إِيثَارِ التَّفَضُّلِ
موضوع سخن گزارش مضامین دعای بیستم در محور زیورهای صالحین و زینتهای متقین بود تا رسیدیم به این جمله فرمود: «وَ إِيثَارِ التَّفَضُّلِ، وَ تَرْكِ التَّعْيِير»
«إِيثَارِ التَّفَضُّلِ» از دو کلیدواژه تشکیل شده، یکی ایثار است و دیگری تفضل. ایثار که معنایش معلوم است به معنای برگزیدن، انتخاب کردن، ترجیح دادن، این میشود ایثار. در فرهنگ ما وقتی کلمه ایثار را به کار میبریم یعنی ترجیح دادن دیگران بر خویشتن. میگوییم در یک منفعت مادی فلانی را من بر خودم ترجیح میدهم، در یک منفعت معنوی، که امر دائر است، این را میگوییم «ایثار». اما معنای ایثار وسیعتر از این است، ایثار به معنای برگزیدن و ترجیح دادن به معنای کلی هم هست، یعنی انتخاب کردن. حالا از دو فرض بین احسان که ما نسبت به دیگران میخواهیم یک عرض ارادتی، خیری، خیررسانی داشته باشیم، دو فرض پیدا میکنیم.
یک فرض این است که من به کسی خوبی میکنم که او قبلاً به من خوبی کرده، این میشود پاداشش یا امید دارم که به من یک خوبی کند، یعنی توقع این چنینی دارم، این یک فرض است.
فرض دوم هم این است که نه، من نسبت به دیگران یا دیگری، فرد باشد یا جمع باشد، احسان میکنم بدون هیچ سابقهای و بدون هیچ لاحقهای، یعنی سابقهای وجود ندارد که او به من احسانی کرده باشد. از این دقیقترش این است که در برابر احسانی که الان میخواهم انجام بدهم از او هیچ توقعی ندارم، نه مادی نه معنوی، هیچ توقعی ندارم، این دومی را میگویند «تفضل».
احسان، دو جلوه عمومی دارد، این دومیاش که در آن هیچ توقعی وجود ندارد میشود «تفضل». حالا این جا از خداوند تبارک و تعالی چه میخواهیم؟ «وَ إِيثَارِ التَّفَضُّلِ» یعنی ما از خدای متعال این توفیق را میخواهیم که ما تفضل را انتخاب کنیم، یعنی این که بدون توقع به دیگران احسان کنیم. دست ما بدون شرط گشاده به خیررسانی باشد، شرط ندارد، مشروط نیست، حالا شرط که هیچی، یک مقدار دقیقتر است، شرطش منظورم شرط باطنی است، نه شرط ظاهری. به طرف بگویم من این کار را برای شما میکنم به شرط این که چه کنید، نه، باطناً بدون این که به زبان من جاری شود هیچ توقعی در برابر آن خدمتی که میکنم از طرف مقابل نداشته باشم. این میشود در واقع زیور صالحان، «حَلِّنِي بِحِلْيَةِ الصَّالِحِينَ، وَ أَلْبِسْنِي زِينَةَ الْمُتَّقِينَ»
زیور صالحان
واقعاً این است که فضای زیست انسان متّقی، انسان صالح و شخصیت او آراسته میشود به یک چنین فضیلتی، آن زیبایی، آن زیور، آن زینت چیست؟ احسانِ بدون توقع؛ خیلی شیرین است. حالا میدانید ما الان بحثمان یک مقدار سطحش خیلی پایینتر است، میگوییم «هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلاَّ الْإِحْسانُ»[1] خب بالاخره انسان وقتی فطرتاً کار خوبی انجام میدهد، فطرتاً پاداش خوبی خیر است، قرآن هم همین سؤال را میکند، سؤال از فطرت انسانهاست «هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلاَّ الْإِحْسانُ» خب معلوم است پاداش خوبی که اسائه نیست، بدی نیست، جفا نیست، پاداش خوبی، خب خوبی است دیگر، طبق قاعده است، قاعده فطری است، «هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلاَّ الْإِحْسانُ» این آن بخش عمومیاش است، اما وقتی که میآید درون فضای مکارم که بخش بالاتری از فضیلتهاست، اینجوری میشود که ما میخواهیم احسانی کنیم بدون احسان. یعنی اصلاً بدون این که به ما احسانی شده باشد یا توقع احسانی در آینده داشته باشیم صرفاً به خاطر ذات احسان، احسان میکنیم چون این را دوست داریم. و این را باطن ما به برکت صلاح و قلب ما، به برکت تقوا میپسندد.
روشنی قلب انسان به تقوا
امام سجاد (علیهالسلام) در دعای بیست و یکم میفرماید: «وَ أَشْعِرْ قَلْبِي تَقْوَاك»، یعنی تقوای خودت را به قلبم برسان و به قلبم بچسبان. وقتی قلب انسان آراسته به تقوا میشود یعنی به نور تقوا روشن بشود این روشنایی یک ظرفیتی در شخصیت انسان به وجود میآورد، یک اتفاقی میافتد و آن اتفاق عبارت است از این که شما خوبیها و فضیلتها را برای ذات خوبیها و فضیلتها میخواهید. این دیگر مشروط نیست، یعنی این احسان را برای خودش میخواهد، خودش برایتان مطلوبیت پیدا میکند و میپسندید که شما در روشتان، در عملتان، در رفتارتان، این زیبایی وجود داشته باشد. این به خاطر ذات زیبایی است، شرط ندارد. این از برکت تقواست. وقتی قلب انسان به نور تقوا متّقی و روشن شد، جمال حق را و جلوههایش را که جَلَواتش زیباییهایی دارد، این را به خاطر همان زیبایی و حُسن و جمالش است که دوست میدارد، مشروط نیست، این را تمنا میکند، میخواهد، دنبالش میافتد، و این کلمه «ایثارالتفضّل» دقیقاً معنایش همین است. اصلاً همان مصداق برجستهاش است، یعنی من جزو کسانی باشم که این احسان و خیررسانی را به خاطر ذات احسان، ذات خیر انجام بدهم، چشم طمع به طرفی که من به او خیر مادی یا معنوی رساندم و او حتماً زبانش به شکر گشوده بشود، یک رفتار شاکرانهای به من داشته باشد، ندارم.
«ایثارالتفضل» در محور ارتباط انسان با خدای متعال
این در کلام اولیاء مُستوای زیست محمد و آل محمد )سلاماللهعلیهماجمعین( است، قرآن کریم با کلمه «لا نرید» از این حقیقت پرده برمیدارد، «لا نرید» این خیلی جالب است «..لا نُريدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكُوراً»[2] تمام شد. «لا نرید» یعنی چه؟ یعنی اصلاً در باطن ما چنین درخواستی وجود ندارد. «لا نُريدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكُوراً» ما هیچ توقع پاداش یا تشکری از شما نداریم، چون خب بالاخره وقتی طرف آمده درخواستی کرده، اینها هم هر چه که داشتند دادند، حالا این جا که از مصادیق عملی ایثارگرانه است، یعنی آن چیزی که دادند چیزی نبوده که بگوییم آقا مثلاً ما دو قرص نان داریم، یکیاش را میخوریم یکیاش را میدهیم، ما هر چه که داشتیم دادیم، تمام شد. اصلاً اجازه ندادند که طرف وارد فضای تشکر و سپاسگزاری بشود. «إِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُريدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكُوراً»[3] آنوقت این که میگوید «نطعمکم لوجه الله» اگر ما اطعام کردیم «لوجه الله» بود، آنوقت «لوجه الله» خیلی تعبیر لطیفی است، اینجا «لوجه الله» یعنی این خالص برای خدا بود، چون خدای متعال «جَمِيلٌ يُحِبُّ الْجَمَال» «محسن یحب الإحسان، غيور يحب الغيرة» «وَ يُحِبُّ كُلَّ غَيُور» است. چون خدای متعال جمال را، احسان را، اطعام را دوست میدارد، ما چون او دوست دارد برای او انجام دادیم کاری به شما نداریم، لذا از شما هیچ توقعی نداریم. این میشود پس «ایثارالتفضل» در محور ارتباط انسان با خدای متعال.
نسبت «فقیر علیالإطلاق» با غنی مطلق، آن جا یک فصل خاصی وجود دارد، در آن فصل عمومی میگویند که اتفاقاً کار کنید برای پاداشخواهی از حق تبارک و تعالی. جمله امیرالمؤمنین (علیهالسلام) است «وَ اعْمَلَا لِلْأَجْر» در آن وصیتی که به امام حسن و امام حسین (علیهمالسلام) هست، میگوید «وَ اعْمَلَا لِلْأَجْر» برای اجر کار کنید، اجر از خدای متعال، از خدا بخواهید. در ارتباط با خدای متعال انسان بر اساس اجرخواهی میرود جلو، منتها این ارتباط عمومی بندگیِ بندگان با خدای متعال است، از این بالاتر هم هست؟ فرمودند بله از این بالاتر هم هست. آن «عبادة الأحرار» است، فرمود «أحرار» یعنی آزادگان. میگوید من این را فقط به خاطر خودت انجام میدهم، یعنی نگاهم به پاداش نیست، از این مرحله هم عبور کردم، خیلی مرتبت بالایی است.
جلوههای احسان بیمنّت
خدا انشاءالله روزی کند انسان یک چنین حالی پیدا کند که از جلوههای احسان، احسان بیمنت و بیتوقع این را انتخاب کند، ترجیحش این باشد که مثلاً شرط ندارد. آن وقت اینجور آدمها خوبیشان این است که همیشه در هر شرایطی ظرفیت احسان دارند. چون اگر منوط به این باشد که طرف مقابل سپاسگزاری کند، این بار انجام میدهد، من احسانم را تکرار میکنم، رغبت پیدا میکنم برای ادامه احسان. اما اگر یک وقت او تشکر نکرد، اینجوری نیست که قدرشناس باشند، ابرازی نمیکنند، وقتی ابراز نکردند خیر از طرف من قطع میشود، آنوقت هم من محروم میشوم هم دیگران محروم میشوند. در حالی که وقتی انسان احسانش، احسان مطلق باشد یعنی همان تفضل باشد این همیشگی است، همیشه جریان دارد.
این مرتبهای است که میشود «حلیة الصالحین و زینة المتقین». برای مثال زیست با اولیاء خدا انسان را به یک چنین حالاتی میرساند، به این مراحل میرساند، یعنی همین ارتباط قلبی و روحی مخصوصاً با دستگاه اهلبیت (علیهمالسلام) این ویژگی را دارد، یعنی شما وقتی مرتبط هستی و وقتی با آنها حشر و نشر داشته باشی و در مقام تشیع، شیعهگی و تبعیت باشی، آنها الگوی زندگیات باشند، این مسیر برایت آسان میشود، یک راه میانبری است، این باب البته باب محبت است که پشتوانه احسان وقتی حُب قرار میگیرد یک چنین ظرفیتی را بهوجود میآورد.
امیرالمؤمنین (علیهالصلاةوالسلام) از یک جایی عبور میکردند دیدند یک چند نفر دارند با هم گفتگو میکنند، حضرت فرمودند راجع به چه صحبت میکنید؟ گفتند راجع به جوانمردی و مروّت صحبت میکنیم. حضرت فرمودند راجع به مروت، «أ و ما کفاکم الله عزوجل کفی کتابه» آیا این آیهای که در قرآن هست برایتان کافی نیست، یعنی چرا خودتان را به زحمت میاندازید، مگر این کافی نیست، «إذ یقول ان الله: إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسان..»[4] حضرت فرمودند «فالعدل و الإنصاف و الإحسان التفضل» یعنی همین تعبیر را آن جا پسندیده، در این آیه احسان را امیرالمؤمنین (علیهالصلاةوالسلام) به تفضّل معنا کردند. فرمودند «فالعدل و الإنصاف» عدل همان انصاف است، انسان با دیگران که مواجه میشود حقشان را رعایت کند، این میشود عدل، حقوق آنها را وقتی شما رعایت کردید میشود عدل، از آن که اضافه به آنها دادید میشود احسان. بعد حضرت این جا احسان را که در این آیه آمده که خداوند امر به عدل و احسان میکند، فرمودند این احسان عبارت است از تفضل. این میشود مروت. آن وقت حضرت فرمودند «فما بقی بعد هذا؟» فرمودند بعدش دیگر چیزی باقی میماند؟ یعنی دیگر خدای متعال حرف آخر را گفته.
ترکِ سرزنش
مطلب بعدی فرمود: «وَ تَرْكِ التَّعْيِير» این جا از کلمه «ترک» استفاده شده، «وَ تَرْكِ التَّعْيِير» ترک که همهتان میدانید یعنی چه، «تعییر» از ریشه عار است، به معنای سرزنش، در فارسی اگر بخواهیم ترجمه راحت و روانی داشته باشیم میشود سرزنش. ترکِ سرزنش دیگران، این را امام (علیهالسلام) جزو حلیه صالحین و زینت متقین میدانند.
سرزنش دیگران اینجوری است که انسان یک عیبی را در دیگران متوجه میشود، حالا فرضی هم نداریم برود جستجو کند، آن که مصیبت عظمایی است، تجسسی ندارد، متوجه میشود که فلانی این عیب را دارد، انسان در روابط نزدیک با دیگران عیبهای آنها را بیشتر هم فهم میکند، وقتی با کسی همسفر میشوی، بیشتر معلوم میشود، اگر همسفر زندگی بشوی با یک کسی انسان ازدواج میکند، همسرش است دیگر، همسفر زندگی انسان میشود، اوایل هیچ چیزی معلوم نیست مخصوصاً که باب عشق میگویند کلاً پرده میاندازد، انگار این الههای است که از بهشت نازل شده و آمده برای ما، این حوری بهشتی است، اصلاً هیچ در او عیبی نمیبیند. این آن چشم محبت است، اول مخصوصاً این جوری است، طرفین همچین احساسی دارند ولی وقتی که وارد زندگی شدند، واقعیتها یکی پس از دیگری خودش را نشان میدهد، این ضمناً آدم لجبازی هم هست، من نمیدانستم این قدر لجباز است، چه میدانستم حالا معلوم شد که آدم لجبازی است، این نمیدانم فلان است، این آدم تنبلی است، این بینظم است، یکی یکی اشکالات خودش را نشان میدهد. آدمهایی که زندگیشان زندگی مبتنی بر عقلانیت و واقعبینی نباشد و مبتنی بر محبت واقعی و حقیقی نباشد این جا به دشواری میخورند، چون خلاف مبنایشان دارد اتفاق میافتد. آن تصویری که از خودشان ساخته بودند یک دفعه این تصویر واقعی که میشود میشکند، میبیند نه این خیلی هم آن الهه قدیس سماوی نبود، آن حوریهای که فکر میکردیم، یک اشکالاتی در او هست، آن وقت محبتشان آسیب میبیند، بعد رفتارهایشان مشکل پیدا میکند، خب داستانها پیش میآید.
مثلاً در روابط با همکار، انسان با یک کسی همکار که میشود اینجوری است، ارتباط رفاقتی پیدا میکند اینطوری است، یا ارتباطات تربیتی مثل معلم و شاگردی، اینها بیشتر خودش را نشان میدهد. در ارتباطهای نزدیک این عیبها خودش را به تدریج نشان میدهد یا آشکار میکند و مکرر هم ممکن است بشود.
یک اتفاق بسیار بسیار بدی که میتواند بیفتد سرزنش است. یعنی این که شما عیب طرف را به رخ او بکشید، به رخ کشیدن عیب دیگران میشود «تعییر».
سرزنش سازنده نیست
متأسفم بگویم بعضی وقتها این قصه در روابط والد فرزندی اتفاق میافتد، مثلاً پدر نسبت به فرزند، مادر نسبت به فرزندش اتفاق میافتد، قصدِ بدی نیست، این جا اصلاً بحثمان بحث کاوش روی انگیزه نیست، فرضمان را هم میگذاریم انگیزه خوب دارد، قصد اصلاح دارد. اگر خدای نخواسته یک کسی انگیزههای دیگری داشته باشد که وامصیبتاه. من مثالش را از کجا زدم، از جایی زدم که انگیزه عالی است، پدر نسبت به فرزندش، مادر نسبت به فرزندش انگیزه جز خیر نیست. بهتر از این میخواهید، مادر است اما خیال میکند که این درست میکند. پس نیتش اصلاح است، عیب را در فرزندش میبیند به قصد اصلاح خیال میکند این راهش است، مرتب این را به رُخش میکشد، سرزنشش میکند، اگر این مثلاً یک تنبلیای دارد، یک ولنگاریای دارد، یک بینظمیای دارد، این را دائم به او میگوید. اگر این یک وقت در رابطه معلم و شاگردی هم باشد وامصیبتاه، در هیچ فرضی «تعییر» یعنی سرزنش سازنده نیست. این مبانی فنی دارد.
خداوند تبارک و تعالی انسانها را بر فطرت کرامت خلق کرده، فطرت انسانها که فطرت توحیدی است، بر مدار کرامت خلق شده، چون بر مدار کرامت خلق شده، او اگر عیبی دارد، اولاً نمیخواهد این آشکار بشود، یعنی همیشه انسان دوست دارد که عیبهایش مخفی باشد، اگر هم آشکار شد نمیخواهد از زبان کسی بشنود. لذا در سرزنش گاهی هم کلمه «ملامت» به کار میرود، اتفاقی که میافتد این است که کرامت طرف زیر سؤال میرود، یعنی تا وقتی اشکال طرف را به رُخ او میکشی میدانی چه بلایی داری به سر او میآوری، وقتی به رُخش میکشی، داری کرامت او را لکهدار میکنی، داری تحقیرش میکنی. مثلاً مادر که قصد تحقیر ندارد، قصد اصلاح دارد، اما روش تحقیر است. وقتی شما عیب طرف را به رُخ او میکشی نتیجه این میشود که از نظر یک شکست باطنی در او پیدا میشود، این شکست باطنی در او ایجاد مقابله درونی میکند، یعنی باطناً در برابر کسی که دارد عیب او را به رُخش میکشد جبههگیری میکند، به اصطلاح جبههای ما خاکریز میزند ولو جلوی مادرش. بعد به تدریج تبدیل میشود به دنده لجاجت و امثال اینها، عملاً باب اصلاح بسته میشود.
به فرض این که او یک مقدار با این سرزنشکننده همراه هم بشود، حالتی در او پیدا میشود که اسمش نفاق است. یعنی بدون این که عیب را اصلاح کرده باشد تظاهر میکند که آن را درستش کرده، در بسیاری موارد اینگونه است، خیلی نادر است جایی که تعییر به اصلاح منجر بشود.
شلاقش بزن، اما سرزنشش نکن!
شاید برایتان عجیب باشد طرف مرتکب یک حرام بزرگ شده، در شریعت الهی این را الان باید بخوابانند 80 ضربه شلاق بزنند، نه بالاتر است 100 ضربه شلاق بزنند، بالاتر از اینهاست، باید مثلاً حبس هم بکنند، خدای نخواسته در آن حد است که باید مثلاً دستش را قطع کنند، باید اعدامش کنند، بالاتر از اعدام میخواهید؟ یک گناهی را مرتکب شده که الان باید او را ببرند پای چوبه دار، حضرت فرمودند حدّش بزنید، سرزنشش نکنید، عجب! باورتان میشود!؟ خیلی عجیب است، من خودم مخصوصاً از وقتی این روایت را دیدم خیلی به فکر فرو رفتم، یعنی چه که حدش بزن، شلاقش بزن، اما سرزنشش نکن! اگر حد داشت اجرا کنید، حد، حد الهی است اما سرزنش نه. متأسفانه ما مکرر دیدیم مثلاً میخواهند حد هم برایش اجرا کنند، میخواهند مجازاتش را هم انجام بدهیم اما سر تا پایش را میبندیم به ملامت و سرزنش.
روایات پیرامون پرهیز از سرزنش
باب روایات مربوط به این باب به ما این را میگوید که اگر کسی دیگری را به خاطر یک عیبی سرزنش کرد نمیمیرد مگر مرتکب میشود. این یعنی مطلب عادی نیست، از امام صادق (علیهالسلام) سلسله نقل از پیغمبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) «مَنْ أَذَاعَ فَاحِشَةً كَانَ كَمُبْتَدِئِهَا» این روایت دو قطعه داردT قطعه اولش این است که اگر کسی یک زشتی را منتشر کرد، افشاگری کرد مثل آن کسی میشود که آن کار را مرتکب شده. «وَ مَنْ عَيَّرَ مُؤْمِناً» کسی که یک انسان مؤمنی را «تعییر» کند، سرزنشش کند و به خاطر آن عیب، عیبش را به رخ او بکشد و تحقیرش کند، «لَمْ يَمُتْ حَتَّى يَرْكَبَهُ» این نمیمیرد مگر این که مرتکب همان عیب و همان گناه خواهد شد. این جزو روایاتی است که مکرر است. باز از امام صادق (علیهالسلام) دارد «مَنْ عَيَّرَ مُؤْمِناً بِذَنْبٍ لَمْ يَمُتْ حَتَّى يَرْكَبَهُ» کسی که یک انسان مؤمنی را به خاطر یک گناهی «تعییر» و سرزنش کند نمیمیرد مگر این که به آن مبتلا شود. از این بالاترش چیست؟ از این بالاترش این روایت از امام صادق (علیهالصلاةوالسلام) است که حضرت فرمودند «مَنْ أَنَّبَ مُؤْمِناً، أَنَّبَهُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ» اگر کسی مؤمنی را به خاطر همین عیبی چیزی سرزنش کند، خدای متعال در دنیا و آخرت او را تحقیرش خواهد کرد و گرفتار سرزنش خواهد کرد. ببینید چهقدر، تهدیدها تهدیدهای بزرگی است.
یک روایت هم هست از نهجالبلاغه امیرالمؤمنین (علیهالصلاةوالسلام) است، حضرت فرمودند «إِنَّمَا يَنْبَغِي لِأَهْلِ الْعِصْمَةِ وَ الْمَصْنُوعِ إِلَيْهِمْ فِي السَّلَامَةِ أَنْ يَرْحَمُوا أَهْلَ الذُّنُوب» اگر کسی خودش اهل عصمت و سلامت است، این اگر در دیگران گناه دید، باید نسبت به آنها دلش بسوزد. این که نسبت به گناهکاران حالت دلسوزی، رحمت و مهربانی داشته باشند. اول این که در قلبشان، نه این که به رخ بکشند، در دلشان شاکر باشند که ما مبتلا نیستیم، «وَ يَكُونُ الشُّكْرُ هُوَ الْغَالِبَ عَلَيْهِمْ وَ الْحَاجِزَ لَهُمْ عَنْهُمْ» در قلبشان که اتفاقاً این نوع شکر بازدارنده هم هست، انسان خدا را شاکر باشد. مثلاً چیزی که فلان کس را میبینم مبتلاست، الحمدلله من مبتلا نیستم، باطناً حالت شکر به درگاه خدای متعال داشته باشد، نه این که جلوی طرف بگویم خب الحمدلله که ما سالم هستیم.
بنابراین نسبت به آن کسی که مبتلاست رحمت و مهربانی و دلسوزی، نسبت به خودم که مبتلا نیستم شکر، معنای شکر یعنی میفهمم که این نعمت از طرف اوست، من چنین عرضهای نداشتم که من الان سالم هستم، اگر من الان نسبت به فلان گناه سالم هستم این فضل خدای متعال و لطفش است، پس این هم میشود حالت شکر.
حضرت ادامه میدهند تحلیلشان به این جا میرسد، آن کسی که زبان باز میکند و نسبت به کسی که گرفتار یک گناه و عیبی است، به او عیب میگیرد و سرزنشش میکند؛ حضرت اینجا میفرماید «عَابَ أَخَاهُ وَ عَيَّرَهُ بِبَلْوَاهُ» آیا این آقا یا این خانم حواسش نیست که خدای متعال گناهان بزرگتری را که او مرتکب شده بوده مستور کرده، «أَ مَا ذَكَرَ» این حرف بزرگی است، تو که داری این بچه را سرزنش میکنی، این دوستت را، این همسایهات را، «أ مَا ذَکَرَ مَوْضِعَ سَتْرِ اللَّهِ عَلَيْهِ مِنْ ذُنُوبِهِ مِمَّا هُوَ أَعْظَمُ مِنَ الذَّنْبِ الَّذِي عَابَهُ بِهِ» اگر این فلان گناه را مرتکب شده تو که یک گناه بزرگتری مرتکب شدی، خودت که میدانی خدا مستور کرده، چرا زبانت را باز میکنی، حالا این گناه را مرتکب نشدی، این الان مبتلا به گناه بیحیایی است، تو که مرتکب غیبت شدی، غیبت که بالاتر از بیحیایی است، تو که مرتکب او شدی، اما خدا پوشش داد آبروی تو را نبرده. چه طور به خودش اجازه داده کسی را دارد مذمت میکند، نسبت به یک گناهی که «قَدْ رَكِبَ مِثْلَهُ» اگر عین آن گناه را مرتکب نشده مثل آن را که مرتکب شده، پس خودت که مبتلا هستی، چه طور به خودت اجازه میدهی، «فَإِنْ لَمْ يَكُنْ رَكِبَ ذَلِكَ الذَّنْبَ بِعَيْنِهِ» همین عرضی که گفتیم، «فَقَدْ عَصَى اللَّهَ فِيمَا سِوَاهُ مِمَّا هُوَ أَعْظَمُ مِنْهُ» این که اگر عین این گناه را مرتکب نشده گناهان بزرگتری را در دستگاه الهی مرتکب شده دیگر، «وَ ايْمُ اللَّهِ لَئِنْ لَمْ يَكُنْ عَصَاهُ فِي الْكَبِير». ببینید امیرالمؤمنین (علیهالسلام) چه میکند یعنی همهی فرضها را دارد این جا بررسی و باطل میکند، فرمود: «وَ ايْمُ اللَّهِ لَئِنْ لَمْ يَكُنْ عَصَاهُ فِي الْكَبِيرِ» اگر این شخص، شخصِ مذمتکننده، عیبگیرنده و سرزنشکننده، اگر گناه کبیرهای مرتکب نشده باشد حداقل گناه صغیرهای که مرتکب شده، اما «لَجُرْأَتُهُ عَلَى عَيْبِ النَّاسِ أَكْبَرُ» همین که جرأت کرده که عیب مردم را دارد به رخ آنها میکشد این که بزرگتر است، یعنی باز همینجا مرتکب آن شدی، ببینید مسأله این است، قضیه «تعییر» این است.
آثار سرزنش
خاطرتان هست، گفتیم این که نباید چنین اتفاقی بیفتد، بحث کرامت را عرض کردیم، از آن تحقیر میآید، آثارش را عرض کردیم، نتیجه این تحقیر این است که او کرامتش میشکند، لکهدار میشود، وقتی عزت نفسش، احساس شخصیت او، حالا به قول روانشناسی امروز این ملکوک شد و کرامتش به اعتبار معارف الهی که دقیقتر است آسیب دید، آن وقت نتیجهاش این میشود که یک، او زمینه اصلاحش از دست میرود. دو، در موضع لجبازی قرار میگیرد. سه، تکرار سرزنشها آن عیب را برای او کاملاً یک امر عادی خواهد کرد. ضمن این که از آن جملهای که در روایت بود استفاده کردیم که خود ملامت کردن و سرزنش کردن یک نوع مجازات است که اگر او حد مجازات خاصی برایش تعیین شده ما این دومی را حق نداریم چون در آن مبانی مجازاتی او نیامده که ضمناً سرزنشش هم بکنید، مگر نوشته باشد، قاضی نوشته او را حد بزنید و سرزنش هم بکنید، حالا اگر نداشت این معلوم میشود که این خودش یک مجازاتی است برای آن طرف. این قدر تلخ و آسیبزننده است.
سرزنش زبان گزنده است
حالا اگر یک کسی است که مبتلا به یک عیبی است، یک عیبی و اشکالی دارد، اگر شخص میبایست اصلاح بشود باید نسبت به عیب خودش آگاهی پیدا کند، فرض میکنیم خودش اصلاً آگاه نیست، از عیب خودش غافل است. پس باب امر به معروف و نهی از منکر چه میشود؟ میگوییم اگر امر به معروف و نهی از منکر به آداب و احکام انجام بشود سرزنش نیست، سرزنش زبان گزنده است، نمیدانم شما شدید یا نشدید؟ اگر سرزنش شده باشید انسان قاطی میکند، یک وقتی به او امر میکنند که این کار را بکن، نهی میکند فلان کار را انجام نده، این خیلی فرق میکند تا این را به عنوان یک عیبی که او به آن مبتلا هست به رخ او بکشی، داری جراحی شخصیتش میکنی، یعنی تیغ را گرفتی قشنگ داری او را جراحی میکنی، این دو تا عالم است.
سه شرط اصلی امر به معروف و نهی از منکر
در باب امر به معروف و نهی از منکر که حالا مخصوصاً نهی از منکر آن به این بحث ما خیلی نزدیک میشود، آنجا فرمودند: سه تا شرط دارد «عالمٌ، عادلٌ، رفیقٌ» من میخواهم نهی از منکر کنم، یک: «عالمٌ»؛ من باید عالم باشم، کارشناس باشم، بفهمم، بشناسم، به موضوع آگاهی داشته باشم. دو: «عادلٌ»؛ همین که الان حضرت فرمودند، خودم چگونه هستم، وضعیت او چگونه است، یعنی حساب کتاب باشد. سه: «رفیقٌ»؛ رفیق یعنی آکنده از مدارا و رفق است، نسبت به آن کسی که میخواهم به او امر و نهی کنم، باید حالت رفاقت داشته باشم. رفیق، یعنی حالت مدارا داشته باشم، میفهمم، درکش کنم، به او وقت بدهم. یک کسی وقت نمیدهد، پشت سر هم میگوید، الان گفته، شب میگوید، فردا هم میگوید. مگر نمیخواهی من خودم را درست کنم، خب به من یک ذرّه وقت بده، من را درک کن، من گرفتارم.
گاهی وقتها آن کسانی که سخن امر به معروف و نهی از منکر میکنند این چیزها را به آن توجه نمیکنند. اصلاً شرایطی دارد، آدابی دارد، اینهاست و خیلی وقتها ما موفق نشدیم. قبلاً یک وقتی در جلسه عرض کردم، خیلی وقتها که موفق نشدیم و نتیجه عکس گرفتیم به خاطر اختلال روشی است. گاهی باطناً مسألهمان اصلاح است، با طرف هم دشمنی نداریم، میخواهیم اصلاح بشود، اما خود روش ما منکر است، با روش منکر که نمیشود معروف کرد. اگر ملامت و سرزنش جزو منکرات است، جزو معصیت است، آن هم معصیتی که روایتش را خواندم، اگر خودش معصیت است پس نمیشود شما یک خوبی را با معصیت پیش ببرید.
انتخاب روش مناسب در نهی از منکر
این هفته یک روایتی را در نماز جمعه از امام حسین (علیهالسلام) در پاسخ به آن سؤال خواندم که فرمود: «عِظْنِي بِحَرْفَيْن» به امام حسین (علیهالسلام) نامه نوشت، در یادداشتی گفت «یا بن رسولالله عِظْنِي بِحَرْفَيْن» یکی دو کلمه به من موعظه کنید، حضرت برایش نوشتند «مَنْ حَاوَلَ أَمْراً بِمَعْصِيَةِ اللَّهِ» اگر کسی بخواهد به یک هدفی، به یک امری برسد ولی با گناه، با معصیت «كَانَ أَفْوَتَ لِمَا يَرْجُو» آن چیزی را که امید داشت به آن برسد نمیرسد، تو با سرزنش که خودش معصیت است میخواهی به یک کار خوب برسی که اصلاح طرف است، «أَفْوَتَ لِمَا يَرْجُو» این پدر، این مادر، این معلم از طریق سرزنش هیچ وقت به نتیجه نمیرسند. آن چیزی را که امید داشت به آن نمیرسد چون روش او معصیتی است، یک وقت ما نهی از منکر میکنیم خود روشمان روش غلطی است، روشی است که خودش منکر است، با منکر که نمیشود انسان به هدف برسد «مَنْ حَاوَلَ أَمْراً بِمَعْصِيَةِ اللَّهِ». بعد دارد که «مَنْ حَاوَلَ أَمْراً بِمَعْصِيَةِ اللَّهِ كَانَ أَفْوَتَ لِمَا يَرْجُو وَ أَسْرَعَ لِمَجِيءِ مَا يَحْذَرُ» یعنی آن چیزی را که از آن میترسید به سرش میآید و به آن مبتلا میشود، میترسید که این بچه من مثلاً گرفتار فلان مسأله بشود، جلوی چشمش میآید، به سرش میآید، ضمن این که به سر خودش هم یک جور دیگهاش میآید.
پس «وَ تَرْكِ التَّعْيِيرِ» وقتی میآید در آن فهرست قرار میگیرد معلوم میشود جزو موارد مهم است و ضمناً بدانید از جمله چیزهایی است که خیلی محل ابتلاست. به دو دلیل محل ابتلاست. یک؛ دلسوزی پدر و مادر، معلم و دوست و این چیزهاست. دو؛ به دلیل هواهای نفسانی و کینهها انسان میخواهد طرف را خرابش کند. دو انگیزه دارد، «تعییر» میتواند انگیزه خیرخواهانه داشته باشد مثالش را عرض کردیم، میتواند انگیزه شرخواهی داشته باشد، یعنی اصلاً من میخواهم طرف را له کنم، خُردش کنم، گاهی هم این جور است، به همین خاطر چون این دو انگیزه در محیط زیست اجتماعی فراوان است «تعییر» زیاد است. لذا حضرت این را در این فهرست آورده تا مواظب باشید شما که میخواهید زینت متقین و حلیه صالحین را داشته باشید باید این را هم ترک کنید. مثل معتادها که میگوییم باید ترک کنید. جامعه ما به «تعییر» معتاد است. اعتیاد زیادی داریم که این باید ترک بشود. اگر میخواهیم زینت متقین و حلیه صالحین را از آن بهرهمند بشویم این است، این را باید ترکش کرد. که امیدواریم خدای متعال توفیقش را کرامت کند.
زمینهسازی برای اطلاع فرد
این که انسان بخواهد طرف را مطلع کند و توجه به او بدهد باید زمینهسازی کند، زمینهسازی که شما میکنید همان «رفق» است. میگویند اگر مثلاً یک پزشک خواست تیغ جراحی دستش بگیرد اول باید یک بیهوشی به طرف بزند. این محلی را که میخواهد تیغ بزند باید سِر کند، این میشود همان زمینهسازی. ابتکار میخواهد، ما میخواهیم همینجوری این تیغ جراحی را بگیریم، همینجور بکشیم، خب نمیشود، اول طرف را درک کنیم، شرایطش را درک کنیم، بعد در یک موقعیت خوبی باشد، این کارها جزو کارهای حساس است.