متن درس‌هایی از دعای بیستم صحیفه سجادیه، جلسه «۳۴» 1400/9/15


پیوند های مرتبط »
فایل pdf
 متن درس‌هایی از دعای بیستم صحیفه سجادیه، جلسه «۳۴»
کسی که به‌سوی منازل سعادت ابدی و بهجت جاودان حرکت می‌کند و قله‌های انسانیت را هدف‌گیری کرده که در صدر دعای مکارم الاخلاق امام (علیه‌السلام) آن قله را‌ ترسیم کرده‌اند، باید پنج ویژگی را برای خودش فراهم کند. منتها در کنار هر یک از این پنج مطلب عالی و راهبردی در مسیر سعادت و خوشبختی، پنج آفت هم آنها را تهدید می‌کند. لذا هر کدام از این کمالات و ویژگی‌های برجسته را که از خدای متعال می‌خواهد، باید توجه داشته باشد که مبتلا به آفت و آسیبش نشود؛ چون آن آفت و آسیب عملاً آن فضیلت را از دسترس انسان خارج می‌کند و حتی باعث سقوط بیشتر سالک هم می‌شود. بنابراین هم‌زمان آسیب‌شناسی و آفت‌شناسی هم اهمیت دارد. انسان با این شناخت همچنان‌که به مدد عنایت و توفیق الهی آن فضیلت را برای خودش فراهم می‌کند، به مدد و توفیق الهی از آن آفت هم خودش را در امان نگه دارد تا آن فیض، کامل و خالص باشد.

«وَ أَغْنِنِی وَ أَوْسِعْ عَلَی فِی رِزْقِک، وَ لَا تَفْتِنِّی بِالنَّظَرِ، وَ أَعِزَّنِی وَ لَا تَبْتَلِینِّی بِالْکبْرِ، وَ عَبِّدْنِی لَک وَ لَا تُفْسِدْ عِبَادَتِی بِالْعُجْبِ، وَ أَجْرِ لِلنَّاسِ عَلَی یدِی الْخَیرَ وَ لَا تَمْحَقْهُ بِالْمَنِّ، وَ هَبْ لِی مَعَالِی الْأَخْلَاقِ، وَ اعْصِمْنِی مِنَ الْفَخْرِ».

 

مروری کوتاه بر مطالب گذشته

کسی که به‌سوی منازل سعادت ابدی و بهجت جاودان حرکت می‌کند و قله‌های انسانیت را هدف‌گیری کرده که در صدر دعای مکارم الاخلاق امام (علیهالسلام) آن قله را‌ ترسیم کرده‌اند، باید پنج ویژگی را برای خودش فراهم کند. منتها در کنار هر یک از این پنج مطلب عالی و راهبردی در مسیر سعادت و خوشبختی، پنج آفت هم آنها را تهدید می‌کند. لذا هر کدام از این کمالات و ویژگی‌های برجسته را که از خدای متعال می‌خواهد، باید توجه داشته باشد که مبتلا به آفت و آسیبش نشود؛ چون آن آفت و آسیب عملاً آن فضیلت را از دسترس انسان خارج می‌کند و حتی باعث سقوط بیشتر سالک هم می‌شود. بنابراین هم‌زمان آسیب‌شناسی و آفت‌شناسی هم اهمیت دارد. انسان با این شناخت همچنان‌که به مدد عنایت و توفیق الهی آن فضیلت را برای خودش فراهم می‌کند، به مدد و توفیق الهی از آن آفت هم خودش را در امان نگه دارد تا آن فیض، کامل و خالص باشد.

اما آن پنج مسئله، اول عبارت است از برخورداری از ثروت و بهره‌مندی مناسب از رزق وسیع الهی که نقطه خطرناکش مسئله نظر هست؛ چنان‌که حضرت فرمودند: «وَ لَا تَفْتِنِّی بِالنَّظَرِ». برای کلمه نظر دو احتمال مطرح کردیم؛ یکی اینکه انسان طوری زندگی کند که گرفتار فتنه و نگاه حسودان و بدخواهان نشود. معنای دوم این بود که انسان چشمش دنبال دارایی‌های دیگران نباشد. هر دو خطرناک است؛ مخصوصاً دومی که آیه «وَلَا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ؛[1] و هرگز چشم خود را به نعمت‌هاي مادي كه به گروه‌هایي از آنها داده‌ايم، ميفكن» به همین مطلب اشاره دارد.

اما یکی از دوستان معنای تازه‌ای برای نظر مطرح کرد که به نظر ما هم قابل ملاحظه است. معنای سوم فتنه مهلت و استدراج است؛ اینکه برای انسان وسعتی فراهم شود و وقتی زندگی‌اش آسان شد و از همه طرف بهره‌های مختلف برایش رسید، گرفتار غفلت ‌شود. به این ترتیب خطر استدراج پیش می‌آید؛ یعنی انسان گشایش و بهره‌مندی در زندگی‌اش را دلیل عنایت و اکرام خدای متعال درباره خودش تلقی ‌کند. اگر کسی دچار چنین خیالی شود، سقوط می‌کند و با بدترین وضعیت از دنیا می‌رود. این برداشت‌ دوستمان به نظر من هم قابل ملاحظه و بررسی هست.

اما مطلب دوم: «وَ أَعِزَّنِی وَ لَا تَبْتَلِینِّی بِالْکبْرِ». عزت یکی از عناصر اصلی تأمین‌کننده حیات طیّبه است. خطرش هم عبارت است از کبر که توضیحش گذشت.

برای درخواست سوم فرمود: «وَ عَبِّدْنِی لَک وَ لَا تُفْسِدْ عِبَادَتِی بِالْعُجْبِ». اینجا مسئله عبادت عاشقانه مطرح است؛ انسان واقعاً نسبت به انواع و اقسام جلوه‌های بندگی، حس خیلی خوبی داشته باشد و نماز و تلاوت و ذکر و روزه و حجش عاشقانه باشد. هر کدام از این بهره‌مندی‌ها برای انسان پیش‌برنده است. خطرش چیست؟ خودشگفتی یا خودشیفتگی که همان عُجب باشد. عجب کلاً عبادت را فاسد می‌کند و از بین می‌برد و چیزی از آن باقی نمی‌گذارد؛ علاوه بر اینکه کاهنده و ساقط‌کننده هم هست.

اما فراز چهارم: «وَ أَجْرِ لِلنَّاسِ عَلَی یدِی الْخَیرَ». البته «عَلَی یَدَی» هم می‌تواند خوانده شود؛ به دست من یا به دو دست من برای مردم خیر را جاری کن. «وَ لَا تَمْحَقْهُ بِالْمَنِّ» ولی خیری که به دیگران می‌رسانم، با منت گذاشتن به آنها از بین نرود.

 

شرط چشیدن شهد انسانیت

انسان وقتی شهد انسانیت را می‌چشد، از دایره جاذبه‌های حیوانی و طبیعی و غریزی خارج می‌شود. از چه لحظه‌ای شما شیرینی انسانیت را می‌چشید؟ از وقتی که از این حبس بیرون آمده و از این حصر خارج شده و از این اسارت آزاد شده باشید. انسان وقتی از این منطقه بیرون آمد و ارتفاع پیدا کرد، از آنجا شروع می‌کند تازه مزه انسانیت و شهد انسانیت را بچشد. تا اینجا که حیوانیت بود و در حیوانات هم همین غریزه هست. در انسان غرایز توسعه پیدا می‌کند؛ همان حیوان است، منتها یک حیوان پیشرفته و توسعه‌یافته! از چه زمانی وارد منطقه انسانیت می‌شود؟ از وقتی که از این منطقه خارج شده باشد و این پوسته را بشکند. یک هسته خرما یا زردآلو را در نظر بگیرید، در ذاتش استعداد درخت شدن هست، اما به شرط اینکه بشکند و آن استعداد آزاد و رها شود. اگر آنجا بماند، آن استعداد هم دفن می‌شود و می‌پوسد و از بین می‌رود. استعداد انسانیت نیز در هسته نفسانیت و غرایز و حیوانیت محاصره شده و تا اینها را نشکند، رها نمی‌شود و تا رها نشود، رویش نیست و تا رویش نباشد، فلاح و کمال نیست.

بحث مفصلی دارد که به‌جای خودش محفوظ، آنچه به بحث امشب ما مربوط است، این است که از وقتی چشمت به روی دیگران باز شد و حس محبت به دیگران در وجودت شعله گرفت، این مشعل در دلت روشن شد، از وقتی تمایل به احسان و خیررسانی به دیگران و گره‌گشایی از کار دیگران در تو پیدا شد، انسانیت در تو شکوفا می‌شود.

دقت کنید که این مورد با کلمه‌ی «ناس» معرفی و نشان‌گذاری شده که عنوان بسیار عامی است. اصلاً درجه‌بندی نکرده است. از وقتی چنین تمایلی در وجودتان شکل گرفت و چنین حسی در وجود شما پیدا شد، آنجا نقطه آغاز است و باید خیلی قدرش را بدانید. هرچه این احساس و تمایل قوی‌تر و جدی‌تر شود، تمایل به خیررسانی به دیگران تقویت می‌شود. چون انسان به کسی که دوست دارد، خیر می‌رساند و درصدد احسان به او برمی‌آید. آن وقت شما برای رساندن خیر به دیگران، وارد منطقه عمل می‌شوید، برنامه‌ریزی و اقدام می‌کنید. این یک چرخه است که وقتی در وجود شما فعال شد، شما طعم انسانیت را می‌چشید و شهد انسانیت به کام شما ریخته می‌شود. از آنجا است که انسانیت طلوع می‌کند. خداوند تبارک و تعالی فطرت انسان را این‌گونه خلق کرده است. فطرت انسان حقیقتی است از عالم الهی؛ همان‌طور که قرآن می‌فرماید: «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا؛[2] اين فطرتي است كه خداوند انسان‌ها را بر آن آفريده است». به این ترتیب فطرت شروع به شکفتن و توسعه یافتن و پرورش پیدا کردن می‌کند.

پس تا این هسته نشکند، استعداد انسانیت آزاد نمی‌شود، و تا آزاد نشود، نمی‌بالد و شکفته نمی‌شود. و تا شکفته نشود، به فلاح نمی‌رسد. و تا به آن فلاح نرسد، میوه نمی‌دهد. اینها همه مبتنی بر شکستن هسته است. این مطلب عالی و دقیق را به عنوان یک گزاره اساسی و بسیار بنیادین به خاطر بسپارید.

 

مالك واقعى، خدا است

امام سجاد (علیهالسلام) خطاب به پروردگار متعال عرضه می‌دارد: «وَ أَجْرِ لِلنَّاسِ عَلَی یدِی الْخَیرَ»؛ پروردگارا به دست من خیر را به مردم جاری کن و برسان. اینجا چند لطیفه وجود دارد. یک لطیفه‌اش استفاده از تعبیر «اجر» هست. لطیفه دومش «للناس» است. لطیفه سومش «الخیر» است. «أَجْرِ» یعنی من توجه دارم که خیر، هرچه که هست، کوچک و بزرگ و کلی و جزئی و ظاهری و باطنی، مادی و معنوی، همه از سوی تو است؛ چنان‌که در قرآن هم می‌خوانیم: «ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لَهُ الْمُلْكُ وَالَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ مَا يَمْلِكُونَ مِنْ قِطْمِيرٍ؛[3] اين است‏ خدا، پروردگار شما. فرمانروايى از آنِ او است و كسانى را كه به‌جز او مى‏‌خوانيد، مالك پوست هسته خرمايى [هم] نيستند». قطمیر پوسته هسته خرما است. غیر از خدا، هرکه باشد، مالک پوسته هسته خرمایی هم نیستند. دنیا عالم اعتبار است و افراد خیال می‌کنند مالک هستند. فقط او مالک است. در این آیه ملک دقیق به‌کار رفته و شامل ملک هم هست. اصلاً چیزی وجود ندارد، هرچه هست، از آنِ او است.

در دعا نیز تو خطاب به خدای متعال می‌گویی: پروردگارا، خیر را به دست من جاری کن که همه‌اش به‌دست تو است: «اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ؛ خدايا تويى كه فرمانفرمايى. هر آن كس را كه خواهى فرمانروايى بخشى و از هركه خواهى فرمانروايى را باز ستانى و هركه را خواهى عزت بخشى و هركه را خواهى خوار گردانى. همه‌ی خوبي‌ها به دست تو است و تو بر هر چيز توانايى». طبق قواعد زبان عربی وقتی این چهار مجموع مقدّم می‌شود، افاده حصر می‌کند؛ پس معنایش می‌شود: «الخیر کله بِیَدک». استثنابردار نیست، خیر فقط دست تو است و دست دیگری نیست. دیگری در عالم معنا وجود ندارد که بخواهد خیری دستش باشد. به نحوه استقلالی اصلاً خیری وجود ندارد. قدرت مطلق از آنِ تو است؛ چون ملک و ملک به‌معنای مطلق همه‌اش از آنِ تو است. عزت مطلق به دست تو است. بنابراین سراغ کسی رفتم که همه‌ی قدرت‌ و فرمانروایی و سلطنت را از او دارم و از او می‌خواهم در منطقه فرمانروایی‌اش به من خلافت و نمایندگی در خیررسانی بدهد. البته از کلمه‌ی «اجر» می‌فهمیم نمایندگی مقطعی نمی‌خواهیم؛ نه‌اینکه مثلاً یک دفعه و یک بار این نمایندگی را به ما داده باشد؛ نمایندگی دائمی از تو می‌خواهیم که دائم از آن خیر بجوشد و سرازیر شود.

این یک مطلب لطیف. مطلب لطیف دوم از «للناس» برداشت می‌شود. نگفته «للمومنین» يا «للارحام»؛ بلکه گفته «للناس» که وسیع‌ترین کلمه و از کلیدواژه‌های بسیار جذابی است که در قرآن کریم هم خیلی استفاده شده است. تمام مردم را پوشش می‌دهد؛ از هر نژاد و زبان و مذهبی باشند. هرچه که خدای متعال انسان خلق کرده، روزی‌خور خدای متعال هستند و سر سفره حضرت حق نشسته‌اند؛ چه خودشان بدانند و چه ندانند؛ چه باخبر باشند و چه غافل؛ چه ایمان داشته باشند و چه نداشته باشند؛ حتی اگر با خالق خودشان سر ستیز داشته باشند، همه روزی‌خور خدای متعال هستند. پس نکته دومش عمومیت و تعمیم است.

 

مؤمن خیر را برای همه می‌خواهد

در فرصتی مناسب درباره اینکه نگاه انسان سالک کوی سعادت ابدی به سایر مردمان چگونه باید باشد و چه احساسی به آنها داشته باشد، توضیحات مفصل‌تری خواهم داد. باب بسیار عجیبی است. کلمات اولیای خدا و مبانی‌اش که در قرآن کریم است، خیلی شگفت‌انگیز است. نگاه خیلی فراخ و گسترده و عمیقاً مبتنی بر معرفت الهی و جوشیده از فطرت ناب و زلال توحیدی، نسبت به همه احساس خوب دارد. قله و اوجش را در وجود انسان کامل می‌بینید. خلافت از حضرت حق تبارک و تعالی وقتی به کمالش می‌رسد، همه را پوشش می‌دهد و در بر می‌گیرد. برای نمونه وقتی به موسی‌ابن عمران (علی‌نبیناوآله‌وعلیه‌السلام) و برادرش ‌هارون مأموریت پیدا می‌کنند که سراغ فرعون بروند، می‌گوید: «اذْهَبَا إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى؛[4] به سوى فرعون برويد كه او به سركشى برخاسته». فرعون طغیان کرده بود. طغیانش به‌حدی بود که می‌گفت: «أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَی؛[5] پروردگار بزرگ‌تر شما منم». حالا که حضرت موسی و ‌هارون مأموریت پیدا می‌کنند سراغ فرعون بروند، خدای متعال می‌گوید: «فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَيِّنًا لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشَى؛[6] و با او سخنى نرم گوييد شايد كه پند پذيرد يا بترسد». با نرمی با او حرف بزنید شاید به خودش بیاید. او هم جزء بنده‌های خدا است و خدای متعال می‌خواهد برای او هم اتمام حجت کند؛ اگرچه او برنمی‌گردد و دیگر نمی‌تواند برگردد؛ آن‌قدر ساقط شده که دیگر نمی‌تواند. اما اول دعوتی که به او می‌کند، دعوت نرم باشد، شاید او را زنده کنیم.

اینجا بحث ناس و مردم مطرح است، ولی روایاتی و مبانی داریم که دامنه نگاه خیرخواهانه شما را به هرچه که خدا خلق کرده، توسعه می‌دهد. دایره نگاه محبت‌آمیز به طبیعت و درخت‌ها رودها و صحرا و دریا و خاک و هرچه او خلق کرده نیز می‌رسد. بی‌جهت نیست که اسم این دعا مکارم الاخلاق است؛ چراکه خیلی رفعت دارد.

 

مؤمن دنبال خیررسانی به همه‌ی مردم است

در اینجا شما می‌خواهید که واسطه خیر شوید. یک وقت می‌گوییم خدایا خیر خودت را به مردم برسان و گاهی برای افرادی به‌طور خاص دعا می‌کنیم که خدایا به فلانی این خیر را برسان. اما یک وقت می‌گوییم به دست من خیر را برسان؛ اینجا وساطت و خلافت مطرح است. صورت اولش هم خوب است؛ خیلی خوب است که دعا خدای متعال خیرش را به مردم برساند، بیماران را شفا دهد و گرفتاری‌هایشان را برطرف کند. ولی «وَ أَجْرِ لِلنَّاسِ عَلَی یدِی الْخَیرَ»، یعنی به دست من برسد و من واسطه باشم.

طبق قاعده زبان عربی، الف و لام بر سر اسم، همه مصادیق آن اسم را شامل می‌شود. پس «الخیر» شامل انواع و اقسام خوبی‌ها و نیکی‌ها و احسان‌ها می‌شود و همه را در بر می‌گیرد؛ خیر مادی، خیر ظاهری، خیر باطنی، خیر مربوط به زیست این‌جهانی و آن‌جهانی. خیلی وسیع است.

خیر وسیع‌ترین کلمه از نظر پوشش است و انواع و اقسام خوبی‌ها و نیکی‌ها را پوشش می‌دهد؛ حد و مرز ندارد، کوچک و بزرگ، مادی و معنوی، همه را در بر می‌گیرد.

با این تفاسیر «وَ أَجْرِ لِلنَّاسِ عَلَی یدِی الْخَیرَ» یعنی من واسطه انواع و اقسام خیر به همه‌ی مردم شوم. من چنین نقش فوق‌العاده‌ای پیدا کنم. انسان وقتی وارد این مرحله می‌شود، از خودش و فرزند و اهل بیتش خارج شده، وجودش توسعه پیدا می‌کند و طعم انسانیت را می‌چشد. انسان اینجا است که تازه گل می‌کند.

 

عواقب سنگین بدخواهی برای مؤمن

نقطه مقابلش آنجایی است که انسان به قلبش مراجعه کند و ببیند در باطن او نسبت به بندگان خدای متعال بدخواهی وجود دارد. این آغاز سقوط وحشتناک است و مریضی خیلی خطرناکی است.

از این بدتر آنجایی است که انسان بدخواه مؤمنی باشد. فراتر از این، بخواهد بدخواهی خود را اعمال هم بکند یا با آبروی مؤمن بازی کند و به حیثیت او لطمه بزند. وارد اقدام زبانی، قلمی یا قدمی هم شود. شک نکنید چنین کسی از دایره ولایت الله خارج می‌شود. در روایات داریم که به او می‌گویند دیگر تو را نمی‌خواهیم، برو گمشو!

روایات پیامدهای عجیبی برای انسانِ بدخواهِ سایر مردم بیان کرده، وای به حال زمانی که بدخواهی نسبت به مؤمنان باشد. در این صورت فرد یکی از شیاطین و در حزب شیطان خواهد بود.

هشداری بود به خودم و هر کسی که شنید؛ بگذریم.

 

آفت خیررسانی به دیگران

«وَ أَجْرِ لِلنَّاسِ عَلَی یدِی الْخَیرَ». خیر را به دست من برای مردم جاری کن تا هرجا هستم، از زبان من، قلم من، قدم من، آبروی من، علم و معنویت من خیر جاری شود.

خطری که اینجا وجود دارد، این است که انسان وقتی وارد این مسیر شد، گرفتار شرک شود. طبق نگاه توحیدی انسان هر خیری را که می‌رساند، خودش را فقط واسطه می‌داند. البته بالاترش این است که حتی آن واسطه را هم نبیند. اما در مبادی مقدماتی، وقتی خیری را به دیگران می‌رساند، این توفیق را از خدای متعال می‌داند و اعتقاد دارد خدای متعال به او منت گذاشته که به دیگران خیر رسانده است. توجه دارد که او دارد خیر را به دست من جاری می‌سازد. اگر فکر خوب است، از ناحیه تو می‌رسد؛ اگر ذکر است، از ناحیه تو می‌رسد؛ اگر هدایت است، از ناحیه تو می‌رسد؛ اگر مال است، از ناحیه تو می‌رسد که امانت پیش من بوده.

قرآن در این زمینه آیه بسیار عجیب و دقیقی دارد: «وَآتُوهُمْ مِنْ مَالِ اللَّهِ الَّذِي آتَاكُمْ؛[7] و از آن مالى كه خدا به شما داده است، به ايشان بدهيد». آنی که پیش تو هست، مال تو نیست. تو اصلاً خودت هم مال خودت نیستی. این می‌شود توحید ناب. پیشرفته‌اش جایی است که انسان حتی واسطه را هم نمی‌بیند؛ لذا وقتی با دستش گره‌گشایی کرد و خیر رساند، دستش را می‌بوسد؛ چون این دست اینجا دست خدا بود که این خیر را رساند. در روایات دارد وقتی صدقه‌ای دادید، دست‌تان را ببوسید، چون این دست، دست خدا است.

انسان در محیط خیررسانی در معرض آفت بسیار خطرناک دیگری قرار می‌گیرد که از وسوسه‌های شیطانی است. بعد از مدتی که خیر می‌رساند، تدریس می‌کند، تألیف می‌کند، روشنگری می‌کند، مواسات می‌کند، از پولش دیگران را سهیم می‌کند، وقتی مردم به او واکنش نشان می‌دهند و در بیشتر موارد در برابر او خضوع و خشوع می‌کنند، واکنش‌ها به منطقه نفس ما منعکس می‌شود. اگر به‌هوش نباشی، تولید شرک می‌کند.

گاهی انسان حس خوبی پیدا می‌کند و می‌گوید خدایا ممنونم که مرا واسطه خیر کردی. این حالت توحیدی است که برای حفظش باید شکر خدای متعال را به‌جا آوری، و نه‌فقط شکرش را به‌جا آوری، بلکه وقتی از تو تعریف کردند، بترسی و نگران شوی و بگویی من چه‌کاره هستم که از من تمجید می‌کنید؟ باطن و ظاهرت فریاد بزند که از من تشکر نکنید. نگران شوی که اگر به خودم بگیرم، بیچاره و دستم خالی می‌شود.

این همان توحید ناب است که اولیای خدا به ما آموزش داده‌اند.

 

نمونه‌ای از نگاه عالی توحیدی در خیررسانی به دیگران

«وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِينًا وَيَتِيمًا وَأَسِيرًا؛[8] و به [پاس] دوستى [خدا] بينوا و يتيم و اسير را خوراك مى‏‌دادند». اطعام اهل‌بیت، اطعام عادی نبود؛ چراکه روزه داشتند و چیز دیگری برای خوردن نداشتند. یک وقت شما اضافه خوراکت را به دیگران می‌دهی، یک وقت مقداری خودت می‌خوری، بیشترش را به دیگران می‌دهی، یک وقت هر چیزی را که داری، می‌دهی و دیگر چیزی برای خودت نمی‌ماند که افطار کنی.

برخی عبارت «عَلَى حُبِّهِ» را «علی حب الطعام» ترجمه کرده‌اند و گفته‌اند چون به این چند قرص نان خیلی نیاز داشتند و چیز دیگری نداشتند؛ ولی دقیق‌ترش «عَلَی حُبّ الله» است. با وجود چنین ایثاری، می‌گویند: «إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزَاءً وَلَا شُكُورًا؛[9] ما فقط براى خشنودى خداوند شما را اطعام مى‏كنيم، از شما نه پاداشى مى‏خواهيم، و نه سپاسى». ما هیچ خواسته‌ای مبنی بر تقدیر و تشکر شما نداریم؛ نه پاداشی می‌خواهیم و نه تشکری. این بیت فاطمه و علی و محل رشد حسن و حسین و زینب (سلام‌الله‌علیهماجمعین) است. اگر کاری کردیم، «لِوَجْهِ اللَّهِ» بود.

«إِنَّا نَخَافُ مِنْ رَبِّنَا يَوْمًا عَبُوسًا قَمْطَرِيرًا؛[10] ما از پروردگارمان در روزى كه دژم و دشوار است، مى‏ترسيم‏». اگر کسی این آیه را بفهمد، می‌فهمد عالم آخرت چه عالم سخت و سنگینی است. علی و فاطمه و حسن و حسین (سلام‌الله‌علیهم‌اجمعین) می‌گویند ما از پروردگارمان در روزى كه چهره درهم کشیده و عبوس است، می‌ترسیم. ما از شما چیزی نمی‌خواهیم، ما برای خودمان آنجاها سرمایه‌گذاری می‌کنیم؛ لذا از شما اصلاً توقعی نداریم.

 

فرایند تبدیل نیت به منت

این توحید ناب و خالص و محض است. نقطه مقابلش این است که برخی می‌گویند شما ما را نجات دادی؛ اگر تو نبودی، من بیچاره و ورشکست شده بودم. اگر تو این پول را به من نرسانده بودی، آقا آبروی من از بین رفته بود. اوایلش ممکن است بگوید الحمدلله خدایا شکرت، ولی بعد کم‌کم نفسانیت فعال می‌شود و شخص به خود می‌گوید: علمی که ارائه شد، تو ارائه کردی‌؛ خیری که رسید، تو رساندی. این گره‌گشایی به دست تو انجام شد‌. شیطان شروع می‌کند این صداها را پژواک دادن و این صدا را در منطقه نفس ما بلند می‌کند. اول نجوایی در گوش و آهسته است، بعد صدا را بلند و بلندتر می‌کند تا آنجا که به تعبیر ما اِکو می‌دهد و صدا را در فضای نفسانیت ما منعکس می‌سازد تا برسد به جایی که بگویم این من بودم که این کارها را کردم. نتیجه‌اش این می‌شود که اول خودش را می‌بیند و بر اثر چنین نگاهی، به شخصی که کمکش کرده، طور خاصی نگاه می‌کند که همان منت گذاشتن است. اول جنبه باطنی دارد، بعد جنبه ظاهری هم پیدا می‌کند.

 

بازگو کردن کار خیر نیز منت گذاشتن است

شخصی نزد امام جواد (علیهالسلام) آمد و عرضه داشت: یا ابن رسول الله، من امروز به چند خانواده رسیدگی کردم. حضرت فرمودند: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُبْطِلُوا صَدَقَاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَالْأَذَى؛[11] اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، صدقه‌هاى خود را با منّت و آزار، باطل مكنيد». طرف خیلی تعجب کرد و گفت: یا ابن رسول الله، من منتی نگذاشتم. حضرت فرمودند: همین‌که پیش من گفتی که خیر رساندم، باطنش منت است. برای چه به من می‌گویی؟

اگر خیری رساندی، بین خودت و خدای متعال بماند. طوری خیر برسان که دیگران متوجه نشوند. اینجا ممکن است سؤالی به ذهنتان بیاید که پس چرا می‌گویند کار خیر را برجسته‌سازی کنید، تبلیغ کنید، منتشر کنید تا دیگران هم باخبر باشند؟ علانیتی که در قرآن کریم هست، یعنی انسان آشکار خیرهایی را برساند که دیگران هم مطلع شوند تا دیگران هم تشویق شوند. این مورد خیلی اخلاص می‌خواهد. باطن بسیار قوی می‌خواهد‌ که شما خیررسانی آشکاری بکنی، ولی نفست گرفتار وسوسه نشود و منت نگذارد. یکی از سازمان‌ها تمام اقلام و بسته‌های کمکی را مُهر زده بود تا همه بدانند که ما داریم کمک می‌کنیم. حتی روی کارت هدیه هم نام مؤسسه خود را نوشته بودند! طبق منطق امام جواد (علیهالسلام) این کار منت و اذیت است. طوری کمک کنید که طرف خودش هم نفهمد از کجا رسیده است. اگر هم فهمید از طرف تو است، احتیاط داشته باش تا خودش را مدیون تو نداند. بعضی‌ها خیلی شخصیت دارند، کرامت مخاطب باید صیانت شود.

در فراز «وَ أَجْرِ لِلنَّاسِ عَلَی یدِی الْخَیرَ وَ لَا تَمْحَقْهُ بِالْمَنِّ»، کلمه‌ی محق آمده که به‌معنای نابود شدن است و در قرآن هم آمده است: «يَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبَا وَيُرْبِي الصَّدَقَاتِ؛[12] خدا از ربا مى‏كاهد، و بر صدقات مى‏‌افزايد». خدای متعال اصلاً ربا را نابود می‌کند.

ماه از حالت هلال متولد می‌شود. بعد شروع می‌کند به بزرگ شدن تا به کمال می‌رسد. بعد شروع می‌کند به لاغر شدن؛ این‌قدر لاغر می‌شود که دیگر دیده نمی‌شود. وقتی که ماه کلاً دیده نمی‌شود، می‌گویند به محاق رفت. تمام خیرات با منت گذاشتن، به محاق می‌رود و نابود می‌شود.

 

روایاتی جالب در باب خیررسانی

امام صادق (علیهالسلام) فرمود: «لَو جَرَى المَعروفُ عَلى ثَمانينَ كَفّا لَاُجِروا كُلُّهُم فيهِ، مِن غَيرِ أن يُنقَصَ صاحِبُهُ مِن أجرِهِ شَيئا؛[13] اگر احسان و كمك هشتاد دست بگردد، همه‌ی آنها به سبب آن پاداش مى‌يابند، بى‌آنكه از اجر صاحبش چيزى كم شود». این روایت نشان می‌دهد که واسطه شدن، در دستگاه الهی چقدر مطلوب است.

حضرت امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) نیز فرمودند: «افْعَلُوا الْخَيْرَ وَ لَا تَحْقِرُوا مِنْهُ شَيْئاً، فَإِنَّ صَغِيرَهُ كَبِيرٌ وَ قَلِيلَهُ كَثِيرٌ؛[14] كار نيك را به‌جاى آريد و چيزى از آن را خرد مشماريد كه خرد آن بزرگ مقدار است و اندك آن بسيار». خیر هرچه از دست‌تان برآمد، انجام دهید و دست‌کم نگیرید.

امام صادق (علیهالسلام) فرمودند: «كانَ أبي يَقولُ: إذا هَمَمْتَ بخَيرٍ فبادِرْ، فإنَّكَ لا تَدْري ما يَحْدُثُ؛[15] پدرم مى‌فرمود: چون آهنگ كار خوبى كردى، در انجام آن شتاب كن؛ زيرا نمى‌دانى كه چه پيش مى‌آيد». تصمیم گرفتی خیری را انجام دهی، سریع انجام بده و این پا و آن پا و امروز و فردا نکن. گاهی مواردی پیش می‌آید که انسان کلاً محروم می‌شود و بعداً باید حسرتش را بخورد. پس در کار خیر، علاوه بر نیت، سریع انجام دادن هم موضوعیت دارد.

امیدواریم خداوند تبارک و تعالی این دعای عالی را درباره‌ی همه‌ی ما مستجاب کند. خدای متعال وجود نازنین شما را منشأ خیر، مبدأ خیر و مخزن خیر قرار بدهد. خدای متعال وجود نازنین‌تان را برای خیررسانی خالص قرار بدهد و تا آخر عمر وجودتان برای بندگان خدا پر از خیر باشد. خدای متعال وجود نازنین شما را از شرخواهی و شررسانی به بندگانش نیز حفظ کند. خدا را به حق محمد و آل محمد (علیهم‌السلام) قسم می‌دهیم برکات مادی و معنوی‌اش را بر همه‌ی بندگانش نازل کند و ما را در برکاتش واسطه و سهیم قرار دهد.

 

 



[1]. طه: 131.

[2]. روم: 30.

[3]. آل عمران: 26.

[4]. طه: 43.

[5]. نازعات: 24.

[6]. طه: 44.

[7]. نور: 33.

[8]. انسان (دهر): 8.

[9]. همان: 9.

[10]. همان: 10.

[11]. بقره: 264.

[12]. همان: 276.

[13]. کلینی، الكافي، ج4، ص18.

[14]. نهج البلاغه، حکمت 422.

[15]. کلینی، الكافي، ج2، ص142.



لطفاً نظر خود را درباره این مطلب بنویسید:
نام :


پست الکترونیکی :

کد تصویر:

نظر شما : *