار متعال میگوییم خدایا از بین همهی چیزهایی که از تو درخواست شده، من محبوبترین آن را از تو میخواهم: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ مِنْ مَسَائِلِكَ بِأَحَبِّهَا إِلَيْكَ». البته بلافاصله میفرماید: «وَ كُلُّهَا إِلَيْكَ حَبِيبَةٌ». نزد کریم هر سؤالی محبوب است.
قبلاً هم به مناسبتهای دیگری عرض کردم که هر سؤالی نزد کریم محبوب است. اصلاً میگوید از من بخواهید: «أَسْأَلُ اللَّهَ مِنْ فَضْلِه؛[11] و از فضل خدا درخواست كنيد». من نِعم المسئول هستم، چه کسی بهتر از من؟ هرچه میخواهید، بخواهید. سؤال از حضرت کریم مطلق نزد او محبوب است؛ اما شما اینجا میگویید من از بین همهی چیزهایی که از تو درخواست میشود، احب آن را میخواهم.
طبق قاعده یکی از مصادیق «بِأَحَبِّهَا إِلَيْكَ»، یقین است. در این قطعه نورانی از این دعای فاخر و برجسته، ما از خدای متعال یقین را میخواهیم؛ چون محبوب او است. خداوند دوست میدارد که بندگانش از او یقین را بخواهند. چون اگر یقین را بخواهید، همهی فضیلتهای دیگر را خواستهاید. به قول مولوی: «چون که صد آمد، نود هم پیش ما است». به هر قسمتی از یقین که برسید ـ یقین به لقاء الله، یقین بالآخرة، یقین بالوحی، یقین بالقرآن، یقین بالنبی، بالرسول، یقین بالامامة، یقین بالنبوة، یقین بالمعاد ـ به تمام فضیلتهایی که از این طریق ممکن بوده به شما برسد، دست پیدا کردهاید. خدای متعال وقتی میخواهد ائمه هدی (علیهمالسلام) و برگزیدگان خود را معرفی کند، میفرماید: «وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَ كانُوا بِآياتِنا يُوقِنُونَ؛[12] و چون شكيبايى كردند و به آيات ما يقين داشتند، برخى از آنان را پيشوايانى قرار داديم كه به فرمان ما [مردم را] هدايت میکردند». این رتبه امامان برگزیده حق تعالی است که خدای متعال سررشته هدایت انسانها را به آنها داده و اگر بخواهند معرفی شوند، با یقین معرفی میشوند. اما چطور به چنین مقام شامخی رسیدند؟ «لَمَّا صَبَرُوا»؛ امتحانهای عجیبی را پشت سر گذاشتند.
درجات یقین
یقین دارای درجاتی است. از مرتبه علم الیقین شروع میشود: «كَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقينِ لَتَرَوُنَّ الْجَحيمَ؛[13] هرگز چنين نيست اگر علماليقين داشتيد. بهيقين دوزخ را مىبينيد». مرتبهای است که اگر کسی به آن رسید، گویا همین حالا دارد جحیم و آتش جهنم را میبیند. یقین از این نقطه تازه شروع میشود. مرتبه بعدی عین الیقین است. مرتبه بالاتر که قله است، حق الیقین است. علم الیقین در سوره مبارکه تکاثر دوبار ذکر شده است. از این بالاتر حق الیقین است که در سوره مبارکه واقعه آمده است.
رهرو گر صد هنر دارد، توکل بایدش
جالب است که امام (علیهالسلام) به شما میگویند از بین مراتب یقین، حق الیقین را که افضل است، هدفگذاری کنید. اگر کسی در زندگیاش در جستجوی یقین، آنهم برترین مرتبه یقین باشد، باید مجاهدت سختی را در پیش بگیرد. از همین ابتدا حضرت به شما آموزش میدهد که یقین را از پروردگار متعال بخواهید و به عمل و مجاهدت و برنامهریزی و تلاشهایتان اعتماد نکنید.
چهار رکن یقین
امام رضا (علیهالسلام) در پاسخ به سؤالی درباره يقين فرمودند که یقین با این چهار کلمه شناخته میشود؛ یک: «التَّوَكُّلُ عَلَى اللَّهِ؛ توکل بر خدا». دوم: «وَ التَّسْلِيمُ لِأَمْرِ اللَّهِ»؛ در برابر امر خدا تسلیم شده باشد. سوم: «وَ الرِّضَا بِقَضَاءِ اللَّهِ»؛ در برابر قضای الهی راضی باشد. چهارم: «وَ تَفْوِيضُ الْأَمْرِ إِلَى اللَّهِ»؛[14] همهی موجودی خود را به حضرت حق تبارک و تعالی تفویض کرده باشد.
هر کدام این موارد ـ یعنی توکل و تسلیم و رضا و تفویض ـ در روایات ما شرح و بسطی دارد و جزو مقامات العارفین محسوب میشود. دستیابی به چنین مراتب بالایی با اینکه انسان بخواهد روی قوه خودش تکیه کند، نمیسازد؛ بلکه باید از حول و قوه خودش و دیگران نیز ناامید باشد و فقط چشم امیدش به حول و قوه الهی باشد و بگوید: «لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ». پیغمبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) نیز به معاذ فرمودند: «يَسِيرٌ عَلَى مَنْ يَسَّرَهُ اللَّهُ تَعَالَى عَلَيْه». مسئلهی خیلی بزرگی است؛ ولی اگر خدا برای کسی بخواهد، شدنی است.
روی این موضوع فکر کنید، نسبت آن را با خودتان بسنجید و مسیر طیشده خودتان را ببینید. جلسه بعد راههای وصول به یقین را با توجه به آیات کریمه قرآنی و روایات با هم بررسی میکنیم.
شرح حال یکی از افرادی که به یقین رسید
درباره خود شما مثالی زدم که مبادی یقین از کجاها شروع میشود. اما در مراتب بالا اشخاصی به ما معرفی شدهاند که با آنکه افرادی عادی بودند، ولی به یقین رسیدند.
زید در نماز صبح شرکت کرد. حضرت رسول نگاهی به او کردند و گفتند: این چه حالی است که در تو میبینم؟ گفت: یا رسول الله به یقین رسیدم: «أصْبَحْتُ يا رسولَ اللّهِ مُوقِناً؛ اى رسول خدا، من به يقين رسيدهام». حضرت فرمودند: علامت یقین تو چیست؟ گفت: یا رسول الله همین الآن میتوانم بگویم که چه کسانی بهشتی هستند و چه کسانی جهنمی. بهشت الهی و کسانی را که در بهشت متنعم هستند، میبینم. کسانی را هم که در جهنم معذب هستند، مشاهده میکنم. میخواهی بگویم افراد حاضر در این جلسه، چه وضعی دارند؟ حضرت فرمودند: نه.
این سخنان از محضر پیامبر اعظم (صلیاللهعلیهوآله) گزارش میشود تا به زمان ما برسد و مطلب برای ما خیلی غیرقابل وصول نیاید و غیرممکن به نظر نرسد. سپس فرمودند: چه میخواهی؟ گفت: یا رسول الله شهادت میخواهم. دعا کن شهید شوم. حضرت برای او دعا کردند. چیزی نگذشت که جنگی پیش آمد، زید در آن غزوه شرکت کرد و در محضر پیامبر به شرف شهادت رسید.[15]
به یقینرسیدگان دوران ما
این گزارش تاریخی در زمان ما مکرر اتفاق افتاد و تعداد زیادی مصداق آن شدند؛ زیرا طبق آن روایت، یکی از علائم بار یافتن به مقام یقین، شهادتخواهی است. در دفاع مقدس کسانی که حتی پیغمبر را هم ندیده بودند، به جایی رسیدند که از آخرت جلوی چشم آنها پردهبرداری و رونمایی شد. لذا برای شهادت لحظهشماری میکردند. بعضیهایشان در این مراتب به جایی رسیده بودند که میتوانستند از آن طرفها خبر دهند.
حاج قاسم (اعلیاللهمقامهالشریف) درباره یوسف الهی که جوان خیلی کمسنی است، میگوید اخبار آتیه را میدید. شهید سلیمانی وصیت کرد که او را کنار همان دفن کنند. به زیارت حاج قاسم تشریف ببرید تا ببینید حاج قاسم کنار این عبد صالح خدا دفن شده است. بالاتر از او، خود حاج قاسم است. وصیتنامهاش را ببینید، اینها یقینیات حاج قاسم است که دارد به شما سفارش میکند. آدمی نیست که وسط شبهات نظری، تردیدهای عملی و تعلقات دنیوی، راجعبه یقین صحبت کند. حاج قاسم رها است، پرواز کرده است، اوج گرفته است، یقینیات خودش را در وصیتنامهاش برای شما فهرست میکند. این مرد بزرگ حجت بالغه الهیه در زمان ما است. او میتواند بگوید: «علی یقینٍ من ربی»، من دارم میبینم که برای شما گزارش میکنم.
ما درباره یک امر محال و دستنیافتنی صحبت نمیکنیم. درباره امری است که هم ممکن است، هم مطلوب است، هم امر شدیم که بخواهیم و دنبال کنیم. اشباه و نظائر آن زیاد است. معمولاً در روز فتح خرمشهر، اسم صیاد (اعلیاللهمقامه) برده میشود. من صیاد را از نزدیک دیده بودم، صیاد موقن بود، به یقین رسیده بود. چه انسانهای بزرگی بودند!
خداوند تبارک و تعالی را به حق اولیائش، به حق مقربان درگاهش، به حق موقنین و باریافتگان به مقام یقین از سلسله مجاهدین و شهدا و خوبان قسم میدهیم که ما را هم در همین طریق قرار دهد. یقین را جزو خواستهها و آرزوها و هدفهای ما قرار دهد. ما را در مسیر دستیابی به این حقیقت بزرگ یاری کند. به عمر ما، به لحظههای زندگی ما در هدفگذاری نسبت به ایمان و یقین برکت کرامت فرماید. ما را مشمول دعای امام زمانمان قرار دهد. دعاهای آن حضرت را پشتوانه امت اسلامی قرار دهد. رهبر عزیزتر از جانمان، این حکیم الهی و مربی عالیقدر و مرشد عظیمالشأن امت را برای ما حفظ کند. ما را قدرشناس وجود نازنینش قرار دهد. موانع ظهور مرتفع کند. این ویروس منحوس را از جامعهی ما و بلکه از جهان بشریت دور کند.
[1]. شیخ صدوق، عیون أخبار الرضا (علیه السلام)، ج۱، ص۲۹۵ـ۲۹۷.
[2]. ر.ک: محمدباقر مجلسی، ایمان و کفر: ترجمه الإیمان و الکفر بحار الانوار، ترجمه سید ابو الحسن موسوی همدانی، ج۱، ص۶۴۳.
[3]. نهج البلاغه، خطبه 22.
[4]. ابنشهرآشوب، مناقب، ج4، ص13.
[5]. نهج البلاغه، حکمت 184.
[6]. دیلمی، ارشاد القلوب، ج۱، ص۱۲۴.
[7]. کلینی، الکافي، ج۱، ص۹۷.
[8]. سیدابن طاوس، فلاح السائل و نجاح المسائل، ص122.
[9]. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۷۰، ص۱۷۶.
[10]. نهج البلاغه، خطبه 157.
[11]. نساء: 32.
[12]. سجده: 24.
[13]. تکاثر: 5ـ6.
[14]. کلینی، كافي، ج2، ص52.
[15]. همان، ص53.