متن درس‌هایی از دعای بیستم صحیفه سجادیه، جلسه «۴۳» 1400/12/2


پیوند های مرتبط »
فایل pdf
 متن درس‌هایی از دعای بیستم صحیفه سجادیه، جلسه «۴۳»
بحث امشب ما بحث بسیار بسیار مهمی در دعای شریف مکارم است که به‌صورت منظومه‌ای مطرح شده است. خود دعای مکارم الاخلاق در صحیفه مبارکه فضای منظومه‌ای دارد؛ چنان‌که قبلاً هم به این مسئله پرداختیم. در آغاز مباحث دعای بیستم در متن دعای مکارم الاخلاق هم شما شاهد منظومه‌هایی هستید و چینش منظومه‌ای بسیار قابل توجه در کهکشان دعای مکارم می‌بینید. منظومه‌های متنوع و خیلی جذابی در این دعا است که از اهل معرفت دل می‌برد. امام (علیه‌السلام) اینها را به‌صورت یک منظومه در دل این منظومه‌ی بزرگ و کهکشان پرنور و پرستاره چیده‌اند

«اللَّهمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ أبْدِلْنِی مِنْ بِغْضَةِ أهْلِ الشَّنَآنِ الْمَحَبَّةَ، وَ مِنْ حَسَدِ أهْلِ الْبَغْی الْمَوَدَّةَ، وَ مِنْ ظِنَّةِ أهْلِ الصَّلَاحِ الثِّقَةَ، وَ مِنْ عَدَاوَةِ الْأدْنَینَ الْوَلَایةَ، وَ مِنْ عُقُوقِ ذَوِی الْأرْحَامِ الْمَبَرَّةَ، وَ مِنْ خِذْلَانِ الْأقْرَبِینَ النُّصْرَةَ، وَ مِنْ حُبِّ الْمُدَارِینَ تَصْحِیحَ الْمِقَةِ، وَ مِنْ رَدِّ الْمُلَابِسِینَ کرَمَ الْعِشْرَةِ، وَ مِنْ مَرَارَةِ خَوْفِ الظَّالِمِینَ حَلَاوَةَ الْأمَنَةِ».

 

نقش حیاتیِ زیست اجتماعی در دستیابی به حیات طیّبه

بحث امشب ما بحث بسیار بسیار مهمی در دعای شریف مکارم است که به‌صورت منظومه‌ای مطرح شده است. خود دعای مکارم الاخلاق در صحیفه مبارکه فضای منظومه‌ای دارد؛ چنان‌که قبلاً هم به این مسئله پرداختیم. در آغاز مباحث دعای بیستم در متن دعای مکارم الاخلاق هم شما شاهد منظومه‌هایی هستید و چینش منظومه‌ای بسیار قابل توجه در کهکشان دعای مکارم می‌بینید. منظومه‌های متنوع و خیلی جذابی در این دعا است که از اهل معرفت دل می‌برد. امام (علیه‌السلام) اینها را به‌صورت یک منظومه در دل این منظومه‌ی بزرگ و کهکشان پرنور و پرستاره چیده‌اند.

قطعه‌ای که برایتان ‌خواندم، کاملاً همین وضعیت را دارد. امام (علیه‌السلام) با یک دعا نُه مطلب را می‌خواهد؛ یعنی نه درخواست در یک دعا کنار هم چیده شده و البته کاملاً وحدت موضوعی دارد.

موضوع بسیار حیاتی است؛ چراکه مقصد دستیابی به حیات طیّبه است. برای رسیدن به حیات طیّبه، زیست اجتماعی دارای سهم بسیار بسیار بالایی است. وقتی انسان به آن فکر می‌کند، متوجه ابعاد مسئله می‌شود. بخش عظیمی از معارف اخلاقی اسلام، چه در قرآن کریم و چه در کلمات اولیای خدا، به یکی از پیچیده‌ترین بخش‌های زیست اجتماعی و مناسبات با دیگران کاملاً ارتباط دارد. آن بخش پیچیده عبارت است از ابتلا به مواجهه‌های ناپسند، آزاردهنده، خسته‌کننده، دلسردکننده و گزنده از طرف دیگران. امام (علیه‌السلام) اینجا به این فصل می‌پردازند.

 

انسان چاره‌ای جز حضور در اجتماع ندارد

ما از زندگی اجتماعی ناگزیریم و راه فراری نداریم. نمی‌توانیم خودمان را از ارتباط با دیگران جدا و منقطع کنیم. مدل و شیوه زندگی انزواطلبانه، اساساً مطلوب و مورد تأیید خدای متعال نیست. خدای متعال، انسان را اجتماعی خلق کرده و در محیط اجتماع هم می‌پسندد. ابتلائات جدی هم برای انسان در محیط اجتماعی وجود دارد که زمینه صعود، رشد و اصلاح اخلاقی و صیقل خوردن شخصیت انسان در محیط اجتماعی فراهم می‌شود.

انسان در جمع متولد می‌شود، در جمع بزرگ می‌شود، در جمع هم می‌میرد. خدای متعال محیط زندگی ما را در این دنیا این‌گونه طراحی کرده است. لذا از سر ناچاری، ما هستیم و رفتارهای دیگران با ما. بخواهیم یا نخواهیم، بر ما تأثیر می‌گذارد. می‌تواند به ما روحیه بدهد، انرژی بدهد، سرعت بدهد، انتظام روحی و روانی بدهد و برای ما پیش‌برندگی داشته باشد. در مقابل هم می‌تواند باعث افسردگی، پژمردگی، به‌هم‌ریختگی، ناامیدی، کم‌امیدی، کاهش سرعت و ایجاد دست‌انداز‌های مختلف برای انسان شود. می‌تواند وضعیت روانی ما را تحت تأثیر قرار بدهد و سلامت و بهداشت روان ما را در معرض مخاطره قرار بدهد. رفتارهایی که اینجا محل بحث هست، رفتارهای نامناسب دیگران است؛ لذا توجه به این جنس از رفتارها که لابد هم هست، ناچار است؛ چون کسانی که طرف ارتباط ما قرار می‌گیرند، حدود نود درصدش در اختیار ما نیست. پدر و مادر و برادر و خواهر و فامیلی را که ما انتخاب‌ نکرده‌ایم. همسایه و همکار و کسانی که انسان در محیط‌های اجتماعی با آنها روبرو می‌شود، چند درصد‌شان را شما کاملاً انتخاب کرده‌اید؟ از کل ارتباطات و مناسبات اجتماعی‌تان، دایره انتخاب شما دایره خیلی محدودی است، در دل یک دایره بزرگ از ارتباطاتی که خارج از اختیار و انتخاب شما است. بعضی‌ها را انسان انتخاب می‌کند، مثل رفقا، دوست و همسر. اینجا محورهای انتخابی ما است. تازه انتخاب آدم چقدر درست در بیاید، خودش محل مباحثات دیگر است.

این واقعیتی است که با آن مواجه هستیم و تأثیرش در حیات طیّبه و خبیثه خیلی قابل توجه و قابل ملاحظه است.

 

پیچیدگیِ روابط اجتماعی

روابط اجتماعی روابط بسیار پیچیده است و پیچیدگی‌اش به پیچیدگی آدمیزاد برمی‌گردد. الکسیس کارل، فیزیولوژیست مشهور، کتابی با نام انسان موجود ناشناخته نوشته است. همین‌طور هم است و خواهد بود. هرچه انسان را بشناسند، باز هم می‌بینند که نتوانسته‌اند بشناسند. لایه‌های تودرتو و آفاق شخصیت هرکس و مناسبات درونی‌اش، از لایه‌های رویین شخصیت تا اعماقش، حتی گاهی برای خود شخص ناشناخته می‌ماند تا چه برسد برای دیگران. این ویژگی باعث می‌شود روابط اجتماعی انسان‌ها بسیار پیچیده شود و دارای ابعاد و پیچیدگی‌های خاص خودش باشد.

به این موارد محیط غیرانتخابیِ پیچیده و در عین حال با تأثیر مثبت فراوان یا با تأثیر منفی فراوان و قابل توجه را اضافه کنید.

 

شکر نعمت اطرافیان خوب

جایی که رابطه انسان با اطرافیانش، مناسب و خوب و شیرین و زیبا و دلنشین است، به ما احساس خوب و روشنایی و امید و انرژی می‌دهد و ما را در مسیر هدف‌هایمان تقویت می‌کند. باید واقعاً خدا را شاکر بود؛ مخصوصاً در مورد آنهایی که به ما نزدیک‌تر هستند. البته از عهده‌ی شکر هم برنمی‌آییم. مثلاً فرض کنید در خانواده، پدر و مادر و برادر و خواهر، مگر می‌شود شکر کرد؟ نعمت خیلی بزرگی است. یا همسر خوب که خیلی به انسان نزدیک است و تأثیرش خیلی بالا است. مگر می‌شود شکرش را به‌جا آورد؟

این قضیه در مورد سایر محیط‌های مرتبط و افرادی که با ما مرتبط می‌شوند نیز صادق است. مثلاً در مجموعه‌ی کاری، یک مدیر خوب داشته باشیم یا یک معلم خوب، مگر می‌شود قیمت گذاشت؟ پس انسان باید همت کند و با شکرگزاری این نعمت را برای خودش نگه دارد.

مسئله‌ی نگهداری نعمت خودش سرفصل مستقلی دارد که من الآن به آن نمی‌پردازم و بعداً در ضمن کلمات امام (علیه‌السلام) به آن می‌رسیم که بخش شکر است. البته انسان باید آن را غنی‌سازی کند و شکر عملی‌اش هم این است که با محبت، نصرت و ارتباط خوب، دائماً این خطوط ارتباطی را تقویت کند و سطحش را ارتقا و کیفیت بدهد. ارتباطش را با دوست یا همسرش یا پدر و مادر و ارحام یا کسانی که در مسجد یا جاهای مختلف انسان با آنها رفت‌وآمد و ارتباطی دارد، هر روز کیفی‌تر کند.

این بخش فعلاً محل بحث ما نیست؛ محل بحث آنجایی است که با رفتارهای آزاردهنده مواجه هستیم. بعضی‌ها، آدم را با نگاه، زبان و حرکات و سکناتشان آتش می‌زنند. اینها را چه‌کار باید کرد؟

 

با اطرافیان بد چه کنیم؟

امام (علیه‌السلام) به این بخش می‌پردازد. نکته جالب‌ترش اینکه حضرت در همان کلیدواژه اول به ما می‌گوید که در این نوع ارتباطات آزاردهنده باید متضرعانه به خدای متعال پناه ببرید.

گاهی ما به خدای متعال پناه می‌بریم تا ریشه‌ طرف را بکند. طرف را نفرین می‌کنیم و می‌گوییم خدایا فلانی را به روز سیاه بنشان. ولی گاهی انسان به درگاه خدا تمنا و دعا دارد و خواسته‌اش این است که آن طرف را از محور ارتباطی‌ام حذف کن یا ادبش کن یا عقوبتش کن.  

اینجا اصلاً این حرف‌ها نیست؛ چون محیط ما که محیط دشمنان خدا نیست. مثلاً فلان دوست ما با حسدش مرزهای حقوق شخصی مرا زیر پا می‌گذارد و به من ضربه می‌زند. یا شخص دیگری ظاهرسازی می‌کند، به من چیزی می‌گوید، ولی در ذهنش چیز دیگری است. یا به یکی از اطرافیان نیاز دارم، ولی به من بی‌اعتنایی می‌کند. ما بر اساس هدایت امام سجاد (علیه‌السلام) در این محور که حالا حضرت نه جلوه‌اش را به صورت منظومه‌ای فهرست می‌کند، به خدای متعال پناه می‌بریم و از ساحت قدس ربوبی توقع تبدیل وضعیت داریم. یعنی مثلاً کسی که می‌خواهد سر به تن ما نباشد! رفیق خیلی صمیمی ما شود. طبق قواعد این فقط از خودش برمی‌آید، چون دل‌ها به دست او است. تبدیل وضعیت آزاردهنده به وضعیت مناسب و مطلوب و دلخواه فقط کار خدای متعال است. باید از خدای متعال بخواهی که «مقلب القلوب»، «طبیب القلوب»، «حبیب القلوب» و «صاحب القلوب» است.

 

نه خواسته برای تبدیل رابطه‌ی ما با دیگران

ما به درگاه الهی می‌رویم، منتها تقاضایمان تبدیل وضعیت است تا دشمنی او با من به دوستی تبدیل شود. ظاهرسازی او با من به محبت عمیق تبدیل شود. رها کردن او نسبت به من و تنها گذاشتن من، به نصرت و یاری تبدیل شود. این تبدیل مورد درخواست است. لذا دعا یک کلمه است: «أبْدِلْنِی». بعد فهرست نُه‌گانه‌ای ارائه می‌شود. البته این دعاها یک مقدمه هم دارد. بارها گفتیم پناهنده شدن به کمک‌خواهی از اولیای خدا و با صلوات بر محمد و آل محمد (علیهم‌السلام) صورت می‌گیرد. انسان باید طبق آیه «وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ؛[1] و وسيله‏اي براي تقرب به خدا انتخاب نمایيد»، ابتغای وسیله داشته باشد و در درگاه الهی وسیله جور کند. پس صلوات در ابتدای دعاها، وسیله‌خواهی است. بعد بلافاصله می‌گویید: «وَ أبْدِلْنِی». برای من نُه چیز را به نه چیز دیگر تبدیل کن:

یک: «مِنْ بِغْضَةِ أهْلِ الشَّنَآنِ الْمَحَبَّةَ». عده‌ای اصلاً ساختار شخصیتی‌شان این‌طوری است که با دیگران درمی‌افتند و همواره دشمنی می‌کنند. بغضة به‌معنای بغض و کینه است. کینه‌ی کینه‌ورزان را برای من به محبت تبدیل کن تا آنها مرا دوست داشته باشند.

دوم: «وَ مِنْ حَسَدِ أهْلِ الْبَغْی الْمَوَدَّةَ». چقدر این عبارات لطیف است؟! اگر بخواهم وارد لطافت تعابیر امام (علیه‌السلام) بشوم، چند جلسه وقت می‌خواهد. بگذریم. عده‌ای اهل البغی هستند، یعنی به حقوق دیگران تعدی می‌کنند و وارد حریم زندگی دیگران می‌شوند. ریشه‌ی کارشان هم حسد است. آتش حسادت که در درون آنها شعله‌ور می‌شود، آنها را وامی‌دارد که وارد حریم شخصیت طرف مقابل شوند. کسانی که می‌خواهند با آبروی من بازی کنند، با آسایش من بازی کنند، با حیثیت اجتماعی و موقعیت شغلی من دربیفتند، خدایا حسد این جماعت را برای من به مودت تبدیل کن. مودت یعنی محبت برافروخته‌ای که طرف دائماً بخواهد به ما ابراز عشق و محبت و لطف کند.

سوم: «وَ مِنْ ظِنَّةِ أهْلِ الصَّلَاحِ الثِّقَةَ». عده‌ای از اطرافیان، آدم‌های خوبی هستند، اهل اصلاح و آدم‌های صالحی هستند، اما به من بدگمان هستند و سوء ظن دارند. اینکه آدم‌های خوب نسبت به انسان بدگمان باشند، چیز خیلی سختی است. چون آدم دوست دارد که خوبان و مؤمنان به انسان اعتماد داشته باشند. بدگمانی انسان‌های صالح را برای من به اعتماد تبدیل کن.

چهارم: «وَ مِنْ عَدَاوَةِ الْأدْنَینَ الْوَلَایةَ». عده‌ای ارتباطاتشان به من نزدیک است و به مناسبت شغل و همکاری، رئیس یا مسئول یا مدیر من هستند. بعضی از اینها با ما دشمنی می‌ورزند. خدایا از تو می‌خواهم که دشمنی آنها را به ولایت تبدیل کنی. ولایت یعنی دوستیِ گرم و نزدیک. خیلی‌ سخت است که کسانی که ارتباط نزدیک با آدم دارند، با آدم دشمنی داشته باشند. یک وقت طرف ارتباطش با ما دور است و خیلی در خط تماس ما نیست. اما کسانی که هر روز چشم در چشم هستیم و ارتباط نزدیک داریم، دشمنی‌شان خیلی فرق می‌کند؛ زیرا به‌راحتی می‌توانند به ما ضربه بزنند. لذا از خدا توقع می‌کنیم که به ولایت و دوستیِ گرم و نزدیک تبدیل شود که این فقط از خودش برمی‌آید.

پنجم: «وَ مِنْ عُقُوقِ ذَوِی الْأرْحَامِ الْمَبَرَّةَ». ارحام یعنی کسانی که با ما نسبت دارند. این همان بخشی است که گفتم دست ما نیست. انسان هیچ‌وقت عمه و خاله و عمو و دایی و برادر و خواهر و ارحامش را انتخاب نمی‌کند. اینجا مسئله‌ی عاق مطرح شده که به‌معنای قطع پیوند است. در بین ارحام ما کسانی هستند که با ما سر ناسازگاری می‌گذارند. نقطه‌ی مقابلش «الْمَبَرَّةَ»، یعنی خیررسانی. صله رحم، حداقل و اوجی دارد. حداقلش سلام است و اینکه ما باهم قهر نباشیم. این می‌شود حداقلش. بعد قدم به قدم جلو می‌رود تا جایی که انسان برای رَحِمش از آبرو و مال و حتی جان سرمایه‌گذاری ‌کند.

ششم: «وَ مِنْ خِذْلَانِ الْأقْرَبِینَ النُّصْرَةَ». کسانی به ما نزدیک هستند، ولی نه از باب خویشاوندی. نزدیک بودن مکانی هم نیست، مثل همسایه یا همکار؛ بلکه با ما در حلقات ارتباط دوستانه ما قرار می‌گیرند. از این جماعت توقع نصرت دارید. حال شما را در وسط مشکلات و گرفتاری رها کند، خیلی آزاردهنده‌ است. عمدتاً رفاقت‌ها در وقت نیاز و گرفتاری و سختی خود را نشان می‌دهد. عرب‌ها ضرب‌المثلی دارند که: «عند الشدائد تعرف الإخوان؛ دوستان، هنگام سختی‌ها شناخته می‌شود». یا ضرب‌المثل انگلیسی می‌گوید: «friend in need is friend deed». رفیق واقعی رفیق وقت سختی و نیاز است. حال کسی که انسان از او توقع یاری دارد، مرا وسط گرفتاری‌ها و مشکلات رها کنند. خدایا، این را به یار و کمک‌کار و غمخوار من تبدیل کن.

هفتم: «وَ مِنْ حُبِّ الْمُدَارِینَ تَصْحِیحَ الْمِقَةِ». کاش وقت می‌شد اینها را انسان تحلیل دقیق و وسیع می‌کرد. یکسانی هستند که با ما ظاهرسازی می‌کنند. به تعبیر خودمان رفاقتشان با ما سطحی و ظاهری است. در روایت دارد: «الإخْوانُ صِنْفانِ: إخوانُ الثِّقةِ و إخوان المُكاشَرةِ؛[2] برادران دو گروه هستند: برادران مورد اعتماد، و برادران خنده و شادى». اخوان الثقة، برادران ایمانی هستند که می‌توان به آنها اعتماد ‌کرد. با آنها زندگی طیّب و شیرین می‌شود. اما اخوان المکاشرة آنهایی هستند که فقط زبانشان می‌چرخد. رفاقت ظاهری دارند، اما عمقی ندارد. حال به خدا عرضه می‌داریم این افراد که محبتشان به ما ظاهری و از سر ناچاری است، محبتشان را برای من قلبی و عمیق و صاف کن.

هشتم: «وَ مِنْ رَدِّ الْمُلَابِسِینَ کرَمَ الْعِشْرَةِ». طائفه‌ای از کسانی که با ما طرف ارتباط هستند، ارتباطشان طوری است که از زندگی ما سر در می‌آورند. ملابس یعنی ارتباط خیلی خیلی نزدیک. اینها اگر با انسان دربیفتند یا از محیط محبتی و معاشرتی خودشان کنار بگذارند، خیلی خطرناک و آسیب‌زا است. حال می‌خواهیم که ارتباط آنها با ما را به معاشرت کریمانه و در اوج احترام و محبت و تبدیل کند.

نهم: «وَ مِنْ مَرَارَةِ خَوْفِ الظَّالِمِینَ حَلَاوَةَ الْأمَنَةِ». یک عده هم که با انسان مرتبط می‌شوند، برای ما تولید ناامنی می‌کنند و امنیت زندگی انسان را می‌گیرند. حضرت از آن تعبیر می‌کند به تلخیِ ترس از ستمگران. این را برای من به شیرینی امنیت تبدیل کن.

این نُه خواسته یک منظومه است. حضرت به خداوند می‌گوید برای من بغضة را به محبت، حسد را به مودت، ظنة را به الثقة، عداوة را به الولایة، عقوق را به المبرة، خذلان را به النصرة، حب المدارین را به تصحیح المقة، رد الملابسین را به کرم العشرة، و مرارة خوف الضالمین را به حلاوة الامنة تبدیل کن.

باید به ساحت قدس ربوبی برویم و از خدای متعال تبدیل این وضعیت را بخواهیم.

 

عواقب نادیده گرفتن پیچیدگیِ روابط اجتماعی

این تفاوت‌ها و پیچیدگی‌ها دور و بر ما هست و اگر انسان آنها را در معادلات ذهنی‌اش نداشته باشد، خیلی آسیب می‌بیند. باید واقعیت‌‌ها را بپذیریم. آنچه پیرامون ما از رفتار‌های نامناسب با ما انجام می‌شود، حل و علاجش نسخه‌های متفاوتی می‌خواهد. زیرا هر کدام از این اجناس رفتارها را که نام بردیم، ریشه‌هایی دارد و با هم خیلی فرق می‌کنند.

 

اشتباهات خود را در روابط با اطرافیان بپذیریم

طبق قاعده و سیره اولین کاری که باید بکنیم، این است که از خودمان بپرسیم: سهم من در این رفتار نامناسب چیست؟ مثلاً فلانی به من حسادت می‌برد. خیلی از آتش حسد‌ها را خود ما روشن می‌کنیم. خودم نمونه داشتم یک زن و شوهر که عاشق هم بودند، رفتارهای نسنجیده خانم باعث شد که شوهرش در خط حسد با او قرار بگیرد و آن عشق به نفرت کشید. در این موارد از خود بپرسیم: سهم من چیست؟ یا کسی که وسط مشکلات مرا رها کرده و کمکم نمی‌کند، بلافاصله از خود بپرسیم: آیا این کارش ناشی از رفتارهای من بوده؟ شاید من هم جایی رهایش کردم و کمکش نکردم؟

آدم‌های خوبی که به من بدگمان شده‌اند، آیا این سوءظن مربوط به خودش است یا ناشی از رفتار من است؟ یا کسی که با من قطع رحم کرده، آیا من در اینجا هیچ تقصیری ندارم؟ من پاک و مبرا و منزهم؟

پس در این موارد سهم خودمان را بپذیریم و درستش کنیم. «أبْدِلْنِی» که از خدای متعال می‌خواهیم، لقلقه زبان که نباید باشد. دعا‌ها باید مستظهر به حقیقت باشد. حقیقتش این است که سهم خودم را کشف کنم و وظیفه‌ام را انجام دهم.

 

مهارت تغییر دیگران را به دست آوریم

مطلب بعدی اینکه باور کنیم اصلاح ممکن است. بعضی‌ها این را قبول ندارند. اگر ببینند کسی حسادت دارد، دشمنی دارد، کینه دارد، نفرت دارد، بدگمان است، می‌گوید این دیگر جزء بافت شخصیتی او است، لذا دیگر در ذهن ما عملیات اصلاحی شکل نمی‌گیرد. باید باور کنیم اصلاح می‌شود. البته چیزی را هم ما باید فراهم کنیم: آگاهی در مناسبات اجتماعی، به اضافه بردباری و مهارت تغییر رفتار دیگران.

خیلی چیزها آموختنی است. بعضی‌ها خیال می‌کنند استاد کل هستند. باید یاد بگیری که چطور می‌توان رفتار دیگران را اصلاح کرد و تغییر داد.

غرض اینکه حواستان باشد که «ابدلنی» را درست معنی کنید. یکی از معانی‌اش این است که به من بردباری و شرح صدر بده، یعنی به من آگاهی بده، یعنی به من مهارت بده. اینکه فقط بگویی پروردگارا، فلان فرد با من دشمن است، با من دوستِ صمیمیِ گرم شود، اتفاقی نمی‌افتد. خدای متعال بر اساس اسباب و مسببات دنیا را می‌چرخاند. خودش در قرآن می‌گوید: «ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَبَيْنَهُ عَدَاوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ؛[3] بدي را با نيكي دفع كن تا دشمنان سرسخت، همچون دوستان گرم و صميمي شوند».

سید دوست‌داشتنی و امام جماعت بزرگواری در یکی از مسجد‌های تهران می‌گفت: از جلوی مغازه‌های مسجد که عبور می‌کردم، به آنها سلام می‌کردم؛ ولی کاملاً برمی‌گشتند و پشت به من می‌رفتند. یک سال این کار را کردم تا سرانجام همان آقا که منرا نگاه نمی‌کرد، به یار غار مسجدی تبدیل شد و در صف اول کمک‌کننده مالی مسجد قرار گرفت و حامی من شد.

البته خدای متعال می‌تواند بدون اسباب و مسببات نیز قلب دیگران را متحول کند. اینکه معلوم است؛ ولی می‌خواستم عرض کنم قاعده را یادمان باشد که «أبْدِلْنِی» اینجا دارد پیام می‌دهد که ما چه وظایفی در ارتباط با این ماجرا داریم؛ منتها با کمک‌خواهی از خدای متعال و با وساطت محمد و آل محمد (صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین).



[1]. مائده: 35.

[2]. محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار، ج74، ص281.

[3]. فصلت: 34.



لطفاً نظر خود را درباره این مطلب بنویسید:
نام :


پست الکترونیکی :

کد تصویر:

نظر شما : *