«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ مَتِّعْنِی بِهُدًی صَالِحٍ لَا أَسْتَبْدِلُ بِهِ، وَ طَرِیقَةِ حَقٍّ لَا أَزِیغُ عَنْهَا، وَ نِیةِ رُشْدٍ لَا أَشُک فِیهَا، وَ عَمِّرْنِی مَا کانَ عُمُرِی بِذْلَةً فِی طَاعَتِک، فَإِذَا کانَ عُمُرِی مَرْتَعاً لِلشَّیطَانِ فَاقْبِضْنِی إِلَیک قَبْلَ أَنْ یسْبِقَ مَقْتُک إِلَی، أَوْ یسْتَحْکمَ غَضَبُک عَلَی».
در مسیر حق بودن، بهاندازه رسیدن به حق مهم است
در بررسی دعای مکارم الاخلاق به مطلب بسیار اساسی و مهمی رسیدیم؛ استقامت در اعتقاد صحیح و اخلاق و عقاید حق.
انسان در مسیر سلوک الهی و در طریق حق تبارک و تعالی، با انواع و اقسام موانع روبرو میشود. مسیر همواری نیست؛ مسیری است که هم فراز و نشیب خیلی دارد، هم لغزشگاه و پرتگاههای خیلی هولناک و هم راههای انحرافی در کنارش زیاد است. هنر انسان مؤمن سالک این است که بتواند بهسلامت از این مسیر عبور کند و به مقصد برسد. اگر توانست از این مسیر پرپیچوخم و پر از خطر و پرتگاه و لغزشگاه و موانع بهسلامت عبور کند، سعادتمند است.
خداوند تبارک و تعالی خیلی روشن و صریح در قرآن کریم اعلام میکند که من شما را امتحان میکنم و در معرض ابتلا و امتحان هستید. هنر انسانیت در وسط میدان دشواریها و امتحانات بروز و تجلی میکند. مهم این است که انسان بتواند این مسیر را محکم ادامه دهد و نه از سمت راست منحرف شود و نه از سمت چپ؛ نه به پرتگاه بیفتد و نه به بیراهه برود؛ نه در میانه راه ببرد و نه درجا بزند. مستقیم و محکم و باسرعت پیش برود. حتی سبقت هم داشته باشد تا به نقطه پایان برسد و مرگ او در سلامت فکری و اعتقادی و اخلاقی و عملی واقع شود. انسان درحالیکه تسلیم ساحت قدس ربوبی است، جانش را به حضرت حق تبارک و تعالی تقدیم کند. اگر به این نقطه رسید، سعادتمند است. لذا فرمود: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ؛[1] اى كسانى كه ايمان آوردهايد، از خدا آنگونه كه حق پروا كردن از او است، پروا كنيد و زينهار جز مسلمان نميريد». سعادتمند و خوشبخت کسی است که با قلب سلیم، اعتقاد و عمل سالم به مقصد برسد.
این میشود کلیت مطلبی که در اینجا از آن صحبت میشود. پس مهم این است که انسان از نظر اعتقادی وقتی به هدایت رسید، از جاده اعتقادات سالم خارج نشود و شبهات او را از پا نیندازد؛ چون عقاید ما دائم در معرض شبهه است.
سه خواسته مهم در حوزه عقاید، اخلاق و اعمال
بعد از استمداد از عنایات الهی در پرتو ولایت محمد و آل محمد (صلواتاللهعلیهماجمعین) که معمولاً با صلوات انجام میشود، سه مطلب درخواست میشود: اول: «وَ مَتِّعْنِی بِهُدًی صَالِحٍ لَا أَسْتَبْدِلُ بِهِ»، دوم: «وَ طَرِیقَةِ حَقٍّ لَا أَزِیغُ عَنْهَا»، سوم: «وَ نِیةِ رُشْدٍ لَا أَشُک فِیهَا».
بعضی از بزرگان اهل معرفت که صحیفه مبارکه سجادیه را بهطور وسیع بررسی کردهاند، اعتقاد دارند که خواسته اول مربوط به عقاید، خواسته دوم مربوط به اخلاق و خواسته سوم مربوط به اعمال است. جالب است که در هر سه هم خواهش شما از ساحت قدس ربوبی، پایداری و استقامت است.
البته این یک نوع برداشت بود و ممکن است برداشتهای دیگر هم داشته باشیم؛ ولی این ترتیب، ترتیب خوبی است. یعنی انسان هم در مرحله اعتقادات سیرش سیر صالح و سالمی باشد، هم در مرتبه اخلاق و هم در مرتبه اعمال. در هر سه منطقه که همهی مراحل شخصیتی انسان را پوشش میدهد، روی جاده مستقیم و صراط مستقیم باشد و از استقامت و راه درست مورد پذیرش حضرت حق خارج نشود. انسان در برابر جاذبهها و کششها و فراز و فرودها و مخاطرات، بهسلامت عبور کند.
1. حفظ اعتقادات
مطلب اول طبق این تقسیم، اینطور میشود: «مَتِّعْنِی» یعنی به من سود برسان. دیدهاید گاهی اسم مبارک حضرت آقا را که میآورند، بعدش دعا میکنند و میگویند: «متع الله مسلمین بطول بقائکم الشریف». یعنی خداوند تبارک و تعالی، مسلمانان را با عمر طولانی آن بزرگوار سود ببخشد. لذا متعنی، یعنی به من سود برسان. اما با چه؟ «بِهُدًی صَالِحٍ لَا أَسْتَبْدِلُ بِهِ»، با هدایت شایسته. اینجا صالح میشود وصف هدایت. هدایت شایستهای که من آن را با چیز دیگری عوض نکنم. یعنی تا آخر زندگی با من باشد و بتوانم عقایدم را بهسلامت به نقطه پایان برسانم. این میشود یک مرحله که مرحله عقاید است. مباحث ناب توحیدی، معاد، نبوت و رسالت الهی، امامت و ولایت، همه در این میانه قرار میگیرد و تعریف میشود.
اعتقادات در معرض شبههها است و یکی از مناطقی که شیطان، اعم از جن و انس، عملیات سنگین دارد، همینجا است تا افکار ما را تحت تأثیر قرار دهد و فاسد کند. هیچکس در امان نیست و این عملیات روی محور عقاید انسان دائم انجام میشود. کم نبودند کسانی که مبانی فکری و توحیدی خوبی داشتند، خیلی هم کار کرده و زحمت کشیده بودند، ولی بهخاطر غفلت از همین نقطه آسیب خوردند و گرفتار کسانی شدند که شیطان در وجود آنها مجسم میشود، اسم خود را استاد گذاشته، کتابی میخوانند و در جلسات شرکت میکنند. همنشینی و مجالست با چنین افرادی و استمرار ارتباط، سبب اعوجاج فکری میشود. خدا به ما رحم کند! دیدیم کسانی را که گرفتار انحرافهای فکری شدند. انحراف فکری خانمانسوز است و اگر زود معالجه نشود و گرفتاریاش استمرار پیدا کند، کلاً مسیر زندگی را دچار تغییر میکند.
دو راهکار برای حفظ اعتقادات
الف) تقویت باورها با استفاده از افراد امین و شایسته
مباحث اعتقادی، بسیار مهم و اساسی است. انسان باید دائم مبانی فکری و اعتقادی خود را بر اساس منابع سالم و امین و ناب تقویت کند. خدا را شکر میکنیم که در این بخش دستمان خیلی پر است و عالمان بزرگ خیلی زحمت کشیده و در عرصه توحید، نبوت، امامت، مبدأ و معاد، مباحثه و استدلال کردهاند. مسائل روز و سؤالات جدید را بررسی کرده و خوب جواب دادهاند.
از مشاهیر زمان ما که خیلی به ما نزدیک بود و آثارش در دست ما و نسبتاً عمومی و قابل استفاده است، میتوان از شهید مطهری (اعلیاللهمقامهالشریف) نام برد. منظومه فکری که ایشان ارائه کرد، مستدل و محکم و شستهرفته است.
بهروز شدهاش میشود مرحوم علامه مصباح (اعلیاللهمقامهالشریف). ایشان هم خیلی فوقالعاده بود و بیان شستهرفته و قلم خیلی مرتبی داشت.
منظور اینکه انسان از مسیر امن برود و دائم مبانی فکری و اعتقادیاش را محکم و استوار سازد. اگر در ساحت فکری و عقایدی شبههای برایش مطرح شد که ذهنش را درگیر کرد، با سرعت مناسبی معالجه کند و نگذارد این وضعیت برای او بماند. به اهلش مراجعه کند و سؤالی که برایش پیش آمده، حلوفصلش کند.
ب) دوری از افراد ناباب
نکته دوم اینکه فکر و ذهن خود را به مراکز انحراف و افراد غیرامین و آدمهای ناامن نسپاریم که معلوم نیست کجا تحصیل کرده، نزد کدام استاد کار کرده و مبانی فکریشان چیست، به صرف اینکه کتاب مینویسند، سخنرانی میکنند، مطلب درست میکنند و گاهی هم خیلی بستهبندیهای جذابی ارائه میدهند.
انسان باید برای عقاید و مبانی فکریاش خیلی احترام قائل باشد و آن را دست هر کسی نسپرد. انسان تا پایان عمر باید دائم درصدد تحکیم مبانی اعتقادی و استوارسازی و ریشهدار کردن و ارتفاع بخشیدن به ناحیه فکری و اعتقادی خود در محور جهانبینی الهی باشد. به آنچه دارد، اکتفا نکند؛ بلکه سعی کند اعتقاداتش را ریشهدار کند، وسعت و رفعت دهد.
هدیه یا هدایت؟
«وَ مَتِّعْنِی بِهُدًی صَالِحٍ لَا أَسْتَبْدِلُ بِهِ». یکی از بزرگان اینجا ملاحظهای دارد و میگوید هدایت معمولاً با وصف صالح نمیآید. این ترکیب در نگاه اول ممکن است تو ذوق بزند. ایشان میفرمایند میشود بهجای هدی، هدیه بخوانیم. هدیه بهمعنای روش و شیوه است. روایتی هم از کتابهای خیلی قدیمی دیده و به آن استناد کرده که همین تعبیر هدیه صالح آمده. اگر کسی روش زیستش، روش صالحی باشد و این را بتواند به سرانجام برساند، گویا خداوند تبارک و تعالی جزئی از اجزای نبوت را به این آدم کرامت فرموده. این روایت را هم مرحوم سید در شرح کبیر نقل کرده. پس اینطور هم میتوانیم بخوانیم و به این ترتیب میشود: «هدیه صَالِحٍ لَا أَسْتَبْدِلُ بِهِ».
2. پایداری در راه حق
«وَ طَرِیقَةِ حَقٍّ لَا أَزِیغُ عَنْهَا». متعنی به این جمله برمیگردد. پس معنایش میشود به من روزی کن راه حقی را که از آن منحرف نشوم. اینجا طبق مبنایی که انتخاب کردیم، اول کلام میشود. در ادب پارسی هم طریقت به شیوه سیر و سلوک در اخلاق میگویند. در مباحث عرفانی و اخلاقی از کلمه طریقت زیاد استفاده میشود. منظور ما طریقت حق و حقیقی است که اولیای خدای متعال پیشنهاد داده و گفتهاند اینطور ذکر بگو، اینجور خلوت بگیر، اینگونه اربعین بگیر، و ....
راههای باطل، فراوان است و راه حق یکی
امروزه نهلههای متنوع و عجیب و غریب و فراوانی پیدا شده که مدعی نشان دادن راه خوشبختی و سعادت هستند. هر کدام برای خودشان بساطی درست کرده و طریقتی راه انداختهاند و پیشنهادهایی میدهند. بعضیهایشان جاذبهها و در محور عقاید نیز حرفهایی دارند. برخی گروهها به بحثهای فکری و عقایدی خیلی کاری ندارند و فقط روشهای سلوکی و عرفانی میدهند برای اینکه روح شما متعالی و بزرگ شود. از شیوههای مختلف، مانند کانسنتریشن و مدیتیشن و یوگا استفاده میکنند که عمدتاً هم وارداتی است و هم نسخههای شرقی دارد و هم غربی. پیشنهادهای غربیها برای خالی کردن جیب و فریب دادن مردم است. شما را به روشهایی مجهز میکنند که بتوانید دیگران را سرکیسه کنید و فریب دهید. اما شرقیها عمدتاً به ساحت روان مربوط میشود و بعضیهایش هم عمیقتر است. ولی بدانید که کلش شیطانی است و بدون سر سوزن تردید، همهاش مهر باطل میخورد. جز طریقت محمد و آل محمد (علیهمالسلام)، هرچه باشد و هر اسمی داشته باشد، باطل است.
البته بین مطالبشان نکات درستی هم پیدا میشود؛ منتها آن موارد برای فریب دادن و پیرو جمع کردن است. به قول امیرالمؤمنین (علیهالسلام): «يُؤْخَذُ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ وَ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ فَيُمْزَجَانِ؛[2] اندكى از اين و آن گيرند و به هم درآميزد». مقداری از حق را میگیرند و مقداری از باطل، با هم ترکیب و معجون میکنند و به خورد مردم میدهند. گاهی پوستههای جذابی هم دارد و برای افراد در اوایلش حالاتی پیدا میشود که بر اثر آن خیال میکنند دارند وارد عوالمی میشوند. اتفاقاتی برایشان میافتد که گمان میکنند دارد برایشان کراماتی رخ میدهد! رازش این است که بعضی از ریاضتها را که توصیه میکنند، جسم محدود میشود. وقتی بهرهمندیهای جسمی کاهش یابد، روح و روان رهایی پیدا میکنند. در آن رهایی و سبکی گاهی تصویرها و تصویرسازیهایی هم برایش رخ میدهد. گاهی تصویرها بهقدری قوی است که طرف احساس میکند واقعیت را میبیند. شبیه آنچه در هیپنوتیزم اتفاق میافتد و به افراد چیزهایی را نشان میدهند. دستهبندیهای جذابی هم دارند و مراحلی تعریف میکنند. ابتکارات و نگاشتههای عملی هم به طرف پیشنهاد میدهند؛ ولی عاقبتش از ناکجاآباد سر در میآورد. معمولاً هم پشت این نهلهها، شیادان درجهیکی هستند که استاد مرید جمع کردن و از فکر و روح و جسم آنها کار کشیدن هستند. گاهی جلوه ظاهریاش، خیلی معنوی است، ولی پشت صحنهاش پر از انحراف و مخصوصاً مسائل جنسی است. برخی قطبها که در کشور خومان دستگیر شدند، از پسرها و دخترها سوءاستفاده جنسی و مالی عجیب و غریبی کرده بودند. انگار مغز آنها را شستشو داده باشند، تسلیم محض میشدند و هرچه قطب میگفت، انجام میدادند، بدون اینکه بفهمند چه بلایی سرشان میآید. چه زندگیهایی بر باد رفت و شیرازه چه زندگیهای خوبی پاشید.
ولایت، تنها راه نجات و سعادت
برای سعادت یک راه بیشتر وجود ندارد، و آنهم صراط مستقیمی است که با امیرالمؤمنین (علیهالسلام) نشانهگذاری شده است. از اولیات مباحث سیر و سلوکی و اخلاقی در آن هست تا نهایتش. هر قدر هم جلو بروی، باز مسیر برایت هست. اصل اتفاق هم، عبارت است از تقرب به خدای متعال که در پرتو آن، ساحات شخصیت انسان تکامل و رشد میکند و شکوفا میشود.
در فراز «وَ طَرِیقَةِ حَقٍّ لَا أَزِیغُ عَنْهَا» میگوییم خدایا طریقت حقی را روزی من کن که در صراط مستقیم مشغول کسب مکارم اخلاق و محاسن اخلاق باشم. مسیری که محمد و آل محمد (سلاماللهعلیهماجمعین) معرفی میکنند، بهقدری فطر و روشن و مبتنی بر محکمات است که اصلاً از این مسخرهبازیها و مریدبازیها در آن نیست. اگر هم کسی به نام اهلبیت از این مغازهها باز کرد، بدانید باطل است.
یادی از چند استاد حقیقی
خدا اساتید ما را با اولیائش محشور کند و آنبهآن به درجاتشان بیفزاید. مثلاً حاج آقا مجتبی تهرانی (اعلیاللهمقامهالشریف)، سالهای سال مباحث اخلاقی ارائه میداد و همیشه چیزهای شستهرفته و مبتنی بر قرآن و حدیث بیان میکرد؛ لذا آدمهای خلوچل از این دستگاه درنمیآمد. این سیره تربیتی اینطور نیست که بعضیها یک دفعه ادعا کنند ما به مقصد رسیدیم، هو بکشند و .... فقط راجعبه عفت، حیا، غیرت، شجاعت، صبر، بردباری، حسن خلق سخن میگفت و راهنمایی میکرد. همهی سخنانشان از اهل بیت و قرآن بود. آدم خیالش راحت بود. یا آیتالله خوشبخت (اعلیاللهمقامهالشریف)، از ایشان غیر از این نشنیدیم. هر وقت سراغ ایشان میرفتیم و راهنمایی میخواستیم، میفرمودند: گناه نکنید. چون شما سختتان است که گناه نکنید، دائم دنبال ذکر میگردید. خودت میدانی چه کار نباید بکنی. آنهایی که میدانی نباید بکنی، نکن. خودت میدانی چه کارهایی باید بکنی، همانها را انجام بده. بعد میفرمودند: در این صورت بقیه راه باز میشود. من آقایی را که خیلی دنبال استاد بود، خدمت ایشان فرستادم. چنین افرادی چون توهم دارند، فکر میکرد اگر آنجا برود، ذکر یا وردی به او یاد میدهد که یک دفعه در عوالم پرواز میکند! به او گفتم: ایشان آدم خیلی بزرگی است. باید تحملت بالا باشد. رفت و گفت: همهاش سکوت بود! فقط گفت: گناه نکن. طلبهای که سالها حوزه درس خوانده بود، به من گفت: پیش ایشان هیچ خبری نیست. گفتم: دنبال چه خبری هستی؟! حرف اصلی را به تو گفته. تا در منزل اول که ترک معصیت است، کامیاب نباشی، به دیگر منازل نمیرسی و شخصیتت مسموم میشود. حرفهای دیگر هم بهدردت نمیخورد.
غرض اینکه استادهای ما اینگونه بودند و هیچوقت دیده نشد که کارهای عجیب کنند. عاشق صلوات بود. جلساتی داشتند که همه ساکت مینشستند و صلوات میفرستادند. هر کسی سهمی میگرفت و صلوات میفرستاد که البته اینهم ورود دارد. یاد اهلبیت (علیهمالسلام) خودش تسویه میکند و پیش میبرد.
این مسیر را با اهلش بروید. مسیر فطری است که همت میخواهد. انسان باید منزلبهمنزل برود و اگر در خودش عیبی دید، تحمل نکند. راهش خیلی پیچیده نیست. جای دیگر هم هیچ خبری نیست. هرکس جای دیگر رفت، سر از ناکجاآباد درآورد. هم چیزی بهدست نیاورد، هم عمرش بر باد فنا رفت. راه همین است، به این طرف و آن طرف منحرف نشویم. میشناختیم افرادی که پای همین صراط مستقیم ایستادند، خیلی رشد کردند و از جهت تعالی شخصیتی و شکوفایی استعدادها به جاهای بالایی رسیدند. آدمهای متوازن، متعادل، متین، باوقار، حلیم، دارای حسن الخلق، خوشباطن و خوشنیتی شدند.
مکارم الاخلاق، دعای بلندهمتان است
«وَ طَرِیقَةِ حَقٍّ لَا أَزِیغُ عَنْهَا». استقامت در حوزه اخلاق و سیر و سلوک و طریق حق، مطلب مهمی است که در این فراز از خداوند میخواهیم. زیغ بهمعنای میل و انحراف است؛ چنانکه در قرآن میخوانیم: «رَبَّنَا لَا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنَا؛[3] پروردگارا پس از آنكه ما را هدايت كردى، دلهايمان را دستخوش انحراف مگردان». حالا که این راه را به ما نشان دادی، دیگر ما را از این مسیر بیرون نبر. در این راه تا آخر باشیم و همین مسیر را انشاءالله ادامه دهیم. منتها حرکت در این مسیر نیازمند همت بلند است. اصلاً دعای مکارم الاخلاق، دعای بلندهمتها است. به همین عمل کنید، به خیلی جاها میرسید.
تأثیر نیت بر عمل
«وَ نِیةِ رُشْدٍ لَا أَشُک فِیهَا». درباره نیت مفصل صحبت کردهایم. رشد در برابر غی است که بهمعنای انحراف و گمراهی است. رشد از کلمات خیلی خوشظرفیت و زیبای قرآنی است. نیت رشد و رشیدی که در آن گرفتار تردید نشوم، به من روزی کن. گفتیم که اعمال ما محصول نیات ما است و نیت، هسته و ریشه عمل است. اعمال بذرش نیتها است. اینها وقتی در محیط شخصیت انسان افشانده میشود، وقتی این بذر به شکوفایی میرسد، میشود عمل. شما همیشه اول نیت دارید، بعد نیتتان به عمل تبدیل میشود. مرحوم شیخ طوسی (اعلیاللهمقامهالشریف) تعبیر جالبی دارند که فاصله علم و عمل میشود نیت. با این سخن تمام بحثهای پیچیده را خلاصه میکند.
ما در همین دعای مکارم به بحث نیت مفصل پرداختیم و نسبتش را با عمل سنجیدیم. به آن جلسات مراجعه کنید. غرض اینکه در محور سوم هم منطقه عمل ما کاملاً به نیت ما برمیگردد. اگر انسان در نیتش به استحکام برسد، عملش محکم میشود. اینکه ما در عمل گرفتار مشکلات هستیم، به خاطر این است که نیتمان گرفتار مشکل است.
گاهی ضربههایی که در زندگی میخوریم، بهخاطر تمیز و شستهرفته و محکم نبودن نیت است. ضعف در نیت باعث میشود انسان در عمل کم بیاورد و در وسط راه بماند. لذا «نِیةِ رُشْدٍ» منظور این است که به نیت خوبی برسیم. هر کار خیری که انسان بخواهد انجام دهد، اسمش میشود رشد. هر عمل صالحی در کانون نیت شما قرار بگیرد، نیتش پاکسازیشده، خالصسازی شده و محکم و جدی باشد و به مرحله عزم برسد، باعث رشد شما میشود.
خطری که نیت را تهدید میکند
از بذر معیوب چیز خوبی درنمیآید. اما اگر بذر، اصلاحشده و سالم باشد، میوه سالم بهدست میآید. وقتی شکوفا میشود، میوهاش به مقصد میرسد و دیدنی میشود. این مرحله، مرحلهای است که نیاز به مراقبه دارد. خطرش چیست؟ «لَا أَشُک فِیهَا» خطرش شک است. اگر این را ناظر به عمل بدانیم، شک در اینجا بهمعنای شک در نظر نیست. یعنی شما مشکل نظری نداری، میدانی این کار، کار خوبی است و باید انجامش دهی. پس در این قسمت مشکل نداری. شک اگر به ساحت عمل انتساب پیدا کرد، از قبیل تردید عملی است و نه تردید نظری. شک در عمل این است که انسان این پا و آن پا میکند، تسویف میکند، میگوید فردا انجامش میدهم. بنابراین «وَ نِیةِ رُشْدٍ لَا أَشُک فِیهَا» یعنی گرفتار تردید نشوم و نیت صالح را عازم و قاطع و استوار به عمل برسانم.
در انجام کار نیک، عمده اتفاقی که برای انسان میافتد، تردید عملی است. تردید نظری نیست که آیا این کار به صلاح من هست یا نیست. تردید در اقدام است. یک پا جلو میگذارد، یک پا عقب. مانند مجنون و شترش که مجنون میخواست به خانه لیلی برود، ولی شترش میخواست نزد بچهاش برود. مولوی میگوید: «در تردد ماند مجنون سالها». ما خیلی معطل هستیم. صادق مصدّق به ما گفت اگر خواستید به مقاصد عالی برسید، با نماز باکیفیت و اول وقت میرسید. ولی ما سالها است که مردد هستیم. هنوز در اولیات ماندهایم. یا گفتهاند اگر خواستید به مقصد برسید، فقط با اشک و آه و استغفار سحری میرسید. ولی ما خواب میمانیم. تصمیم میگیریم، ولی نمیشود. عمرمان تمام شد و رفت. تلاوت قرآن، خیررسانی، گرهگشایی از کار مؤمنان و سایر کارهای نیک، دائم این پا و آن پا میکنیم. در این تردید، شیطان کار خودش را انجام میدهد. تردید عملی، پای سلوک انسان را قطع میکند.
سرداری که تا آخر عمر در مسیر مستقیم ماند
خدا ما را موفق بدارد در اعتقاد و اخلاق و عمل، بر صراط مستقیم باشیم. مستقیم زندگی کنیم و مستقیم بمیریم. این ایام در جامعه ما خیلی یاد شهید سلیمانی شد، خدا از مجلس ما به روح مطهر ایشان، نور و هدیهای به لطف و کرمش کرامت فرماید. از دعای آن روح مطهر، ما را بهرهمند سازد. آقای سلیمانی مستقیم الاعتقاد و مستقیم الاخلاق و مستقیم العمل بود. اگر میخواهید کسی را مثال بزنید که تا آخر عمرش هیچ اعوجاجی در او دیده نشد، میتوانید شهید سلیمانی را نام ببرید.
یادتان باشد سیر امن با امام ممکن است. امثال شهید سلیمانی چون با امام بودند، به این مقاصد عالی رسیدند. در صلوات شعبانیه هم میگویید: «الْمُتَقَدِّمُ لَهُمْ مَارِقٌ وَ الْمُتَأَخِّرُ عَنْهُمْ زَاهِقٌ وَ اللازِمُ لَهُمْ لاحِقٌ؛ پیشافتاده از آنها از دین خارج است و عقبمانده از آنان نابود است و همراه آنان ملحق به حق». وقتی با امامی و دست در دست امام سیر کنی، به مقصد میرسی. امثال شهید سلیمانی اینطور بودند. نه گرفتار چپ شدند و نه گرفتار راست. با امامش زیست سعادتمندانه داشت. سعادتمندی است که خوشبختی میآورد و میآفریند.
امیری که واقعاً کبیر بود
امروز ۲۰ دی، سالروز شهادت امیر کبیر بود. ۱۷۰ سال از شهادت این مرد بزرگ میگذرد. خدا ایشان را رحمت کند. واقعاً کبیر بود. ایشان هم مستقیم الرأی و مستقیم الطبع بود. منشأ کارهای بزرگ بود. خدا ایشان را هم از جلسه ما شاد کند.
شهدا، اهل تصمیم و عمل بودند
چند روز پیش تعدادی شهید آوردند که برخی برای عملیات کربلای پنج بودند. خاطرات ما زنده شد. کنار جنازه این شهدا خیلی حسرت خوردم. جامانده وامانده عقبافتاده هستیم! آنها خوب تصمیم گرفتند. ماها خیلی شل و بیحال هستیم. زمانشناس نیستیم و در وقت تصمیم نمیگیریم. آدم لحظهشناس و زمانشناس، تصمیم میگیرد؛ ولی ما در تردیدهایمان هستیم. آنها واصل و به مقصد و هدفهای بزرگ رسیدهاند؛ ما همینطور داریم لنگ میزنیم و نمیدانیم چه میشود. خدا آنها را با حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) محشور کند و به ما توفیق کرامت کند باقیمانده عمر را شهدایی زندگی کنیم؛ سالم و قوی و عازم.