«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اجْعَلْ أَوْسَعَ رِزْقِكَ عَلَيَّ إِذَا كَبِرْتُ، وَ أَقْوَى قُوَّتِكَ فِيَّ إِذَا نَصِبْتُ، وَ لَا تَبْتَلِيَنِّي بِالْكَسَلِ عَنْ عِبَادَتِكَ، وَ لَا الْعَمَى عَنْ سَبِيلِكَ، وَ لَا بِالتَّعَرُّضِ لِخِلَافِ مَحَبَّتِكَ، وَ لَا مُجَامَعَةِ مَنْ تَفَرَّقَ عَنْكَ، وَ لَا مُفَارَقَةِ مَنِ اجْتَمَعَ إِلَيْكَ.»
ایام ماه جمادی به ویژه در جمادی ثانی فرصتهای توسل به ساحت حضرت صدیقه کبری فاطمه زهرا (صلواتاللهوسلامهعلیها) است. داریم میرویم به سمت جمادی الثانیه و ایام شهادت در اوایل این ماه، بعد هم ان شاءالله ایام فاطمیه ولادت. فرصت را باید همه عزیزان غنیمت بشمارند، برای هم کار معرفتی در نسبت با حضرت زهرا (سلاماللهعلیها)، هم کار مودتی در باره آن بزرگوار.
شعبهای از نور الهی
در ناحیه معرفت، باب، بابِ وسیعی است. یعنی مسئله شناخت حضرت صدیقه طاهره (سلاماللهعلیها) که در حقیقت باب معرفةالله تبارک و تعالی است، این قاعدهای که پیامبر اعظم (صلواتاللهوسلامهعلیه) فرمودند «معرفتی بالنورانیة معرفة الله» این در باره همه حجج الهیه صدق میکند که شناخت هر کدام از اولیاء به حقیقت وجودیشان، به نورانیتشان، به مقامات معنویشان، به مأموریتی که بر عهده آنها است در حقیقت شناخت حضرت حق تبارک و تعالی است. چون وجود اولیاء خدا در حقیقت شعبهای از نور الهی است و آینهای از جمال و جلال پروردگار متعال یعنی آن آیةاللهالعظمی، آیةاللهالکبری، این در حقیقت وجود اقدس ولی کامل است که نشانهای از خدای متعال؛ نه یک نشانه معمولی که همه موجودات به سهم خودشان آیت و نشانه حضرت حق تبارک و تعالی هستند، در هر مرحلهای که قرار گرفتند، ولی انسان در بین آیات جایگاهش متفاوت است، انسان کامل از نظر آیه بودن برای پروردگار متعال و نشانه بودن برای حضرت حق یک عالم دیگری دارد.
حضرت صدیقه طاهره (صلواتاللهوسلامهعلیها) در این جهت دارای جایگاه ویژهای است، چون نه فقط خودش حجةالله است، بلکه مادر حجتهای خدا است و از این منظر و حقیقت لیلةالقدر است. یعنی حجج الهیه، نور ائمه هدی (صلواتاللهوسلامهعلیهماجمعین) از افق شخصیت حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) طلوع کرده، این مقام لیلةالقدری فاطمه (سلاماللهعلیها) است. لیلةالقدر محیط نزول آیات الهی است و وجود اقدس حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) که حقیقت لیلةالقدر است و تعابیر عجیبی در روایات ما هم در این زمینه هست، محیط نزول انوار حجج الهیه است که از این جا نازل شده، از مقام عزت، از مقام رحمت، از مقام لطف پروردگار متعال، از برکت وجود اقدس حضرت صدیقه طاهره (سلاماللهعلیها) نازل شدند.
بنابراین از نظر مرتبت آیت بودن و نشانه بودن برای پروردگار متعال دارای جایگاه بسیار رفیع و والایی است که شنیدید در روایات هست که اگر علی (علیهالسلام) نبود کفوی برای فاطمه وجود نداشته. فرمود «آدَمُ وَ مَنْ دُونَه». از حضرت آدم (سلاماللهوعلیهالصلوةوالسلام) بگیرید تا بعد از آن هرچه که خدای متعال خلق کرده از بهترین اولیاء و انبیاء و صلحاء، اینها هیچ کدام نسبت کفویت با صدیقه طاهره (سلاماللهعلیها) را ندارند. این مقام یک مقام منحصری است. این روایت را هم شیعه نقل کرده، هم اهلسنت نقل کردند، در کتابهای آنها هم هست که کفوی نبود اگر علی نبود برای فاطمه (سلاماللهعلیها).
یک جایگاه ویژهای در عالم هستی، در نسبت به نور پروردگار متعال، مشکات در آیه نور، «مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاةٍ فيها مِصْباحٌ»[1] و دارای نسبت فوقالعادهای است با عوالم بالا، دارای نسبت ویژهای است با بهشت الهی، دارای نسبت ویژهای است با عالم فرشتگان، دارای نسبت ویژهای است با عالم انسانها و دارای نسبت ویژهای است با مؤمنین، با کسانی که از ولایت امیرالمؤمنین بهرهمند هستند. این نسبت ویژهای است که این نسبت اخیر را خودشان اجازه فرمودند که بگوییم نسبت مادری است برای مؤمنین، که این یک شرف خیلی بزرگی است، خیلی بزرگ است که این امکان در دسترس مؤمنین هست.
بهترین راه برای فهم عظمت نعمت ولایت
خلاصه شناخت حضرت چه در این ابعاد که بالاخره پیش روی همه دوستانشان هست، چه شناخت حضرت در جلوههای اخلاقی، شناخت حضرت در سیره زندگی، شناخت حضرت به ویژه در ارتباط با ولایت و امر ولایت الهی، این شناختها بابش هست که میشود از طریق حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) ما به عظمت ولایت الهی پی ببریم. بهترین راه برای فهم عظمت نعمت ولایت که در قرآن کریم از آن تعبیر شد به امانت، «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ كانَ ظَلُوماً جَهُولاً»[2] این امانت ولایت الهی است. ولایت الهی جلوه تام آن ولایت پیامبر اعظم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) است. و ولایت پیامبر اعظم (صلواتاللهوسلامهعلیه) این به تمام معنا متجلی است در ولایت امیرالمؤمنین (علیهالصلوهوالسلام) و از طریق امیرالمؤمنین (علیهالسلام) این ولایت الهی به بشریت عرضه شد.
اکنون این نعمت که همان امانت بزرگی است که در اختیار انسانها قرار گرفته، این نعمت ابعاد و عظمتش چگونه شناخته میشود، چطور بشناسیم که هرچه از برکات، هرچه از نعمتها، هرچه از الطاف الهی رسیده از این ناحیه میرسد، از ناحیه ولایت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) میرسد. عظمت این نعمت چگونه شناخته بشود؟ بهترین راه برای شناخت عظمت نعمت ولایت امیرالمؤمنین (علیهالسلام) شناخت حضرت صدیقه طاهره (سلاماللهعلیها) در نسبت به ولایت امیرالمؤمنین است. یعنی وقتی با این مقام، با آن مرتبت، با این جایگاه در نظام آفرینش که نظام احسن است، با این شگفتی که خدای متعال در وجود خود حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) آفریده که خودش کتابها است؛ آنچه که رسیده کتابها است، آنچه نرسیده هزاران برابر اینها است که به ما ندادند، یعنی ظرفیت وجود ندارد. حضرت صدیقه طاهره (سلاماللهعلیها) با همه این جایگاه، با همه آن عظمت، با آن مقام نورانیت، با این که خودش از حجتهای الهی است، با این که خودش مادر حجتهای الهی است، در آن نسبت ویژهای که با حضرت خاتم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) دارد، وقتی پای ولایت وسط است حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) یک عنوان پیدا میکند، عنوانی که حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) پیدا میکند فدایی ولایت است. ما معمولاً از تعبیر مدافع استفاده میکنیم. اصلاً پرچم دفاع از ولایت الهی و ولایت امیرالمؤمنین (علیهالصلوةوالسلام) را فاطمه برافراشت. این پرچم را حضرت زهرا برافراشت.
فاطمه (سلاماللهعلیها) فدایی ولایت است
بنابراین از این تعبیر استفاده میکنیم ولی خب بالاتر از این است، فاطمه (سلاماللهعلیها) فدایی ولایت است، این دیگر نقل تاریخی است، شرایطی که پیدا شد حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) مقتلش، جریانات مربوط به آن حضرت که در فاطمیه شهادت این حرفها مرور میشود، و مسئله فدک و خطبه فدکیه که به مناسبتهایی در این جلسه در بارهاش صحبت کردیم رمز همین مسئله است، آن به میدان رفتن، آن سخنرانی، آن پشت در قرار گرفتن، آن تحمل ضربه و مصیبتها، اینها است آن سرمایهگذاری و آن دو کلمه که وقتی مواجه شد با امیرالمؤمنین (علیهالصلوةوالسلام) برای ثبت در تمام تاریخ ماند.
علی بن ابیطالب (علیهالصلوةوالسلام) که در مقاماتش انبیاء حیران هستند، عقل بشر که به این جاها نمیرسد، انبیاء و اولیاء در مقامات علی (علیهالسلام) متحیر هستند به او خطاب سیدتی میکند، سیدتی، این تعبیر خیلی تعبیر رفیعی است. همین بانوی مکرم بعد از آن جسارت و ستمی که به امیرالمؤمنین (علیهالسلام) رفت فرمود بگذار اینها برای همیشه تاریخ ثبت بشود و به گوش همه عالم برسد که فاطمه با همه رفعت شأنش، با همه نورانیتش که میدانید در همین 95 روز، جبرئیل رفت و آمده داشته به خانه فاطمه (سلاماللهعلیها). مقام محدَثه دارد، محدَثه است که خیلی بالاتر از محدِثه است. محدَث است یعنی خدای متعال با او حرف میزند. و آنچه که از طریق صدیقه طاهره (سلاماللهعلیها) ارائه شده نزد اولیای خدا امانت بزرگی است که فرمود علم هرچه که بوده و هست و خواهد بود در مصحف فاطمی که به انشاء صدیقه طاهره (سلاماللهعلیها) و به املای علی بن ابیطالب (علیهالسلام) ثبت شده. واسطه کی بود؟ جبرئیل امین، این معارف رسید به قلب مطهر حضرت زهرا (سلاماللهعلیها)، بر زبان آن حضرت جریان پیدا میکند، امیرالمؤمنین (علیهالسلام) نویسنده است، امیرالمؤمنین هم برای پیامبر اعظم مینویسند که کاتب وحی الهی است، هم اشراقاتی که بر حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) است، اینها را نوشته که اینها همه از برکات این بیت شریف است.
جلسه پیش عرض کردیم خداوند تبارک و تعالی به خاطر لطف و محبتش و برای این که این هدایت در نسل انسانها جریان پیدا کند و این حجت تمام بشود این را در دسترس همه در خانهای مثل خانه ما، مجاور ما، در همسایگی ما، در دسترس ما قرار داد. این بحث جلسه پیش ما بود که بحث هدایت بود. آن وقت شما تصور بفرمایید که خداوند تبارک و تعالی چنین مقامی، چنین جایگاهی را به صدیقه طاهره (سلاماللهعلیها) داده. آن وقت این بانو وقتی آن فداکاریها را که داشته، وقتی روبرو میشود با امیرالمؤمنین و پیگیری میکند تا حضرت را به سلامت ببیند، با دو کلمه تمام حرفش را خلاصه کرد. اولاً تعبیر کرد به «اباالحسن» که خیلی تعبیر جالبی است، خطاب به آن حضرت فرمود «روحی لروحک الفداء، نفسی لنفسک الوقاء یا ابا الحسن» همیشه با تو هستم. این تعبیر «روحی لروحک الفداء، نفسی لنفسک الوقاء» اینها حرفهای افراد عادی که نیست، این مقام، مقام عصمتالله است، این که همین حرفهای تعارفی و حتی مثلاً حرفهای عاشقانه صادقانهای که ممکن است بین دوستان خیلی صمیمی باشد که نیست، این «روحی لروحک الفداء، نفسی لنفسک الوقاء» سخن صدیقه کبری است، عصمةاللهالعظمی است، این دارد میگوید. یعنی اعلام فدایی برای جایگاه ولایت الهی. این برای این است که همیشه بماند و معلوم باشد که چه جایگاهی دارد.
بهرهمندی از معارف و سیره فاطمی
این خطبه فدکیه را باید مطالعه کرد، انسان بنشیند مطالعه کند مرتب مضامین آن را ببیند، ملاحظاتش را ببیند، شرح آن را ببیند، درسش را بگیرد، معارف فاطمی در اختیار ما است، در دسترس ما است. یا آنچه که در دعا از حضرت به ما رسیده که جمع هم کردند کنار هم اسمش را گذاشتند صحیفه فاطمیه. این صحیفه فاطمیه یک گوشهای از دعاهای حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) است که ثبت و ضبط شده و به ماها رسیده. اینها خواندنی است، اینها مطالعه کردنی است. ما در ارتباط بین خودمان و خدای متعال باید از همین کلمات و معارف بهرهمند بشویم.
خلاصه کلام این که غافل نشویم، از جهت معرفتی مراجعه کنیم و از نظر سیره و زیست در زندگی الهام بگیریم. در زندگی جاریمان هم استفاده کنیم. از صبر، از صدق، از طهارت، از آن نورانیت، از آن نماز، از آن محبت، از آن سیره تربیتی، از آن روش مواجهه با همسر، با خانواده، از آن مقام مادری برای خانمها، از آن سیره ارتباط با همسر برای خانمها، خیلی خطوط روشنی وجود دارد از مسئله اصالت خانواده در منطق وحی. همه اینها را میشود با حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) کشف کرد که اصالت با خانواده است. وقتی کسی فاطمهشناس شد این را با همه وجودش درک میکند که خانواده اصالت دارد، صیانت از آن، سرمایهگذاری برای آن، تقویت آن، تحکیم آن، مراقبت از آن، اینها سیره فاطمی است.
زندگی در پرتو نصاب فاطمی
مگر میتواند یک کسی بگوید من فرزند فاطمهام یا پیرو آن حضرت هستم اما خدای نخواسته در خانوادهاش صفا نداشته باشد؟ با همسرش وفا نداشته باشد؟ عاشقانه نباشد؟ گرم نباشد؟ اهل سرمایهگذاری در بیت و در خانواده نباشد؟ مگر میشود چنین چیزی؟ آن وقت همه اینها میشود ادعا. مدعی که در عالم زیاد است، امیرالمؤمنین (علیهالسلام) فرمودند «هَلَكَ مَنِ ادَّعَى وَ خابَ مَنِ افْتَرى» مدعیان رسوا میشوند، ادعا که خیلی زیاد است مهم صداقت است. یعنی یک کسی بگوید مثلاً من دوستدار فاطمه (سلاماللهعلیها) هستم ولی نمازم رونق ندارد، نماز من کیفیتی ندارد، رونقی ندارد، در زندگی من در رتبه چندم است، خیلی چیزها رتبه یک، دو، سه، چهار، پنج، شش، هفت، هشت، نه، ده، بعد میرسد نوبت نماز، هست حالا هست میخوانیم. در حالی که در زیست فاطمی نماز حرف اول را میزند. رکن بیت فاطمی و علوی و سیرهاش نماز است. آن اتصال با ملکوت اعلی و با خدای متعال است. ارتباط فعال است، ارتباط جذاب است. انسان اینطور درس بگیرد، ما که به این جاها نمیرسیم ولی در این مسیر انسان باید قدمی بردارد.
مثلاً شما به همان صحیفه فاطمیه مراجعه میکنید تعقیبات حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) در بعضی از نمازهایش آن جا هست. ده صفحه، پانزده صفحه، بیست صفحه تعقیبات یک نماز است. بعد ببینید چه میگوید، یعنی چه؟ یعنی رابطه عاشقانه با نماز، این نمازش را رها نمیکند، نمازش را که خواند تازه نمازش را بدرقه میکند. آن وقت آن بدرقه نماز تماشایی است، آن استقبال از نماز دیدنی است، این بدرقه از نماز دیدنی است. واقعاً فوقالعاده است. این در بیت فاطمه (سلاماللهعلیها)، در سیره حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) است. بالاخره باید یک نسبتی انسان داشته باشد.
بنابراین باید رابطه ما با حضرت به قاعده صدق باشد و قاعده صدق هم همین چیزها است، اینها را باید انسان یک نشانههایی از آن را در برنامه زندگیاش داشته باشد، همه اینها را بیاورد در زندگی خودش جاری کند. در ارتباطات خانوادگیاش، اصالت خانواده، در نسبت به خدای متعال، اصالت مقام بندگی و عبودیت مخصوصاً جلوه ویژهاش که در نماز است. در نسبت به خلق، مهربانی، خدمترسانی، گرهگشایی و کمکرسانی و اینها. نصاب دارد، نصابش نصاب فاطمی است. نصاب فاطمی خیلی خاص است. فرمود «وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْكيناً وَ يَتيماً وَ أَسيراً»[3] با آن شرایطی که در شأن نزول این آیه آمده که در چه وضعی بودند، خودشان چقدر گرسنه بودند، چگونه بود قضایا، که هر کسی مراجعه کرد اینها هرچه که داشتند ارائه کردند. خب یک نسبتگی ما داشته باشیم دیگر، این کارها که از ماها برنمیآید، خاص خودشان است. در این جهت یک اجتهادی، یک تلاشی انسان داشته باشد. در گرهگشایی از خلق، در خدمترسانی، در مسرور کردن بندگان محزون خداوند، در ترمیم دلهای شکسته، بالاخره انسان یک قدمی یک کاری یک اقدامی در زندگیاش باشد.
دعای مکارمالاخلاق شرح مقامات فاطمی است
غرض کل این دو ماه، این دو تا جمادی این فرصت خاص را به ما میدهد. البته همه زندگی انسان مؤمن فرصت تحصیل نسبت با حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) است. کل زندگیاش از اول تا آخر اثبات فرزندی برای این بیت است. کل عمر ما باید در این مسیر صرف بشود که دائماً این نسبت تقویت بشود. همتمان هم در این جهت بلند باشد. همت بلند باشد میشود همین دعای مکارمالاخلاق، دعای مکارمالاخلاق شرح مقامات فاطمی است. شرح مکارم فاطمی است، شرح اخلاق فاطمی است. این دعای مکارمالاخلاق یک آینه است که شما در این آینه میتوانید تماشا کنید. گوشهای از این جمال الهی و طلعت الهی را میتوانید در این آینه مشاهده کنید.
چهطوری بودند؟ همینطور بودند، اینجا در قالب دعا ریخته شد، به صورت یک فهرستی از درخواستها مطرح شد، یک مقداری را تا حالا برای شما خواندیم. گاهی به شگفتی آمدید از این چیزهایی که این جا نوشته، بعضی جاها چه اوجی داشت، چه قلهایی را نشان میداد. اینها همه شرح اخلاق فاطمی و مکارم فاطمی (سلاماللهعلیها) است. چون محور این بیت شریف است، آن نقطه مرکزی است. ان شاءالله از این فرصت استفاده کنیم، این فرصتها فرصتهای خاصی است، وَالا همه عمر همین است.
روضه حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) مادر همه روضهها است
ضمناً یادتان باشد که آن بخش توسلی یک وقت دست کم گرفته نشود. این بخش معرفتی و بخش اول که عرض کردیم این به جای خودش این پشتوانه است. اما بخش توسل یک وقت دست کم گرفته نشود. مخصوصاً این ایامی که فاطمیه شهادت است. البته برای توسل، ایام ولادت هم جایگاه خاصی دارد. بعضیها خیال میکنند فقط در شهادت است. نه، برای توسل در ولادت اولیاء خدا هم فرصت خیلی خوبی است. ولی خب در طبع شیعه به خاطر جریان کربلا و عاشورا، میکشد به سمت ایام شهادت. یعنی بعد از ماجرای امام حسین (علیهالصلوةوالسلام) یک غصه عمیقی، یک غم بزرگی همیشه در دل شیعیان هست. آن وقت مجالس روضه این امکان را فراهم میکند که اینها آن مودتشان را، آن اتصال روحی، تعلق خاطرشان را در آن جا ارائه کنند، این را باید قدر دانست. البته انسان هر وقت بتواند این عرض ارادتها را داشته باشد، ولی جلسه گرفتن مهم است. مجلس برگزار کنند، روضه بخوانند، عرض ارادت کنند، این خیلی چیز مهمی است. یک وقت اینها در نگاه ما دست کم گرفته نشود که نمیشود به حمدالله. مخصوصاً در این فاطمیه که پیش رو است ان شاءالله دوستان هم اهتمام داشته باشند. آن مجالس روضه خیلی عجیب است مخصوصاً روضه حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) که مادر همه روضهها است. مادر همه مقتلها مقتل فاطمه (سلاماللهعلیها) است. که گاهی هم نمیشود خواند، هم نمیشود گفت. انسان دائم میخواهد از کنارش عبور کند یا با اشاره بگوید، چون آن ساحت یک ساحت خاصی است. من هم از بعضیها که خیلی روضههای مکشوف میخوانند هم تعجب میکنم چطور میتوانند، چطور جرأت میکنند. بعضی از دوستان ما حالا چه اخانید و روحانیون که منبری هستند و چه مداحها و مرثیهسراها، انسان گاهی میبیند. خیلی باید پردهداری کرد، آن حقایق باید همینطور گفته بشود اما خیلی باید حساب شده باشد.
امیدواریم ان شاءالله خداوند تبارک و تعالی توفیقش را چه در ساحت معرفت، چه در ساحت مودّت که جلوه ویژه مودّتش هم این ایام در همین مجالس است و در همین گریهها و آه و فغانها است عنایت بفرماید.
بصیرت در پرتو هدایت الهی
«وَ لَا تَبْتَلِيَنِّي بِالْكَسَلِ عَنْ عِبَادَتِكَ»، مفصل عرض کردیم که این یعنی چه و چطور میشود که انسان مبتلا میشود به کسالت، مخصوصاً به خدای متعال پناه میبریم از کسالت عقوبتی. خاطرتان است که شرح شد. بعد فرمود «وَ لَا الْعَمَى عَنْ سَبِيلِك» من گرفتار نابینایی و بیتشخیصی در ارتباط با راه تو نشوم. به تفصیل جلسه گذشته عرض کردیم این «عمی»، این حالت نابینایی حاصل دو مسئله است. عرض کردیم یا محصول شبهه نظری است که نباید دست کم گرفت، کار دست آدم میدهد، یا محصول شهوت عملی است که کار دستمان میدهد، ما را مبتلا میکند به این عمی و این نابینایی. بعد هم فرمود «مَنْ كانَ فِي هذِهِ أَعْمى- فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمى». یعنی اگر این جا انسان یک چنین ابتلایی پیدا بکند این ابتلاء ابدیت او را نابود میکند. آن طرف هم نابینا است. آن جا هم البته میگوید، طبق نص کلام الهی هست که «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْري فَإِنَّ لَهُ مَعيشَةً ضَنْكاً وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمى»[4] این اصلاً کور محشور میشود. «قالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَني أَعْمى وَ قَدْ كُنْتُ بَصيراً»[5] فرمود: «قالَ كَذلِكَ أَتَتْكَ آياتُنا فَنَسيتَها وَ كَذلِكَ الْيَوْمَ تُنْسى»[6]. فرمود آن که مثلاً در و دیوار و آدمها و اینها را میدیدی، آن چشم که خاک شد رفت. آن که خاک میشود، تو خیلی چیزهای دیگر را باید میدیدی که ندیدی. که اگر آنها را ندیده باشی این جا نمیتوانی اصلاً ببینی. اگر آن بصیرت، آن روشنبینی که در پرتو هدایت الهی پیش میآید و اتصال به منابع هدایت الهی که قرآن و عترت است، اگر به آن محیط متصل نشده باشی و به آن روشنبینی نرسیده باشی، به آن بصیرت دست پیدا نکرده باشی این جا دیگر کور هستی، این جا نابینا هستی، در تاریکی میرود. یعنی فرمود «كَذلِكَ أَتَتْكَ آياتُنا» آیههای ما، نشانههای جمال ما، جلال ما، رأفت ما، کرم ما، اینها همهاش به شما رسید.
این «اتتک» همان بحث جلسه قبلی ما است یعنی خداوند تبارک و تعالی سخاوتمندانه آیات خودش را در دسترس ما قرار داده. سخاوتمندانه به سر و روی ما ریخته. یعنی تمام عالم را خدای متعال تبدیل کرده به نمایشگاهی از آیاتش، ببینید چه خبر است، از زمین تا آسمان، هر چه که هست آیات است. «کذلک اتتک آیاتنا» که بالاتر از همه اینها چه در مقام تکوین که میشود ائمه هدی (سلاماللهعلیهماجمعین) که آیات عظمای الهی هستند، چه در مقام تشریع که میشود قرآن کریم و آیه آیههای قرآن. «اتتک آیاتنا فَنَسيتَها» تو اینها را اصلاً فراموش کردی، بیاعتنایی کردی، اعراض کردی، فرمود تو فراموش شدهای، خیلی چیز عجیبی است این آیه. «کذلک الیوم تنسی» آن جایی که از در و دیوار عالم ذکر میریخت تو در غفلت خودت سِیر میکردی، در تاریکی غفلت میرفتی. امروز که باید آن نور ذکر را با خودت آورده باشی تاریک آمدی. تاریک باش، باش و باش «کذلک الیوم تنسی» که از این بدتر نمیشود. که از ناحیه خدای متعال به کسی چنین چیزی گفته بشود میرود در آن تاریکی محض و هست. غرض این هم باید جدی گرفته بشود.
صراط ولایت الهی
بعد فرمود من را مبتلا نکن، مبتلا نکن یعنی من هدایت بشوم به لطف تو، به ساحت قرآن هدایت بشوم، به کرم تو، به ساحت اهلبیت (علیهمالسلام) و این نورانیت هرچه که در عالم میبینم نشانههای تو و راه تو باشد. مؤمن به فضل پروردگار متعال و به هدایت الهی هرچه میبیند خدا میبیند و راه خدا میبیند. یعنی همه راهها به روی او باز میشود. همه چیز برای او یک سبیل است به سوی خدای متعال. به برکت این است که او به سبیل ولایت الهی و به آن راه اصلی و به آن صراط وارد شده. اگر کسی به صراط وارد شد همه آیاتی که به او عرضه میشود همهاش برای او یک راه است. یک شاخه گل باشد یک راه است، یک پرتقال باشد یک راه است، یک سیب دستش باشد یک راه است. ما فقط میخوریم، یعنی جسمی دریافت میکنیم. مؤمن قبل از این که جسم او از این طیف از آیات که نعمت هستند بهرهمند بشود، اول جان و عقل و روحش تغذیه میشود. فرمود این نشانه است.
اهلش اینگونه هستند که اول هر کدام از این نعمتها را که دستشان بگیرند، اول برداشت عقلانی و ذکری دارند و این میشود طریق الی محبةالله، الطریق الی معرفةالله. بعد هم نوش جان میکند، خب نوش جانش. اما اگر آن فصل اول را نوش جان نکرده باشد وقتی میخورد یک چیز دیگری به او میگویند، میگویند نوش جانت. یک تعبیر دیگری برای او استفاده میکنند. چون این انسان دیگر با انعام و دیگران فرق میکند، فرض بر این است که دارای رتبه انسانی است. اول برداشت او برداشت انسانی است از نعمتها. بعد برداشت حیوانی، بعد برداشت جسمی، آنها به جای خودش محفوظ است. ولی اول این است.
دلی که از معرفت نور و صفا دید / به هر چیزی که دید اول خدا دید.
اول آن برداشت اصلیاش را میکند بعد اینها است.
بنابراین «و لا العمی عن سبیلک» یعنی من مبتلا نشوم به این نابینایی، به این کوری، به این بیبصیرتی من مبتلا نشوم. این هم کار معرفتی میخواهد، هم کار سلوکی. هر دو را میخواهد برای این که انسان مبتلای به این نابینایی نشود.
آثار خروج از سبیل ولایت الهی
یک نکته را هم فقط یادتان باشد و آن این که طبق نص قرآن کریم ابتلاء به شهوت عملی میکشاند به شبهه نظری. خیلی از اینهایی که الان میبینید و شما هم تعجب میکنید. مثلاً واضحات را انکار میکنند، یعنی واضحترین چیزها را که قبلاً به آن اعتقاد داشتند، حالا به حسب ظاهر این است که جزو معتقدین بودند، ولی الان اصلاً هیچی. گرفتار ارتداد میشوند. این حالت ارتداد، ارتجاع، خروج از سبیل ولایت الهی، نتیجه خیلیهایش آخرش تکذیب آیات الهی است «أَساؤُا السُّواى أَنْ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ»[7]. خیلی وقتها ریشه این انکار در عمل است، ولو در نظر مبتلا شده ولی ریشه در عمل است. محبت دنیا و ابتلاء به جلوههای دنیایی و حرص دنیا و زمین و زمان را دوختن برای به دست آوردن حظوظ و لذتهای دنیایی و این چیزها است، به تدریج تأثیرش این میشود، مخصوصاً وقتی که انسان مبتلا به حرام هم بشود نتیجهاش این خواهد شد که کور میشود، آن وقت امام حسین (علیهالسلام) جلوی او ایستاده این تشخیص نمیدهد. ما مقتل را میخوانیم تعجب میکنیم، میگوییم مگر میشود کسی با علی بن ابیطالب روبرو شده تشخیص نمیدهد. کسی با حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) روبرو شده، کسی با امام حسین (علیهالسلام) روبرو شده تشخیص نداده باشد؟ بله نمیدهد، این کورش میکند. این «عمی عن سبیلک» آن اتفاق میافتد. علت چیست؟ ریشهیابی میکنید، زمینههایش را بررسی میکنید. مثلاً خود حضرت فرمود مبتلا شدید به لقمه حرام. آن عمل است. «أَساؤُا السُّواى» فرمود نتیجهاش تکذیب آیات الهی است در این حد.
میفرماید: «وَ لَا بِالتَّعَرُّضِ لِخِلَافِ مَحَبَّتِكَ؛ خدایا من را مبتلا نکن به این که کاری را انجام بدهم که برخلاف محبت تو باشد». ببینید تعبیر را حضرت چقدر لطیف انتخاب کرده. صحیفه است، صحیفه خیلی لطیف است. گاهی لطافتهایی که در تعابیر صحیفه مبارکه است شگفتانگیز است. «وَ لَا بِالتَّعَرُّضِ لِخِلَافِ مَحَبَّتِكَ» که من کاری را که برخلاف محبت تو باشد متعرض آن نشوم. متعرض آن نشوم یعنی سمت آن نروم. یعنی مرتکب نشوم، این تعرض این جا به این معنا است. ما هم در فارسی از این تعبیر استفاده میکنیم. متعرضش نشوم یعنی به آن مبتلا نشوم، مرتکب نشوم. این به همین معنا است.
اعمالی که انسان را از چشم خداوند میاندازد
«وَ لَا بِالتَّعَرُّضِ لِخِلَافِ مَحَبَّتِكَ» خلاف محبت خدای متعال چیست؟ همین چیزهایی که خدای متعال دوست نمیدارد. اولاً این جا این بازگشایی باب محبت خیلی قابل ملاحظه است، این که نسبت بین انسان و خداوند تبارک و تعالی باید در قاعده محبت قرار بگیرد. از این تعبیر حضرت استفاده کرده «لخلاف محبتک» نگفته «و لا بالتعرض لمعصیتک» خب میتوانست این را بگوید. میگوید «لخلاف محبتک» یعنی آنچه که مغایر با محبت توست، با آن چیزی است که تو دوست میداری. با خلاف محبت تو و رضایت توست.
این جا را دوستان کافی است یک مراجعه بکنند به قرآن کریم، خیلی روشن حضرت حق تبارک و تعالی در یک فهرست به شما میگوید که چه چیزهایی را و چه کسانی را دوست نمیدارد. بعضی وقتها خود موضوع را میگوید، میگوید «لایحب الفساد» گاهی وقتها هم آدمهای مبتلا را میگوید که بیشتر از این شیوه دوم استفاده کرده. میگوید «لایحب المفسدین» کسانی را که مبتلا به فساد هستند. کار انسان به خاطر داشتن یک ویژگی به جایی میکشد که از چشم محبت حق تبارک و تعالی میافتد. آن ویژگیها را که خیلیهایش عمدتاً مربوط به ساحت عمل هم هست مراجعه کنید هست.
مثلاً «لایحب الظالمین» این معنایش این است که خدای متعال ظلم را دوست نمیدارد، ظلم پیش خدای متعال مبغوض است، اما اگر یک کسی به صفت ظلم متصف شد، او هم از نگاه محبت حق تبارک و تعالی میافتد. لذا فرمود «لایحب الظالمین» یا فرمود «لایحب المسرفین» اسراف را خدای متعال از آن متنفر است. آن کسی که اهل اسراف باشد از چشم محبت خدای متعال میافتد. «بالتعرض لخلاف محبتک» یعنی من مبتلا به اسراف نشوم، در زمره قرار نگیرم، مبتلا به ظلم نشوم، مبتلا به کبر نشوم. خدای متعال صریحاً در قرآن کریم میگوید که از آدمی که شادخوار است منتفر است، از شادخواران «فرحین»، عجب! یعنی اینهایی که در خوشگذرانیها آن چنانی وارد میشوند در غفلت، حلال و حرام و اینها، یعنی طائفه مطرفین، خدای متعال از اینها متنفر است. از فخور، از فخر، کسانی به چیزهایی که دارد این را به رخ این و آن بکشد و دیگران را تحقیر کند، دل دیگران را بشکند، به دیگران لطمه معنوی بزند، لطمه روحی بزند، خدای متعال از اینها متنفر است. خدای متعال از فخر متنفر است، از این که یک کسی بخواهد دائم داشتههای خودش را به رخ این و آن بکشد. این فهرست است که در قرآن کریم خدای متعال به صراحت گفته از چه چیزهایی و از چه کسانی بدش میآید و دوست نمیدارد، اینها را گفته، حتی نقطه مقابلش را هم فرموده که آن هم خودش یک بابی است که پیش خدای متعال چه کسانی و چه چیزهایی محبوب است. اینها را نباید دست کم گرفت.
این هم ان شاءالله مراجعه بفرمایید، فهرستش را استخراج کنید. اینها فرصتهای خیلی خوبی است برای مراجعه. خدای متعال در قرآن گفته من دوست نمیدارم، خدا صریح است، اعلام نفرت کرده، اعلام انزجار کرده. یا از ویژگیها، یا از افرادی که متصف به این خصوصیات هستند. اینها را انسان داشته باشد و بر خودش تطبیق بدهد. از هر کدام از اینها اندکی هم به آن مبتلا باشیم به همان اندازه از چشم محبت خدای متعال دور میشویم. لذا به همان اندازه هم راضی نشویم که مثلاً از این چیزها در ما باشد. انسان راضی نشود، این را فهرست کنید ببینید. «و لا بالتعرض لخلاف محبتک».
اسباب قطع از عالم الهی
فرمود «وَ لَا مُجَامَعَةِ مَنْ تَفَرَّقَ عَنْكَ، وَ لَا مُفَارَقَةِ مَنِ اجْتَمَعَ إِلَيْكَ» این که میفرماید «و لا تبتلینی» این هم نکته است، یعنی همه را برگردید روی کلمه «و لا تبتلینی» که من مبتلا نشوم. من مبتلا نشوم به رفاقت و دوستی و صمیمیت و نزدیک شدن و جمع شدن با کسانی که از تو فاصله گرفتند، با تو قهر هستند «وَ لَا مُجَامَعَةِ مَنْ تَفَرَّقَ عَنْكَ».
انسان یک وقت در زندگیاش مبتلا بشود باید مراجعه کند ببیند چه شده؟ از کجا دارد میخورد. گاهی اینطور میشود، انسان یک دفعه به خودش میآید میبیند با یک کسانی حشر و نشر پیدا کرده، در یک جمعی قرار گرفته یا در یک رفاقت فردی قرار گرفته که این یارو اصلاً قطع است با عالم الهی. با خدای متعال قطع است. خب من چطور با این وصل هستم؟ ما چطور وصل شدیم به کسی که قطع است با خدای متعال؟ خب این اتصال ما را هم قطع میکند. این را یادتان باشد اتصال با کسانی که قطع هستند از خدای متعال باعث این خواهد شد که ما هم از عالم الهی قطع بشویم. مخصوصاً اگر در نسبت ما با این کسانی که قاطع هستند و جدا هستند از محیط بندگی خدا و محبت خدای متعال و محبت اولیاء خدا یک وقتهایی محبتی هم بین ما باشد، فاتحهات خوانده است. اصلاً یارو مرتکب صد جور معصیت و فلان و اینها است، اصلاً قطع از عالم الهی است، از ولایت الهی قطع است. نسبت به اولیاء خدا بد و بیراه میگوید. گاهی انسان میبیند با یک چنین آدمی رفیق شده. اگر باب رفاقت بین شما و کسی از این آدمهایی که قطع هستند از محیط الهی و محیط ولایت الهی، اگر دیدید بین شما و آنها وصلی صورت گرفته بدانید دارید بیچاره میشوید، یک ابتلایی برای شما پیدا شده که میتواند اسباب قطع شما بشود از عالم بالا.
یک روایاتی دارد، خدای متعال با تعجب به فلان بنده خودش پیغام داده یعنی چگونه میشود تو با کسی که دشمن من هست رفاقت پیدا کردی؟ آن وقت ادعای دوستی با من را میکنی؟ برو با همان باش. خب همینها است که خراب میکند، میبینیم فلان کس خراب شده تعجب میکنیم. بعد مراجعه میکنی میبینی یک رفیق خراب دارد. واقعاً فاتحه را میخواند. این «و لا تبتلینی»، «وَ لَا مُجَامَعَةِ مَنْ تَفَرَّقَ عَنْكَ» این جمع شدن، جمع از سر محبت است نه جمعهای اضطراری. جمع اضطراری که معلوم است، یک وقت انسان برای هدایت طرف است، گاهی مثلاً همسایه طرف است، گاهی یک محیط کسب و کار است، همکاریهای خیلی ظاهری است، از آن طرف هم هیچ چیزی، محبتی، تعلق خاطری به او ندارد، یعنی جمع نشده با او به این معنا، این جمعها جمع اختیاری است که اصطلاحاً میگوییم رفاقت که در آن یک نوع رفاقت و اینها است و اینها را باید مراقبت کرد.
«وَ لَا مُجَامَعَةِ مَنْ تَفَرَّقَ عَنْكَ، وَ لَا مُفَارَقَةِ..» نقطه مقابلش «مَنِ اجْتَمَعَ إِلَيْكَ» تعبیرها چقدر لطیف است. واقعاً اینها را نمیشود ترجمه کرد. اصلاً «اجْتَمَعَ إِلَيْكَ» را چگونه میشود ترجمه کنیم؟ چه بگوییم؟ خیلی لطیف است، «اجْتَمَعَ إِلَيْكَ» این قدر این تعبیر فنی و ظریف است، ترجمهاش واقعاً خیلی سخت است، منتها همینطوری بدون آن دقتها و لطافتهایش هم همین است، یعنی من مبتلا نشوم به جدایی از کسی که رفیقات است، با تو جمع شده، در مسیر تو دارد سیر میکند، من یک وقت از او جدا نشوم.
اگر بخواهم این «مَنِ اجْتَمَعَ إِلَيْكَ» را برای شما در حد یک کلمهای بگویم که بخواهید آن لطافتش را یک مقدار درک بکنید اینطور میشود «وَ لَا مُفَارَقَةِ مَنِ اجْتَمَعَ إِلَيْكَ»، «اجْتَمَعَ إِلَيْكَ» کسی است که در نسبت نزدیک به ساحت قدس ربوبی است، حالا من سطوح پایینش را نمیخواهم بگویم آن به جای خودش محفوظ، در نسبت با خدای متعال است و در طریق الهی جزء دعات است، پرچمدار است، راهنما است، صدرنشین آن اینها است. یعنی با ولی الهی، با هادی الیالله تبارک و تعالی انسان جدا بیفتد، بگیرید بیایید تا کسانی که نه، جزء محبین و دوستان خدای متعال، رفیق هستند با حضرت حق تبارک و تعالی، اهل ایمان هستند، اهل ولایت الهی هستند، در زمره دوستان خدا هستند، ما یک وقت با اینها جدا نیفتیم. از هر واحدی از ایشان که انسان جدا بشود به همان نسبت محرومیت برای او پیش میآورد. اصلاً محروم میشود و چه عوارض دیگری دارد.
ان شاءالله مشمول الطاف و عنایات الهی باشید. مغفرتش، رحمتش، برکتش شامل حال خود شما، خانوادههای عزیزتان، دوستانتان، همه دوستان اهلبیت در سراسر عالم، دوستان امیرالمؤمنین در سراسر عالم، در میهن عزیزمان باشد ان شاءالله، خدای متعال برکات مادی و معنویاش را به حق حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) نازل کند. خدا را قسم میدهیم به حق حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) باران و برف رحمتش را، و نسیمهای لطفش را بر ظاهر و باطن ما نازل کند ان شاءالله. ارواح مطهر شهداء، امام راحل عظیمالشأن از ما راضی کند، با سید و سالار شهیدان محشور کند. مخصوصاً این شهدای مظلوم اخیر که معروف شدند به شهدای مدافع امنیت. خدا را قسم میدهیم به حق حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) همهشان را مشمول لطف و عنایت خاص خودش قرار بدهد، به خانوادههایشان صبر کرامت کند. خدا را قسم میدهیم به حق حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) به عزیزان جانباز ما هم شفا کرامت کند. توطئهها و مکرهای دشمنانان را به خودشان برگرداند. موانع ظهور را مرتفع کند، رهبر عزیرتر از جانمان تا ظهور امام عصر و در کنار آن حضرت برای ما حفظ کند، ما را قدرشناس وجود نازنینش قرار بدهد. توفیق بهرهمندی از مجالس فاطمی را به ما کرامت کند. ما را در این مسیر مقدس جزء پرچمداران عزای فاطمی قرار بدهد. جزو پرچمداران معارف و مکارم فاطمی قرار بدهد. همه آنچه که در این دعای شریف مکارمالاخلاق امام سجاد (علیهالسلام) فرمودند در باره همه ما مستجاب کند.