متن درس‌هایی از دعای بیستم صحیفه سجادیه، جلسه «۸۴» 1402/4/26


پیوند های مرتبط »
فایل pdf
متن درس‌هایی از دعای بیستم صحیفه سجادیه، جلسه «۸۴»
در فرازهای قبلی یک مطلب برای ما خیلی واضح شده بود، آن مطلب عبارت بود از این که اساساً چشم امید انسان در سیرش، در تلاشی که برای خودسازی انجام می‌دهد، در مقابله با موانع رشد، در تحصیل عوامل سعادت، در مقابله با شیاطین جنی و‌ انسی و وسوسه‌ها، فقط و فقط و فقط به عنایت و فضل خدای متعال است. یک کلیدواژه هم امام سجاد (علیه‌الصلوةو‌السلام) از آیات کریمه قرآنی به ما دادند، آن کلیدواژه فضل بود «قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذلِكَ فَلْيَفْرَحُوا» آن که برای انسان مؤمن نشاط می‌آورد، شادی می‌آورد، قلب او را غرق سرور می‌کند فضل خدا است، بشارت فضل الهی است.

«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى، وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى، وَ وَفِّقْنِي لِلَّتِي هِيَ أَزْكَى، وَ اسْتَعْمِلْنِي بِمَا هُوَ أَرْضَى. اللَّهُمَّ اسْلُكْ بِيَ الطَّرِيقَةَ الْمُثْلَى، وَ اجْعَلْنِي عَلَى مِلَّتِكَ أَمُوتُ وَ أَحْيَا».

 

هر چه هست از فضل و رحمت خداوند است

در فرازهای قبلی یک مطلب برای ما خیلی واضح شده بود، آن مطلب عبارت بود از این که اساساً چشم امید انسان در سیرش، در تلاشی که برای خودسازی انجام می‌دهد، در مقابله با موانع رشد، در تحصیل عوامل سعادت، در مقابله با شیاطین جنی و‌ انسی و وسوسه‌ها، فقط و فقط و فقط به عنایت و فضل خدای متعال است. یک کلیدواژه هم امام سجاد (علیه‌الصلوةو‌السلام) از آیات کریمه قرآنی به ما دادند، آن کلیدواژه فضل بود «قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذلِكَ فَلْيَفْرَحُوا»[1] آن که برای انسان مؤمن نشاط می‌آورد، شادی می‌آورد، قلب او را غرق سرور می‌کند فضل خدا است، بشارت فضل الهی است.

یادتان هست عرض کردم صدر درخشش فضل الهی بعثت است و قله‌اش بعثت خاتم انبیاء محمد مصطفی (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌و‌سلم) است و نقطه مرکزی‌اش ولایت امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) و ائمه هدی (سلام‌الله‌علیهم‌اجمعین) است. در یک کلمه یعنی قرآن و عترت. «قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذلِكَ فَلْيَفْرَحُوا» در واقع فضل خدا و رحمتش قرآن و بعثت پیامبر است و دستاورد آن عبارت است از قرآن و عترت. «فبذلک فلیفرحوا» این است که می‌تواند منشأ شادمانی حقیقی و فرح و سرور حقیقی برای انسان مؤمن باشد. خدای متعال به صراحت به ما اعلام کرد که تنها راه رفتن به سمت سعادت هم فضل خدا است، یعنی کسی بتواند از فضل الهی بهره‌مند باشد. فرمود: «وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ ما زَكى‏ مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَداً»[2] اگر فضل و رحمت خداوند دست شما را نگیرد أبداً احدی از شما به سعادت نخواهید رسید. خیلی هم فراخ، محکم و قوی است این آیه، به تعبیر خودمان این قدر از نظر صناعت‌های ادبی مستحکم است که موی لای درزش نمی‌رود. «ما زَكى‏ مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَداً» آن که ایجاد خوشبختی و سعادت می‌کند فضل خدا است.

بنابراین شما می‌فرمایید که پس تلاش‌های مؤمنین، عمل صالح، مجاهدت، سیر، این‌ها چه می‌شود؟ عرض کردیم این‌ها همه اسباب هستند، اسبابی هستند که خدای متعال در این مسیر پیش روی شما گذاشته که شما برای رسیدن به فلاح و خوشبختی و سعادت ابدی و جاودانی مسیرتان با اراده، با همت، با عزم، با سعی، با تلاش، با کوشش خودتان است که هموار می‌شود. اما شما بعد سؤال می‌کنید این عزم، این تلاش، این کوشش، این اقدام، این عمل صالح، آیا به این می‌شود اعتماد کرد؟ می‌گوید نه، این هم به توفیق الهی نصیب‌تان می‌شود. آن توفیقی هم که نصیب‌تان شد باز نباید شما را به عُجب و خودشگفتی مبتلا کند که بگویید این ما بودیم که داریم در این مسیر حرکت می‌کنیم، نه، دست اوست که دارد به عنایت و لطف و فضلش شما را می‌برد. خب این پس یک قاعده شد، یک قاعده مبنایی و بنیادین که کل مباحث ما، کل مباحث در جهاد اکبر، در طی منازل سعادت، در سیر و سلوک،‌ در طی منازل رشد، در مقابله با موانع رشد، در تحصیل عوامل رشد، کل آن روی این قاعده فضل مستقر می‌شود. خیلی قاعده مهمی است. «فضل الله و رحمته» هر چه هست از فضل و رحمت خدا است. که این هم از اتفاق در دسترس و اختیار شماست.

 

رستگاری از طریق ریسمان فضل الهی

گفت که خداوند تبارک و تعالی اگرچه به حکمتش شما را گذاشته در اسفل السافلین، می‌گوید «ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلينَ»[3]، یعنی پایین‌تر از این دیگر نمی‌شد، همین دنیایی که در آن هستیم، ما را گذاشته این جا. اگر به حکمتش شما را در اسفل سافلین قرار داده اما به فضل و رحمتش آن حبل متین را هم دم دست شما گذاشته که بگیرید و بیایید بالا. یک تعبیری دارند، تعبیری که فرمود «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَميعاً»[4] خیلی تعبیر لطیفی است. حبل به معنای همین ریسمان است، فرمود این را بگیرید، این را محکم بگیرید، «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَميعاً» همه‌ شما هم با هم‌دیگر دست به دست هم بدهید حبل‌الله را بگیرید. این معنایش این است که اگر یک ریسمانی، ریسمان نجاتی در دسترس شماست، این سر دیگرش به دست خدا است. خیلی تعبیر قشنگ است. این آویخته است. شما اگر در این چاه هستید، این‌طور نیست که راهی برای خروج نداشته باشید. هم راهش هست، هم مستمسک آن هست. این هم در دسترس شماست. اگر حکمت الهی شما را ته این چاه قرار داد که اسمش دنیاست، رحمت الهی یعنی همان فضل و رحمتش هم در دسترس شماست برای صعود و خروج از این چاهی که در آن هستید. یعنی عبور از همه این موانع این هم در دست شماست. ‌ بنابراین شاد باشید «بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذلِكَ فَلْيَفْرَحُوا» این اکنون در دسترس شماست. حالا شما باید چه کار کنید؟ شما باید به امید خدای متعال فقط این را بگیرید بیایید بالا. این سهم شماست. آن وقت یک سؤال دقیقی هم این جا وجود دارد؛ این که من بگیرم بیایم آیا باز باید به نیروی خودم بیایم؟ این شد امر، کاری که من باید انجام بدهم. اما باز می‌توانم به نیروی خودم به این معنا که من این جا اکنون اختیاری دارم، توانی دارم، آیا می‌توانم به این اعتماد کنم؟ می‌گوید نه، آن وقت می‌افتی دوباره پایین. باز باید به رحمت او اعتماد کنید.

«به رحمت سر زلف تو واثقم  ور نه / کشش چون نبود از آن سو چه سود کوشیدن».

اگر آن جذبه تو نباشد، اگر دست‌گیری تو نباشد، اگر تو دست من را نگیری، من هرچه هم تلاش کنم به جایی نمی‌رسد. به رحمت سر زلف تو واثقم «و بفضلک»، «وثقت، اعتمدت» اعتماد من فقط به فضل توست، به توان خودم نه، به توان دیگران نه، به عواملی که این وسط هستند نه، به هیچی نمی‌توانم تکیه کنم جز فضل تو که همان حبل متینی است که در دسترس من گذاشتی، آن است که در دسترس من است و من اگر آن را بگیرم آن کشش و محبتی که از سوی توست من را از این چاه بیرون می‌آورد، یعنی من از این جا به سلامت ان شاءالله بیرون خواهم آمد.

 

سیر و صعود در درجات بهشتی

علاوه بر این که از این بیرون می‌آیم بعد در محیط ملکوت تو و فضای بهشت تو هم درجات را سیر خواهم کرد. چون من صرفاً آرزوی‌ام خروج از این چاه که نیست. این می‌شود مقدمه. من از این چاه بیرون بیایم تازه می‌شود نقطه سرخط، نقطه سرخط آن، سیر درجات است که من بتوانم درجات رضای تو را در محیط جنت و بهشتی که برای متقین، برای مؤمنین قرار دادی بتوانم آن‌ها را سیر کنم، یعنی در درجات سیر کردن است. «هُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ اللَّه‏»[5] فرمود آن جا درجه‌ها است. الی ماشاءالله بی‌حد و مرز درجه پیش روی شماست. نه فقط شما از درکات باید نجات پیدا کنید، این‌ها که فعلاً درکات است، یعنی تا درون این تاریکی هستیم، درون این چاه هستیم،‌ این‌ها را می‌گویند درکات. راجع به منافقین هم شنیدید گفت «إِنَّ الْمُنافِقينَ فِي الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ»[6] از زیر صفر را می‌گویند درکات، از صفر به بالا می‌شود درجات، آن‌ها درجه است. اول باید از این درکات انسان نجات پیدا بکند، خارج بشود، خب خارج شد تازه می‌شود نقطه سرخط. یعنی تازه اول راه است. از این به بعد درجات است. شما باید درجات را سیر کنید، درجه به درجه. درجات هم پیش روی شماست.

این که شما در زیارت حضرت فاطمه معصومه (سلام‌الله‌علیها) می‌گویید «یا فاطمة اشفعی لی فی الجنة فإنّ لک عند الله شأناً من الشأن» ناظر به همین مسئله است. «اشفعی لی فی الجنة»‌ یعنی چی؟ شفاعت در بهشت یعنی چی؟ ببینید یک شفاعت بیرون بهشت است که ما وارد بهشت بشویم که شفاعت نصیب ما بشود ما بتوانیم برویم بهشت. یک شفاعت فی الجنة؛ در بهشت است. شفاعت فی الجنة یعنی چی؟ یعنی سیر درجات بهشت. آن وقت بهشت تا بهشت خیلی فاصله است. چون بهشت داریم تا بهشت. خیلی با هم فاصله دارند. درجه به درجه است. در آن درجات خیلی بالای بهشت مقام شهدا است. در روایت دارد که مثلاً بهشتی‌های معمولی،‌ متوسطین که خیلی خوشحال به حال‌شان اهل بهشت هستند، این‌ها گاهی بالای سر خودشان درخشش‌ نورهایی را می‌بینند که خیلی دور از دسترس‌شان است. می‌گویند این‌ها چی هستند؟ معرفی می‌کنند این‌ها شهداء هستند. حتی ممکن است اسمش را ببرند، به شما نشان می‌دهند می‌گویند این حاج قاسم سلیمانی است. آن وقت شما خطاب می‌کنید به حضرت معصومه (سلام‌الله‌علیها) می‌گویید ای بانوی بزرگ که صاحب شفاعت هستی، و آبرو داری پیش خدای متعال، ما را از آن درجات پایین بهشت به آن درجات بالا ببر. این «اشفعی لی فی الجنة» معنایش این است که ما با این شهداء یک همسایگی، یک رفت و آمدی پیدا کنیم.

فرمود: «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَميعاً» این حبل الهی را بگیرید، شما حالا درون چاه هستید. گفت ما شما را گذاشتیم ته این چاه دنیا. اما بر فضل و رحمتش شما را رها نکرده، آمده کنار دست شما می‌گوید من این جا هستم. دلگرم باش،‌ شاد باش،‌ هنر تو فقط این است که فقط بگیری و بروی بالا. اگر موفق بشوی بگیری تو را با خودش می‌برد، تو را از این چاه بیرون می‌کشد. تازه از این چاه که بیرون آمدی می‌شود اول کار. می‌دانید که سیر تازه از آن جا شروع می‌شود. سیر از وقتی شروع می‌شود که انسان از چاه نفس خارج شده باشد. سیر وقتی شروع می‌شود که انسان مهاجر در این هجرت خودش از بیت نفس خارج بشود وَالا بیت نفس که محفوف به دنیا است، پیچیده شده در محیط دنیا است، بیت النفس منطقه ظلمات است. «ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ»[7] این جا تاریکی روی تاریکی است،‌ این بیت نفس است. قدم اول این است که انسان بتواند از این منطقه تاریک که محیط ظلمات است عبور کند، خارج شود. از این جا که شما خارج شدید که حالا ما در این تمثیلی که متکی به آیه کریمه قرآنی داریم از آن تعبیر کردیم به چاه. از این چاه که نشان می‌دهد چقدر تاریک است، وهم‌انگیز است، قعر این چاه اسفل سافلین هستیم. تازه از این جا که انسان توانست خارج بشود، و از این چاه که آمد بیرون تازه می‌شود محیط انوار و روشنایی. این جا که وارد شدید تازه محیط آغاز سیر است، از آن جا وارد درجات می‌شوید. از درکات نجات پیدا کردید حالا وارد منطقه درجات می‌شوید.

 

اگر به کم قانع باشید به هیچی نخواهید رسید

آن وقت فرمود این جا دیگر درجه به درجه است، پیش روی شماست. هرچه که همّت شما باشد، فضل خدای متعال شامل حال شما می‌شود. هرچه همت کند فضل الهی شامل شماست و شما هم قانع نباشید. فرمود شما قانع نباشید. در مسئله بهشت این‌طور نباشد که ما برویم آن جایی که «جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهار»؛[8] که البته می‌دانید خود رسیدن به آن جا چه سعادت بزرگی است، خیلی خوشبختی است اگر کسی به این جا رسید. ولی می‌گوید قانع نباشید، خب شما رسیدید به آن بهشت، «جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهار» آن جا برای شما هم بوستان هست، هم گلستان هست، هم انهار هست، هم حور هست، هم قصور هست، حالا آن چیزها آن جا هست. اما اگر مثلاً فرض کنید شما آن جا رفتید ولی بگویند در این منطقه بهشت‌آسا هیچ رفت و آمدی با حضرت اباعبدالله (علیه‌السلام) ندارید، که در روایت هم دارد، می‌گوید بعضی‌ها را که می‌برند به بهشت این‌ها همین جور رسیدند آن جا مدام این طرف و آن طرف را نگاه می‌کنند، می‌گویند خب شما رسیدید دیگر، شما دنبال چی هستید این جا؟ دیگر بهتر از این؟ از آن خطرها، از آن‌ هول و عذاب‌ها و تاریکی‌ها و زجرها و ناله‌ها، از آن جا نجات پیدا کردید «بلغتم المنی» همین آرزویی که داشتید این جا بود خب بسم الله،‌ این هم بهشت. می‌گویند این‌ها دائم این طرف و آن طرف را نگاه می‌کنند می‌گویند نه آن بهشتی که ما می‌خواستیم این جا نیست. بهشت ما زیارت جمال اباعبدالله (علیه‌السلام) است، ما اگر امام حسین را زیارت نکنیم که بهشت نشد برای ما. این آن بهشت ما نیست. ببینید این همان درجات است. «هم درجاتٌ عند الله» این جا درجه به درجه است. که آن وقت انسان مؤمن براساس طراحی که سید الساجدین (علیه‌الصلوةوالسلام) در دعای مکارم دارند، همان اول دعای مکارم امام سجاد (علیه‌الصلوةوالسلام) می‌فرمایند شما نکند به کم قانع باشید، اگر به کم قانع باشید به هیچی نخواهید رسید. اگر به کم قانع باشید اصلاً فایده‌ای ندارد. شما باید به فتح قله‌ها فکر کنید. باید به بحبوحة جنات الله فکر کنید، به همسایگی با امیرالمؤمنین و اهل‌بیت (علیهم‌السلام) و بالاتر از آن به تشرف به محضر پیامبر اعظم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) باید فکر کنید. هدف‌گذاری شما این باشد، بهشت آن است. آخرِ آخرِ آخرِ بهشت، تماشای جمال محمد مصطفی (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) است. بهشت این است، وَالا چه بهشتی است.

 

نور تقوا نار جهنم را برای خود شخص خاموش می‌کند

حالا می‌خواستم این را عرض کنم آن جا که سخن از فضل خدا رفت به من و شما دارد یک یادآوری می‌کند فرمود «وَ إِنْ مِنْكُمْ إِلاَّ وارِدُها كانَ عَلى‏ رَبِّكَ حَتْماً مَقْضِيًّا»[9] بدون استثناء همه شما وارد جهنم خواهید شد. «وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ ما زَكى‏ مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَداً»[10] این جا دارد می‌گوید «وَ إِنْ مِنْكُمْ إِلاَّ وارِدُها كانَ عَلى‏ رَبِّكَ حَتْماً مَقْضِيًّا» این قضای حتمی قطعی خدای متعال است، همه شما وارد جهنم خواهید شد بدون استثناء. «ثم» خب بعد چه می‌شود؟ فرمود «نُنَجِّي الَّذينَ اتَّقَوْا وَ نَذَرُ الظَّالِمينَ فيها جِثِيًّا»[11] اما به اندازه‌ای که کسی تقوا داشته باشد از این جهنم نجات پیدا خواهد کرد، به اندازه تقوا، هرچقدر تقوا داشته باشید نجات پیدا می‌کنید.

قبلاً به عرض‌تان رسید که این جا خروج از این جهنم که ورود به آن حتمی است، خروجش که اسمش هست نجات، این نجات با مراتب تقوا است، هرچه تقوای شما بیشتر باشد سرعت سیر شما در خروج از این جهنم بیشتر است. یعنی عوارض آن جا کمتر به شما اصابت می‌کند، و سرعت‌تان بیشتر است. تا می‌رسد به سرعتی که بعضی از مؤمنین در باریافتن به مراتب تقوا می‌رسند به آن مرحله‌ای از تقوا که این قدر این‌ها سریع از این مرحله عبور می‌کنند که اصلاً گویا جهنم را ندیدند. به آن طرف که رسیدند می‌گوید چه خبر بود؟ می‌گویند از کجا شما دارید می‌پرسید؟ می‌گویند بابا جهنم. خب شما از آن مسیر آمدید. می‌گوید ما که آمدیم که جهنم خاموش بود، آتشی ندیدیم. نور مؤمن، نور تقوا نار جهنم را برای خود شخص خاموش می‌کند.

می‌دانید حکایت ابراهیم وسط آتش‌ها است. می‌گوید آتش کجا بود؟ می‌گوید ما تو را انداخته بودیم درون آتش، می‌گوید آتشی نبود که. «قُلْنا يا نارُ كُوني‏ بَرْداً وَ سَلاماً عَلى‏ إِبْراهيمَ»[12]. وسط آن حلقه‌های آتشی که نمرود برافروخته بود، وسط آن حلقه‌های آتش وسط بهشت بود برای جناب ابراهیم. فرمود من که وسط بهشت بودم. این که همه‌اش بوستان بود، گلستان بود، آتشی من ندیدم، می‌گوید اصلاً آتشی ندیدم، می‌گوید تو از چی داری از من می‌پرسی؟ می‌گوید خب تو از این مسیر آمدی. می‌گوید «جزنا و هی خامده» این کلمه «ننجی‌» وقتی می‌آید روی «الذین اتقوا» قرار می‌گیرد یعنی نجات‌بخش تقوا است.

 

تقوا درجات دارد

آن وقت تقوا درجات دارد. از کجا می‌گویی شیخنا که تقوا درجات دارد؟ از خودت داری می‌گویی؟ نه زبانم لال مگر من جرأت دارم از خودم حرفی بزنم. خب پس از کجا داری می‌گویی؟ فرمود «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ»[13] معیار تقوا است. اکرم شما اتقای شماست، تقوا درجات دارد. هرچه درجه تقوا بالاتر می‌رود پذیرایی از شما بیشتر می‌شود. آن «اکرمکم» گرامی‌ترین شما نزد خدای متعال با تقوا‌ترین شماست یعنی تقوا دارای درجه است. هرچه تقوا بیشتر باشد سهم شما از ضیافت کرامت نزد خدای متعال بیشتر است. گرامی‌تر هستید. این که من گفتم شهید باز از همین جا استفاده می‌کنم. نه این که این جا گفتم «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ» آن وقت در باره شهید قرآن کریم چه می‌گوید؟ در باره شهید می‌گوید آن مرد الهی، مؤمن آل یاسین آمده بود به حمایت از انبیاء به شهادت رسید، وقتی گفت «يا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلينَ»[14] ای مردم تبعیت کنید، ریختند سر او زیر دست و پاها آن قدر به او لگد زدند که این به شهادت رسید.

من اخیراً این آیه را که گاهی می‌خوانم مدام ذهنم می‌رود سمت روح‌الله عجمیان، می‌رود سمت آرمان، این‌ها زیر و دست پا بودند. دیگر هر کسی برسد یک جوری باید بزند. آن خانم هم می‌گوید من دیدم همه دارند می‌زنند من هم رفتم زدم. مگر چه می‌گفت؟ می‌گفت «يا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلينَ» بایستید پای آرمان‌های الهی، پای این سید نورانی، این‌ها حرف دیگری نداشتند که، دعوت‌شان دعوت به پیام الهی بود، به پیام خدای متعال بود، از خودشان که حرفی نداشتند که، «اتبعوا المرسلمین» می‌گفتند. قرآن کریم سخن از لگدهایی که زدند و اذیت‌هایی که کردند نمی‌کند، از آن طرف می‌گوید، می‌گوید گویا این شهید سعید حتی درد آن لگدها و زخم آن چاقو و کارد و دشنه و شمشیر و تیر و این‌ها را هم احساس نکرد، چون در آغوش ما بود. فقط دائم این را می‌گفت «يا لَيْتَ قَوْمي‏ يَعْلَمُونَ * بِما غَفَرَ لي‏ رَبِّي وَ جَعَلَني‏ مِنَ الْمُكْرَمينَ»[15] می‌گوید ای کاش مردم می‌دانستند خدا با من دارد چه می‌کند. «يا لَيْتَ قَوْمي‏ يَعْلَمُونَ * بِما غَفَرَ لي‏ رَبِّي وَ جَعَلَني‏ مِنَ الْمُكْرَمينَ» اولاً من را آمرزید یعنی از ظلمات بیرون آورد، چیزی از آن تاریکی‌ها دیگر با من نیست. دوماً «جعلنی من المکرمین» در محیط انوار هم ببینید با من چه کرد، من را در چه مرتبه‌ای از کرامت قرار داد. «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ» تقوا این طوری است.

لذا فرمود «ثُمَّ نُنَجِّي الَّذينَ اتَّقَوْا» شما به اندازه تقوایی که دارید از جهنم ظلمات که ظلمات معصیت و شرکت و شبهه و شک و این‌ها است، تعلقات و دلبستگی‌ها و این‌ها است نجات پیدا می‌کنید، به اندازه نور تقوا از این تاریکی‌ها و از این محیط جهنم نجات پیدا می‌کنید. سرعت بستگی به تقوا دارد.

 

سرعت سیر حاصل جهاد است

آن وقت گفت بعضی‌ها این قدر نور تقوای‌شان قوی است، این قدر سرعت‌شان زیاد است که می‌گویند ما که آمدیم جهنمی ندیدیم. حالا از متن جهنم عبور کردند، به نص آیه است «وَ إِنْ مِنْكُمْ إِلاَّ وارِدُها» فرمودند همه شما وارد جهنم می‌شوید. استثناء نگذاشته. اما این می‌گوید من که جهنمی ندیدم. حاصل جمع آن چه می‌شود؟ این که این نور تقوا، این قدر سرعت خروج زیاد بود و چنان این نور غلبه کرده بود بر آن نار که اصلاً گویا آتشی دیده نشد، آن جا را هم گلستان دیده، فرمود آن که من دیدم که گلستان بود. آتش هم خاموش بود، چیزی به نظر من نرسید. یادتان باشد از مصادیق برجسته‌ این «جزنا و هی خامدة» شهداء هستند. چون شهداء خصوصیت‌شان سرعت سیرشان است. سرعت سیر حاصل جهاد است، جهاد بنیانش دل کندن از وابستگی‌ها است. وقتی کسی توانست از این تعلقات دنیایی دل بکند و رها بشود این نقطه رهایی نقطه سیر است. آن وقت کشش حضرت معشوق آن را دیگر با خودش می‌برد. گفت تو این طرف یک کوششی داشته باش «لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى‏»[16] گفت شما یک تلاشی بکن. البته آن وقت هم که داری تلاش می‌کنی به تلاش خودت اعتماد نکن، باز اعتمادت به ما باشد. ولی باید تلاش کنی.

ببینید جمع بین این دو است، تو باید تلاش کنی، همت کنی، برنامه‌ریزی کنی، مجاهدت کنی، ریاضت بکشی، نماز، روزه، استغفار، سحر، انفاق، فعالیت‌های اجتماعی، فعالیت فرهنگی، رسیدن به مظلومین، کمک به مظلومین، کمک به مستضعفین، و همیشه وسط فعالیت و مجاهدت در خدمت امام امربری. تو فقط مشغول جهاد باش، تحت برنامه قدم به قدم بیا، پس کوشش می‌خواهد اما به نماز خودت اعتماد نکن، حتی اگر نمازت نماز بشود. اگر نمازت هم شد نماز با حضور، آن شد که باید بشود. یک دو رکعت نماز با حضور قلب با معرفت روزی‌ات شد، آن هم اگر گیرت آمد باز یادت باشد به آن اعتماد نکن، امیدت فقط به فضل الهی باشد. جمع این دو مهم است. یعنی جمع بین جهاد و تفویض، جمع بین تلاش و اعتماد به خداوند، جمع بین اهتمام بر سیروسلوک با تمام قواعدش، یک سر سوزن کوتاه نمی‌آیی، کامل همه وظایف، اعمال، ترک معصیت‌ها، عمل به واجبات، مستحبات، برنامه‌ها، اهتمام داری، اما در متن توکل، فقط اعتماد و توکلت به خدا باشد. اصلاً به این چیزها اعتماد نمی‌کنی.

خصوصیت شهید این است که سرعتش در این کوشش و سیر خیلی زیاد می‌شود. سرّش چیست؟ سرّش این است که یک جهادی پیش روی او قرار می‌گیرد، در آن جهاد این باید از آن منطقه تاریکی‌ها و دلبستگی‌ها و ظلمات که دنیا است باید قطع بشود، این از آن مرحله قطع شده، وقتی قطع شد رها می‌شود، وقتی رها می‌شود سرعت پیدا می‌کند. یادتان هست یک وقتی می‌گفتیم که این مثل این سفینه‌ها است، این سفینه‌هایی که پرتاب می‌شود یا مثل هواپیمایی که از زمین بلند می‌شود، دیدید وقتی می‌خواهد از زمین بلند بشود این جاذبه اجازه نمی‌دهد، سرعت باید بگیرد، سرعت سرعت سرعت، دیدید دارد جان می‌کند که از این محیط جاذبه زمین بتواند یک مقدار فاصله بگیرد، یک اوجی پیدا کند، این در آن مرحله است که این جان کندن چه جوری ممکن است؟ با آن سرعت گرفتن است. این سرعت بگیرد تا برسد به یک منطقه رهایی. در منطقه رهایی امکان ارتقاء خیلی آسان است. ارتقاء در آن درجات خیلی آسان است.

 

تبدیل جهنم دنیا به بهشت با زیست پارسایانه

«وَ إِنْ مِنْكُمْ إِلاَّ وارِدُها» می‌دانید که الان ما واردش هستیم، همین جایی که الان هستیم. «كانَ عَلى‏ رَبِّكَ حَتْماً مَقْضِيًّا» صورت باطنی‌اش جهنم است. خب این جا زیست پارسایانه و تقوا و بندگی خدای متعال این جهنم دنیا را برای مؤمن مثل بهشت می‌کند. آن جمله امیرالمؤمنین خاطرتان است گفت «متجر اولیاء الله، مسجد احباء الله» یعنی نور ایمان شما همین ظلمات دنیا را و نور تقوای متقین همین ظلمات دنیا را تبدیل می‌کند به منطقه بهشتی. همان گلستان در آتش است. نتیجه‌اش چیست؟ آن طرف پرده کنار می‌رود. آن طرف این شد، آقا این اصلاً جهنم را درک نکرده. «جزنا و هی خامده» آن‌هایی که سرعت دارند، آن‌هایی که سرعت‌شان کمتر است می‌روند ولی آتش جهنم را می‌بینند، یک خرده گرمایش را هم احساس می‌کنند.

ببینید این جایی که ما نزدیک می‌شویم به گناه یعنی رفتیم در کنار جهنم، یعنی آتش دارد ما را می‌گیرد. مبتلا شدیم یعنی دامن‌مان آتش گرفت. آتش‌نشان این جا هست؟ بله استغفار است، با گریه، عذرخواهی به درگاه خدای متعال این آتش خاموش می‌شود. اگر انسان پناه ببرد به خدای متعال این آتش این جا درون دامنش خاموش می‌شود ولی دودش پیچیده در مشامش. حرکت در محیط دود و آتش این همان مجاهدت است. قدم‌های اولی است که اسم آن هست جهاد اکبر، همین جاست.

 

عبور از پلیدی‌ها و آلودگی‌ها با تقوا

اگر توانست این را عبور به سلامت کند، آن وقت آن نقطه پایان، حالا جانش را می‌خواهند بگیرند، فرمود گروهی از این‌ها را وقتی جان‌شان را می‌گیرند سالم هستند، این با این که از وسط آتش‌ها آمده ولی نسوخته، با این که از وسط این دود و آتش آمده حتی بو نگرفته، خب این‌ها از محیط آتش آمدند، از محیط دود هم آمدند اما نه آتش دامن این‌ها را گرفت، نه بوی دود می‌دهند. تقوا این است.

این که وسط این همه کثیفی‌ها بوده اما این تمیز است، از منطقه آلوده عبور کرده، پر از نجاسات و این‌ها بود اما این خیلی تمیز است، دامنش آلوده نشد، بدنش آلوده نشد، تمیز آمده. «الَّذينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ طَيِّبينَ..»[17] این‌ها را وقتی فرشته مرگ آمد جان‌شان را بگیرد می‌بیند این چقدر تمیز است، چقدر خوشگل است، از محیط آلوده آمده اما بوی عطر می‌دهد، چه عطر دل‌انگیزی دارد، انگار از وسط بهشت آمده. لذا به او می‌گویند «سَلامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدينَ»[18] به این‌ها سلام می‌کنند. نمایندگان حضرت به آن‌هایی که سالم از این منطقه عبور کرده باشند سلام می‌کنند، دو مدل سلام دارند، یک سلام در بهشت برزخی دارند، یک سلام هم در بهشت جاودانی دارند. به محض این که این‌ها از دنیا رفتند همان لحظه ورودشان به آن‌ها می‌گویند خوش آمدید، چقدر شما خوشگل هستید، چقدر تمیز آمدید، ماشاءالله، «طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدينَ» بیایید این جا باشید درون این بهشتی که برای شما هست که باشید. این همان بهشتی است که «وَ أَمَّا الَّذينَ سُعِدُوا»[19] فرمود این‌ها وارد بهشت می‌شوند «ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ» یعنی تا این زمین و آسمان هست، این‌ها در آن بهشت هستند، این بهشت برزخی است. تا زمین و آسمان هست، یعنی تا قیامت برپا بشود. مرحله بعدی هم که قیامت برپا شد دوباره یک داستانی است، حساب و کتاب و داستان‌های سختی است آن جا.

آن‌هایی‌ که خیلی پیشرفته هستند می‌بینند نه، چون «وَ اللَّهُ يَدْعُوا إِلى‏ دارِ السَّلام‏»[20] این‌ها دعوت خدای متعال را به دارالسلام لبیک گفتند، لذا سالم هستند. قلب سالم است، عقل سالم است، همه چی سالم است. سلم و سلام و سالم، سالمِ سالم است. لذا با سلامت آمدند وارد بهشت برزخی شدند.

 

تقوای الهی، مجوز سیر به درجات بالاتر

در بهشت برزخی قله درجات زیست ما محمد و آل محمد (صلوات‌الله‌وسلامه‌علیهم‌اجمعین) است، بعضی از این شهدای عزیز ما فعال هستند گاهی ارتباط می‌گیرند با این‌هایی که این طرف هستند. «يَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ»[21] با پدر، مادر، دوست، گاهی برای این است که پیام به دیگران هم برسد. تماس می‌گیرند، در آن تماس‌شان گاهی از این چیزها را می‌گویند. می‌گویند خب شما کجا بودی؟ می‌گوید ما در گروه شهید بهشتی هستیم. عجب! آن وقت با یک فاصله‌ای خدمت سید الشهداء (علیه‌السلام) می‌رسیم. یعنی در آن مراتب خودشان. چون آن‌ها مرتبه به مرتبه دارند. به خود من گفت، گفت به بچه‌های سپاه بگو این طرف فقط تقوا. یعنی اگر شهید هم شده باشی باز با تقوا می‌توانی وارد درجه دیگری بشوی. «إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقينَ»[22] فرمود ما فقط از اهل تقوا قبول می‌کنیم و بس. حتی کشته شدن در جبهه جنگ اگر مبتنی بر تقوا بود می‌شود شهادت وَالا که هر کشته شدنی که شهادت نیست.

از این طرف همه پیش چشم ما شهید هستند، اما از آن طرف نه، او می‌بیند با چه انگیزه‌ای آمده. نیتش چه بوده، «إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقينَ» نیتش ماجراجویی بود؟ نیتش نشان دادن خود بود؟ نیتش این بود که می‌خواهد قهرمان‌بازی در بیاورد؟ نیتش چه بود؟ «إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقينَ» فرمود فقط بر دائره تقوا ما پذیرش می‌کنیم و قبول می‌کنیم. حالا گفت فقط تقوا، گفت به بچه‌های سپاه این خبر را برسانید. به آن‌ها بگو فقط تقوا، آن وقت از آن یک دوست دیگر پرسیدم گفت که آره ما این جا تقسیم شدیم یک گروه شهید مطهری هستیم، یک گروه با شهید بهشتی هستیم، چون این‌ها باز تحت آن تربیت عالمان شهید هستند. این هم باز قشنگ است. با آن‌ها هستیم بعد با یک فاصله‌هایی خدمت حضرت اباعبدالله (علیه‌السلام) شرفیاب می‌شویم. این بهشت برزخی است. بعضی‌هایشان هم این ارتباط‌ها را ندارند، در یک محیط دل‌افزار و فرح‌بخشی هستند که بهشت‌‌آسا است اما یک چنین تشرف‌هایی ندارند. باز آن‌ها هم درجه به درجه است. اما اوجش این است.

 

شرح فضل، درخواستِ هدایت و تقواست

قطعه قبلی دعا می‌فرماید «اللَّهُمَّ إِلَی مَغْفِرَتِک وَفَدْتُ، وَ إِلَی عَفْوِک قَصَدْتُ، وَ إِلَی تَجَاوُزِک اشْتَقْتُ، وَ بِفَضْلِک [وَثِقْتُ] اعتمدت» اما اعتمادم فقط به فضل توست. آمدم به سوی مغفرت تو، آمدم به سوی عفو تو، آمدم به سوی گذشت تو، اما اعتماد من فقط به فضل توست که تو دستم را بگیری. پیش من هیچ چیزی وجود ندارد که من با آن بتوانم جلب مغفرت تو را بکنم، استحقاق مغفرت تو را داشته باشم، هیچی پیش من نیست. چه حکمی کردم من برعلیه خودم. بعد از این حکمی که من کردم، امیدی برای من نیست جز فضل تو. این جمله قبلی بود که برای شما خواندیم. لذا بحث فضل الله و رحمته مطرح شد، خاطرتان هست، این بحث قبلی بود. حالا همین بحث امروز ماست، «اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي..» آن جا که گفت «و تفضل علیّ» بعد هم می‌برد ذیل ولایت محمد و آل محمد «و صل علی محمد و آله»، «وَ مالي بَعْدَ أنْ حَكَمْتُ عَلى‏ نَفسي إلاّ فَضْلُكَ» من هیچی ندارم جز فضل تو. «فَصَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ تَفَضَّلْ عَلَيَّ» یعنی دست فضلت من را بگیرد، من که غیر از فضل و لطف و عنایت و کرم تو چیزی ندارم، فقط تو، حتی من استحقاق این که من را ببخشی هم ندارم، هیچی، فقط خودت. این همان نگاه توحیدی است.

حالا این جا حضرت می‌فرمایند «اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى، وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى، وَ وَفِّقْنِي لِلَّتِي هِيَ أَزْكَى، وَ اسْتَعْمِلْنِي بِمَا هُوَ أَرْضَى» این جا دارد آن فضل بسط داده می‌شود. می‌گوید خدایا زبان من از عنایت و لطف تو فقط گشوده بشود به هدایت و بس. «أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى» چه درخواست زیبایی است «اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي»‌ یعنی تو مرا گویا کن، وَالا اگر من بنا باشد حرف بزنم هم خودم را گمراه می‌کنم هم دیگران را. تو من را گویا کن، گویا کن به چی؟ به هدایت که از زبان من فقط نور منتشر بشود در جامعه، هر کسی با من معاشرت می‌کند و سخن من را می‌شنود از سخن من نور دریافت کند، هدایت منتشر بشود در جامعه، خیلی درخواست عالی است. «اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى»‌ بعدش چی؟ «وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى»‌ به من تقوا را الهام کن،‌ باز یعنی فضل. هدایت را نصیبم کن که به دیگران هم برسانم، «انطقنی» فضل است. تو من را گویا کن به هدایت. «وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى»‌ تقوا را به من الهام کن.

این باز معنای دقیق‌اش این است، من نمی‌توانم درجات تقوا را سیر کنم، خودم چنین هنری ندارم تقوا به دست بیاورم که هم سپر باشد در برابر این آسیب‌ها، هم موتور حرکت و سیر باشد، من را از این منطقه عبور بده و در درجات سیر بده، من چنین عرضه‌ای ندارم. «الهمنی» تو به من الهام کن.

 

همه چیز در گرو فضل و بخشش پروردگار است

یک چیزی می‌گویم یک چیزی می‌شنوید. اگر یک روزی من و شما برسیم به مرحله یأس کامل از خودمان و از دیگران و امید قطعی فقط و فقط و فقط به خدای متعال داشته باشیم، از این سراچه بازیچه و از این منطقه ظلمات به سلامت پرواز خواهیم کرد به لطف خدای متعال. آن یأس مهم است. وقتی که به یک خرده فعالیت و تلاش و برنامه و کارهای خودت که مأمورش هستی انجام بدهی، یادت باشد مأمور هستی به شریعت، مأمور هستی به نماز، مأمور هستی به روزه، مأمور هستی به امر به معروف، مأمور هستی به نهی از منکر، مأمور هستی به انفاق، مأمور هستی به مجاهدت. امر داری، اما وقتی که وارد این میدان‌ها شدی یک امر دیگری هم داری، این دومی‌اش اگر همرات نشود اولی نجاتت نمی‌‌دهد. امر دوم این است که تو که داری نماز می‌خوانی، تو که داری روزه می‌گیری، تو که داری حجابت را رعایت می‌کنی، تو که داری حیاء می‌کنی، تو که داری انفاق می‌کنی، تو که داری کار فرهنگی می‌کنی، تو که داری کار اقتصادی می‌کنی، تو که داری کار تولیدی می‌کنی، دست دیگران را داری می‌گیری، تو که نصف‌شب بلند شدی داری های های گریه می‌کنی اشک می‌ریزی استغفار می‌کنی، به هیچ کدام از این‌ها تکیه نکن، اعتماد نکن. وسط تمام این فعالیت‌ها که با نشاط داری انجام می‌دهی، می‌گویی خدایا فقط خودت. «الی مغفرتک وفدت» من فقط به سوی تو دارم می‌آیم و به فضل تو امید دارم و اعتماد دارم. یعنی به این چیزها تکیه نمی‌کند.

وَالا می‌دانید طرف یک مدت زیادی سیر و سلوک و ریاضت داشته، بعد که پرده کنار می‌رود می‌بیند همه‌اش داشته در تاریکی می‌رفته. چرا؟ چون گفته این منم که همه خواب هستند بیدارم، بله همه خواب هستند، ساعت دو و نیم شب چه کسی بیدار می‌شود؟ مخصوصاً این شب‌ها. منم که بیدارم و مشغول تلاوت آیات قرآنم و دارم برای خلق طلب مغفرت می‌کنم. منم که دارم اشک می‌ریزم. بیچاره‌ی بدبخت تو در جهنم این منیت داری دست و پا می‌زنی، ظاهرش است، باطنش شرک است، تاریکی محض است، این من خراب کرد همه کارهایت را، هیچی در دستت نیست. پس این مهم است.

وسط میدان مجاهدت است، تمام ظرفیت خودش را آورده، لحظه لحظه دارد کار می‌کند، عرق می‌ریزد، خون می‌ریزد، فعالیت می‌کند، آبرو می‌دهد، جان می‌دهد، مال می‌دهد، تلاش می‌کند، جوانی‌اش را گذاشته دارد فعالیت می‌کند پس آرام و قرار ندارد. اما به هیچ کدام از این‌ها هم اعتناء ندارد و اعتماد ندارد. همه این‌ها را لطف خدا می‌داند، فضل خدا می‌داند، وسط این معادلات هم می‌گوید «وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى، و انطقنی بالهدی» زبانم را تو به هدایت باز کن. قلبم را و وجودم را تو با تقوا الهام ببخش. یعنی تقوا را به من الهام کن، من نمی‌توانم به آن برسم، تو به من برسان. «الهمنی التقوی وَ وَفِّقْنِي لِلَّتِي هِيَ أَزْكَى» تو من را توفیق بده به آن بهترین و پاکیزه‌ترین راه‌ها، به آن بهترین و پاکیزه‌ترین راه‌ها تو من را توفیق بده. «وَ اسْتَعْمِلْنِي بِمَا هُوَ أَرْضَى» و من را مشغول کن به آن چیزی که تو را بیشتر راضی می‌کند، و مشغول کاری باشم که تو را راضی می‌کند. ببینید باز از تو دارم کمک می‌خواهم.

پس این می‌شود شرح فضل که در جمله قبلی بود و ضمناً برای شما معلوم شد. آن فضل چیست؟ هدایت است، تقوا است، و تحصیل رضای الهی است. فضل همین چیزها است، متنش این است، تجلی‌اش در چیست؟ تجلی‌اش در قرآن و عترت است. تجلی اعظم آن چیست؟ وجود اقدس خاتم انبیاء محمد مصطفی (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) است. بسط آن چیست؟ «فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ»[23] فرمود من علی را می‌آورم شما هر کسی را دارید بیاورید، که جان من است. من فاطمه‌ام را می‌آورم که همه سرمایه امت من است. «نسائنا» من حسن و حسین‌ام را می‌آورم، شما هر کسی را دارید بیاورید. من همه دار و ندارم را برداشتم آوردم. «ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبينَ». آن فضل و رحمت الهی این‌ها است.

 

تقوا در سایه شفاعت اباعبدالله‌الحسین (علیه‌الصلوةوالسلام)

امیدواریم ان شاءالله خداوند تبارک و تعالی به ماها توفیق بدهد. جان کلام این است که ملتمسانه تقوا را از خدای متعال بخواهیم. محیط توسلش هم آمد در دسترس ما ان شاءالله عمر باشد. یعنی همین فضای ماه محرم. فضای ماه محرم بهترین محیط برای درخواست تقوا از خدای متعال است. تقوا در سایه شفاعت اباعبدالله‌الحسین (علیه‌الصلوةوالسلام)، رحمة‌الله الواسعه است. آن سفینه‌ای است که سرعتش از همه بیشتر است. فرمود همه ما سفینه خدا هستیم، سفینة النجاة هستیم اما سفینه امام حسین اسرع و از همه سریع‌تر است.

خدا را شکر می‌کنیم داریم می‌رسیم به محیط توسل به عنایات اباعبدالله، رفقا برای جامعه هم خیلی چشم امیدمان به همین محرم پیش‌رو است، ان شاء الله همین توسل‌ها، این عرض ارادت‌ها به ساحت اباعبدالله یک خرده شست‌وشو بدهد این آلودگی‌های اجتماعی را که یک خرده ویروس‌هایش نمایان هم شده، انتشارش هم بیشتر شده. ان شاءالله خود امام حسین نجات‌مان بدهد.

ما دعاگوی شما هستیم، شما هم ما را دعا کنید. گدا به گدا رحمت خدا. ان شاءالله همدیگر را دعا کنیم از رحمت خدا در این ساعات و فرصت‌های پایانی ماه ذی‌حجه که آخر سال است. آخر سال برای استغفار خوب است، می‌دانید شما سال‌تان دارد تمام می‌شود، سال می‌خواهد جدید بشود. در این فرصت باقی‌مانده سال قمری استغفار بهترین کار است. این یک سالی که خدای متعال عمر داد و همه سال‌های قبلی‌مان استغفار کنیم. این جوری به ما یاد دادند که بگوییم «وَ اغْفِرْ لِي مَا لَا يَعْلَمُون» آن که هیچ کسی نمی‌داند و خودت می‌دانی ببخش. «وَ اجْعَلْنِي خَيْراً مِمَّا يَظُنُّونَ» در باره من گمان‌هایی دارند، من را بهترین از آن گمان‌هایی که مؤمنین در باره من دارند قرار بده. «و لَا تُؤَاخِذْنِي بِمَا يَقُولُون‏» حرف‌های خوبی در باره من می‌زنند، نکند با آن‌ها بخواهی من را مؤاخذه کنی؟ این حرف‌های آخر سالی است. بروید دیگر تا ان شاءالله شب اول ماه که همین دعا است می‌خوانید و ان شاءالله وارد ماه محرم می‌شوید که دیگر دست به دامن اباعبدالله (علیه‌السلام) هستید.

ارواح مطهر شهداء، امام راحل عظیم الشأن‌مان، گذشتگان‌تان، حق‌داران، مخصوصاً عزیزانی که از جمع ما رحلت کردند، همه را با صلواتی شاد بفرمایید.

«ٱللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ»



[1] آیه 58 سوره مبارکه یونس

[2] آیه 21 سوره مبارکه نور

[3] آیه 5 سوره مبارکه تین

[4] آیه 103 سوره مبارکه آل‌عمران

[5] آیه 163 سوره مبارکه آل‌عمران

[6] آیه 145 سوره مبارکه نساء

[7] آیه 40 سوره مبارکه نور

[8] آیه 25 سوره مبارکه بقره

[9] آیه 71 سوره مبارکه مریم

[10] آیه 21 سوره مبارکه نور

[11] آیه 72 سوره مبارکه مریم

[12] آیه 69 سوره مبارکه انبیاء

[13] آیه 13 سوره مبارکه حجرات

[14] آیه 20 سوره مبارکه یس

[15] آیات 26 و 27 سوره مبارکه یس

[16] آیه 39 سوره مبارکه نجم

[17] آیه 32 سوره مبارکه نحل

[18] آیه 73 سوره مبارکه زمر

[19] آیه 108 سوره مبارکه هود

[20] آیه 25 سوره مبارکه یونس

[21] آیه 170 سوره مبارکه آل‌عمران

[22] آیه 27 سوره مبارکه مائده

[23] آیه 61 سوره مبارکه آل‌عمران



لطفاً نظر خود را درباره این مطلب بنویسید:
نام :


پست الکترونیکی :

کد تصویر:

نظر شما : *