ایام پربرکت ماه ربیعالمولود را به همهی عزیزان تبریک و تهنیت عرض میکنم، از اینکه خدای متعال توفیق داد مجدداً خدمت شما عزیزان شرفیاب شدیم حضرت حق تبارک و تعالی را سپاسگزاریم.
منشور تربیت اسلامی
موضوع بحث ما همچنان که خاطر نازنینتان هست نامهی سی و یکم نهجالبلاغهی امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بود که عرض کردیم به عنوان منشور تربیت اسلامی میتواند کاملاً مورد مراجعه و بهرهبرداریِ همیشگیِ فرزندان امیرالمؤمنین تا دامنهی قیامت قرار بگیرد.
مقدمهی نامه را با هم میخواندیم، معلوم شد در بخش مقدمه امام (علیهالسلام) در قسمت اول به عنوان معرفی نویسنده که نسل پختهی تجربهدیدهی آگاه به اصرار و رموز و سرد و گرم روزگار چشیده است. قسمت دوم معرفی مخاطبِ نامه است که با یک فهرست چهاردهتایی امام (علیهالسلام) دارد مخاطب را با ویژگیهایی به ما معرفی میکند و دقت کردید که این معرفی نه در معرفی نویسنده و نه در معرفی دریافتکننده در هیچکدام اسم مطرح نیست، درواقع آن شأن و جایگاه و نسبت مطرح است. لذا عنوانی که استفاده شده والد هست به مولود، این تعبیری است که حضرت انتخاب کردند.
توضیحاتش گذشت، در بخش دوم فهرستی از ویژگیهای جوانی ارائه میشود که در مسیر رشد است، آکندهی از آرزوهاست، محیطش پر از دشواریها و بلیّهها و سختیها است، شخصیتش و نفسش پر از دغدغهها و سختیها است. از رصد این کششها و جاذبهها و سختیها و ابتلائات، این وجودِ پر از استعداد باید خودش را در یک زمان محدود و بسیار اندک کشف کند و به خودشناسی و خودسازی برسد و بتواند بار خودش را جمع کند و مسیر سعادت خودش را تضمین کند. تقریباً عمدهی موارد قسمت دوم را هم برای عزیزانمان خواندیم و گاهی به مناسبت توضیحاتی تقدیم شد.
دغدغههای مربوط به محیط جوانی
این بخش پایانی روی چند مسأله تأکید شد، یکی مسألهی همسوگندیِ با «هموم»، «حلیفالهموم» است که عمدتاً مربوط میشود به آینده. یعنی دغدغهها و دلشورههایی که محیط جوانی عمدتاً نسبت به مسیر پیشِ رو و آینده دارد. البته هم الان بالفعل و هم نسبت به آتیه. بخش بعدیاش مسألهی احزاب است که از کلمهی «قرین» استفاده کردند، همنشین، «قرینالاحزان»، همنشین با اندوهها که عمدتاً مربوط میشود به گذشته، حُزن مربوط به قبل است. اُمّت انسان و البته عمدتاً محیط جوانی با این دو کلیدواژه بهصورت نزدیک زندگیاش بین همّ و حُزن است. خیلی واضح است، محیط پیش رویش خیلی جذاب است مخصوصاً در ایام جوانی با آرزوها، یعنی آرزوهایی که بالاخره پیش روی او هست. اما مسیر با او همراه و هماهنگ نیست. نه مسیر بیرونی هماهنگ است نه مسیر درونی، نیاز به مجاهدت فراوانی دارد که این بتواند با یک کوششی، با یک سختی از وسط این چالشهای درونی بتواند از این محیط به سلامت عبور کند. در این چالشها است که نوعاً انسان نسبت به آرزوهای پیش رو مهموم است، یعنی ذهنش درگیر است، نگران است، دغدغهمند است و نسبت به شکستهایی که برایش رخ داده و ناکامیهایی که پیدا کرده محزون است. این ویژگیهای همهی انسانها در همهی عمرشان است منتها در جوانی خیلی برجسته است. الان مثلاً مسألهی شناختهشدهی بچهها در این شرایط سنی در متوسطهی دوم ذهن تقریباً بهصورت مستمر درگیر کنکور است، حالا ذهنش مشغول است به این مسأله، چرا؟ چون این مسأله بهصورت اجتماعی و خانوادگی تبدیل شده به یکی از کلیدها برای ورود به زندگی احیاناً موفق، این در ذهنش طراحی شده. این دارد دائم با داشتن یک چنین همّی زندگی میکند.
حالا شما این را اضافه کنید به هموم کوچک و بزرگ، حالا یک مقدار بزرگترش را ما مثال زدیم، یک مقدار نزدیکتر، دورتر که بشود مسألهی اشتغال است، مثلاً مسأله مسکن است، مسألهی آرزوهای رنگووارنگی است که در دورهی جوانی یک مقدار با دخالت وهم و خیال اینها هم خیلی طراحی میشوند و هم خیلی بسط داده میشوند، دست خیال رنگآمیزیهای خیلی جذابی بهوجود میآورد مافوق تصور است و دستِ وهم توسعه میدهد. یعنی شاید حتی یک مسأله اینقدرها هم بزرگ نباشد اما وهم، قوهی واهمه این را خیلی بزرگش میکند. یک مسألهای میتواند واقعاً خیلی بزرگ نباشد، مثلاً انسان در یک دوستی شکست میخورد اما برای مثلاً یک جوان دبیرستانی یا حتی مثلاً در سنین یک مقدار بالاتر، شکست در محیط رفاقتی و دوستانه وقتی که دوستی یک مقدار در آن پیشرفته باشد یک حزن خیلی بزرگی است. این مطلب اینقدرها بزرگ نیست ولی این قوهی وهم در آن تصرف میکند و توسعهاش میدهد. بزرگی و کوچکی موضوعات یک مقدار وابستهی به محیط است، وابستهی به فشارهای خانواده است، ارزشهای خانوادگی است، یک مقدار بستگی به ارزشهای اجتماعی دارد، یک مقدار بستگی دارد به محیطهای ارتباطی که الان فرض بفرمایید که محیطهای ارتباطی بچهها که عمدتاً معطوف به فضای مجازی هست میتواند خیلی چیزها را در محیط زیست آنها و در فضای ذهنیت آنها بزرگ و کوچک کند، ممکن است یک چیز خیلی کوچکی را خیلی بزرگ کند بهگونهای که به ذهنیت آنها کاملاً اشراف پیدا کند، ممکن هم هست یک مسألهی خیلی بزرگی را کوچکش کند، اینها تصرف میکنند.
همسوگند بودن هموم و احزان
بنابراین چه همّ دورهی جوانی چه غم و حزن آن که میگوییم همّ و غم یا همان همّ و حزن، هموم و احزان که اینجا حضرت بهصورت جمع استفاده کرده و نشان داده که موضوعات خیلی متنوع و پراکنده است، یعنی در محیط زندگی جوان اینطور است، لذا تعبیر حضرت این است در معرفی فرمودند «حَلِيفِ الْهُمُومِ وَ قَرِينِ الْأَحْزَانِ» یعنی گویا اصلاً نمیتواند از این چیزی که به آن دغدغهمند شده فاصله بگیرد، یعنی همسوگند بودن؛ حلیف وقتی است که بین دو چیز ارتباط خیلی وثیقی وجود دارد. سوگند حکایت از اهمیت مسأله است. وقتی شما به چیزی قسم میخوری و میخواهد شدت اتصال را بیان کند، یعنی رابطهی انسان با چیزی که عبارت است از همّ و همان هدفهای کوچک و بزرگ پیش رو و دغدغهی نسبت به رسیدن یا نرسیدن به آنها، وقتی رسیدن یا نرسیدن مطرح میشود حالت همّ به انسان دست میدهد و مثل یک بختکی میافتد روی ذهن طرف. این دائم با اینها همسوگند است یعنی از آن نمیتواند فاصله بگیرد، ارتباط بین اینها یک ارتباط خیلی عادی نیست. اینجا از کلمهی «سوگند» و «حلیف» استفاده میشود.
عالم جوانی و اندوه
«قرین» هم باز عبارت أخرای همین مسأله است، شما با یک کسی «قرین» هستید، مثل یک دوست صمیمی نزدیک که آدم همیشه اینها را با هم میبیند، در عالم رفاقت مثل کسانی که هرکدام را شما ببینی یاد آن دیگری میافتی هستند، از بس اینها با همدیگر ارتباطشان نزدیک است و به هم پیوسته هست. بنابراین باز بین عالم جوانی و اندوه، اندوههای ناشی از دست نیافتن به آرزوها ولو در محیط بسط دادهشدهی وهمانگیز یا در محیط تصرفشده و نقاشیشدهی خیالانگیز؛ چون اینجا هم دست خیال هم دست وهم هر دو تصرفهای خاص خودشان را دارند و بالاخره کار خودشان را میکنند. این فضا را باید شناخت.
واقعاً یک مربی باید این مسأله را خوب بفهمد وَالا زبان ارتباط را پیدا نمیکند و امکان نسخهسازیهای مناسب برای جامعهی مخاطب خودش و برای دردها و رنجهای او، برای غصههای او پیدا نمیکند، یعنی اصلاً عالمش را درک نمیکند. این یک فصل است. یک فصل هم این است که خود او را باید به خودش معرفی کرد، این هم یک نکته است، یعنی اینکه خود جوان هم با یک خودشناسی مناسبی در این بخش برسد، یعنی از خودبیگانه نباشد، خودش را و عالم خودش را و شرایط خودش را بهصورت واقعیتر بشناسد، این هم مهم است.
هنر اصلی مربی
لذا چگونه ما باید این عالم را به او معرفی کنیم، عالم خودش را به خودش معرفی کنیم، این هم خودش یک مسأله است. شاید یکی از هنرهای اصلی هر مربی این است. یعنی شخص مربی یکی از اصلیترین وظایف و رسالتهایش این است که بتواند مخاطبش را به خود او معرفی کند و او را کمک کند برای اینکه او بتواند به یک اندازهی مناسبی و یک حد مطلوبی از خودشناسی دست پیدا کند، این خودشناسی بسیار پیشبرنده و فوقالعاده مؤثر است. یکی از ضعفهایی که ما نوعاً در کار مربیگریمان داریم این است که در شناساندن مخاطبمان و این جوانمان به خودش کامیاب نیستیم. معمولاً توفیق لازم را پیدا نمیکنیم تا بتوانیم او را به خودش معرفی کنیم و درواقع عالمش را برایش تشریح کنیم. یک بخش عمدهای از دشواریهای روزگار نوجوانی و جوانی با شناخت خود جوان از خودش است که آسان میشود یعنی کلیدش بیشتر شناختی است و ما از این مسأله غفلت میکنیم.
اگر او محیط خودش را بشناسد، شرایط خودش را بشناسد، واقعیتهای شخصیتی خودش را بشناسد، آنوقت هم در برابر بسیاری از آفتها که قبلاً هم به آن اشاره شد، آفتهای بیرونی و داخلی ایمنی پیدا میکند، و هم خود این شناخت تولید مصونیت میکند، ایمنی میآورد، تولید ظرفیت میکند. آنوقت شخص میتواند از سرمایههای وجودی خودش به شکل مناسبی بهرهمند شود و استفاده کند. خیلی از غفلتها مربوط میشود به اینکه سرمایههای خودش را از دست میدهد یا به دامهای پیرامونی میافتد حاصل عدم شناخت است. و یکی از مهمترین رسالتهای مربی همیشه این است که مخاطب خودش را به او معرفی کند و این رسالتی که الان شما در صدر آن نامه دارید مشاهده میکنید و امام (علیهالسلام) بهصورت یک اقدام عملی دارند به ما یادآوری میکنند این کار مربی است.
یک مربی باهوش و باذکاوت و متعهد یکی از کارهای بزرگش همین است که کمک میکند که مخاطبش به خوداکتشافی دست پیدا کند، بتواند خودش را با یک روشنبینی بیشتری کشف کند و با خودش روبرو بشود، با واقعیتهای شخصیت خودش روبهرو بشود، با ضعفها و قوتهای خودش روبهرو بشود. شما ببینید کار تا آنجا پیش میرود که امام (علیهالسلام) حتی از اینکه شما واقعیتی مثل مرگ را با او در میان بگذارید ابایی ندارد و این واقعیتِ بزرگی است که پیش روی همه هست.
با چند تعبیر، چه آنجا که حضرت دارند خودشان را به عنوان آینهی آیندهی او این واقعیت را مطرح میکنند، چه وقتی دارند او را با خودش معرفی میکنند، چه خودش را به خودش معرفی میکنند باز از این تعابیر را استفاده میکنند که دربارهی این مسأله هم یک توضیحاتی جلسات گذشته من عرض کردم. آخرین کلمهاش هم همین «خلیفة الاموات» هست که در همین بخش، قسمت دوم از مقدمه هست و با این کلمه حضرت درواقع این بخش را به پایان میبرد و قبلش هم مشاهده کردید که از همین کلیدواژهها کلیدواژهی «اسیرالموت» است که برای او استفاده میکند. این یعنی مواجهه کردن مخاطب با واقعیتی که پیش رویش هست و با آن مرتبط است و میتواند در سرنوشت او تأثیر اساسی داشته باشد.
آفاتِ داشتهها و سرمایهها
این کلمهی «نصب الآفات» که ملاحظه میفرمایید اینجا جانمایی شده، «نصب الآفات» یعنی کسی که در معرض آفتها است، آفتها هم متنوع هستند، گویا از همه طرف او را احاطه کرده باشند. ابتلاء به آفت در زندگی انسانها تقریباً همیشگی است تا آخر عمر هم هستند. اما دربارهی جوانی مسأله خیلی جدیتر است، چنانچه قبلاً اشارتی به موضوع داشتیم که از جنس آفتهای بهاره است که آسیبش یک مقدار آسیبهای اساسی است. علت این هم که آفتها به این مقطع سنیِ آدمها یعنی دورهی جوانی آنها حمله میکنند، عمدتاً ناشی از ضعفها است، ضعف بینشی و ضعف آگاهیها آفتپذیری را افزایش میدهد، ضعف بنیهی شخصیتی و شاکله که هنوز این شخصیت شکل نگرفته آفتپذیری را افزایش میدهد، ضعف مهارتی این را تقویتش میکند. لذا بهصورت طبیعی آفتها اینجا عملیات گستردهتری دارند، مضافاً به اینکه همیشه آفتها میروند جایی که سرمایهها هست.
امیرالمومنین (علیهالسلام) فرمود «لِكُلِّ شَيْءٍ آفَةٌ؛ هرچیزی یک آفتی دارد» بعد حضرت میشمارند میگویند مثلاً جمال، زیبایی آفت دارد، قوت بدنی آفت دارد، علم آفتی دارد، حلم آفتی دارد، یعنی این همهی چیزهایی که برای خودش یک ارزش است یک ظرفیتی است آفت هم دارد، «لِكُلِّ شَيْءٍ آفَةٌ» یک کسی که مثلاً زیبایی ظاهری دارد در معرض یک آفتهایی است که یک کسی که آن را ندارد مبتلا به این جنس از آفتها نمیشود. کسی که از یک قوت بدنیِ قوی، ورزیده و قوت بالایی برخوردار است در معرض یک آفتهایی شبیه غرور و تکبر و احیاناً ضربه زدن به دیگران و سوء استفاده از قدرت و اینها است که اگر کسی این توانمندی را ندارد خب این ابتلائات را ندارد.
همیشه اینطور نیست که آفتها ناشی از ضعف باشد، خیلی وقتها هم داشتهها شخص را در معرض آفت قرار میدهد. لذا این تعبیر «نصب الآفات» این هم یک مسأله است.
خویشتنبانی در مواجهه با آفتها
شناخت نوع آفتهایی که دورهی جوانی و بچهها با آن سروکار دارند اینها چه مواردی هستند؟ چه جنس آفتهایی بیشتر این دورهی سنی بچهها را تهدید میکند، اینها دیگر آن فهرستی است که بعضیهایش جزء فهرستهای شناختهشدهی دائمی است، بعضیهایش هم اقتضائاتالزمان است، یعنی مبتنی بر شرایط هر زمانی اینها قابل احصاء و شمارش هستند تا بشود آنها را به نوعی هم مصونیت بدهیم، مصونیت از طریق آگاهی، مصونیت از طریق انتقال تجربه، مصونیت از طریق مهارتها و امثال اینها، میشود آنها را در برابر این آفتها مصونیت داد. احیاناً هم اگر مواردی باشد که بچهها به آن مبتلا شده باشند آن وقت باید یک فرآیند مثلاً درمانی مثل همان «غرض الاسقام» و چیزهایی که قبلاً داشتیم، یک فرآیند درمانی را باید تعریف کرد که این آفتها پایدار نشود و ریشه پیدا نکند، یعنی بشود آنها را در زمان مناسبی ترمیم و اصلاحش کرد. این چیزی است که در همین مقطع باید اتفاق بیفتد.
ضمن اینکه بچهها باید یاد بگیرند تا سطح هوشیاری خودشان را در مسیر زندگی ارتقاء بدهند و به یک نوع خویشتنبانی برسند تا بر اساس آن خویشتنبانی بتوانند خودشان را در مواجههی با آفتها مدیریت کنند، چه مدیریت مصونیتبخش، چه مدیریت درمانگر. چون باز در آن محور هم اینها در این مراودات و نسبتها خودشان مدخلیت دارند.
زمینخوردهی شهوتها
کلمهی «صریع الشهوات» که درواقع آن سیزدهمین ویژگی است که اینجا مطرح شده. «صریع» به معنای زمین خورده است، به معنای «مصروع» است، «صریع» یعنی «مصروع»، آن کسی که در کُشتی پشتش به زمین میخورد. «صریع الشهوات» یعنی کسی که زمینخورده و مغلوب شهوات است. شهوت به معنای تمایل شدید نفس است، وقتی نفس انسان نسبت به چیزی تمایل شدید داشته باشد، اشتهای بالایی نسبت به او از خودش نشان بدهد این از آن تعبیر میشود به شهوت که در آن منابع روایی ما دوعنوان شناخته شده دارد که این دو خیلی به هم نزدیک هستند، یکی شهوت شکم است و دیگری هم شهوت فرج است که بحث غریزهی جنسی است. این دو در مجموعهی روایات به عنوان دو مصداق برجستهی شهوات معرفی میشوند.
در قرآن کریم هم یک بسطی داده شده «زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنينَ وَ الْقَناطيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ الْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ»[1] این فهرست «زیّن للناس حب الشهوات» مربوط به بزرگسالی است ولی در فرآیند بلوغ در جوانی با زنده شدن غریزهی جنسی میشود گفت که هر جوانی وارد یک عالم تازهای میشود. در آن موقف خودش مثل اینکه به یک درک تازهای رسیده باشد، این کاملاً با جریان اشتهاء نسبت به خوراکیها فرق میکند که از اول با او بوده و همینطور فقط تنوع پیدا کرده و دائماً بین ذائقهی گرسنگی و نیازی که در این بخش در او تولید میشود دائم در جستجوی پاسخ به آن هست و این دائماً همراهش است.
یک جملهای هم از سعدی (علیهالرحمه) نقل میشود که گفت «این شکمِ بیهنرِ پیچپیچ / صبر ندارد که بسازد به هیچ». البته او میگوید: «گر نبود دلبر معشوق پیش / دست توان کرد در آغوش خویش»، میگوید با این نمیشود کاری کرد. به هرصورت این دو تقریباً شناخته شده هست.
تجلی هویت جنسی
در مخاطبِ جوانِ ما بخش دوم بهصورت یک پدیدهی غیرمترقبهای در یک مقطع زمانی خاصی ظهور و بروز پیدا میکند و او را با یک چالش جدی روبهرو میکند که عمدتاً اصلش را میبندند روی بلوغ جنسی، فرعش را به عنوان عوارض و وقایع پیرامونی دربارهاش صحبت میکنند ولی آن نقطهی کانونی و اصلی را این میگیرند بعد میگویند بله تحولات خیلی سریع و نامتعارفی که از نظر جسمی، هورمونی و امثال اینها اتفاق میافتد، در صدای طرف اتفاق میافتد، در مواجهههای اجتماعیاش یک فهرستی از مسائل است که برای او پیش میآید که اینها همهاش احصاء شده است و مفصل هم روی آن در باب بلوغ و روانشناسی بلوغ و مسائل پیرامونیاش کار شده.
اما نقطهی کانونیاش درواقع همین مسألهی تجلی هویت جنسی است که با بیداری غریزه در این شخص اتفاق میافتد و او را وارد یک عالم جدیدی در محور مناسبات میکند، مخصوصاً در مناسبات با جنس مخالف و البته در مناسبات با همجنس؛ یعنی کلاً ارتباط او را وارد یک شرایط تازهای میکند که این بخش از بخشهای بسیار حساس است. حتی گاهی در مواجههی با خودش میتواند او را وارد یک مخاطرات بزرگی کند.
بنابراین این کلمهی شهوات اینجا برای مخاطب ما عمدتاً همین عالم خوراکیها و ورود به عالم جوانی با شهوت جنسی است. درواقع شاید بشود گفت این دو از اصلیترین موارد است. سایر موضوعاتی که میتواند برای او اشتهای جدی باشد و از دورن او را به سمت خودش جذب کند آنها جلوههای کمتری دارد ولی خب فرض بفرمایید خودنمایی و اشتهای بالا برای دیده شدن، این چیزی است که باز در همین مرحله است که خودش را یکدفعه بروز میدهد و اینکه دیگران دربارهی او چه فکر میکنند این برایش خیلی اهمیت پیدا میکند و حاصل آن این است که برای اینکه این تصویر خودش را و آن جلوهی خودش را به رخ دیگران بکشد یک اشتهای تازهای هم در او پیدا میشود. این هم از جمله مواردی است که باز مربوط به همین مقطع سنی هست.
اینجا کلمهی «صریع» استفاده شده «صریع الشهوات» یعنی زمینخوردهی شهوتها، یعنی کسی که در برابر هیجان شهوت و در این مصارعه، در این کُشتی، در این رویارویی معمولاً پشتش به خاک میرسد و زمین میخورد، مغلوب میشود.
آفات بلوغ زودرس
این هم یکی از آن ویژگیهای دورهی جوانی است که باز این مخاطب شما، مخاطب تازهبالغ یا در آستانهی بلوغ است و بهصورت جدی با این چالش روبهرو هست. مخصوصاً حالا در زمانهی ما که شرایط خیلی متفاوت شده، مسألهی بلوغ زودرس را داریم، خروج فرآیند بلوغ از قواعد طبیعی را داریم. در محیط خوراکیها تنوع شگفتانگیز این عرصه را داریم با جاذبههای خاصی که اینها مسبوق نبوده، مثلاً در قدیم یک نوجوانی یک جوانی با چند نوع خوراکی روبهرو میشد؟ این همه تنوع و جاذبهها و اینها.
در محور غریزهی جنسی بزرگترین اتفاقی که دارد در زمانهی ما میافتد همین بلوغ زودرس است و گزارشهای اخیر هم تکاندهنده است از اینکه این دارد خودش را کاملاً نشان میدهد. بهویژه بعد از اینکه بچهها به این عوامل تحریککننده در فضای مجازی خیلی دسترسی پیدا کردهاند و در محیطهای ارتباطی هم دائماً سطح حیا و آن چیزی که ما از آن به عنوان حیا و عفاف یاد میکنیم این هم دارد کاهش پیدا میکند، هم در محیط خانوادهها، هم در محیطهای پیرامونی و در محیط اجتماعی که اینها روی این مسألهای که اسمش بلوغ زودرس هست تأثیر فوقالعادهای دارند. این اتفاق هم میتواند کاملاً سازمان روانی شخص را تحتتأثیر خودش قرار بدهد و دشواریهای خاصی را در این بخش بهوجود بیاورد.
اینها واقعیتهایی است که مخاطب ما با آن روبهرو هست و ازجمله از اجناس خودشناسی و آگاهیهایی که باید او با آن مواجه بشود همین جنس آگاهیها است. البته نه از جنس آگاهیهایی که حالا به عنوان مثلاً حتی آموزش از آن یاد میشود و در فرهنگ غربی که فرهنگ رقیب ما است این کاملاً تبدیل شده به یک مسیرهای آموزشی پیش از بلوغ و تا بعدش هم ساحتهای شناختی، هم کُنشی، هم گرایشی کاملاً شخص را در این مسیرها قرار میدهند که یک مقدار هم بعضیها علاقهمند بودند اینجور حرفها وارد فضاهای آموزشی ما بشود ولو یک مقدار با یک دستهبندیها و ترتیبات متفاوتی.
ملاحظه فرمودید در آن سند 2030 عملاً این جزء همان مواردی است که آنها کاملاً آنجا خواستند، یعنی از چیزهای طرف قرارهایشان این چیزها را خواستند، این یکی از آن بخشهای جدی است که در متن برنامههای آموزشیشان قرار میگیرد.
منظور آگاهیهای مناسب، به وقت، به اندازه و حفظکننده و اینهاست که باید از پایگاههای امین و به شکل مناسب اینها در اختیار جامعهی مخاطب قرار بگیرد که خودش باز یک بحث مستقلی است الان ما نمیخواهیم وارد این بحثها به تفصیل بشویم. به وقتش اگر رسیدیم عرض میکنم.
مواجهه نسل جوان با مرگآگاهی
و خلاصه هم فرمودند «و خلیفة الاموات»، «خلیفة الاموات» یعنی شما در موقعیتی قرار دارید که همهی کسانی که قبل از شما بودند از این دنیا رفتند و تو جانشین آنها هستی. یعنی بهصورت یک گزارهی خیلی شفاف و قطعی دارند به او یادآوری میکنند که پایان این راه چگونه است، این مسیری که تو در آن قرار گرفتی. تا یک وقتی که ما میگوییم آن کسی که قبل از تو بود الان ببینید کجاست؟ این یعنی بهصورت حتمی تو به او ملحق میشوی و این جانشینی تو دربارهی او محقق میشود، کسان دیگری هم جانشین شما میشوند و این مسیر همچنان ادامه پیدا خواهد کرد که باز همان بحث مرگآگاهی است که معلوم میشود در مجموع باید جزء نکتههای برجسته در مواجههی ما با نسل جوان باشد. حالا این را چگونه باید ارائه کرد، چگونه باید این را دستهبندی، بستهبندی و اندازهگذاری کرد؟ به چه اندازهای؟ با چه خصوصیاتی؟ با چه کیفیتی این آگاهیها باید منتقل بشود این میشود خودش یکی از آن بحثهای جدی که اگر این مسیر مرگآگاهی درست انجام بشود سطح ایمنی را در برابر شهوات و آفات و اسقام بسیار افزایش میدهد. حتی در برابر مصائب افزایش میدهد که گفتند «رمیةالمصائب غرضالاسقام»، حتی در محور احزان و هموم، خیلی چیز فوقالعادهای است. میشود گفت که یک نسخهی شفاء برای یک فهرست طولانی از دشواریها و بیمارها و سختیهایی که انسان با آن مواجه است همین مرگآگاهی است، اگر به درستی انجام بشود هم سطح ایمنی را در برابر این چالشها و سختیها و دشواریها خیلی افزایش میدهد و هم زمینهی رشد و حرکت را و فرصتشناسی اغتنام از فرصت و زمان را بسیار افزایش میدهد که این را باید قدر دانست.
دشمن ایرانِ قویِ مستقل را نمیخواهد
در ارتباط با شرایط کنونی که حوادثی رخ داده، خوشبختانه اکنون بعد از جمعبندیای که رهبر حکیم و عالیقدرمان داشتند فکر میکنم بحث تحلیلی کلان مسأله را دوستان مسألهای نداشته باشند. اگر چه من دیدم به شکل مناسبی به زوایای آنچه که ایشان به آن پرداختند در این چند روز پرداخته نشده، نمیدانم حالا شاید شما خبرهای دیگری داشته باشید.
ارکان اصلی در تحلیل ایشان، کدامها بودند؟ زاویهی دید چیست؟ در محور پشت صحنه و دشمن قضیه چگونه است؟ در ارتباط با محور تأمینکنندهی امنیت جامعه با تأکید بر سازمان انتظامی کشور مسأله چیست؟ در ارتباط با کسانی از این خواص و چهرهها چگونه اطلاعاتی داشتند؟ جدا کردن جامعهی هنری و جامعهی ورزشی هوشمندانه از این حیطه، حرفها و حدیثها چگونه؟ بحثهای مربوط به قومیتی از شمال غرب تا جنوب شرق به چه کیفیتی؟ بحث تفکیک کسانی که وسط میدان مبتلاء شدند و حضور پیدا کردند این بخش چگونه؟ خلاصه اینکه چرا این قضایا دارد اتفاق میافتد.
این کلیدواژهی ایران قوی و اینکه نشان میدهد که مسیر مسیرِ رو به قوتی است و دشمن ایرانِ قویِ مستقل را نمیخواهد، خیلی هم بحثش جمهوری اسلامی نیست. آنها اگر روی جمهوری اسلامی خیلی ناراحت و عصبانی هستند بهخاطر این است که جمهوری اسلامی است که دارد ایران را از حضیض به اوج میبرد، درواقع آنکه دارد این عزت را میدهد، آن قوت را میدهد، این شکوه را میدهد برکت اسلام و جمهوری اسلامی است. ولی آقا فرمودند اینها مسألهشان مسألهی ایرانِ قویِ مستقل است و این را نمیتوانند تحملش کنند، میبینند یک قدرتی دارد سر بلند میکند و به اعتراف خودشان واقعاً دارد همزمان که آنها دارند افت و افول میکنند این طرف دارد یک اتفاق بزرگی میافتد.
لذا هر روز هر بهانهای هم گیر بیاورند کوتاه نمیآیند، از هر بهانهای استفاده میکنند. معیشت شد آن را فعال میکنند، مسألهی انتخابات باشد، مسائل سیاسی باشد آن را فعال میکنند، بحثهای قومیتی باشد آنها را فعال میکنند، بحث پوشش زنان باشد از این استفاده میکنند، هر مسألهای باشد دنبال این هستند که یک بهانهای این وسط پیدا بشود و کاملاً هم معلوم است که آماده هستند، برای همهی فروض قرارگاههایشان فعال است، سازماندهی شده است و دارند از همهی ظرفیتها استفاده میکنند. فضای مجازی هم به اینها دسترسیهای خیلی بیشتری دارد وَالا منحصر به این نیست. قبلاً هم از ظرفیتهای دیگر استفاده میکردند؛ هم ماهواره و شبکهها، هم فضای مجازی و کانالهایش اینها شده یک میدان گستردهتری.
جهاد تبیین اصلیترین میدان مبارزه علیه دشمنان است
حالا مسألهی امروز ما که انشاءالله عزیزان به آن توجه داشته باشند این است که این میشود دستگاه تحلیلی. خواهش میکنم این دستگاه تحلیلی را عزیزان روی آن کار کنند و از کنارش نگذریم. حالا یکبار آقا سخنرانی کردند و ما هم شنیدیم و خوشحال شدیم خیلی خوب؛ باید روی این کار کنیم، یعنی آن مؤلفهها، مسیر تحلیل، جمعبندیها، برداشتهای روشن و اندازهگذاریهایی که در این تحلیل حدود چهل دقیقهای اراده فرمودند این چیزی است که بسیار راهگشا و پیشبرنده است. ما باید به این منطق کاملاً مجهز باشیم و شما بحمدالله از آن بهرهمند هستید. بنابراین تأکیدم این است که روی این قصه کار بشود. اگر ما روی این قضیه کار کنیم یعنی همه دست به دست هم بدهند، از صداوسیما بگیرید تا بخشهای فرهنگساز ما، در روحانیان ما تا معلمهای ما، مربیهای ما، فعالهای اجتماعی ما همه دست به دست هم بدهند آن نقطههای برجستهی این تحلیل را در ذائقهی مخاطب مستندسازی کنند و بهصورت اقناعی این را برای آنها تبیین کنند، این همان جهاد تبیین است که در جنگهای ترکیبی اکنون نقطهی اساسی حوزهی شناختی است. در محور شناختی هم آن چیزی که مسأله را حل میکند تبیین است که نقطهی مقابل تحریف است که شیاطین در این زمینه استاد هستند. این فقط تبیین است که مسأله را حل میکند.
من میخواهم خدمت مربیان عزیزمان عرض کنم که بیننا و بینالله میدان جهاد تبیین اصلیترین میدانی است که اکنون پیش روی ما و شماست. یعنی چشم شهداء، چشم اولیاء و خوبان دوخته شده که از این وظیفهی قطعیِ فوری ما چگونه برمیآییم که تا بهحال تأخیر و کوتاهی و اینها الی ماشاءالله داشتیم، وظیفه هم وظیفهی همه ما است، مخصوصاً جمع ما و حوزههایی که به بچهها دسترسی داریم. جامعهی مخاطب اکنون ما بیشتر به این موضوع درگیر شده. سرّ آن هم جنس موضوع است. بالاخره جنس موضوع یک جنس بیشتر اجتماعی فرهنگی است تا یک جنس اقتصادی که مثلاً با واسطه بچهها با آن روبهرو میشوند.
بچهها وقتی مثلاً در خانوادهشان یک مقدار شرایط سخت میشود برای پدرشان برای نانآور خانودهشان خب این یک سهمی پیدا میکند. یک وقتی است که نه، موضوع مبتلابه او است، دختری است که با این چادر با این پوشش دارد زندگی میکند، مدرسه میآید باید این را رعایت کند، بالاخره بیرون میرود با آن مواجه است و الان دارند راجع به این حرف میزنند، راجع به چیزی دارند صحبت میکنند که با او مرتبط است، دربارهی یک کسی صحبت میکنند که با آن دروغ بزرگ میخواهد بگویند مثلاً به او ظلم شده که پیوند عاطفیاش با او جدیتر است. برای جامعهی پسرهای ما هم باز با یک شکل دیگر، مسأله باز مسألهی کاملاً معلومی است؛ در محیط ارتباطاتشان، محیط دوستیهایشان، محیط توقعاتشان، خواستههایشان این قرار میگیرد در سبدش، اختلاط، رفاقت، آزاد بودن، رفتوآمد کردن، آن چیزهایی که در خلأ مدرسه مخصوصاً در این دو سه سال گذشته در این شبکهها و در این کانالها و امثال اینها به شکل خیلی متنوع و جدی به آنها نشان داده شده.
گفتیم آقا مدارس ما مشکل دارند گفت همین چیزی که مشکل داشته خیلی صیانتبخش بوده که شما در اینها را بستید، در مدرسههایی را باز کردید که دیگر شما معلمش نبودید، یعنی شما آنجا هیچ نقشی نداشتید. آن کلاسها و اینها یک شوخی بیشتر نبود، عملاً ما آنها را وارد یک عالمی کردیم که دیگران آنجا کلاً فضای تعلیم و تربیتی را بهدست گرفتند. بچههایمان را به دست دیگران سپردهایم. اکنون در این فضا جغرافیای ذهنی بچهها در معرض یک چالشها و آسیبها است.
عملیات دشمنان به انفعال کشیدن نیروهای انقلابی است
یادتان باشد بهطورکلی در محور جنگ شناختی بهطور خاص عمدهی عملیات شیطان ناظر به انفعال کشیدن نیروهای انقلابی است. یعنی کل نظام و بعد هم بچههای انقلاب را به انفعال بکشند. این آن نقطهای است که ما اگر به آن مبتلاء بشویم ضربه را خوردیم. برای منفعل کردن هم عمدتاً اینها اخبار را بزرگنمایی و متقاطع کردند، دروغهای بزرگ ساختند و اینها را دائم پمپاژ کردند در محیط ذهنیتها و در محیط روانی جامعه مخصوصاً جامعهی جوان. اینها یک واقعیتهایی است که ما با آن روبهرو هستیم. در این فضا متأسفانه خیلیها حرف نمیزنند، یعنی معلم وظیفهاش را انجام نمیدهد، اینجا جایش است، تو رسالت سیصد هزار شهید روی دوشت است. ایرانی را که به آن تعلق داری حالا پیش روی شماست که دارد به آن هجمه میشود. مؤلفههای موفقیت و قدرت، همین نظامی که دارد مورد هجمه قرار میگیرد.
مواجهه حسابشده و عطوف با شبهات
این پروژهی سوریهسازیِ ایران جدی است، مگر تعارف دارند با آن؟ و همین مواجهههای عجیب غریبی که کف میدان اتفاق افتاده معلوم شد اینها دنبال چه هستند که به صغیر و کبیر و مؤمن و صالح و طالح و اینها که کسی رحم نمیکند. خیلی به ایران حسودیشان میشود، به امنیت ما سالهاست دارند حسد میبرند، خیلی برایشان سنگین است، به پیشرفتهایی که دارد اتفاق میافتد، خب معلوم است حسودیشان میشود، یک کشور در جهان دارد سر بلند میکند با قدرتهای دنیا دارد حریف میشود، این برایشان خیلی غیر قابل تحمل است. آنوقت ما این وسط تکلیفمان چیست؟ اکنون ساکت هستیم؟ نشستیم؟ منفعل هستیم؟ خب با این بچهها چه کسی باید حرف بزند؟ چه کسی باید به سؤالات اینها جواب بدهد؟ اینجا رسالت بسیار بزرگی متوجه همهی ماهاست، باید واقعاً با زبان شیرین و بیانهای روشن اولاً سؤالات را قشنگ بشناسیم، سؤالات بچهها را خوب ببینیم چیست، از نزدیک با آنها بنشینیم، آنها با ما حرف بزنند، درددل کنند، ولو گاهی پرخاش کنند، گاهی ممکن است از ادبیات نامناسبی هم استفاده کنند، باید تحمل کرد، باید بردباری بهخرج داد که آنها گرفتار خودسانسوری در برابر ما نشوند یا دچار جسارت غیر منطقی با ما نشوند، هیچکدامشان خوب نیست، چه طرف خودش را سانسور کند این مواجهه خطرناک است، چه مواجههای که نتیجهاش این باشد که طرف بخواهد روبهروی ما بایستد. فضا را باید فضای صمیمی کنیم و بگذاریم بچهها مطالبشان را مطرح کنند، سؤالاتشان را مطرح کنند و بعد سر حوصله، نباید هم خیلی عجله کرد، نباید شتابزده عمل کرد.
بعضی از معلمها به من میگفتند که آقا ما در برابر یک فهرستی از سؤالات روبهرو هستیم که میخواهیم به این سؤالات جواب بدهیم اصلاً جامعهی مخاطب ما کشش آن را ندارد. به او میگویم خب شما چطور میتوانی به سؤالی که ظرف مثلاً دو سال ایجاد شده ظرف دو روز جواب بدهید؟ خب چرا چنین توقعی از خودت داری؟ به سؤالاتی و شبهاتی که دائم دارد به آن دامن زده میشود.
اما اینکه اینها را ما بشناسیم، دستهبندی کنیم، بعد راجع به اینها با دست پُر، با زبان دانشآموزی، با زبان جامعهی مخاطب به تدریج با اینها صحبت کنیم، هول نباید بشویم، اصلاً نگرانکننده نیست، اتفاقاً موقعیت فعلی برای بچههای انقلاب یک فرصت است، به خداوندی خدا یک فرصت است، مگر این فرصتها به آسانی میآید؟ از دل این عملیات سنگینی که دشمن دارد انجام میدهد. مثلاً حاج قاسم کجا صحبت از فرصتها دارد؟ آن تهدیدهایی است که میتوانی راجع به آن شما اصلاً فکر کنید، وسط آن تهدیدها ایشان راجع به فرصتها دارد صحبت میکند، این است یک انقلابیِ واقعی. آنوقت یک سه چهارتا حرف میشنویم از اینکه مثلاً ذهن مخاطبمان یک مقدار بالا پایین شده یا نظام ارزشیاش دارد مثلاً محل یک مباحثهای، مناقشهای قرار میگیرد.
الحمدلله دست شما پُر است، از شواهد، از دلایل؛ محیط مقابل شما محیط متلاشیِ داغانی است، خیلی از چیزها بیپرده است، فرق میکند با شرایطی که بالاخره دشمن خیلی با چیزهای تودرتو و مستور آمده باشد جلو، اکنون خیلی بیپرده آمده وسط میدان. بالاخره جریان کومله است، جبههی دموکرات است، این را بچهها چه میدانند؟ از کجا اینها را میشناسند؟ عمق نفرت اینها را نسبت به ملت ایران و به انقلاب اسلامی این را کسی خبر ندارد. سر بریدنهای اینها را چه کسی میداند؟ تجاوزهای اینها را چه کسی باخبر است که با دخترهای ما و با نوامیس ایران اینها چه کردند؟ چه کسی خبر دارد این چیزها را؟ دشمن از این طرف، از آنطرف رئیس منافقین، از آن طرف این جماعت مشغول انواع و اقسام عیش و عشرتها و فراریهای از همهی ارزشها، اینها همه دست به دست هم دادند همینجور هم ظاهر آمدند میدان، ایندفعه عجله کردند و این شتابزدگیشان خیلی به ما کمک میکند. تمام امکاناتشان را یک دفعه برداشتند آوردند وسط میدان.
بنابراین الان وقتش است، یکوقت دوستان غفلت نکنند. وجود سؤال فرصت پاسخهای درجه یک است، ما خیلی وقتها میخواهیم راجع به ارزشهای انقلاب، راجع به دشمنان انقلاب میخواهیم حرف بزنیم، مخاطب ما سؤالی ندارد، چه میخواهیم به او بگوییم؟ اصلاً سؤال ندارد. وقتی برای او سؤال پیدا میشود این جا میدان یک مربی باشعورِ با کفایتِ متعهدِ عمیقاً انقلابی که بالاخره یا باید برود کف خیابان مثل این بچههای پلیس امنیت و اینها جانش را بگیرد برود بایستد در برابر آنها یا باید زبانش و روحیهاش را بردارد ببرد وسط میدان؛ خب باید چکار کرد؟ نمیشود محیط را خالی گذاشت.
به نظر من این دومی الان اهمیتش بههیچوجه کمتر از آن بخش اول که تأمینکنندهی امنیت سخت در جامعه هست نیست. شما بحمدالله وسط میدان هستید، این را از این جهت عرض کردم که سایر رفقا هم شما باید تجهیز کنید، تقویت کنید، انشاءالله همه دست به دست بدهیم. برای ما به عنوان اتحادیهی انجمنهای اسلامی دانشآموزان اتفاقاً الان میدان کار است، یعنی کار هنرمندانه، کار متفکرانه، کار مشورتشده، کار پخته، کار نغز، کار مؤثر الان وقتش است، وقتی کارزار پیش میآید آنجاست که مرد میدان شناخته میشود وَالا خب در شرایط معمولی با آن شرایط معمولی، حالا که دشمن این میدان را درست کرده اینجاست که همآورد میخواهد، ایستاده میگوید هَل مِن مبارز؟ اینجاست که باید عنصر انقلابیِ مؤمنِ مجاهد به میدان برود.
اینها را به شما بگویم اینها امتحان است، اینها میگذرد، یعنی همهاش امتحان است، من و تو چکار کرده باشیم این مهم است. ما جزء کدام گروه باشیم؟ گروه خدای نخواسته دور از جان شما منفعلِ قائدِ نشستهی بیخاصیتِ شرمندهی از دست رفته یا جزء گروه مؤمنِ مجاهدِ وسط میدانِ موثر که میتواند برود حریف دشمنهای گردنکلفت بشود و به لطف پروردگار متعال آنها را زمین بزند که الان وقتش است، اکنون میدان میدانِ شماست، جنس کار خیلی دانشآموزی است. همانطور که آقا هم فرمودند اینها پروژهی مهر داشتند، منتها خب حالا آن قصهی خانم امینی برای اینها یک بهانهای شد، وَالا اینها برایشان مهم نبود که چه بهانهای پیش بیاید.
امیدوارم انشاءالله من و شما سربلند باشیم، با هم دوستان ارتباط داشته باشند، همفکری کنند. البته جاهای مختلف یککمی ممکن است با همدیگر فرق کنند ولی خیلی تفاوتها تفاوتهای زیادی نیست. اکنون جامعهی مخاطب تقریباً محیط جغرافیای ذهنیاش مشترک است. همینطور کشف سؤالات آنها، مسائل آنها، دستهبندی کردن آنها از زاویهی دانشآموزی، تهیهی پاسخهای قوی، تبادل پاسخها با همدیگر و رسیدن به یک مجموعههای مؤثر و مفید. اینها چیزهایی است که ما باید انشاءالله طراحی کنیم. یک مقدار هم درصدد ایجاد تنش هستند، یک مقدار که بیشتر، اصلاً آنها نانشان در تنش است، هنر بچههای انقلاب مخصوصاً جماعت عزیزی مثل شما هنرشان بردباریشان است، خیلی باید با سعهی صدر، آرام، خندان، خیلی عطوف، با محبت باید مواجه بشویم، بیشتر باید بشنویم، چون جامعهی مخاطب ما بیشتر حرفهای نگفته دارد که بگوید راحت میشود، بیشتر باید شنیده بشود و بعد به اندازه باید جواب دریافت کند. شما استادش هستید، تدابیرش با خود شماهاست، این کار اینجا نیاز به کار مشترک داریم یعنی دوستان باید بهصورت یک قرارگاه مرکزی باید فوری در دفتر مرکزی و با استفاده از مراکز اقماریمان آن قرارگاه مرکزی سریع شکل بگیرد و دائماً این ارتباط وجود داشته باشد، این بالاخره سؤالات از محیط دانشآموزی دریافت بشود، تحلیل بشود، دستهبندی بشود و بعد بالاخره به شکلی مناسب پاسخگویی بشود، پاسخها پخته بشود، آمادهسازی بشود، زاویهی ورودش کشف بشود. اینها چیزهایی است که به نظرم رفقا باید باقوت وسط میدانش باشند.
همهی شما را به خدای متعال میسپارم، امیدوارم در این امتحان به حق پیامبر اعظم و امام صادق (علیهالسلام) انشاءالله سربلند و موفق باشید.
و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.