متن درس‌هایی از دعای بیستم صحیفه سجادیه، جلسه «۷۸» 1402/2/11


پیوند های مرتبط »

متن درس‌هایی از دعای بیستم صحیفه سجادیه، جلسه «۷۸»
صحیفه با این تنوع بیانی و تنوع درخواست و این لطافت تعبیر، حقیقتاً این فصاحت، این بلاغت، این شیوایی بیان، این انتخاب کلمه‌ها، به همین خاطر هم هست که صحیفه می‌شود اُخت‌القرآن. تعبیر قشنگی است، خواهر قرآن است. این که گفتند اُخت به خاطر این که یک لطافتی در صحیفه هست، خیلی خواهرانه است، خیلی صمیمی است، خیلی شیرین است، خیلی زیبایی‌های خاص خودش را دارد.

«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ لَا أُظْلَمَنَّ وَ أَنْتَ مُطِيقٌ لِلدَّفْعِ عَنِّي، وَ لَا أَظْلِمَنَّ وَ أَنْتَ الْقَادِرُ عَلَى الْقَبْضِ مِنِّي، وَ لَا أَضِلَّنَّ وَ قَدْ أَمْكَنَتْكَ هِدَايَتِي، وَ لَا أَفْتَقِرَنَّ وَ مِنْ عِنْدِكَ وُسْعِي، وَ لَا أَطْغَيَنَّ وَ مِنْ عِنْدِكَ وُجْدِي.»

خدای متعال را شاکریم توفیق داد مجدداً خدمت شما برادران و خواهران عزیز رسیدیم و مباحث خودمان را در اطراف دعاهای صحیفه مبارکه سجادیه بحمدالله بعد از یک توقف نسبتاً طولانی از سر می‌گیریم. ماه مبارک رمضان و سال جدید در کنار هم قرار گرفته بود و مدتی این مثنوی تأخیر شد.

 

دعای بیستم، یک مکتب تمام عیار برای خودسازی

خاطر مبارک‌تان هست که مباحث ‌ما در اطراف دعای بیستم صحیفه مبارکه سجادیه بود. دعای بیستم یک مکتب تمام عیار است برای خودسازی و ان شاءالله شما هم فیض بردید، عرض کرده بودیم مثلاً شب قدر انسان اگر یک وقت توفیق نصیبش بشود بتواند با دعای بیستم در محضر پروردگار متعال شرفیاب بشود و تقدیر خودش را تمنا کند. لابد توفیق نصیب‌تان شده یا احیاناً در زیارتگاه‌ها یا در محیط حرم مطهر حضرت رضا (علیه‌السلام) بعضی از عزیزان مشرف شدند عتبات عالیات در حائرالحسین (علیه‌السلام) که دعا مستجاب است. خلاصه دعای بیستم خیلی دعای خاص و متفاوتی است. ان‌شاءالله همیشه با آن مأنوس باشید.

 

صلوات یک دعای مستجاب است

مثل بقیه بخش‌ها این دعای نورانی با دعای مستجاب صلوات بر محمد و آل محمد آغاز می‌شود. «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ». انسان مؤمن به هر بهانه‌ای باید توجه به مقام شامخ محمد و آل محمد پیدا کند و جزء برنامه‌اش باشد، جزء عادتش باشد، جزء روش و سیره جاری زندگی‌اش باشد. صلوات ذکر همیشگی مؤمنین است و هر چیزی می‌تواند بهانه باشد برای صلوات. از جمله وقت‌هایی است که انسان می‌خواهد از خدای متعال درخواستی داشته باشد. حالا می‌خواهیم یک درخواست خیلی مهمی را این جا مطرح کنیم در محیط قدس ربوبی، طبق ادب با صلوات شروع می‌کنیم که فرمود «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ».

صلوات یک دعای مستجاب است، دعای مستجاب در واقع قلب انسان مؤمن را به ولایت الهی روشن می‌کند. ذهنش را به اشراق یاد بهترین آفریدگان حق تبارک و تعالی روشن می‌کند. این توجه باعث می‌شود که شما توجه پیدا کنید به سبب متصل بین‌الارض و السماء، این توجه شما را می‌برد به محیط اشراق انوار الهی، محیط تجلّی فیوضیات ربّانی، خیلی صلوات خاص است، به همین مقدار که ذهن و قلب انسان توجه پیدا کند به پیامبر اعظم و به اهل‌بیت (سلام‌الله‌علیهم‌اجمعین) یک؛ و این توجه همراه باشد، دوم این است. توجه انسان همراه باشد با درخواست یعنی خودش یک دعایی باشد و آن درخواست هم درخواست فیض خاص از سوی خدای متعال بر محمد و آل محمد (سلام‌الله‌علیهم‌اجمعین) است. خود این می‌شود بالاترین دعایی که ممکن است کسی داشته باشد. از این یک قدم جلوتر عبارت است از این که این جا در واقع شما دارید به فراخوان پروردگار متعال لبیک می‌گویید، که فرمود «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْليماً»[1].

 

صلوات تغذیه فطرت‌ها است

برای تقویت بنیه توحیدی صلوات بی‌نظیر است، یعنی تغذیه فطرت مؤمنین است. صلوات تغذیه فطرت‌ها است، تنویر فطرت‌ها است، نورافشانی به فطرت‌ها است، زمینه شکوفایی است، هم غبارزدایی می‌کند، هم جلا می‌دهد، هم نورافشانی می‌کند، هم فطرت انسان مؤمن را تغذیه می‌کند. خلاصه خیلی مغتنم است. خدا ان شاءالله در تمام عمر ورد زبان ما را صلوات بر محمد و آل محمد قرار بدهد. خدای متعال مرگ ما را هم در حال صلوات قرار بدهد ان شاءالله.

 

فیض عظیم در تجلّی جمال ولایت الهی

استظهار دارید که بشارت‌ها برای مؤمنین خیلی زیاد است. آن بشارت‌های فراوان همین است که انسان مؤمن در لحظه انتقال به عالم برزخ یعنی در آن نقطه پایانی یک تجلّی خاص بر او اتفاق می‌افتد و آن عبارت است از رونمایی از جمال محمد و آل محمد (سلام‌الله‌علیهم‌اجمعین).

می‌گویند وقتی چشم انسان مؤمن روشن شد به جمال محمد و آل محمد این رفتن برای او از هر هدیه‌ای بالاتر و شیرین‌تر است. می‌گویند اگر مؤمنین می‌دانستند در آن لحظه جان دادن، در آن تجلی جمال ولایت الهی چه فیض عظیمی شامل حال‌شان می‌شود روزی صد بار از خدای متعال تقاضای مرگ می‌کردند که این توفیق نصیب‌شان بشود. این قدر این صحنه، صحنه خاصی است. یک روایت شیرین است که می‌گوید تا چشم مؤمن از این دنیا بسته شد و به آن عالم باز شد به او می‌گویند ببین این محمد مصطفی (صلوات‌و‌سلامه) است، این امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) است، این فاطمه اطهر (سلام‌الله‌علیها)، این امام حسن، این امام حسین (سلام‌الله‌علیهم) است، یکی یکی این‌ها را به او معرفی می‌کنند. یعنی یک چیزی که یک عمر مثلاً دوست داشته یک لحظه‌ای یک آنی یک چنین تشرفی برای او فراهم بشود آن جا برای او فراهم می‌شود. در هر صورت ان شاءالله که ذکر همیشگی ما صلوات این عطیه الهیه باشد و ان شاءالله این توفیق بزرگ هم نصیب‌مان بشود که در آن لحظه آخر با یک صلوات ان شاءالله جان به جان آفرین تقدیم کنیم و مشرف بشویم به محضر محمد و آل محمد (سلام‌الله‌علیهم‌اجمعین) که این بهشتی که وعده داده شده همان است.

 

اُخت‌القرآن

صحیفه با این تنوع بیانی و تنوع درخواست و این لطافت تعبیر، حقیقتاً این فصاحت، این بلاغت، این شیوایی بیان، این انتخاب کلمه‌ها، به همین خاطر هم هست که صحیفه می‌شود اُخت‌القرآن. تعبیر قشنگی است، خواهر قرآن است. این که گفتند اُخت به خاطر این که یک لطافتی در صحیفه هست، خیلی خواهرانه است، خیلی صمیمی است، خیلی شیرین است، خیلی زیبایی‌های خاص خودش را دارد.

 

درخواست پنجگانه از خدای متعال

در هر صورت شما با این صلواتی که ضمانت می‌کند استجابت دعای شما را، به خاطر ادبی که این جا مؤمن به خرج می‌دهد، چند درخواست را مطرح می‌کنید، یک: این که به من ظلم نشود، دو: این که من به کسی ظلم نکنم. سه: من مورد هدایت خاص و راهنمایی خاص قرار بگیرم. چهار: من مورد عنایت الهی از نظر وسعت رزق قرار بگیرم. و پنج: من در بهره‌مندی‌ها گرفتار غفلت و طغیان نشوم.

 

1. درخواست از پروردگار برای عدم ابتلاء به تعدّی و ظلم

مطلب اول این است که ما در زیست اجتماعی‌مان در زندگی اجتماعی‌مان در معرض تعدّی دیگران هستیم که از آن تعبیر می‌شود به ظلم. ظلم همین است که نسبت به شخصیت ما، نسبت به حقوق ما،‌ نسبت به مال ما، نسبت به آبروی ما، نسبت به دارایی‌های ما، نسبت به خانواده ما، همین چیزی که بالاخره با ما نسبت خاصی پیدا می‌کند، از خودمان تا این پیرامونی‌مان، ما در معرض تعدّی و ظلم و ستم از جانب دیگران هستیم.

ایمان به انسان مؤمن عزت نفس می‌دهد، مهابت می‌دهد، شخصیت می‌دهد، یعنی یک شکوهی به انسان مؤمن می‌دهد که این شکوه و این جلالت و این عزت نفس اباء دارد از این که بخواهد مورد تحقیر قرار بگیرد، بخواهد مورد تعدی و تجاوز قرار بگیرد و خداوند تبارک و تعالی برای مؤمن نمی‌پسندد این که مورد ستم قرار بگیرد. لذا برای مؤمن عزت مسلّم است «وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنين‏»[2]، مؤمن باید همیشه عزیز باشد، عزت یعنی از نظر شیوه زندگی، از نظر ویژگی‌های شخصیتی، از نظر سیره عمومی در زیست جمعی و اجتماعی‌اش انسان مؤمن باید به کیفیتی زندگی کند که دست تعدّیِ تعدّی‌گران به او نرسد. این طبع انسان مؤمن است. خدای متعال مؤمن را این گونه می‌خواهد. پس این می‌شود یک قاعده مسلّم و جدّی.

در این زمینه خود انسان مؤمن وظایفی دارد که باید انجام بدهد و البته همه تحریری که ما در مباحث‌مان راجع به واحد مؤمن داریم، راجع به جامعه ایمانی هم داریم، یعنی مجتمع ایمانی هم باید همین طور باشد، باید عزیز، محکم، با صلابت، با مهابت و سربلند باشد که دست تعدی تعدی‌گران به او نرسد، این را خدای متعال برای جامعه مؤمن هم همین را می‌خواهد. یعنی برای فرد مؤمن خدای متعال عزت می‌خواهد، برای جامعه مؤمن هم خدای متعال عزت می‌خواهد. عزت در پرتو قوت فراهم می‌شود، یعنی مؤمن قوی است که از تعدی تعدی‌گران و ظلم ستمگران در امان نگه می‌دارد شخص را، می‌خواهد او قوی باشد، حالا ضعیف شد هر کسی به خودش اجازه می‌دهد به او یک تعدی بکند. یعنی اصلاً برمی‌انگیزد، ضعف وقتی ضعیف شد این طور می‌شود.

جامعه مؤمنین هم همین طور است. البته هر جامعه‌ای همین طور است. وقتی ضعیف شد مورد ظلم قرار می‌گیرد، به او طمع می‌کنند، به حیثیتش، به مالش، به توانمندی‌هایش، به دارایی‌هایش طمع می‌کنند که بیایند او را گوشت قربانی کنند، هر کسی یک چیزی از او بردارد ببرد و زیست این جهانی هم آکنده از این چالش‌ها و انگیزه‌ها و اهواء و این‌ها هست. کم نیستند کسانی که انگیزه دارند برای تعدی به دیگران. مؤدب به ادب الهی نیستند، روح توحیدی ندارند، از حقوق دیگران اصلاً سر درنمی‌آورند. من می‌ترسم فردا گرگ‌ها هم مدعی بشوند. حالا اصطلاحاً می‌گوییم مثلاً گرگ‌صفت، کم نیستند که ولی فردا در پیشگاه الهی حیوانات مدعی خواهند شد می‌گویند آقا ما این قدرها دیگر نبودیم که بعضی‌ها در شما آدمیزادها این طوری رفتار می‌کنند، این طوری زندگی می‌کنند.

بنابراین آن نکته کلیدی این است، خدای متعال برای عموم انسان‌ها ولی با تأکید فراوان برای انسان مؤمن عزت می‌خواهد و عزت یعنی قواره شخصیتی فرد مؤمن و قواره شخصیتی جامعه مؤمن به گونه‌ای باشد که دیگران از دست‌اندازی به حقوق او و تعدی نسبت به او ناامید باشند، جرأت نکنند اصلاً به سمت او بیایند، این می‌شود مؤمنی که خدای متعال می‌پسندد.

چه وقت چنین چیزی اتفاق می‌افتد؟ وقتی که او قوی باشد، قوت فکری، قوت علمی، قوت شخصیتی، قوت مالی، قوت بدنی، این‌ها باشد. وَالا هر کدام این‌ها برود کنار، زمینه برای تعدی فراهم می‌شود. ضعف مالی باشد تعدی، ضعف جسمی باشد تعدی و ظلم، زمینه‌اش فراهم می‌شود. ضعف فکری؛ ظلم، ضعف علمی؛ ظلم، ضعف شخصیتی، ظلم. این‌ها است. بر این اساس انسان مؤمن در دفاع از حقوق خودش غیرتمند و غیور است، شخصیت او حریم دارد و از شخصیت خودش، از عزّت خودش، از حقوق خودش کاملاً به صورت قوی دفاع می‌کند، یعنی اگر یک وقت کسی خواست به او تعدّی کند این با تمام توانش جلوی او می‌ایستد و از حریم شخصیت خودش، خانواده‌اش، ناموسش، مالش، زندگی‌اش، حیثیتش دفاع می‌کند. آدمِ منفعلِ ضعیفِ بی‌حالِ بی‌عارِ این گونه نیست، مؤمن قوی است. پس این مسلم است.

 

وظیفه مؤمنین تحصیل قوت و توان است

امام (علیه‌الصلوةوالسلام) به ما این را یادآوری می‌کنند که این جا انسان به ساحت قدس ربوبی می‌رود می‌گوید خدایا من به تنهایی از خودم برنمی‌آید. نمی‌خواهم رفع مسئولیت کنم، من حواسم هست که باید قوی باشم، باید عزیز باشم، باید محکم باشد، باید مرتفع باشم، باید باشکوه باشم که دست تعدّی تعدّی‌کنندگان و ظالمین و این‌ها به من نرسد. این را درک می‌کنم اما می‌دانم که به رغم همه این قضایا با عنایت تو، با کمک تو، با نصرت تو با یک کلیدواژه خاص، با دفاعی که تو از من می‌کنی می‌توانم موفق بشوم. یعنی همان منطق توحیدی.

ببینید عرض کردیم جان کلام در کل صحیفه عرشیه تربیت توحیدی است یعنی همه جا باید بگویی خدا. آن جایی که انسان مؤمن تمام توانش را هم به میدان می‌برد، روی توان خودش حساب و اعتماد نمی‌کند. مثلاً به او فرمان داده شد، فرمود «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّكُمْ»[3] می‌گوید هر چیزی که شما لازم دارید برای این که قوی باشید آن را فراهم کنید، چیزی کم نگذارید، این وظیفه مؤمنین است، فردی، جمعی، جامعه مؤمنین باید قوی باشد اما در فرآیند کسب قوت، در فرآیند ایجاد سپرهای حفاظتی برای شخصیت خودش، برای خانواده‌اش،‌ برای جامعه‌اش در تمام این عرصه‌ای که دارد فعالیت می‌کند یک نکته را همیشه یادش هست و آن خواستن از خدای متعال و قرار گرفتن تحت حمایت پروردگار متعال و دفاع حضرت حق تبارک و تعالی از اوست.

 

خداوند مدافع مؤمنین باعزّت و قوی است

قرآن کریم فرمود «إِنَّ اللَّهَ يُدافِعُ عَنِ الَّذينَ آمَنُوا[4]؛ خدا مدافع مؤمنین است». «يُدافِعُ عَنِ الَّذينَ آمَنُوا» خدای متعال از مؤمنین حراست می‌کند، حمایت می‌کند، از آن‌ها دفاع می‌کند. این وعده الهی است. آن وقت مؤمن این جا می‌گوید «لَا أُظْلَمَنَّ وَ أَنْتَ مُطِيقٌ لِلدَّفْعِ [للدفاع] عَنِّي» نکند به من ظلم بشود در حالی که تو می‌توانی از من دفاع کنی. وقتی من تو را دارم چه کسی جرأت کند به من ظلم کند. «وَ أَنْتَ مُطِيقٌ لِلدَّفْعِ [للدفاع] عَنِّي» این جا حضرت از کلیدواژه دفاع استفاده می‌کند. این هم استخراج شده از همین آیه‌ای است که برای شما خواندم. می‌گوید خودت گفتی «إِنَّ اللَّهَ يُدافِعُ عَنِ الَّذينَ آمَنُوا» خدای متعال از مؤمنین دفاع می‌کند.

برخلاف بعضی از چیزهایی که برداشت‌های غلط و اشتباه است که بعضی‌ها خیال می‌کنند مثلاً طبع مؤمن طبع منفعل است، مثلاً کأنّ زیردست است، برخی برداشت این مدلی دارند و خیال می‌کنند این‌ها توصیه‌های مثلاً دینی هم هست، به هیچ وجه. توصیه دینی برای انسان مؤمن عزت است. و عزت با قوت است و قوت به انواع و اقسامش شخصیت انسان مؤمن و جامعه مؤمن را در برابر انواع و اقسام تعدیات از طرف مشرکین، کفار، منافقین، از طرف فاجرین، فاسقین، آدم‌های بالاخره لاأبالی و امثال این‌ها یا حتی از طرف جاهلین حفاظت می‌کند. بعضی‌ها آدم‌های جاهلی هستند، حالا ببینند توی سر کسی می‌شود زد می‌آیند می‌زنند. مؤمن تیپش طوری نیست که مثلاً کسی بتواند توی سر او بزند. اشتباه نشود به هیچ وجه.

 

مؤمن انظلام ندارد

مسئله‌ای که این جا به ذهن می‌آید این است که با همه این احوال که مؤمن در مقام تحصیل قوّت باشد، در تلاش برای صیانت از عزّت خودش باشد، کم هم نگذاشته باشد، در این عرصه فعالیت بکند. در عین حال بالاخره عالَم، عالَم درگیری و چالش و نزاع و رویایی حق و باطل و به میدان رفتن ستمگران و ظالمین و امثال این‌ها هست، خب این جور جاها یک وقت‌هایی هم مؤمنین بالاخره مورد یک تعدّی و چیزی هم قرار می‌گیرند. این به این معنا نیست که خدای متعال از آن‌ها دفاع نکرده. یا به معنای این است که آن‌ها از خودشان ضعف نشان دادند یا به معنای این است که عملاً این سبک زیست این دنیا و فراز و فرودهایی که دارد، و دشواری‌هایی که در ساختار زیست این جهانی وجود دارد، این‌ها باعث شده که یک ظلمی متوجه مؤمنین بشود که در تمام تاریخ انواع و اقسام این چیزها بوده. مؤمن هم در آن جاها تمام قامت در مقام دفاع از خودش هست، پای این دفاع ممکن است کشته بشود، ممکن است جانش را بدهد، در این دفاع ممکن است بالاخره آسیب هم ببیند، ولی انظلام ندارد. نکته کلیدی این است. یعنی مؤمن منفعل نمی‌شود، به او ظلم می‌شود، دیگران ممکن است به او ظلم کنند اما ظلم‌پذیر نیست. این دو مقوله است. یک وقت است که به یک کسی تعدّی می‌شود، یک وقت است که او تعدّی‌پذیر است، مؤمن به خاطر طبع مؤمنانه‌اش هرگز منظلم نیست، به هیچ وجه ظلم‌پذیری در شخصیت مؤمن وجود ندارد.

اما یک وقتی از طرف دیگران به حقوق مؤمنین تجاوز می‌شود، چنان که شده و می‌شود و خواهد شد. یعنی این که اتفاق می‌افتد ولی مؤمن پذیرش آن را ندارد، دفاع می‌کند، می‌ایستد، غیرتمند است، صیانت می‌کند، سنگ تمام می‌گذارد، حتی پای این قصه در دفاع از خودش و عزتش و عزت جامعه مؤمنین و دفاع از مرزهای جامعه مؤمن جان خودش را هم می‌دهد، سلامتی‌اش را هم می‌گذارد ولی زیر بار نمی‌رود مگر به او تحمیل بشود، یعنی چاره‌ای نداشته باشد که آن می‌شود یک فصل دیگری. که همیشه یک چنین تعدی‌هایی وجود داشته و خواهد داشت ولی وظیفه مؤمنین همیشه تحصیل قوت و توان است.

 

عزت مؤمن از موضع قدرت

سؤال بعدی که مطرح می‌شود این است که خب حالا شما که این نکته را گفتید، پس آن وقت جای مثلاً عفو و گذشت و این چیزها که این همه توصیه می‌شود به این که مؤمنین اهل کرم هستند، اهل عفو هستند، اهل گذشت هستند، به آن‌ها یک چنین چیزهایی را هم مکرر گفتیم و می‌گوییم، خب پس معنای این چیست؟ این مطلب دیگری است. این مرحله مربوط به مرحله بعد از ظلم است، نه قبلش نه حین آن، بعدش است. حالا انسان مورد یک ظلمی قرار گرفت، این ظلم هم از طرف دستگاه جائر، حاکم ستمگر، از طرف دستگاه استکبار و این‌ها نیست، از طرف یک آدم جاهلی است، او به ما سر جهلش، سر بی‌ادبی‌اش، بی‌تربیتی‌اش یک ظلمی نسبت به ما مرتکب شده، حالا بعد از این که مرتکب شده، ما هم دفاع کردیم حالا یا توانستیم یا نتوانستیم، مثلاً بعدش آمده از شما عذرخواهی می‌کند. این جا وقت گذشت است، این می‌شود یک فصل دیگری. این ربطی به آن فصل قبلی ندارد. این جا انسان مؤمن بزرگوار است، گذشت می‌کند، «وَ جَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُها»[5].

اولاً که خب حق دارد انتقام بگیرد، اگر کسی به او تعدّی کرده باید برود حقش را از او بگیرد. اما حالا بعدش اگر گذشت کرد چی؟ بهتر. این باز یک آقایی و یک سروری و یک بزرگی دیگری است. حالا به شخصی ظلمی کرده، یک کسی از سر جهالت، از سر نادانی، از سر بی‌ادبی، زبانی، رفتاری، جور دیگر به او ظلمی کرده حالا آمده از او طلب عفو و گذشت می‌کند، انسان مؤمن این جا اتفاقاً‌ یک عالم دیگری را پیش می‌گیرد، این جا اتفاقاً عزت مؤمن در مرحله‌ای که از او طلب عفو بشود عزت مؤمن اقتضای گذشت و عفو را دارد چون عفو از موضع قدرت است. حالا چه فرد مؤمن، چه در جایگاه امامت باشد، دیگر آخرش آن کاری بود که پیغمبر اکرم (صلوات‌الله‌وسلامه‌علیه) کرد، فتح مکه که اتفاق افتاد، با دشمنان، با گردن کلفت‌هایشان چه کرد؟ فرمود «اذهبوا فانتم الطلقاء؛ بروید، همه‌ شما را آزاد کردم». دیگر از ابوسفیان گردن‌ کلفت‌تر چه کسی بود تا بقیه‌شان را، فرمود بروید همه‌تان را بخشیدم. «اذهبوا و انتم الطلقاء».

پس این جا ما از خداوند تبارک و تعالی توقع می‌کنیم که ما را در حفظ شخصیت‌مان، حفظ حقوق‌مان، حفظ مال‌مان، حفظ خانواده‌مان، حفظ ناموس‌مان یاری کند، می‌گوییم تو از ما دفاع کن، وقتی ما تو را داریم، کسی به ما دست تعدی دراز نکند، این همان نگاه توحیدی است. «لَا أُظْلَمَنَّ وَ أَنْتَ مُطِيقٌ لِلدَّفْعِ [للدفاع] عَنِّي» این جا البته یک «للدفع عنی»، این همان معنا را دارد. تو می‌توانی آن ظلم را از من دور کنی و آن را دفع کنی.

 

2. درخواست از پروردگار برای پرهیز از ظلم نسبت به دیگران

اما جمله بعدی خیلی حساس است. «وَ لَا أَظْلِمَنَّ وَ أَنْتَ الْقَادِرُ عَلَى الْقَبْضِ مِنِّي؛ خدایا من به کسی ظلم نکنم. در حالی که من تو را دارم و تو می‌توانی جلوی تعدی من را نسبت به دیگران بگیری و اجازه ندهی از طرف من نسبت به کسی ظلمی صورت بگیرد».

واقعاً در قاموس قرآن و در کلمات اولیاء خدا ما چیزی زشت‌تر از ظلم نداریم که نسبت به دیگران بخواهد روا داشته بشود و انسان مؤمن فکرش، ذکرش، جسمش، مالش، عزتش، همه این‌ها مصون است از این که بخواهد نسبت به دیگران ظلمی و تعدی داشته باشد. اصلاً حتی به فکرش نمی‌آید که بخواهد به کسی ظلم کند تا این که بخواهد به دستش بیاید، تا این که بخواهد به زبانش بیاید، به هیچ وجه. طبع ایمان این است، می‌گوید این حدودی است که خدای متعال تعیین کرده، انسان مؤمن هیچ تصوری برای عبور از حدود و مرزهای الهی ندارد. مخصوصاً نسبت به سایر خلق. نسبت به سایر بندگان خدا هیچ تصوری ندارد که من بخواهم به کسی ظلم کنم، اصلاً تصورش را نمی‌کند، تا چه برسد بخواهد در مقام عمل تعدی نسبت به حقوق کسی داشته باشد. این باز آن قاعده مسلّم است.

هیچ چیزی هم بدتر از این مسئله نیست. در روایات ما هم فرمودند که یک قسمی از ظلم آن قسمی است که انسان را رها نمی‌کند. مگر این که آن مظلوم بگذرد، گذشت کند. یعنی راه دیگری ندارد. اسمش هست «و ظلمٌ» طبق نصّ نهج‌البلاغه امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) فرمود «وَ ظُلْمٌ لَا يُتْرَكُ؛ این رها نمی‌شود». یعنی همین‌طور گردن آدم را می‌گیرد و ول نمی‌کند. چه وقت رها می‌شود؟ وقتی که آن شخصی که به او ستم شده از او بگذرد و ما بتوانیم بالاخره او را راضی کنیم و حقش را اداء کنیم وَالا این «لایترک» است در دستگاه الهی، چون این خلاف عدل است، به یک کسی ظلم شده باشد و در دستگاه الهی آن ظلم به رسمیت شناخته بشود. هیچ ظلمی در دستگاه الهی به رسمیت شناخته نمی‌شود، مثقال ذره‌ای به کسی ظلم شده باشد این مضبوط است، نوشته شده است، و آن ظالم و کسی که متعدی است باید از عهده مسئله بربیاید، مظلوم را باید از خودش راضی کند.

 

یادآوری دائمی نسبت به حفظ حقوق همدیگر

این را مکرر گفتیم، اگر هزاران بار هم بگوییم باز کم است، باید دائم به خودمان یادآوری کنیم. نکته‌اش هم این است که ولو انسان مؤمن، مؤمنین به حسب طبع ایمانی‌شان نه تصوری از ظلم به دیگران دارند، نه تمایل باطنی دارند که بخواهند نسبت به کسی ستمی روا بدارند، شخصیت کسی را آسیب بزنند، مال کسی را آسیب بزنند، جان کسی را آسیب بزنند، جسم کسی را آسیب بزنند، اصلاً در تصور انسان مؤمن هم نمی‌آید، اما زیست اجتماعی و چالش‌های جاری زندگی یک زمان‌هایی یک فرصت‌هایی را پیش می‌آورد که ناخواسته انسان مؤمن در معرض تعدّی به حقوق دیگران قرار می‌گیرد. در این مواقف ناخواسته قرار می‌گیرد. دیدید یک وقت مثلاً یک کسی ممکن است با رفتار خودش آدم را به یک مرزی از عصبانیت و ناراحتی برساند که انسان هم زبانش را باز کند یک چیزی که نباید بگوید را بگوید. حالا بیا درستش کن. یا انسان یک وقت در یک غفلتی، یک بی‌توجهی یا یک دست کم گرفتنی حقوق دیگران را در همسایگی، حق همسایه، حق معلم، حق همکار، حق رئیس، حق مرئوس، بالاتر از همه این‌ها حق پدر، مادر، یک وقتی انسان رعایت نمی‌کند، از سر غفلت است، بی‌توجهی است. یعنی وارد این مرزها می‌شود. لذا این است که هرچه به خودمان یادآوری کنیم کم است. چون این منطقه منطقه‌ای است که «وَ ظُلْمٌ لَا يُتْرَكُ» این را رها نمی‌کنند. این حساس است.

بنابراین باید سطح هوشیاری مؤمنین در موضوعات مربوط به حقوق دیگران، سطح هوشیاری و سطح توجه‌شان در ارتباط با حقوق دیگران و حریم‌هایی که خدای متعال گذاشته باید دائم حفظ بشود و افزایش پیدا بکند. این خیلی خوب است و این اتفاقاً از جاهایی است که مؤمنین باید دائم به هم یادآوری کنند.

 

قرارهای هوشیاری نسبت به حقوق یکدیگر

از یادآوری به خودشان هم هیچ نباید رنجشی پیدا کنند. اصلاً با هم قرار بگذارند، زن و شوهر با هم قرار بگذارند، در خانواه با هم قرار بگذارند، رفقا با هم قرار بگذارند، به هم یادآوری کنیم، حواس‌مان به همدیگر باشد، مثلاً من ببینم در کلامت داری به حق دیگری نزدیک می‌شوی یادآوری کنم. تو دیدی من مثلاً در رعایت اجتماعی مثلاً غفلت کردم، در رانندگی غفلت کردم، من دارم از آن دیگری می‌زنم جلو، راه کسی را دارم می‌بندم، جلوی خانه کسی دارم پارک می‌کنم، هزاران هزار مصداق دارد. یک وقت می‌‌بینی انسان یک رفتاری مرتکب شده یک عده‌ای وقت‌شان تلف شد، در میحط کار یک کسی یک کاری را که الان می‌تواند انجام بدهد، الان باید تحویل بدهد این را از سر تنبلی یا غفلت و این‌ها از آن عبور می‌کند یک حقی تضییع می‌شود، یک زمانی، یک عمری، یک حقی از کسی یا کسانی این وسط تضییع می‌شود، خب این‌ها باید به هم یادآوری کنند، حواس‌شان باید مؤمنین به هم باشد چون این منطقه قرق الهی است.

 

حقوق انسان‌ها منطقه قرق الهی است

حقوق انسان‌ها قرق‌گاه حضرت حق تبارک و تعالی است.‌ انسان نباید به این قرق نزدیک بشود. مدام باید خودش را نهیب بزند. همدیگر را دائم باید تذکر بدهند، به همدیگر یادآوری کنند. مخصوصاً بارها به خودم و شما دوستان گفتم امان از دست این زبان، این زبان را خیلی مراقبت کنید، وقتی که این زبان می‌تواند بچرخد به ذکر حق، به ثنای حق تبارک و تعالی، وقتی می‌تواند بچرخد به ثناخوانی حضرت معبود، برای چه وارد حرف‌های سطحی، حرف‌های جلف‌، آسیب‌زننده به شخصیت دیگران و امثال این بخواهد بشود. «عَلَى لِسَانِي مِنْ لَفْظَةِ فُحْشٍ أَوْ هُجْرٍ أَوْ شَتْمِ عِرْضٍ». مثلاً با آبروی کسی یک وقت انسان بخواهد بازی کند. «أَوْ شَهَادَةِ بَاطِلٍ أَوِ اغْتِيَابِ مُؤْمِنٍ غَائِبٍ» آن مؤمنی که خودش نیست؛ غیبتش «أَوْ سَبِّ حَاضِر» یا اگر هست انسان نسبت به او تعدی بکند. «وَ مَا أَشْبَهَ ذَلِكَ» دیگر انواع و اقسامش، فرمود «نُطْقاً بِالْحَمْدِ لَكَ، وَ إِغْرَاقاً فِي الثَّنَاءِ عَلَيْكَ، وَ ذَهَاباً فِي تَمْجِيدِكَ، وَ شُكْراً لِنِعْمَتِكَ، وَ اعْتِرَافاً بِإِحْسَانِكَ، وَ إِحْصَاءً لِمِنَنِك‏.» بابا این زبانت را بچرخان دائم نعمت‌ها را بگو. خدا این را به من داده، آن را داده، خدا را شکر کن. از جمال حق بگو، از جلال حق بگو، از عظمت حق بگو، از لطف حق بگو. تحمید، تسبیح، تحلیل، تقدیس، این می‌شود فرشته‌خویی. انسان غافل بشود بعد می‌بینید این زبان دارد می‌چرخد و دارد بیچارگی برای ما تولید می‌کند که حالا باید جواب زید و بکر و عمرو و خالد و نمی‌دانم این آقا و آن خانم را انسان بدهد.

فرمود «إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ»[6] یعنی خداوند تبارک و تعالی این حدود و حقوق سایرین را قرق قرار داده و از مظلمه نمی‌گذرد، جلوی طرف را می‌گیرد، کمش، زیادش، به این، به آن، حتی از قرآن کریم استفاده می‌شود انسان اگر در حقوق حیوانات ستم کند خدای متعال آن‌ها را محشور می‌کند تا حق‌شان را از ما بگیرند «وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ»[7] یعنی از تعدی به حقوق حیوانات هم خدای متعال نمی‌گذرد تا برسد به انسان‌ها، این‌ها منطقه است. ترجمه‌ای که می‌کنیم می‌گوییم خدای متعال در کمین‌گاه ستمگران است، این جور نیست که کسی بتواند رد بشود. آن وقت عقبه‌ای است در صراط که اسمش مرصاد است، آن جا عقبه‌ مظلمه‌ها و حقوق است. بعد یک وقت می‌بینی همه ایستادند می‌گویند بده بیاید، باید حالا راضی‌اش کنی. چه جوری راضی‌اش کنی؟ مختصری نمازی روزه‌ای حسنه‌ای چیزی داشتی آن جا باید بدهی برود که این آقا یا این خانم از جنابعالی راضی بشود. خیلی حسرت دارد، با بدبختی آدم یک حسنه‌ای یک کار خوبی برای خودش درست کرده آن جا باید تقدیم کند به فلان کس. لذا مطلب خیلی جدی است.

 

استغاثه به درگاه خدای متعال برای پرهیز از ظلم نسبت به دیگران

حالا این جا انسان از جاهایی است که باید از خدای متعال دائم کمک بخواهد. به خدا پناه ببرد، و از حضرت حق تبارک و تعالی کمک بخواهد. این جا حضرت به ما آموزش می‌دهند که این‌طور بگو «وَ لَا أَضِلَّمنَّ؛ نکند من به کسی ظلم کنم». «وَ أَنْتَ الْقَادِرُ عَلَى الْقَبْضِ مِنِّي؛ در حالی که تو قادر هستی که نگذاری من ظلم کنم». یعنی دستم را بگیر، فکرم را هوشیار کن، ذهنم را هوشیار کن، به من توجه بده، یک دوست الهی را جلوی راه من بگذار سر من یک فریادی بزند، دستم را بگیرد، متوجه‌ام کند. خانمم را به فریاد من برسان در آن لحظه جلوی تعدی را بگیرد، رفقیم را به فریادم برسان، این‌ها عنایت الهی است «عَلَى الْقَبْضِ مِنِّي». «أَنْتَ الْقَادِرُ» همه این‌ها در اختیار توست، یک اشراق قدسی، یک مثلاً تذکر باطنی، دیدید گاهی وقت‌ها انسان یک لحظه یک توجهی پیدا می‌کند. هر جوری که خودت می‌دانی، «أنت القادر» قدرت مطلق از آن توست، تو می‌توانی جلوی ظلم من به دیگران را بگیری، نگذار من گرفتار ستم به دیگران بشوم. این درخواست خیلی درخواست بزرگی است.

بنابراین انسان مؤمن در این نکته هم دائم از ساحت قدس ربوبی کمک‌خواهی می‌کند برای این که یک وقت دستش، زبانش، چشمش، اقدامش، طراحی‌اش، مکرش، برنامه‌ریزی‌اش، مدیریتش، روابطش آسیبی به کسی نزند و حقی از دیگران را تضییع نکند. پس دائم از خدا کمک می‌خواهد. صبح باید انسان از خدا بخواهد، وسط روز بخواهد، شب بخواهد، استغاثه کند به درگاه خدای متعال که من یک وقت گرفتار ظلم نسبت به کسی نشوم.

 

3. هدایت‌خواهی از پروردگار متعال

مطلب بعدی «وَ لَا أَضِلَّنَّ وَ قَدْ أَمْكَنَتْكَ هِدَايَتِي». چه لطفی است هدایت الهی در باره انسان‌ها عموماً، در باره مؤمنین خصوصاً، در باره هدایت‌خواهان از مؤمنین بالاخص. «وَ الَّذينَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدىً»[8] خدای متعال این‌طور است که اگر کسی هدایت‌خواه باشد از خدای متعال هدایت بخواهد خدای متعال او را مورد هدایت زیاد خودش قرار می‌دهد «زادَهُم هُدیً» هدایت او را گسترش می‌دهد، فراوان می‌کند که راه را به او نشان بدهد، راهنمایی‌اش کند. ما مسئله ضلالت را باید خیلی جدی بگیریم. باب ضلالت در زیست این جهانی ما گشوده است. منابع آن دائماً فعال هستند، منابع ضلالت که اسمش هست منابع اضلال، فعال، خب این طبع این دنیا است. خدای متعال در این جهان این مسئله را امکانش را فراهم کرده به خاطر این که اصلاً این دنیا عالم ابتلاء است، دار الابتلاء است. دار الابتلاء وقتی دار الابتلاء می‌شود که در آن چالش ضلالت و هدایت باشد، یعنی خط هدایت و ضلالت در آن فعال باشد.

خط اضلال بنابر حکمت الهی در محیط زیست ما بسیار فعال است. یعنی یک آن فروگذار نمی‌کند برای گمراه کردن ما، یک آن، هیچ فرصتی را از دست نمی‌دهد برای گمراه کردن ما، این فعال است. جریان شیاطین جنی فعال، خسته هم نمی‌شوند، شبانه‌وز، پیاده دارند، سواره دارند، چرخنده دارد، اغواء‌گر دارند، وسوسه‌انگیز دارند، ترغیب کننده دارند، تهدید کننده دارند، دائم اطراف ما می‌چرخند، مشغول هستند. این‌ طور نیست که ما را تنها بگذارند، قسم هم خوردند «وَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعينَ * إِلاَّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصينَ»[9] این اغواء همان اضلال است. منابع اضلال فعال است. حالا جنی‌اش یک طور، اِنسی‌اش یک طور دیگر. انسان‌های شیطان صفتِ فعال در جریان اغواء گاهی وقت‌ها دست شیاطین جن را از پشت می‌بندند. یعنی نمونه‌هایی داریم که شیطان جنی به شگفتی می‌آید از انسان شیطان صفت. می‌گوید این دیگر کیست! یعنی واقعاً در برابر اغواءگری‌ها و طراحی‌هایی که انسان دارد کم می‌آورد. خب این‌ها همه‌شان فعال هستند، منابع فعال هستند.

حالا مخصوصاً زمانه ما یک ابعاد جدیدی برای فعالیت این‌ها فراهم شده. یعنی هرچه می‌رویم جلوتر هم اسباب هدایت گسترش پیدا می‌کند، بنابر قاعده، هم اسباب ضلالت گسترش پیدا می‌کند، این‌ها هم‌زمان می‌روند جلو. الان زمان ما مثلاً یک عالم درست شده به آن می‌گویند فضای مجازی، حالا یک کلمه‌ای هم به کار گرفتند که گویا این را مثلاً می‌خواهد دست کم نشان بدهند. بعد آن استاد عالی‌قدر می‌فرمودند که این چه مجازی است که بالاتر از هر حقیقتی است. پدر صاحب بچه را در می‌آورد، شما می‌گویید مجازی انگار مثلاً خیلی دارید از اهمیتش کم می‌کنید در حالی که در تمام ابعاد زندگی ما دارد خودش را نشان می‌دهد، مخصوصاً در اغواءگری، در اضلال، در گمراهی‌های فکری، در فکر‌زنی، رهزنی‌های فکری، تولید شبهه، اصلاً یک عواملی باز کرده که هیچ وقت یک چنین چیزی در این حد و گسترش و اندازه سابقه نداشته. از اغواءگری‌های نفسانی، از تحریک غرائز و شهوات و امثال این‌ها همه جوره هست. البته همزمان که اسباب ضلالت گسترش پیدا می‌کند اسباب هدایت هم گسترش پیدا می‌کند، این قاعده الهی است. ولی خب بالاخره این‌ها جلوه‌های جدیدی از اضلال است که پدران ما تجربه‌اش را ندارند. اجداد ما اصلاً هیچ تصوری از آن نداشتند که حالا دارد بالاخره به سر این نتیجه‌ها و ذریه‌شان دارد می‌آید. الان این اتفاقات جلوی چشم است.

در یک چنین وضعیتی انسان مؤمن باید دائم هدایت‌خواهی او از ساحت قدس ربوبی گسترش پیدا کند و جدی‌تر بشود. آن وقت این خواهندگی او برای هدایت باز طبق قاعده است، بخشی‌ از آن را باید خودش فراهم کند. یعنی اگر نیاز دارد به مطالعه بیشتر، مطالعه بیشتر. باید خودش را به منابع هدایت بیشتر از قبل نزدیک کند، باید نزدیک کند. خودش را باید به قرآن بیشتر نزدیک کند، نزدیک کند. خودش را به اهل‌بیت (علیهم‌السلام) نزدیک‌تر کند، اگر باید بیشتر تلاش کند خب باید بکند. به همین نسبت خواهندگی هدایت در انسان مؤمن باید تقویت بشود تا در بزنگاه‌ها گرفتار سقوط نشود و از کنار این درّه‌ها بتواند به سلامت عبور کند، چون این‌ها درّه‌های خطرناکی است که در دو طرف مسیر ما هست.

ما یک وقتی از یک مسیری یک جایی می‌رفتیم یک ارتفاعی بود، دیدید انسان یک وقت روی یک جاده‌ای می‌رود این طرفش مثلاً کوه است، این طرفش دره است. راننده ما را برد یک جایی که این طرف دره، آن طرف هم دره. یعنی شما از این جا داری می‌روی، از دو طرف دره، هیچ طرفش هم مانع وجود ندارد. یک جاهایی از این موانع می‌گذارند یک مقدار نگهداری می‌کند، روی یک ارتفاعی شما هستید این طرف دره، آن طرف دره، هیج مانعی هم در دو طرف وجود ندارد، یک اشتباهی فرمان این ور و آن ور برود معلوم نیست از کجا سردرآوردی.

حالا غرض این که زیست دنیا دقیقاً یک چنین حالتی دارد. یعنی شما دارید از یک مسیری عبور می‌کنید که دو طرف دره است. تازه چالش هم داری، در راه چاله و چوله هم داری، راهش هم آن چنان سرراست نیست. خیلی باید با توجه انسان برود و این نیاز دارد به اشراق، انسان این را می‌فهمد.

 

علامت رشد ایمان هدایت‌خواهی است

علامت انسان مؤمن ایمانش است. هرچه انسان بر عمرش در این عالم می‌گذرد، احساس نیاز و احتیاجش به دلالت الهی، به هدایت الهی، به اشراق از سوی خدای متعال، به درخشش نور هدایت الهی بیشتر می‌شود. این علامت است. علامت رشد است، علامت رشد ایمان هدایت‌خواهی است. یعنی هرچه که انسان می‌رود جلوتر بیشتر احساس می‌کند احتیاج دارد که خدای متعال او را راهنمایی کند. اگر اشتباه برویم چه؟ اگر اشتباه برویم این است که چهار کلمه انسان یاد می‌گیرد، چهار تا آیه و حدیث و یک مثلاً گاهی هم خودش هم مثل بنده و امثال بنده یک لفظ و بیانی هم پیدا می‌کند و در موضع هدایت این و آن هم قرار می‌گیرد احساس استغناء پیدا می‌کند. احساس استغنای از هدایت و دستگیری الهی خیلی نشانه بدی است. در حالی که طبع زیست مؤمنانه این است که انسان هرچه می‌رود جلوتر، هرچه عنایت الهی به او بیشتر می‌شود احساس احتیاج به هدایت از سوی خدای متعال در او بیشتر می‌شود، این می‌فهمد باید دستش را بگیرند، چشمش را باز کنند، راه را به او نشان بدهند، کمکش کنند، هوای او را داشته باشند، وَالا می‌گوید من رفتم تَه درّه. چرا؟ چون دره‌ها را می‌بیند، او می‌بیند چه خبر است، مخاطره‌ها و خطرها را می‌بیند، آن وقت این جوری زبانش باز می‌شود به ساحت قدس ربوبی بگوید که «وَ لَا أَضِلَّنَّ» نکند من بیفتم؟ نکند من گمراه بشوم؟ «وَ قَدْ أَمْكَنَتْكَ هِدَايَتِي‏» در حالی که هدایت من برای تو ممکن است، و لطف تو شامل من است که دست من را بگیری، من را هدایت کنی، و هادی مطلق هم که تو هستی، تمام اسباب هدایت هم که ظاهری و باطنی، تکوینی و تشریعی همه‌اش دست خودت است. بنابراین «وَ قَدْ أَمْكَنَتْكَ هِدَايَتِي‏» هدایت من فقط به دست توست، من گمراه نشوم وقتی که تو را دارم که می‌توانی دست من را بگیری.

 

4. درخواست رزق واسع از پروردگار متعال

جلسه بعد اگر خدا بخواهد برویم سراغ مطلب بعدی. یکی‌اش این است که «وَ لَا أَفْتَقِرَنَّ وَ مِنْ عِنْدِكَ وُسْعِي» یعنی من یک وقت گرفتار فقر نشوم. رزق من، آن هم رزق واسع من به دست توست. «وَ مِنْ عِنْدِكَ وُسْعِي» این تعبیر خیلی تعبیر لطیفی است «وَ مِنْ عِنْدِكَ وُسْعِي» رزق وسیع من که آبروی من را حفظ می‌کند، شخصیت من را نگه می‌دارد، زمینه فعالیت من را فراهم می‌کند، امکان یک برداشت درست از محیط زندگی را برای من فراهم می‌کند، امکان این که من بتوانم به وظایف شرعی‌ام عمل بکنم را برای من فراهم می‌کند؛ حالا می‌دانید انسان مؤمن بیشتر از حد کفاف نمی‌خواهد، یعنی دنبال این نیست که با آلاف و ألوف برسد، این برای او موضوعیت ندارد، مگر این که از آن طریق بخواهد خدمت بکند، انفاق بکند، دست دیگران را بگیرد، وظایف شرعی‌اش را انجام بدهد. حجش را برود، خمسش را بدهد، زکاتش را بدهد، در خیرات شرکت داشته باشد. این طبع انسان مؤمن است. لذا می‌گوید خدایا وقتی من تو را دارم که منابع رزق در وسعت بیکرانه‌اش و بی‌انتهای آن در اختیار توست من گرفتار فقر نشوم. «وَ لَا أَفْتَقِرَنَّ وَ مِنْ عِنْدِكَ وُسْعِي‏».

 

5. درخواست از پروردگار برای در امان ماندن از خطر طغیان

و جمله بعدی هم «وَ لَا أَطْغَيَنَّ وَ مِنْ عِنْدِكَ وُجْدِي.» حالا خدای متعال آمد و به ما یک وسعتی داد، امکاناتی دارد، یک خطر دیگر وجود دارد، آن خطر طغیان است. «أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى»[10]‏ انسان وقتی احساس استغناء کند طغیان می‌کند. زمینه طغیان برای او فراهم می‌شود. می‌گوید در حالی که من می‌دانم آن چیزی که در اختیار من هست همه‌اش داده خودت است، من که چیزی از خودم ندارم. خب من با آنچه که تو در اختیار من گذاشتی که نباید طغیان‌گری کنم، گرفتار تکبّر بشوم، گرفتار استبداد بشوم، گرفتار تحکّم به دیگران بشوم، «وَ مِنْ عِنْدِكَ وُجْدِي‏» این چیزی که من دارم مال توست، با آنچه که تو به من دادی من گرفتار طغیان نشوم. این پنج درخواستی است که در این فراز ذیل صلوات بر محمد و آل محمد از پروردگار متعال می‌خواهیم.

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ لَا أُظْلَمَنَّ وَ أَنْتَ مُطِيقٌ لِلدَّفْعِ عَنِّي، وَ لَا أَظْلِمَنَّ وَ أَنْتَ الْقَادِرُ عَلَى الْقَبْضِ مِنِّي، وَ لَا أَضِلَّنَّ وَ قَدْ أَمْكَنَتْكَ هِدَايَتِي، وَ لَا أَفْتَقِرَنَّ وَ مِنْ عِنْدِكَ وُسْعِي، وَ لَا أَطْغَيَنَّ وَ مِنْ عِنْدِكَ وُجْدِي. و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ محمد. إِلَهِي بِحَقِّ مَنْ نَاجَاكَ وَ بِحَقِّ مَنْ دَعَاكَ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ تَفَضَّلْ عَلَى فُقَرَاءِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ بِالْغِنَى وَ الثَّرْوَةِ وَ عَلَى مَرْضَى الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ بِالشِّفَاءِ وَ الصِّحَّةِ وَ عَلَى أَحْيَاءِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ بِاللُّطْفِ وَ الْكَرَمِ وَ عَلَى أَمْوَاتِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ بِالْمَغْفِرَةِ وَ الرَّحْمَةِ وَ عَلَى غُرَبَاءِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ بِالرَّدِّ إِلَى أَوْطَانِهِمْ سَالِمِينَ غَانِمِينَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ أَجْمَعِينَ.

اللهم صل علی محمد و آل محمد.



[1] آیه 56 سوره احزاب

[2] آیه 8 سوره منافقون

[3] آیه 60 سوره انفال

[4] آیه 38 سوره حج

[5] آیه 40 سوره شورا

[6] آیه 14 سوره فجر

[7] آیه 5 سوره تکویر

[8] آیه 17 سوره محمد

[9] آیات 39 و 40 سوره حجر

[10] آیه 7 سوره علق



لطفاً نظر خود را درباره این مطلب بنویسید:
نام :


پست الکترونیکی :

کد تصویر:

نظر شما : *