«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ حَلِّنِي بِحِلْيَةِ الصَّالِحِينَ، وَ أَلْبِسْنِي زِينَةَ الْمُتَّقِينَ، فِي بَسْطِ الْعَدْلِ، وَ كَظْمِ الغَيْظِ، وَ إِطْفَاءِ النَّائِرَةِ، وَ ضَمِّ أَهْلِ الْفُرْقَةِ، وَ إِصْلَاحِ ذَاتِ الْبَيْنِ، وَ إِفْشَاءِ الْعَارِفَةِ، وَ سَتْرِ الْعَائِبَةِ».
ایام پربرکت و پرنور ولادت پرمیمنت مولایمان حضرت علیبن موسی الرضا (علیهآلافالتحیةوالثناء) را به همهی عزیزان تبریک عرض میکنیم. خداوند تبارک و تعالی ما را مشمول عنایت و الطاف و رحمت و رأفت حضرت رضا (علیهالسلام) قرار دهد و در دنیا و آخرت در سایهسار عنایات خاص آن حضرت باشیم. چشم امیدمان به لطف کامل و عنایات خاص حضرت رضا (علیهالسلام) است.
مروری کوتاه بر مباحث پیشین
موضوع سخن که گزارش مضامین بیستمین دعای صحیفه مبارکه سجادیه موسوم به دعای مکارم الاخلاق بود، به این بخش رسید که امام (علیهالسلام) در فهرست بسیار روشن و حقیقتاً دلنوازی، هرچه زیبایی صالحان و زیور و زینت متقین است را کنار هم چیدند و بیان کردند و همه را یکجا از ساحت قدس پروردگار متعال درخواست کردند. به این ویژگی رسیدیم: «وَ ضَمِّ أَهْلِ الْفُرْقَةِ، وَ إِصْلَاحِ ذَاتِ الْبَيْنِ».
با «بسط العدل» شروع شد؛ گستردن عدالت بهعنوان یکی از جلوههای ویژهی تقوای الهی. سپس موضوع بسیار اساسی «کظم الغیظ» مطرح شد؛ فرو خوردن یا پوشاندن خشم خویشتن یا همان مدیریت خشم. بهتفصیل در این باره گفتگو شد. اما مسئله بسیار مهم بعدی این بود: «و إِطْفَاءِ النَّائِرَةِ» فرو نشاندن آتش فتنهها و درگیریها در بین مردم. جالب است اینها جزء زیباییهای صالحان و زینتهای متقین است. یعنی نشاندن آتش فتنهها، درگیریها و آشوبها.
جان سگان و گرگان از هم جداست
بعد از اطفاء، بلافاصله مسئله بالاتری مطرح میشود: مرتبط کردن کسانی که گرفتار تفرقه شدند. فتنهها نوعاً جدایی میآورد. وقتی آتش فتنهای روشن میشود، افراد را پراکنده میکند، جامعه را گروهگروه میکند، افراد را به جان هم میاندازد و در برابر هم جبهه میگیرند، بینشان شکاف و ناراحتی و کینه بهوجود میآید. گاهی بین دو نفر است، گاهی بین دو خانواده یا دو گروه یا دو حزب است، گاهی بین دو منطقه است. شکاف ایجاد میشود و اگر آسیبهایی نیز به یکدیگر وارد کرده باشند؛ آسیب مالی، آبرویی و جانی، کار خیلی سختتر میشود.
عزیزان بدانند ایجاد جدایی و شکاف، کارویژهی شیطان است. درست نقطه مقابلش، کار خدای متعال و لشکر حق و اولیای خداست که ایجاد ارتباط و اتصال و وحدت است. تفرقه و وحدت دو عنوان است که یکی رحمانی و دیگری شیطانی است. تفرقه صددرصد شیطانی و وحدت کاملاً رحمانی است.
قرآن در مورد جریان شیطان و شیاطین الجن میفرماید: «إِنَّ الشَّيْطَانَ يَنْزَغُ بَيْنَهُمْ؛[1] شيطان ميانشان را به هم مىزند». اصلاً کارشان ایجاد آزردگی و ناراحتی و جدا کردن انسانها از یکدیگر است. شیاطین الانس که پیروان شیاطین و شیطانزدهها هستند، وجودشان باعث جدایی میشود، سخن و رفتارشان ایجاد تفرقه میکند. این قاعده کلی است. نقطهی مقابل، حضرت رحمان است و رحمانیها و کسانی که جنود الرحمان هستند. صدرشان انبیا و اولیا هستند تا دامنهاش که مؤمنان هستند، طبعشان طبع الفتی و وحدتی است و طبع جدایی و تفرقه نیست.
تنها استثنای وحدت
این مسئله یک استثنا دارد و آن نوع مناسبات جامعه مؤمنان با کفار است. در باب ارتباط با کفار اگر کافر، کافر کتابی باشد که در بین اهل کتاب بهترین آنها مسیحیها هستند، دراینصورت پیامهای الهی و قرآنی و روش اولیای خدا دعوت به اشتراک است. فرمود به اهل کتاب بگو: «تَعالَوْا إِلى كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ؛[2] بياييد بر سر سخنى كه ميان ما و شما يكسان است بايستيم». بین ما و شما مشترکاتی وجود دارد؛ توحید، خداپرستی، شرک نورزیدن به حضرت حق. بیایید در همین مورد با یکدیگر وحدت داشته باشیم. دعوتِ اهل کتاب است بهمناسبت اینکه آنها به مبانی توحیدی التزام داشته باشند. خیلی فرق است بین اینکه طرفِ مقابلِ شما، کافر کتابی باشد یا گرفتار شرک و کفر باشد. وقتی در برابر آنان قرار میگیری، باید مرزبندی کنی. دربارهی دیگران نیز اگر زمینهای برای ارتباط باشد، آن زمینه ازنظر خدای متعال فرصتی برای وحدت است. در کلّ حضرت حق تبارک و تعالی، ارتباط بین انسانها را در فضای مسالمتآمیز و آکنده از محبت و دوستی، فارغ از نحله و دین و مرام میپسندد. باهم در صلح باشند و ارتباط داشته باشند. اگر باهم یک جا زندگی میکنند، با یکدیگر مناسبات مسالمتآمیز داشته باشند. قاعده کلی این است که: «وَالصُّلْحُ خَيْرٌ؛[3] سازش بهتر است». این به نفع همه است. قاعده کلی چنین است، البته استثنا دارد، جایی که طرفِ مقابل، جریانِ فعالِ کفر است که میخواهد اندیشههای کفرآلود خود را منتشر کند. در رویارویی با مراکز انتشار کفر که طاغوت است و گاهی با تعبیر استکبار از آن یاد میکنیم، برخورد با آنان از موضع عزّت و شدت و حفظ فاصلهها توصیه شدهاست؛ مگر وقتیکه در موضع تسلط بر آنها باشید.
ارتباط دوستانه با جریان کفر، حاصلش ضرر به جامعهی ایمانی است. چون آنها در پرتو همین ارتباطها، به فکر و اخلاق و منابع مؤمنان مسلط میشوند.
داشتن قدرت، شرط ارتباط با کفار
اگر جامعهی مؤمنان در موضع عزت، یعنی سلطه علمی و فکری و اجتماعی و سیاسی به نطقهای از توانمندی رسیدند که مُهَیْمِن و مسلط بر جریان کفر بودند، آنگاه پیشنهاد این است که با آنها نیز رابطهی مسالمتآمیز داشته باشید؛ زیرا این ارتباط، کمککننده است به اینکه آنها را هم به توحید دعوت کنید. زیرا شما مسلط هستید، دیگر نگرانی وجود ندارد که آنها در شما نفوذ کنند و آسیبی به شما وارد کنند. این، قاعده کلی است.
فرق باطن کافر با باطن مؤمن
نقطه مقابلش را نیز عرض کردم. قاعده کلی در ناحیه شیاطین در سران کفر و طاغوت، ایجاد شکاف و کینه و تفرقه است؛ زیرا خودِ باطن کفر، پراکندگی است. بحث عرفانی هم دارد، زیرا باطن شرک عبارت است از تفرقه و تشتت. در وجود خودِ انسان کافر، تفرقه و آشفتگی و درگیری هست. چنانکه باطن مؤمن، وحدتی و باطنش ذیل توحید است. نور وحدت، درون انسان مؤمن را متحد میکند. اصلاً شخصیت او شخصیت متحدی است.
وظیفهی مؤمن هنگامِ جدایی و جدال بین مردم
اگر پیرامونِ مؤمن، بین افراد یا گروههای سازمانیافته یا غیرسازمانیافته یا بین دو منطقه جغرافیایی، جدایی اتفاق بیفتد، وظیفهی مؤمن چیست؟ اقتضای تقوا و اقتضای صلاح، برطرف کردن جداییها و ایجاد وحدت است. مؤمن وقتی با چنین وضعیتی روبرو میشود، تلاش میکند تا کسانی را که از هم جدا افتادند، به یکدیگر نزدیک کند و اتحاد بهوجود بیاورد. این طبع تقوا و صلاح است. لذا میفرماید: خدایا مرا به این زیور صالحان و زینت متقین آراسته کن! در چه چیزی؟ «ضم اهل الفرقة» یعنی موفق شوم کسانی را که از هم جدا افتادند و گرفتار تفرقه شدند، به یکدیگر وصل کنم.
آثار و برکات وحدت در جامعه
چنانچه این ارتباط براساس موازین انسانی، عقلانی و الهی باشد، منبع خیر و صلاح است. چنین چیزی مبنای موفقیتها و پیشرفت و حال خوب است و سبب تحرک میشود. پس تحرک، پیشرفت، صفا، تعاون، صیانت از هویت و عزت، در پرتو کلمهی زیبای وحدت اتفاق میافتد. خداوند تبارک و تعالی بهصراحت از جامعهی مؤمنان توقع دارد که مسئلهی وحدت را بین خودشان بسیار جدّی بگیرند: «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَميعاً وَ لا تَفَرَّقُوا؛[4]». هم وحدت امر دارد، هم تفرقه نهی دارد. یعنی این واجب است و آن حرام. البته در آیه کریمه، لطایفی نیز هست: «وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً؛». اخوتی که میان شما هست، نعمت خدای متعال است. برقراری الفت بین دلهای مؤمنان، کار خدای متعال است. «وَ كُنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْها؛». شما لب پرتگاه بودید، خدای متعال شما را نجات داد. این آتش، آتش فتنهها و تفرقهها و درگیریها است، این است که قبایل و گروهها را به جان هم میاندازد. وقتی به جان هم افتادند، صلاح و آرامش و پیشرفت و موفقیت و وفا و صفا از آنها گرفته میشود. محیطْ ناامن و آشفته میشود. کینهها، دردسرها، ریختن آبروها و ریختن خونها و آسیب زدن به اموال، دنبالهی چنین جریانی است. هر مصیبت و بدبختیای ذیل تفرقه است و هر برکتی ذیل وحدت.
چه زمانی وحدت شکل میگیرد؟
وقتیکه تقوا بهمعنای واقعی کلمه در جامعه گسترش پیدا کند. وحدت در پرتو تقوا است. لذا قرآن میفرماید: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَ لا تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ؛[5] اى كسانى كه ايمان آوردهايد، از خدا آنگونه كه حق پرواكردن از او است، پروا كنيد. و زينهار جز مسلمان نميريد». در آیه بعد نیز میفرماید: «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَميعاً وَ لا تَفَرَّقُوا؛ و همگى به ريسمان خدا چنگ زنيد و پراكنده نشويد». زیرساخت وحدت حقیقی، تقوا است. از همینجا معلوم میشود بنیان تفرقهها، بیتقوایی است. اگر بخواهیم وحدت ایجاد شود، آنهم وحدت پایدار، باید التزام به اوامر الهی، بنیه ایمانی، حرکت بر صراط مستقیم الهی و بندگی خدا، در جامعه تقویت شود. التزام افراد به تقوا به بنیان وحدت میانجامد. آیه عجیبی است؛ چراکه جزو مورد خاصی است که خدای متعال به تقوای حداکثری دعوت میکند و میفرماید: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَ لا تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ». برای ایجاد وحدت و اعتصام به «حبل الله» و شکلگیری سازماندهی امت ذیل امام و ولیّ امر، تقوا لازم است؛ اما نه تقوای معمولی، بلکه تقوای حداکثری.
من که این آیه را میخوانم و این جمله را عرض میکنم، ذهنم پر از مصادیق است. در سالهایی که بر ما گذشت، چلهای که پشتسر گذاشتیم، دعواها و درگیریهای عجیب و غریب بهمناسبتهای مختلف، بهویژه در حوزههای سیاسی اتفاق افتاد. وقتی انسان ریشهیابی میکند، میبیند ریشهاش کاهش تقوا است. وقتی سطح تقوا پایین میآید، محیط آماده است برای اینکه تفرقه بهوجود بیاید و فاصلهها و کینهها و تفرقهها افزایش یابد.
با این توضیحات حضرت میفرماید: «وَ أَلْبِسْنِي زِينَةَ الْمُتَّقِينَ ... وَ ضَمِّ أَهْلِ الْفُرْقَةِ». من موفق شوم افرادی را که میانشان تفرقه ایجاد شده، به هم ضمیمه و نزدیک کنم. خدای متعال تفرقهزدایی از جامعه را روزیِ من کند. از خدا میخواهم موفق شوم این جداییها را به وصل تبدیل کنم.
سفارش به ایجاد وحدت
همیشه به دوستان میگویم مواظب باشید جزو لشکریان شیطان نشوید. باعث جدایی نشوید. اِبا داشته باشید از اینکه حضور و وجود شما، فعالیت و سخن و قلم شما، جدایی ایجاد کند؛ وگرنه به حزب شیطان میروید. همیشه قلم شما برای ایجاد ارتباط و وصل بچرخد، همیشه زبان شما، زبانِ ایجاد وحدت باشد. هرجا هستید، در خانواده، محیط کار، محیط اجتماعی و عمومی، همیشه پرچم شما پرچم اتصال و وحدت باشد. دراینصورت جزو «جنودالرحمان» میشوید. خدا دوست میدارد افرادی را که وجودشان عامل وحدت میشود و اهل تفرقه را به یکدیگر وصل میکنند.
ایجاد اتحاد نیاز به سرمایهگذاری دارد
اگر انسان بخواهد دو گروه یا دو نفر را که گرفتار جدایی هستند، آشتی دهد، باید وقت بگذارد، گفتگو کند، چهبسا از مال یا آبرویش مایه بگذارد. علاوهبر این، وحدتآفرینی، سرمایهی باطنی زیادی میخواهد.
هرچه دایره تفرقه بیشتر میشود، کار سختتر میشود. اصلاح بین دو گروه یا دو طایفه یا بین دو شهر، توفیق فراوان میخواهد. خدای متعال وجود نازنینتان را در ایجاد وحدت همیشه موفق بدارد.
پیششرطهای ایجاد وحدت
برای موفق شدن در ایجاد وحدت، البته و البته نیاز به عقلانیت، حکمت و سعه صدر و مهارت دارید. خداوند آقای تسخیری را رحمت کند. خدای متعال به ایشان سعه وجودی داده بود که هنر و توفیق داشت در جهان اسلام و حتی در سطح بینالملل، ارتباط ایجاد کند. در جریان رحلت ایشان، رهبر حکیم و عالیقدرمان از ایشان تجلیل فوقالعادهای کرد. نمونهاش را در سفری که باهم بودیم، دیدم. بزرگان اهل سنت به ایشان احترام میگذاشتند. البته ایشان بیرون از کشور شناختهشدهتر بود تا در داخل کشور؛ زیرا حوزهی اقدام ایشان، حوزهی تقریب بود. شخصیت تقریبی داشت و در ایجاد ارتباط، خیلی موفق بود. دیدم حتی بعضی از بزرگان مسیحیت نیز برای ایشان احترام زیادی قائل بودند. در اجلاسی بودیم که از نحلهها و گروههای مختلف بودند. دیدم این انسان حتی ظرفیت گفتگوهای بینالادیانی دارد؛ یعنی فراتر از گفتگوی بین مذاهب.
بین دوستانتان، در خانواده، گوشهوکنار، «ضَمِّ أَهْلِ الْفُرْقَةِ» باشید. انسان میتواند اینقدر سعه وجودی پیدا کند که ظرفیت وجودی او تا اینجا امتداد پیدا کند. خدا ایشان را رحمت کند.
«ضَمِّ أَهْلِ الْفُرْقَةِ» عملیات ظاهری دارد. باید تلاش کند که طرفین تفرقه را براساس نقطه اشتراکشان به یکدیگر نزدیک کند. این را نصیحت میکند، آن را نصیحت میکند، نقاط اشتراکشان را به آنان یادآوری میکند، نقطههای تفرقه را درونشان ضعیف میکند تا این ارتباط شکل گیرد. البته در برخی موارد، مهارتهای خاص و دانش ویژهی خود را نیاز دارد. خوب است انسان این چیزها را نیز تحصیل کند. انسان برای اینکه بتواند خیری را انجام دهد، مقدماتش را باید تحصیل کند و یاد بگیرد؛ زیرا گاهی برخی چیزها باهم اشتباه میشود. عاقل بودن و سعه وجودی داشتن و اخلاق و تقوا داشتن، بنیهی شخصیتِ وحدتی است؛ نه تحصیلات آکادمیک. مطالعهی کتابهای گوناگون از کتب قدیم و جدید و دانشگاه و حوزه، شرطش نیست. عقل میخواهد، ایمان و وحدت باطنی نیاز دارد. کسانی هستند که سواد ندارند، اما وجودشان، محور اتحاد است.
تفاوت «ضم اهل الفرقه» با «اصلاح ذات البین»
حضرت در جمله بعدی میفرماید: «وَ إِصْلَاحِ ذَاتِ الْبَيْنِ». این عبارت کلیدواژه قرآنی است: «فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَصْلِحُوا ذاتَ بَيْنِكُمْ؛[6] پس، از خدا پروا داريد و با يكديگر سازش نماييد». اینجا نیز جالب است که اول دعوت به تقوا است، سپس میفرماید: «اصلحوا ذات بینکم». جالب است بعد میفرماید: «وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ؛ از خدا و پيامبرش اطاعت كنيد». مرحوم سید در شرح کبیر میگوید اهمیت قصه «اصلاح ذات البین» را ببینید که چقدر مایه میخواهد.
مسئله «اصلاح ذات البین» با مسئله «ضم اهل الفرقة» فرق میکند، با اینکه هر دو از یک جنس هستند. سخن از ایجاد ارتباط است. هر دو این است؛ ارتباط و وحدت بین دو فرد مؤمن، دو خانواده مؤمن، دو گروه مؤمن، دو شهر یا دو ملت ایجاد کنید. این «ضم اهل الفرقة» است. ولی بلافاصله میفرماید: «و اصلاح ذات البین». نمیشود اینها عین هم باشند، ولی میشود از جنس هم باشند. تفاوتشان در چیست؟ بهنظر میرسد «اصلاح ذات البین» ایجاد اتحاد پایدار و عمیقتر است. در «ضم اهل الفرقة» شما میتوانید مثلاً یک کار دیپلماتیک و سطحی انجام دهید؛ گفتگو کنید، فراخوان دهید، دو طرف را باهم بنشانید و آشتی دهید. گاهی این کار را میکنیم. در جلسات طرفین دعوا را میآورند. دو نفر یا دو خانواده هستند و مشکلی پیش آمده. میگویند صلوات بفرستید. اینها صلوات میفرستند و بلند میشوند. اما یک سؤال باقی میماند. آیا مسئله حل شده یا خیر؟ در قدم اول چیزی صورت گرفته، یک ارتباطی اینجا شکل گرفت، یک ارتباط اولیه بین کسانی که تفرقه داشتند. اما مسئله بعدی «اصلاح ذات البین» است. اصلاح ذات البین یعنی چه؟ یعنی حواستان به ریشهی تفرقه باشد. ببین امام سجاد (علیهالسلام) چه میکند. ریشه تفرقه را خشک کنید؛ یعنی یک اقدام عمیق انجام دهید. آشتی آنها در گام اول است. اما نباید به این اکتفا کرد. زیرا وحدتی که ایجاد شده، شکننده است، با کمترین جریانی دوباره به هم میخورد. ما بارها کسانی را با یکدیگر صلح دادهایم، زن و شوهر، دو دوست، گروههای سیاسی. اینها را کنار هم آوردیم و بینشان اتحاد شکل دادیم، اما بعد از مدتی دوباره جدایی اتفاق افتاده و فاصله شکل گرفتهاست. معنای این چیست؟ معنایش این است که ریشهی آن اختلاف حل نشدهاست.
دوستان توجه کنند چه نکتهای عرض کردیم؛ «اصلاح ذات البین» ایجاد وحدت پایدار با حل ریشهی تفرقه است، ریشهیابی و حل آن ریشه است.
شرایطِ اصلاح ذات البین
در اصلاح ذات البین، هم نیاز به بردباری بیشتر داریم، هم نیاز به هزینه کردن بیشتر داریم؛ زیرا گاهی اختلاف، ریشهی مالی دارد و برای حل آن باید خرج کنید. اگر هزینه نکنید دوباره این داستان ادامه دارد. گاهی ریشههای دیگری دارد. آسانترین بخش آن، مالی است. اختلاف مالی را میتوان با هزینه حل کرد، ولی اگر ریشهها اخلاقی باشد، مثلاً مسائل شأنی، حیثیتی، اجتماعی، آبرویی به آنان رسیده باشد، اصلاحش دقیقتر و سختتر است.
سفارش مهم امیرالمؤمنین به بشریت تا قیامت
1. تقوا
اصلاح ذات البین بهقدری در دستگاه الهی فضیلت دارد که شاید برای شما شگفتانگیز باشد. امیرالمؤمنین (علیهالسلام) در نهجالبلاغه خطاب به امام حسن و امام حسین (علیهماالسلام) وصیتی دارند که عنوانش این است: «أُوصِيكُمَا وَ جَمِيعَ وُلْدِي وَ أَهْلِي وَ مَنْ بَلَغَهُ كِتَابِي بِتَقْوَى اَللَّهِ». فرمود من شما دو نفر، حسن و حسینم (صلواتاللهوسلامهعلیهما)، و همهی فرزندانم و همهی اهل بیتم و هرکسی که این نامه من و این وصیت من به دست او برسد، کسانی که الآن در این جلسه نشستند تا انتهای تاریخ به هرکسی برسد، همه را اولاً توصیه میکنم به: «بِتَقْوَى اَللَّهِ». پس همهچیز به تقوا برمیگردد.
2. نظم در همهی کارها
دوم: «وَ نَظْمِ أَمْرِكُمْ». کارهای شما باید تحت برنامه و سامان و نظم باشد. این جمله بسیار فراتر از نظم در وقت است. یک گوشهاش، نظم وقت است که مدیریت زمان است. «نَظْمِ أَمْرِكُمْ» بسیار عام است. یعنی من از همهی شما توقع دارم که همهی کارهای شما طبق برنامهریزی و با نقشه و حساب و کتاب و با تنظیم باشد، همراه با تمام لوازمی که نیاز دارد.
3. صلاح
سوم: فرمود: «وَ صَلاَحِ ذَاتِ بَيْنِكُمْ». گاهی هر دو تعبیر هست؛ هم «اصلاح ذات البین» و هم «صلاح ذات البین». ذات بینکم یعنی محور ارتباط داخلی بین شما که گرفتار فساد شده و فسادش، ایجاد فاصله است، باید آن را اصلاح کنید.
روش امیرالمؤمنین هنگامِ گوشزد کردنِ اهمیتِ موضوع
امیرالمؤمنین (علیهالسلام) اینجا سخنشان را به بیانی از پیامبر اعظم (صلیاللهعلیهوآله) مستند میکنند. با اینکه تمام آنچه امیرالمؤمنین (علیهالسلام) میگویند، سخن پیامبر نیز است و همهی اینها ریشهی وحیانی دارد. اما جاهایی در نهجالبلاغه هست که میخواهند اهمیت مسئلهای را گوشزد کنند، به کلام پیامبر اعظم مستندش میکنند و میفرمایند پیغمبر اینگونه فرمود. اصلاً سیرهی امیرالمؤمنین در نهجالبلاغه این است، ازجمله در ارتباط با ارتباطات کلامی. در رابطه با زبان، حضرت در نهجالبلاغه سفارش میکنند از سخنهایتان مراقبت کنید. اینها را توضیح میدهند و سپس به سخنی از پیامبر اعظم مستندش میکنند که آن سخن، عجیب است. پیغمبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) فرمودند: «لَا يَسْتَقِيمُ إِيمَانُ عَبْدٍ حَتَّى يَسْتَقِيمَ قَلْبُهُ وَ لَا يَسْتَقِيمُ قَلْبُهُ حَتَّى يَسْتَقِيمَ لِسَانُهُ». ایمان انسان مستقیم نمیشود، مگر قلبش مستقیم شود و قلب انسان مستقیم نمیشود مگر اینکه زبانش مستقیم شود. اگر زبان ادب شود، امید است که قلب انسان مؤدب بشود. قلب مؤدب، ایمان مرتب و قوامیافتهای خواهد داشت.
اهمیت اصلاح بین افراد نزد خدای متعال
مستند سخن امیرالمؤمنین (علیهالسلام) در باب «صلاح ذات البین»، این جمله از پیغمبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) است: «فَإِنِّي سَمِعْتُ جَدَّكُمَا يَقُولُ». ازنظر سیاق کلام معنایش این است که من از جد اطهر شما بارها شنیدم که میفرمود: «صَلَاحُ ذَاتِ الْبَيْنِ أَفْضَلُ مِنْ عَامَّةِ الصَّلَاةِ وَ الصِّيَامِ». ایجاد وحدت عمیق و ریشهدار و پایدار، از یک سال نماز و روزه، و به اعتبار دیگر، از همه نماز و روزه، بالاتر و بهتر است. این مسئله نزد خدای متعال چقدر اهمیت دارد! آنان که در جامعه بهراحتی بین مؤمنان، بین زن و شوهر، بین برادر و خواهر، دعوا و شکاف ایجاد میکنند، دارند چه کار میکنند؟ چطور آخرت خود را تباه میکنند؟ آنسوی قضیه این است که اگر کسی موفق شد اصلاح کند، فضیلتِ این اصلاح نزد خدای متعال از نماز و روزهی او بیشتر است. موضوع چقدر اهمیت دارد! اینها را حضرت میفرمایند.
اصلاح بین افراد یک جراحی بزرگ است
میخواستم عرض کنم این تفاوت نیست. زیرا در موضوع تفرقه هم دیدید آیه کاملاً ناظر به اجتماع مؤمنان است. بنابراین «ضَمِّ أَهْلِ الْفُرْقَةِ» یک نوع وحدتآفرینی است، همان جنس است، یک مرحله عمیقترِ آن میشود «اصلاح ذات البین». اما این فرمایش شما که این عمدتاً به محیط مؤمنان مربوط میشود، این عمقبخشی را میشود پذیرفت. اصلاح ذات البین یک کار جراحی است تا شما بتوانید غدههای تفرقه را بیرون بیاورید و مواظب باشید که منتشر نشود. تفرقه سرطان است. وقتی پخش شده باشد، جمع کردن آن، شیمیدرمانی بسیار سنگینی میخواهد.
اصلاح بین افراد بالاتر از نماز و روزه
در روایت دیگری نیز از پیغمبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) آمده است: «أَ لَا أُخْبِرُكُمْ بِأَفْضَلَ مِنْ دَرَجَةِ الصِّيَامِ وَ الصَّدَقَةِ وَ الصَّلَاةِ» میخواهید به شما خبر بدهم به چیزی که از روزه و نماز و صدقه بالاتر است؟ بعد حضرت خودشان جواب دادند و فرمودند: «صَلاحُ ذاتِالْبَيْنِ، فَاِنَّ فَسادَ ذاتِ الْبَيْنِ هِىَ الْحالِقَةُ».[7] زیرا فساد ذات البین، ریشهی ایمان و دین را خشک میکند. من جلسه گذشته هم از این تعبیر استفاده کردم «فهی الحالقة»، ریشه صلاح را از بین میبرد. آن افراد دیگر روی خوش نمیبینند، زمینه را برای هلاک آنها فراهم میکند.
هزینه کردن از انفال برای اصلاح ذات البین
قرآن کریم یک قاعده عمومی داده و فرمود: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ؛[8] در حقيقت مؤمنان با هم برادرند، پس ميان برادرانتان را سازش دهيد». خدای متعال بین مؤمنان «اخوّت» ایجاد کرده؛ برادری عام. بین برادران ایمانی، ایجاد اصلاح کنید، آنان را باهم آشتی دهید و ارتباطاتشان را برقرار کنید.
«يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفَالِ قُلِ الْأَنْفَالُ لِلَّهِ وَالرَّسُولِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَصْلِحُوا ذَاتَ بَيْنِكُمْ وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ؛[9] از تو درباره غنايم جنگى مىپرسند. بگو غنايم جنگى اختصاص به خدا و فرستاده [او] دارد. پس از خدا پروا داريد و با يكديگر سازش نماييد و اگر ايمان داريد از خدا و پيامبرش اطاعت كنيد». بعضی از این ترکیب آیه استفاده میکنند که یکی از جاهایی که باید انفال را هزینه کنند و به میدان بیاورند، برای ایجاد اصلاح است. آنها که در حاکمیت در جایگاههای حکمرانی هستند، باید حواسشان به انفال باشد. انفال، اموال عمومی است، مال همهی مؤمنان است، مال الله است، باید در خدمت اصلاح در جامعه قرار بگیرد. زیرا بسیاری از تفرقههایی که در جامعه هست، حاصلِ مسائل اقتصادی است. این هم یک برداشت است، زیرا بلافاصله بعد از آیه انفال این مطلب آمدهاست. البته در بعضی موارد، انفال که اموال عمومی است، منابع عمومی و داراییهای عمومی است، صندوق ذخیره ملی است، صندوق توسعه است، همه اموال عمومی است. گاهی مثلاً ملک است. وقتی در مورد آن درست سیاستگذاری نمیشود و در دسترس مفسدین قرار میگیرد و کسانی به انفال و منابع عمومی دستاندازی میکنند، این منابع بد توزیع میشود؛ مانند ارز ترجیحی. از مال شخصی که نیست، انفال است. مال همگانی است. این را آوردند به قصد اینکه مشکلی را حل کنند، اما چون سیاستگذاری آن درست نبوده، حالا باید هزار عاقل جمع شوند تا بتوانند حلش کنند و آن را به جای خودش برگردانند. خودِ آن چقدر شکاف و کینه و فاصله ایجاد کرده بود.
شاید آیه به این نکته هم توجه میدهد که در هزینه کردن انفال باید با تقوای الهی مراقب صلاحِ ذاتِ بین مؤمنان باشیم. ولی نکته قبلی که عرض کردیم، بیشتر به دل مینشیند. این به جای خودش محفوظ است، ولی تأکید میشود که از انفال گاهی برای اصلاح هزینه شود. دو شهر را باهم آشتی میدهد. گاهی دو شهر باهم سرِ مسئلهای درگیر هستند؛ سر یک جاده یا یک ملک یا یک چاه آب، مدتها باهم دعوا میکنند. گاهی یک قرن است که باهم درگیری دارند! باید از این مال الله خرج کنید و بین آنها را اصلاح و مشکلشان را حل کنید. گاهی از اموال اشخاص قابل اصلاح نیست، هزینهی زیاد میخواهد. باید از انفال خرج کرد که این مسائل حل و فصل شود.
اصلاح بین افراد، نیاز به توفیق دارد
قرآن از قول حضرت شعیب (علینبیناوآلهعلیهالسلام) میفرماید: «إِنْ أُريدُ إِلاَّ الْإِصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَ ما تَوْفيقي إِلاَّ بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ إِلَيْهِ أُنيبُ؛[10] من قصدى جز اصلاح [جامعه] تا آنجا كه بتوانم ندارم و توفيق من جز به [يارى] خدا نيست بر او توكل كرده ام و به سوى او بازمىگردم». اصلاح، نیاز به توفیق الهی دارد. انسان باید قلب و روح و جانش متصل به لطف الهی باشد، از خدای متعال کمک بخواهد که بتواند وارد چنین کارهای خیری شود.
نکتهای در مورد افضل بودن نماز بر اصلاح بین افراد
معنای روایت «صَلاَحُ ذَاتِ الْبَيْنِ أَفْضَلُ مِنْ عَامَّةِ الصَّلاَةِ وَ الصِّيَامِ» این نیست که کسی بگوید چه خوب! نماز و روزه را کنار بگذاریم و برویم دنبال آنچه بهتر است. بعضیها اینگونهاند. نه، برای مؤمنی که ملتزم به نماز و روزه و واجبات و صدقات است، اهمیت موضوع را بیان میکند. این سوق بیان برای بیان اهمیت مسئله است، اینگونه نیست که انسان آن وظیفه را زمین بگذارد و این یکی را بردارد.
شرایط مشاور
اگر مشاور امین، متقی، مؤمن، آگاه به موازین و مبانی دین باشد، ضمناً دانش مشاوره و روانشناسی بلد باشد، در پرتو آن ایمان میتواند کمک کند. این جزو مهارتها میشود. وگرنه چیزی که از جای دیگر درآمده، ربطی به ما ندارد، بهجای اینکه درست کند، اغلب خراب میکند. پولشان را میگیرند و جیبتان را خالی میکنند.
چکیدهی پیام این جلسه
پیام جلسهی ما این است که وجود نازنینتان همیشه در کار وحدت و ایجاد ارتباط بین مؤمنان باشد. اصلاً وجودتان وحدتی باشد. خدا به شما برکت بدهد. برکت این است که وجود انسان باعث صلح و آشتی و انس و دوستی و محبت در جامعه باشد. انشاءالله همیشه اینگونه باشد و هرگز سخن و رفتار شما بین مؤمنان و در خانوادهها تفرقه ایجاد نکند. خیلی مواظب باشید که جزو لشکر شیطان نشوید.
تأثیر توسل به امام رضا در ایجاد وحدت
توسل به امام رضا (علیهالسلام) در دستیابی به این فضیلت، غوغا میکند. مرکز اصلیاش آنجا است. «رضا» لقب مشهور حضرت (علیهالسلام) است؛ بهدست آوردنِ تخصص اصلی در ایجاد خشنودی، مربوط به حضرت رضا (علیهالسلام) است. امام رضایی باشید، وجودتان دلنشین و ایجادکنندهی ارتباط و دوستی و صلح و وحدت میشود. اگر این فضیلت را میخواهید، از حضرت رضا (علیهالسلام) بگیرید.