اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ حَلِّنِي بِحِلْيَةِ الصَّالِحِينَ، وَ أَلْبِسْنِي زِينَةَ الْمُتَّقِينَ، فِي بَسْطِ الْعَدْلِ، وَ كَظْمِ الغَيْظِ، وَ إِطْفَاءِ النَّائِرَةِ، وَ ضَمِّ أَهْلِ الْفُرْقَةِ، وَ إِصْلَاحِ ذَاتِ الْبَيْنِ، وَ إِفْشَاءِ الْعَارِفَةِ، وَ سَتْرِ الْعَائِبَةِ، وَ لِينِ الْعَرِيكَةِ، وَ خَفْضِ الْجَنَاحِ، وَ حُسْنِ السِّيرَةِ، وَ سُكُونِ الرِّيحِ، وَ طِيبِ الْمُخَالَقَةِ، وَ السَّبْقِ إِلَى الْفَضِيلَةِ، وَ إِيثَارِ التَّفَضُّلِ، وَ تَرْكِ التَّعْيِيرِ، وَ الْإِفْضَالِ عَلَى غَيْرِ الْمُسْتَحِقِّ، وَ الْقَوْلِ بِالْحَقِّ وَ إِنْ عَزَّ، وَ اسْتِقْلَالِ الْخَيْرِ وَ إِنْ كَثُرَ مِنْ قَوْلِي وَ فِعْلِي وَ اسْتِكْثَارِ الشَّرِّ وَ إِنْ قَلَّ مِنْ قَوْلِي وَ فِعْلِي.
لطف خدای متعال شامل شد و در سیر کلمات نورانی سیدالساجدین (علیهالصلوةوالسلام) در دعای بیستم، در این منظومه پر از زیباییها، این قطعه پرنور را به اتفاق شما خواندیم، معنی کردیم، تأمل کردیم، تفکر کردیم و رسیدیم به آخرین ویژگی که به عنوان زیور صالحان و زینت پارسایان حضرت اینها را فهرست کردند.
جلسه گذشته این بخش اخیر را برای شما خواندم که یک دوگانهای است «وَ اسْتِقْلَالِ الْخَيْرِ وَ إِنْ كَثُرَ مِنْ قَوْلِي وَ فِعْلِي وَ اسْتِكْثَارِ الشَّرِّ وَ إِنْ قَلَّ مِنْ قَوْلِي وَ فِعْلِي» یعنی در محیط صلاح و پارسایی و تقوا از جمله ویژگیهایی که بسیار پیشبرنده میباشد این است که انسانِ صالحِ متقی کارهای خوب خودش را هرچقدر هم که زیاد باشد اندک ببیند و کارهای بد خودش را هرچقدر هم که کم باشد زیاد ببیند. این به عنوان یک ویژگی در اینجا مطرح شد.
واقعانگاریِ اعمال
کم دیدن یا زیاد دیدن به معنای رفتار غیرواقعی نیست. فرض بفرمایید کار خوبِ خیلی زیادی انجام دادم ولی برعکس آن چه که مشاهده میکنم که من فلان کار خوب که خیلی هم بزرگ و فراوان بوده و تأثیر زیادی داشته حالا این را برخلاف واقع کم ببینم، اندک به حسابش بیاورم، بزنم در سر جنس، نادیده بگیرم. یا احیاناً نقطه مقابلش؛ انسان گاهی مرتکب یک گناهی، معصیتی، یک خطایی، یک چیزی شده که به حسب ظاهر اندک است، یک گناه صغیرهای است، یک گناه کوچکی است، یک خطای کوچکی به حساب میآید ولی این را ما بخواهیم بزرگ و زیاد ببینیم.
این چه دعوتی است؟ آیا دعوت به این است که ما برخلاف واقع با خودمان رفتار کنیم و آن چیزی را که واقعاً در محیط واقع پیش روی ما هست بخواهیم این را نادیده بگیریم، آیا مسأله این است؟ هرگز چنین نیست. مسأله فراتر از این حرفهاست. این که میفرماید «و إن کثر و إن قلّ» این یک رازی دارد. رازش عبارت است از یک: پروردگار ما خیلی بزرگ است. بزرگ مطلق است، عظیم علیالاطلاق است. بنابراین هرچه هم ما در مقام بندگی به ساحت قدس او عرض اراداتی کنیم، کار خوبی انجام بدهیم، خیری انجام داده باشیم در محیط عظمت حق تبارک و تعالی اندک است. دوم: انسان خیلی بزرگ است، خیلی ظرفیت دارد و خداوند تبارک و تعالی از نظر استعداد انسان را بیکرانه خلق کرده، خیلی به او ظرفیت داده. استعداد علمی، استعداد فکری، استعداد روانی، استعداد روحی، استعداد جسمی، خدا خیلی به او ظرفیت و استعداد و امکان داده است. معنایش این خواهد شد که انسان هرچه هم که کار خیر انجام بدهد در نسبت با استعداد و ظرفیتی که دارد و قوهای که در او هست و نعمتی که به او داده شده اندک است. این که فرمودند «وَ اسْتِقْلَالِ الْخَيْرِ وَ إِنْ كَثُرَ مِنْ قَوْلِي وَ فِعْلِي» این طرفش محل مناقشه است؛ «و إن کثر» اگرچه آن خیر در گفتار و رفتار من زیاد باشد، یعنی اگرچه من خیلی زیاد میبینم، در حالی که این در نسبت با او در محیط عظمت پروردگار متعال که من این عمل خیر را دارم به ساحت قدس او هدیه میکنم هیچی نیست. از این طرف در نسبت با خودم و ظرفیتهایی که خدای متعال به من برای انجام خیر داده، این خیری که انجام دادم اصلاً چیزی نیست یعنی هزار برابرش هم بشود باز چیزی نیست. من خیلی بیشتر از اینها میتوانم کار خیر انجام بدهم. بنابراین، این دعوت به این نیست که شما واقعیت را نبینید. اتفاقاً دعوت به واقعبینی است.
گرفتار خطای دید نباشیم
«و إن کثر» خطای دید است. حضرت میفرماید این خطای دید یک وقت شما را گرفتار نکند چون اگر گرفتار خطای دید باشیم نتیجهاش میشود «عُجب». همین یک مقدار مختصری هم که یک کار خوبی انجام دادیم، دانشی اندوختیم، خدمت اجتماعی انجام دادیم، فعالیتی در محیط عمل صالح، در بندگی خدای متعال، همین مختصر کاری که انجام دادیم به جای این که برای ما پیشبرنده باشد برای ما بازدارنده خواهد بود.
حضرت میخواهند این خطای دید را اصلاح کنند. کار خوب شما، سخن خوب شما، هر چقدر هم باشد در محیط قدس ربوبی به عنوان پیشکش به ساحت حضرت حقِ عظیمِ علیالاطلاق هیچی نیست. در مقیاس با استعداد شما و توانایی که خدای متعال به شما داده باز کاری نکردی، تو باید هزار برابر این، دهها برابر این باید کار خوب انجام میدادی، هنوز کاری نکردی. پس میشود «وَ اسْتِقْلَالِ الْخَيْرِ وَ إِنْ كَثُرَ مِنْ قَوْلِي وَ فِعْلِي».
شرّ اندک هم بزرگ است
«وَ اسْتِكْثَارِ الشَّرِّ وَ إِنْ قَلَّ مِنْ قَوْلِي وَ فِعْلِي»؛ «شرّ» گاهی در محیط تکوین درباره آن سخن گفته میشود، گاهی در محیط تشریع و اختیار. در محیط تکوینی، «شرّ» مثل سیل و زلزله و برای خود انسان پیش بیاید و مثلاً از بیرون یک ضربهای به او وارد بشود، مثلاً بیماری برای او پیش بیاید، اینها است، این الان این جا محل بحث ما نیست. «شرّ» این جا دقیقاً به معنای گناه است. انجام آن چه که خدای متعال نمیپسندد و برخلاف مصلحت ما است و برای ما شرّ است، آسیب برای ما است، با اختیار توسط خود انسان مرتکب بشود. پس این «شرّ» این جا به این معنا است. دقیقاً میتوانید ترجمه کنید به معصیت یا گناه. این جا میفرماید: «و استکثار الشرّ» یعنی از جمله زیور متقین و آراستگی و زینت انسانهای پارسا و صالح از جملهاش این است که هرچقدر هم آن خطایی که مرتکب شده باشند اندک باشد در نگاه آنها بزرگ است، هر چقدر به حساب ظاهر کوچک باشد یا حتی در عرف آن را چیزی ندانند، دیگران بگویند آقا این که چیزی نبود، برو ببین دیگران چه کار میکنند، مثلاً این خطایی که تو مرتکب شدی اصلاً چیزی نیست؛ چه در چشم دیگران چه در چشم خودش ممکن است در نگاه اول کوچک بیاید اما در نگاه دقیق با همان توضیحی که دادیم، در محیط بندگی حق تبارک و تعالی یک گناهِ کوچک، کوچک نیست، خیلی بزرگ است چون معصیتِ عظیمِ علیالاطلاق صورت گرفته. ما چه کسی را معصیت کردیم، حرف چه کسی را زیرپا گذاشتیم؟ امر چه کسی را نادیده انگاشتیم؟ نهی چه کسی را نادیده انگاشتیم. مسأله این است. عظیمِ علیالاطلاق، مالک تو، مالک مطلق تو و هرچه که هست. مسأله این است. آن وقت شما یک چنین کسی را معصیت کردی بنابراین کم نیست. اگرچه در محیط عرفی کم شمرده بشود و در نگاه اولِ خودت هم کم به نظر بیاید، ولی در نگاه صلاح و تقوا این خیلی بزرگ است و باید بزرگ دیده بشود. از خدای متعال میخواهیم که ما این ویژگی را داشته باشیم که شرّ اندک به حسب نگاه عرفی یا در نگاه اولیه خودمان هم بزرگ دیده بشود. این به این معنا است.
طبع فطرت
این یک طرف مسأله است. طرف دومی هم دارد. طرف دوم عبارت از فطرت ماست. شرّ که این جا به همان معنای گناه و معصیت است، این میآید و مینشیند روی فطرت ما. فطرت در ساخت اولیهاش یک آینهی روشنِ پاکِ شفافِ زلال است که یک چنین وضعیتی دارد و میتواند صور غیبت را در خودش منعکس کند. میتواند اشراقات ملکوتی را دریافت کند، میتواند انوار قدسی را منعکس کند، فطرت انسان یک چنین حالی را دارد. «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها»[1]متصل به محیط غیبت و متصل به عالم فرشتگان و متصل به عالم ملکوت است. فطرت انسان یک چنین فطرتی است. در آن خلقت الهی بدون این که دستکاری شده باشد. فطرت این است. میتواند جمال الهی در آن منعکس بشود. میتواند دریافتکننده صور فرشتگان و دریافتکننده جمال اولیاء باشد. این طبع فطرت ما است و استعدادی است که خدای متعال در فطرت انسان دارد. شرّ اینجا چهکار میکند؟ شرّ میآید به این فطرت آسیب میزند، حالا هر مقدار که باشد. میآید اینجا مینشیند.
چون این فطرت شما به لحاظ زیبایی، به لحاظ عصمت، از نظر ظرفیت خیلی فوقالعادگی دارد، این شرّ مثل یک نقطه تاریک و سیاه میآید مینشیند روی آن، خیلی بزرگ است، چیز کمی نیست، ولو به حسب ظاهر اندک باشد. از این جهت که چه ضربهای زده و به کجا ضربه زده، خیلی بزرگ است. لذا این «استکثار شرّ»، این که ما گناهمان را، بدیمان را، کجیهای اخلاقیمان را، کجیهای کلامیمان را، این را بزرگ ببینیم اینگونه است. چون ببینیم چه آسیبی وارد کرده و به کجا ضربه زده. این هم پس میشود آن نکته دوم.
عملیات تصرف شیطان در چشم انسان
«و استکثار الشر و إن قلّ». «و إن قلّ» معنایش یا در نگاه عرفی است یا در نگاه اولیه خود ما است که ممکن است به نظر کوچک بیاید. یک نکته لطیفی اینجا هم در آن بخش اول وجود دارد هم در این بخش دوم. نقطه مقابلش تصرف شیطان هست. برای این که شیطان ما را در آن مسیر تحصیلِ مکارم لگام بزند و اسیرمان کند یا سرعتمان را بگیرد، نفسمان را بگیرد میآید در چشم ما تصرف میکند. تصرف شیطان در چشم ما این است که اگر خوبی انجام دادیم این را خیلی بزرگ ببینیم، که حاصلش میشود عُجب و نتیجهاش هم میشود هبط و سقوط. این نقطه مقابلش هم تصرف شیطانی هست. شیطان میآید در چشم ما مینشیند و حاصلِ اینکه در چشم ما مینشیند عبارت است از این که آن خطای ما را تقلیل میدهد، کوچک نشان میدهد.
این دو عملیات درست نقطه مقابل عملیات شیطان است یعنی هم «استقلالالخیر»، هم «استکثارالشر». درست نقطه مقابل عملیات شیطان است. این هم خاطر مبارکتان باشد، شیطان یک نوع تصرف میکند. حاصل این که احیاناً بیاید و در ما تصرف کند بهگونهای که ما آن بدی خودمان را اندک ببینیم چه میشود؟ نتیجهاش میشود این ضربهای که به ما خورده و در ما دوام پیدا میکند. انگیزه برای بهسازی و پاکسازی آن در ما کاهش پیدا میکند و ما را اصلاً نگران نمیکند. ما را نادم نمیکند، ما را پشیمان نمیکند، شما میگویی من خطایی مرتکب نشدم.
تکثیر شرّ و زشتیها با کوچک شمردن گناه
همین چند روز پیش یک صحنهای بود، یک کسی یک نکتهای درباره یک کسی گفت شبیه به غیبت. یک کسی به او تذکر داد، جلوی چشم ما به او تذکر داد. نتیجه این تذکری که او داد گفت من کجا غیبت کردم؟ این که غیبت نیست، یعنی در فکر نرفت بگوید نکند واقعاً من غیبت کرده باشم. چون غیبت جزو اکبرالکبائر است ولی او برای خودش یک توجیهی دارد که نه این چیزی که من گفتم که غیبت نیست. یک توجیهی در ذهنش بوده لذا ایستاد در روی طرف. البته بعداً پشیمان شد، ما هم تذکر دادیم، قصه به یک مسیر دیگری رفت ولی مسأله اینطور است.
این جا اگر شما آن گناه که مرتکب شدی را اندک ببینی با آن اُنس میگیری، پیش شما میماند، در همان فطرت شما میماند، عادی میشود، وقتی عادی شد امکان تکرار پیدا میکند، چه خود آن تکرار بشود، چه چیزهایی شبیه آن هم انسان مرتکب بشود دیگر جسارت پیدا میکند. نه فقط جسارت پیدا میکند که مثل آن را مرتکب بشود، امام رضا (علیهالسلام) فرمودند این جسارت را پیدا میکند که بزرگتر از آن را هم انجام بدهد. این باعث تکثیر این شرّ و زشتیها میشود. این دائماً افزایش پیدا میکند، تعدادش زیاد میشود یا حتی به لحاظ کیفیت هم انسان گرفتار گناههای بزرگتر و خطرناکتر میشوند. این خطر وجود دارد.
یادتان باشد در بحث تفصیلی که در ارتباط با دعای هشتم صحیفه مبارک سجادیه داشتیم، یکی از چیزهایی که انسان آن جا به خدای متعال پناه میبرد این است؛ «استصغارالمعصیة»، انسان معصیت را کوچک بشمارد این خیلی چیز خطرناکی است. یک تعبیر دومی هم با یک فاصلهای داشتیم فرمود «و احتقار الصغیرة» کوچک انگاشتن گناه صغیره. این دو عنوان آمده، یکی «استصغارالمعصیة»، معصیت را انسان کوچک بشمارد، حالا چه گناه کبیره، چه گناه صغیره. این اعم است. اما حضرت به این اکتفا نکردند، با این که دعا کوچک است، در همان دعای کوتاهِ مختصر حضرت دو فصل به آن اختصاص دادند. یک فصلش هم میشود «و احتقار الصغیرة» گناهانی که در تقسیمبندی فلان گناه میشود گناه کبیره است، این گناه، گناه صغیره است، حضرت میگوید من به تو پناه میبرم که بخواهم گناه صغیره را کوچک بگیرم، کم بشمارم. چون این کم شمردن تولید این خطرها را میکند. عادیسازی میکند، زمینه برای تکرار را فراهم میکند، انگیزه انسان را برای اصلاح و توبه کاهش میدهد.
گاهی وقتها یک گناه است که انسان دارد ده سال با آن زندگی میکند. دائماً هم دارد تکرار میشود. بعد اشباه و نظائرش را هم صدا میکند، چون اینگونه است. وقتی این اتفاق افتاد، اینجا آن لانهگزینی میکند، بعد اشباه و نظائرش به آن ضمیمه میشوند، مثل این که دوستان خودش را از سایر شرور صدا میکند میگوید بیایید این جا جای خوبی است. شخص اصلاً متوجه نیست. ما اینجا جا خوش کردیم، بقیه را هم دعوت میکند. به این ترتیب، این دائماً در آن محیط فطرت توسعه پیدا میکند که عرض کردیم یک سری آئینه زلال است، این سیاهی و این تاریکی گسترش پیدا میکند، عمیق هم میشود. وقتی میماند ریشه میگیرد، درست مثل زنگار روی آینه است. مثلاً یک وقت یک چیزی روی آینه پیدا میشود شما یک پارچهای میکشید حتی یک وقت هم با دستمال کاغذی میشود تمیزش کرد، اما اگر این بماند و طول زمان به آن بخورد یک حالت زنگار میشود که آن وقت شما با سیم و یک چیز زبری هم نمیتوانید به این آسانی آن را تمیز کنید. این بلا به سر انسان میآید، وقتی گناه را کوچک میگیرد و کم به حساب میآورد این خطر وجود دارد بعد هم جسارت در انسان به وجود میآورد برای ارتکاب گناهان بزرگ.
حضرت علیبنموسیالرضا (علیهآلافالتحیةوالثناء) فرمودند «الصَّغَائِرُ مِنَ الذُّنُوبِ طُرُقٌ إِلَى الْكَبَائِر؛ گناههای کوچک راههایی به سوی گناههای بزرگ هستند». فرمودند «وَ مَنْ لَمْ يَخَفِ اللَّهَ فِي الْقَلِيلِ لَمْ تخفه [يَخَفْهُ] فِي الْكَثِيرِ؛ اگر کسی در گناه کوچک یا اندک از خدای متعال نترسید در گناه بزرگ هم نخواهد ترسید». چون ایجاد جسارت میکند.
ارتکاب گناه سریره انسان را آلوده میکند
در همان بحث دعای هشتم یک نکته را هم یادآوری کردیم و آن این که خود ارتکاب گناه یک نوع «سوءالسریرة»، یک نوع بدباطنی در انسان به وجود میآورد و این خیلی خطرناک است. مثلاً میبینی فرد باطنش آلوده میشود، خبیث میشود، خبث باطن میآورد، این آلودگی وقتی نشت میکند، آنجا مستقر میشود، گویا سریره انسان را، باطن انسان را کثیف و زشت میکند. حالا چه عوارضی از آن طریق هست آن دیگر یک بحث مستقلی است. فرشتهها با انسان قهر میکنند، تا قبل از این دور شما میگشتند، با شما مینشستند، به شما الهام میکردند، هوای تو را داشتند و الان دیگر نیستند. رؤیاهای زیبا از صور ملکوتی دریافت میکردی دیگر نیست. هیچ خبری نیست. تا دلت بخواهد اضغاث و احلام و چرت و پرت میآید در خواب و رؤیا. محیط خیال شما همیشه محیط ورود چیزهای زشت و بد و نامناسب و اینها میشود.
گناه سلب توفیق میکند
امام سجاد (علیهالسلام) در دعای ابوحمزه یک جملهای دارد. میگوید خدایا چرا من اینطوری شدم؟ «كُلَّمَا قُلْتُ قَدْ تَهَيَّأْتُ» هر وقت تا میآیم بگویم که آقا من دیگر حالم خوب شده، الان میتوانم بروم یک دو رکعت نماز خوب بخوانم یک دفعه من را خواب میگیرد، چشمهایم سنگین میشود، اصلاً حال حرف زدن با تو را ندارم. چرا من اینطوری شدم؟ میگویم من الان میروم در مجالس توابین، میروم با خوبان مینشینم، یک چیزی پیش میآید بین من و آنها جدایی میاندازد. مثلاً یک کسی آدم را صدا میکند، سرش درد میگیرد، حالش خراب میشود، اصلاً دیگر نمیرود، از مجالس ذکر جا میماند. میگوید خدایا من چرا اینطوری شدم. بعد حضرت آن جا یازده تا دلیل برای آن میشمارد، با کلمه «لعل» احصاء کردن شروع میکند. تعبیرها خیلی تعبیرهای سنگینی است میگوید یا این که دیگر دوست نداری اصلاً من با تو حرف بزنم، دیگر دوست نداری صدای من را بشنوی، یا مثلاً من را انداختی دور، من را طرد کردی. یعنی من را رهایم کردی. عاشقانه است، در کلماتش ناز دارد، یک حرفهای عجیبی است. دیدی من همهاش نشستم با آدمهای بطال که چرت و پرت میگویند از این ور، از آن ور، هیچی هم از درون آن در نمیآید، اینطور بوده که تو من را از خدمت خودت بیرون کردی، یعنی دیگر اصلاً توفیق از من سلب شده. مسأله گناه این است. این که حضرت میفرماید «وَ اسْتِكْثَارِ الشَّرِّ وَ إِنْ قَلَّ مِنْ قَوْلِي وَ فِعْلِي» ناظر به یک چنین مسألهای است.
من اگر مثلاً گناهی، بدی مرتکب شدم این را واقعاً بزرگ ببینم، چون تخریب آن، آثارش، عوارضش، لطمهاش بزرگ است. چه لطمهای بالاتر از این که توفیقات من را سلب میکند، من دیگر موفق نمیشوم قرآن بخوانم، من موفق به مناجات با تو نمیشوم. توفیق نافله از من گرفته میشود، سحرم از دست میرود. مشغول شدم به همین کارهای عادی. این همه کارهای خیر جلوی چشم من است موفق نمیشوم انجام بدهم، گناه سلب توفیق میکند.
سخن گفتن مبتنی بر خرد و موازین
حضرت این جا قول و فعل را کنار هم گذاشته بعد قول را هم مقدم گذاشته، چه در خیر، چه در شرّ. اولی «و استقلال الخیر و إن کثر من قولی و فعلی» بود، دومی میشود «و استکثار الشرّ و إن قلّ من قولی و فعلی». در یک نگاه قولِ انسان هم فعلش است، مثلاً حضرت فرمودند «و إن قلّ من فعلی» از جمله فعلی که ما مرتکب میشویم سخن گفتن است، دیدن هست، شنیدن هست، رفتن، آمدن، معاشرت است. اما ببینید این را جدا کرده، آورده برجسته کرده. بعد اول گذاشته. «من قولی و فعلی» به مناسبتی جلسه پیش عرض کردم «و القول بالحق»، «و إن عزّ» آنجا به یک مناسبتی عرض کردیم. این به خاطر این است که شاید سخن برای شما شگفتانگیز باشد. سخن انسان از جهت معادله در محیط شخصیت با مجموعه افعال دیگرش برابری میکند. وزنش چه در خیر باشد چه در شرّ باشد. خیلی چیز عجیبی است. یعنی سخن را حضرت میفرمایند مستقل ببینید. آیهاش را برای شما چند بار خواندم، اگر هزار بار هم بخوانیم کم است. فرمود «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلاً سَديداً»[2] این جا خدای متعال با مقدمه به تقوا، به سخن استوار، سخن محکم، سخن حساب شده، به سخن فکر شده دعوت میکند.
ما یک وقتی محاسبه کردیم اگر ما بخواهیم فکر شده و حساب شده و دقیق حرف بزنیم میشویم جزو کسانی که اکثراً ساکت هستیم چون چیزی نداریم بگوییم. این همه حرفهایی که گفته میشود، این قدر که مردم زیاد حرف میزنند به خاطر این است که فکر نمیکنند، شما اگر فکر کنی نمیتوانی بگویی، بسیاری از حرفهایی که گفته میشود به آن آگاهی نداریم. این میگوید من برای این که کم نیاورم من هم روی دستش میگویم. اینطوری است، برای این که کم نیاید او یک مطلب میگوید من هم پشت سرش یک چیزی به آن اضافه میکنم برای این که جا نمانم. وَالا ما حرف حساب چقدر داریم؟ حرف لازم چقدر داریم؟ حرف مفید چقدر داریم؟ حرفی که به ما مربوط باشد. یک تعبیری در روایات هست «الکلام فی ما یعنیه» فرمود این سخن را ببینیم چقدر به تو ربط دارد، نسبتش با تو چیست؟ برای چه داری میگویی؟ اینها است.
«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلاً سَديداً» اما اگر پیدایش کردید بگو، آن میشود قول سدید، فکر شده، سنجیده شده، عاقبتش را دیدی. گفت «لا کل ما یُعلم یقال» مگر هر راستی را میشود گفت. میشود گفت؟ یا این جا جایش هست؟ خیلی سنجش میخواهد و خدا میداند اگر ما بسنجیم زبانمان خیلی کمتر به کار میافتد. نکته «اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلاً سَديداً» این است که سخن سهل گفته میشود، هیچ خرجی ندارد، فقط کافی است که این آدم لال نباشد، زبانش بند نیامده باشد، همین را بتواند بچرخاند. این دستگاه را خدای متعال این قدر فوقالعاده، دقیق، ظریف، قوی و حساس خلق کرده که با صوت و تکان دادن این چیزهای صوتی و با لب و زبان، به همین آسانی انسان صحبت میکند. این که خرجی ندارد، لذا آسان است.
عالمی را یک سخن ویران کند
اما «قلیلٌ جرمه کثیرٌ جُرمه»، جِرمش کوچک است اما جُرمش زیاد است. این جِرم و جُرم را این جا حضرت خیلی قشنگ کنار هم چیده، جناسش را ببینید «قلیلٌ جِرمه أما کثیرٌ جُرمه» گفت عالمی را یک سخن ویران کند. یک سخن، طلاق؛ عجب! یک خانه خراب شد و رفت، یک رفاقت چند ده ساله نابود شد، دو گروه به جان هم افتادند، خونی این وسط ریخته شد، کینهها درست شد، یک کلام است، اینطوری است. عالمی را یک سخن ویران کرد. حالا هر کسی که نفوذ کلمهاش بیشتر باشد حساستر و خطرناکتر است.
در این فتنه اخیر بعضیها حرف زدند، البته حرف گاهی صوتی است گاهی هم نوشته است به اصطلاح خودشان یک توئیت زدند یک دانه مطلب نوشتند، یک پیجی درست کردند مطلب نوشتند. ولی به شما میگویم باعث خونریزی شد، مثلاً این یک آدم مشهوری است و یک جماعتی روی حرف او حساب میکنند، حالا چون مثلاً سابقاً یک ورزشکار محبوبی بوده یا هنرمند مثلاً محبوبی بوده، یا بازیگر و هنرپیشه بوده و هکذا، خب این را حساب میکنند. این ظاهرش چهار تا کلمه است که یا نوشته میشود یا گفته میشود، اما آن طرف فتنه درست میشود، خون ریخته میشود، دعوا راه میافتد، زمینه برای تحریک دشمن فراهم میشود. خب شما برای چه قبل از این که بررسی کنی داری حرف میزنی؟ یک دروغی از یک طرفی منتشر میشود شما عین آن دروغ را میگیری نقل میکنی، با نقل تو این دروغ میشود راستنما. دروغ بود، شیطان این را منتشر کرد، اما وقتی یک چنین کسی این را میگیرد بیان و بازنشر میکند این میشود راستنما و تبدیل میشود به یک راست، روی آن تکیه میکنند و حالا صدها مسأله دیگر.
میخواهم بگویم تأثیر سخن اینگونه است. لذا جدا آمده، خیرش هم همین است. حالا سخنِ سنجیدهی بهموقعِ به هنگامِ مبتنی بر خرد و موازین. اللهاکبر، دعواهای چند ساله را صلح میدهد، یک آدمی را که همینطور خط کج را گرفته دارد میرود، دارد همینطور از خدای متعال دور میشود برمیگرداند. گاهی یک کلمه برمیگرداند. آثار خیرش هم بیپایان است. سخن اینطور است لذا مستقل آمده. بنابراین این جا سخن را به خاطر اهمیتش جدا کرده.
آیهای تکاندهنده و سازنده
ادامه آیه خیلی تکاندهنده است. کاش این آیه را ما هزاران بار بخوانیم و بگوییم و نشر بدهیم. در یک روایتی دیدیم که اولیای خدا در اکثر خطبههای نمازجمعه این آیه را میخواندند، جزء آیاتی است که زیاد خوانده میشده. میفرماید «يُصْلِحْ لَكُمْ أَعْمالَكُمْ (عجب) وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ...»[3] اگر قولتان سدید بشود، سخنتان اصلاح بشود، خدای متعال اعمال شما را اصلاح میکند. عجب! یعنی سایر کارهای شما را درست میکند. ببینید چقدر مسأله بزرگ است. «یصلح لکم اعمالکم» دیگر چه؟ «یغفر لکم ذنوبکم» اگر سخن شما درست بشود خدای متعال گناهان شما را هم میبخشد. خیلی از اشتباهات شما را هم جبران میکند. عجب! بله اینطور است. آخرش هم که میفرماید «وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ فازَ فَوْزاً عَظيماً» اگر کسی در محیط طاعت خدا و رسول بیاید به فوز عظیم میرسد و به آن نجات بزرگ دست پیدا میکند.
بنابراین پس شد «وَ اسْتِقْلَالِ الْخَيْرِ وَ إِنْ كَثُرَ مِنْ قَوْلِي وَ فِعْلِي، وَ اسْتِكْثَارِ الشَّرِّ وَ إِنْ قَلَّ مِنْ قَوْلِي وَ فِعْلِي» با این کلمه «و استکثار الشر و إن قلّ من قولی و فعلی» این فهرستی که ما به عنوان «حلیة الصالحین و زینة المتقین» در این جلسات اخیر با همدیگر خواندیم، این قطعه تمام میشود.
امام (علیهالسلام) این جا یک مطلبی را درخواست تکمیلی دارند. این درخواست عبارت است از این که این هیجده صفتی که از تو درخواست کردم تکمیلش کن «وَ أَكْمِلْ ذَلِكَ»، یعنی من کاملش را میخواهم، رشد یافتهاش را میخواهم، پرورش یافتهاش را میخواهم، درجات بالای آن را میخواهم. چقدر تعبیر جالب است «أکمل» این یعنی تکمیلش کن. این جا امام (علیهالسلام) درخواست ویژهای دارند «بِدَوَامِ الطَّاعَةِ، وَ لُزُومِ الْجَمَاعَةِ، وَ رَفْضِ أَهْلِ الْبِدَعِ، وَ مُسْتَعْمِلِ الرَّأْيِ الْمُخْتَرَعِ». این چیزی است که امام به عنوان تکمیلی این جا میخواهند که با اینها است که این مجموعه درخواستها که «حلیة الصالحین و زینة المتقین» بود کامل میشود.
امیدواریم انشاءالله خداوند تبارک و تعالی هم همه آن چه که خواستیم به ما کرامت کند، و هم همه آن را با طاعت مداوم، با ارتباط دائمی با جامعه مؤمنان و انسانهای مؤمن و امام حق و با دوری کردن و دور انداختن بدعتگران انشاءالله برای همه ما کاملش کند به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.
اللهم صل علی محمد و آل محمد
إِلَهِي بِحَقِّ مَنْ نَاجَاكَ وَ بِحَقِّ مَنْ دَعَاكَ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ تَفَضَّلْ عَلَى فُقَرَاءِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ بِالْغَنَاءِ وَ الثَّرْوَةِ وَ عَلَى مَرْضَى الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ بِالشِّفَاءِ وَ الصِّحَّةِ وَ عَلَى أَحْيَاءِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ بِاللُّطْفِ وَ الْكَرَمِ وَ عَلَى أَمْوَاتِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ بِالْمَغْفِرَةِ وَ الرَّحْمَةِ وَ عَلَى غُرَبَاءِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ بِالرَّدِّ إِلَى أَوْطَانِهِمْ سَالِمِينَ غَانِمِينَ بِمُحَمَّدٍ وَ آلِهِ أَجْمَعِين.