«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ حَلِّنِی بِحِلْیةِ الصَّالِحِینَ، وَ أَلْبِسْنِی زِینَةَ الْمُتَّقِینَ، فِی بَسْطِ الْعَدْلِ، وَ کظْمِ الغَیظِ، وَ إِطْفَاءِ النَّائِرَةِ، وَ ضَمِّ أَهْلِ الْفُرْقَةِ، وَ إِصْلَاحِ ذَاتِ الْبَینِ، وَ إِفْشَاءِ الْعَارِفَةِ، وَ سَتْرِ الْعَائِبَةِ، وَ لِینِ الْعَرِیکةِ، وَ خَفْضِ الْجَنَاحِ، وَ حُسْنِ السِّیرَةِ، وَ سُکونِ الرِّیحِ»
الهام گرفتن از شخصیت کمنظیر شهید بهشتی
فرا رسیدن هفتم تیر و سالروز شهادت شهید بهشتی عزیزمان و هفتاد و دو تن از بهترین یاران انقلاب اسلامی را گرامی میداریم. جلسهی ما مدیون شهید بهشتی و شهدای هفتاد و دو تن هم هست. سالها است که ما بهحمدالله این محفل انس صحیفهی مبارکهی سجادیه را در کنار مقتل این شهدای عزیز و در مسجد هفتاد و دو تن که بهنام این شهدای عزیز هست داریم. به ارواح مطهرشان درود میفرستیم و از خداوند تبارک و تعالی تمنّا میکنیم که آن به آن به درجاتشان بیفزاید و توفیق الهام گرفتن از شخصیت کمنظیر شهید بهشتی و رجال بزرگی که در این حادثه به شهادت رسیدند را به همهی ما کرامت کند.
شهید بهشتی، ستارهی قدر اول
عزیزان میدانند که شهید بهشتی واقعاً در آسمان شخصیتهای انقلاب اسلامی و در بین اصحاب امام (رضواناللهتعالیعلیه) ستارهی قدر اول بود. مجموعهای از ویژگیها از ایشان یک رجُل ممتاز و متفاوت را ساخته بود. اولاً از نظر صفا و معنویت یک شخصیت بسیار نورانی و قدسیای داشت. از همان اول جوانی یک نور معنویت در چهرهی ایشان هویدا بود و بعد هم در پرتو تربیت شخصیتهای بزرگ و اساتید نامداری مثل علامهی طباطبایی این شخصیت جلا خورده بود. دوم اینکه علاوه بر این معنویت و نورانیت، شما با یک شخصیتی مواجه هستید که به معنای واقعیِ کلمه فاضل است. یعنی از نظر وسعت اطلاع، از نظر عمق معرفت، یک شخصیت تحصیلکرده، اهل مطالعه، اهل فکر و دارای فهم عمیق و اجتهادی در معارف دین؛ با آن هوش سرشار و استعداد فوقالعادهای که داشته و خوب هم توانسته از محضر اساتید استفاده کند و به معنای یک شخصیت فاضلی است.
ابعاد فضل شهید بهشتی
در کنار این معنویت و فضل که واقعاً ستودنی است ابعاد فضل شهید بهشتی که علاوهبر دانش مرسوم حوزه، در دانشگاهی نو هم مطالعه هم تحصیل داشتند، علاوه بر اینها یک شخصیت روزآمد و خوشفکر است. یعنی در زمان خودش زندگی میکند ولی بلکه جلوتر از زمان خودش است. نسبت به زمانه و روزگار آشنا، دارای تحلیل، دارای تشخیص درست، فهم مناسب که این هم اگر کسی عالم به زمانه باشد خودش یک فضیلت بزرگی است. کم نبودند انسانهای فاضل یا احیاناً دارای مراتب معنوی که توفیق زندگی در زمان خودشان و درک اقتضائات زمانهی خودشان را نداشتند. این هم از ویژگیهای این شخصیت بزرگ است.
شهید بهشتی مجسمهی اخلاق است
علاوه بر این سه نکته، شما با یک شخصیت به معنای واقعیِ کلمه اخلاقی مواجه هستید، به تعبیر خودمان مجسمهی اخلاق؛ همین ویژگیهای اخلاقی را که ما در این جلسههای مکارم اخلاق دربارهاش صحبت میکنیم اینها را شما میتوانید در شخصیت آقای بهشتی مشاهده کنید. از بهرههای وافر اخلاقیِ باطنی مثل همّت بلند و اخلاص و از آن مبانی بگیرید و یقین و ایمان محکم بیایید تا محیط شخصیتاش که در محیط شخصیت ایشان چیزهایی که خیلی زبانزد بوده خوشفکری ضمیمه میشود به خوشاخلاقی؛ یک آدم به معنای فنیِ کلمه خوشاخلاق، تحبُّبی، گرم، اهل ارتباط، صمیمی، در عین حال بسیار متواضع، در عین حال بسیار صبور و بردبار، اهل کَظم غیظ، همین فهرستی که حالا ما داریم میخوانیم. اینها را واقعاً آقای بهشتی در یک سطح بالایی از آن بهرهمند بود. خب این هم ضمیمه میشود به آن ویژگیهای قبلی. در این بخش چیزی که در شهید بهشتی خیلی نمایان است ادبش است. شما با یک شخصیت مؤدب به معنای خاص کلمه مواجه هستید، آراسته و مؤدب.
شهید بهشتی، شخصیتی تشکیلاتی
ویژگیِ دیگری را که خدای متعال توفیقش را به ایشان کرامت کرده و آن عبارت است از اینکه شما با یک شخصیت تشکیلاتی مواجه هستید. یعنی ذهن سازماندهی شده، رفتار منظم، قدرت مدیریت، قدرت سازماندهی؛ یعنی کسی است که میتواند شرایط و محیط پیرامونی را، عوامل انسانی را با همهی تفاوتهایی که دارند، با همهی اختلافهایی که دارند اینها را میتواند کنار هم جمع و سازماندهی کند، میتواند اینها را متشکّل کند. این هم خیلی ویژگیِ برجستهای است که باز شهید بهشتی عزیز ما از این ویژگی هم بهرهی بسیار عالیای داشت.
یک مدیر تراز و یک شخصیت تشکیلاتی که توانست در همان دورانی که بهویژه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در سازماندهی نیروهای انقلاب، در ایجاد سامانههای لازم، مجموعههای گوناگون که بالاخره نظامِ نوپا به آن احتیاج داشت، در شکلگیری نظام، در قانون اساسی، در نگارش قانون اساسی، در تأسیس قوهی قضائیه، در تأسیس حزب جمهوری اسلامی، همهجا میبینید یک شخصیت انسجامبخش و سازمانبخش است.
آقای بهشتی شیعه تراز امیرالمؤمنین (علیهالسلام) است
همهی اینها ضمیمه میشود به یک انسان مجاهد، خستگیناپذیر، دارای روحیهی مبارز، اهل روبرو شدنِ با طاغوت، نظام طاغوتی، فکر طاغوتی، مجموعههای طاغوتی، اهل مبارزه به معنای دقیق کلمه. همهی اینها ذیل یک عنوان برجسته که عبارت است از عقل. آقای بهشتی خیلی عاقل بود، یعنی خدای تبارک و تعالی حظّ وافری از عقل را به او کرامت کرده. گفتند اگر خدای متعال کسی را دوست داشته باشد به او عقل میدهد که سایر ویژگیها در پرتو این خردمندی و عقلمندی، دارای یک تلألؤ و روشناییِ خاصی است. اینها را که کنار همدیگر جمع میکنیم اگر بخواهیم در یک کلیدواژه خلاصهاش کنیم باید بگوییم یک شیعهی تراز امیرالمؤمنین (علیهالسلام) است. به همان ویژگیهایی که بیان شده میشود گفت که در یک کلام، آقای بهشتی شیعهی تراز امیرالمؤمنین (علیهالصلوةوالسلام) است.
ویژگی شهادت
خدا انشاءالله بر درجات آقای بهشتی بیافزاید. شهادت واقعاً شایستهاش بود و با شهادت هم شهید بهشتی، این مرد بزرگ ماندگار شد. خیلیها آمدند و رفتند، از رجال انقلاب از دنیا رفتند، ولی خیلی نیستند، تأثیرگذار نیستند، این خصوصیت شهادت است، شهادت باعث میشود که طرف دیگر حاضر باشد، در تمام این سالهای بعد از شهادت ایشان که همان اوایل انقلاب است، از همان سال تا بهحال آثار شهید بهشتی، اندیشهی شهید بهشتی، رفتارش و روحش در نظام ما، در جامعهی ما حضور دارد، مؤثر است. این انسانهایی را تربیت میکند، اثرگذار است، این هم ویژگیِ شهید است که خدا به ایشان روزی کرده. در کنار این مرد بزرگ و الهی هم در این ماجرای حادثهی هفت تیر، کسانی که به شهادت رسیدند، این جمع هم یک جمع فوقالعادهای است. مثل یک مجموعهی زُبده، برگزیده از رجال انقلاب که واقعاً هرکدامشان در بوستان معطر انقلاب اسلامی و انصار امام و حواریون امام گلهای واقعاً دلنوازی در بوستان انقلاب بودند. این هفتاد و دو تن و این رجال نامی همهشان دارای مراتب بالایی در علم، در اخلاق، در فضیلت، در معرفت و در جهاد بودند. از همهی قوای آن روز هم حضور داشتند، از دولت و مجلس بگیرید تا دستگاه قضائی، همه در این جمع سعادتمند حضور داشتند.
انشاءالله خدای متعال از مجلس ما بهترین پاداش را به ارواح مطهر این شهدای عزیزمان عائد و واصل کند.
دو ویژگی بسیار سازنده
در باب مکارم الاخلاق آنچه که تا بهحال گفتیم میرسد به دو ویژگیِ بسیار سازنده، یک: نرمخوئی «وَ لِینِ الْعَرِیکةِ» و دوم: «خَفْضِ الْجَنَاحِ» فروتنی.
تعبیر «وَ لِینِ الْعَرِیکةِ»، «لیّن» بهمعنای نرمی است، «عریکه» با عین به معنای «طبیعت» است. طبع، که در فارسی کلمهی «خو» هم گفته میشود. جمع این دو میشود نرمخوئی «لِینِ الْعَرِیکةِ». به همین معنای روان خودمان و آن چیزی که میشناسیم به همین معنا است. جالب است که خداوند تبارک و تعالی در قرآن کریم شخص اول، یعنی پیامبر عزیزمان را با همین ویژگی معرفی میکند و خطاب به خود پیغمبر اکرم (صلواتاللهعلیه) میفرماید: «فَبِما رَحمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنتَ لَهُم وَ لَو كُنتَ فَظًّا غَليظَ القَلبِ لَانفَضّوا مِن حَولِكَ[1]».
«فَبِما رَحمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنتَ لَهُم» بهخاطر رحمت خدا است که تو اینقدر با این مردم نرم هستی، نقطهی مقابلش «وَ لَو كُنتَ فَظًّا غَليظَ القَلبِ» اگر یک انسان درشتخو، تندخو و دارای قلب سخت «غلیظالقلب» قلب خشن، اگر اینگونه بودی «لَانفَضّوا مِن حَولِكَ» همه از اطراف تو فرار میکردند، کسی با تو نمیآمد. اینکه مردم اینطور اطراف تو جمع میشوند و بر گِرد تو طواف میکنند، به تو دلدادگی پیدا میکنند، بهخاطر این نرمی است. این نرمی به چه خاطر است؟ «فَبِما رَحمَةٍ مِنَ اللَّهِ» بهخاطر اتصال توست به خزانهی مهر الهی و لطف حضرت حق و رحمت الهی است، سرچشمهی این نرمخوئی در وجود تو رحمت الهی است «فَبِما رَحمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنتَ لَهُم وَ لَو كُنتَ فَظًّا غَليظَ القَلبِ لَانفَضّوا مِن حَولِكَ». البته این آیهی کریمه که در سورهی مبارکهی «آلعمران» است، آیهی صد و پنجاه و نه، ادامه پیدا میکند میفرماید: «فَاعفُ عَنهُم وَ استَغفِر لَهُم» اینها را ببخش، برای ایشان استغفار کن «وَشاوِرهُم فِي الأَمرِ» در مسائل با آنها مشورت کن «فَإِذا عَزَمتَ فَتَوَكَّل عَلَى اللَّهِ» وقتی هم تصمیم گرفتی به خدا توکل کن و اقدام کن «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ المُتَوَكِّلينَ».
سرچشمهی نرمخوئی
جالب است که در این آیهی کریمه پیامبر عزیز ما به نرمخوئی توصیف میشود، در چه جامعهای؟ محیط اجتماعیِ آن زمان و تربیت آن زمان چگونه بوده؟ محیط اجتماعی و محیط تربیتی آن زمان کاملاً برخلاف این است، یعنی مردمان درشتخو، تندخو، اهل سختگیری، اهل جنگ، اهل بدزبانی، زبانهای تند، چهرهی درهم کشیده و عبوس، اهل دعوا، اهل درگیری، دارای صداهای خشن و بلند، یعنی هم تندخو بودند هم درشتگو بودند، زبانشان هم خیلی تند و تیز و تلخ بود. در آن جامعهی قبیلهای و با آن فرهنگ بتپرستی که هر روز هم جنگ و خونریزی و دو قبیله به کمترین بهانهای سالها با هم میجنگیدند، از همدیگر کشته میگرفتند. یک جامعهی اینچنینی اطراف پیغمبر بود.
آنوقت پیامبر عزیز ما وسط این جامعه یک شخصیت لطیف، ملایم، رفیق و بهمعنای دقیق کلمه همین «لین العریکة» یعنی طبع نرم و بسیار شیرین، این طبع حضرت است. و این جملهای که شما میبینید «وَ لَو كُنتَ فَظًّا غَليظَ القَلبِ لَانفَضّوا مِن حَولِكَ» یعنی در میان یک جامعهای با رفتارهای تند و با این درشتخوئی و تندخوئی پیامبر عزیز ما توانست فطرتهای انسانها را زنده کند. بهگونهای شد که اینها به تدریج اطراف حضرت جمع شدند و تحتتأثیر اخلاق و رفتار او قرار گرفتند که میدانید در ادامه در بین همین مردمان شخصیتهای خیلی اخلاقیای تربیت میشوند. این کلمات بعدی هم همین است «فاعفُ عَنهُم» چون اینها همان وقتها هم خیلی با پیغمبر رفتارهای تند و خارج از ادب داشتند. مثلاً میخواستند پیغمبر را صدا کنند فکر میکنید چگونه صدایش میکردند؟ یعنی اینقدر، با بیادبی، با صدای بلند، از گفتارشان بگیرید تا رفتارشان.
یک شخصی آمده میخواهد از پیغمبر اکرم (صلواتاللهعلیه) یک درخواستی کند، یک چیزی بخواهد، یقیهی حضرت را گرفته، این عبای حضرت را گرفته چنان کشیده که خون از گردن مبارک حضرت جاری شد، اینگونه بود، اینقدر تند. «فَبِما رَحمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنتَ لَهُم» آن رحمت خدا دارد تو را یاری میکند که بتوانی با اینها اینطور نرم باشی. ولی چه کسی اینگونه رفتارها را تحمل میکند؟ «وَ لَو كُنتَ فَظًّا غَليظَ القَلبِ لَانفَضّوا مِن حَولِكَ» بعد هم فرمود «فَاعفُ عَنهُم وَ استَغفِر لَهُم» بهخاطر رفتارهای تند ایشان از اینها بگذر، برایشان استغفار کن و به آنها شخصیت بده «وَ شاوِرهُم فِي الأَمرِ» در مسائل اجتماعی، در تصمیمگیریها اینها را مشارکت بده، اما بالاخره خودت تصمیم بگیر «فَإِذا عَزَمتَ فَتَوَكَّل عَلَى اللَّهِ» تصمیم درست را بگیر و عمل کن. معلوم میشود خود مشورت با مردم هم باعث رشد و شخصیت دادن به آنها میشود. ولو شخص اولی مانند پیامبر عزیز باشد که نیازی به مشورت کسی ندارد. ولی آنها نیاز دارند که با آنها برای رشد و پیدا کردن شخصیت مشورت بشوند. بعد هم فرمود: «فَتَوَكَّل عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ المُتَوَكِّلينَ» خداوند متعال دوستدار متوکّلین است.
تعابیر دیگر هم در قرآن کریم هست. اولاً قرآن کریم برای دعوت خلق بهسوی خدای متعال همین روش نرم را پیشنهاد میدهد و جالب است که خدای متعال خطاب به حضرت موسی و برادرش هارون میگوید: «اذْهَبا إِلَي فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَی فَقُولاً لَهُ قَوْلًا لَيِّنًا لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشى[2]» فرمود بروید به دربار فرعون که طغیان کرده «أناَ رَبُّکُمْ الأعْلی[3]» با آن رفتارهای عجیب و غریب ادعای خدایی میکند، قصد هدایت فرعون است که اگر بشود در او تأثیرگذاریای اتفاق بیفتد، هدایت بشود تا از این راهی که پیش گرفته برگردد، خدای متعال به فرستادگان خودش میگوید که با او نرم صحبت کنید «فَقُولاً لَهُ قَوْلًا لَيِّنًا لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشى» شاید در او اثر بگذارد. یعنی اگر بنا باشد تأثیری اتفاق بیفتد از چه طریقی است؟ از سخن نرم است، از قول «لیّن» است «قَوْلًا لَيِّنًا لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشى» البته او قابل هدایت نبود و نشد. اما کسی که فرستادهی خدای متعال است حقیقتاً به دنبال هدایت است، ولو با یک جرثومهای از طغیان و فساد مثل فرعون روبرو بشود. اینجا فرستادهی حضرت حق است، با او چگونه صحبت کند؟ باید با نرمی با او صحبت کند.
رِفق و لیّن
چقدر خوب است در جامعهی ما این ابواب و این کلمات نورانی خوانده و پرداخته بشود، چون گفت «کلامکم نور» سخن اولیاء خدا یکپارچه نور است. یعنی اینها در جامعه منتشر میشد، دستبهدست میشد به یک گفتمان تبدیل میشد، به یک شیوه و سیره تبدیل میشد، این موارد مورد نیاز همیشگی ما است. منتها یک روزهایی آدم احساس میکند بیشتر به آن احتیاج است و آن تعبیر «رِفق» است. «رِفق» دقیقاً به همین معنای «لیّن» است. یعنی همین نرمی، نقطهی مقابلش چه هست؟ «خُرق»، بهمعنای تندی است. «رِفق» به معنای نرمی است، «خُرق» به معنای تندی است. گاهی جای کلمهی «خُرق»، «عنف» هم گذاشته میشود، باز به همین معنای خشونت و تندی و اینها است.
در روایات ما دربارهی «رِفق» فرمودند در شخصیت او یک نرمیای وجود دارد که با انسان اُنس میگیرد، این میشود رفیق. پیامبر عزیزمان فرمودند «إِنَّ الرِّفْقَ لَمْ يُوضَعْ عَلي شَيْءٍ إِلّا زَانَهُ وَ لَا نُزِعَ مِنْ شَيْءٍ إِلّا شانَهُ[4]» رِفق بر چیزی قرار نمیگیرد مگر آن را زینت میدهد و زیبایش میکند. و از چیزی فاصله نمیگیرد مگر اینکه آن را زشتش میکند. اینقدر مسئله جالب است. و فرمودند خداوند تبارک و تعالی در رِفق برکت گذاشته، در نقطه مقابلش در خُرق، در تندی؛ بدبختی و شومی و این چیزها را گذاشته، این هست. و در یک بیان خیلی جالب که در کتاب شریف کافی است حضرت فرمودند: «لَوْ كَانَ الرِّفْقُ خَلْقاً يُرى[5]»، اگر رِفق تبدیل میشد به یک موجودی که دیده میشد، یعنی مجسّم میشد، حضرت فرمودند خدای متعال خوشگلتر از او خلق نکرده بود. اگر عینیّت پیدا کند. رِفق اینگونه است. اگر در محیط بیرونی عینیّت پیدا بکند میشود زیباترین آفریده خدای متعال.
رِفق برابر است با نصف زندگی
در یک روایت زیبای دیگر هم هست که باز از پیغمبر اکرم(صلواتاللهعلیه) است. حضرت فرمودند رِفق نیمی از زندگی است. عجیب است! یعنی زندگی را اگر دو قسمت کنند نصف آن رِفق است. یعنی آن چیزی که میتواند زندگی را زندگی کند. آنکه به زندگی طعم میدهد، به آن حس میدهد، به آن معنا میدهد، به آن پذیرش میدهد، به آن طراوت میدهد، نصف آن میشود مربوط به رِفق. عجب! خیلی وزن سنگین است! حواستان هست چه میگویم؟ نصف آن، نصفالمعیشة. بعد هم فرمودند اگر دو نفر با همدیگر مصاحب بشوند، دو نفر با همدیگر به مناسبت شغل، کار، زندگی مثل زن و شوهر، مثل همکار، مثل همدرس، مثل هر چیزی، هممجلس، دو نفر با همدیگر که مصاحبت پیدا کردند؛ فکر میکنید عظیمترین این دو نفر از نظر اجر الهی؛ کدام اینها اجرش پیش خدای متعال عظیمتر است؟ و کدام یک از این دو نفر پیش خدای متعال محبوبتر است؟ فرمود: «أَرْفَقَهُمَا بِصَاحِبِه». آنکه رفیقتر است، آنکه بیشتر اهل مدارا است، آنکه بسازتر است، این رِفق یعنی ساختن؛ آنکه بسازتر است این محبوبتر است و اجر او عظیمتر است.
حالا دو نفر با همدیگر ازدواج میکنند، یک زندگی را شروع میکنند که بالاترین همصحبتی برای زن و شوهر است. دستگاه الهی اگر خواست به این دو نفر پاداش داده بدهد، بزرگترین و عظیمترین پاداش به کدام یک از این دو داده میشود؟ آنکه با همسر خودش رفیقتر، صمیمیتر، بسازتر و نرمتر است. این معیار است. کدامشان پیش خدای متعال محبوبتر است؟ آن کسی که از این دو نفر ملایمتر است. چون ببینید اصلاً زندگی با «رِفق» شکل میگیرد. اصلاً خانواده را «رِفق» میسازد. با «عُنف» که خانواده ساخته نمیشود، با «عُنف» خانواده از هم میپاشد. با خُرق، با تندی، با زبان تند، با اخلاق تند، با مواجهه تند که اجتماع صورت نمیگیرد، جدایی اتفاق میافتد. اما آنکه وصل میکند، ارتباط برقرار میکند، این «رِفق» است. نقش آن و سهم آن در زندگی اینقدر زیاد است که حضرت فرمودند نصف زندگی است. خیلی فوقالعاده است.
روایات باب رِفق
میخواستم عرض کنم تعابیر در این باب تعابیر بسیار بالایی است و حضرت در یک بیان دیگر خیال همه شما را هم راحت میکند. عمده روایات باب رِفق هم جالب است که از خود پیامبر عزیزمان است. روایات تأسیسی مال پیغمبر اکرم (صلواتاللهعلیه) است. مثلاً روایات باب خُلق بخش عمدهاش مال خود پیغمبر است. این رِفق از همین قبیل است. حضرت خیالتان را راحت میکند. فرمودند: «إِنَّ اللَّهَ رَفِيقٌ يُحِبُّ الرِّفْقَ وَ يُعِينُ عَلَيْه[6]»، خدای متعال خودش به این ویژگی آراسته است. خدا رفیق است، اهل رِفق است، اهل نرمش است، اهل مدارا است. آدمهای نرمخوی، اهل مدارایِ رفیق را هم خدا دوست میدارد. اصلاً این طبع و ویژگی را دوست میدارد.
امیرالمؤمنین (علیهالسلام) فرمودند هر دینی برای خودش یک اخلاقی دارد، یک مرامی دارد. فرمودند مرام اسلام و ایمان رِفق است. یعنی آنکه اسلام با آن شناخته میشود این است: «وَ خُلُقُ الْإِيمَانِ الرِّفْق[7]». «مَنْ قُسِمَ لَهُ الرِّفْقُ قُسِمَ لَهُ الْإِيمَانُ[8]» فرمودند هر کسی را خدای متعال رِفق به او روزی کرده باشد ایمان را برایش روزی میکند. معلوم میشود دست این دو در دست هم است. ایمان و رِفق مثل دوقلوهای بههم چسبیدهاند. توأمان، بههم چسبیدهاند، یعنی اگر جدا بشوند، اگر از شخصیتی رِفق برود ایمان در او باقی نمیماند.
دین اسلام یک دین متینی است
اولیاء خدا هم به ما سفارش کردند. فرمودند: «إِنَّ هذَا الدِّينَ مَتِينٌ؛ فَأَوْغِلُوا فِيهِ بِرِفْقٍ[9]»، امام به ماها دارد میگوید، به عموم جامعه متدیّن به اضافه کسانی که دارای لباس دین هستند، دارای پرچم دین هستند، به اینها دارد میگوید. فرمود این دین یک دین متینی است، اسلام اینطور است. اگر خواستید وارد محیط دین بشوید و پرچم دین را به دست بگیرید باید با رِفق کارتان را انجام بدهید. بعد فرمود: «وَ لَا تُكَرِّهُوا عِبَادَةَ اللَّهِ إِلى عِبَادِ اللَّهِ[10]»؛ یک کاری نکنید که بندههای خدا از بندگی خدا فرار کنند، بگریزند. بعد بعضی از ماها باعث گریز مردم از دین، از خدا و امثال اینها میشویم. فرمودند به گونهای رفتار کنید که مردم متنفر نشوند، مخصوصاً جوانها از دین متنفر نشوند، کار خیلی خاصی است. میدانید، خیلی حوصله میخواهد. خیلی صبوری میخواهد، خیلی بردباری میخواهد ولی جواب میدهد.
اما با خُرق و عُنف و اینها، جواب نمیگیریم. جوابهایی هم که میگیرید در ترویج دین جوابهای سطحی است. یعنی یک لحظه طرف را مثلاً منفعلش میکند، چند دقیقه بعد او با یک کینه بیشتر رفتاری به مراتب زشتتر را انجام میدهد. هیچ کس را عُنف نمیسازد. عُنف اساساً سازنده نیست. آنکه میسازد رِفق است. این «لیّن العریکه» که اینجا حضرت میگویند یک چنین چیزی خیلی قیمتی است.
نرمخویی با برکت است
آنوقت در روایات ما هست که خدای متعال با نرمخویی برکت گذاشته، وجود این آدمها باعث صلح و آرامش است، هر جا که باشند. خداوند تبارک و تعالی اینها را موفق به عبادات خودش میکند. به ارتباط با خودش میکند. امور خیلی پیچیده و سخت توسط این نوع آدمها و به برکت رِفقشان آسان میشود. چه در زندگی خانوادگی باشد، چه در محیط کار باشد، چه در محیط اجتماعی باشد، اینها هست. انشاءالله خدای متعال فراوانش را به همه شما و به ما کرامت کند.
این کلمه «عریکه» که اینجا گفته شده، یعنی این شخص از نظر شخصیتی آراسته به رِفق بشود و رِفق جزء بافت شخصیت او باشد. گاهی وقتها یک کسی از خودش یک رفتار نرمی نشان میدهد. اما همین آدم در جای دیگری میبینید نه، آدم تند و تیزی است. این معلوم میشود جزء طبع او نشده، «عریکه» به معنای «طبیعت» است. یعنی این باید برود در وجودش، یعنی بافت شخصیت او بافت رفیقانه باشد، «لیّن» باشد نه اینکه مثلاً فیلم رِفق را بخواهد بازی کند، جزء طبع او باشد.
امکان انقلاب طبع وجود دارد
بعضیها طبعشان طبع نرمی است. حالا از خانوادگیشان، از یک مادری، مادر خوبی، از اجدادی، پدری، مادری به ارث برده است، طبع او هست. بعضیها برعکس طبعشان یک طبع آتشینی است. همینطور یک طبع تندی دارند.
آن کسی که خداداد زمینه رِفق را و زمینه لینت را در شخصیتش دارد؛ اگر به این ویژگی آراسته شد مأجور است، وقتی رفتار رفیقانه دارد مأجور است. از همه این برکات هم بهرهمند است. همین پاداشهایی که گفتیم آثارش در زندگی خانوادگیاش آشکار میشود، در تربیت بچههایش آشکار میشود، در مدیریتش آشکار میشود، در معلمیاش آشکار میشود، هر جا که باشد این آثار و برکات از وجود او تراوش میکند.
اما برویم سراغ آن کسی که طبع او تند است. یعنی زمینه وراثتیاش مغایر با رِفق و لیّن است. بلکه با خُرق و عُنف یک خرده نزدیک است. آیا چنین کسی طبعش قابلیت اصلاح را دارد یا ندارد؟ و اگر اصلاح شد بین او و آن کسی که به لحاظ وراثتی و به لحاظ طبع اولی از این ویژگی برخوردار هست آیا یکسان است؟
پاسخ این است که بله؛ امکان بهرهمندی از این فضیلت بزرگ برای همه کس هست، حتی آن کسی که دارای طبع تندی باشد. چون خداوند تبارک و تعالی این ویژگی را در انسانها گذاشته که میتوانند تغییرات اساسی پیدا کنند. یک چیز جالب به شما بگویم. حتی طبع جسمی آدمها؛ به لحاظ همین طب سنتی خودمان میگویند این آدم طبعش سرد است؛ جهت استحضارتان این زمینه هست که در این آدم انقلاب طبع بهوجود بیاید. بله، داشتیم یک کسی که طبع او سرد بوده، بعد اصلاً طبعش گرم شده، انقلاب طبع در او پیدا شده.
درست نقطه مقابلش، همین ویژگی که در جسم ممکن است و در اخلاق نمونه دارد، در خلقیّات هم اینچنینی است. خدای متعال انسان را اینگونه خلق کرده، بنابراین یک کسی نمیتواند بگوید آقا، من چون مثلاً وراثتی اینگونه هستم پس نمیتوانم از این فضیلت بهرهمند باشم. به هیچ وجه، برای همه ممکن است. منتها برای او سختتر است، برای آن دیگری آسانتر است. تفاوت آن در سختی و آسانیاش است.
سؤال دوم هم پاسخش با آن هست. این عین روایت امام صادق (علیهالسلام) است این کسی که از سر نیّت نه از سر طبع، بعضیها طبیعتشان نرم است. اما بعضیها طبعشان نرم نیست اما نیّتشان و تصمیمشان، انتخابشان نرمخویی است. این انتخاب کرده. چنین کسی فضیلتش، پاداشش بارها بالاتر و بالاتر است. چون این آدم در یک محیط چالش درونی انتخاب کرده، ریاضت کشیده، و این طبع خودش را منقلب کرده که امکان انقلاب طبع وجود دارد. یا حداقل اگر انقلاب طبع هم اتفاق نیفتد، یعنی طبعش کلاً متحول هم نشود حداقل قابلیت مدیریت دارد. میتواند طبعش را مدیریت کند، منتها سخت است. دائم به او سخت میگذرد، در چالش است. به همین اندازه این کار او بافضیلتتر است. «أَفْضَلُ الْأَعْمَالِ أَحْمَزُهَا» است، این چون سختتر است فضیلت آن هم بیشتر است، خدای متعال به او پاداش بیشتری هم کرامت میکند.
خدای متعال به شما کرامت کرده، حفظش کنید، قدرش را بدانید و با این ویژگی خودسازی کنید. این ویژگی را در خودتان فراوان کنید، تقویت کنید، تلخیهای اولیهاش را انسان باید به خودش بخرد. اگر ریاضت لازم دارد بکشید، اگر تلخی دارد بچشید، اگر تحمل میخواهد بر خودتان هموار کنید که به این فضیلت بزرگ آراسته باشید و در آراستگی با این فضیلت است که ایمانتان تلألؤ پیدا میکند. وجودتان در خانواده و جامعه منتشرکننده برکت میشود و میتوانید با آن طعم زندگی شیرین و حیات طیبه را بچشید.
همینطور که حضرت فرمودند اگر نصف زندگی آن امکانات و مال و اعتبار و احیاناً این چیزها باشد، نصف دیگر آن این رِفق است. کیمیایی است. در روابط اجتماعی، در محیط کاری، در پیشبرد مقاصد علمی، در پیشبرد مقاصد اجتماعی، در پیشبرد آرمانهای بزرگ اجتماعی و اخلاقی و در انتشار فضیلتهای انسانی خیلی سهم آن سهم بالایی است.
رِفق با هر چیزی که باشد آن را زیبا میکند
پیغمبر اکرم (صلواتاللهعلیه) فرمودند رِفق با هر چیزی که باشد آن را زیبا میکند. مثلاً با تعلیم باشد تعلیم را زیبا میکند، با تعلّم باشد آن را زیبا میکند، یعنی شما بخواهید دانش بیاموزید؛ با رِفق، بخواهید تعلیم بدهید؛ با رِفق، بخواهید تبلیغ کنید؛ با رِفق، بخواهید کار علمی انجام بدهید؛ با رِفق، حتی حضرت در یک روایت دارد که با حیوانات فرمودند رفتارتان رفتار رفیقانه باشد.
بعضیها با امکاناتی که خدای متعال به ایشان داده رفیق نیستند. یعنی وسیله به او میدهید نابودش میکند. یک کسی را میبینید مثلاً این جنس را ظرف یک سال هم نکشیده اوراقی میکنند و میریزند بیرون. یک کسی مثلاً یک وسیله نقلیه دارد، با این وسیله نقلیه چنان رفیقانه و مداراتی عمل میکند سالهای سال این به او رکاب میدهد. اما میبینید یک کسی یک وسیله ولو وسیله خوب به او میدهند؛ در کوتاهمدت؛ اصلاً این در را باز میکند میبندد خرابش میکند. این سوئیچ میزند خاموش و روشن میکند این را خرابش میکند. آن رفتار عنف پاسخش از طبیعت، از محیط این عالم پاسخ منفی است. نه فقط از محیط انسانی؛ میخواستم یک مقدار توسعه بدهم. رفتار ما با طبیعت خداوندی باید رفتار رفیقانه باشد نه رفتار از سر عنف و خُرق.
بعضیها با طبیعت خدا تند هستند، با وسایلی که در اختیارشان هست تند هستند، با آدمهایی که اطرافشان است تند هستند. اینها از همه جا جواب منفی میگیرند. عالم با چنین کسی همراه نمیشود. به این آدم خوش نمیگذرد.
اما اگر رفیقانه بروی، حتی اگر یک جایی رفتار تندی با تو باشد او است که شکست میخورد، او است که بالاخره کوتاه میآید. این یک قاعده عمومی است که خواستیم به مناسبت این «لین العریکة»، این را عرض کنیم.
شهید بهشتی، یک اصولگرای واقعی
خدا انشاءالله بر درجات شهید بهشتی عزیزمان بیفزاید. خیلی بهره داشته است. از این ویژگی سهم او خیلی سهم بزرگی بود که میتوانست این نوع آدمهای متفاوت را با سلیقههای مختلف کنار هم بچیند، جمع کند. اصولگرای واقعی یک چنین کسی است. آقا میفرمودند اصولگرای واقعی شهید بهشتی است. به مبانی و اصولش وفادار است ولی در ترویج این اصول کامیاب است. میتواند این را قشنگ منتشر کند. در محیط زیستش، در هر جایی که هست.
ایران است اینطور است، آلمان میرود همینطور؛ بعد از سالهای سال من رفتم آلمان، آثارش بود. آثار شهید بهشتی هنوز هست. آثار کاریاش بهجای خودش، آثار علمیاش، آثار رفتاریاش هست. این آثار هنوز موجود است.