متن درس‌هایی از دعای بیستم صحیفه سجادیه، جلسه «۲۵» 1400/6/29


پیوند های مرتبط »
فایل pdf
 متن درس‌هایی از دعای بیستم صحیفه سجادیه، جلسه «۲۵»
قرآن کریم خیلی صریح به ما هشدارباش می‌دهد که: «وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ؛ و چيزى را كه بدان علم ندارى دنبال مكن». دنبال کاری که به آن آگاهی‌های لازم نداری، نیفت. «وَلَا تَقْفُ» از قفا رفتن، یعنی پشت سر حرکت کردن می‌آید. علم چیزی نداری، پشت سرش راه نیفت؛ یعنی وارد اقدامش نشو. در ادامه هم می‌فرماید: «إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولَئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا؛ زيرا گوش و چشم و قلب، همه مورد پرسش واقع خواهند شد». بدانید هر عملی که انجام دهید، فردا باید پاسخگو باشید؛ چه از نوع شنیداری باشد، چه از نوع دیداری باشد و چه از نوع باورها. حتی اگر عمل جوانحی باشد، یعنی کار دل باشد، از دل شما هم می‌پرسند.

«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ بَلِّغْ بِإِيمَانِي أَكْمَلَ الْإِيمَانِ وَ اجْعَلْ یَقِینِی أَفْضَلَ الْیَقِینِ وَ انْتَهِ بِنِیَّتِی إِلَی أَحْسَنِ النِّیَّاتِ وَ بِعَمَلِی إِلَی أَحْسَنِ الْأَعْمَالِ».

 

مروری بر قواعد پنجگانه بهسازیِ اعمال

موضوع سخن درباره این جمله چهارم از مقدمه بیستمین دعای صحیفه سجادیه بود؛ یعنی مسئله تحسین الاعمال، زیباسازی عمل کیفی‌سازی عمل و بردن اعمال به سوی بهترین وضعیت ممکن.

به این پرسش پاسخ می‌گفتیم که چه کنیم تا اعمال ما به حسن آراسته شود و دائم بر درجات حسنش افزوده شود. بر اساس آیات کریمه‌ی قرآن و کلمات اهل بیت (علیهمالسلام) می‌توانیم قواعدی استنباط و اصولی استخراج کنیم که با تکیه بر آن قواعد و اصول و راهنما قرار دادن در مسیر زندگی، به آن سؤال پاسخ بگوییم. با استفاده از این قواعد، می‌توانیم کیفیت‌بخشی اعمال و بردن اعمال به سوی احسن الاعمال را که در این دعا تمنا و خواسته می‌شود، تحقق ببخشیم.

پنج قاعده را مباحثه کردیم که اولینش تقوا بود؛ یعنی هماهنگی عمل با نقشه و رضای الهی.

دوم قاعده اخلاص بود؛ یعنی تصفیه عمل در مرتبه انگیزه و رسیدگی به روح عمل که با توحید عملی هماهنگ باشد و خالص‌سازی شده باشد.

سوم عبارت بود از إحکام العمل یا إتقان. به تعبیر شناخته‌شده خودمان، انسان وجدان کاری داشته باشد و کار را به محکم‌ترین شکل ممکن انجام دهد.

چهارم مداومت و استقامت بود؛ انسان کاری را که شروع می‌کند، ادامه بدهد تا به هدف نهایی برسد. عرض کردیم طبق روایت حداقل یک سال کاری را که شروع می‌کنید، ادامه دهید تا با لیلةالقدر اصابت کند و به این ترتیب از فیض عظمای «خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ؛[1] ارجمندتر از هزار ماه» بهره‌مند شوید.

قاعده پنجم عبارت بود از قاعده اعتدال و همان روایت معروف «خَیْرُ الْاُمُورِ اَوْسَطُها؛[2] بهترین امور، میانه آن است» و نگه داشتن حد وسط و پرهیز از افراط و تفریط.

این پنج قاعده را مباحثه کردیم. امروز به توفیق الهی به چند قاعده دیگر می‌پردازیم.

 

ارتباط قواعد پنجگانه بهسازیِ اعمال با یکدیگر

بین این قواعد کاملاً ارتباط وجود دارد و بین آنها نسبت برقرار است؛ مخصوصاً بعضی با بعضی دیگر، پیوندشان خیلی عمیق است؛ مثل تقوا و اخلاص که گویا رابطه عموم خصوص مطلق دارند؛ اخلاص فرعی از تقوا و ناظر به محتوای عمل است.

قواعدی که امروز خدمت شما تقدیم می‌کنم نیز این ویژگی را دارد.

 

6. آگاهی

قاعده ششم که به ما در حسن عمل و رفتن به سوی احسن الاعمال بسیار کمک می‌کند و قاعده بسیار اساسی است، قاعده عمل مبتنی بر علم است؛ یعنی از روی آگاهی عمل کردن و در هر کاری که انسان می‌خواهد انجام دهد، آگاهی متناسب با آن عمل را به دست بیاورد. این مسئله‌ی بسیار مهم و اساسی است که قرآن کریم و روایات به آن اشاره داشته‌اند. عباراتی مانند «المعرفه ثم العمل؛ ابتدا آگاهی، آنگاه اقدام» یا «العلم ثم العمل؛ ابتدا دانش آنگاه عمل» نشان‌دهنده اهمیت موضوع است و اینکه انسان باید در فضای کاملاً روشنی اقدام کند.

 

انواع علم

علم، به نافع و غیرنافع تقسیم می‌شود. سودمندترین علم و آگاهی، علمی است که در عمل شما را راهنمایی کند و محیط عمل شما را روشن کند. مثل چراغی باشد که در میدان اقدام شما بیفتد و ابعاد و اضلاع اقدام شما را کاملاً به شما نشان بدهد. این روشن کردن تا آنجا پیش می‌رود که در روایات ما مثلاً در موضوع مربوط به مکاسب و متاجر، باصراحت گفته شده است: «اَلْفِقْهُ ثُمَّ الْمَتْجَرُ؛[3] اول فقاهت، سپس تجارت». اگر بخواهید وارد کاری اقتصادی شوید، اول باید آگاهی‌های دینی متناسب با میدان اقدامتان را کاملاً به دست بیاورید که تعبیر می‌شود به فقه. چون اگر این کار را نکنید، به انواع و اقسام محرّمات و گناهان، همچون ربا و تضییع حقوق مردم و زیر پا گذاشتن حقوق الهی مبتلا می‌شوید، بدون اینکه خودتان توجه داشته باشید. به حسب ظاهر تجارت می‌کنید و می‌خواهید نان حلالی درآورید، ولی چون تجارتان مبتنی بر آگاهی‌های لازم و ضروری نیست، به حرام‌ مبتلا می‌شوید. در گذشته که کاسب‌ها به این امور تقید داشتند، کاسبی‌شان رونق بیشتری داشت. مکاسب و متاجر را نزد علما تلمذ می‌کردند و در حد طلبه‌ای که تا پایه چهار یا پنج درس خوانده، فقه مربوط به تجارت می‌خواندند برای اینکه صلاحیت پیدا کنند که در بازار مشغول کاسبی شوند.

پس اینکه گفتیم: «العلم ثم العمل» تجارت یک مثالش بود، وگرنه قاعده عامی است که یک سلسله قواعد خاص هم در هر موضوعی پیدا می‌کند.

قرآن کریم خیلی صریح به ما هشدارباش می‌دهد که: «وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ؛ و چيزى را كه بدان علم ندارى دنبال مكن». دنبال کاری که به آن آگاهی‌های لازم نداری، نیفت. «وَلَا تَقْفُ» از قفا رفتن، یعنی پشت سر حرکت کردن می‌آید. علم چیزی نداری، پشت سرش راه نیفت؛ یعنی وارد اقدامش نشو. در ادامه هم می‌فرماید: «إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولَئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا؛[4] زيرا گوش و چشم و قلب، همه مورد پرسش واقع خواهند شد». بدانید هر عملی که انجام دهید، فردا باید پاسخگو باشید؛ چه از نوع شنیداری باشد، چه از نوع دیداری باشد و چه از نوع باورها. حتی اگر عمل جوانحی باشد، یعنی کار دل باشد، از دل شما هم می‌پرسند.

 

تأثیر علم و عمل بر یکدیگر

البته شاید جزء واضحات باشد، منتها جزء واضحاتی است که گاهی به آن عمل نمی‌کنیم. اگر انسان در هر کاری آگاهی‌ها و تخصص‌ها و مطالعات لازم را فراهم کند و بعد وارد آن میدان شود، کیفیت اعمالش به‌شدت ارتقا پیدا می‌کند و آن عمل موصوف به حسن می‌شود و عمل و خود عامل نیز قیمت پیدا می‌کند. لذا امام صادق (علیهالسلام) خیلی صریح فرمودند: «لاَ يَقْبَلُ اَللَّهُ عَمَلاً إِلاَّ بِمَعْرِفَةٍ؛[5] خدا عملي را جز با معرفت نپذيرد». کلمه‌ی معرفت، دقیق‌تر از علم است. وقتی سخن از معرفت به میان می‌آید، به‌معنای شناخت دقیق و جزئی است. اینکه از کلیات کار آگاه باشید، کافی نیست؛ بلکه باید نسبت به جزئیات آن نیز آگاهی پیدا کنید. این می‌شود معرفت. اما معرفت هم تا به عمل تبدیل نشود، مورد قبول نیست: «وَ لاَ مَعْرِفَةَ إِلاَّ بِعَمَلٍ؛[6] و معرفتي نباشد مگر با عمل». نه عمل بدون معرفت مورد پذیرش خدای متعال است و نه معرفت بدون عمل. چیزی که معرفت شما را کامل می‌کند، عمل است؛ عمل هم البته دایره‌اش وسیع است. مثلاً در موضوع مربوط به عقاید، چون منطقه عملش در درجه اول منطقه باورها و قلب است، باید در قلب بنشیند. مثلاً معرفت توحیدی باعث می‌شود نسبت به معاد حساس شویم و عمل کنیم. مثال خاصش در آن منطقه است.

در ادامه همان روایتی که امام صادق (علیهالسلام) فرمودند: «لاَ يَقْبَلُ اَللَّهُ عَمَلاً إِلاَّ بِمَعْرِفَةٍ»، حضرت بیان می‌دارند: «فَمَنْ عَرَفَ دَلَّتْهُ اَلْمَعْرِفَةُ عَلَى اَلْعَمَلِ؛ پس كسي كه معرفت دارد، همان معرفت او را بر عمل دلالت كند». جالب است که طبق بیان حضرت، خود شناخت و معرفت و آگاهی‌ها و تخصص‌ها و مطالعات شما در آن موضوع، شما را به سوی عمل هدایت می‌کند. به نظر می‌رسد معرفت، انسان را برمی‌انگیزد و نوعی مشوق برای عمل هم هست. در آخر هم حضرت خیال همه را راحت کردند و فرمودند: «وَ مَنْ لَمْ يَعْمَلْ فَلاَ مَعْرِفَةَ لَهُ أَلاَ إِنَّ اَلْإِيمَانَ بَعْضُهُ مِنْ بَعْضٍ؛[7] و كسي كه عمل نكند، معرفت ندارد. همانا برخي از ايمان از برخ ديگرش به‌وجود آيد».

 

آسیب‌های عمل بدون علم

روایت مشهوری از امام صادق (علیهالسلام) بدین مضمون بیان شده است: «العامِلُ عَلى غَيرِ بَصيرَةٍ كَالسّائرِ عَلى غَيرِ الطَّريقِ و لا يَزيدُهُ سُرعَةُ السَّيرِ مِنَ الطَّريقِ إلاّ بُعدا؛[8] كسى كه بدون بينشْ عمل كند، همچون كسى است كه در بيراهه مى‌رود. چنين كسى، هر چه تندتر برود،[از راه] دورتر مى‌شود». اینجا به‌جای کلمه‌ی معرفت از کلمه‌ی بصیرت استفاده شده که به همان معنا است؛ منتها معرفت وقتی به نوعی شهود می‌رسد، می‌شود بصیرت. زمانی که شما موضوع را کاملاً می‌شناسید و کاملاً آن را می‌بینید، بصیرت حاصل می‌شود. حضرت فرمودند کسی که بدون بصیرت و آگاهی‌های لازم، آن‌هم آگاهی‌های کاربردی، کاری را انجام دهد، مثل کسی است که می‌خواهد به سمت مقصدی حرکت کند، ولی از راه دیگری می‌رود. به قول معروف: «ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی، این ره که تو می‌روی، به ترکستان است». جالب است که این شخص هرچه سرعت عملش بیشتر باشد، خراب‌کاری‌هایش هم بیشتر و از آن هدف دورتر می‌شود.

افرادی که بدون شناخت سراغ کاری می‌روند و خیلی هم از خودشان تحرک نشان می‌دهند، چون تخصص و آگاهی لازم را ندارند، خرابکاری‌هایشان خیلی بیشتر می‌شود. بیشتر سخنرانی می‌کند، بیشتر خراب می‌کند؛ بیشتر موضع‌گیری می‌کند، بیشتر خرابکاری می‌کند. ذکر این نکته ضروری است که انقلابی عمل ‌کردن، از مقدمات ضروری‌اش عمل مبتنی بر عقلانیت و علم و معرفت است؛ وگرنه اقدامی انقلابی محسوب نمی‌شود.

 

7. تفکر

ذیل عنوان علم و معرفت کلیدواژه دیگری داریم که خیلی دلنشین است. علاقه‌مند هستم که به صورت مستقل بررسی‌اش کنیم. پس، از قاعده ششم، قاعده هفتمی به دست می‌آید و آن، فکر و اندیشیدن و تفکر است که منظور به‌کارگیری دانش است. کاربست درست دانش با فکر و تفکر ممکن است. بنابراین خود تفکر موضوعیت دارد. گفتیم که تفکر به‌معنای به‌کارگیری دانش‌های ما راجع‌به موضوع و اقدام، یا ساحت مدیریتی و تدریس و سخنرانی، یا عرصه تولید محصول و خدمت است. گاهی دانش خوبی داریم، اما مهم این است که آن را در مسیر اقدام به‌کار بگیریم. فعال‌سازی دانش در مسیر اقدام، می‌شود تفکر.

 

اهمیت تفکر در روایات

طبق روایات تفکر به عمل ما کیفیت فوق‌العاده‌ای می‌دهد. برای مثال اگر دو رکعت نماز از سر تفکر بخوانید، معادل هفتاد سال قیمت پیدا می‌کند: «خَیْرٌ مِنْ عِبادة سَبعینَ سَنه».[9] در بعضی روایات «سنه؛ یک سال» دارد که آن‌هم تفاوت خیلی آشکاری با نمازی دارد که از سر غفلت خوانده می‌شود.

 

مراحل تفکر

تفکر در نسبت با عمل سه مرحله دارد: «الفکر قبل العمل، الفکر مع العمل، الفکر بعد العمل»؛ فکر پیشینی، فکر همراه و فکر پسینی. در همه‌ی مراحل عمل، باید اندیشه حضور داشته باشد. در روایات ما راجع‌به فکر قبل از اقدام و عمل خیلی تأکید شده است. به این صورت که اولاً آگاهی‌ها را به‌کار بگیرد. راجع‌به آن موضوع مطالعه کرده باشد. مثلاً هنگام مراجعه به پزشک ببیند آن پزشک به مطالب بیمارانش گوش می‌دهد و از همه‌ی آن آگاهی‌ها برای درمان استفاده می‌کند یا اینکه به اندک اطلاعات بیمار اکتفا می‌کند و سریع نسخه‌ای تجویز می‌کند. گاهی برخی پزشکان نگاهی ساده و سطحی و سریع به عکس افراد می‌کنند و قبل از هرگونه بررسی، می‌گویند: فردا برای عمل بیا!

 

شیوه علما در پاسخگویی به پرسش‌های فقهی

علما با آنکه بر فقه فوق‌العاده مسلط بودند، نوعاً در پاسخ به پرسش‌های فقهی، ابتدا تفکر و تأمل می‌کنند، البته نه آن‌قدر که خیلی طول بکشد، بلکه مکث و اندکی درنگ می‌کردند، آنگاه پاسخ می‌گفتند. ضمناً شیوه تعلیمی برای دیگران بود. این یعنی به‌کارگیری علم در موضع حاجت.

 

فکر، کارها را ارزشمند می‌سازد

هنگام صحبت و سخنرانی و تدریس باید تفکر داشت و از قبل کار را سنجید. بیندیشید که دانش را در ارتباط با عملی که می‌خواهید انجام دهید، چگونه به‌کار بگیرید. حتی گاهی لازم است چند روز فکر کنید. مقدار تفکر متناسب با اهمیت و ابعاد آن کار است. پس فکر پیشینی لازم و خوب است. قبل از هر اقدام و سخنی، بیندیشیم. روایت داریم: «فَكِّرْ ثُمَّ انْطِقْ؛[10] اول فکر کن، سپس حرف بزن». عالَمی را یک سخن ویران کند. گاهی انسان با گفتن یک کلمه، ابهام‌آفرینی می‌کند و سؤالی به‌وجود می‌آورد که بر اثرش فتنه‌ای درست می‌شود که هزار عاقل هم نمی‌توانند آن را خاموش و جمع کنند. تدبر جایی ایست که شما عواقب کار را می‌سنجید؛ این سخن را بگویم؟ این اقدام را بکنم؟ این تصمیم را بگیرم؟ این معاشرت را برقرار کنم؟ در تصمیم‌های بزرگ این مسؤلیت را قبول کنم؟ این رشته تحصیلی را انتخاب کنم؟ این همسر را برگزینم؟ پیامدهای این انتخابم چیست؟ محاسبه پیامدها می‌شود تدبر.

پس تفکر راجع‌به خود کار و به‌کارگیری دانش برای کیفیت‌بخشی به کاری که می‌خواهیم انجام دهیم، می‌شود تفکر پیشینی. سنجش عواقب کاری که انجام می‌دهیم و پیامدهای دور و نزدیکش. حتی بعضی‌ها تا ابدیت را محاسبه می‌کنند و اینکه در پیشگاه الهی پاسخم چه خواهد بود. یکی هم تفکر همراه عمل است. حالا هر کار را متناسب با خودش در هنگام انجام آن کار انسان باید فکرش را به‌کار بگیرد و در مرحله اقدام هم متفکرانه عمل کند؛ مخصوصاً کارهای مهم و کارهایی که امتداد و اهمیت خاصی دارد. چون انسان گاهی شروع می‌کند به اقدام و دیگر نمی‌اندیشد که دارد چه کار می‌کند. همپای عملت هم باید فکر داشته باشی. آگاهی‌های لازم راجع‌به اقدامت را در صحنه عمل حاضر نگه دار و نگذار گرفتار غفلت یا سهو شوی. بعضی‌ها قبلش فکر کرده‌اند، اما در مسیر اقدام، مخصوصاً اقداماتی که مقداری طول می‌کشد و امتداد دارد، از آن آگاهی فاصله می‌گیرند و علمشان غایب می‌شود. علم که غایب شود، انسان در حین کار، برای خودش و دیگران مشکل درست می‌کند. اما فکر پسینی چیست؟ عمل انجام شده، حالا نوبت سنجش و اندازه‌گیری و محاسبه است. کاری که انجام دادیم، نتیجه‌اش چه شد؟ قوّت‌ها و ضعف‌هایش کجا بود؟ کجا با قواعد اساسی تطبیق می‌کرد و کجا تطبیق نمی‌کرد؟ میزان اخلاص ما چقدر بود؟ گذاشتن عمل انجام‌گرفته روی میزان بررسی و محاسبه، می‌شود تفکر پسینی. اینجا باید ترازوی عقلت را فعال کنی و با عیار تفکر که اینجا اسمش می‌شود محاسبه، شروع کن به حسابرسی.

فکر قبل از عمل، می‌شود برنامه‌ریزی؛ همپای عمل می‌شود نظارت، و پس از عمل می‌شود ارزیابی. آدم‌هایی که این فرایند را در زندگی‌شان جاری سازند و به آن التزام پیدا کنند، به احسن الاعمال خواهند رسید و امروزشان بهتر از دیروزشان می‌شود. فردایشان نیز از امروزشان بهتر است و همین‌طور دائم در حال رشد و تکامل هستند. علت درجازدن‌های ما این است که به این فرایند التزام نداریم. امیرالمؤمنین (علیهالسلام) فرمودند: «مَنْ فَكَّرَ قَبْلَ اَلْعَمَلِ كَثُرَ صَوَابُه؛[11] کسى که قبل از عمل فکر کند،درستى او بسیار گردد». کسی که قبل از اقدام، فکرش را به کار می‌گیرد، استحکام و کیفیت عملش خیلی ارتقا پیدا می‌کند.

حضرت فرمودند: «طول الفکر یحمد العواقب ویستدرک فساد الامور؛». اینکه انسان فکرش را طولانی کند، یعنی قبل و همراه و بعد از عمل، بیندیشد. طول الفکر، بیانگر کسانی است که اهل تفکر مداوم و طولانی هستند، نه‌اینکه مدت کوتاهی فکر ‌کنند و بعد رهایش ‌کنند. امتداد ‌بخشیدن به فکر، عواقب و نتایج را خیلی ستودنی و زیبا می‌کند. چنین کسی اشکالات کارش را هم می‌تواند اصلاح کند. اگر در مسیر اشکال یا فساد یا ضایعه‌ای پیش آمد، می‌تواند پوشش بدهد و جبران کند.

این روایت نورانی هم از حضرت امیر (علیهالسلام) است: «طُولُ اَلْفِكْرِ يَحْمَدُ اَلْعَوَاقِبَ وَ يَسْتَدْرِكُ فَسَادَ اَلْأُمُور؛[12] طولانى فکر کردن، عاقبت‌ها را محمود و فساد کارها را جبران کند». سنجش پیامد‌های عمل قبل از انجام هر کاری، باعث می‌شود شما از پشیمانی در امان بمانید. شخص را حفظ می‌کند از اینکه فردا به پشیمانی و سرزنش خودش و دیگران روی آورد. افرادی که از آگاهی و فکر بهره مناسب را نمی‌برند، گرفتار پدیده بسیار سوزنده پشیمانی می‌شوند. گاهی پشیمانی مستعجل است و گاهی در آینده رخ می‌دهد. از همه بدتر پشیمانی آخرتی است.

 

8. مشورت

اما قاعده هشتم، مشورت است. تا اینجا هرچه ‌گفتیم، شخصی بود. یکی از قواعد سعادت‌آفرین برای انسان در میدان عملش در زندگی و انواع و اقسام کارهایی که دارد، مشورت است. در روایات فرموده‌اند عقل خردمندان را با خودت شریک کن. مشورت با آدم‌های عاقل و صاحب صلاحیت، به‌معنای شریک شدن در عقل آنان است و آنها عملاً عقل منفصل شما می‌شوند. طبیعتاً ضمیمه کردن خرد خودتان به خرد دیگران، کیفیت کار شما را خیلی فوق‌العاده ارتقا می‌دهد.

 

حتی پیامبر هم از مشورت معاف نیست

مشورت به‌قدری مهم است که حتی قرآن کریم به پیامبر عظیم‌الشأن (صلی‌اللهعلیه‌وآله) که خودش عقل کل و متصل به دانش الهی است، توصیه می‌کند: «فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ؛[13] پس به [بركت] رحمت الهى با آنان نرمخو [و پرمهر] شدى و اگر تندخو و سختدل بودى، قطعاً از پيرامون تو پراكنده مى‏شدند. پسْ از آنان درگذر و برايشان آمرزش بخواه و در كار[ها] با آنان مشورت كن و چون تصميم گرفتى، بر خدا توكل كن؛ زيرا خداوند توكل‏كنندگان را دوست مى‌دارد». این از آیات فوق‌العاده است که در همه زندگی کاربرد دارد؛ مخصوصاً برای مدیران و کسانی که مسئولیت اجتماعی دارند. از همان نکته اولش که لینت (نرمخویی) در قول و رفتار است تا سعه‌صدر و بخشش دیگران و طلب مغفرت برای آنها، همه‌اش درس و نکته است. در آخر هم می‌فرماید با آنها در هر کاری که می‌خواهی انجام بدهی، مشورت کن.

 

دو نکته درباره مشورت پیامبر با اصحاب

مشورت پیامبر اعظم (صلی‌اللهعلیه‌وآله) با اصحابش، دو ویژگی دارد: ویژگی اول رشد آنها است؛ چون این طرف دارد به آنها میدان می‌دهد و آنها را تکریم می‌کند. همان قاعده اکرام و تکریم که باعث رشد می‌شود. نکته دوم تعلیم است. درواقع حضرت به دیگران می‌گوید وقتی عقل نخست خودش را در معرض مباحثه و مشورت و گرفتن نظر دیگران قرار می‌دهد، تکلیف بقیه دیگر معلوم است. پس کسی نمی‌ماند که به مشورت احتیاج نداشته باشد. در آخر هم می‌فرماید: وقتی تصمیم گرفتی، تصمیم نهایی را باید بگیری؛ کار نمی‌تواند بین نظرهای مختلف معلق بماند. از چند کارشناس کمک بگیر و آنها را هم مشارکت بده، ولی تصمیم را باید خودت بگیری. وقتی هم تصمیم گرفتی، تردید نکن؛ مخصوصاً در مواردی که تصمیمات عوارض اجتماعی مثل جنگ دارد.

راجع‌به امت هم شیوه‌ای که قرآن کریم برای امت اسلامی می‌پسندد، خیلی صریح و زیبا است: «وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ؛[14] و كارشان در ميانشان مشورت است». این آیه کریمه مشهور است و سوره‌ای هم به این اسم داریم. در کارها، مخصوصاً کارهای مشترک، مشورت قطعی است. البته در امور شخصی مانند تحصیل، ازدواج و شرکت در فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی، مشورت خوب است و مستحب مؤکد؛ منتها در امور اجتماعی، واجب است. اگر مشورت صورت نگیرد، استبداد به رأی می‌شود و طبق روایت: «مَنِ اسْتَبَدَّ بِرَأْيِهِ هَلَكَ؛[15] هر كه خود رأى گرديد، به هلاكت رسيد». افراد مستبد به رأی، بدترین مسئولان و مدیران هستند. مدیریتی که در آن استبداد به رأی باشد، فاجعه‌آفرین می‌شود. فرهمند و فرخنده و سعادتمند، مدیری که اهل مشورت باشد.

 

فواید مشورت

انسان باید با عقلا مشورت کند. امام على (علیهالسلام) در روایت بسیار زیبایی فرمودند: «حقٌّ عَلَى العاقِلِ أن يُضِيفَ إلى رَأيِهِ رَأيَ العُقَلاءِ، و يَضُمَّ إلى عِلمِهِ عُلومَ الحُكَماءِ؛[16] بر خردمند لازم است كه رأى خردمندان را به رأى و نظر خود بيفزايد و دانش حكيمان را به دانش خود اضافه كند». بر انسان عاقل چنین حق و وظیفه‌ای است که نظر خردمندان را به تصمیم خودش ضمیمه کند و دانش حکیمان را به علم خودش اضافه کند. تعبیر حق در اینجا بسیار زیبا به‌کار برده شده است.

در حدیث نبوی است که: «ما حارَ مَنِ استَخارَ ولا نَدِمَ مَنِ استَشارَ؛[17] سرگردان نخواهد شد كسى كه طلب خير كند، و پشيمان نمى‌گردد كسى كه كارهاى خود را با مشورت انجام دهد». البته به‌شرطی که درست مشورت صورت گیرد؛ وگرنه مشورت غلط، خودش تولید حیرت می‌کند.

انسان اهل خردورزی، در اقدام و احتیاط خردمندانه عمل می‌کند و هیچ‌وقت نسبت به رأیش، استبداد نمی‌ورزد، بلکه انعطاف در رأی دارد.

امام على (علیهالسلام) در روایت دیگری فرمودند: «مَن شاوَرَ ذَوي الألبابِ، دُلَّ عَلَى الصَّوابِ؛[18] هر كه با خردمندان مشورت كند، به راه درست هدايت شود». اولالباب، افراد پخته هستند، آدم‌هایی که آموخته‌هایشان را به‌کار می‌گیرند و در به‌کارگیری آنها اهل حکمت و عمق هستند. وقتی با این عده مشورت کنید، طبق بیان حضرت، خودبه‌خود به بهترین راه‌ها هدایت می‌شوید.

انسان هیچگاه از مشورت با خوبان و خردمندان ضرر نمی‌کند. حواستان باشد که برخی‌ها علم دارند، ولی عقلِ کمی دارند. مشورت با انسان‌های اهل و اولالباب، همیشه قرین ثواب و سود است. خدا مصاحبت با خردمندان را روزی انسان کند؛ مخصوصاً در تصمیم‌های خطیر، انسان حتماً باید این مسیر مشورتی را برای خودش در نظر بگیرد.

 

استخاره یا مشورت؟

استخاره عام به‌معنای «طلب الخیر من الله تبارک و تعالی» است. هر کاری خواستید انجام دهید، دو رکعت نماز بخوانید و از خدای متعال طلب خیر کنید، سپس وارد عمل ‌شوید. این می‌شود استخاره به معنای عام. اما استخاره به‌معنای خاص برای خروج از حیرت است که بعد از علم، فکر، آگاهی، سنجش جوانب و مشورت، صورت می‌گیرد. در مشورت، روی اهل بودن خیلی تأکید می‌کنم؛ چون باب مشورت این روزها باز شده، ولی با نااهلش که عواقبش خیلی خطرناک است.

به هر ترتیب، شخص همه‌ی راه‌ها را رفته، اما از حیرت خارج نشده و تردید دارد. برای این مرحله یک راه نجات وجود دارد و آن استخاره به‌معنای خاص است که نعمت بسیار بزرگی برای مؤمنین است که باید قدرش را بدانند. البته استخاره برای این نیست که هرکاری خواستیم بکنیم، استخاره بگیریم؛ بلکه مربوط به این مرحله است؛ مرحله‌ای که شخص با وجود مشورت و تفکر، هنوز مردد است. استخاره چنین شخصی را به آرامش قلبی می‌رساند و از تحیر خارج می‌سازد که خود خروج از تحیر، موضوعیت دارد؛ زیرا در مقام عمل انسان نباید گرفتار تردید و حیرت باشد و عزیمت در مقام عمل، خیلی مهم است.

استخاره گاهی با قرآن کریم است و گاهی با طرق دیگر که شبیه به قرعه است.

از آنجا که استخاره برای مواردی است که ذکر شد، لذا خیلی کم پیش می‌آید که انسان نیاز به استخاره پیدا کند. ولی اگر احتیاج پیدا کرد، راه خوب و نجات‌بخشی است. البته استخاره با قرآن آدابی دارد و باید سراغ اهلش رفت؛ چون آشنایی و شناخت به مضامین قرآنی را می‌طلبد. بنا به دیدگاه بعضی از قدما، حتی اجازه هم می‌خواهد. حالا اگر از این هم بگذریم، حداقل آگاهی‌ و طهارت و شناخت را نیاز دارد.

 

یک خاطره‌ی استخاره‌ای

زمانی که امام‌جمعه بودم، در دفتر نشسته بودم که خانمی زنگ زد و استخاره خواست. چون سرمون شلوغ بود، احتیاط لازم را نکردم و بدون پرس و جو از آن خانم، قرآن را گرفتم تا استخاره کنم. گوشی را گرفتم و به آن خانم گفتم: خجالت نمی‌کشید برای سقط جنین استخاره می‌کنید! نزدیک بود مرا بر باد بدهید! استخاره در این مورد جایی ندارد. داشت دیوانه می‌شد. آیه استخاره این بود: «وَلَا تَقْتُلُوا أَوْلَادَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلَاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَإِيَّاكُمْ؛[19] و از بيم تنگدستى فرزندان خود را مكشيد. ماييم كه به آنها و شما روزى مى‏بخشيم». فهمیدم می‌خواسته سقط جنین کند.

برای کار حرام محض که انسان استخاره نمی‌گیرد. بنابراین اگر فرد ناشناسی از شما تقاضای استخاره کرد، حتما بپرسید که برای چه استخاره می‌خواهد. بسیار اتفاق افتاده که وقتی پرسیدیم برای چه استخاره می‌خواهید، می‌بینیم اصلاً احتیاجی به استخاره به این معنا ندارد؛ باید مشورت کند، فکر و مطالعه کند.

 

9. نظم

قاعده نهم نظم است که در تحسین العمل (زیباسازی) و کیفیت‌بخشی به کارهای انسان خیلی تأثیر دارد. چون کارهای ما در بستر زمان انجام می‌شود، سنجش نسبت درست هر کاری با زمان انجامش و چیدمان درست کارها در بستر زمان ـ به تعبیر دیگر مدیریت زمان ـ اهمیت فوق‌العاده‌ای پیدا می‌کند.

نظم، مدیریت زمان و برنامه‌ریزی، واقعاً مسئله‌ای حیاتی است. اولویت‌گذاری و اینکه هر کاری در چه بازه‌ای از زمان و با چه چینشی در تقدم و تأخر انجام شود، و بعد نسبتش با کارهای دیگر، بسیار مهم است؛ تا جایی که امیرالمؤمنین (علیهالسلام) خطاب به امام حسن و امام حسین (علیهما‌السلام) در وصیت مشهورشان فرمودند: «أُوصِیکُمَا وَ جَمِیعَ وَلَدِی وَ أَهْلِی وَ مَنْ بَلَغَهُ کِتَابِی‏ بِتَقْوَى اللَّهِ وَ نَظْمِ أَمْرِکُم؛[20] شما (حسن و حسین) و تمام فرزندان، خانواده و کسانی را که این نامه من به آنها می‌رسد، به تقوای الهی و نظم در کارها سفارش می‌کنم». چقدر مسئله‌ی مهمی است که حضرت کنار تقوا مطرحش می‌کنند. کارهایتان باید به نظم باشد، به قاعده باشد، محاسبه‌شده، جانمایی‌شده و کاملاً منطبق بر زمان مطلوب خودش انجام پذیرد. ما از نظم، خیلی فاصله داریم؛ مخصوصاً در زیست اجتماعی‌مان. چقدر فرصت‌ها از دست می‌رود و کارها کیفیتش پایین می‌آيد. وقتی کار از قاعده نظم خارج می‌شود، دیگر آن کیفیت لازم را ندارد. مثلاً نماز، تحصیل، فعالیت‌های اجتماعی و ... وقتی با ظرف زمان مناسبش خوب تطبیق پیدا نکند، اثرگذاری مدنظر را از دست می‌دهد.

 

اهمیت شناخت و رعایت اولویت‌ها

امام على (علیهالسلام) فرمودند: «الاُمورُ مَرهونَةٌ بأوقاتِها؛[21] كارها، گروگان زمان‌هاى خود هستند». ضمناً یادتان باشد: «مَنِ اشتَغَلَ بِغَيرِ المُهِمِّ ضَيَّعَ الأهَمَّ؛[22] هر كس به چيزى كه مهم نيست بپردازد، آنچه را كه اهميت بيشترى دارد، از دست مى‌دهد». در ترتیب بین مهم و اهم، باید مشغول کاری باشید که مهم‌تر است؛ اولویت‌شناس باشید و اشتغال به اولویت داشته باشید. گاهی دائماً مشغول انجام امور غیرمهم هستیم و اهم روی زمین می‌ماند. مثلاً کار مستحبی انجام می‌دهیم، حال آنکه واجبمان روی زمین مانده؛ حال آنکه امام علی (علیهالسلام) فرمودند: «إِذَا أَضَرَّتِ النَّوَافِلُ بِالْفَرَائِضِ فَارْفُضُوهَا؛[23] هر گاه مستحبات به واجبات ضرر زد، آنها را رها کن».

 

شیعه باید با نظم شناخته شود

گاهی شیطان بر انسان سوار می‌شود تا انسان را از نظم خارج کند. اگر از نظم خارج شود، کارهایش کیفیت پیدا نمی‌کند. فعالیت می‌کند‌، اما فعالیت‌هایش کیفی نیست. ما به نظم خیلی احتیاج داریم و در این جهت باعث شرمندگی امیرالمؤمنین (علیهالسلام) هستیم. مثلاً فرزندان معنوی حضرت هستیم، ولی وضع شخصی و اجتماعی‌مان آشفتگی‌ دارد.

چیزی که در جامعه‌ی ما از همه ارزان‌تر است، عمر و زمان است؛ درحالی‌که هیچ چیزی به قیمت زمان نمی‌رسد. هم خودمان چوب حراج به ‌آن می‌زنیم و هم جامعه و ادارات.

خوش به سعادت آدمی که وسط این حراجیِ عمر، قدر گوهر عمر را بداند و ارزان‌فروشی نکند. مواظب باشد؛ مخصوصاً جوان‌ها حواسشان به لحظه‌لحظه‌‌ی جوانی‌شان باشد که بعداً به‌هیچ‌وجه نمی‌توانند جبران کنند.

 

10. در پیش گرفتن شیوه مناسب جهت انجام کارها

مسئله حیاتی دیگر روش‌ها است. قرآن کریم می‌فرماید: «لَيْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ ظُهُورِهَا وَلَكِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقَى وَأْتُوا الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا؛[24] نيكى آن نيست كه از پشت‏ خانه‌ها درآييد، بلكه نيكى آن است كه كسى تقوا پيشه كند و به خانه‏ها از در [ورودى] آنها درآييد». شاید به خیال شما نرسد که این آیه درباره روش انجام کارها باشد. آیه می‌گوید برّ این نیست که وقتی می‌خواهید به خانه‌ای وارد شوید، از پشت‌بام وارد شوید. بلکه برّ و نیکی این است که تقوا پیشه کنید و در هر کاری، از راهش وارد شوید. علاوه بر اینکه کارْ درست باشد، روش اقدامش هم روش صحیحی باشد. بسیار کارهای درستی که به خاطر اینکه روش انجامش، مناسب و درست نبوده، اساساً به هدف نرسیده یا حداقل اینکه از کیفیتش تا حد زیادی کاسته شده.

در آیاتی که به نظر ساده می‌آید، بیشتر فکر کنید. از امام باقر (علیهالسلام) پرسیدند: منظور از این آیه چیست؟ حضرت فرمودند: «أن يَأتِيَ الأَمرَ مِن وَجهِهِ، أيَّ الاُمورِ كانَ؛[25] كار را از راهش وارد شود، هر كارى كه باشد». هر کاری خواستید انجام دهید، از وجهش یعنی از طریق شیوه مناسبش وارد شوید و انجام دهید.

امام رضا (علیهالسلام) نیز در روایتی فرمودند: «مَن طَلَبَ الأَمرَ مِن وَجهِهِ لَم يَزِلَّ، فَإِن زَلَّ لَم تَخذُلهُ الحيلَةُ؛[26] هر كس كار را از راهش بجويد، نمى‌لغزد. اگر هم بلغزد، بيچاره نمى‌ماند». کسی که کار را با روش درستش انجام دهد، اگر هم گرفتار خطا شود، خطایی است که جبران دارد و می‌تواند از خطایی که پیش آمده، بیرون بیاید.

همچنین امام جواد (علیهالسلام) فرمودند: «مَن لَم يَعرِفِ المَوارِدَ أعيَتْهُ المَصادِرُ؛[27] كسى كه راه ورود به كارى را نشناسد، راه برون شدن از آن درمانده‌اش مى‌كند».

پس در هر کاری، اول راهش را پیدا کنید، بعد اقدام کنید. متأسفانه در زمینه روش‌ها گرفتار دشواری‌های فراوان هستیم. روش تحصیل، روش تدریس، روش مدیریت، روش عبادت و ... در همه‌جا خیلی گرفتار هستیم. امیدواریم به این مسئله هم توجه شود.

از خداوند تبارک و تعالی به حق اولیائش و مقربان درگاهش تمنا می‌کنیم که ما را به سوی بهترین اعمال، با رعایت این قواعد روشن، هدایت بفرماید.

 



[1]. قدر: 3.

[2]. اربلی، کشف الغمة فی معرفة الأئمه، ج2، ص229.

[3]. کلینی، الکافی، ج5، ص150.

[4]. الإسراء: 36.

[5]. کلینی، الکافي، ج1، ص44.

[6]. همان.

[7]. همان.

[8]. همان، ص۴۳.

[9]. محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار، ج‏۶۶، ص۲۹۳.

[10]. آمدی، غرر الحکم، ج1، ص79.

[11]. همان.

[12]. همان، ص73.

[13]. آل عمران: 159.

[14]. شوری: 38.

[15]. نهج البلاغه، حکمت 161.

[16]. آمدی، غرر الحکم، حدیث 4920.  

[17]. شیخ طوسى، الأمالى، ص۱۳۶.

[18]. محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار، ج72، ص105.

[19]. الإسراء: 31.

[20]. نهج البلاغه، نامه 47.

[21]. محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار، ج77، ص165.

[22]. آمدی، غرر الحكم، حدیث 8607.

[23]. نهج البلاغه، حکمت 279.

[24]. بقره: ۱۸۹.

[25]. محمدبن مسعود عیاش (عیاشی)، تفسير العيّاشي، ج۱، ص۸۶.

[26]. محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار، ج78، ص۳۵۳.

[27]. همان، ج75، ص364.



لطفاً نظر خود را درباره این مطلب بنویسید:
نام :


پست الکترونیکی :

کد تصویر:

نظر شما : *