متن درس‌هایی از دعای بیستم صحیفه سجادیه، جلسه «۵۶» 1401/5/31


پیوند های مرتبط »
فایل pdf
 متن درس‌هایی از دعای بیستم صحیفه سجادیه، جلسه «۵۶»
بخش عمده‌ای از ایام عزاداری سید و سالار شهیدان اباعبدالله‌الحسین (علیه‌الصلاة‌و‌السلام) در ماه محرم را پشت سر گذاشتیم، ان‌شاءالله خداوند تبارک و تعالی از همه عزیزان به لطفش و کرمش قبول کند و همواره توفیق عرض ارادت به حضرت اباعبدالله (علیه‌السلام) را به همه ما کرامت کند. اشک فراوان در عزای حسینی، استضائه از انوار حسینی، تَخلُّق به اخلاق حسینی، و قرار گرفتن در محیط معارف حسینی (علیه‌الصلاة‌و‌السلام) ان‌شاءالله روزی همیشگی‌تان باشد. و خدای متعال زیست حسینی، مرگ حسینی و حشر حسینی را روزی همه ما قرار بدهد.

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ حَلِّنِي بِحِلْيَةِ الصَّالِحِينَ، وَ أَلْبِسْنِي زِينَةَ الْمُتَّقِينَ، فِي بَسْطِ الْعَدْلِ، وَ كَظْمِ الغَيْظِ، وَ إِطْفَاءِ النَّائِرَةِ، وَ ضَمِّ أَهْلِ الْفُرْقَةِ، وَ إِصْلَاحِ ذَاتِ الْبَيْنِ، وَ إِفْشَاءِ الْعَارِفَةِ، وَ سَتْرِ الْعَائِبَةِ، وَ لِينِ الْعَرِيكَةِ، وَ خَفْضِ الْجَنَاحِ، وَ حُسْنِ السِّيرَةِ، وَ سُكُونِ الرِّيحِ، وَ طِيبِ الْمُخَالَقَة، وَ السَّبْقِ إِلَى الْفَضِيلَةِ.

خدای متعال را شاکریم که توفیق داد مجدداً با نام حضرت سیدالساجدین (علیه‌الصلاة‌و‌السلام) و صحیفه مبارکه سجادیه خدمتتان شرفیاب شدیم. با تأخیری که پیش آمد و نسبتاً هم طولانی شد، حوالی چهل روزی از جلسه قبل فاصله افتاد. امیدواریم ان‌شاءالله مشمول عنایات الهی باشید.

بخش عمده‌ای از ایام عزاداری سید و سالار شهیدان اباعبدالله‌الحسین (علیه‌الصلاة‌و‌السلام) در ماه محرم را پشت سر گذاشتیم، ان‌شاءالله خداوند تبارک و تعالی از همه عزیزان به لطفش و کرمش قبول کند و همواره توفیق عرض ارادت به حضرت اباعبدالله (علیه‌السلام) را به همه ما کرامت کند. اشک فراوان در عزای حسینی، استضائه از انوار حسینی، تَخلُّق به اخلاق حسینی، و قرار گرفتن در محیط معارف حسینی (علیه‌الصلاة‌و‌السلام) ان‌شاءالله روزی همیشگی‌تان باشد. و خدای متعال زیست حسینی، مرگ حسینی و حشر حسینی را روزی همه ما قرار بدهد.

دعاگوی شما عزیزان بودیم، مخصوصاً در همان ایام تاسوعا و عاشورا در مشهد مقدس، در زیارت حضرت علی‌بن‌موسی‌الرضا (علیه‌آلاف‌التهیةوالثنا) که معمولاً دوستانِ جلسه صحیفه در دعاها و زیارت‌ها همراه ما هستند، انجام وظیفه می‌کنیم، از شما هم توقع دعا داریم.

 

مروری بر «حُسن‌السیره»

خاطر نازنین‌تان باشد در این فصل بسیار دلپذیر از دعای مکارم‌الاخلاق، امام سجاد (علیه‌الصلاة‌و‌السلام) بحث بسیار مهمی را به عنوان آراستگی به زینت و زیور متقین و صالحین مطرح می‌کند و آن را تفصیل داده است. از آن زینت‌ها و زیورها و حلیه‌ها و زیبایی‌ها ده نکته را تا به حال مطرح کردیم، از «بسط‌العدل»، همین‌طور آمدیم تا «حُسن‌السیره» که دهمین نکته باشد، و این ادامه دارد تا 19 نکته، به اضافه یک نکته خیلی تکمیلی مهم.

خب ما رسیدیم به «حُسن‌السیره»، آن را جلسه پیش توضیح دادم، مطلب بسیار مهمی بود. ان‌شاءالله دوستان به یادداشت‌های‌شان و به مباحثی که هست مراجعه کنند. آن مطلب از مطالب اساسی است که بحث روش‌ها بود که انسان مؤمن و متقی و صالح علاوه بر این که حُسن سریره دارد، حُسن سیرت دارد، باطنش، باطن زیبایی است، اهدافش، اهداف منتخب و شایسته‌ای است، روشش برای رسیدن به هدف‌ها هم روش‌های برگزیده‌ای است. یادتان باشد عرض کردم در وزن، روش‌ها کمتر از خود هدف‌ها نیستند. برخلاف تصور اولیه، و بعد هم توضیح دادیم که عمده اشکالاتی که جامعه مؤمنین به آن مبتلا هستند، در روش‌هاست، نه در هدف‌ها. انتخاب‌شان در هدف‌ها خوب است، اشکال در روش‌هاست. بسیاری از روش‌هایی که ما داریم با هدف‌های‌مان هماهنگ نیست، گرفتار «سوء‌السیره» هستیم، در بسیاری از موارد سیره‌مان نامناسب است و خود این بین ما و تقوا فاصله می‌دهد و ما را از دستیابی به هدف‌ها دور می‌کند و در مسیر رسیدن به هدف‌های خوب ما به رفتارهای نامناسب مبتلا می‌شویم.

این بحثی بود که به تفصیل عرض کردیم. دوستان به آن فکر کنند، هم در زندگی خودشان تطبیق بدهند، هم در مسائل اجتماعی، فرهنگی، اخلاقی، خانواده و محیط، به این مسأله توجه داشته باشند و ان‌شاءالله شما و ما جزو کسانی باشیم که پرچم «حُسن‌السیره» و روش‌های خوب در دست ما باشد.

 

نیم‌رخ شخصیت انسان مؤمن

«وَ سُكُونِ الرِّيحِ، وَ طِيبِ الْمُخَالَقَة، وَ السَّبْقِ إِلَى الْفَضِيلَةِ»

اما در باب «سکون‌الریح» دو کلیدواژه است، سکون به معنای آرامش است، ریح به معنای باد است، باد «الریح» به معنای سبکی و تندی است، باد این‌طوری است، هم سبک است، هم حرکت و تندی در آن هست. «سکون‌الریح» کنایه از چیست؟ تعبیر خیلی تعبیر دقیقی است، اهل دقت می‌گویند این‌جا کنایه از وقار است، یعنی سکون‌الریح، آرامش خاطر، آرامش رفتاری، آرامش در عمل، حکایت از وقار است، و مسأله وقار جزو مسائل اساسی در مباحث اخلاق، اخلاق اجتماعی و نیم‌رخ شخصیت انسان مؤمن است.

وقار را چگونه معنا کنیم؟ کار آسانی نیست، در اصطلاحی که بین خود ما هست، می‌گوییم فلانی آدم سبکی است، یعنی چه سبک است؟ یعنی رفتارش حساب شده نیست، عجول است، آدمی که یک مقدار عجول است، در راه رفتنش، در صحبت کردنش، در برخوردهایش، در نشستن و برخاستنش، این را می‌گویند آدم سبکی است. نقطه مقابلش این است که فلانی آدم وزینی است، یعنی از این سبک رفتار‌ها ندارد، رفتارش تند و تیز نیست، عجول نیست، شتاب‌زده نیست.

تحرک غیرمنطقی و نامناسب با شرایط سنی، شرایط جنسیتی، شرایط محیطی و شرایط اجتماعی می‌شود بی‌وقاری که در روایات ما از آن گاهی تعبیر شده به عجله، گاهی تعبیر می‌شود به خُرق، نقطه مقابل وقار، که به معنای همین رفتارهای سبک تند و تیز است.

بعضی رفتارها به یک خانم در یک محیط نامحرم به او نمی‌آید. نقطه مقابلش می‌گویند نه، این رفتارش مناسب بود. در محیطی که نامحرم‌ها هستند وزین بود. پوشش او، راه رفتنش، نوع مواجهه‌اش، نوع سخن گفتن او، این‌هاست، که معمولاً مسأله را به حیا خیلی نزدیک می‌کند، یک آمیزه‌ای از حیا، از حلم، از رزانت، این کلمه رزانت هم در روایات ما هست. «رزانه» یعنی همین سنگینی، وزین بودن، این است. خیلی اهمیت دارد.

مثلاً بعضی از رفتارها از یک آقای 50، یا یک خانم 40 ساله سبک است، ولی از یک مثلاً جوان 16 17 ساله نه، مناسب است، بنابراین موقعیت سنی هم اهمیت دارد، این‌ها فرق می‌کند با هم، و همه را نمی‌شود یک نسخه کلی برایش صادر کرد.

 

وقار با تکبر فرق می‌کند

در روایات ما به مسأله وقار اهمیت داده شده، قرآن کریم در صفت «عبادالرحمن» یک تعبیری دارد که می‌فرماید «وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً»[1] این «يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً» همان حالت وقار است. در وقار تکلّف نیست، رفتار متکلّفانه نیست، رفتار متکبّرانه هم نیست. وقار با تکبّر فرق می‌کند، تکبّر عیب است، ولی وقار حُسن و زینت است، در تکبّر شخص خیلی خودش را قبول دارد، خودش را از دیگران برتر می‌بیند، نوع مواجهه‌اش با دیگران در معاشرت، معاشرت متکبّرانه است، یعنی یک‌طوری است که می‌خواهد خودش را برتر معرفی کند و دیگران را تحقیر کند، این می‌شود تکبّر که خیلی چهره وقیح و زشتی هم در باطن دارد. خیلی زشت است، در تکبّر همیشه تکلّف هم هست، مثلاً یک‌طوری راه برود، لباس بپوشد، برخورد کند، یک‌طوری مواجه بشود، همه‌اش متکلّفانه و آمیخته با تکبّر است، یک نوع خودبرتربینی و تحقیر دیگران است.

اما وقار نه، وقار رفتار متین است، متانت است، اتفاقاً خیلی زیباست، در رفتارش یک آرامشی است، حساب شده است، گفتارش، رفتارش، مواجهه‌اش، برخوردش، آمیخته با یک رزانت، سنگینی و متانتی است، این مطلوب است. منتها متناسب با شرایط سنی و جنسیتی و این‌ها مصادیقش با هم یک کمی متفاوت هستند که آن تفاوت در جای خودش باید ملاحظه بشود. این جا فرمود «يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً».

 

نسبت بین عقل و شخصیت

امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) می‌فرمایند «الْوَقَارُ حِلْيَةُ الْعَقْل‏؛ وقار زینت و زیور عقل است»، یعنی ضمناً حضرت می‌خواهد بگوید که تراوش یافته خرد است. آدم‌هایی که عقل‌شان بارور می‌شود، و از رشد عقلی برخوردار می‌شوند، از وقار شخصیتی برخوردار می‌شوند. این نسبتی است که بین عقل و بین این جلوه آشکار شخصیتی هست که از آن تعبیر می‌شود به وقار. در یک روایت دیگر هم امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فرمودند:‌ «لِتَكُنْ شِيمَتُكَ الْوَقَارَ» مدام سعی کن روش و شیوه مواجهه‌ی تو وقار و همین مواجهه سنگین باشد، «سکون‌الریح» باشد. آن آرامش مناسب در محیط رفتاری تو دیده بشود. حرکت‌های اضافه، حرکت‌های سبک، حرکت‌های جلف، در مواجهه شما، رفتار شما، گفتار شما، برخورد شما، وجود نداشته باشد، بعد حضرت فرمودند «فَمَنْ كَثُرَ خُرْقُهُ اسْتُرْذِلَ» این کسی که این تند و تیزی‌اش و سبکی‌اش در رفتارهایش زیاد باشد، این در محیط اجتماعی دست کم گرفته می‌شود. واقعاً این‌طوری است، ببینید اصلاً به نوعی روی او حساب نمی‌کنند، مدام در سرش می‌خورد.

 

ریشه و بنیان وقار

ریشه وقار عقل است. در آدمی که عقل یک رشدی پیدا می‌کند، در رفتارش این رزانت و سنگینی و مواجهه‌های حساب شده و سنگین و رنگین بودن و این‌ها، البته مغایر با جریان تکبر و تکلف، دیده می‌شود. بین عقل و وقار یک حلقه میانی وجود دارد، آن بخش میانی بین وقار که جلوه رفتاری و شخصیتی است و عقل که ریشه و مبناست، حلم است. یعنی بنیان وقار از نظر شخصیتی حلم است، بردباری است، حضرت فرمودند:‌ «سَبَبُ الْوَقَارِ الْحِلْم‏» یعنی آن که در شخصیت انسان‌ها باعث وقار می‌شود حلم است. یک جلوه‌ای هم دارد که این هم قابل ملاحظه است و آن این که آدم‌های وقور، که می‌دانید وقار هم خودش مراتبی دارد، یعنی سنگین و رنگین بودن، یکی از آن جلوه‌هایش که شخص باوقار به آن دست پیدا می‌کند عبارت است از «سَمت»، «السَّمْت‏» یعنی داشتن سکوت‌های خردمندانه، که نقطه مقابلش پُرگویی است، آدم‌هایی که همین‌جور حرف می‌زنند. این خلاف وقار است، خلاف آن رزانت شخصیتی است. معمولاً هم گرفتار انواع و اقسام حرف‌های لغو و بیهوده و زیاده‌گویی می‌شود. آدم‌های پُرگو که در مناسبات اجتماعی‌شان خیلی حرف می‌زنند این‌ها معمولاً از دایره وقار خارج می‌شوند.

من که الان دارم خدمت‌تان می‌گویم یک نمونه‌هایی همین‌طور مرتب درون ذهنم می‌چرخد، چون ما برای جایگاه‌های خیلی حساس و مهم در مقام یک انتخاب‌ها و گزینش‌هایی هم هستیم، گاهی افراد می‌آیند در مصاحبه و نگاه و بررسی و این‌ها، این جهتش خیلی مورد نظر من هست، وقتی من خودم با طرف می‌نشینم یا در مواجهه اجتماعی، یا در مواجهه گفتگو، این‌ها خیلی فرق می‌کند، بعضی‌ها را می‌بینی رزانت دارند. مخصوصاً برای امامت جامعه رزانت خیلی مهم است. برای کسی که می‌خواهد یک نوع پیشوایی داشته باشد، برای مدیر رزانت خیلی مهم است تا یک کسی که نه، خیلی سبک‌رفتار و این‌هاست که نمی‌داند چه‌طور باید مواجهه‌های اجتماعی خودش را تنظیم کند.

 

حُسنِ ‌خلق، زینت انسان متقی

اما می‌رویم سراغ نکته دوازدهم و الله اکبر از نکته دوازدهم «وَ طِيبِ الْمُخَالَقَة». نکته دوازدهم عبارت است از خوش‌اخلاقی. حضرت عجب تعبیری را برایش استفاده کرده، این‌ها خیلی دقیق است، این گزینش کلمه‌ها که حالا ما این‌جا خیلی نمی‌خواهیم وقت شریف شما را بگیریم، این زیبایی‌های واژگانی که حضرت انتخاب می‌کنند، استعاره‌ها، تشبیه‌ها، مثلاً «سکون‌الریح» به جای چه؟ مثلاً وقار. خب حضرت می‌فرمودند وقار، ولی می‌گویند «و سکون‌الریح». تعبیر خودش یک لطافت و یک گویایی خاصی دارد، آن «ریح» را استفاده می‌کنند به عنوان این که سبک است، و بعد از کلمه سکون یک نوع تند و تیزی و این‌ها را می‌رساند، آرامش آن باد را برای تبیین وقار استفاده می‌کنند. حالا این‌جا هم همین‌طور است، به جای کلمه حُسن ‌خلق، حضرت از یک تعبیر تازه‌ای استفاده کرده‌اند، این تعبیر لطافت فوق‌العاده‌ای هم دارد.

«طیب» به معنای عِطر است، خوش‌بویی، یک عطر خوش، «طیب» که ضمناً‌ حکایت از هماهنگی با طبع، گوارا بودن، دلنشین بودن و این‌هاست. در فارسی هم مثلاً از کلمه عطرآگین استفاده می‌شود. جالب است حضرت این جا از کلمه «طیب» به جای حُسن استفاده می‌کنند و خُلق را هم تبدیل می‌کنند به «مخالقه» و می‌برند در باب مفاعله. باب مفاعله می‌شود مخالقه، باب مفاعله حکایت از همان مناسبات فعال است، وقتی داد و ستد صورت می‌گیرد، رفت و برگشت هست، می‌رود در باب مفاعله، مثل مکاتبه، یک وقت شما می‌نویسی، یک وقت می‌نویسی و دریافت می‌کنی. بنویسی و دریافت کنید می‌شود مکاتبه، یعنی در واقع این مبادله‌اش است، مباحثه و هزاران کلمه از این. کلمه «مخالقه» را حضرت این‌جا استفاده کردند که دقیقاً حکایت از رفتارهای اجتماعی رفت و برگشتی و مناسبات اجتماعی و محیط معاشرت است که معاشرت هم در همین باب است، «المعاشره»، آن هم باز همین باب است. یعنی همین تبادل و مناسبات اجتماعی است.

کلمه «طیب» را روی مناسبات اجتماعی آوردند که می‌شود زینت برای انسان متقی، و زیور برای انسان صالح. در مناسبات اجتماعی که داد و ستد رفتاری است. آن جا کلمه طیب را گذاشتند، یعنی می‌خواهند بگویند که آن رفتاری که با تقوا و صلاح تناسب دارد و انسان متقی را آراسته می‌کند، جلوه به او می‌دهد و از جهت اجتماعی متجلی‌اش می‌کند، این عطرآگین بودن اخلاقش است. اخلاقش عطرآگین باشد، خیلی تعبیر لطیف است، «طیب‌المخالقه».

 

اثر جاذبه عطر

عطر از یک فاصله‌ای استشمام می‌شود، اگر یک کسی بوی خوشی استعمال کرده باشد، استفاده کرده باشد؛ حالا بگذریم از این که این قصه هم محل داستان‌ها شده، این ادکلن‌ها و این چیزهای عجیب و غریبی که هست، و خیلی‌هایش بسیار زننده و تند و غیرقابل تحمل است، و بعضی‌ها از این‌ها استفاده می‌کنند به مناسبت این که این مثلاً یک عطر خاصی است، گاهی به جای این که جاذبه داشته باشد تنافر هم دارد. ایجاد ناراحتی می‌کند، حالا این را بگذریم. ولی واقعاً عطر خوشی باشد، مثلاً یک عطر یاسی، همین گل‌های طبیعی از آن استشمام بشود، یا حالا اگر مصنوعی است، انصافاً بعضی‌ها چیزهای خیلی خوبی تهیه می‌کنند، چیزهایی انصافاً درست می‌کنند که درجه یک است. حالا منظور این که خصوصیتش این است که اگر یک کسی عبور می‌کند و اگر از یک عطر خوشی استفاده کرده باشد، این عطر در آن محیط پراکنده می‌شود. در روایات هست که پیامبر عزیزمان وقتی که از یک جایی عبور می‌کردند، از یک کوچه‌ای رد می‌شدند و بعد مثلاً کسی از آن جا عبور می‌کرد می‌فهمید که پیغمبر از این جا عبور کرده است. حالا در وجود نازنین او که گل عالم خلقت است و عطرش، عطر طبیعی است، لذا خاص هم بوده ولی خب خود پیغمبر اکرم (صلوات‌الله‌علیه) هم از بوی خوش استفاده می‌کردند، حضرت برای بوی خوش خرج می‌کردند. اصلاً در سیره رفتاری حضرت هست.

غرض چرا از این کلمه استفاده شده؟‌ چون «طیب» این‌طوری است، استشمام می‌شود، دریافت می‌شود، احساس ایجاد می‌کند، احساسِ خوب ایجاد می‌کند، جاذبه ایجاد می‌کند. لذا می‌گویند خانم‌ها در محیط نامحرم‌ها از عطر استفاده نکنند، این نکته‌اش همین است، چون ایجاد جاذبه می‌کند، یعنی خلاف آن قاعده حیا و عفاف و این‌هاست. حالا یک چیزی که خودشان استشمام کنند. چیزهای سبکی هست که خودش خوش‌بو باشد اشکالی ندارد، یا یک وقت اگر به مجلس خانم‌ها می‌رود و در اختیار خودشان است، ولی در محیط‌های اجتماعی که نامحرم‌ها هستند خب این خلاف قاعده است و حرمت هم دارد.

 

اثر حُسن خلق مانند جاذبه عطر است

حالا حضرت از این دقیقاً استفاده می‌کنند برای اخلاق. انسانی که حُسنِ ‌خلق داشته باشد، منتشر می‌شود، محیط‌آرایی می‌کند، به محیط صفا می‌دهد، حس می‌دهد، دلبری می‌کند، محبوبیت می‌آورد. درست نقطه مقابلش «سوءالخلق» و بداخلاقی است. بداخلاقی خیلی بوی گَندی دارد، واقعاً‌ حال به‌هم‌زن است، خدا نکند آدم اول صبح با یک آدم بداخلاق، روبه‌رو شود، دیگر تا آخرش خراب می‌شود، گاهی مثلاً دیدید روز آدم را خراب می‌کند. خیلی چیز بدی است، کثیفی است، بوی متعفنی دارد چون محیط را خراب می‌کند، دقت کردید گاهی یک دانه آدم بداخلاق اهل یک کاروان را خراب می‌کند، مثلاً یک کاروان دارد یک مسافرتی می‌رود، حجی، اربعینی، عتباتی، یک آدم بداخلاق برای یک کاروان کافی است. اصلاً همه جا را خراب می‌کند، با همین رفتارهای نامناسب و سوءی که دارد حال همه را می‌گیرد. اما آدمی که حَسنُ‌الخُلق است و دارای «طیب‌المخالقه» است، از این عطر خوش و آسمانی و بهشتی بهره‌مند است.

آن بویی که شما از آدم بداخلاق دریافت می‌کنید آن بوی جهنم است، چون اولین کسی که آن بوی بد را دریافت می‌کند خود طرف است و خودش متأذی می‌شود. اولین کسی که از «طیب‌المخالقه» دریافت می‌کند خودِ انسان خوش‌اخلاق است، خودش اولین دریافت‌کننده است. ولی بعد محیط اجتماعی و کسانی که با او طرف می‌شوند.

 

حُسن خلق سامان‌بخش و امیدآفرین است

خدا نکند آدم بداخلاق مثلاً در خانواده‌ای باشد که با هم‌دیگر دائماً باید زندگی کنند، به خدا پناه می‌بریم. اما اگر حَسنُ‌الخُلق باشد، شوهر، زن، فرزند، در محیط خانواده این عطر خوش همه را می‌گیرد، حالِ خوب می‌دهد، فضا را آرایش می‌دهد، آراسته می‌کند، حس می‌دهد، سامان‌بخش است، امیدآفرین است، محیط را روشن و باز می‌کند، چه قدر این تعبیر قشنگ است، محیط را روشن می‌کند، مثل روز باز می‌کند. بداخلاقی محیط را تنگ می‌کند، تاریک می‌کند، مثل شب. یعنی آن محیط برای خودش که تاریک است، محیط اطرافش را هم قبض می‌کند، ببینید شب مثل یک محیط تنگناست، بسته است، روز وقتی روشنایی می‌آید، ضیاء و روشنی بسط می‌دهد، محیط را باز می‌کند. در نور سعه است، در ظلمت ضیق است، تنگناست.

 

تجربه تاریکی‌های محض

شما اگر تاریکی‌های محض را تجربه کرده باشید آدم می‌خواهد دِق کند، این را نمی‌توانید تجربه کنید مگر غارنوردی کرده باشید. بنده خیلی تجربه دارم، تجربه‌های مفصل، یک کمی هم در اوان جوانی حرفه‌ای بودم. بچه‌ها و جوان‌ها را در بعضی از غارهای مخوف هم می‌بردم، بعد هم می‌گفتم این چراغ و فانوس و چیزی که همراه‌شان بود را خاموش کنید، البته چون آن‌جا خطرناک بود و گاهی پرتگاه داشت، بچه‌ها که می‌نشستند بعد خاموش می‌کردیم. چراغ‌ها را که خاموش می‌کردند می‌شد همان قبری که درباره‌اش صحبت می‌شود، خدا به ما رحم کند، ظلمت قبری که در روایات دارد آدم‌های کافر به آن مبتلا می‌شوند این‌گونه است، قبرشان تاریک است، تاریکی قبر یک چنین چیزی است، چون شما در محیط بیرون حتماً نور دارید، در تاریک‌ترین وضعیت هم باز یک روشنایی‌هایی در محیط هست، آن جا دیگر هیچ چیزی نیست، خیلی احساس تنگناست، آدم احساس خفگی می‌کند، یکی از شکنجه‌ها این است که یک کسی را ببرند در تاریکی محض، در تاریکی محض انسان حالت قبض روح پیدا می‌کند، یک فشار شگفت‌انگیزی به انسان می‌دهد، اخلاق بد این‌طوری است، یعنی خود طرف را تاریک می‌کند، بعد این تاریکی متأسفانه منتشر می‌شود، مثل همان بوی بد است که اگر خدای نخواسته کسی یک بوی بدی داشته باشد، یک جایی باشد منتشر می‌شود. نقطه مقابلش این روشن‌کننده و گسترنده‌ی محیط اجتماعی و محیط زیست اجتماعی است. لذا محیط زیست اجتماعی را دلپذیر و قابل تحمل می‌کند. آدم‌های خوش‌اخلاق دشواری‌ها را آسان می‌کنند، دیدن‌شان، معاشرت با آن‌ها، نشست و برخاست با آن‌ها، سختی‌های این جهانی را برای انسان آسان می‌کند.

 

ترسیم مؤمن واقعی براساس سیره نبوی

بر اساس قرآن کریم و روایات و سیره اهل‌بیت، مخصوصاً سیره معیار که سیره شخص پیامبر اعظم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) است، وقتی انسانِ مؤمنِ واقعی ترسیم می‌شود، شخصیت انسانِ مؤمن شخصیت گرم و شیرین است. این انسان مؤمن است، چهره صمیمی و گرم است، بیان، بیانِ صمیمی و گرم است، رفتار، رفتارِ مهربان، دلنشین و گرم است، اصلاً طبع مؤمن طبعِ گرم و شیرین است. این طبع، طبع علی‌بن‌ابیطالب (علیه‌الصلاة‌والسلام) است. هر کسی با علی‌بن‌ابیطالب (علیه‌الصلاة‌والسلام) ارتباط حقیقی داشته باشد شیرین است. در عالم هر میوه‌ی شیرینی هست شهدش از همان جاست، عسلی هست از همان جاست، حتی در عالم تکوین. لذا این مسأله هم مربوط می‌شود به پیشخوان شخصیت، همین که گاهی ویترین می‌گوییم، پیشخوان شخصیت مؤمن این‌طوری است، این برداشت از آن می‌شود. ضمن این‌که آن ظرافت‌ها و محاسبه‌ها و امثال این‌ها هم در رفتارش هست که اصلاً یکی‌اش در همان کلمه «سکون‌الریح»، وقاری که گفتیم هست. ولی خود این «طیب‌المخالقه» که به معنای حُسنِ ‌خلق باشد مربوط می‌شود به محیط بیرونی شخصیت انسان مؤمن.

 

رفتار انسان مؤمن ریشه‌دار است

حُسن خلق در انسان ریشه دارد، این در انسان مؤمن تَصنُّعی نیست، فیلم بازی نمی‌کند، ریشه دارد، ریشه‌اش برمی‌گردد به مکارم‌الأخلاق. یعنی کرامت‌های اخلاقی که در وجود مؤمن هست، وقتی ایمان حقیقی‌اش تراوش می‌کند می‌شود حسن‌خلق. آن اتصالش به جمیل علی‌الإطلاق، آن حال ملکوتی که دارد، ارتباطی که با خدای متعال دارد، توحیدی که دارد، وقتی در رفتارش تجلی می‌کند، می‌شود حُسن ‌خلق. لذا شخصیت انسان مؤمن در یک کلمه آلِف و مألوف است. یعنی اُنس‌گیرنده است و می‌شود با آن اُنس بگیرید. تنفرآمیز و دورکننده نیست، نقطه مقابلش بداخلاقی است که امام علی (علیه‌السلام) فرمودند «سُوءُ الْخُلُقِ يُوحِشُ الْقَرِيبَ وَ يُنَفِّرُ الْبَعِيد» یا «يَنْفِرُ الْبَعِيد» یعنی بدخُلقی کسانی را که به انسان نزدیک هستند از آدم دور می‌کند، چون وحشت می‌کنند. انسان مدام می‌خواهد از او فاصله بگیرد، کسانی که نزدیک او هستند آن‌ها را دور می‌کند. بعضی‌ها نزدیک هستند، فامیل هستند، جزو رفقا هستند، همکار هستند، هم‌کلاس هستند، این‌ها را از انسان دور می‌کند. آن‌هایی را هم که فاصله دارند فاصله‌شان را زیادتر می‌کند، باز مدام فاصله بیشتر می‌گیرند می‌خواهند از این خانم، از این آقا دور شوند.

 

قلّه خوش‌اخلاقی انسان مؤمن با خانواده است

یادتان باشد انسان مؤمن که این ویژگی را یعنی «طیب‌المخالقة» و این حُسن ‌خلق را، این مهربانی، گرمی، صمیمیت و این خوش‌گویی، خوش‌رویی، خوش‌رفتاری و این‌ها را با همه دارد، نسبت به خانواده‌اش که دیگر چه بگوییم. این‌ها مبنا دارد. یک روایتی هست از پیامبر عزیزمان فرمودند«خَیْرُکُمْ خَیْرُکُمْ لِأَهْلِهِ وَ أَنَا خَیْرُکُمْ لِأَهْلِی؛[2] بهترین شما، بهترینتان نسبت به خانواده‏اش است، و من بهترین شما نسبت به خانواده هستم.» آن جا دیگر مسأله خیلی مهم است. یعنی قلّه خوش‌اخلاقی انسان مؤمن با خانواده است.

این‌هایی که رفتار اجتماعی‌شان در یک پوششی از نفاق هست، بیرون خوش‌اخلاق و در خانواده بداخلاق هستند. این علامت نفاق است. نشانه صدق ایمان این است که بیرون خوش‌اخلاق، درون خانواده دیگر چه بگوییم؛ محیط خانواده اوج خوش‌اخلاقی‌هاست و متأسفم که خیلی‌ها گرفتار آن نفاق هستند. یعنی بیرون می‌بینید چه آقای خوش‌اخلاقی است، خانم چه‌قدر خانم خوش‌اخلاق، ولی امان از خانواده. این نشانه نفاق است، در حالی که مؤمن نه، یعنی هر چه می‌روید به سمت خانواده، گرم‌تر و صمیمی‌تر می‌شود. اخلاق هم که این‌طور که ما معنا کردیم، کاملاً مربوط می‌شود به همین رفتارهای اجتماعی، البته مبتنی بر آن مکارم است، ولی این جلوه‌های بیرونی رفتار هست.

 

حُسن ‌خلق اکسیر اعظم است

اکسیر را می‌زنید به مس طلا می‌شود. آن را می‌‌گویند اکسیر. حُسن‌ خلق اکسیر اعظم است، یعنی به شخصیتی بخورد او را و دنیا و آخرتش را آباد می‌کند. تعیین‌کننده عیار شخصیت انسان در دنیاست. محبوبیت می‌آورد، گشایش در روزی دارد. بعضی‌ها می‌گویند آقا ما روزی‌مان تنگ است، یکی از پیشنهاداتی که می‌شود به آن‌ها برای وسعت رزق داد این است که اخلاقت را درست کن، بداخلاق باشی دنیا به تو اَخم می‌کند. این را یادت باشد. اخمو بشوی، دنیا به تو اخم می‌کند. گفت «اضحک» یک ضرب‌المثل است، معادل انگلیسی‌اش هم هست. می‌گوید «اضحک یضحک العالم معک» بخند تا همه عالم به تو بخندد، «إبکی إبکی وحدک» اما گریه کن، برو تنهایی بنشین و گریه کن.

حُسن‌ خلق طولانی‌کننده عمر و آبادکننده محیط زندگی است. این کلماتی که می‌گویم ترجمه عین روایت است، رونق‌دهنده و کامل‌کننده ایمان است. از مراتب پایین شروع کردیم همین‌طور داریم می‌رویم بالاتر و بالاتر.

برادر و خواهرهای عزیزم بدانند مُکَّفِر یعنی جبران‌کننده، یکی از مکفرات حُسن ‌خلق است، اگر کسی گناهانی دارد، ابتلائاتی دارد، حُسن ‌خلق باعث آمرزش می‌شود، عین روایات است. البته روایاتی داریم که من نگران می‌شوم برای‌تان نمی‌خوانم، چون ممکن است یک مقدار خوب تلقی نشود، البته شما تلقی خوب می‌کنید. اصلاً یک روایت عجیب داریم که مثلاً طرف سر تا پا نقص و ایراد است، حُسن ‌خلق نجاتش می‌دهد، درستش می‌کند. جبران‌کننده نواقص است، تکمیل کننده عبادات است. کم و کاستی‌هایی انسان در نمازش، در روزه‌اش، در این‌ها هست که حُسن ‌خلق تکمیل می‌کند. گشایش‌دهنده به برزخ است، برزخ هم ورودش از همان محیطی است که به آن می‌گوییم عالم قبر، اصلاً وسعت می‌دهد. قبر آدم‌های خوش‌اخلاق، شب اول قبرشان، امتدادش، یک بسطی دارد، یک روشنایی دارد.

بداخلاق حتی اگر شخص اول در تشییع جنازه‌اش بیاید، وارد قبرش بشود، او را دفن بکند، این مشکلش را حل نمی‌کند، حضرت فرمود وقتی مادر گفت که خوش به‌حالت صدر و حضرت این کارها را کرد، گفتند شما چرا پابرهنه می‌آمدی؟ گفت فرشته‌ها این جا بودند. فرشته‌ها آمده بودند، گفت خوش به حالت، حضرت فرمودند الان چنان این قبر او را فشرد، علتش را هم حضرت گفتند این شخص در خانه بداخلاق بود، این جا هم مبتلا به فشار قبر شد. این نقطه مقابل وسعت قبر در حُسن‌ خلق است، چون اصلاً حُسن ‌خلق روشنایی است، بسط است، این شخصیت، یک شخصیتِ بازی است، شخصیتِ روشنی است، درست نقطه مقابل آدم بداخلاق که شخصیتش تنگ و تاریک است.

 

حُسن ‌خلق دنیا و آخرت را آباد می‌کند

و بالاخره پایان بخش این فهرست نجات‌بخش در قیامت است، ببینید تا کجا می‌رود. یعنی از این دنیا را حُسن ‌خلق آباد می‌کند تا کجا؟ تا قیامت، پای حساب. معادلات حساب در دستگاه محاسبه الهی را تغییر می‌دهد، لذا در آن روایات فرمود سنگین‌ترین چیزی که در میزان عمل انسان مؤمن می‌گذارند حُسن ‌خلقش است، اصلاً شرایط را عوض می‌کند. البته آن جا فرمودند از همه هم بافضیلت‌تر است، آن چیزی که افضل چیزهای دیگر است. احسن است، زیباتر و با فضیلت‌تر و سنگین‌ترین چیزی که می‌گذارند درون نامه عمل انسان مؤمن حُسن خلق است. در یک روایت دارد که وقتی انسان مؤمن در پیشگاه خدای متعال حاضر می‌شود هیچ چیزی در آن لحظه محبوب‌تر از حُسن‌ خلق نیست، اگر بخواهد عرضه کند به ساحت قدس ربوبی، که اگر عرضه کرد پذیرش می‌شود. این می‌شود «طیب‌المخالقة».

 

 

چند روایت پیرامون حُسن خلق

امام صادق(علیه‌السلام) فرمودند: «الْبِرَّ» بِر یعنی نیکی، «وَ حُسْنَ الْخُلُقِ» که محل بحث ماست،‌ «يَعْمُرَانِ الدِّيَارَ وَ يَزِيدَانِ فِي الْأَعْمَارِ» یعنی «بِر و حُسن ‌خلق»، این دو شهرها را آباد و عمرها را طولانی می‌کنند. باعث طول عمر می‌شود. اگر دیدید یک آدم بداخلاقی عمرش طولانی شده، هم تعجب کنید هم به خدا پناه می‌بریم، نکند خدا می‌خواهد این خیلی سقوط کند، افتاده درون جریان استدراج. وَالا این زودتر باید می‌مرد که کمتر سقوط کرده باشد، چون هر چه هست خراب می‌کند.

این روایت هم از پیامبر عزیزمان هست، در کافی شریف مرحوم کلینی، در آن کتاب ایمان و کفر یک باب باز کرده، باب حُسن ‌خلق، اولین روایتش این است که از پیامبر عزیزمان نقل کرده «أَكْمَلَ الْمُؤْمِنِينَ إِيمَاناً أَحْسَنُهُمْ خُلُقاً» کامل‌ترین مردم از نظر ایمان خوش‌اخلاق‌ترین‌شان است.

روایات باب حُسن‌ خلق هم من اخیراً در کتاب شریف کافی بررسی کردم، شاید برای‌تان جالب باشد، اکثرش از نظر سند صحیحه و درجه یک است، یعنی سندها بسیار محکم است، از جمله این روایت است که از صاحب این دعاست و ان‌شاءالله خوب به خاطر بسپارید، از حضرت سیدالساجدین و امام‌العارفین (علیه‌السلام)، حضرت فرمودند:‌ «مَا يُوضَعُ فِي مِيزَانِ امْرِئٍ يَوْمَ الْقِيَامَةِ» صحیح‌السند، روایت شسته و رفته «أَفْضَلُ مِنْ حُسْنِ الْخُلُقِ؛ در میزان عمل شخص در قیامت هیچ چیزی برتر از حُسن ‌خلقش نیست» که معادلات را عوض می‌کند. انسان در روز حساب کم آورده، نمازش را گذاشتند درست نشد، روزه‌اش را گذاشتند درست نشد، حَجَّش آمد، درست نشد، حُسن‌ خلق اگر داشته باشد وزنش سنگین می‌شود، یک دفعه شرایط عوض می‌شود. اگر باشد همه چیز را عوض می‌کند. این که گفتم اکسیر است، این گونه است.

 

دستیابی به عظیم‌‌ترین درجات آخرت با حُسن خلق

پیغمبر اکرم(صلوات‌الله‌علیه) فرمودند: «إنّ العَبدَ لَيَبلُغُ بحُسنِ خُلقِهِ عَظيمَ دَرَجاتِ الآخِرَةِ و شَرَفِ المَنازِل، وَ إنَّهُ لَضَعيفُ العِبادَةِ»[3] این روایت خیلی با عظمت است، می‌فرماید بنده خدا با حُسن‌ خُلقش به عظیم‌‌ترین و بزرگ‌ترین درجات آخرت دست پیدا می‌کند. درجات آخرت خیلی متنوع است اما بعضی از درجاتش خیلی بزرگ هستند، فرمود بنده خدا می‌تواند با حُسن‌ خلقش به عظیم‌ترین درجات آخرت دست پیدا کند. نه این درجات اولیه‌اش، آن درجات اعلی و عظیم «وَ شَرَفَ الْمَنَازِل‏» و به شریف‌ترین منازل در آخرت می‌تواند برسد، یعنی آن اوج بهشت، می‌تواند به آن درجات بالای بهشت مشرف بشود. حالا این جمله‌اش یک کمی تکان‌دهنده است «وَ إنَّهُ» این آقا یا خانم خوش‌اخلاق «لَضَعيفُ العِبادَةِ» این آدم از نظر عبادت آدم ضعیفی بود، واجباتش را انجام می‌داد، واجباتش خیلی قوی بود، اما در مستحبات و در آن بخش‌ها آدم ضعیفی بود، اما حُسن ‌خلقش جبران می‌کند و این را به اعلی درجات و منازل بهشتی می‌رساند. ان‌شاءالله هر چه که بداخلاقی درون جامعه دوستان امیرالمؤمنین هست همه‌اش از این محیط دور بشود و به محیط دشمنان امیرالمؤمنین بریزد و هر چه که حُسن، زیبایی اخلاقی، وقار و این کمالات و فضیلت‌ها هست شامل همه دوستان حضرت باشد.

 



[1] آیه 63 سوره فرقان

[2] شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص 443، انتشارات جامعه مدرسین، قم، 1413 ق.



لطفاً نظر خود را درباره این مطلب بنویسید:
نام :


پست الکترونیکی :

کد تصویر:

نظر شما : *